Wednesday, August 9, 2017

ملت تورک و تورک‌ایلی، پرچمدار هیچ مبارزه‌ای، به جز مبارزه برای احقاق حقوق ملی خود نیست

ملت تورک و تورک‌ایلی، پرچمدار هیچ مبارزه‌ای، به جز مبارزه برای احقاق حقوق ملی خود نیست

 

مئهران باهارلی

 

Thursday, June 25, 2009

 

وقت آن رسیده است که ادبیات خیال‌بافانه‌ی «پرچم‌دار بودن آزربایجان در ایران» فعالین آزربایجان‌گرای ایران‌گرا و آزربایجان‌‌گرای پان‌ایرانیست و چپ‌های تورک ایرانی و دولت و پان‌ایرانیست‌ها، مانند ادبیات عوام‌فریبانه‌ی «آزربایجان سر ایران است» آن‌ها، به جای‌گاه واقعی خود یعنی بایگانی و حافظه‌ی تاریخ سپرده شود.

نوشته‌ی زیر (١) از علی قره‌جه‌لو حاوی مطالبی قابل تائید و صائب است. اما هم‌چنین و بویژه در باره‌ی حرکت ملی دموکراتیک تورک در تورک‌ایلی معاصر دارای اشتباهات عدیده و کاستی‌های بنیادین که برخی در تضاد با فلسفه‌ی وجودی آن هستند می‌باشد که ضروری است بدان‌ها پرداخته شود:


١- نویسنده‌ی محترم ادعا نموده است: «جمهوری اسلامی ایران با ولایت مطلقه‌ی فقیه‌اش مانع اصلی تحقق خواست‌های ملی آنان است. حرکت ملی- دموکراتیک آذربایجان ماهیتاً مبارزه‌ای است علیه استبداد حاکم »

هر دوی این ادعاها نادرست‌اند. جمهوری اسلامی ایران با ولایت مطلقه‌ی فقیه‌اش و یا بدون ولایت مطلقه‌ی فقیه‌اش، «مانع اصلی (خارجی)» تحقق خواست‌های ملی خلق تورک در ایران نیست. مانع اصلی (خارجی) تحقق خواست‌های ملی ملت تورک در ایران، دولت ایران است که بر اساس هویت ملی و تاریخی فارس بین سال‌های انقلاب مشروطیت و ١٩٢٥ شکل گرفته و از آن پس تحت حاکمیت انحصاری و مطلق عنصر قومی فارس قرار دارد. دیروز این دولت فارس‌محور و به واقع فارس، در فورم سلطنت پهلوی، امروز در فورم جمهوری اسلامی و فردا در فورم دیگری خواهد بود. (و اما «مانع اصلی داخلی»، ایدئولوژی-دوکتورین - مهندسی هویت قومی - ملی آزربایجان‌گرایی است).

٢- نویسنده‌ی محترم ادعا نموده است: «حرکت ملی - دموکراتیک آذربایجان ماهیتاً مبارزه‌ای است علیه استبداد حاکم»

بر خلاف این ادعا، حرکت ملی دموکراتیک تورک در تورک‌ایلی، ماهیتاً مبارزه‌ای صرف بر علیه استبداد نیست. بلکه اساساً مبارزه‌ای برای استقلال ملی، برای بدست آوردن حق تعیین سرنوشت و برای اداره‌ی خود و رهائی از یوغ استعمار فارسی است.

حرکت ملی دموکراتیک تورک در تورک‌ایلی معاصر بیش از آنکه احقاق حقوق ملی خود را منوط و وابسته به جنبش دموکراسی‌خواهی و لائیسیسم در سراسر ایران بداند (که ماهیت مبارزه‌ی در حال انجام مناطق فارس‌نشین بر ضد جمهوری اسلامی است)، به عکس آن معتقد است. یعنی حاکمیت دموکراسی و تاسیس نظامی مبتنی بر لائیسیسم در سرزمین ملی خویش را وابسته به احقاق حقوق ملی و تاسیس دولت ملی خود می‌داند و نه عکس آن.

اساساً ایجاد سیستمی لائیک و دموکراتیک در کشورهای مسلمان خاورمیانه در آینده‌ای نزدیک، اگر نه که غیر ممکن، بلکه غیر محتمل است. گره زدن سرنوشت خلق تورک و تورک‌ایلی، به حادثه‌ای که اصلاً تحقق آن نیز محال و یا بسیار بعید است، امری عاقلانه نیست و از همین جهت نیز در میان روشن‌فکران تورک از اقبال چندانی برخوردار نیست.

علاوه بر آن، مدت‌هاست که کاربرد ترمینولوژی نارسا، ناکارا و مبهمی مانند «مبارزه‌ی ضد استبدادی» که نویسنده‌ی محترم برای توصیف مبارزه‌ی در حال جریان در ایران بکار برده است، در ادبیات مودرن حرکت ملی دموکراتیک تورک در تورک‌ایلی رو به منسوخ شدن دارد. مبارزه‌ی ضد استبدادی، ذهنیتی مربوط به یک صد و یک صد و پنجاه سال پیش است. آنچه در نوشته‌ی نویسنده‌ی محترم با تعبیر نارسای مبارزه‌ی ضد استبدادی ذکر شده، در واقع دو «مبارزه‌ با توتالیتاریسم» (مبارزه برای دموکراسی - حقوق شهروندی)، و «مبارزه بر علیه دولت دینی» (مبارزه برای لائیسیسم - طرد دولت دینی و دین دولتی) است. اختلاط این دو مبارزه با هم و مجموع آن‌ها با جنبش ضد استعماری خلق تورک و تورک‌ایلی (که مبارزه‌ای برای حقوق ملی است)، باعث نتیجه‌گیری‌های نادرست، از جمله یک‌سان نگاشتن آن‌ها و یا خلط کردن مقدمات و نتایج و عوارض این مبارزات جداگانه با یک‌دیگر می‌گردد.

کسانی که هنوز مبارزه‌ی ضد دیکتاتوری و ضد دولت دینی را با یک‌دیگر و با مبارزه‌ی استقلال ملی یکی می‌گیرند، درک درستی از هیچ‌کدام از این مبارزات و تاریخ معاصر ایران و تورک‌ایلی ندارند.

٣-نویسنده‌ی محترم ادعا نموده است که «آذربایجان .. باید پرچم‌دار مبارزه بخاطر حقوق برابر ملی برای ملیت‌های غیر فارس ایران ... باشد».

این ادعا تماماً نادرست است. کوچک‌ترین دلیل و منطقی برای اینکه تورک‌ایلی می‌بایست پرچم‌دار مبارزه برای حقوق برابر ملی برای ملیت‌های غیر فارس ایران باشد، وجود ندارد. این ذهنیت، ذهنیتی پیشامودرن و پدرسالارانه است. مگر تورک‌ایلی سازمان ملل است که صدای ملت‌های گوناگون ساکن در ایران باشد؟ مگر تورک‌ایلی ولی فقیه است که قیومیت ملل دیگر ساکن در ایران را داشته باشد؟ مگر تورک‌ایلی دِین و تعهدی پرداخت نشده در قبال دیگر ملل ساکن در ایران دارد که می‌بایست در قبال آن، مسئولیت و رنج پرچم‌داری در امری که مربوط به همه است را به تنهائی بر دوش نحیف خود بکشد؟ به چه سبب دیگر ملل ساکن در ایران خود نمی‌توانند و نباید پرچم‌دار مبارزه‌ی ملی خود باشند؟ اساساً آیا دیگر ملل ساکن در ایران همچو طلب و خواستی از تورک‌ایلی برای پرچم‌دار شدن به جای آن‌ها را دارند؟ آن‌ها که تورک‌ایلی را در نقش پرچم‌دار مبارزات ملی و سراسری دیگر ملل می‌خواهند، خواسته و یا ناخواسته حق و صلاحیت دیگر ملل ساکن در ایران برای حق تعیین سرنوشت‌شان را زیر سوال می‌برند.

وانگاه در کدام نمونه‌ی مبارزه برای استقلال ملی در جهان معاصر دیده شده که یک ملت اسیر و مستعمره، پرچم‌دار مبارزه برای حقوق ملی برابر برای ملت‌های دیگر بوده باشند؟ آیا در چین، ملت تبت پرچم‌دار مبارزه برای ملت اویغور نیز شده است؟ آیا در شوروی سابق، لاتویا و لتونیا و استونیا پرچم‌دار مبارزه برای حقوق ملی تاجیکستان و تورکمنستان نیز بودند؟ آیا در یوگوسلاوی سابق، کروواتیا پرچم‌داری مبارزه‌ی ملی کوسووا را نیز می‌کرد؟ آیا در عراق، کوردها پرچم مبارزه برای حقوق ملی تورکمان‌ها و آسوری‌ها و اعراب را نیز بر دوش خود می‌کشند؟

علاوه بر آن خلق تورک و تورک‌ایلی که در اثر روند استحاله‌ی ملی و مستعمره‌سازی از پرچم‌دار بودن مبارزه‌ی خود نیز عاجز است، چگونه می‌تواند پرچم‌داری مبارزه‌ای را که عقلاً و منطقاً و ذهناً و مادتاً از انجام آن ناتوان است بر عهده بگیرد؟ کسانی که همچو تقاضاهای خارق العاده‌ای تورک‌ایلی دارند، یا از عالم واقعیات بریده‌اند و یا متوجه عمق و شدت استحاله‌ی ملی، عقب‌مانده‌گی مدنی و سیاسی و اجتماعی تورک‌ایلی که فاقد طبقه‌ی متوسط تعیین کننده و نهادهای مدنی گسترده و جنبش روشن‌فکری پایدار پس از یک صد سال سیاست‌های استعماری دولت ایران است نشده‌اند.

حتی من اضافه می‌کنم که تورک‌ایلی نه تنها پرچم‌دار مبارزه‌ی ملی دیگران نیست، حتی مدافع سیستم فدرال و یا هیچ سیستم دیگری برای کل ایران نیز نمی‌باشد. شاید دیگر ملل ساکن در ایران خواهان بکار گرفتن حق تعیین سرنوشت خود، آن هم به شکل استقلال و یا فدرالیسم نباشند، تورک‌ایلی به چه حقی آن‌ها را مجبور به پذیرش سیستم فدرالی که نمی‌خواهند می‌کند؟. آنچه ملل دیگر ساکن در ایران برای خود و آینده‌ی خودشان می‌خواهند مساله‌ی آن‌ها، حق آن‌ها و در مسئولیت آن‌ها است، نه مساله و حق و در مسئولیت ملت تورک و تورک‌ایلی. تورک‌ایلی صرفاً خواهان حق تعیین سرنوشت خود و حق اداره‌ی امور خود است، با ایران و یا بی ایران، بقیه خواهان فدرالیسم باشند و یا نه. اینکه بقیه‌ی ایران با سرنوشت خود چه می‌کنند نه در حیطه‌ی صلاحیت ماست و نه در قدرت ما.

٤-نویسنده‌ی محترم ادعا می‌کند «آذربایجان... باید پرچم‌دار مبارزه‌ی علیه جمهوری اسلامی و استبداد ولایت مطلقه‌ی فقیه در سراسر ایران باشد».

این ادعا نیز از بنیان نادرست و بی‌اساس است. به چه دلیل می‌بایست تورک‌ایلی پرچم‌دار مبارزه علیه جمهوری اسلامی و استبداد ولایت مطلقه‌ی فقیه که مسئله‌ی همه ملل ساکن در ایران است باشد و هزینه‌های سنگین همچو مبارزه‌ای را بپردازد؟

وآنگاه اگر ملتی از ملل ساکن در ایران وظیفه‌ی ویژه‌ای در مبارزه با توتالیتاریسم و دولت دینی جمهوی اسلامی ایران دارد، آن ملت نه ملت تورک، بلکه ملت فارس است که بر دولت مذکور حاکم می‌باشد.

مگر تبت در چین و یا لتونیا در شوروی سابق و ... به جای ملل حاکم چین و روس پرچم‌دار مبارزه بر علیه رژیم‌های توتالیتر کشورهای مذکور بوده‌اند، که در ایران نیز ملت تورک به جای ملت غالب و عنصر ملی حاکم بر دولت که فارس‌ها می‌باشند، پرچم‌داری این مبارزه‌ی فراملی، که به هیچ وجه به تنهائی به او تعلق ندارد را بر عهده بگیرد؟.

تجربیات دیگر کشورهای چند ملتی مانند چین و روسیه و یوگوسلاوی و ... نشان می‌دهند که پرچم‌داری مبارزه بر علیه دیکتاتوری در این کشورها صرفاً و منحصراً بر عهده‌ی ملت حاکمه است و نه ملل به حاشیه رانده شده. در ایران نیز خلق تورک پرچم‌دار مبارزه‌ی ضد دیکتاتوری و مبارزه‌ی ضد دولت دینی نیست و نخواهد بود. پرچم‌داری این مبارزه - اگر در این مبارزه به پرچم‌دار احتیاجی بوده باشد- بر عهده‌ی خلق فارس است. تنها مبارزه‌ای که خلق تورک و تورک‌ایلی پرچم‌دار آن است، مبارزه برای احقاق حقوق ملی خلق تورک و سرنوشت تورک‌ایلی و کانتون‌های تورک در مرکز، جنوب و شمال شرق ایران است.

کسانی که ادعاهای بی‌پایه‌ای مانند ضرورت پرچم‌داری مبارزه‌ی ضد توتالیتاریسم و ضد دولت دینی توسط ملت تورک و تورک‌ایلی را مطرح می‌سازند، معنی به حاشیه‌رانی ملل محکوم و مستعمره‌سازی مناطق ملی در ایران را به درستی درک نکرده‌اند. در ایران به حاشیه‌رانی ملل محکوم و مستعمره‌سازی مناطق ملی امری واقعی است و معنی آن این است که نه تنها ملت تورک و تورک‌ایلی از فعل و انفعالات و اقتدار دولتی و بهره‌برداری از آن‌ها به حاشیه رانده شده است، بلکه به موازات آن، قوم فارس به عنوان واحدی ملی جای وی در فعل و انفعالات و اقتدار دولتی و بهره‌برداری از آن‌ها را گرفته است. پرچم‌دار بودن جنبشی در کشوری چندملیتی رابطه و تناسب مستقیم با سهم داشتن از قدرت و بهره‌برداری از نعمات حاصل آن دارد. مسئولیت‌ها و هزینه‌هائی که هر ملت می‌بایست متحمل گردد نیز با این دو مرتبط است. (ملت تورک و تورک‌ایلی پرچم‌دار حرکت مشروطیت شد، زیرا  در دوره‌ی دولت تورک قاجار، ملت حاکمه بشمار می‌رفت). بنابراین، مسئولیت مبارزه‌ی ضد دیکتاتوری در ایران، در درجه‌ی اول بر عهده‌ی قوم فارس که بر دولت ایران حاکم است می‌باشد و این قوم که اقتدار را دربست در دست خود قبضه کرده است، موظف به هزینه‌دهی، به تناسب بهره‌برداری از نعمات اقتدار در یک صد سال اخیر است، نه ملت به حاشیه رانده شده‌ی تورک.

در فعل و انفعالات کلان و سرتاسری ایران امروز، تورکان و تورک‌ایلی را پرچم‌دار خواندن و به پرچم‌داری دعوت کردن، نشان می‌دهد که صاحبان همچو دعوت‌هائی از آنچه در عرصه‌ی ملی در یک صد سال گذشته در ایران به وقوع پیوسته و چرائی تبدیل خلق تورک به یک ملت اسیر و سرزمین تورک‌ایلی به یک سرزمین مستعمره آگاهی کافی ندارند. اگر خلق تورک و تورک‌ایلی هنوز دارای نقش محوری و تعیین کننده‌ای در سرنوشت سیاسی و جنگ اقتدار در ایران می‌بود که دلیلی برای شکایت از به حاشیه شدن نمی‌داشت.

خلق تورک و تورک‌ایلی ملت و سرزمینی به حاشیه رانده شده و مستعمره شده در ایران است، و از این پس - حتی اگر بخواهد هم - نمی‌تواند در هیچ روند و حادثه‌ی کلان و سراسری ایران پرچم‌دار هیچ چیزی بشود. انتظار مسئولیت و هزینه دادن خلق تورک در مبارزه‌ی ضد دیکتاتوری، انتظاری غیر واقعی و ناعادلانه از ملتی است که در مرز هستی و نیستی دست و پا می‌زند.

وانگاه، در گذشته که تورک‌ایلی و خلق تورک پرچم‌داری مبارزاتی را که متعلق به همه‌ی ملل ساکن در ایران بود، مانند مبارزه بر علیه دیکتاتوری (مشروطه، ٢٩ بهمن، ..) و مبارزه بر علیه ولایت فقیه (خلق مسلمان)، به اشتباه و نابجا بر عهده‌ی خود گرفت، چه موفقیتی حاصل کرد که امروز بخواهد همان اشتباه را یک بار دیگر تکرار کند؟

در گذشته نیز پرچم‌دار شدن خودسرانه و بیجای تورک‌ایلی بویژه در مبارزاتی که اختصاص به هیچ ملتی نداشت، صرفاً باعث شکست قطعی آن مبارزات (انقلاب مشروطیت، انقلاب بهمن،...)، بدتر شدن وضعیت کل ایران و نیز استحاله‌ی ملت تورک و تورک‌ایلی در هویت فارسی و ایرانی - فارس‌ستانی شده است.

اکنون تورک‌ایلی نه تنها پرچم‌دار هیچ مبارزه‌ای برای هیچ ملت دیگری در ایران نیست و پس از این نیز نخواهد بود، از پرچم‌داری‌های بیجایی که در گذشته و به خطا کرده و  فجایعی که ببار آورده نیز پشیمان است و از این بابت عذری بزرگ به دیگر ملل ساکن در ایران بدهکار می‌باشد.

به گمان اینجانب، وقت آن رسیده است که ادبیات خیال‌بافانه‌ی «پرچم‌دار بودن آزربایجان در ایران» فعالین آزربایجان‌گرای ایران‌گرا و آزربایجان‌‌گرای پان‌ایرانیست و چپ‌های تورک ایرانی و دولت و پان‌ایرانیست‌ها، مانند ادبیات عوام‌فریبانه‌ی «آزربایجان سر ایران است» آنها، به جای‌گاه واقعی خود یعنی بایگانی و حافظه‌ی تاریخ سپرده شود.

٥-نویسنده‌ی محترم می‌گوید «اکنون زمان قهر کردن، خانه‌نشین شدن و جدا کردن حسابمان با دیگر بخش‌های مردم ایران نیست».

این درست است که نه اکنون و نه هیچ زمان دیگری زمان قهرکردن و خانه‌نشین شدن نیست، اما بر خلاف ادعای نویسنده، تصادفاً اکنون بهترین زمان برای جدا کردن حساب ما از دیگر بخش‌های مردمان ایران است.

نمی‌باید فراموش کرد که اساساً فدرالیسم ملی و یا استقلال ملی مساله‌ای در رابطه با جدا کردن حساب یک ملت و یک خلق با بخش‌های دیگر مردمان یک کشور است. وگرنه هیچ دلیلی ندارد که گروه‌های مختلف اتنیک و ملی که در یک کشور بسر می‌برند طالب فدرالیسم ملی و یا استقلال ملی شوند. در جهان هزاران ملت و ده‌ها هزار گروه اتنیک و ملی وجود دارد، در حالیکه هزاران کشور و ده‌ها هزار واحد فدرال وجود ندارد. زیرا ضرورت استقلال ملی و یا فدرالیسم ملی آن زمان بوجود می‌آید که این گروه‌های ملی و ملت‌ها دیگر نتوانند مانند گذشته و با مخلوط بودن حساب‌ها به هم‌زیستی ادامه دهند. در این صورت است که اقدام به جدا کردن حساب خود از دیگران می‌کنند. به عبارت دیگر فدرالیسم ملی نتیجه‌ی منطقی و طبیعی جدا بودن حساب‌هاست. فدرالیسم ملی یک حق نیست، بلکه ضرورت و تدبیر و شانسی برای ایجاد دوباره‌ی هم‌زیستی در کنار هم واحدهای همسایه‌ای که عملاً و قبلاً حساب خود را از یک‌دیگر جدا کرده‌اند و هم‌زیستی‌شان مشکل‌زا شده است می‌باشد.

بر این اساس، کسی که خواهان جدا کردن حساب ملت تورک و تورک‌ایلی از دیگر ملل و مناطق ساکن ملی در ایران نیست، نابجا شعار فدرالیسم ملی می‌دهد. این شخص یا آگاهی بر شعاری که می‌دهد (فدرالیسم ملی) ندارد و یا بر ضروریات و لوازم و مقدمات و نتایج آن بی‌اطلاع است و یا از این شعار برای مخفی نمودن اهداف ایران‌گرایانه‌ی خود استفاده می‌کند. برخی نیز ناآگانه با ادعاهای بی‌پایه‌ای مانند پرچم‌دار شدن ملت تورک و تورک‌ایلی برای ملل دیگر و شعارهای بی‌محتوائی مانند جدا نکردن حساب خود از دیگران، به ادامه‌ی روند استحاله‌ی ملی ملت تورک و سرزمین تورک‌ایلی در ملت ایران و وطن ایران، همانند جنبش مشروطه کومک می‌رسانند.

بر خلاف تمنی نویسنده‌ی محترم، دوره‌ی معاصر و بویژه اکنون، زمانی ایدئآل برای جدا کردن ریشه‌ای و تاریخی حساب خلق تورک و وطن تورک (تورک‌ایلی) از بقیه‌ی مردمان ایران و سرزمین‌های ملی واقع در آن است. این امر به نفع ملت تورک، به نفع ملت فارس، به نفع همه‌ی ملل ساکن در ایران، و به نفع کل منطقه و جهان است. به واقع نیز این همان چیزی است که خلق تورک پس از تجربه‌ی خلق مسلمان و به دفعات در حال انجام آن است. در قیام ٨٥، در انتخاب مهر علیزاده و در عدم اشتراک فعال در قیام فعلی پایتخت و مناطق فارس‌نشین ایران، تورک‌ایلی به درستی حساب خود را از دیگر مناطق ملی ایران و بویژه فارس‌ستان جدا کرده است.

این رفتارها و در ادامه‌ی آن عدم اشتراک خلق تورک و تورک‌ایلی در قیام‌های اخیر مناطق فارس‌نشین، قاطع‌ترین دلیل برای پیدایش و استحکام هویت سیاسی و ملی مستقل تورکان و تورک‌ایلی است. از این رو هم، این پدیده نه تنها امری ناخوشایند و مذموم نیست، بلکه بسیار خوشایند و دارای اهمیتی تاریخی و جهشی به جلو، هم در امر ملت‌شونده‌گی خلق تورک و هم در امر حرکت به سوی احقاق حقوق ملی‌اش است.

کسانی که از جدا کردن حساب خلق تورک و تورک‌ایلی از بقیه‌ی ایران -که دقیقاً به معنی ملت شدن تورکان و وطن شدن تورک‌ایلی است - شکایت دارند، به واقع از این دو روند، یعنی ملت‌شونده‌گی خلق تورک و وطن‌شونده‌گی سرزمین تورک‌ایلی ناخشنود و ناخرسنداند.

البته بنده اصراری ندارم که نویسنده‌ی این نوشته را نیز یکی از این افراد به حساب آورم. اما داده‌های دیگر - مانند اعطای شیلت قدردانی به یک پان‌ایرانیست خجالتی تورک (مرتضی نگاهی) که صریحاً منکر وجود ملتی به نام تورک و وطنی به نام تورک‌ایلی در ایران می‌باشد، از سوی نویسنده‌ی محترم به نماینده‌گی از تشکیلاتی که وی وابسته بدان است – آن‌ هم با این بهانه که پان‌ایرانیست خجالتی مذکور یک روشن‌فکر و فعال «آزربایجانی» است- احتیاط فوق العاده در باره‌ی معانی واقعی مستتر در موارد ایراد شده از سوی نویسنده‌ی محترم را ضروری می‌سازد.

با احترام

مئهران باهارلی

------------ --------- --------

١-علی قره‌جه‌لو. پیامدهای انتخابات ریاست جمهوری ایران: اوج‌گیری جنبش ضد استبدادی و نقش حرکت ملی- دموکراتیک آزربایجان


توضیح: علی قره‌جه‌لو در جریان جنبش سبز خلق فارس، خواهان پیوستن آزربایجان به این جنبش و پرچمدار شدن آن برای نجات ایران شد. نوشته‌ی فوق نقدی بر این خیال‌بافی‌های ایران‌محورانه‌ی وی است. شخص مورد نظر پس از انتشار این نوشته‌ی انتقادی، در رفتاری عوام‌فریبانه در پشت نقاب آزربایجان‌گرائی مخفی شد و در انتقام‌خواهی‌ای کودکانه به ترور شخصیت منتقد خود پرداخت. 

No comments:

Post a Comment