Thursday, August 26, 2021

مکتوب تورکی سلطان مراد آغ‌قویون‌لو، درخواست کومک او از سلطان سلیم برای مقابله با تهدید شاه اسماعیل، و ‌ریشه‌ی نام طوائف پۆرنه‌ک-پرناک، دوُلقادار-ذوالقدر

مکتوب تورکی سلطان مراد آق‌قویون‌لو، درخواست کومک او از سلطان سلیم برای مقابله با تهدید شاه اسماعیل، و ‌ریشه‌ی نام طوائف پۆرنه‌ک-پرناک، دوُلقادای-ذوالقدر

 

مئهران باهارلی


در این مقاله ‌یک نامه‌ی تورکی از سلطان مراد که ‌آن را احتمالا در ١٥١٢-١٥١٣ خطاب به ‌یک پاشای عوثمان‌لی، شاید قوجا موصطافا پاشا و یا هرسک‌زاده‌ احمد پاشا نوشته را معرفی، در ادامه توضیحات مختصری در ریشه‌شناسی نام طوائف پرناک - پورناک و ذوالقدر ارائه کرده‌ام.

سلطان مراد در این نامه ‌می‌گوید وی در گذشته‌ی نزدیک با سلطان عوثمان‌لی – سلطان سلیم خان که‌ تازه‌ بر تخت سلطنت نشسته ‌بود - ملاقات داشته‌ و طی آن مورد التفات سلطان قرار گرفته ‌و از او وعده‌ی کومک به اعاده‌ی تخت و تاج و قلمروی آغ قویون‌لو (عراق عجم، تورک‌ایلی و ...) از چنگ شاه‌ اسماعیل اول را دریافت کرده ‌است. وی با ذکر این که ‌اخبار حادثات جدیدی – تهاجمات و جنگ‌های توسعه‌طلبانه‌ی شاه ‌اسماعیل اول - از شرق می‌رسد تقاضا می‌کند پاشا در باره‌ی این اخبار و تقاضای کومک او عریضه‌ای نوشته‌ به‌ درگاه‌ سلطان روانه‌ کند. به ‌اومید آن که ‌سلطان عوثمان‌لی کومک و معاونت - حمایت نظامی – وعده ‌داده‌ به ‌او را عملی سازد. زیرا اکنون فرصت مناسب برای عمل است. وی می‌گوید برای رساندن عریضه ‌به ‌درگاه‌ سلطان، حامل این نامه ‌ابراهیم بیک پورنه‌ک – هم‌طایفه‌ با بای‌ره‌ک بیک پورنه‌ک تورکمان، حاکم وقت عراق عرب - را مامور کرده ‌است.

١- سلطان مراد آق‌قویون‌لو (متولد ۱۴٨٣ تبریز – آزربایجان - تورک‌ایلی، سلطنت بین سال‌های ۱٤٩٧-۱۵١۸، قتل ۱۵۱۸ شانلی‌اورفا - آناتولی جنوبی - تورکیه) فرزند یعقوب آق‌قویون‌لو و گوهر خاتون خانیم است. وی در ۱۵۰۱ در حدود قیدار – ابهر - تورک‌ایلی با الوند بیگ آق‌قویون‌لو به‌ جنگ پرداخت. در نتیجه‌ی این جنگ بخش‌های مرکزی و شمالی عراق و ایران امروزی به ‌سلطان مراد و در شمال آزربایجان و قسمتی از تورکمانیا (دیار‌بکر) به ‌الوند بیگ داده‌ شد. با دست‌اندازی شاه‌ اسماعیل به‌ عراق عجم، سلطان مراد در ۲۰ ژوئن ۱۵۰۳ در نزدیکی همدان - تورک‌ایلی با وی به‌ جنگ پرداخت. اما شکست خورد و به ‌شیراز گریخت. یک سال بعد در ١٥٠٤ پس از آن که‌ سلطان مراد توسط شاه ‌اسماعیل از فارس هم رانده‌ شد، به ‌بغداد فرار کرد و پنج سال و نیم تحت حمایت والی عراق عرب بای‌ره‌ک بیک پورنه‌ک تورکمان Bayrek Bey Pürnek Türkman (به‌ اشتباه ‌باریک، بایریک، ... نوشته ‌می‌شود) درآمد. سلطان مراد در سال‌های ١٥٠٤-١٥٠٥ به‌ منظور پیدا نمودن متحد و تامین حمایت و قوای نظامی برای تسخیر دوباره‌ی قلمروی خود نزد علاء‌الدوله ‌ذوالقدر (نام اصلی دوُلقادار - توُلقاتایTulqatay  به‌ موغولی یعنی دارای کلاه‌خوُد) در البیستان و ماراش در آناتولی جنوبی و مدتی کوتاه ‌پس از آن به ‌دربار قانصو – قان ساو غوری سلطان قیپچاق دولت کؤله‌مه‌ن –مملوک[1] و سپس بایزید دوم عوثمان‌لی رفت. اما نااومید از کومک آن‌ها دوباره ‌نزد علاء‌الدوله‌ بازگشت. خان دوُلقادار (ذوالقدر) ‌سلطان مراد را به ‌گرمی پذیرفت و دخترش بنگ‌لی خاتون را به‌ عقد او درآورد. در سال ۱۵۰۹ با هجوم اوردوی شاه ‌اسماعیل اول به‌ جانب عراق عرب، سلطان مراد همراه ‌بای‌ره‌ک بیک پورنه‌ک تورکمان حاکم بغداد و جمعی دیگر از پورنه‌ک‌ها، به‌ قارامان در روم و شام پناه‌ برد. پس از آن شاه ‌اسماعیل به‌ بغداد وارد شد و بسیاری از پورنه‌ک‌ها را به ‌قتل رساند. بعد از مرگ بایزید دوم در سال ١٥١٢، سلطان مراد با سلطان جدید عوثمان‌لی سلطان سلیم خان اول دیدار کرد و از او وعده‌ی کومک برای بازگرفتن مملکت و تاج و تخت آغ قویون‌لو را گرفت. در سال ١٥١٤ بای‌ره‌ک بیک پورنه‌ک تورکمان همراه ‌سلطان سلیم خان به‌ جنگ با شاه ‌اسماعیل رفت و در فتح چالدیران و تصرف تبریز شرکت کرد. وی بعد از مراجعت از آزربایجان از هر دو چشم کور و بعد از مدتی درگذشت. سلطان مراد آق‌قویون‌لو نیز نهایتا در ۱۵۱۸ به‌ دست دورموش‌خان شاملو که‌ مقام اوُلوُنوْیان - سپه‌سالاری اوردوی قیزیل‌باش را داشت و ل‌له‌ی - آتابک سام میرزا بود در دیاربکر کشته شد و سر بریده‌اش به‌ شاه‌ اسماعیل اول در تبریز فرستاده‌ شد. با مرگ سلطان مراد، حیات دولت تورک آق‌قویون‌لو به‌ پایان رسید.

 ٢-با ظهور شاه‌ اسماعیل اول که ‌یک فاناتیک علوی تربیت شده توسط کلیسای ارمنی، ضد سنی و فاقد شعور قومی تورک - تورکمان بود و مانند دیگر سران خاندان صفوی (شاه تهماسب و شاه عباس حقیر و ...) خود را تورکمان و تورک نمی‌دانست، شاه‌زاده‌ها و سرداران و بازمانده‌گان و بقیه السیف قاراقویون‌لو و آق‌قویون‌لو، علی رغم بعضی زیگزاگ‌ها و کشمکش‌های داخلی و برادرکشی‌ها، متحدا با امپراتوری عوثمان‌لی و زیر چتر نظامی و سیاسی او بر علیه‌ این تهدید جدید موضع گرفتند. سلطان مراد آق‌قویون‌لو آخرین خاقان دولت تورک - تورکمان آق‌قویون‌لو هم تا آخر عمر خود برای بازپس گرفتن اؤلکه‌ی تورکمانان آق‌قویون‌لو و تاج و تخت خویش از شاه‌ اسماعیل اول، از جمله ‌با مراجعه‌ به‌ علاء‌الدوله ‌دولقادار (ذوالقدر)، قان‌ساو غوری و بایزید دوم، مجاهده‌ و تلاش بسیار کرد.

مادر سلطان مراد آق‌قویون‌لو دولت‌زن تورک گوهر سلطان خانیم (دختر فرخ یسار شیروان‌شاه که به دست شاه اسماعیل به قتل رسید) هم در این تلاش‌ها اشتراک می‌کرد. (شیروان‌شاهان شیخ جنید جد شاه اسماعیل را به قتل رسانده بودند. فرخ یسار شیروان‌شاه هم که دشمن اصلی شاه‌ اسماعیل اول بود، پدر او ‌شیخ حیدر را با کومک یعقوب آغ‌قویون‌لو کشته بود). گوهر سلطان خانیم با هدف ایجاد اتحاد نزد اه‌سله‌میش بیگ باییندیر حاکم قوم رفت و موفق شد با نصیحت او را به ‌پیوستن به ‌سلطان مراد برای جنگ با شاه ‌اسماعیل اول اقناع کند. «گوهر سلطان خانیم به قوم آمد و با اه‌سله‌میش بیک ملاقات نمود و گفت: لشکر قیزیل‌باش، عازم این مملکت‌اند و شنیده باشی که در شیروان با پدرم و سایر پادشاهان عالی‌جاه چه کردند. اگر اتّفاق ننموده، در امداد ما اهمال نمایی، ایشان با سپاه سنگین بدین ولایات آمده، سلطان مراد را مغلوب ساخته، اهل و عیان تورکمان را اسیر خواهند ساخت. رحم بر فرزندان خود باید کرد». خلاصه التواریخ. جلد ١، ص ٧٦

٣-  اسناد و مکاتبات تورکی بسیاری از سران قاراقویون‌لو و آق‌قویون‌لو برای ایجاد جبهه‌ای متحد بر علیه‌ شاه ‌اسماعیل اول و تقاضای کومک از سلطان عوثمان‌لی باقی مانده‌ است. در سؤزوموز قبلا مکتوب تورکی یکی از احفاد جهان‌شاه‌ قاراقویون‌لو خطاب به‌ سلطان سلیم خان در دعوت از او برای سرکوب نظامی قیزیل‌باشان و شاه ‌اسماعیل و نجات مردم منتشر شده‌ است. نامه‌ی تورکی موضوع این مقاله‌ از سلطان مراد آق‌قویون‌لو نیز در همین استقامت است. از سلطان مراد اسناد و نامه‌های تورکی دیگری در موزه‌ی توپ‌قاپی سارایی و دیگر آرشیوهای عوثمان‌لی خطاب به ‌سلطان سلیم خان، خویشاوندان آق‌قویون‌لو و باییندیر، و امرای تورکمان و کورد وجود دارند که‌ وی در آن‌ها قیام با سلاح بر علیه ‌شاه ‌اسماعیل را تشویق می‌کند. این اسناد و نامه‌های تورکی به ‌مرور زمان در سؤزوموز منتشر خواهند شد.

٤-این نامه، یک نامه‌ی دیپلوماتیک – رسمی - دولتی به‌ تورکی مکتوب – ادبی - معیار است. تورکی زبان قومی - ملی تورکمانان قاراقویون‌لو و آق‌قویون‌لو بود. آن‌ها مانند تمام دولت‌های تورک و موغول پیش از خود، زبان قومی و ملی خود تورکی را به ‌عنوان یک زبان رسمی، دولتی، مکتوب و دیوانی و نظامی، در امور داخلی و خارجی بکار می‌بردند. به‌ واقع همان گونه که دوره‌ی ایلخان‌لی و ایلکا نویانی – جالایری دوره‌ی بعثت و رستاخیز و تعمیق و همه‌گانی شدن شعور قومی – ملی تورک در میان تورک‌ها و موغول‌های پراکنده‌ در قلمروی ایران امروزی شمرده می‌شود، دوره‌ی قاراقویون‌لو و آق‌قویون‌لو هم دوره‌ی اوج تورکیت محسوب می‌گردد. بی شک اگر حاکمیت قاراقویون‌لو و آق‌قویون‌لو با جنگ‌های عبث و برادرکشی‌های اسف‌انگیز بین آن دو و مخصوصا با سقطه‌ی مهلک قیزیل‌باش متوقف نمی‌شد، ایران امروزی مانند تورکیه‌ی امروزی، یک کشور تماما و یا با اکثریت مطلق جمعیتی تورک، دارای هویت تورک و زبان رسمی - دولتی - فراملی تورکی می‌بود.

٥-تاریخ‌نگاری ایرانی و پان‌ایرانیسم، مانند دیگر دولت‌های تورک و موغول، تورکمانان قاراقویون‌لو و آق‌قویون‌لو را هم از هویت قومی - ملی واقعی تورک و تورکمانشان جدا و عاری و آن‌ها را به‌ صورت دولت ایرانی و دارای فرهنگ ایرانی و ... معرفی می‌کند. مشابه‌ همین تحریف و جعل و بازنویسی تاریخ از سوی تاریخ‌نگاری آزربایجانی انجام می‌گیرد که این دولت‌ها و هویت ملی و زبان آن‌ها را به‌ صورت آزربایجانی عرضه‌ می‌کند. حال آنکه‌ ‌آق‌قویون‌لوها و قاراقویون‌لوها به لحاظ ملیت تورک، به لحاظ لهجه‌ای و تبار قومی تورکمان و به لحاظ موطن از سرزمین تورکمانیه[2] (قاراقویون‌لوها از ناحیه‌ی ارزینجان - سیواس تورکمانیه، آق‌قویون‌لوها از ناحیه‌ی شرق بایبورت تا دیاربکر - آمئد تورکمانیه) بودند، نه‌ ایرانی و نه آزربایجانی. هویت‌های ملی جدید ایرانی و آزربایجانی، محصول مهندسی قومی استعماری – صلیبی در قرن بیستم است و ربطی به ‌تورکان ساکن در ایران - قفقاز - آناتولی و دول تورکمان مشترک آن‌ها مانند آق‌قویون‌لو و قاراقویون‌لو ندارد.

٦- مکتوب سلطان مراد آق‌قویون‌لو به تورکی معیار و مشترک قرن ١٥ است که در آن خصوصیات تورکی شرقی نیز دیده‌ می‌شود. مانند کاربرد نون غنّه‌ نک، پسوند آبلاتیو «-دین» به‌ جای «–دان» و «-ده‌ن» تورکی غربی (اخلاص‌دین به ‌جای اخلاص‌دان، از اخلاص)، فورم ایتک - ایتتیک به‌ جای ائتدیک (کردیم)، بیرله ‌در یک مورد به‌ جای بیله - ایله، و فورم گله‌دیر.

فورم گه‌له‌دیر: یکی از فورم‌های زمان حال عمومی است:

گه‌له‌دیرین (می‌آیم)، گه‌له‌دیرسینگ (می‌آیی)، گه‌له‌دیر (می‌آید)؛

گه‌له‌دیریز (می‌آییم)، گه‌له‌دیرسینگیز (می‌آیید)، گه‌له‌دیرله‌ر (می‌آیند).

این فورم که ‌با افزودن پسوند ظرف – فعل «–ه»‌ به‌ بن فعل و فعل کومکی دورماق ساخته ‌می‌شود، برگرفته ‌از تورکی قیپچاقی است و علاوه‌ بر بعضی لهجه‌های تورکی (در آناتولی)، در تعدادی از لهجه‌های زبان تورکمنی (چوودور، اسکی، دویه‌جی، نوخور، ...) هم رایج است[3].

در ریشه‌ی نام دو طائفه‌ی تورک پرناک و ذوالقدر

پۆرنه‌ک-بؤرنه‌ک (به ‌فارسی پرناک، پورناک): تاکنون هیچ نظریه‌ی علمی در ریشه‌شناسی نام طایفه‌ی تورکمان پورنه‌ک پیشنهاد نشده است. در اینجا یکی از پیشنهادات ریشه‌شناسی خود را به اختصار ذکر می‌کنم[4].

پۆرنه‌ک‌ها- پؤرنه‌ک‌ها به ‌همراه‌ قاجارها دو ستون اصلی دولت تورک - تورکمان آق‌قویونلو بودند. بعدها بخشی از پؤرنه‌ک‌ها به قاجارها ملحق شدند و به پؤرنه‌ک قاجار معروف گشتند. خان‌های اولیه‌ی طایفه‌ی پؤرنه‌ک، مانند خان‌های اولیه‌ی طایفه‌ی قاجار، از نسل چنگیزخان و احفاد و نوْیان - امرای او بودند. این نیز قرینه‌ی دیگری بر ریشه‌ی موغولی نام پؤرنه‌ک (و نام قاجار) است. این نام احتمالا مرتبط با بعضی از اوروغ‌های قیپچاق (بورلی، بورلیق، بورلیک، بورلاق، بورلاک، قره بروغلی، قره بورکلی، اولبورلیک، ایلبورلی، ...) و موغول (بورلوک، بارلیک، بورلوک، ...) گوناگون که در منابع تاریخی ذکر شده‌اند  می‌باشد:

اسم پۆرنه‌کPürnek  محرف بۆرونه‌ک بۆرنه‌ک پۆرنه‌ک (معادل «بۆرله‌ک» موغولی) به‌ معنی کلاه‌ و پوشش؛ و فورم تحول یافته‌ی آن به صورت پؤرنه‌کPörnek  - بؤرنه‌ک با حرف ؤ مرتبط با «بؤرک» تورکی (هم‌ریشه‌ با «بۆرکۆ-بۆرخ» موغولی) به ‌معنی کلاه‌ تابستانی، «بؤرکه‌نه‌کBörkenek » تورکی (هم‌ریشه‌ با «بۆرک‌له‌ک» موغولی) به ‌معنی نوعی کلاه‌ و سرپوش مردانه؛ و کلمات موغولی بورکۆۆر، بۆرکه‌گۆل، بۆرکۆگۆل، بۆرخۆۆل، بۆرکۆل، بۆرکه‌گه‌ر، بۆرخه‌ار به معنی نوعی کلاه قیفی شکل است. (از مصدر بورکو در موغولی به معنی پوشیدن روی چیزی، پوشیده شدن آسمان با ابر، ... فورم‌های گوناگون این مصدر در زبان‌های مونقولیک: بۆرگۆ، بۆرکۆ، بۆرخیگ، بۆرکه، بۆرخه‌خ، بۆرخه‌خه، بۆره‌خ، پۆکۆتۆ، ....). کلمه‌ی Bőr در زبان مجاری به معنی پوست و آنچه که بدن را احاطه می‌کند و می‌پوشاند از همین ریشه‌ی آلتایی است.

در فرهنگ تورکی سنگلاخ اثر میرزا مهدی خان استرآبادی، کلمات هم‌ریشه‌ی زیر آمده‌اند: «بورک»: بر وزن تورک کلاه باشد، «بورکاماک»: سر را پوشاندن ... یعنی چیزی را به لباس پیچیدن و «بورک» به معنای کلاه ماخوذ از این معنی است که لفافه‌ی سر است؛ «بورکادی»: سر را پوشید؛ «بورکادوک»: سر را پوشیدیم؛ «بورکاتماک»: مصدر متعدی است یعنی سر را پوشاندن ...؛ «بورکانماک»: مصدر انفعال است یعنی پوشانده شدن به طریق تلفّف. کلمه‌ی «بؤرکه» به زبان چینی هم داخل شده و در آن زبان به معنی یک لباس گرد چرمی است که اویقورها و قازاق‌ها در زمستان می‌پوشند[5].

نام طائفه‌ی پۆرنه‌ک مانند کلمات پاپاق، قالپاق و بؤرک به‌ معنی کلاه، و دولقا به ‌معنی کلاه‌خوُد در نام طوائف قاراپاپاق، قاراقالپاق، قارابؤرک‌لو، دولقادار (ذوالقدر)، .... است. تبدیل حرف ب در بورله‌ک به‌ حرف پ در پورنه‌ک، در آناتولی به ‌وقوع پیوسته ‌است. چنانچه‌ امروز هم در نواحی تاریخی موطن پورنه‌ک‌ها در آناتولی، کلمه‌ی «بؤرک» به‌ معنی کلاه‌ به‌ صورت «پؤرک» تلفظ می‌شود. و اما پسوند «–نه‌ک» در نام پورنه‌ک، محرف پسوند «-له‌ک»، «-لاک» موغولی است که ‌انبوهی چیزی را می‌رساند و در کلماتی مانند سنگ‌لاخ و ... حفظ شده‌ است (پسوند «-لاک»، «-له‌ک» موغولی غیر از پسوند تورکی «-اناک» است که خود واریانت پسوند تورکی «-اماق» بوده به آخر فعل می‌آید و از آن اسم خاص و یا نام اشیاء می‌سازد: دگنک-ده‌یه‌نه‌ک (چوماق)، ییغیناق (تجمع)، درنک-ده‌ره‌نه‌ک (انجمن)، ....

تولقاتای – دولقادای - دولقادار (به ‌فارسی ذوالقدر): نام طائفه‌ی تورکمان ذوالقدر در اصل محرف کلمه‌ی «تولقاتای – دولقادای - دولقادار» موغولی- تورکی، مرکب از تولقا به‌ معنی کلاه‌خوُد  (ریشه‌ی موغولی: توُقوُلقان دوُغوُلغا دوُوُلقا توُلقا) و پسوند «–تای»، «-دای»، «-دار» موغولی به‌ معنی دارایِ و صاحبِ، جمعا به ‌معنی دارای کلاه‌خوُد جنگی است. اسم عربی ذوالقدر به ‌سبب شباهت به‌ اسم تورکی - موغولی دولقادای - تولقادار جای‌گزین آن شده ‌است: تولقاتای - دولقادای تولقادار دولقادیر دول‌قدیر ‌ذوالقدر، ...[6].

هر چند پسوند «-دار» در بسیاری از کلمات که دارای بن عربی و فارسی هستند، دار فارسی به معنی دارنده و ... است (مانند پستان‌دار، آب‌دار، نام‌دار، هوادار، طرف‌دار، باردار، ...)، اما «-دار» در بسیاری دیگر از کلمات با بن تورکی-موغولی، یا پسوند «-دار» موغولی و یا پسوند «–تای»، «-دای» موغولی معادل پسوند فاعلی «–لی» تورکی است که‌ بعدها به سبب شباهت و روند فارسیزه کردن کلمات و تعبیرات و ترکیبات، با دار فارسی تعویض شده ‌است. در همه‌ی این گونه کلمات، و حتی کلماتی که ابتدائا با افزودن دار فارسی به یک بن تورکی-موغولی ایجاد شده‌اند، باید به ‌جای دار فارسی، دای-تای تورکی-موغولی را بکار برد: بیرق‌دار، پرچم‌دار، توغ‌دار، سنجق‌دار، تونق‌تار (نگهبان قلعه)، امه‌ک‌دار، جبه‌دار، ذوالقدر –دولقادار، چوخادار، قوش‌دار، خانه‌دار، الاغ‌دار، ....

پایان نوت مئهران باهارلی


هُوَ

بابام پاشا حضرت‌له‌‌ری،

کامیابِ «أبَّدَ مَیامِنِ دَولَتِه ‌الی یوْمَ الْحَشْرِ وَ الْحِسَاب»، عالی همّتِ امارت پناهی‌یِ حکومت دستگاهی‌یِ عدالت شعاری، امیرِ اعظمِ اکرمِ کامکار، بُرْهَانُ الْحُكَّامِ الفَخامِ ذَوِی الِاقْتِدَار، عَضَدَ الْمُلُوكِ وَ السَّلَاطِین!

تُحَفِ تَحیّاتِ وافیات و طُرَفِ تسلیماتِ زاکیات، که ‌محضِ محبّت و اخلاص‌دین واضح و لایح اوْلوُر، قوافلِ بادِ صبا و رواحلِ صبح و مساء بیرله ‌اتحاف و اهداء قێلماق‌دان سوْنرا، معروضِ رایِ عالی اوْل‌دوُر کی:

ضمیرِ منیرِ آفتاب لمعآتێنێزا مخفی اوْلمایا که‌ بو محبّینیز گئچه‌ن‌ده‌ درگاهِ‌ معلّایا و بارگاهِ ‌اعلآیا مشرّف اوْلدوُق‌دا دولت‌لی خداوندگار [سلطان سلیم خان] خَلَّدَ اَللَّه‌ مُلْكَه‌ وَ سُلْطَانَه ‌بوُ کمینه‌یه ‌شفقّت ائیله‌ییپ، عالی همّت‌له‌ری ایله‌ [کؤمه‌ک] وعده‌ بوُیوُرموُش‌لار ایدی.

شیمدی‌کی حال‌دا پوشیده ‌اوْلمایا که‌ شرق طرفی‌نده‌ن انواعِ خبرله‌ر تکرار گه‌له‌دیر. اۆمیددیر که‌ شفقّت و عنایت دریغ ائتمه‌ییپ، آستانه‌یِ سعادته‌ عرض یازێپ ارسال بوُیوُراسێز، که ‌درگاهِ معلّایا روانه ‌اوْلوُنا.

أِنَشاءُ اللَّه‌ تَعَالِی دولت‌لی خداوندگار همّتِ عالی دریغ بوُیوُرمایێپ، بنده‌سی‌نی خاکِ مذلّت‌ده‌ن گؤتۆرۆپ معاونت بوُیوُرالار، که‌ هنگامِ فرصت‌دیر.

بوُ خدمته ‌امیرزاده‌یِ اعظم ابراهیم بیگ پۆرنه‌ک‌ی حضورِ شریفینیزه ‌ارسال ایتتیک. متوقّع اوْل‌دوُر که ‌نظرِ عالینیز[ی] دریغ بوُیوُرمایاسێز.

همیشه‌ ظلِّ امارت و حکومت و سعادت مستدام باد!

بِالنُّونِ وَ اَلصَّادُ وَ اَلْمِیمُ وَ عَلَیه ‌اَلاِمْجِدُ

أَلْمُتَوَكِّلُ عَلَی اَللَّه ‌ذَوَأْلِمْنَانِ

مراد بن یعقوب بن حسن


به‌لگه‌نین آرخاسی‌ندا:

(عزمراه؟-عن مراد؟ و  فرمان؟ ابراهیم بیگه؟) معاونت

Sultan Murad Akkoyunlu’nun Şah İsmayıl tehdidine karşı Osmanlı Sultan Selim Han’dan yardım isteten Türkçe mektubu

“Hüve”

Babam Paşa Hazretleri

Kâmyâb-i “ebbede meyâmin-i devletehi ila yevm el-heşr ve-l-hisab”, ‘Âli himmet-i emâret penâhi-yi hukûmet destgâhi-yi adâlet şuâri, emîr-i e’zem’i ekrem-i kâmkar, “burhan ul-hukkâm el-feham-i zu-l-iktidâr, e’zed el-mulûk veňs-selâtîn”

Tühef-i tehiyyât-i vâfiyat ve türef-i teslimât-i zâkiyat, ki mehz muhabbet ve ihlâsdin vâzih ve lâyih olur, kavâfil-i bâd-i seba ve revâhil-i sübh ve mesâ birle ithaf ve ihda kılmaktan sonra, ma’ruz-i re’y-i âli oldur ki:

Zamir-i münir-i âfitab lemeâtınıza mahfi olmaya ki, bu mühibbiniz geçende dergâh-i müellâya ve bârgâh-i a’lâya müşerref oldukta, devletli hudâvendigar [Sultan Selim Han] “halledellâh mülkehi ve sultânehi” bu kemîneye şefkat eyleyip, âli himmetleri ile [yardım] va’de buyurmuşlar idi.

Şimdiki halda pûşide olmaya ki şark tarafından envâ-i haberler tekrar geledir. Ümiddir ki şefkat ve inâyet deriğ etmeyip, âstâne-yi saâdete arz yazıp, irsâl buyurasız ki dergâh-i müellâya revâne oluna.

İnşaallah taâla devletli hudâvendigar himmet-i âli deriğ buyurmayıp, bendesini hâk-i mezelletten götürüp, muâvinet buyuralar ki hingâm-i fırsattır.

Bu hidmete emirzâde-yi a’zam İbrâhim Bey Pürnek’i huzûr-i şerîfinize irsâl ittik. Mütevâkki’ oldur ki nazar-i âlinizi deriğ buyurmayasız.

“Hemîşe zill-i imâret ve hukûmet ve saâdet müstedâm bâd!”

“Bi-n-nûn ve-s-sâd ve-l-mîm ve aleyh il-emced”

El-mütevekkilü el-ellâh-i zu-l-menân”

Murad bin Yakup bin Hasan

[Belgenin arkasında]

(Ezm-i râh ve ferman İbrahim Bey’e ?) muâvinet


سؤزلوک

تورک‌جه‌ دئگی‌له‌ر

بارگاه: کلمه‌ای تورکی، اصل آن بارقاBarqa -وارقا، در بعضی منابع قدیمی بارجه-بارجا، به معنی محل حضور و پیشگاه، از مصدر بارماق-وارماق به ‌‌معنی بودن، حاضر و موجود بودن به‌‌ علاوه‌ی پسوند مکان گه، مانند اؤرگهÖrge  (چادر پادشاه، سرای شاهزاده)، خه‌رگه Xerge  (چادر و اوتاق بزرگ خان) و ده‌رگه Derge .

درگاه: دیرگه‌– تیرگه، کلمه‌ای تورکی، اصل آن ده‌رگهDerge ، محل تجمع و گرد هم آمدن، از مصدر ده‌رمه‌ک-تیرمه‌ک به‌ علاوه‌ی پسوند مکان گه، مانند بارگاBarqa ، اؤرگهÖrge  (چادر پادشاه، سرای شاهزاده)، خه‌رگهXerge  (چادر و اوتاق بزرگ خان) [7]. اصطلاح «دربار» ظاهرا مرکب از دو بن ده‌رگه –بارگا است مانند آل وئر، گل گئت، ....

باشا-پاشا: کلمه‌ای تورکی به‌ معنی سرکرده، سردار، خطاب و عنوانی محترمانه‌ (قبل از ١٤٠٠)، ماموران عالی‌رتبه‌ی دولت در عوثمان‌لی. معادل باشاغوت، باش‌بوغ، باش‌قان در تورکی قدیم و باش‌چی و باشی در تورکی معاصر. مرکب از ریشه‌ی «باش» به‌ معنی سر و سرکرده، به‌ علاوه‌ی پسوند اسم‌ساز از فعل –ا، مانند گؤز (چشم) - گؤزه‌ (چشمه)[8].

گه‌له‌دیر: گه‌لیر، گه‌لمه‌ک‌ده‌دیر (به بحث مربوطه در مقاله مراجعه شود)

گؤتورمه‌ک -کؤتۆرمه‌ک: بیر کیمسه‌ و یا نه‌سنه‌نی یئرده‌ن قالدیریپ سیرتا یوک‌له‌مه‌ک؛ دالا آلاراق یوخاری قالدیرماق، یوکسه‌لتمه‌ک؛ بیر شئیی یانی‌ندا داشیماق، آپارماق و بیر یئره ‌اولاشدیرماق، بیری‌نه‌ بیر یئره ‌گئتمه‌ک‌ده‌ ائش‌لیک و یول‌داش‌لیق ائتمه‌ک. برداشتن، بلند کردن، همراهی کردن[9].

گئچه‌ن‌ده: یاخین گئچمیش‌ده

اوْل: او

اومید: محرف اوموت؛ از مصدر اومماق

بیرله: بیله، ایله، ایله‌ن، همراه، با، معاً

عرب‌جه-فارس‌جا

بِالنُّونِ وَ اَلصَّادُ وَ اَلْمِیمُ: قسم به ‌نون و صاد و میم. این‌ها حروف مقطعه‌ی قرآن هستند که ‌به ‌تأسّی از قرآن در بعضی از مکتوبات تورکی دوره‌ی تورکمانی و عوثمان‌لی به ‌آن‌ها سوگند یاد شده ‌است. ظاهرا اعتقاد بر آن بود که ‌با سوگند خوردن به‌ این حروف، سوگند خورنده‌ و یا مخاطب هم متصف به ‌مفاهیمی که ‌آن‌ها رمز و سمبول آن فرض می‌شدند، می‌گردند. اما در این مورد که‌ این حروف رمز و سمبول چه‌ چیز هستند، هر کس بنا به‌ مرام و مشرب و دلخواه ‌خود، تفاسیر و تاویل‌هایی کرده ‌است. مانند این که ‌این‌ها اسامی خداوند می‌باشند؛ نون مخفف نور و اشاره ‌به ‌روشنائی، صاد مخفف صمد و اشاره ‌به ‌بی نیازی، و میم مخفف مودت و اشاره‌ به ‌دوستی نسبت به ‌اولیاء پیامبر اسلام دارد. با این وصف در این مکتوب سوگند بالنون والصاد والمیم احتمالا تاکید بر و القاء این عقیده‌ است که آینده، ‌با هم‌بسته‌گی و مودت بین عوثمان‌لی و آغ قویون‌لو ‌روشن است و برای نیل به مقصود و ظفر، احتیاج به‌ چیز دیگری نیست.

بِالنُّونِ وَ اَلصَّادُ: در مواردی که قسم صرفا به صورت بالنون و الصاد است، ممکن است مراد کلمه‌ی نص عربی باشد که معنی آن کلام صریح و آشکار که جز یک معنی از آن استنباط نشود؛ کلام معتبر، حکم صریح، کلام روشن، متن هر کلام صریح که واضح و آشکار باشد، ادعایی که احتمال خلاف در آن نباشد، آنچه که جز یک معنی احتمال نکند و آنچه که تأویل بردار نباشد است: نص گه‌تیردی حوسنونون دعواسین اثبات ائتمه‌یه - اول كی یارین قاشی‌نی نون‌و گؤزون صاد ائیله‌دی

بابا: ده‌ده، آتا، آناج مقابلی، یاش‌لی، آغ ساقال‌لی و سایقین، روحانی صفتی اولان کیمسه، سایقی‌لی قوجا کیمسه، باش، توپ

تُحَف: جمع تحفه، ارمغان (آرماغان تورکی)، هدیه

تحیات: جمع تحیة، سلام و صلوات و درود

رواحل: جمع راحِلة، شتر قوی و سریع

زاکیات: جمع زاکیة مؤنث زاکی، پاکیزه ‌و نیکو و رشد کننده

طُرَف: جمع طُرْفة، چیز تازه‌ و نو و خوشایند

لمعات: جمع لَمعة، ضیاء، نور، روشنی، پرتو

مساء: جمع اَمسیه، شبانگاه، اول شب

معلا: بلند شده، برافراشته، بلند مرتبه

وافیات: جمع وافی، تمام و کامل، وفا کننده ‌‌به ‌‌عهد، کسی که ‌به ‌پیمان خود وفا می‌کند

برای مطالعه‌ی بیشتر

مکتوب تورکی سلطان احمد بیگ آغ‌قویون‌لو: نوه‌ی سلطان مَحْمَدْ فاتح، و پادشاه‌ عثمان‌لی‌ی تورک‌ایلی و ایران

https://sozumuz1.blogspot.com/2021/06/blog-post.html

نامه‌ی تورکی یکی از احفاد جهان‌شاه‌ قاراقویونلو به‌ سلطان سلیم عثمانلی در شکایت از شاه‌ اسماعیل ظالم

https://sozumuz1.blogspot.com/2019/05/blog-post_18.html

یک مکتوب تورکی از سلطان مراد آغ قویون‌لو، و اشاره‌ای به ‌ریشه‌ی نام طوائف پۆرنه‌ک-پرناک، دوُلقادای-ذوالقدر

https://sozumuz1.blogspot.com/2021/08/blog-post_26.html

تقاضای فضل الله‌بن روزبهان خنجی اصفهانی از سلطان سلیم برای الحاق مُلْکِ فارس و خوراسان و عراق و ماوراء النّهر به‌ قلمروی عثمانی

http://sozumuz1.blogspot.com/2019/07/blog-post_24.html


[1] کؤله‌مه‌ن خاقانی-مملوک سولطانی «قانصوه-قان‌ساو غوری»ده‌ن بیر تورک‌جه قوشوق و بیر تورک‌جه-عرب‌جه قارماق (ملمع

[2] تورکمانیه-مملکت تورکمان، تورکمانیای غربی-عثمان‌لی و تورکمانیای شرقی-عجم

http://sozumuz1.blogspot.com/2020/03/blog-post_6.html

غرب و جنوب دریاچه‌ی اورمیه تا زنجان-سلطانیه و همدان-کنگاور، بخشی از تورکمانیا-تورکمانیه

http://sozumuz1.blogspot.com/2020/06/blog-post_28.html

[3] Sevi Özışık. Muğla İli Ağızlarının Türkmen Türkçesi Ağızlarıyla Karşılaştırılması. Doktora Tezi

[4] از مقاله‌ی مئهران باهارلی: در ریشه‌شناسی نام طائفه‌ی تورک پورنه‌ک- پرناک

[5]6. 标尔克 biào’ěrkè "Kazak ve Uygurların kışın giydikleri yuvarlak deri giysi" < Kaz. Uyg. börik/bök < Tü., HWC., s. 45

[6] از مقاله‌ی مئهران باهارلی: در جای‌گزینی دا-دای-تای تورکی-موغولی با دار تاجیکی-فارسی

[7] فرمان و دعای تورکی آغاز کتاب تكمله‌‌ الاخبار تالیف عبدی بیگ اتحاف شده‌‌ به‌‌ دولت‌زن تورک شاه‌زاده‌‌ پریخان خانیم

http://sozumuz1.blogspot.com/2021/07/blog-post_4.html

[8] تورکی‌گویی محمدعلی‌شاه‌ و دربار قاجاری او

http://sozumuz1.blogspot.com/2019/11/blog-post_6.html

[9] گؤتۆرمه‌کGötürmek ، قۇرتارماق Qurtarmaq، قوْتارماق Qotarmaq، قۇتۇرماق Quturmaq، کؤته‌رمه‌ک Kötermek، قۇدۇرماق Qudurmaq

http://sozumuz1.blogspot.com/2021/04/goturmek-qurtarmaq-qotarmaq-quyurmaq.html

No comments:

Post a Comment