Wednesday, November 1, 2017

جئلدی قۇغان جوْغالار (يئلی قووان يوخ اولار)، آنکه پی باد رود گم شود

جه‌لدی قوغان جوغ الار (یئلی قووان یوخ اولار) آنکه پی باد رود گم شود

 

مئهران باهارلی

 

Wednesday, March 12, 2003

 

Kazakh proverbs from Turkmen Sehra, Iran.

Kazak ataana sözleri Türkmen Sahra, İran














سؤزوموز

در ایران پنج گروه قومی – ملی تورکیک ساکن است: «تورک»، «تورکمن»، «قازاق»، «خلجی»، «اویغور». از این پنج گروه «تورک‌ها» که اکثریت نسبی مردم ایران را تشکیل می‌‌دهند و «تورکمن‌ها» از شاخه‌ی اوغوزی ملل تورکیک می‌باشند (ملت «تورک» اوغوزهای غربی و ملت «تورکمن» اوغوزهای شرقی‌اند). قازاق‌ها از سوی دیگر متعلق به شاخه‌ی قبچاقی ملل تورکیک محسوب شده و «اویغورها» که در برخی منابع (مانند Ethnologue در مبحث اویغورها) گفته می‌شود به تعداد بسیار کمی در ایران زنده‌گی می‌کنند، از شاخه‌ی قارلوق ملل تورکیک می‌باشند. خلجی‌های مسکون در ناحیه‌ی خلجستان (خلج اوردو) واقع در استان‌های مرکزی و قوم - احتمالاً بازمانده‌گان آرقوهای باستان - خود شاخه‌ی مستقلی از زبان و ملل تورکیک را تشکیل می‌دهند. 

«سایتی برای قزاق‌های ایران» که به همت آقایان حاجی محمد شادکام و فرهاد شادکام دو تن از محققین قازاق ایرانی پدید آمده است، دارای عکس‌ها و مطالبی بسیار جالب در باره‌ی قازاق‌های ساکن در ایران، از جمله مروری کوتاه بر تاریخ ملت قازاق، مختصری در باره‌ی ضرب المثل‌های قازاقی و شرح حال «آبای» و اشعارش می‌باشد. مقام «آبای» در زبان و ادبیات قازاقی هم‌سنگ مقام «امیر علی‌شیر نوایی»، «محمد فضولی» و «مختوم قلی فراغی» به ترتیب نزد ملل اوزبیک، تورک و تورکمن است.

در زیر نخست یک مطلب کوتاه در باره‌ی قازاق‌های ایرانی و پس از آن نیز چند ضرب المثل قازاقی را همراه با ترجمه‌ی فارسی آن‌ها از سایت مذکور نقل کرده‌ام. در مقابل هر ضرب المثل قازاقی، معادل تورکی هر کدام به قلم اینجانب را در داخل پارانتز اضافه نمودم. مقایسه‌ی دو زبان تورکی و قازاقی و مشاهده‌ی رابطه‌ی آن‌ها شاید خالی از لطف نباشد. مانند تبدیل سیستماتیک حروف و پسوندهای تورکی  قازاقی: «ی» «ج»، «ش» «س»، «-ن» «نگ»، «-ان» «غان»، . در بازنویسی ضرب المثل‌ها برای سهولت خوانش، الفبای تورکی استاندارد را بکار بردم. (در بخش لینک‌های سؤزوموز به این سایت قازاقی همچنین به مقاله‌ای به تورکی در باره‌ی قازاق‌های ایران و رابطه‌ی تباری قازاق‌ها و تورک‌ها در آزربایجان لینک داده‌ام).

با آرزوی توفیق برای تمامی قازاق‌های ایران


مهران بهاری 


قوم قازاق، از اقوام قدیمی آسیای مرکزی

 

فرهاد شادکام

 

بر گرفته از سایتی برای قازاق‌های ایران


قوم قازاق، از اقوام قدیمی آسیای مرکزی می‌باشد. در طول تاریخ، فراز و نشیب‌های گوناگونی را طی کرد تا در مرحله‌ای از بالنده‌گی فرهنگی، ادبی؛ ادبیات مکتوب این قوم نیز شکل گرفت.

شناخت تاریخ، فرهنگ و ادبیات این قوم دیرپا و سلحشور برای ایرانیان حائز اهمیت فراوان است. نام قازاق در استان گلستان نامی آشناست. لیکن این شناخت فاقد درک عمیق از ویژه‌گی‌های فرهنگی، اجتماعی و خاصه‌های قومی آنان است. می‌دانیم که قازاق عنوان هنگ‌هائی بود که در امپراتوری تزاری گارد سلطنتی از آن‌ها تشکیل می‌یافت و در سرکوبی شورشیان بی‌مضایقه عمل می‌کردند. این افراد از بین قومی انتخاب می‌شدند که مثل قازاق‌های تورک‌تبار از اوردوی زرین جدائی اختیار کرده و زنده‌گانی مستقلانه داشتند. شباهت موضع و نحوه‌ی معیشت آن یهودی‌ها به وضع و شیوه‌ی حیات همسایه‌گان تورکشان موجب اطلاق عنوانی مشابه شده است. استقلال‌طلبان تورک، قازاق نامیده شدند و جدائی‌طلبان اسلاو به کایساک (کاساک) موسوم گردیدند. وقتی که هنگ‌های نمونه‌ی روسی مورد توجه ناصرالدین شاه قاجار در حین عبورش از روسیه، ضمن سفر به اوروپا، واقع شد، بنا به درخواست وی، واحدهائی از آن‌ها در ایران نیز بوجود آمد که خشونت و قساوتشان در عملیات سرکوبی شورشیان و انقلابیون معروف خاص و عام است.

استقرار حکومت کومونیستی با مصائب بسیار زیادی همراه بود. بین سال‌های 1959 ـ 1926 تلفات سنگینی در نتیجه‌ی اشتراکی کردن اجباری اموال بر دام‌ها و جمعیت قازاق وارد آمد. بنا به حکایت مدارک گوناگون، نیمی از نفوس دچار هلاکت شده و تعداد بسیاری از مردم به کشورهای هم‌جوار همچون چین، موغولستان، افغانستان، تورکمنستان و ایران کوچیدند. از جمله حدود پانصد خانوار از قازاق‌های ساکن استان مانقشلاق (مانغیستائو)، واقع در غرب قازاقستان (ساحل دریای خزر) در سال 1313 هجری شمسی از طریق تورکمنستان به ایران پناه آوردند. از علل عمده‌ی این آواره‌گی ستم‌گری‌های شدید رژیم کومونیستی، مخصوصاً در دوران استالین بود که ایادی وی با افراط‌گری‌های اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی نظام معیشتی دیرینه‌ی مردم را از هم پاشیده، موجبات نفرت عمومی را فراهم آورده، باعث فقر و فلاکت بسیار و وقوع قحطی مرگ‌بار شدند. در نتیجه، بنا به اقرار مقامات مربوطه، تقریباً سه میلیون (به عبارت دیگر نیمی از جمعیت قازاق) یا دچار هلاکت شدند و یا به ممالک دیگر پناه بردند.

قازاق‌های پناهنده به ایران ابتدا در بین تراکمه‌ی دشت گرگان و شمال خراسان سکونت اختیار کردند و با از سرگذراندن چندین سال فقر و فاقه سخت، به تدریج با اشتغال به زراعت و امثال آن امرار معاش نمودند. آنان به مرور زمان در شهرهای گنبد قابوس، گرگان و بندر تورکمن گرد آمده، محله‌ی خاص خود را برپا کرده‌اند. آنان ابتدا مخصوصاً از سوی ترکمن‌ها، «بلیش» نامیده شده بودند که به معنی آشنا می‌باشد. در حال حاضر قازاق‌ها، عموماً به همان نام اصلی خود مورد خطاب قرار می‌گیرند. در اوایل حکومت رضاخان، قازاق‌ها با آمدن به تورکمن صحرا، سکونت در شهرهای گنبد کاوس، گرگان و بندر تورکمن با اهالی این منطقه مألوف و مأنوس گشتند. آنان در مدت 60 سال به اصالت‌های قومی خویش پایدار ماندند. از قضای روزگار، قازاق‌ها نیز مثل دیگران طعم بیگاری را از دست رضاخان میرپنج قازاق چشیدند و به همین خاطر عده‌ای از مهاجرین، ظلم شوروی را بر جور پهلوی ترجیح داده، در گیرودار اشغال این مناطق توسط متفقین به همراه سربازان ارتش سرخ به قازاقستان باز گشتند.

آمار دقیقی از جمعیت قازاق جمهوری اسلامی ایران در دست نیست. جمعیت‌شناسان قازاقستان جمعیت قازاق‌ها را در سرتاسر جهان ده میلیون نفر اعلام داشته و می‌گویند از این تعداد حدود سه میلیون در خارج از قازاقستان سکونت دارند و با اغراق تمام ادعا شده است که حدود پانزده هزار قازاق در ایران اقامت دارند. ولیکن احتمالاً قریب هفت‌صد الی هزار خانوار در سه شهر گنبد کابوس، گرگان و بندر تورکمن با جمعیتی حدود چهار تا پنج هزار تن سکونت دارند. از جهت دیگر استقلال کشور قازاقستان در دهه‌ی اخیر و روابط همه‌جانبه‌ی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی با ایران پدیده‌ای نوظهور و قابل توجه می‌باشد. البته جهت تعمیق این روابط شناخت متقابل از اولویت ویژه‌ای برخوردار است. در یکی دو سال اخیر حدود یک صد خانوار، پس از استقبال جمهوری تازه استقلال یافته‌ی قازاقستان، مبادرت به بازگشت به وطن اجدادی خود نموده‌اند.

از خصوصیات عمده‌ی جمعیت قازاق جوانی آن است. در واقع تقریباً نیمی از مهاجرین قازاق به سبب شرایط نامساعد اجتماعی و اقتصادی ایران در هنگام مهاجرت به ایران تلف شدند و به همین لحاظ خانواده‌های فعلی قازاق بالنسبه پر اولاد می‌باشند. علی‌رغم احترامی که به ریش‌سفیدان قازاق گذاشته می‌شود، ایشان به علت محرومیت از آموزش و پرورش رسمی، به خاطر اشتغال به تأمین امرار معاش خانواده، روز به روز از نفوذ معنوی خود بر نسل جوان محروم‌تر می‌گردند. اکثریت قریب به اتفاق جوانان، مخصوصاً پسران، از تحصیلات متوسطه برخوردارند. عده‌ای نیز فارغ التحصیل مدارس عالیه و دانشگاه‌ها بوده به عنوان کارمند اداری، دبیر، آموزگار، بهیار و پزشک یا سایر خدمات مشغول کارند. نسل میانه که پس از سکونت قازاق‌ها در حومه‌ی شهرهای مذکور به حمل و نقل توسط ارابه و گاری اشتغال داشت، در حال حاضر دارای انواع کامیون باری بوده و از این طریق شخصاً یا توسط فرزندان خود امرار معاش می‌کنند. زنان نیز با خانه‌داری و هنرهای دستی به اقتصاد خانواده کومک مؤثری می‌نمایند. دختران تحصیل‌کرده نیز رو به افزایش‌اند.

با این‌همه آنچه دل‌ها را آزار می‌دهد احساس نوعی عدم حمایت از فرهنگ اصیل قازاقی است. به عنوان مثال زبان قازاقی بتدریج به فراموشی می‌رود. آداب و رسوم خاص قازاق کم‌تر مراعات می‌شود. باری اگر قازاق‌ها با ادبیات ملی خود آشنا بودند، می‌توانستند یکی از مؤثرترین وسائل ابلاغ پیام نظام جمهوری اسلامی به مسلمانان و سایر اتباع گوناگون جمهوری تازه استقلال یافته‌ی قازاقستان باشند که اتفاقاً تشنه‌ی دریافت پیغام‌های جدید جهت شناخت راه نجات خویش در دنیای پر تلاطم فعلی هستند.


چند ضرب المثل قازاقی


وتان الدنگ اناسی، ال اردنگ اناسی (وطن ائلین آناسی، ائل اه‌رین آناسی. مئهران باهارلی)

وطن مادر ایل است، ایل مادر مرد است


ایت تویغان جرسنه، ار توغان جرسنه (ایت دویان یئره، اه‌ر دوغان یئره)

سگ به آنجا که سیر شده، مرد به آنجا که زاده شده (می‌رود)


کسی الئنده سولتان بولغانشا، اؤز الئکده [ا]ؤلتان بول (کیشی ائلی‌نده سولطان اولونجا، اؤز ائلین‌ده اولتان اول)

بجای اینکه در غربت سلطان باشی، در کشور خود غلامی باش

 

وتانسزدا وتان جوق (وطن‌سیزده وطن یوخ)

خائن را وطن نیست


ارلئنگ بئلکته امه‌س، جوره‌کته (اه‌رلیک بیله‌ک‌ده ایمه‌ز = دئییل، اوره‌ک‌ده)

مردانه‌گی در بازو نیست، در دل است


بوری ازئغی‌من ار ازئغی جولئندا (بؤری آزیغی ایله اه‌ر آزیغی یولوندا)

آذوقه‌ی گرگ و مرد در راهشان است


کؤش اتاسئن تانئماس (گوج آتاسی‌نی تانیماز)

زور پدرش را نمی‌شناسد.


ال اوزئنا النگ قوئیپ بولماس (ائل آغزی‌نا اه‌له‌ک قویوپ = قویماق اولماز)

بر دهان مردم الک نمی‌توان گذاشت. (در دروازه را می‌توان بست، دهان مردم را نمی‌توان بست)


ال قولاغی، الو (ائل قولاغی اه‌للی)

گوش مردم پنجاه تاست (دیوار موش دارد، موش گوش دارد)


اداسسانگ، الئک‌من اداس (ایته‌سه‌ن، ائلین ایله ایته‌سین)

اگر گم شدی با ایلت گم شو


جائغزدنگ اونی شئقپاس، جایاودنگ شاکی شئقپاس (یالنیزین اونو چیخماز، یایانین توزو چیخماز)

تنها صدایش در نیاید، پیاده گردش بلند نشود


جائغز اغاش اورمان بولماس، جائغز کرپش قورغان بولماس (یالنیز آغاج اورمان اولماز، یالنیز که‌رپیج قورغان اولماز)

درخت تنها جنگل نشود، آجر تنها سنگ [قورقان] نشود.


جائغز باتر جاوغا جوق، جائغز جئگت داوغا جوق (یالنیز باهادیر، یاغی یوخ؛ یالنیز ایگیت، داعوا یوخ)

دلاور تنها حریف دشمن نیست، جوان تنها اهل دعوا نیست.


جائغزدنگ تاکی اتپاس، جائغز اؤیدنگ ایتی جاتپاس (یالنیزین دانی اولماز، یالنیز ائوین ایتی یاتماز)

شب فرد تنها، سحر ندارد. خانه‌ی تک، سگش آرام ندارد.

 

جائغزغا اوجماق تا جاراسپایدی (یالنیزا اوچماق دا یاراشمازدیر)

بر تنها بهشت هم خوش نمی‌آید


بر کسی، منگ کسئگه اولجا سالار (بیر کیشی، مین کیشی‌یه اولجای سالار)

یک نفر بر هزار نفر غنیمت آورد


ادم جوارگه‌ن جرمن (آدام یئرییه‌ن یئر ایله)

 از جائی که آدم رفته آدم می‌رود


برهؤ بئلمه‌گه‌ندی، برهؤ بئله‌دی (بیری بیلمه‌یه‌نده، بیری بیله‌ر)  

آنچه را یکی نداند، یکی دیگر می‌داند


ادام سویله‌سکه‌نشه، جئلقی کسئنه‌سکه‌نشه (آدام سؤیله‌شینجه، ایلخی کیشنه‌شینجه)

آدم تا صحبت کند، ایلخی تا شیهه کشد.


جولداس جول ایرادی (یولداشی یول آییرار)

رفیق را راه جدا می‌کند


بالامن جولداس بولسانگ، بالا بولاسئنگ (بالا ایله یولداش اولسان، بالا اولارسین)

اگر با بچه همراه شوی، بچه شوی

 

قارئیامن جولداس بولسانگ، دانا بولارسنگ (قاری ایله یولداش اولسان، بیلگین اولارسین)  

با پیر اگر همراه شوی، پخته شوی


جه‌لدی قوغان جوغالار، جولدی قوغان اوکالار (یئلی قووان یوخ اولار، یولو قووان اونالار)

آنکه پی باد رود گم شود، آنکه از راه رود عافیت یابد.

 

قازاق‌جا- تورک‌جه سؤزلوک (مئهران باهارلی):

 

اتپاس: ائتمه‌ز

ازئغ: آزیق، آذوقه

اله‌نگ: اه‌له‌ک، الک

امه‌س: ایمه‌ز، دئییل

اوجماق: اوچماق، بهشت

اولتان: پاشنه‌ی کفش

اولجای: غنیمت، اسیر زن

اون: سه‌س، صدا

اونالماق: اییی اولماق، شفا بولماق، یارانین دوزه‌لمه‌سی

اؤی: ائو

باتر: باهادیر، باتیر، باقاتیر، بهادر

بره‌ؤ: بیری

بؤری: قورت

بولغانشا: اولونجا

بئلمه‌گه‌ن: بیلمه‌یه‌ن

تانگ (تاک): دان، سحر

جاتپاس: یاتماز

جاراسپایدی: یاراشمازدیر

جاو: یاغی،  دشمن

جایاو: یایا، پیاده

جائغز: یالنیز، یالقیز

جر: یئر

جه‌ل: یئل

جه‌لدی: یئلی

جوارگه‌ن: یورویه‌ن

جوغ، جوق: یوخ

جول: یول، یاسا، تؤره و توپلومسال قورال‌لار

جولداس: یولداش

جولدی: یولو

جئگت: ییگیت، ایگیت

جئلقی: ییلخی، ایلخی

-دنگ: -ین (اؤیدنگ: ائوین)

شانگ (شاک): توز

شئقپاس: چیخماز

قورغان: قلعه، قالا، تپه‌ی کوچک ساخته شده بر روی مزارها

قوغان: قووان

کرپش: که‌رپیج

کسی: کیشی

کسئنه‌سکه‌نشه: کیشنه‌شینجه

کؤش: گوج

-من، -مه‌ن: -له‌ن، -له، ایله، ایله‌ن

منگ: مین


گئرچه‌‌یه هو !!!!!

 

-قزاق وبلاگ اختصاصی جولای شادکام (بگی)

https://web.archive.org/web/20110708020548/http://jolay.blogfa.com/post-11.aspx

گلستان اوستانی‌ندا – تورکمه‌ن یورت‌دا یاشایان قازاق‌لاردان گؤروت‌له‌ر

Gülüstan Ostanında (Türkmenyurt’ta) yaşayan Kazaklardan görütler

https://www.facebook.com/media/set/?vanity=100016259447627&set=a.1227484707803499


No comments:

Post a Comment