Saturday, October 14, 2017

کنایه‌ها و ضرب المثل های تورکی؛ روستای خلیل کُرد، بخش صالح‌آباد، شهرستان بهار، استان همدان-تورک‌ایلی

تورک‌جه آتا-آناسؤزله‌ری و آنیشدیرمالاری
کنایه‌ها و ضرب المثل های تورکی

روستای خلیل کُرد،  بخش صالح‌آباد، شهرستان  بهار  استان همدان-تورک‌ایلی (آزربایجان اتنیک)

محمد کیاناجو



پ.‌د.‌ف.‌له‌شديره‌ن: مئهران باهارلی


باهار لهجه‌سی سؤزجوک‌له‌ری‌نده‌ن:


آرێتماق Arıtmaq  (پاک کردن)، بوْغۇم Boğum  (بند)، قانشار Qanşar  (مقابل)، بیرجهBirce  (تک)، دئوشیرمه‌ک Dévşirmek  (جمع کردن)، گؤزگۆ Gözgü  (آئینه)، تانرێ Tanrı  (خدا)، یارێماق Yarımaq  (خیر دیدن)، چینجه Çince  (هسته)، قارێنچا Qarınça  (مورچه)، قۇرداق Qurdaq  (کِرم)، نمه Neme  (چه)، چی Çi  (ایچین)، دۆملۆک Dümlük  (دیمدیک)، تاپلاماق  Taplamaq (تاپداماق)، لۇوا Luva  (یۇوا)، ....


آ  الف

آبروسونو يئيب، حياسونو باغليوب بئلِنَه. ترجمه: آبروشو خورده، حياشو بسته به کمرش
آبرو شَفدَر دوُه گَنَه گوره. ترجمه: آبرو شبدر نيست [که] دوباره سبز بشه
آبرولو، آبروسونّان قورخار؛ بي آبرو ديير: [فکر اِئلَر] منّن قورخي. ترجمه: آبرودار از آبروش مي ترسه، بي آبرو ميگه: [فکر ميکنه] از من مي ترسه
آت آلماموش، آخور باقليوب. ترجمه: [هنوز] اسب [را] نخريده، آخور بسته
آت سَنين، ميدان سَنين. ترجمه: اسب مال تو، ميدان [هم] مال تو
آت صاحابونو تانيار. ترجمه: اسب صاحبش را مي شناسد
آت قاشدي، پالان دؤشدي. ترجمه: اسب رم کرد، پالان افتاد
آت مينَه‌نين‌دِه، رَخت گييه‌نين. ترجمه: اسب مال کسي است که سوارشه، لباس مال کسي است که پوشيده
آتو آت يانينا باقلوياي، يا خوي‌نِه گئوترَر يا خِصلتِ‌نِه. ترجمه: اسبو پيش اسب ببندي، يا خوي يا خصلتش را ياد ميگيره
آتو ايترِب، نالونو نعليني آخداري. ترجمه: اسب را گم کرده، پي نعلش ميگرده
آتين آرپا يير، ائوزين پلو ؟. ترجمه: [مگه] اسبت جو ميخوره، خودت پلو ؟
آج آدام، داشو دا ير. ترجمه: آدم گرسنه، سنگ را هم ميخوره
آج دوغرار، تؤخ ير. ترجمه: گرسنه تريد ميکند، سير ميخورد
آج قارُني، ايمانو يوخ اولماز. ترجمه: شکم گرسنه، ايمان نداره.
آجلوخدان ياتوب، ناهاردا دوروب. ترجمه: از [فرط] گرسنگي خوابيده، ظهر بيدار شده
آداما، آدامليق لازمدي. ترجمه: آدمي را، آدميت لازم است
آدام اؤلسو دَه، بير قَطرَه سُو بوغازونا توکمز. ترجمه: آدم [اگه] بميره هم، [حتّي] يک قطره آب [هم] به حلقش نمي ريزه
آدام بير ساق و سولونا باخار، دانيشار. ترجمه: آدم يه نگاهي به راست و چپش ميکنه و حرف ميزنه
آدام قِئچِي‌نِه، گِليمه قَدِّه اوزادار. ترجمه: آدم پاشو به اندازۀ گليمش دراز ميکنه
آدام ياغماسو دا، بير گُرولّار. ترجمه: آدم [حتّي اگه] نباره هم، يه رعد و برقي ميزنه  
آدميزاد، خام سوت يئيب. ترجمه: آدميزاد، شير خام خورده است  
آدميزاد، داشدان برک‌دِي، گؤل‌دَن نازک. ترجمه: آدميزاد، از سنگ سخت تر است و از گل نازک تر
آدين نَه‌دِر ؟ رشيد، بير دِيدين، بير ايشِد. ترجمه: اسمت چيه ؟ رشيد، يکي گفتي، يکي بشنو  
آرپا اَکَن، بوغدا دَرمز. ترجمه: [کسي که] جو کاشته، گندم درو نمي کنه  
آرواد شريک‌ليق اُولسون، مال شريک‌ليق اُولماسون. ترجمه: زن شريکي باشد، [ولي] مال و املاک شريکي نباشد
آروادو عَر ساخلار، بوستانو وَه‌ر. ترجمه: زن را شوهر نگه ميداره، بوستان را خاکي که بعد از روييدن ساقه دور آن ميريزند  
آرواد نه بيلير داغدا دوماندور، ائوده اوتوروب حکمه رواندور. ترجمه: زن چه ميداند بيابان مه آلود است، در خانه نشسته [و] حکمش روان است  
آرواد وار ائو يئقر، آرواد وار ائو يئخر. ترجمه: زن هست [که] خانه را جمع و جور ميکند، زن [هم] هست [که] خانه را خراب ميکند  
آروادي پيس اولانين، سقّالي تئز آقارار. ترجمه: [هرکه] زنش زشت و کثيف باشه، ريشش زود سفيد ميشه  
آزو بيلمي‌ين، چوخو دا بيلمز. ترجمه: [کسي که قدر] کم را نداند، [قدر] زياد را هم نميداند  
آغاج تا تَرکَه‌دِه اِئگيلَر، يوغون اولسون اِئگَي سينَر. ترجمه: چوب تا نازکه ميشه خمش کرد، وقتي قطور شد اگه خم کني ميشکنه  
آغاجدان، آدام يارادي. ترجمه: از چوب آدم مي سازد مي آفريند  
آغُرميان باشا، دستمال باغلامازلار. ترجمه: سري که درد نميکنه، دستمال نمي بندند  
آغزيمي ياندران آش، کاشکي بير آش اولايدين؛ باشيمي سيندرن داش، کاشکي بير داش اولايدين. ترجمه: [اي] آشي که دهنمو سوزوندي، کاش يه آش [خوبي] بودي؛ [اي] سنگي که سرم رو شکستي، کاش يه سنگ [درست و حسابي] بودي  
آغُزين ديلين آغيرانجاق، قِئچين آغورسُون. ترجمه: پات درد بگيره، [بهتره تا] دهانت زبانت درد بگيره  
آغزين سئوت قوخسو وِئري. ترجمه: [هنوز] دهنت، بوي شير ميده
آغزيني آچار، گئوزونو يومار. ترجمه: دهنش رو باز مي کنه، [و] چشم [ها] شو مي بنده  
آغلاميان اوشاغا، سئوت وِئرمزلَر. ترجمه: به بچّه اي که گريه نکنه، شير نميدن  
آقام بير خاتون آلدي، دعوانو ساتون آلدي. ترجمه: بابام يه خاتون خانم گرفت، دعوا را نقدي خريد
آق توفورجَک گئورَندَه، اونا خيال بش قِرانلوق‌دور. ترجمه: آب دهن سفيد را که [روي زمين] مي بيند، به خيالش پنج ريالي است  
آق‌داغدا سيچپ، قَرَه‌داغدا گئوتونو آريدي. ترجمه: در کوهستان سفيد ر ده، در کوهستان سياه کوش را پاک ميکنه
آق قويون، قَرَه قويون، باشيمي هايانا قويوم ؟ ترجمه: گوسفند سفيد، گوسفند سياه، سرم را رو به کدام طرف بذارم ؟
آق گئوتونَن قَره گئوت، چايدان گچنده معلوم اولار. ترجمه: کو سفيد و کو سياه، پس از گذشتن از رودخانه معلوم ميشه  
آق گؤت، قرَه ياماخ ؟ ترجمه: کو سفيد، [و] وصلۀ سياه ؟ 
آق لباسينان گِئديب، آق کفنينَن چيخَرَي. ترجمه: با لباس سفيد [عروسي] رفته، با کفن سفيد [بايد] بيرون مياي  
آقونان قرَه‌نين، فَرقِينِه بيلمير. ترجمه: فرق سياه و سفيد را، نمي داند  
آلچاخ‌دا ياتانو، سِئل آپارار؛ اوجادا ياتانو يئل. ترجمه: در گودي خوابيده را، سيل مي برد؛ در بلندي خوابيده را باد
آللّاه بو گئوزو اُ گئوزه محتاج اِئلَه‌مسين. ترجمه: خداوند اين چشم را به آن يکي چشم محتاج نکند
آللّاه داغونا باخار، قار سالار. ترجمه: خداوند به کوه و دشت [هر کسي] نگاه ميکند و برف مي بارد ارسال ميکند
آللّاه ساغ گئوزو، سُؤل گئوزه محتاج اِئلَمه‌سِن. ترجمه: خداوند چشم راست را محتاج چشم چپ نکند  
آلما پيش، آغزوما دؤش. ترجمه: [اي] سيب بپز [برس]، بيفت تو دهنم  
آل و وِئر، قارداشدولار. ترجمه: بده و بستان، برادرند  
آندا يازولان، باشا گلَر  گلر باشا . ترجمه: آنچه روي پيشاني نوشته شده، سر [آدم] مياد  
آيودان قورتولدوک، غول بيابانيه توش گلديک. ترجمه: از آل و ديو خلاص [راحت] شديم، [ولي] گير غول بياباني افتاديم
  
ا 
 
اُت اؤز ريشَه‌سِي اوستوندَه گؤورَر. ترجمه: علف [گياه] روي ريشه خودش مي رويد  
اُت ديدم، ديلِم ياندو. ترجمه: گفتم آتش، زبانم سوخت  
اُتا گِدن، اُت کيمين؛ سُوا گِدَن سُو، کيمين. ترجمه: [پي] آتش رونده، مثل آتش؛ [پي] آب رونده، مانند آب [بايد باشد]  
اُئوز باشينو تاريابيلمير، گِئديب تويدا گلين بزَدير. ترجمه: سر خودش را نمي تواند شانه کند، [آن وقت] رفته تو عروسي عروس آرايش ميکند  
اُئوزين اُز بئورکي، قاضي اِئلَه [ائله قاضي]. ترجمه: خودت کلاهت را، قاضي کن  
ائوزو بزَک‌لي، ايچه تَزَک‌لي. ترجمه: ظاهرش [صورتش] آراسته، داخلش باطنش زشت و پليد  
اُئوزو چالوب، ائوزو اُوينار. ترجمه: خودش ميزنه، خودش [هم] مي رقصه  
اَتي، بوددان کَسَللَر. ترجمه: گوشت را، از ران مي برّند  
اجلين غاز و غاز ائلي. ترجمه: اجلت غاز و غاز مي کند  
اَرَه گِئدن قيزين، ائودَه اَلي ايشَه گِئدمز. ترجمه: دختري که شوهر کرده، در خانه [پدري] دستش به کار نميره 
اِشّگَه گئوجو چاتمي، پالانونو تاپلي. ترجمه: زورش به خر نميرسه، پالانشو ميزنه مي کوبه  
اَل اَلِي يوار ، ال دَه قِيدِب اُوزو يوار. ترجمه: دست دست را مي شويد، دست هم برگشته رو صورت را مي شويد
اوجوز اَتين، شورباسو اولماز. ترجمه: [با] گوشت ارزان، آبگوشتي نميشه
اوچدَه آلاجاقوم يوخ، بيشدَه وِرجاقوم. ترجمه: در سوّم طلبکاري ندارم، در پنجم هم بدهکاري  
اورتادا يب، و فراخدا گَزِب. ترجمه: در وسط ميانه خورده، و در کنار گشته گرديده، چرخيده  
اؤزگَه آتونا مينَن تز دوشَر. ترجمه: [هر که] سوار اسب ديگران شود، زود مي افتد سقوط ميکند  
اؤزؤنَه اووماج اُووابيلمير، اؤزگه‌يه اَريشتَه کَسير. ترجمه: براي خودش [آش] اوومّاج نميتونه درست کنه، [آن وقت] براي ديگران رشته مي بره  
اؤزين وُورما داغ و داشا، يازولانلار گَلَر باشا. ترجمه: خودت را به سنگ و کوه صخره نزن ، نوشته ها به سر مي آيند  
اؤستوران قاباغونا سيچمي‌يي، دي‌ير گؤتو يوخ. ترجمه: [اگر] جلو [آدم] گوزو نريني، ميگه: کو ندارد  
اوشاق اولان اُئودَه، غيبت اولماز. ترجمه: در خانه اي که بچّه وجود دارد، غيبت نيست نمي شود  
اوشاق بادامنو، بالاسو بادام ايچه [اوشاق بادامنو، اوشاقين اوشاقو، بادام ايچه]. ترجمه: فرزند بادام است، فرزندش مغز بادام  فرزند فرزند مغز بادام  
اوشاق عزيز اولار، تربيته اونّان عزيزتر اولار. ترجمه: بچّه عزيز است، [ولي] تربيتش از خودش عزيزتر است  
اوشاق ننه‌دَن، يتيم قالار. ترجمه: طفل از [ طرف] مادر يتيم مي ماند ميشود  
اوشاق، وارلي و يوخلي بيلمز. ترجمه: بچّه داشتن و نداشتن سرش نميشود  
اوشاقو يولّلا ايش دالوسورا، ائوزين ده دور دئوش دالوسورا. ترجمه: بچّه را بفرست پي کار، [آن وقت] خودت هم بلند شو بيفت  دنبالش  
او قوشي که سَن توتموشاي، قاناتونو من يولموشام. ترجمه: آن گنجشکي که تو گرفته اي، بالش پرش را من کنده ام  
اولاد ظُلوم داشودو، قويان پشيمان، گئوتورَن پشيمان. ترجمه: اولاد سنگ ظلم است، گذارنده پشيمان، بردارنده پشيمان  
اولدو باشوم سُووُ؛ اولمادو آشوم سُووُ. ترجمه: [اگر] شد، آب سرم؛ نشد، آب آشم  
اؤلو اِششَک آخدارير، ناليني چِکه. ترجمه: پي خر مرده ميگرده، نعلشو بکنه  
اؤلو دوروب، مردِه‌شورو يووير. ترجمه: مرده جنازه بلند شده، مرده شور را مي شويد غسل مي دهد  
اوزون آدامين عَقِلِه، توبوقوندا اؤلار. ترجمه: عقل آدم قدبلند، در قوزک پايش است  
اوغلان، آغاجين قوروماسو. ترجمه: پسر[م] [الهي] درختت [نسلت] خشک نشه  
اويناشا اُميد اولان، ارسيز قالار. ترجمه: [زن] اگر به اميد معشوقه باشد، بي شوهر مي ماند  
اويناشا اُميد اولان، يالقوز ياتار. ترجمه: [هرکه] به اميد معشوقه بماند، تنها مي خوابد  
اِئله سَين فيل بورنونّان دوشوب. ترجمه: مثل اينکه از دماغ فيل افتاده  
ايچريم اؤزومه ياندرير، يازوم اؤزگَه‌ني. ترجمه: داخلم خودم را مي سوزاند، بيرونمظاهرم ديگران مردم را  
ايرانا چالان. ترجمه: [آب] دوغ زن  
ايلانّان سانجولموش، آلاجا ايپدن قورخار. ترجمه: مار گزيده، از ريسمان سياه و سفيد مي ترسه  
گل ايرِه اوتوراک، و دئوز دانوشاک. ترجمه: بيا کج بنشينيم، و راست رک حرف بزنيم  
ايشلَه خَلخين چي، اُئورگَن اُئوزين چي. ترجمه: کار کن براي ديگران، ياد بگير براي خودت  
ايشيد، آما اينانما. ترجمه: بشنو، امّا باور نکن  
ايلان گئوزونه چئوپ اوزادان. ترجمه: چوب فرو کننده به چشم مار  
ايلان يارپوزدان خوشو گَلمز، يارپوز دا گلِب اونون لواسو قاباقوندا گُئوَورَر. ترجمه: مار از پونه خوشش نمياد، پونه هم مياد در لونه اش سبز ميشه  
اينه هامونو بزَر، اُئوزو لُوت گَزَر. ترجمه: سوزن همه را مي پوشونه، خودش لخت مي گرده مي چرخه
  
ب


باجاناق، باجاناقو گئورنده؛ گئوتئو قاشينار. ترجمه: [وقتي که] باجناق، باجناق را مي بيند؛ کوش مي خارد خارش مي گيرد 
باشو، گئوتينن اويني. ترجمه: سرش، با کوش بازي ميکند  
باشيم سيندرَن داش، کاشکا بير داش اولايدين؛ آغزيمي ياندُران آش،کاشکا بير آش اولايدين. ترجمه: [اي] سنگي که سرم را شکستي، کاش يه سنگ [ارزشمندي] بودي؛ [اي] آشي که دهنمو سوزوندي، کاش يه آش [خوبي] بودي  
باغدا اوزئوم اريک واريدي، سلام عليک واريدي؛ باغدا اوزئوم اريک توکندي، سلام عليک دَه گدّي. ترجمه: [تا وقتي که] در باغ انگور زردآلو بود، سلام عليکي [هم] بود؛ [ولي زماني که] در باغ انگور زردآلو تمام شد، سلام عليک هم رفت  
بالالي قارقا، بال يي‌مز. ترجمه: کلاغ بچّه دار جوجه دار عسل نمي خورد   
بالوق اتي ايستين، گئوتونو باغلار سُووخ سُووا. ترجمه: [کسي که] خواهان گوشت ماهي [است]، باسنش را در آب سرد مي بندد فرو مي برَد  
بش بارماخ، بير اولماز. ترجمه: پنج انگشت، يکي برابر، مساوي نميشه نيستند  
بش بارماقين وُوراي بالا، قُوياي آغزونا، گَنه گازلار. ترجمه: [اگه] پنج انگشتت رو عسلي کني، [و] بذاري دهنش، باز هم [دستتو] گاز ميگيره  
بش‌دَه آلاجاقوم يوخ، اوچ‌دَه ورجاقوم. ترجمه: در پنجم طلبکاري ندارم، [و] در سوّم بدهکاري  
بغاز، يدِّه بقوم‌دو. ترجمه: گلو حنجره هفت پيچ و خم است دارد  
بلدسيز يولا چيخن، يولو آزار. ترجمه: بدونبلد به راهي رفتن، راه را گم مي کند  
بو ئيل‌کي قوش، گلب بيلديرکي قوشا؛ جيک جيک اُئورگَدير. ترجمه: گنجشک امسالي، آمده به گنجشک پارسالي؛ جيک جيک ياد ميده  
بوتّا ديبنَن عَملَه گَلميش. ترجمه: از زير بونه به عمل آمده  
بوردا ايکه سيچان دعوا اِئلسِين، بيري‌نين بوينُو سينَر. ترجمه: در اينجا [اگر] دو تا موش دعوا کنند، گردن يکيشون ميشکنه  
بو سئوزئو، اِشَّک گئوتونَه قوياي، قوردا قانشار گدر. ترجمه: [اگر] اين حرفو به [در] کو خر بذاري، به پيشواز رو به، به طرف گرگ ميره   
بو کَردينِه سُواررام، زيقِه اوتورار او کَرديه. ترجمه: اين کرت را آب ميدم، نمش به آن کرت ميشينه
بو گئوز اُ گئوزه ايشّخ وِرمز. ترجمه: اين چشم به آن چشم نور روشنايي نميده  
بولاردان، فاطيا تومان اولماز. ترجمه: [از] اين چيزا براي فاطي تنبان نميشه  
بولاغين گرگ اُئوزوندن سو چيخَه. ترجمه: چشمه بايد از خودش آب داشته باشد  
بيجَه اَلدَن سس چيخمز. ترجمه: از يک دست صدايي در نمياد  
بير اَلينن ايکِّه قارپوز، گئوتورلَنمز. ترجمه: با يک دست دوتا هندوانه، نميشه برداشت  
بير تيکَه چؤرگي، بيلمه‌ديگ آغزوموزا قويدوک يا بورنوموزا ؟ ترجمه: يک تيکه نان را، ندانستيم تو دهنمون گذاشتيم يا بيني مان ؟ 
بير دِدَه، قيرخ اوغلانو ساخلار، [آمّا] قيرخ اوغلان بير دِدَه‌ني ساخليابيلمز. ترجمه: پدري چهل پسر را نگه ميدارد، [امّا] چهل پسر پدري را نمي توانند نگه دارند  
بير ساعتدي تُنبکي يانير، الآن ديير نَمه قوخوسو گَلير ؟ ترجمه: يک ساعته [که] تنبکش داره مي سوزه، حالا [تازه] ميگه بوي چيه مياد ؟ 
بير قَبيرَه، ايکِّه اؤلو قويمازلار. ترجمه: داخل يه قبر، دوتا مرده ميت نميذارن  
بير گِئديرَم گِئديرَم‌نَن قورخ، بير يئميرَم يئميرَم‌نَن. ترجمه: يکي از [کسي که ميگه] ميرم ميرم بترس، يکي از [کسي که ميگه] نمي خورم نمي خورم  
بيرِه‌نِه بيلِرسَن، بيشِي‌نِه يوخ. ترجمه: يکي شو ميدوني، پنج تا شو نه  
بير يردَه ياتماز که آلتينا سو گِدَه. ترجمه: جايي نمي خوابه که زيرش آب بره  
بيز گَلميشَک گَلين گؤرماقا، گَلين گِئديب اؤدون دؤشؤرماقا. ترجمه: ما آمديم [براي] ديدن عروس، عروس رفته تپاله جمع کردن
بيزَه گَلَن، بيزَه اؤخشار. ترجمه: [کسي که] به خانه ما مياد، به ما شباهت داره شبيه خود ماست  

ج 
  
جالانموش ياغو، امامزاده‌يه نذر ائله‌مزلَر. ترجمه: روغن ريخته را، نذر امامزاده نمي کنند
جانان سورا، جاهان خراب‌دور. ترجمه: از جان پس از مرگ، جهان خراب است
جانماز سُووا چکماخ. ترجمه: جانماز آب کشيدن
جوان گؤزگوده گئورَه‌ني، قوجا کَرپش‌دَه گئورَر. ترجمه: آنچه جوان در آيينه مي بيند، پير [دنيا ديده] در خشت خام مي بيند  
جوانلوخدا، قوجالوق فکريندَه اُل. ترجمه: در [زمان] جواني، به فکر دوران پيري [خود] باش
جَوانو گئوندَر آت آلماغا، قوجانو گئوندَر قِز آلماغا. ترجمه: [فرد] جوان را بفرست براي اسب خريدن، پير [با تجربه] را بفرست براي دختر [زن] گرفتن
جهنّمه گِدن؛ اؤزونه يولداش آخدارار. ترجمه: [ فرد] جهنّم رونده، براي خود به دنبال رفيق همراه مي گردد
  
 چ 
  
چادُرسُوزلوخدان، اُودَه قالوب‌دور. ترجمه: از بي چادري، در خانه مانده [است
چراغ اُئوز اَتَگينَه، ايشِّخ وِرمز. ترجمه: چراغ به دامن پايۀ خود نور روشنايي نميده
چوبانين ميلي اولسا، ارکک دوواردان سئوت ساقار. ترجمه: [اگر] چوپان مايل راغب باشد، از [بز و گوسفند] نر [هم] شير مي دوشد
چوخ ياشيان چوخ بيلمز، چوخ گَزَن چوخ بيلَر. ترجمه: [کسي که] زياد عمر کرده بيشتر نميداند، [آنکه] خيلي گشت و گذار کرده زياد ميداند  
چوخ يکّه سيچيب؟ باشوندان دا، بير ديشلير. ترجمه: [انگاري که] خيلي [بزرگ] ريه کثافت کرده ؟ يک گازي هم از سرش نوکش ميگيره  
چولمگ گيلّانار، قاپاقونو تاپار. ترجمه: ديزي مي غلتد، درش را پيدا ميکند  
  
ح

حالا گؤتونن قاپو آچماموشاي. ترجمه: حالا هنوز با باسن، در [را] باز نکرده اي
حالوا حالوا ديماغونان، آغوز شيرين اولماز. ترجمه: با حلوا حلوا گفتن دهن شيرين نميشه
حالا اولاري که دوقموشاي، بُيوگ اِئلَه. ترجمه: حالا فعلاً اونايي که زائيدي بزرگشان بکن
حقّ آلماز، بيکار قالماز. ترجمه: حقّ مزد نمي گيره، بيکار [هم] نمي مونه
حقّ و ناحقّ آراسو، دئورد بارماخ‌دور. ترجمه: بين حقّ و ناحقّ، چهار انگشت فاصله است 
حمام سُووينان دوست توتماخ. ترجمه: با آب حمّام دوست گرفتن  
  
خ 
  
خوروز بي محل. ترجمه: خروس بي محل
خدا آغاجِنين، سَسي اولماز. ترجمه: چوب خدا، صدا نداره
خدا ورب عيني‌يه، ديشِه يوخدور چِينيه. ترجمه: خداوند [مال و منال را] به عيني عين الله داده، [او هم] دندان ندارد بجود بخورد
خدايه، چورَگ آپاري. ترجمه: براي خدا، نان مي برد قد بلند است
خَلخين عقلِه، گئوزوندَه اولار. ترجمه: مردم عقلشان، به چشمشان است

د
  
دا بو آت، بو دُوَنه، قِيتَرمز. ترجمه: ديگه اين اسب، اين شتر را برنمي گرداند نمي تواند برگرداند
داش آت اَلين [قولين] آچيلا. ترجمه: سنگ پرتاب کن [تا] بغلت زير کتفت وا شه
دالدادا گولمه، آغزي اُرگَنه / دالدادا اُسّورما، گئوتي اُرگَنه. ترجمه: در خفا نخند، دهنت عادت ميکنه / در خلوت نگوز، کوت عادت ميکنه  
دالدا قالاي، دييرلَر گيجدِه؛ قاباقا دوشَي دييلَر بيجدِه. ترجمه: غقب بماني، ميگن: گيجه؛ جلو بيفتي، ميگن: بيجه 
دالدان آتان، توبوغا دِير. ترجمه: [چيزي که] از پشت سر پرتاب بشه، به قوزک پا ميخوره  
دالدان توتان چراغ، ايشيق وِرمز. ترجمه: چراغي که از پشت سر گرفته شده باشه، [به جلو] نور نميده  
دريادان گِچَر، آما اياقو ياش اولماز. ترجمه: [حتّي] از دريا رد ميشه، امّا پاش [هم] خيس نميشه  
دِئرمان، نوبتِنَن‌دِر. ترجمه: آسياب [هم] به نوبت است  
دلّاک‌سيز، باش قئرخماق. ترجمه: بدون سلماني، سر تراشيدن  
دَلي دَلينه گئورَندَه، چُماقونو گيزلَدَر. ترجمه: ديوانه [وقتي] ديوانه اي را ببيند، چماقش را مخفي ميکند  
دَلي‌يه، هميشه بايرامدي. ترجمه: براي ديوانه، هميشه عيد است  
دئوز يول گدَه‌بيلمي، شوخومنا شالّاق آتي. ترجمه: [راه] راست نمي تونه بره، [آنوقت] توي شخم کلوخ زار لگد پراني ميکنه  
دمر قاپونين آغاج قاپويا، ايشه دوشَر. ترجمه: در آهني به در چوبي کارش مي افتد  [بالاخره] در آهني [روزي] به در چوبي محتاج ميشه   
دوست باشا باخار، دشمن اياغا. ترجمه: دوست به [بالا] سر [آدم] نگاه ميکند، دشمن به پاي [آدم]  دوست ترقّي انسان را مي بيند ميخواهد، دشمن خواريش را  
دوست منِه ياد اِئلَه‌سين، بير ايچه پؤت قؤزونان. ترجمه: دوست مرا ياد کند، [ولو] با يک گردوي مغز پوک  
دوشانا ديير قاچ، تازي‌يه ديير توت. ترجمه: به خرگوش ميگه: بدو، به تازي سگ شکاري ميگه: بگير
دوشان چُماقا توش گَلدِه. ترجمه: خرگوش به چماق توش آمدن   اتّفاقي و شانسکي خرگوش به چماقش خورد   
دَدَه‌سينن نمه گؤلو دَرميشَم، بالاسين‌نان نمه گؤلابو توتام ؟. ترجمه: از پدرش چه گلي چيده ام، [که] از بچّه اش چه گلابي بگيرم ؟ 
دُئوَه قويروقو يرَه چاتانا. ترجمه: هر وقت دم شتر به زمين رسيد  
دُئوَه‌نِه قؤز قابوقوندا سووارمازلار. ترجمه: به شتر با پوست گردو آب نمي دهند  
دول آرواد، ول آرواد. ترجمه: زن بيوه، زن ول  بيوه زن هميشه ول است   
دول آروادين، ديوارو آلچاق اؤلار. ترجمه: بيوه زن ديوارش کوتاه ميشود است  
ديشين آغورير، چک قورتول؛ باشين آغورير، ائول قورتول. ترجمه: دندانت درد ميکنه، بکش راحت شو؛ سرت درد ميکنه، بمير راحت شو  
ديل بيلمز، تارو تانوماز. ترجمه: زبان نمي فهمه، خدا نمي شناسه
  
ر 
  
روزگار هميشه بوجور قالماز. ترجمه: روزگار هميشه اينجري نمي مونه  
  
ز 
  
زمزم سويناندا يوواي، تميز اولماز. ترجمه: [اگر] با آب زمزم هم بشويي، تميز نميشه
زمستان چِکمه‌ميش بلبل، بهارين قدرِنه بيلمز. ترجمه: بلبلي که [سرماي] زمستان ر[ا] نکشيده باشد، قدر ارزش بهار را نميداند

س 
   
سارو سامان آلتونّان، سو يرِيدَن. ترجمه: از زير کاه زرد، آب حرکت دهنده   مکّار   
ساق باش، گورا آپارماز. ترجمه: سر سالم، به گور نمي بره  
ساق باشينا، سقّز ياپوشدُروب. ترجمه: به سر سالمش، آدامس چسبانده  
[ساق باشا، سقّز ياپوشدورماخ]. ترجمه: به سر سالم، آدامس چسباندن  
سِئقِر اؤزونه گُودانه اَکَندَه، باشِي گيجالار. ترجمه: گاو هنگام کاشتن [گاودانه] براي خودش، سرش گيج ميره  سرگيجه ميگيره   
سحري گونوندن ياروميان، آشقام گونوندن ياروماز. ترجمه: [کسي که] از آفتاب صبح خيري نبيند، [مسلّماً] از آفتاب عصر خير و بهره اي نخواهد ديد  
سخسي‌يه وره وره ميس قيمته چيخار. ترجمه: خريد [ظروف] سفالي به قيمت [ظرف] مسي تمام مي شود
سقّاليني دِيئرمانّا آقاردوب. ترجمه: ريشش را در آسياب سفيد کرده است  
سئوزو آت يرَه، صاحابو تاپار. ترجمه: حرفو بينداز زمين، صاحبش پيداش ميکنه  
سئوزو، ايشيدَنينه دي. ترجمه: حرف را به شنونده اش [آدم حرف شنو] بگو   
سئوزين باجيا ديمه، چونکه باجينين دا، باجيسي وار. ترجمه: حرفت را به خواهرت نگو، چونکه خواهرت هم، خواهر داره  
سئوزين راستونو، اوشاقدان ايشِد. ترجمه: حرف راست حقيقت را از بچّه بشنو  
سَن آغا من آغا، اينَک‌لَرِه کيم ساغا ؟ ترجمه: تو خانم من خانم [ارباب]، [پس] گاوها را چه کسي بدوشه ؟ 
سن چورگي آت سُووا، بالوق بيلمه‌سِي، خالوق بيلَر. ترجمه: تو نان را در آب بينداز، [حتّي اگر] ماهي نداند، خالق خداوند [که] ميداند  
سَن يئن خورمانين، من چينجَه‌سينن اُويناموشام. ترجمه: اون خرمايي که تو خوردي، من با هسته اش بازي کرده ام
سؤز، سؤز گَتِيرَر. ترجمه: حرف، حرف مياورد  
سورودَن آيرو دوَشه‌ني، قورد يئر. ترجمه: [دام] از گلّه جدا افتاده شده را، گرگ ميخورد  
سؤزين پيشير، چاخارد. ترجمه: حرفت را بپز، در بيار  حرفت را پخته بزن  
سو آخار، يولونو تاپار. ترجمه: آب جاري روان ميشه، راه [خود] شو پيدا ميکنه  
سئوتلو دُوار، سورودَن چيخمز. ترجمه: دام شيري شيرده، شيردار از گلّه جدا نميشه  
سُوين سُوخ اولسون، چورَگين ايسِّه. ترجمه: [الهي] آبت خنک، نانت گرم [تازه] باشد  
سيچان ايشاماقو، دريايه قوّت‌دِر. ترجمه: ادرار موش، براي دريا قوّتي کمک است
سيچان دَلِگيني، ساتون آلي. ترجمه: [از ترس جانش] سوراخ موش را نقدي ميخرد
سيچان دَلِگَه گِدَه‌بيلمي، بير سئوپورگَه دَه باغليوب قويروقونا. ترجمه: موش نمي تونه به سوراخ برِه، يه جارو هم به دمش بسته  
  
ش 
  
شاهي‌نان شيلّه يي‌مز، قِرخ آتلي‌نان کَندَه گيرمز. ترجمه: با شاه [آش] شلّه نمي خوره، با چهل اسب سوار وارد روستا نميشه
شرطِه شُخُم‌نا، کَسِرَم، خرمندَه داواميز اولماسين. ترجمه: شرط حجّت را در شخم تمام ميکنم، [تا] در موقع خرمن دعوامون نشه
شريک ياخچو اولايدي، خدا ائوزي‌چي ياراداردي. ترجمه: [اگه] شريک خوب بود، خداوند براي خودش مي آفريد 
شمرين اؤزونو، آق ائليب. ترجمه: روي شمر را سفيد کرده است
شنبه ياغان، جمعه آچار؛ جمعه ياغان، نه وقت آچار ؟. ترجمه: بارش شنبه، جمعه باز قطع ميشه؛ بارش جمعه چه موقع باز قطع ميشه ؟
[جمعه ياغان، شنبه آچار؛ شنبه ياغان، نه وقت آچار ؟ [ترجمه: بارش جمعه، شنبه باز قطع ميشه؛ بارش شنبه چه موقع باز قطع ميشه ؟
  
ض 
  
ضَرَرين هر يرندن قِيدَه‌سن، منفعت‌دِر. ترجمه: از هر جاي ضرر برگردي، منفعت است 
 
ع 
  
عاشّوقو يقلّر، اويناماق‌وچو. ترجمه: قاپ را جمع ميکنند، براي بازي کردن
عقله اولمياني، جانو عذّابدا. ترجمه: هر کس عقل نداشته باشد، جانش در عذاب است
[عقل اولماسا، جان عذابدا]. ترجمه: عقل که نباشد، جان در عذابه

ف

ق 

قاپو هميشه بير پاشنا اوستونده گزمز [دولانماز]. ترجمه: در هميشه روي يک پاشنه نمي گردد نمي چرخد   ترجمه:
قاچا قاچ. ترجمه:  بدو بدو بگير و ببند  
قاچانو توت، قاچميان يرنده دوروب. ترجمه: دونده را بگير، ندونده سر جايش ايستاده است  
قارداش قارداشين اتيني ييسه، سوموگون آتماز [سيندرمز]. ترجمه: برادر [حتّي اگر] گوشت برادر را [هم] بخوره، استخوانش را پرت نميکنه نمي شکنه  
قارنو آلتو ياشول. ترجمه: زير دلش سبز  مکّار و نيرنگ باز 
قارُن بوغازدان بير قَريش آشّاقودور. ترجمه: شکم از گلو حنجره يک وجب پايين تر است  
قارنوندا قيرخ تولکو دولانار، هِچ برينين قويروغُو بيرينَه ديمز. ترجمه: تو دلش چهل تا روباه مي چرخند، [با اين حال] دم هيچکدام به ديگري نمي خورد  
قارونو جمع ائلي‌يي بير مُشت‌دي، آچاي بير دشت‌دي. ترجمه: شکم را جمع کني مشتي است، [شکم را] باز کني دشتي  
قارونا گئدن، قارداشدو. ترجمه: آنچه [از خوراکيها] به شکم ميرود، برادر است  
قارونچا نَمدِه که، کلّه پاچّه‌سي نَمه اولا ؟ ترجمه: مورچه [خودش] چيه که کلّه پاچّه اش چي باشه ؟
قان، ايتمز. ترجمه: خون گم نميشه از بين نميره، پايمال نميشه  
قانو، قانينان يومازلار. ترجمه: خون را، با خون نمي شويند  
قره‌داغدا سيچب، آق‌داغدا گئوتونو آرودي. ترجمه: در کوهستان سياه رده کثافت کرده، در کوهستان سفيد کوش ماتحتش را پاک ميکند  
قَرَه قارقانين بالاسي، اؤزونَه خوشدي. ترجمه: جوجه کلاغ سياه، براي خودش خوشه زيباست  
قره گئجه‌نين، آق ايشّق گئوندوزو وار. ترجمه: شب سياه، روز سفيد روشن [در پي] دارد  
قَرَه گون عُمرِه کم اولار. ترجمه: عمر روز روزکار سياه  کم است ميشود  
قصاص قيامته قالماز. ترجمه: قصاص انتقام به قيامت نمي مونه  
قلبين‌نَکِه قلبين‌دَه، اَلين وِر بايراملاشاق. ترجمه: [آنچه] در قلبته در قلبت [باشه]، [فعلاً] دست بده براي عيد ديدني روبوسي  
قورخان گئوزه چئوپ دوشر. ترجمه: به چشمي که ترسوست، خاشاک مي اقته  
قورخودانّان، سيچان دليگينِه ساتون آلوب. ترجمه: از ترس [جانش] سوراخ موش را نقداً خريده است  
قوردا دئديلَر: گِئد داوارا، اوتوروب آغلادي، دِئدي: قورخورام يالان اولا. ترجمه: به گرگ گفتند: برو چوپاني، [گرگ] نشست [و] گريه کرد، گفت: مي تزسم دروغ باشه  
قورداق آغاجين اوزوندَن عَملَه گَلِه. ترجمه: کرم از خود درخت است به عمل مياد  
قورددان قورخان، قويون ساخلاماز. ترجمه: کسي که از گرگ مي ترسه، گوسفند ميش نگه نميداره  
قورّو قورّو، قوربانين اولوم. ترجمه: خالي خالي، فربانت برم  
قولاقو دارّو دُئوشُري. ترجمه: گوشش ارزن ورمي چيند  
قولاقي دالونو گئورنده، مني ده گئوري. ترجمه: هر وقت پشت گوش خود را ديدي، مرا هم مي بيني
قولتوقو آلتونا، قارپوز ورماخ. ترجمه: زير بغل [کسي] هندوانه گذاشتن  
قولتوقونّا، فطير پيشير. ترجمه: زير بغلش فطير نوعي نان ديرپز مي پزد   
قوناخ بير نفر اولسون، صاحاب خانه سِقِر باشو کَسَر. ترجمه: [اگه] مهمان يک نفر باشه، صاحبخانه [براش] گاو سر مي بره  
قوناقين آغزونا باخوب، آش پيشيرللر. ترجمه: به دهان مهمان نگاه کرده، [برايش] آش مي پزند  
قوتور گئچي، بولاغين باشونّان سو ايچر. ترجمه: بز گر از سر چشمه آب ميخوره  
قونشويا اُميد اولان، شام‌سوز قالار. ترجمه: هر که به امير همسايه نشست، بدون شام مي ماند  
قزم سَنَه دييرَم، گَلينم سَن ايشِد. ترجمه: دخترم به تو ميگم، عروسم تو بشنو  
قيزي اولان، قرمزي دامن گيمز. ترجمه: [زن] دختردار، دامن قرمز نمي پوشد  
قش گچَر، اوزو قَرالوق زُغالا قالار. ترجمه: زمستان ميگذره، [ولي] رو سياهيش به زغال مي مونه  

ک 
  
کچل باخار گئوزگويه، آدونو قويار اؤزگَه‌يه. ترجمه: کچل به آيينه نگاه ميکنه، [اون وقت] اسم خودشو روي ديگران ميذاره  
کچل، دنيانِي هَر نَجور توتاي، گِچَر. ترجمه: [آي] کچل، [بدان] دنيا رو هر جور هر طور بگيري، [همان طور] ميگذره
کدخداني گئور، کندي چاپ. ترجمه:  کدخدا را ببين، ده را بچاپ  
کريم خال‌خال، بيري ياتوب، بيري قالخار. ترجمه: [مثل خانه‌] کريم خلخال [مي مونه]، [تا] يکي بخوابه، يکي بيدار ميشه  
کوپک ياتار ديوار کولگه‌سينده، دي‌ير اوز کولگمده. ترجمه: سگ در سايه ديوار مي خوابد ، مي گويد : سايه خودم است  
کور آدام‌چو، گِئجَه گئوندوز فَرقِي يوخ. ترجمه: براي آدم کور، شب و روز فرقي نداره  
کؤرپو قالوب، چايدان اؤتايدا. ترجمه: پل مانده، آن طرف رودخانه  
کؤپک اياقيندان، تيکان چاخاردان. ترجمه: از پاي سگ، خار تيغ در آورنده  
کور خدادان نَمه ايستر، ايکِه گئوز؛ بيره ايره، بيره دئوز. ترجمه: کور از خدا چي ميخواد، دو چشم بينا؛ يکيش کج [باشه]، يکيش راست  
کور ييدي، کوسّه سيشدي. ترجمه: کور خورد، [و] کوسه مرد بي ريش رد کثافت کرد، پس داد  
کؤزَه، سو يولوندا سينر. ترجمه: کوزه، در راه آب آوردن و بردن ميشکند  
کول باشيا کولّوک‌لَر، چاتان سَنِه دوملوک‌لَر. ترجمه: خاک خاکستر بر سرت [اي] زباله داني ها محلّ جمع آوري خاکستر، هر کي [از راه] ميرسه نوکت ميزنه  
کئولش دئوشدو، قِش دئوشدو. ترجمه: کُلش ساقه هاي خشکيده گندم افتاد درو شد، زمستان افتاد آمد  
کهنه خرمن سُوُرماخ. ترجمه: خرمن کهنه به باد دادن  
کيشه توفوردوقون يالاماز. ترجمه: مرد تف کردۀ خودش را [دوباره] نمي ليسد مرد حرفش را پس نمي گيرد  
کيشه سِلده، آرواد گئولدو. ترجمه: مرد [مثل] سيل [آورنده] است، [و] زن [مانند] بند سدّ [جمع کننده]  
کيشي‌نين سئوزو، بير اولار. ترجمه: حرف مرد، يکيست
  
گ 
  
گِئجَه شَهَرَه گِئدَن چؤخ اولار، قيشدَه بوستان اَکن. ترجمه: در شب به شهر رونده زياد ميشود، در زمستان هم جاليز کار
گئچمه نامرد کؤرپوسوندن، قوي آپارسين سيل سني/ گئچمه تولکو دالداسينا، قوي سينديرسي شير سني. ترجمه: از پل نامرد عبور نکن، بگذار [تا] سيل تو را ببرد / به [لانه] روباه پناه نبر، بگذار شير تو را بشکند بخورد
گِئچي ملَه‌مسَه، ته‌گه آتّولماز. ترجمه: [تا] بز [مادّه] مع مع نکند، بز نر [به پشتش] نمي پرد
گئدب حاماما، اولوب شاماما. ترجمه: رفته حمّام، شده شمامه نوعي هندوانه
گِئدميشدي سَقّل گَتيرَه، سبيلين دَه قويدي گَلدي. ترجمه: رفته بود ريش بياره، سبيلش را هم [جا] گذاشت [و] آمد برگشت
گَزَن اَياغا داش دَير. ترجمه: به پايي که مي گردد راه ميرود، سنگ برخورد ميکند
گل ايره اوتوراک، دئوز دانوشاک. ترجمه: بيا کج بشينيم، حرف راست [حقيقت] را بزنيم
گئوجو اشّگه چاتمي، پالانونو تاپلي. ترجمه: زورش به خر نميرسه، پالانشو ميکوبه ميزنه
گلدي قاشونو قِيرَه، وُردو گئوزونو دَه چاخاردّو. ترجمه: آمد ابروشو درست کنه، زد چشم شو هم درآورد
گَلَه‌نينَن قارداشدو، گِدَنينَن يولداش. ترجمه: با کسي که وارد [اينجا] ميشه برادره، با رفتني ها رفيق دوست  
گلين اُينيابيلمي، ديئر: اُتاق ير اِيريده. ترجمه: عروس رقص بلد نيست نميتونه برقصه، ميگه: اتاق زمين کجه  
گوت ايستر کوذر دووه، اونو دا بير گزل دووه. ترجمه: کو مي خواهد ته مانده خرمن را بکوبد، آن را هم يک زيبا بي همتا بکوبد
گؤتونن گؤوَه گِئدي، بو ايش اولماز. ترجمه: [حتّي اگه] با کو باسن به آسمان [هم] بروي، اين کار نشدني است
گئودَن يئرَه ياغار، يئردَن گئوَه ياغماز. ترجمه: از آسمان به زمين مي بارد، از زمين به آسمان نمي بارد
گولمه قونشويا، گلَر باشوا. ترجمه: به [عيب و ايراد] همسايه نخند، به سرت مياد
گون هايانان چيخيب ؟ ! ؟ ! ! . ترجمه: آفتاب از کدام طرف در اومده ؟
گون هميشه بولوت آلتوندا قالماز. ترجمه: خورشيد هميشه پشت ابر نمي مونه

و

ه 
  
[اينه] هامونو بزَر، ائوزئو لوت گَزَر. ترجمه: [سوزن] همه رو شيک پوش ميکنه، خودش لخت عريان و برهنه ميگرده  
هر اؤخويان، ملّا نصرالدّين اؤلماز. ترجمه: هر خواننده اي، [که] ملّا نصرالدّين نميشه [نيست
هر زادا گئولدئوم، گَلدِه باشوما. ترجمه: به هر چي خنديدم، به سرم اومد
هر زادين تازّه‌سي، دوستين کهنه‌سي. ترجمه: هر چيزي تازه اش [خوبه]، دوست دوستي کهنه اش قديمي اش
هرکيم اِشّگ اولدو، بيزدَه اولّاک پالانو. ترجمه: هر کي خر شد، ما هم ميشيم پالانش
هَر نَمه قازاندا وار، گَلِه چَمچَه‌يه. ترجمه: هر چه جيزي در ديگ است [باشه]، مياد تو ملاقه
هَر يردَه آش وار، اوردا باش وار. ترجمه: هر جا [که] آش باشد، آنجا سر زنده، زندگي، حضور هست
هم خدانو ايستي، هم خورمانو. ترجمه: هم خدا رو ميخواد، هم خرما رو
همدان اوزاخ، کَردي‌سه يوخون. ترجمه: همدان دور [و]، کرتش نزديک
هميشه دئوَه خورما سيچمز. ترجمه: شتر هميشه خرما نمي رينه
هميشه شعبان ؟ بير دفعه ‌ده رمضان. ترجمه: هميشه شعبان ؟ يک بار دفعه هم رمضان
هورَن کئوپک، قاپماز. ترجمه: سگي که پارس ميکنه، گاز نميگيره
هيچ بيلمي اشّگه هاردا قورد ييدي ييب ؟. ترجمه: اصلاً نميداند [در] کجا گرگ خر را خورد خورده ؟
هيکلي چوخ‌دو، غيرتي يوخ‌دو. ترجمه: هيکلش زياده گنده است، [وليکن] غيرت نداره
  
ي 
  
ياخچو بيچين‌چي، خرجينه يردن چاخادار. ترجمه: دروگر خوب ، خرجي اش روزي اش را از زمين بدست مي آورد
ياخچولوق ايتمز. ترجمه: خوبي گم فراموش نميشه
يازولاننار، گَلِه باشا. ترجمه: [سر] نوشته ها، به سر مياد
ياغ گَلَر ياغ ائوستونَه، يارما قالار داشا داشا. ترجمه: روغن مياد رو روغن، بلغور ميماند [در حال] سر رفتن
يالانچو، طاماکارو آلّادار. ترجمه: دروغگو، طمعکار را گول ميزند
ير چوخ برک اولاندا، سئقر سئقر گئوزونن گئورَر. ترجمه: زمين [که] خيلي سفت باشه، گاو از چشم گاو مي بينه  
يکّه باشين، يکّه بلاسي اولار. ترجمه: سر بزرگ، بلاي بزرگ دارد
يول گِئدَنَه معلوم اولار، داش دِينَه. ترجمه: راه به رونده رهرو معلوم ميشه، سنگ به اصابت کننده
يونگول آقورشاق، ترسه توو. ترجمه:
يي‌مه‌ميشدن آل وئير يي‌ميشه. ترجمه:  از [آنکه] نخورده بگير بده به [آنکه] خورده  

No comments:

Post a Comment