علی صفدر عاشری (آشیرلی) اراکی شاعر تورک از میلاجرد-
تورکایلی، منظومهی بایرام موبارکلهر او، و ژانر ادبی تورکی سیلنامه
مئهران باهارلی
ALİ SEFDER AŞIRLI VE 1963 YEÑİL’İNDE TÜRKİLİ’İ NİN MİLEGİRT
KENTİNİ VURAN KURUÇAY KAYANI ŞİİRİ
ALI SEFDER AŞIRLI, AND THE POEM OF THE KURUÇAY FLOOD THAT
STURCK THE MILEGIRT CITY IN TURKILI ON NERVUZ 1963
Méhran Baharlı
خلاصه:
استان مرکزی، به سبب قرار داشتن قسمتهای بزرگی از خلجستان، بیاتستان و خرقان، و ... در آن، از مناطق مهم تورکایلی است. این استان، در شعر و ادبیات تورکی هم دارای جایگاه برجستهای است. موطن تیلیم خان (١٧٦٣-١٨٣١) شاعر بزرگ تورک در این استان قرار دارد. در این مقاله یک شاعر تورک با استعداد معاصر از این منطقه و اثر او را معرفی کردهام. او صفدر آشیرلی میلهگیرتلی (عاشوری میلاجردی اراکی) نام دارد که در بیست و پنج سالهگی در یک تصادف رانندهگی فوت کرد. اثر او یک منظومهی تورکی در بارهی سیل نوروز سال ١٩٦٣ در شهر میلهگیرت - میلاجرد است. این شعر مهم در عرصهی فولکور تورک، یک اثر در نوع ادبی موسوم به قایانلیق در ادبیات تورک (به فارسی: سیلنامه) است. علی صفدر در این شعر کوتاه خود وحشت و ویرانی ناشی از سیل ویرانگر و درد و رنج و مقاومت و اتحاد مردم را به وضوح بیان میکند.
اؤزهت:
مرکزی اوستان، خلجستان (خهلهجاوردا)، بایاتیستان و قاراقانین بؤیوک بؤلوملهرینی ایچهرمهسی نهدهنی ایله تورکایلینین اؤنهملی بؤلگهلهریندهن بیریدیر. بوراسی تانینمیش تورک قوشار (شاعر) تهلیم خانین (١٧٦٣-١٨٣٢) دوغدوغو یئردیر. بو یازیمدا ییرمی بئش یاشیندا گهنج بیر یاشدا تیرافیک قضاسیندا وفات ائدهن، و بو بؤلگهنین یئتهنهکلی چاغداش تورک قوشارلاریندان بیری اولان میلهگیرتلی صفدر آشیرلینی (عاشوری) تانیداجاغام. آیریجا اونون ١٩٦٣ یئنگیل (نوروز) بایرامینا دهنک گهلهن میلهگیرت شهههری قایانینی (سئلینی) آنلاتان تورکجه قوشوغونو (شعرینی) ده ایکی عرب و لاتین آلفابئسییله سوناجاغام. تورک ائلبیلیم (فولکلور) آلانیندا بؤیوک اؤنهم داشییان بو قوشوق، «قایانلیق» (فارسجاسی سیلنامه) اولاراق بیلینهن تورک گؤرکسؤزو (ادبیاتی) چئشینینه (ژانرینا) عایددیر. علی صفدر، بو قیسا قوشوغوندا، ییخیجی قایانین یول آچدیغی قورخو و ییخیمین یانی سیرا، خالقین آجیسینی، تهدیرگینلییینی (اضطرابینی)، دیرهنیشینی و بیرلییینی ده جانلی بیر شکیلده آنلاتیر.
Özet
Merkezî Vilâyet (Merkezî Ostan), Halacistan (Halaçorda), Bayatistan ve Haragan'ın büyük bölümlerini içermesi nedeniyle Türkili'nin önemli bölgelerinden biridir. Merkezî Ostan Türk koşuğu (şiiri) ve görksözü (edebiyatı) açısından da büyük öneme yiyedir (sahiptir). Burası tanınmış Türk koşarı (şairi) Telim Han'ın (1763-1831) doğduğu yerdir. Bu yazımda yirmi beş yaşında genç bir yaşta trafik kazasında trajik bir biçimde yaşamımı yitiren, ve bu bölgenin yetenekli çağdaş Türk şairlerinden biri olan Milegirtli Sefder Aşırlıyı tanıtacağım. Ayrıca onun 1963 Yeñil (Nevruz) bayramına denk gelen Milegirt kenti kayanını (selini) anlatan Türkçe koşuğunu da iki Arap ve Latın biçiyi ile (alfabesiyle) sunacağım. Türk budunbilimi (folklore) alanında önem taşıyan bu koşuk, “Kayanlık” (Farsça: seylnameh) olarak bilinen Türk edebiyat türüne aittir. Ali Sefder, bu kısa şiirinde, yıkıcı selin yol açtığı dehşet ve yıkımın yanı sıra, halkın acısını, ızdırabını, direnişini ve birliğini de canlı bir şekilde anlatıyor.
Abstract
Central Province (Ostan-e Markazi) is one of the important regions of Turkili due to its inclusion of parts of Khalajestan, Bayatestan and Kharaghan. Additionally, this province holds significant importance in Turkish poetry and literature. It is the birthplace of the prominent Turkish poet Telim Khan (1763-1831). In this article, I will introduce a talented contemporary Turkish poet from this region, Milegirtli Sefder Aşırlı, who tragically passed away in a car accident at the young age of twenty-five. I will also present one of his poetic works, a Turkish poem about the Nowruz flood of 1963 in Milgegirt (Milajerd) city. This poem which holds great significance in the field of Turkish folkloric literature, belongs to a Turkish literary genre known as Kayanlık (in Farsi: seylnameh). In his short poem, Ali Sefder vividly describes the horror and destruction caused by the devastating flood, as well as the pain and suffering, resilience, and unity of the people.
این نوشته به گرامیداشت و معرفی شاعر با استعداد و ناکام تورک علی صفدر[1] آشیرلی میلهگیرتلی (عاشری میلاجردی) از جنوب استان مرکزی در تورکایلی و تقدیم سرودهی تورکی وی با نام «بایرام موبارکلهر» (میلهگیرته بایرام گونو اوغرایان قوروچای قایانی) در بارهی مراسم نوروز و سیل میلهگیرت (میلاجرد) به سال ۱۳۴۲ – ۱۹۶۳ اختصاص دارد.
معنی نام آشیرلی: نام تیرهای تورک - تورکمان، منسوب به طائفهی اوغوزی دؤیهر-دوگر. از بن آشور -آشیر به معنی آن که بهتر شده، پیشی و سبقت گرفته، افزایش یافته، تکثیر شده، غنی شده؛ مافوق[2]؛ مجازاً نهترس، بی باک، سنتشکن. از مصدر آشماق + یر به معنی از حد گذشتن، عبور کردن از محدوده، به بیرون منتقل کردن، درنوردیدن، جهیدن، کله پا کردن، زیرو رو کردن. همریشه با آشێرێ به معنی ناقولا، افراطی (احتمالاً به فارسی به صورت هشری وارد شده است). نام تیرههای تورک و نامهای خانوادهگی چون عاشورلو، عشرلو، آشورخانلو، آشوری، آشوربیگی، ... همه محرف اسم تورکی آشیر، و اغلب از تیرهی آشیرلی تورکمان از اوغوزهای دؤیهر-دوگر هستند[3].
بیوگرافی مختصر: (اطلاعات مربوط به بیوگرافی در این قسمت، تماما ماخوذ از نوشتههای محقق و تورکولوق-تورکیشناس معاصر «رضا اتابکی میلاجردی» است).
علی صفدر آشیرلی میلهگیرتلی (عاشری میلاجردی) اراکی فرزند علیاکبر در تاریخ ۲۵ اسفند سال ۱۳۳۴ (۱۶ مارس ۱۹۵۶) در شهر میلهگیرت (میلاجرد)، بخش میلهگیرت، شهرستان کوموزان (کمیجان)، استان مرکزی در جنوب تورکایلی به دنیا آمد. وی بعد از طی مراحل کودکی به تحصیل و فراگیری قرآن در مکتبخانههای سنتی میلهگیرت آغاز نمود. پس از ازدواج به شهر قزوین تورکایلی مهاجرت کرد و در آنجا در یک کارخانهی ریسندهگی مشغول به کار شد. صفدر آشیرلی (عاشری) در تاریخ ۲۹ خرداد ۱۳۵۹ (۱۹ ژوئن ۱۹۸۰) به سن ۲۵ سالهگی در اثر یک تصادف رانندهگی در جادهی قزوین – تهران جان باخت و در قبرستان شهر میلهگیرت، شهری که تعصب و علاقهی خاصی بدان داشت، به خاک سپرده شد.
صفدر آشیرلی (عاشری) که دارای طبع شعری سرشار و درخشانی بود. از او آثار قابل توجهی مانند کتاب معروف «زشت و زیبا» به یادگار مانده است. او جلد اول کتاب «زشت و زیبا» را به سال ۱۹۷۹ در دو هزار نسخه به چاپ رسانید. همهی اشعار این جلد، به جز چهار شعر، به زبان تورکی؛ و به استثنای شعر « بایرام موبارکلهر» که در رابطه با نوروز و سیل سال ۱۳۴۲ – ۱۹۶۳ در منطقهی میلهگیرت (میلاجرد) میباشد، در مورد وقایع انقلاب سال ۱٩۷۹ است. طبق اطلاعاتی که فرزند وی احمد عاشری میدهد، طراحی روی جلد جلد دوم کتاب زشت و زیبا هم انجام شده و آمادهی چاپ بود اما به علت تصادف و مرگ ناگهانی شاعر به چاپ نهرسید. دستنوشتههای آن هم از بین رفت. گویا شخصی دستنوشتههای جلد دوم را از احمد عاشری که در آن زمان کودکی خردسال بوده گرفته، اما سالها بعد که وی دنبال کتاب میرود، آن شخص منکر ماوقع شده و از پس دادن دستنوشتهها خودداری کرده است.
رضا اتابکی میلاجردی نویسندهی بیوگرافی علی صفدر آشیرلی (عاشری)، آخرین نسخهی به جا مانده از جلد اول کتاب زشت و زیبا را که احمد عاشری در اختیار وی گذارده و اجازهی انتشار آن در سایت میلاجرد را به او داده بود، در فورماتPDF در سایت خود منتشر کرده است (منبع مورد استفاده در این مقاله). بنا به اطلاعاتی که رضا اتابکی میلاجردی میدهد از صفدر آشیرلی (عاشری) یک نوار کاست هم که در آن اشعار جدیدش از جمله «میلهگیرت و کوموزان» (میلاجرد و کمیجان)، «گاو و تراکتور»، «عروس و مادر شوهر»، «داماد و مادر زن» را با صدای خود ضبط کرده بود باقی مانده است. رضا اتابکی میلاجردی در سال ۱۳۸۹ اعلام کرده بود که او در آیندهی نزدیک فایل صوتی کاست مذکور و شعرهای آن را هم در سایت خود قرار خواهد داد.
۳-صفدر آشیرلی (عاشری) در شعر «بایرام موبارکلهر» پرشور، متعهد و شدیداً اجتماعی است. به ویژه اعتراض و خشم وی در برابر بیعدالتی و ظلمی که در دورهی پهلوی دوم بر اجتماع روا میشد قابل توجه است. صمیمیت، نگاه خوشبینانه و بیان طنزآلود از دیگر ویژهگیهای شعر اوست. زبان شعر تورکی صفدر آشیرلی (عاشری) ، علی رغم کاربرد ترکیبات و کلمات فارسی بسیار، سهل، روان و مردمی است. وی خود میگوید:
«صفدرِ
شیرینسخن، یاز، یازماغین اولماز هدر
یازارام
حق سؤزو تا نورِ بصر صاحبییهم
شاعرم، سؤز یازارام. یاخچی اثر صاحبییهم»
و
«میرزه
صفدر، نه خبر وار بئیله فریاد ائدیرسهن
شاعیر
اولوپ شعر یازیرسان، بیزلهری شاد ائدیرسهن
دوستلاری
گولدورورسهن، دوشمانی ناشاد ائدیرسهن
پس
اینشاللاه بیر کیتاب یاز، وئر چاپا، خلق اوخوسون
ائشیدهن چوخ خوشو گهلسه، سهنه جهکئت توخوسون»
صفدر آشیرلی (عاشری) شاعری مستعد و توانا بود. او خیلی زودتر از دیگران، وارد دنیای شاعری شد و خیلی زودتر از دیگران هم آن را ترک کرد. فقدان وی ضایعهای بزرگ برای شعر و ادبیات تورکی به ویژه در بخش جنوبی تورکایلی است:
«قصّه اتماما یئت[مه]یپ ائی صفدرِ اهلِ اراک» .....
سنت ادبی سیلنامهنویسی و یا «قایانلاما» در ادبیات تورک
در زیر شعر تورکی «بایرام موبارکلهر» (میلهگیرته بایرام گونو اوغرایان قوروچای قایانی) را از جلد اول کتاب زشت و زیبا آوردهام. این منظومهی تورکی که در ۲۶ بند، هر بند مرکب از ۵ مصرع ۱۰ هجایی سروده شده، مراسم عید نوروز (بندهای ۱-۷ و ۱۷-۲۶)، و وقایع سیل میلهگیرت-میلاجرد (بندهای ۸-۱۷) در سال ۱۳۴۲ را بازگو میکند. اینگونه منظومهها علاوه بر ارزش ادبی و هنری و تقدیم اطلاعاتی در بارهی لغات و اصطلاحات و زبان و ادبیات تورکی منطقهی مربوطه؛ با ثبت و بیان وقایع روز، اسنادی تاریخی در رابطه با وضعیت فکری، فرهنگی و اجتماعی روستاها و مردم ساکن آنها و نحوهی زندهگی، کار، معیشت و خلق و خوی و رفتارهای گروهی و همیاریشان هستند.
بخش مربوط به سیل (به تورکی: قایان) در منظومهی «بایرام موبارکلهر» (میلهگیرته بایرام گونو اوغرایان قوروچای قایانی)، نمونهای متعلق به سنت و ژانر ادبی سیلنامهنویسی و یا «قایانلاما» - «قایانلیق» در ادبیات تورک، مخصوصاً رایج در مناطق جنوبی تورکایلی (استانهای همدان، مرکزی، ...) است. یکی دیگر از نمونههای سنت سیلنامه و یا ژانر قایانلاما، منظومهی «آپارما سئل آماندیر» اثر موصطافا قولو و یا اسعد نظام از منطقهی ساوا - ساوه در استان مرکزی از تورکایلی، نوشته شده به سال ۱۹۰۰ است. این منظومه توسط تورکولوق دوکتور علی کمالی نخستین بار در نشریهی وارلیق معرفی شد و در سؤزوموز هم به سال ۲۰۰۵ من نوشتهای جداگانه در بارهی آن تحت نام «قلم-داوات گهتیر یازاق ساوا´یا» منتشر کردم.
نمونهای دیگر از ادبیات تورکی سیلنامه و یا قایانلاما-قایانلیق، «سیلنامهی همدان» اثر دینمحمد جورقانی و یا علیمحمد گلزاری لالجینی از منطقهی همدان تورکایلی، نوشته شده به سال ۱۸۷۳ و منتشر شده به همت جواد حسینقلیپور و ناصر مقدمپور است (این اثر در سؤزوموز جداگانه منتشر خواهد شد). از نمونههای سیلنامهها در جهان تورکیک نیز، میتوان «سیلنامهی موللا حضرتقول مسکین» از منطقهی میمنهی افغانستان به زبان اوزبیکی در سال ۱۹۳۳ را نام برد.
خصوصیات
لهجهای استفاده شده در منظومهی «بایرام موبارکلهر» (میلهگیرته بایرام گونو
اوغرایان قوروچای قایانی)، آن را در گروه لهجههای جنوبی تورکایلی و یا «گروه -ی–هن»
زبان تورکی (اهلیی، گهلیرهی)، در مقابل لهجههای شمالی و یا «گروه –ن-سهن» (اهلین
و گهلیرسهن) قرار میدهد[4]. در این گروه لهجهای،
-پسوند
مالکیت دوم شخص مفرد به جای «-ین»، «–یی» است: اهلیی به جای اهلین - دستت.
-قالب
مفعولی دوم شخص مفرد به جای «-ینی»، «-ییین» است: اهلییین به جای اهلینی - دستت
را.
- پسوند دوم شخص مفرد زمان مضارع اِخباری به جای «-سین» («-سهن»)، «-هن» («–هی» «-هین»، «-هنگ»، ...) است: گهلیرهی، گهلیرهن، ..... به جای گهلیرسهن و یا گهلیرسین - میآیی؛ گهلهی به جای گهلهن – گهلهسین - بیا؛ گهلهجهی به جای گهلهجهن – گهلهجهکسین -خواهی آمد؛ ایتیرمییهی: به جای ایتیرمهیهن - ایتیرمهیهسین - گم نهکنی؛ آلابیلمهی به جای آلابیلمهزهن - آلابیلمهزسین – نهمیتوانی بهگیری؛ یرییه به جای یئرینه، ....
از دیگر خصوصیات لهجهای این شعر:
تبدیل لهن به نهن: حولونن – حول ایلهن
- تبدیل حروف د، ل، ر به ن: دامنان (دامدان)، دامنار (داملار)،
دامنارا (داملارا)، دامنا (دامدا)، دامنارون (داملارین)، شامنارون (شاملارین)،
هاراسنن (هاراسیندان)، جفاسنن (جفاسیندان)، گجه سنن (گئجهسیندهن)، ساماننوق (سامانلیق)،
اودوننوغی (اودونلوغو)،
تبدیل حرف ر به ل: انللر (اینهرلهر)، اولدورللر (اؤلدورهرلهر)، چیخللر (چیخارلار)،
قویالّار (قویارلار)، ییلّر (یییهرلهر)، چالیلّار (چالیرلار)، اولوللار (اولورلار)،
دیللّر (دییهرلهر)،
تبدیل حرف ن – نگ مالکیت دوم شخص مفرد، به حرف ی: ائویی (ائوین)، بیرامیی
(بایرامین)، گلدیی (گهلدین)، سپوردیی (سوپوردون)، بیوری (بویران، بویوراسین)
-حذف –ر در تصریف افعال: گهلی (گهلهر و گهلیر)، گؤرسهنی (گؤرسهنهر و گؤرسهنیر)، ووری (وورور)، ایستی (ایسته ر)، آپاری (آپاریر)، ویرمی (وئرمیر)، گتدی (گؤتوردو)،
به
منظور قابل استفاده کردن هر چه بیشتر منظومهی تورکی میلهگیرتده بایرام گونو و
قوروچای قایانی در مقیاس ملی و افزودن آن به خزینهی ادبیات ملی تورک، متن آن را
با الفبا و املای مودرن و فونتیک تورک و به تورکی معیار نوشتم. علاقهمندان به خصوصیات
لهجهای شعر و املای استفاده شده در کتاب میتوانند به عکسهای این نوشته مراجعه
کنند.
میلهگیرتده بایرام گونو و قوروچای قایانی
(یئنگیلده میلهگیرته اوغرایان قایان- سیلی که در سال نو به میلاجرد سرزد)
بایرام گونو
وقتی
که بایرام یئتیشدی، خَلق تماماً شاد اولار
هر
کیمین وار غصّهسی، دِلدهن چیخیپ دِلشاد اولار
اؤلدورهرلهر
قوچ قوزو، چؤلمهکلهرینده داد اولار
بایرام
آخشامی چیخارلار داملارا پیر و جوان
کهلبه
قوُل، مهممهد حسن، نهجمه باقیر، حاجی زمان
ائت
توجّه عرضیمه تا ائیلهییم آگاه سهنی
یاندیریپلار
اود هامی، هر دامدا باخسان گؤرسهنی
بعضی
سهسلهر کهلْبه کوثر، بعضی سهسلهر سوسنی
الغَرَض
دامدان اینهرلهر، بوش قویارلار داملارین
قیز،
گهلین، آروات، اوشاق؛ با هم یییهرلهر شاملارین
بعضیلهر
گؤز یولدادیر بلکه گهله شیرین جانی
باجیسی
یا قارداشی یا قیز، اوجابوی اوغلانی
تا
خاطرجمع اولماسا گؤز یولدا، آچماز سیرفانی
بیر
ده گؤردون بوق وورور، گهلدی اراکدان بیر ماشین
گؤزلهرین
روشن خانیم! اوغلون گهلیر یا قارداشین
ناگهان
بیر سهس گهلیپ، گویا چالیرلار قاپینی
ظاهراً
خوشحال اولوپ، آمما قالیپدیر باطنی
هئی
دییهر اؤز اؤزونه، کیمدیر چالان بو قاپینی
حوللهن
قاپینی آچار، اهلده چهمهداندیر دوروپ
ائی
خداجان شُکر اولا! شیرین جاناوغلاندیر دوروپ
الغرض
خوشحال اولورلار اهلِ خانه سربهسر
قوم
و خویش و اقربادان هئی دییهرلهر وئر خبر
یول
خرابدیر، تازا گهلمیش، چوخ چهکیپدیر دردِ سر
گؤیلو
ایستیر بئش دقیقه استراحت ائیلهیه
آمما
قویمازلار اونو ذرّه فراغت ائیلهیه
بیلمهیهن
بیلمهز که بو شهْردهن گهلیر، آرخدان گهلیر
اوستو
باشی خهررهلی، داغدان گهلیر، باغدان گهلیر
یول
خراب، ماشین باتیپ، بو شهرِ تئهراندان گهلیر
وار
یئری وئرسین جواب، ائی قونشوموز اوغلو آقا
گئتمیشهم
آرخ آرْتْماغا، اوستوم بولاشیپ پالچیغا
و...
ائی
قیزیم تئز ییغ، گهتیر جام و قاشیق، دستَرخانی
سو،
سوغان، تورشو، قاتیق، شربت، لاواش، مِس بایدانی
مهن
ده گهتیررهم اؤزوم یئککه قارا قازانچانی
شُکرِ
آللاهی ائدین، بعداً شامیز میل ائیلهیین
ناگهان
گر گهلسه سیل، یوز قاچماغا میل ائیلهیین
[قوروچای
شاققیلدادی]
اون
بئش ایل بوندان قاباق بایرام گئجهسیندهن دیییم
قوروچای
شاققیلدادی، سیلین جفاسیندان دیییم
سیل
میلهگیرته گهلیپ؛ هاردان، هاراسیندان دیییم
چوخ
یئری ویران ائدیپ؛ چؤمچه، قازانچانی یئدی
کاسا
بوشقابی اودوپ، نیمچه نمکدانی یئدی
سیل
میلهگیرته گهلیپ، «بایرام مبارکلهر!» دییه
هاردا
وار مرغ و پیلاو، قیرمیز فهتیرلهردهن یییه
آلتی
گئچی، بئش قویون، اون بیر شیشهکلهردهن یییه
خالق
تؤکولدو مسجیده، حالی پریشان، درد ایله
بیز
گناهکاریق، خطاکاریق، خدایا رحم ائله
آلنینی
مُهره قویوپ، حاجت نمازی قیلاجاق
دستَمازی
اولا یا اولمایا راحت قیلاجاق
سیل
ده رحم ائیلهمیری، هر یئری غارت ائدهجهک
سیل
آقا! رحم ائیله سهن، مال و داوار طهولهدهدیر
کندو
وار، بوغدا یئمیش وار، بئیله بیلمه درّهدیر
کیشیلهر گؤتدو بئلین، فوری قاچیپلار
کوچهیه
چیرمالی،
چهکمهلی، اهلجهکلی، قاچیپلار کوچهیه
قیزلار، آرواتلار، اوشاقلار دا قاچیپلار کوچهیه
مُلکلو،
کهنه محل، گهلدی تماشایا تمام
اسفند
آیی ییخدین ائوی، تیرله مُردادا سلام
چیغیریرلار،
ییخیلیرلار[5]،
سیل و ویل گهلدی هاوار
آخیلیپ
طهوله داوارلیق، قیریلیپ مال و داوار
ایسلانیپ،
پالچیق اولوپ یارما، جو و هر نهمه وار
حهیهط
و طهوله، سامانلیق قاتیشیپ بیر
بیرینه
قالاق
و کهرمه، اودونلوق قاریشیپ بیر بیرینه
عزّت
بالا قاچ گهتیر داش، وهرْگهنی محکملهدهک[6]
بارات
چیغیرما[7]، صبر
ائیله، بیلمیرهم هئچ نهمئدهک[8]
طهوله
آخار، سیغیر اؤلهر، خَطْریمیز جمع ائیلهیهک
کهلبه
قول، چاغیر باقیر تئز گهله سیمان گهتیره[9]
پالچیغی
سو آپاری، دؤرت دهنه یورقان گهتیره
قاچ
گهتیر کهتدهن آدام، گولمه، نبیللاه، دوستعلی
میرزه
باقیرا دئ گهله، داشعلی دئسهن گهلی
شاعرِ
بیقافیه صفدره ده دئسهن گهلی
اتّحاد،
همبستهگی مشکللهری آسان ائدهر
وحدت
و یکپارچهگی دوشمان ائوین ویران ائدهر
سیل
قوناق گهلدی میلهگیرتلیلهرین کوچهسینه
بویوروپ
تشریف آپاردی دیب ائوین گوشهسینه
ائتمهییپ
رحم و مروّت بایرامین توشهسینه
کهننهنی،
کوپهلهنی[10]،
شیلبهری بیر یول جالادی
شیرهدهن،
تارخانادان، عمرونده بیر یول یالادی
سیل
چیخیپ اوردان، گئدیپ عبدوللا دوستعلیگیله
تئز
قاچیپ سامانلیغا، قورخدو شیخ عبدوللا بیله
دولدوروپ
سامانلیغی، اودونلوغو سرعتیله
طهولهیه
قاچدی او دم، اولاغی سالدی طهنهفه
طهوله
یاتدی، سیغیر اؤلدو، سو دولوپ هر طرفه
دهلدی
دوواری، گئچیپ قونشولارین ائولهرینه
باغچادا
ووردو خسارت (صاهابی) مؤولهرینه
سیل
نییه گهلدی خدایا میلهگیرت ائولهرینه؟
یایدا
بیر گئتمهدیلهر قورروچایی باغلایالار
مال،
داوار، پامال اولوپ؛ ایندی گهرهک آغلایالار
الغرض
گئچدی گئجه، اولدو گونوز صبحِ سفید
(روزِ
عید است و مبارک باشد این عیدِ سعید)
میزبان
اولدو ائوینده، کهلبه کوثر ریشسفید
تا
گهله اوغلانلاری «بایرام مبارکلهر!» دییه
بئش
نوغول، آلتی بادام، یاغلی اهگیردهکلهر ییه
باستیق
و نوغول، نوخودچو، تورشو، شربت کاساسی
پورتاقال،
آلما، بادام؛ واردیر قارین برنامهسی
هم
اهگیردهک، هم فهتیر، هم نون بیرینجی تازاسی
واقعاً
خوشحال اولار هر کس قارینپادیر بوگون
هرنه
گؤیلو ایستهسه، اومسا[11] مهیّادیر
بوگون
بعضیلهر
چوخ دهلقاریندیر، هر نهمه گهلدی یییهر
سهن
اگر تعارف ائدهن، کورسوستونو از دم یییهر
آغ
نومورتا، نون بیرینجی، باستیغی با هم یییهر
ناگهان
فریاد ائدهر، قارنیم سؤکولدو، آی هاوار
چوخ
تیخیپ غَصِیان ائدهر، پالتارلارین از دم بولار
بعضیلهر
راضی دئییل بیر دهنه خورما وئرمهیه
آمما
اؤز اوشاغینی یوللار نومورتا ییغماغا
خالقی
سویور، وئرمیر اؤزو بئش ده (؟)[12]، باخ
چوخ بیلمهیه
بونا
چوخ بیلمهک دئمهزلهر، گؤزو دار اولما داداش!
پاخیل
اولما، سخی اوْل، دنیادا خوار اولما داداش!
باخما
بعضی سؤزلهره وورقون، گهل ائوده قالگینان
گئت
سوخول هر یئر گهلیر، قیرمیز نومورتا آلگینان
گؤردون
وئرمیرلهر نومورتا، اوردا دور، سیرتالگینان
بلکه
یانسین حالیوا، احوالیوا قیزبس خانیم
بیر
نومورتا گهتیریپ وئرسین، دور خوش گهلدین جانیم
بیر
نفر یوخدور دییه دور گئت، خجالت چهک بهبهم
سهن
طلبکار دهییلسهن، شرم ائیله، دور اهل چهک بهبهم
شاید
ائوده یوخدور بیر زاد، اهللهری
اهلجهک بهبهم
بوشقابی
از دم سوپوردون، رحم ائله، انصاف ائله
یوخ
بو دنیانین وفاسی، قلبیوی گئت صاف ائله
[قوجا
آروادین اؤیکوسو]
قولاق
آس عرضیمه تشریح ائدهرهم بو
خبری
اوتورموشدو
قوجا آروات، ائوده بایرام سَحَری
بیر
نفر گهلدی، سلام وئردی، گیریپدیر ایچهری
دئدی
«بایرامیز مبارک!» داخی هئچ ذات دئمهدی
بویوروپ
دیبده اوتوردو، آمما بیر زاد یئمهدی
میزبان:
بویور
آغزین شیرین ائیله، توت اهلین گُلاب تؤکوم
بویوران
خورما، بادام وار، شاقالات کمدیر، تؤکوم؟
اوزوم قارالسین آی بالام، توت
جیبین انّاب تؤکوم
قیچی
سینمیش آغ فهریک، اصلاً نومورتا دوغمادی
ائیلهدیم
نفرین پیشیک بوغسون، که افسوس بوغمادی
میرزه
صفدر، نه خبر وار بئیله فریاد ائدیرسهن
شاعیر
اولوپ شعر یازیرسان، بیزلهری دلشاد
ائدیرسهن
دوستلاری
گولدورورسهن، دوشمانی ناشاد ائدیرسهن
پس
اینشاللاه بیر کیتاب یاز، وئر چاپا، خلق اوخوسون
ائشیدهن
چوخ خوشو گهلسه، سهنه جهکئت توخوسون
سون
BAYRAM MÜBÂREKLER!
[MİLEGİRT’E YEÑİLDE UĞRAYAN QURUÇAY
QAYANI – SÉLİ]
Veqti ki bayram yétişdi, xalq
tamâmen şâd olar
Her kimin var qüssesi, dilden
çıxıp dilşâd olar
Öldürerler qoç quzu, çölmeklerinde
dad olar
Bayram axşâmı çıxarlar damlara
pîr u cavan
Kelbe Qul, Memmed Hesen, Necme Bağır,
Hâcı Zaman
Ét teveccüh erzime, tâ éyleyim âgah
seni
Yandırıplar od hamı, her damda
baxsan görseni
Be’zi sesler Kelbe Kövser, be’zi
sesler Sûsen’i
Elqerez damdan inerler, boş
qoyarlar damların
Qız, gelin, arvat, uşaq bâhem
yiyerler şamların
Be’ziler göz yoldadır belke gele
şîrin canı
Bâcısı ya qardaşı, ya qız, ucâ
boy oğlanı
Tâ xetircem’ olmasa göz yolda,
açmaz sırfanı
Bir de gördün buq vurur, geldi
Erak’dan bir maşın
Gözlerin rövşen xanım! oğlun
gelir yâ qardaşın
Nâgehan bir ses gelip, gûya çalırlar qâpını
Zâhiren xoşhâl olup, amma qalıpdır bâtini
Héy diyer öz özüne kimdir çalan bu qâpını?
Hövllen qapını açar, elde çemêdandır durup
Éy Xuda can! şükr ola, şîrîn canoğlandır durup
Elqerez xoşhâl olurlar ehl-i xâne serbeser
Qovm u xîş u aqrabâdan héy diyerler vér xeber
Yol xarabdır, tâza gelmiş, çox çekipdir derdiser
Göylü istir béş deqîqe istirâhet éyleye
Amma qoymazlar onu zerre ferâğet éyleye
Bilmeyen bilmez ki bu şehrden gelir, arxdan gelir
Üstü bâşı xerreli, dağdan gelir, bağdan gelir
Yol xarab, mâşın batıp, bû şehr-i Téhran’dan gelir
Var yéri vérsin cavab, éy qonşumuz oğlu ağa!
Gétmişem arx artmağa, üstüm bulâşıp palçığa
Ve ….
Éy qızım, téz yığ, getir câm u qaşıq, desterxanı
Su, soğan, turşu, qatıq, şerbet, lavaş, mis
baydanı
Men de getirrem özüm yékke qara qâzançanı
Şükr-i Allâh’ı édin, be’den şamız méyl éyleyin
Nâgehan ger gelse séyl, yüz qaçmağa méyl éyleyin
[Quruçay şaqqıldadı]
On béş il bundan qabaq bayram gécesinden diyim
Qûruçay şaqqıldadı, séylin cefâsından diyim
Séyl Milegirt’e gelip, hardan harâsından diyim
Çox yéri vîrân édip, çömçe qazançânı yédi
Kâsa boşqâbı udup, nimçe nemekdânı yédi
Séyl Milegirt’e gelip, “Bayram Mübârekler!” diye
Harda var murğ u pilav, qırmız fetirlerden yiye
Altı géçi, béş qoyun, on bir şişeklerden yiye
Xalq töküldü mescide hâlı perîşan, derd ile
Biz günahkârıq, xetâkârıq, Xudâya rehm éle!
Alnını möhre qoyup hâcet namâzı qılacaq
Destemâzı ola ya olmâya râhet qılacaq
Séyl de rehm éylemiri, her yéri qâret édecek
Séyl aqa! Rehm éyle sen, mal u davar tevlededir
Kendu var, buğda yémiş var, béyle bilme derredir
Kîşiler götdü bélin, fovri qaçıplar küçeye
Çırmalı, çekmeli, elcekli, qaçıplar küçeye
Qızlar, arvatlar, uşaqlar da qaçıplar küçeye
Mülkülü, Köhne Mehel geldi tamâşâya tamam
İsfend âyı yıxdın évi, Tir’le Murdâd’a selam
Çığırırlar, yığlıyırlar séyl u véyl geldi, havar!
Âxılıp tevle davarlıq, qırılıp mal u davar
Islanıp palçıq olup yarma, cov u her neme var
Heyet u tevle, samanlıq qatışıp bir bîrine
Qâlaq u kerme, odunluq qârışıp bir bîrine
İzzet bala! qaç getir daş, vergeni möhkemledek
Barat çığırma,
sebr éle! bilmirem héç nemédek
Tevle âxar, sığır öler, xetrimiz cem’ éyleyek
Kelbe Qûl, çâğır Bâğır téz gele sîmân getire
Palçığı su aparı, dört dene yorqan getire
Qaç getir ketden adam, gülme Nebillah, Dosteli!
Mirze Bâğır’a dé gele, Daş Eli désen geli
Şâir-i bî-qâfiye Sefder’e de désen geli
İttihad, hembestegi, müşkülleri âsân éder
Vehdet u yékparçegi düşman évin vîrân éder
Séyl qonaq geldi Milegirtlilerin küçesine
Buyurup teşrif apardı dib évin gûşesine
Étmeyip rehm ü mürüvvet bayramın tûşesine
Kenneni, küppeleni, şilberi bir yol caladı
Şîreden, tarxânadan ömründe bir yol yaladı
Séyl çıxıp ordan gédip Ebdulla Dosteligile
Téz qaçıp sâmanlığa, qorxdu Şıx Ebdulla bile
Doldurup sâmanlığı, odunluğu sür’et ile
Tevleye qaçdı o dem, ûlâğı saldı tenefe
Tevle yatdı, sığır öldü, su dolup her terefe
Deldi dûvârı, géçip qonşuların évlerine
Baxçada vurdu xesâret Sahâbî mövlerine
Séyl niye geldi Xudâya Milegirt évlerine?
Yayda bir gétmediler Qurruça’yı bağlayalar
Mal davar pâmâl olup, indi gerek ağlayalar
Elqerez géçdi géce, oldu günüz sübh-i séfid
“Rûzé éyd est o mobârek bâşed in éydi seîd”
Mîzbân oldu évinde Kelbe Kövser rişséfid
Tâ gele oğlanları “Bayram Mübârekler!” diye
Béş noğul, altı badam, yağlı egirdekler yiye
Bastıq u noğul, noxudçu, turşu, şerbet kâsası
Portaqal, alma, badam, vardır qarın bernâmesi
Hem egirdek, hem fetir, hem nun birincî tâzası
Vâqien xoşhâl olar her kes qarınpâdır bugün
Her ne göylü istese, umsa muheyyâdır bugün
Be’ziler çox delqarındır, her neme geldi yiyer
Sen eger tâ’ruf éden, kürsüstünü ez dem yiyer
Ağ numurta, nun birincî, bastığı bâhem yiyer
Nâgehan feryâd éder qarnım söküldü, ay havar!
Çox tıxıp qeséyan éder, paltarların ez dem bular
Be’ziler râzı déyil bir dene xurmâ vérmeye
Amma öz ûşâğını yollar numurta yığmağa
Xalqı soyur, vérmir özü béş de, bax çox bilmeye
Bûna çox bilmek démezler, gözü dar olma dadaş!
Pâxıl olma, sexî ol, dünyâda xâr olma dadaş!
Baxma be’zi sözlere vurqun, gel évde qalgınan
Gét soxul her yér gelir, qırmız numurta algınan
Gördün vérmirler numurta, orda dur sırtalgınan
Belke yansın hâlıva, ehvâlıva Qızbes Xanım
Bir numurta getirip vérsin, dur xoş geldin canım
Bir nefer yoxdur diye dur gét xecâlet çek bebem
Sen telebkar deyisen, şerm éyle, dur el çek bebem
Şâyed évde yoxdur bir zad, elleri elcek bebem
Boşqabı ez dem süpürdün, rehm éle, insâf éle
Yox bu dünyânın vefâsı, qelbivi gét sâf éle
[Qoca arvadın öyküsü]
Qulaq as erzime teşrîh éderem bu xeberi
Oturmuşdu qoca arvat, évde bayram seheri
Bir nefer geldi selam vérdi, giripdir içeri
Dédi Bayrâmız Mübârek! daxı héç zat démedi
Buyurup dibde oturdu, amma bir zad yémedi
Mîzbân:
Buyur ağzın şîrin éyle, tut elin gülab töküm
Buyuran xurma, badam. var şaqalat, kemdir? töküm
Ay balam yüzüm qaralsın, tut cibin ennab töküm
Qıçı sınmış ağ ferik, eslen numurta doğmadı
Éyledim nifrin pişik boğsun, ki efsus boğmadı
Mirze Sefder, ne xeber var béyle feryâd édirsen
Şâir olup şé’r yazırsan, bizi dilşâd édirsen
Dostları güldürürsen, düşmânı nâşâd édirsen
Pes inşallah bir kitab yaz, vér çapa, xalq oxusun
Éşiden çox xoşu gelse, sene cekét toxusun
son
سؤزلوک- لغتنامه
خوردنیها، وسایل آشپزی، ....:
اهگیردهک، اهییردهک: سوت، یاغ و اونلا یوغرولموش خمیر پارچالارینین
آراسینا قوز ایچی و بهنزهری شئیلهری قویاراق یاغدا پیشیریلهن چؤرهک؛ خمیر
نان فتیر که به شکل دایره میبرند و در روغن سرخ میکنند، نوعی شیرینی، سنبلی که
با شیر در روغن پخته شود.
باستیق (باسدوق، باسلێق، باسلوق): نوعی شیرینی تورک که از نشاسته،
آب، شکر، گلاب، گردو، کره و پودر نارگیل تهیه میشود. بعضاً باسلوق را به جای چیدن
بر روی نخ، گرد کرده داخلش مغز گردو میگذارند و در ظروف سفالی میچینند تا شکرک
بیاورد. این نوع را «سجوق» (سۇجۇق) مینامند. سوجوق از شیرهی انگور یا
دوشاب، نشاسته، مغز بادام یا مغز هستهی شیرین زردآلو و گلاب و هل تهیه میشود.
مراغه در آزربایجان- تورکایلی به سبب داشتن دو نوع شیرینی تورک سوجوق و باسلیق
معروف میباشد. این دو از عمدهترین سوغاتیهای این منطقه از آزربایجان به حساب میآید
(منبع: ویکیپدیا)
تارخانا (تَرخَن، تهرخهن، ترخنه، تهرخهنه، تهرخینه، ...): گندم پوست کندهی بولغور
شده، غذایی که از گندم بولغور شده با آب غوره و یا شیر ساخته شده و برای زمستان
ذخیره میگردد
فتیر – فهتیر (فطیر): نان و نان شیرینی که خمیر آن را مایهی ترش نهزده
باشند و برنیامده و نهرسیده باشد. همچنین انواع دیگری از نان و نان شیرینی با
همین نام در نواحی مختلف پخته میشود که گاه مایه میزنند. از جمله در آزربایجان
شرقی و مناطق تورکنشین استانهای مرکزی، خراسان و لورستان. معروفترین آنها در
تورکایلی، فتیر اراک است. در تداول اراک و نواحی مجاور، نوعی نان شیرمال را که
روی آن زردچوبه میزنند و به اندازههای کوچک در تنور میپزند فطیر میگویند.
معمولاً روغن و شیرهی انگور یا خردهی قند نیز به خمیر آن میافزایند. اغلب این
نان را برای زمستان یا نوروز تهیه میکنند. در ساوه و مامونیه (زرندیه) تورکایلی
یکی دیگر از انواع این شیرینی به نام «تۆتهک» پخته میشود. انواع مشابهی
از این شیرینی در استان مرکزی با نامهای
گوناگون یافت میشود. نوع دیگر، نان شیرین دایرهای سنتی شهر مهربان از توابع سراب
تورکایلی است که در تنورهای آتش پخت میشود و معمولا در صبحانه و عصرانه میل میشود
(منبع: ویکیپدیا)
نوخودچو: نخودچی، نخود بوداده
نوْغۇل: شیرینی نُقل
نۇمۇرتا: یومورتا، تخم مرغ
داد: لذت، مزه
قارێنپا: شکمپرست، شکمو، پرخور
دَل - دهل قارێن (دهله قارێن): شکمپرست، شکمو، پرخور
قارنی سؤکولمهک: اسهال شدید شدن
غَصِیان: استفراغ
کوزه، کاسه، ظرفها:
بایدا: سوتون اونا
ساغیلدیغی بیر چئشیت قاب کاسه، بادیه، ظرفی که قسمت تحتانی آن گرد باشد
چؤلمهک: دیزی، پیتی،
کماجدان
چؤمچه: قاشق، ملاقه،
کفگیر کوچک
دستَرخان:
سفرهی پارچهای
شیلبَر
- شیلبهر: نوعی خُم که دور دهانهی آن چند بند یا دسته به اسم قفل که از آنها
برای بستن دهانه استفاده میکردند وجود دارد
قازانچا: دیگچه
کنّه
- کهننه: سازهی گلی برای نگهداری آرد و گندم، سیلوی خانهگی
کوپهلهن
– کوپپهلهن: کوپهلهن – کوپهلهک، کوپ کلیمهسیندهن یاپیلمیش اولابیلیر.
گؤبه – گؤبهلهن گؤبهلهک کیمی.
کۆپپه
(کۆپه، کۆپ): خم، خمره، کوزهی بزرگ
کیلان:
ظرف ساخته شده از کود حیوانی (پهن)
نیمچه: سینی و دوری و دیس و بوشقاب و ... کوچک، خرد (نیمچه بوشقاب، نیمچه دوری، نیمچه قرابه، نیمچه نمکدان، ...)
بقیهی کلمات:
آخماق: روان شدن و فرو ریختن (دیوار گلی)
آخێلماق:
روان شدن و فرو ریختن (دیوار گلی)
آرخ
آتماق: آرخی آریتماق
آرخ: جوی آب، نهر
انّاب:
مشک، نوعی از عطر و بوی خوش
اودونلوق: انبار هیزم
اومسا: هوس بهکند،
از مصدر اومماق به معنی هوس و اومید و طمع کردن
بارات: برات، اسم مذکر. به معنی اعمال
نیک و خیرات، برتری، همچنین شب نیمهی شعبان
بایرام
مۇبارکلهر!: عید مبارک باد!
بهبه
(بهبهک): کودک شیرخوار، مجازاً جوان بیتجربه و کودکصفت.
بۇلاماق:
آغشتن، آلوده و کثیف کردن
بیله:
حتی
بئیله:
اینگونه
تیخیپ: از تیخماق، با
فشار چیزی را درون چیز دیگری کردن در حالی که دیگر در آن جایی نهمانده است.
جان
اوغلان: فرزند عزیز
جان:
عزیز، گرانقدر، عظیم (از ریشهی یاغان تورکی)
چوخ
بیلمه: چوخ بیلمیش، چوخ بیلهن کیمسه
چێرمالی: آستین و یا
پاچهی شلوار که بالا زده شده باشد، آستین بالا کشیده، چیرما شاید محرف چیزمه به
معنی چکمه است (تبدیل ر-ز در تورکی)
خَرّه-
خهرره: آب کثیف، آب بسیار گل آلوده، توپراقلانمیش بولانیق سو
خَطْریمیز: خاطریمیز
داش
علی: داش در این نام به معنی سنگ و سخت است. مانند نام تورکی بکتاش – بهکداش به
معنی سنگ سخت.
داوارلیق: محل نگهداری گوسفندان
دور:
آیاغا قالخ
ذات:
چیز، جوهر هر چیز
زاد:
توشه، توشه، خوراک، قوت
لایموت
سامانلیق: محل نگهداری کاه
طَنَف
– تهنهف: دوال، دامنهی چادر برپا شده
فریک
- فهریک: کبک جوان، مرغ خانهگی جوان، جوجه، بچهی پرندهگان، هر حیوان یا گیاه
کوچک و ریزه.
قالاق: پشته
قایان:
سیل
قایانسۇ:
سیلاب
قایانلاما:
سیلنامه
قایانلیق:
سیلنامه
قول: عبد، خادم،
بنده، در اینجا مخفف غلام
کَرمه-کهرمه:
حایوانلارین آیاغی آلتیندا قالیپ بهرکیمیش پئهین، پِهِنِ سفت شده، تخته شده
کهت:
کهند
کهلبه: مخفف و محرف
کربلایی
گؤتدو:
گؤتوردو
گونوز: مخفف گوندوز
مهچیت:
مسجد
نهجمه: مخفف نجمالدین
نهمه: نه، چیز، چه
چیز
نهمئدهک:
نهمه ائدهک، چه کنیم
وهرگه
(وهرگهن، وهریان): اصطلاحی در آبیاری به مفهوم مانع، سد، انگل و بندی که برای کونترول
و تغییر مسیر یک نهر آب میسازند. آبراهه، مقسمهی بین دو زمین مجاور
وۇرقون:
بلا برده، نفرینی برای کودکان که هم درمقام تعریف بهکار میرود و هم در موقع
تنبیه
ویل:
بدی و شر و درد و مصیبت
یوز:
اوز
یئنگیل: سال نو، مخصوصا نوروز
منابع:
۱-دانلود
جلد اول کتاب زشت و زیبا، اثر علی صفدر عاشری میلاجردی اراکی
http://turuz.com/book/title/Zisht+O+Ziba-Erak+Turkleri-Ali+Sefderiye+Ashiri-Milacerd
۲-رضا اتابکی. وقایع سیل سال 1342 میلاجرد از کتاب
"زشت و زیبا" مرحوم علی صفدر عاشری
۳-معرفی نویسنده کتاب انقلابی "زشت و زیبا" به
همراه دانلود کتاب/جلد دوم کتاب به علت مرگ نویسنده منتشر نشد
۴-شعر
بایرام گونی از کتاب زشت و زیبا
۵-رضا
اتابکی. واژگان پیشینیان میلاجرد
http://milajerdcity.blogfa.com/post-20.aspx
۶-ترکی
کمیجانی
https://komijan.wordpress.com/category/%D9%87%D9%85%D9%87-%D9%85%D8%B7%D8%A7%D9%84%D8%A8/page/55/
۷-محمدآقا
محمدی. فرزانگان میلاجرد
http://farzanegan-milajerd.blogfa.com/tag/جناب-اقای-علی-صفدر-عاشری
۸-علی
کمالی. اسعد نظامی سئل آپاردی. وارلیق. خرداد و تیر ۱۳۶۱. سال چهارم شمارهی ۲ و ۳
(شمارهی مسلسل ۳۷ و ۳۸). صص ۸۲-۹۴
۹-مئهران
باهارلی. قلهم-داوات گتیر یازاق ساوا´یا. آپارما سئل آماندیر. ۲۰۰۵
http://merkezi-az.blogspot.com/2005/04/blog-post.html
۱۰-مئهران باهارلی. حاجی ریضوان HACI RİZVAN. قالینجا داغی QALINCA DAĞI
http://sozumuz1.blogspot.com/2016/06/qalinca-dagi-haci-rizvan-duzenleyen.html#links
۱۱-مهدی بهخیال. همشهری اثری منظوم به زبان تركی را معرفی
میكند. نگاهی به كتاب سیلنامه همدان
۱۲-روزگار لاله جین - بَنزَر قِزِلَه لاله جینین یارپاقه
قارداش/ سورمَه چكِرِه گؤزلَره اؤ تورپاقه قارداش
http://roozgarelalejin.blogfa.com/post-348.aspx
۱۳-محمد كاظم امینی. ینگی تاپیلگن اوزبیكچه اثر
http://www.bbc.com/uzbek/lg/afghanistan/2010/08/100821_ar_miskin_newbook.shtml
۱۴-معرفی کتاب: سیلنامه همدان
http://hajipour.persianblog.ir/post/157/
۱۵-انتشار سیلنامه همدان
http://lalin.blogfa.com/post-177.aspx
[1] نام صفدر –
صفدر ظاهراً مرکب از صف عربی و در فارسی به معنی درّنده، شکافنده، جمعاً به
معنی کسی که صف دشمن را میشکند، صفشکن است. احتمالاً رواج این نام در میان
تورکان علوی اولیه که بسیاری موغول بودند، در اثر وجود نامهای تورکی – موغولی سَبَدرَ
(سهبهتای) و سَبَدئی و ... در تورکی تسریع شده است.
[2]
László Rásonyi And Imre Baski. ONOMASTICON TURCICUM, TURKIC PERSONAL NAMES
who became
better, who surpassed somebody. Raised, multiplied, enriched, increased. Die übertreffende.
Dépasser, frahchir. Умножать, увеличивать, прибавлять
[3] سید لقمان آشیرلی
اورموی: در مدح سلطان محمد فاتح و ستایش فتح استانبول
[4] گروهبندی لهجهای
زبان تورکی در ایران: لهجههای «-یی، –هن» (اهلیی-گهلیرهن)، لهجههای «–ین،
-سهن» (اهلین-گهلیرسهن)؛ و لهجههای «-ین، -سین» (اهلین-گهلیرسین) در تورکیه
و بالکان
[5] کیتابدا «یخیلیلر».
بلکه اهسکی «ییغلیرلار» (ییغلاماق: آغلاماق)
[6] کیتابدا «محکم ایلیاخ».
آنجاق ۱۰ هیجالی میصراعی ۱۱ هیجالی یاپیپ وزنینی پوزدوغو
اوچون، «محکملهدهک» اولاراق دوزهلتیلدی
[7] کیتابدا: «باراتجی
قیرمه» یازیلمیشدیر.
[8] کیتابدا «هیچ بیلمرم
نمه ایلیاخ». آنجاق ۱۰ هیجالی میصراعی ۱۱ هیجالی یاپیپ وزنینی
پوزدوغو اوچون ، «بیلمیرهم هئچ نهمائدهک» (نهمهائدهک) اولاراق دوزهلتیلدی
[9] متنده «کلبه غلام چاقیر
باقر تیز گله». آنجاق ۱۰ هیجالی میصراعی ۱۱ هیجالی یاپیپ وزنینی
پوزدوغو اوچون، «کلبه غلام» یئرینه داها اؤنجهکی بیتلهرده ایشلهدیلدییی قیسا
بیچیمی «کلبه قول» یازیلدی.
[10] متنده «کوپپولانی» بیچیمینده
یازیلمیش اولان کلیمه، کوپ کلیمهسیندهن یاپیلمیش کوپهلهن
– کوپهلهک اولابیلیر. گؤبه – گؤبهلهن گؤبهلهک کیمی.
[11] کیتابدا «اوتسا»
[12] کیتابدا: بشر ده
No comments:
Post a Comment