ایرانِ عوثمانلی
پاتریکهای غرب آزربایجان در قلمروی عوثمانلی
مئهران باهارلی
تعبیر «ایرانِ عوثمانلی» (عوثمانلی ایرانی، Osmanlı İranı)، اصطلاحی تاریخی - جوغرافیایی است که برای نامیدن مناطقی از ایران امروز که در زمانهایی در قلمروی امپراتوری عوثمانلی قرار داشتهاند به کار میرود. (مانند اوروپای عوثمانلی به معنی بخشهایی از اوروپای شرقی و جنوب شرقی که در قلمروی عوثمانلی بود)؛ عمدهی این زمانها عبارتند از سه دورهی مشخص: ایرانِ عوثمانلی دورهی قیزیلباش (صفوی) در زمان سلطان سلیمان قانونی و سپس تا ١٦٨٣؛ ایرانِ عوثمانلی دورهی بعد از حملهی اشرف افغان و سقوط دولت قیزیلباش، و ایرانِ عوثمانلی دو دههی اول قرن بیستم (١٩٠٠-١٩٢٠).
آشنائی با تعبیر «ایرانِ عوثمانلی» ضروری است زیرا در روایت تاریخنگاریهای ایرانگرایانه و آزربایجانگرایانه مخصوصا مورخین تبریزی – اردبیلی (مثلا کتاب آزربایجان در سیر تاریخ ایران. رحیم رئیسنیا)، این گمان نادرست تبلیغ میشود که آزربایجان و کل تورکایلی ازلیاّ همیشه جزئی از ایران (به معنی امروزی کشور ایران) بوده است. حال آن که آزربایجان و کلا تورکایلی، و یا بخشهایی از آنها در برهههای بسیاری از تاریخ، جدا از دیگر مناطق ایران امروز و به همراه بخشهای شرقی آناتولی در ترکیب دولتهای دیگری، به عنوان نمونه در قلمروی دولتهای تورک آغقویونلو و عوثمانلی قرار داشتهاند.
یک-ایرانِ عوثمانلی دورهی قیزیلباش (صفوی): پس از جنگ چالدیران بسیاری از سران معتبر قیزیلباش، که متوجه حرکت خاندان صفویه به سوی شیعهی امامی – اسلام فارسی و روند تاجیکسازی و شیعهسازی دولت قیزیلباشیه شده بودند، به ویژه در تطابق با سیاستهای صلیبیان با اتخاذ سیاست قتل عام ادواری تورکمانها (قاراقویونلوها، آغقویونلوها، ...) و قیزیلباشها -قیزیلباشکُشی توسط شاه تهماسب و شاه عباس حقیر و ...، به این خاندان پشت کردند. در طول زمان شماری از سران قیزیلباش مانند «محمدخان شرفالدیناوغلو»، «حسینخان بوروناوغلو تهکهلی»، «غازیخان حسناوغلو تهکهلی»، «ذوالفقارخان قیزیلباش» والی بغداد، «سام میرزا» برادر شاه تهماسب به عوثمانلیان پناه آوردند. بخش دیگری از امرای بانفوذ قیزیلباش از جمله امیرالامرای آزربایجان «اولامه سلطان تکلو» (اولاما سولطان تهکهلی)، «علیبیگ تهکهلی»، «ولیخان تهکهلی»، ... در صدد ایجاد کشوری مستقل در غرب شامل سراسر تورکایلی و یا الحاق آن به عوثمانلی بر آمدند. مجموعهی این اقدامات امرای قیزیلباش عاصی، همچنین نارضایتی اهالی سُنّی این مناطق از خاندان صفوی، زمینهی الحاق تورکایلی به قلمروی عوثمانلی در دورهی سلطان سلیمان قانونی محتشم (١٥٢٠-١٥٦٦) و سپس الحاق گام به گام تمام قفقاز در شمال، و کوردستان و بخشی از لورستان در جنوب به این دولت تا ١٦٨٣ و مشروعیت این الحاق را فراهم آورد. و بدینگونه مفهوم «ایرانِ عوثمانلی» زاده شد (این، موضوع یک نوشتهی مستقل این جانب خواهد بود).
دو-ایرانِ عوثمانلی بعد از حملهی اشرف افغان و سقوط دولت قیزیلباش: حملهی اشرف افغان و سقوط دولت قیزیلباش، یک فرصت جدید و مغتنم به امپراتوری عوثمانلی برای گسترش قلمروی خود در غرب و شمال غرب ایران امروزی داد. در این دوره هر سه بخش تورکایلی (قفقاز جنوبی، آزربایجان و بخش عراقستان - عراق عجم آن)، به علاوهی کوردستان و لورستان ضمیمهی امپراتور عوثمانلی شد. در این دوره، مناطق مذکور بخشی از خاک عوثمانلی بودند، مقامات محلی از سوی دولت عوثمانلی عزل و نصب شده و حکومت میکردند. به عنوان نمونه در سالهای ١٧٢٠-١٧٣٠ حکام منصوب عوثمانلی در اورمیه که یک لوای (سانجاق) عوثمانلی - تورکیه بود، یوسوف پاشا و سپس فرخ پاشا بودند. در تاپو تحریر دفترلهری عوثمانلی موجود در آرشیوهای تورکیه، اسناد بیشماری در بارهی ایرانِ عوثمانلی آن دوره وجود دارد. تاپو تحریر دفترلهری، نام دفترهایی بود که تمام دادههای جمعیتی - اهالی، زمین و املاک و .. مناطق فتح شده توسط هئیتهای منصوب امپراتوری عوثمانلی، در چهارچوب نظام و تقسیمات اداری که میبایست اعمال شود به دقت، در مقیاس ایالت و ولایت و شهر و قریه و ... تثبیت و قید میگشت. (ایرانِ عوثمانلی در تاپو تحریر دفترلهری عوثمانلی موضوع یک نوشتهی جداگانهی من است)
سه-ایرانِ عوثمانلی در دو دههی اول قرن بیستم: در این دوره کل غرب و شمال غرب ایران قاجاری (تورکایلی، کوردستان، لورستان، عربستان) عملا تحت نفوذ سیاسی - نظامی عوثمانلی قرار داشت. علاوه بر آن، یک خواست مردمی بومی برای الحاق به عوثمانلی در این مناطق وجود داشت. به عنوان نمونه «ولایات ثلاثه» (خوی، دیلمقان - سلماس و اورمیه)، اعم از مردم و نخبهگان - زعمای قوم، خواهان الحاق به عوثمانلی بودند. در خاننشین مستقل بیات ماکو هم همچو تمایلی وجود داشت. کمی در شمالتر، در مناطق نخجوان و گنجه و ... هم تمایل برای الحاق به عوثمانلی موجود و قوی بود. خود مردم تبریز، حتی تالش هم اندکی قبل از آن خواستار تبعیت و الحاق به عوثمانلی شده بودند (اسناد خواست مردم اورمیه، سلماس، خوی، تبریز، تالش، .... برای الحاق به عوثمانلی به تدریج در سؤزوموز منتشر خواهند شد). مقامات محلی عوثمانلی نیز - بدون اخذ اجازه از استانبول - در پاسخ مثبت به این خواستها، به ویژه در غرب آزربایجان تذکره و پاسپورتهای عوثمانلی صادر کرده و حتی به عنوان تبعه و قلمروی عوثمانلی به جمع آوری مالیات از مردم پرداخته بودند. به عبارت دیگر، این بخشها به طور نیمه حقوقی به قلمروی عوثمانلی ضمیمه شده بود. سالنامههای رسمی امپراتوری عوثمانلی هم آنها را به عنوان ولایت عوثمانلی قبول و تقدیم میکرد (با تشکر از رومیک سرکزیانس که از طریق پوست فیسبوکی او از وجود این سالنامهها مطلع شدم).
پاتریکگریهای اورمیه، سلماس و خوسراوا در میان پاتریکگریهای کلدانی عوثمانلی:
در سالنامههای عوثمانلی دو دههی اول قرن بیستم، پاتریکگریهای کلدانی مناطقی از غرب آزربایجان در تورکایلی (سلماس با املاهای سالماست، سلامست، سلامت؛ اورمیه با املاهای اورمیا و اورمیه؛، خوسراوا با املای خسراوا)، کوردستان (سنندج با املاهای سنّا، سینّا) و عربستان (اهواز) در میان پاتریکگریهای کلدانی عوثمانلی و یا «روسای روحانیهی ممالک محروسهی عوثمانلی» - «ممالک محروسهی شاهانهدهکی کلدانی پطریقلگی» نشان داده شدهاند. در این سالنامهها سنندج و سلماس همیشه از ١٩٠٤ تا ١٩١٨، اهواز از ١٩١٠ تا ١٩١٨، و اورمیه از ١٩٠٤ تا ١٩٠٨ و دوباره در ١٩١٨ یک ولایت - سانجاق از عوثمانلی قلمداد میشوند:
روسای روحانیهی ممالک محروسهی عوثمانلی - کلدانی پطریقلگی
١٩٠٤:
اورمیا و توابعی مرخصهلغی، سالماست و خسراوا و توابعی مرخصهلغی، سینا و توابعی
مرخصهلغی
١٩٠٥:
اورمیا و توابعی مرخصهلغی، سالماست و خسراوا و توابعی مرخصهلغی، سینا و توابعی
مرخصلهلغی
١٩٠٧:
اورمیه و توابعی پسقپوسی، سالمست و توابعی پسقپوسی، سینا و توابعی پسقپوسی
١٩٠٨:
اورمیه و توابعی پسقپوسی، سالمست و توابعی پسقپوسی، سینا و توابعی پسقپوسی
١٩١٠:
سلامست مطران وکیلی، سنا سرپسقپوسی، اهواز مطران وکیلی
١٩١١:
سلامست مترهپولیدی، سنا سرپسقپوسی، اهواز مطران وکیلی
١٩١٢:
سلامست مترهپولیدی، سنا سرپسقپوسی، اهواز مطران وکیلی
١٩١٨: اورمیا سراپسقپوسی، سلامت سراپسقپوسی، سنا سراپسقپوسی، اهواز مرخصه خوری
سؤزلوک:
پسپقوس: پیسیقوپوس، بیر شهرین باشپاپاسی، باشپاپاس، مئترهپولیت
خلیفه: رهبر مذهبی برخی جوامع دینی شرقی، ظاهرا بدان سبب که وی
در مقام جانشین عیسی است. م. ب.
خوری: (اسم) الجمع: خُوریون و خوارنة، رتبة كَنَسیة، الكَاهِنُ،
الخُورِی الأُسْقُفِی: نَائِبُ الأُسْقُفِ. (آد، چوخول: خوریون و خوارنة، دینی
روتبه، راهیب، پیسیکوپوسلوق پاپاز و قهشه، پیسکوپوسون یاردیمچیسی. م. ب.)
کشیش: فورمهای دیگر آن کاشیشا، کشیشه، قسیس، قشیش، قشیشه، قششه، قشه، قهشه،
... به معنی پیشوا و روحانی دین مسیحی، واعظ و مقری عیسوی، ... معادل موللا و
آخوند در شیعه، موبد در زرتشتیگری، خاخام و کاهن و ربّی در موسویت و ... کلمهای
اصلا آرامی به معنی «پیر»، از مصدر قشّ به معنی پیر شدن. قس و قسیس در زبان عربی
هم از این ریشه است. م. ب.
مترهپولید: مئترهپولیت، یونانجا خیریستییان جماعتینین رئیسِ
روحانیسی، پیسیقوپوس، دئسپوت
مرخصه: ائرمهنی و یا خیریستییان پیسیقوپوسو (هئیت مرخصهدهن مختصر و غلط)
مَطْران: نصاری طایفهسینین کبیرلهرینه اطلاق اولونور. بو کلمه عربیِ محض دئییلدیر. ملّتِ نصارادا «پاپ» که «پاپا» تعبیر اولونان «پاپاسِ» خنّاس التباسدیر، خلیفهیِ حضرتِ عیسی مقامیندا زعم اولونور. «پطریق» [بطرک] مجتهد و سرِ مذهب، و «مطران» قاضی، و «اسقف» [اوسقوف] مفتی، و «قسیس» [کشیش] واعظ و مُقری و «چاثلیق» [کاتولیک] امام و «شمّاس» موذّن موقعیندهدیر. (بویوک عوثمانلیجا سؤزلوک)
منبع:
لینک
دسترسی و دانلود سالنامههای امپراتوری عوثمانلی
Salnâme-i Devlet-i Aliyye-i Osmaniyye [Türkiye
Cumhuriyeti Devlet Salnâmesi]
Merhaba Tiriz, Taleş, Kürdistan ve Ahvaz'ın Osmani'ye katılması için başvuru evraklarını lütfen yayınlayınız.
ReplyDelete