هويتپروري و برابريخواهي ملي تورک: مبارزهاي
عليه نژادپرستي، نئو فاشيسم و نئو کولونياليسم
مئهران باهارلي- ۲۰۰۷
در عرصهي «مسالهي ملي» و «مسالهي تورک» ما
در ايران شاهد هيچگونه دمکراتيزاسيون و عادي شدن نيستيم. وضعيت ملل ساکن در ايران
هر دهه که ميگذرد بدتر از گذشته ميشود. در حاليکه در عرصهي ملي در کشورهاي
همسايه افغانستان، عراق و تورکيه بسيار چيزها و با سرعت زياد و در جهت مثبت در حال
عوض شدن است، در ايران هيچ چيز مثبتي رخ نميدهد. سير حوادث چندان اميدي به آينده
ايجاد نميکند. در اين کشور از وجود روند دمکراتيزاسيون و نرمال شدن موضع دولت و
جامعهي فارس نسبت به ملل غيرفارس نميتوان صحبت کرد. دولت و نخبگان فارس هيچ گامي،
هر چند کوچک براي نرمال کردن اوضاع بر نميدارند. ميبايست اين واقعيت را ديد.
موضعگيريهاي دشمنانه و رفتار استعمارگرانهي
دولت جمهوري اسلامي ايران و نخبگان و روشنفکران فارس در رابطه با ملل غيرفارس
ايران و مناطق ملي و در راس آنها ملت تورک و مملکت آزربايجان-تورکائلي، ايران را
به سرعت به عضوي از نظامهاي تاريک و بشدت عقبمانده و ضدانساني جهان تبديل ميسازد.
ايران در مسيري بسيار نادرست، که با گذشت زمان برگشت از آن سختتر و ناممکنتر ميشود،
گام بر ميدارد. اين مسير کاملا در خلاف مسير متمدن شدن و دمکراتيزاسيون و در
تخالف با روند نوزائي و تجدد و توسعهي جامعهي ايران است. اين مسير نادرست، «مسالهي
تورک» و «مسالهي ملي» در ايران را کم کم به صورت غيرقابل حل در داخل چهارچوبهاي
فعلي در ميآورد. با غيرقابل حل شدن «مسالهي ملي» و «مسالهي تورک» در ايران نيز،
موقعيت ايران و امکان حيات آن به شکل يک واحد سياسي يکپارچه ضعيفتر ميشود و آرايش
چهارچوبهاي جديد به ضرورتي اجتنابناپذير و وظيفهاي تاريخي مبدل ميگردد.
مسالهي محوري از ديدگاه ملتهاي ساکن در يک
کشور کثيرالمله مثل ايران، برآورد نيازهايي عملي و پراتيک، از جمله تامين و تضمين
حقوق فردي شهروندي مانند حق «تعليم و تعلم به زبان مادري»، حقوق گروهي ملي «دولتي-رسمي
شدن زبان مليشان»، حق ادارهي امور خود و خواست حداکثري حق تعيين سرنوشت با تشکيل «پارلمانهاي
ملي-منطقهاي» و «دولتهاي ملي-منطقهاي» است. ميتوان از همهي اينها يک کاسه بنام
حقوق بشر، دمکراسيخواهي و توسعه ياد کرد.
اما از ديدگاه دولت ايران و نخبگان سياسي
و فرهنگي گروه قومي مسلط فارس در ايران مسالهي ملي، يک «مسالهي نژادي» (حفظ خلوص
نژاد آريا و نژاد ايراني و عدم اختلاط با نژادهاي عرب و تورک)، «مسالهاي حماسي-تاريخي»
(شکست از اعراب و تورکان، حاکميت سياسي چهارصد سالهي اعراب و هزار و صد سالهي تورکان،
حفظ ميراث نژاد آريايي-ايراني)، «مسالهاي ديني-مذهبي» (قبول دين اسلام به جبر اعراب
و مذهب شيعي به جبر تورکان، ايجاد و تحميل اسلام فارسي و حتي بازگشت به اديان پارسي-آريايي
پيشاسلامي) و «منافع سياسي» (استثمار و استيلاي منابع طبيعي و ثروت نفتي عربستان
و لرستان ايران، حاکميت بر جزاير سهگانهي خليج عربي، تسلط بر منابع روآبي و
زيرآبي درياي خزر متعلق به جمهوري آزربايجان، توسعهطلبي منطقهاي بويژه بر عليه
کشورهاي تورکيک و عرب همسايه، ...) است. از همين روست که براي دولت ايران و
قوميتگرايان فارس، پاکسازي ايران و هويت ايراني از هرگونه عنصر و اثر ملي و هويتي تورک
و عرب و زدودن ميراث و خاطرهي تاريخي اين دو، تنها روش حل مسالهي ملي، و ايضا تورکستيزي
و عربستيزي عنصر مرکزي در تعريف هويت ملي فارسي-ايراني است.
در چنين شرايطي مبارزه براي پايان دادن به
محروميت ملتهاي ساکن در ايران از حقوق مليشان، از جمله رسمي شدن زبانهايشان و
خواستشان براي تشکيل پارلمان و دولت ملي خودشان، از مبارزهي صرف براي حقوق بشر و
دمکراسي هم بسيار فراتر رفته و به مبارزهاي عليه نژادپرستي دولتي، نئو فاشيسم و
نئو کولونياليسم تبديل شده است. بنابراين، مسالهي طلب رسمي شدن زبانهاي ملي در
ايران و تشکيل پارلمانها و دولتهاي ملي اقلا در قالب فدراليسم را ميبايست علاوه
بر دمکراسيخواهي و حقوق بشر، در چهارچوب گستردهتر مبارزه عليه نژادپرستي، نئو فاشيسم
و نئو کولونياليسم دولت قوميتگراي فارس و نخبگان و تشکلهاي فرهنگي و سياسي منسوب
به اين قوميت مسلط در ايران هم ديد و ارزيابي کرد.
مسير نادرست قوم و روشنفکران فارس
در ايران همهي گروههاي ملي ساکن در اين
کشور، روشنفکران و تشکيلات سياسيشان مدافع و خواستار حقوق ملي خود در قالب مطالبات
مدني، مدرن و دمکراتيکاند. تنها گروه قومي که اکثر نخبگان، روشنفکران و سازمانهاي
سياسياش هميشه مخالف اين خواستهاي منطقي، مدني، مسالمتآميز و دمکراتيک بوده و
است خلق فارس ميباشد. ايران در چشم قوميتگرايان فارس داخل و خارج دولت، هميشه
سرزميني آريايي که صرفا به اين قوم تعلق دارد است و خواهد ماند. آنها هرگز سهيم
شدن تورکان در اين ايران آريايي آرمانيشان را نتوانستهاند هضم کنند. از اينروست که
حتي در نزد دمکراتترين فارسها، حل مسالهي ملي در ايران در بهترين حالت عبارت است
از شناختن تورکان ساکن در ايران به عنوان يک و يا چند اقليت قومي مهمان اما تحت کنترل
و حاکميت ابدي زبان، فرهنگ، هويت و اقتدار سياسي قوم صاحبخانهي فارس. اين وضعيت
در يک صد سال گذشته هرگز عوض نشده است. امروز نيز وضعيت همان است. از اين روست که
نخبگان فارس شامل رهبران جمهوري اسلامي و گروههاي اوپوزيسيون مذهبي و چپ و راست
فارس موسوم به سراسري، مفاهيمي مانند تکثر، پلوراليسم، چندگانگي، تجدد و مدرنتيه،
حقوق بشر و .... را بويژهي در عرصهي گروههاي ملي، ملتها و اقليتهاي ملي نميپسندند
و آنها را بر نميتابند.
سيري در نوشتههاي فرهنگيان و قلمبدستان
فارس نشان ميدهد که در حال حاضر قاطبهي تودهي فارس نيز مانند دولت جمهوري
اسلامي و روشنفکران و نخبگان فارس، مخالف سهيم کردن تورکان در قدرت و سهم دادن به
آنها در تعريف هويت، زبان و فرهنگ ايرانند. زيرا تکثر و حقوق بشر در ايران يعني
دولتي جديد، يعني دولتي که تورکان همراه و برابر با فارسها از عناصر تشکيلدهنده و
موسس اصلي آنند، يعني دولتي شدن زبان تورکي، يعني شريک شدن تورکان و فارسها با
سهمهائي برابر از اين دولت و اقتدار جديد، يعني دارا شدن حق راي و اعتراض و وتوي
تورکان ..... دولت ايران و نخبگان فارس اينها را ابدا نميخواهند. آنها ميخواهند
ملت تورک ساکن در ايران را ابتدائا تبديل به يک و يا چند اقليت قومي در اين کشور بکنند
و سپس بالکل در جامعهي فارس مستحيل نمايند. آنها در اين هدف خود موفقيت نسبي نيز
بدست آوردهاند، و توانستهاند درصد فارسزبانان ايران را از ۶-٨ درصد در اوايل قرن
بيستم، به ٣۰-٢۰ درصد در اوايل قرن بيست و يکم برسانند. اين است مانع عمدهي حل
مسالهي ملي در يک سد سال اخير در ايران. خلق فارس تا زماني که اين بيفرهنگي
سياسي و ذهنيت نژادپرستانه و استعمارگرانه را از خود و روشنفکران و تشکيلات سياسي
فارسستان پاک نکرده است مانع اصلي در راه ايجاد ايراني دمکراتيک، متمدن، توسعهيافته
و بافرهنگ باقي خواهد ماند.
تبليغ و آموختن اين آرمانهاي مدني، مدرن و
فرهنگ دمکراتيک به خلق فارس و گسترش آنها در مملکت فارسستان البته که در ميان
وظايف خلقهاي غيرفارس ساکن در ايران و مخصوصا تورکها نيز ميباشد. اما ما تورکان در
اين مورد کوتاهي کردهايم. ما نتوانستهايم موضع ضدانساني و انعطافناپذير دولت فارسگرا
و نخبگان فارس را اولا به اندازهي کافي درک کرده و ثانيا آنرا به نحو شايستهاي افشاء
و به مردمان ايران و جهانيان تشهير کنيم. زيرا که براي انجام اين امر، جسارت سياسي
و ارادهي لازم را نداشتهايم. ما تورکان نتوانستهايم مادا و معنا خود را براي
رهائي خود و آزربايجان-تورکائلي از قيد و انقياد قوم و زبان و فرهنگ فارسي،
نژادپرستي آريايي-ايراني و استعمار فارسستان آماده سازيم.
سياست تضييق و سرکوب نادرست است
در رابطه با زبان تورکي در قوانين، بخشنامهها
و در کارکرد مقامات محلي صدها و هزاران ممنوعيت آگاهانه و عامدي پخش شده در همه جا
وجود دارند. براي رها کردن زبان و فرهنگ تورکي از سياسي شدن نامعقول، ميبايست به
ممنوعيتهاي دولتي و رسمي اعمالشونده بر اين زبان در ايران پايان داد. آيندهي
مردمان ايران با چنين ممنوعيتهاي بيمعني و احمقانه نميبايست متلاشي شود. يکي از
راههاي جلوگيري از سياسي شدن بيش از حد مسالهي گروههاي ملي در کشورها و جوامع دمکراتيکي
که حقوق گروههاي ملي را تضمين نمودهاند، بحث و گفتگوي آزادانهي اين مسائل، نه
تنها از سوي سياستمداران قوميتگراي افراطي، بلکه از طرف متخصصان عرصههائي مانند
حقوق، سوسيولوژي، زبانشناسي و ... است. اين مدلي است که در ايران نيز بايد تحقق
يابد و تعقيب شود.
برخورداري ملل ساکن در ايران از آزاديهاي
حقهي خودشان، اميد به آيندهي آنها و اعتماد به نفس مردمان ساکن در ايران را افزايش
خواهد داد. گسترش دائرهي حقوق ملل و اقليتهاي ملي ساکن در ايران، ضرورت گذار
ايران به نظامي دمکراتيک و لازمهي توسعه نيز است. در دمکراسيها نه تنها ديدگاههاي
سياسي فرد فرد فرد شهروندان، بلکه هويتهاي جمعي گروههاي ملي، زباني، فرهنگي و ديني
و اعتقادي و .... نيز ميبايست در چهارچوب ديالوق و گفتماني متقابل در عرصههاي
عمومي امکان تمثيل و انعکاس آزادانه، برابر و متساوي و کافي داشته باشند. محدود کردن
و يا تضييق حق تمثيل، وصف دمکراتيک بودن نظام را به همان اندازه کاهش ميدهد.
با اعادهي حقوق ملي معوقهي ملل غيرفارس
مسلمان ساکن در ايران و ايجاد و تضمين برابري مطلق آنها با فارسها، غناي فرهنگي
ايران و حقوق معوقهي اين ملل تضمين خواهد شد. بويژه اگر دولت جمهوري اسلامي ايران
بتواند به نداي عقل سليم پاسخ دهد و صادقانه در کوتاهمدت به اجراي بندهائي ناقص
از همان قانون اساسي خود، مانند تعليم و تعلم به زبانهاي مادري در سرتاسر کشور- که
گشايشي کوچک در مسالهي ملي در ايران است اما دولت خود آنرا اجرا نميکند- اقدام
نمايد، روشن خواهد شد که بسياري از نگرانيهاي قوميتگرايان افراطي فارس و سران
جمهوري اسلامي در اينباره بياساس است.
البته با درنظر گرفتن موضع بسيار سرسختانه
و دشمنانهي مقامات رسمي دولت جمهوري اسلامي ايران و نخبگان و روشنفکران فارس عليه
زبان، فرهنگ و هويت ملل مسلمان غيرفارس ساکن در ايران و بويژه هراس و خوف، دشمني و
کينهي تاريخي نخبگان فارس با زبان، فرهنگ و هويت تورکي، نميتوان انتظار بهبودي يکشبه
در مسالهي ملي و وضعيت ملل غيرفارس در ايران را داشت. اما از طرف ديگر، انتظار به
برداشتن گامهائي هر چند کوتاه، اما پيوسته و آزاديگسترانه از طرف دولت و مقامات
رسمي و نخبگان و روشنفکران فارس، و مديريت مسالهي ملي با ذهنيتي آزاديخواهانه از
سوي آنها، حق همهي شهروندان و ملل ساکن در ايران است.
No comments:
Post a Comment