گفتگوي مهران بهاري با آزربايجان دموکراسي اوجاغي-بخش چهارم
Sunday, November 29, 2009
متني آموزشي - تحليلي در حرکت
ملي دمکراتيک تورک
گفتگوی
مهران بهاری با آزربایجان دموکراسی اوجاغی-بخش اول
گفتگوی
مهران بهاری با آزربایجان دموکراسی اوجاغی-بخش دوم
گفتگوی
مهران بهاری با آزربایجان دموکراسی اوجاغی-بخش سوم
گفتگوی
مهران بهاری با آزربایجان دموکراسی اوجاغی-بخش چهارم
گفتگوی
مهران بهاری با آزربایجان دموکراسی اوجاغی-بخش پنجم
س٤٦- اگر دقت کنيم در شروع حرکت يا به عبارت دقيقتر در شروع فاز نوين
حرکت آزربايجان شعرا و اهالي ادبيات و هنر نقش مهمي دارند و از آنجايي که نمود
بارز ستم ملي در آزربايجان در حوزهي زبان و فرهنگ هست، حضور اساتيد سخن و شعرا
منطقي هم هست. ولي اين ويژگي باعث شده که گسترش حرکت به ساير حوزهها و يا ساير
شکافهاي اجتماعي مثل حقوق زنان و .... کند شود يا اصلاً نمودي نداشته باشد. چگونه
مي توان بر اين مشکل فائق آمد؟
سوال
شما را ميتوان به دو بخش تقسيم نمود. يکي مسئلهي نقش مهم شعرا و ادبا و هنرمندان
در شروع فاز نوين حرکت ملي تورک؛ و بخش دوم تاثير آن در کند نمودن گسترش حرکت به
حوزههاي ديگر اجتماعي مانند حقوق زنان.
در
بارهي نقش آغاز کنندهي شعرا و ادبا و هنرمندان در حرکت ملي تورک، اين پديده
بيشتر از آنکه به واقعيت بروز نمادين ستم ملي در حوزهي فرهنگ و زبان مربوط باشد،
ناشي از خصلت ذاتي اين حرکت، يعني روند ملتسازي آن است. در عصر مدرنتيه اکثريت
مطلق روندهاي ملتسازي در اروپا و آسيا هم بر اساس زبان صورت گرفته است. يکي از
نمونههاي برجسته، بسيار آموزنده و منحصر بفرد اينگونه ملتسازي، نمونهي ايجاد
ملت يهود از موسويان پراکنده در سراسر جهان بر اساس زبان عبري مدرن است. حتي در
مواردي که زبان، فاکتور اصلي ملتسازي نبوده، مانند نمونهي بوشناکها و صربها که
هر دو متکلم به يک زباناند، باز هم يک عامل زباني ديگر، مانند سعي بر واگرائي
زباني از طريق تاکيد بر خصوصيات لهجهاي گوناگون (انباشتن واژگان روسي در لهجهي
صربي و در مقابل انباشتن واژههاي تورکي -عربي در لهجهي بوشناک) و يا اتخاذ خطوط
متفاوت (کيريل براي صربي، لاتين براي بوسنيائي) به عنوان عامل درجه دوي ملتسازي
عمل کرده است. در ميان تورکان ايران و آزربايجان اتنيک (تورکائلي) نيز زبان تورکي
مانند هر نقطهي ديگر خاورميانه و به طور طبيعي، عامل اصلي ملتشوندگي-ملتسازي
است. اساساً فاز جديد روند ملتشوندگي تورکان ساکن در ايران و آزربايجان اتنيک
(تورکائلي) محصول جمع ادبي وارليق است. کادرهاي سياسي که در داخل اين حرکت تربيت
ميشوند، به طور طبيعي معتقد به هويت قومي-ملي تورک و قادر به تفکر و آفرينش به
تورکياند. به نظر من اين نقطهي قوت حرکت ملي تورک است و به آن در مقابل خطر مسلط
شدن عناصر فارسگرا بر حرکت ملي مصونيت ميبخشد. در تاريخ ايران، تورکان همواره
مردان شمشير و فارسها مردان قلم بودهاند؛ اين واقعيت، در عين حال دليل اساسي
تبديل تورکان به ملت محکوم و فارسها به ملت حاکم در اين کشور است. اکنون زنان و
مردان تورک قلم بدست گرفته و براي اولين بار اين طالع معکوس را اصلاح کردهاند.
از
طرف ديگر، همانگونه که شما نيز اشاره کرديد، وجود سياست امحاء و انکار زباني دولت
ايران، به صورت عاملي براي تاکيد به عنصر زباني عمل کرده است. به لحاظ سياسي نقش
زبان تورکي در مقاومت با سياستهاي آسيميلاسيونيست حياتي است. زيرا تورکان ايران و
آزربايجان اتنيک (تورکائلي) از جنبههاي هويتي ديگر مانند اعتقاد-دين، تاريخ،
فرهنگ و .... يا تماماً و يا به درجهي بسيار مهمي در خلق فارس آسيميله شدهاند.
زبان تورکي از آخرين مولفههاي هويتي باقيمانده براي تمايز و تبارز هويت مستقل ملي
وي از فارسها است و از اينرو تاکيد بر آن هم در روند ملتشوندگي-ملتسازي و هم در
مجادلهي سياسي قابل درک و ارزشمند و ضروري است.
مورد
مهم ديگر نقش قابليت تورکيخواني در شکستن ديوار سانسور و تجريدي است که خلق تورک
به واسط تکزبانه شدن (فارسينويسي و فارسيخواني صرف) به آن دچار شده است. دولت ايران
و مليتگرايان فارس به راحتي قادر به مغزشوئي و مانيپولاسيون افکار و رفتارهاي خلق
تورکاند. زيرا کانالهاي ارتباطي وي با جهان خارج مدني، معاصر و مدرن به ويژه نيمههاي
پاره شدهي خود در جمهوري آزربايجان و تورکيه را قطع کردهاند. شاعران، اديبان و
زبانشناسان تورک با تاکيد بر تورکينويسي و با ايجاد امکانات تورکيخواني آسان و
گسترش اين عادت، در عمل دريچههاي مدرنيته، مدنيت و جهان معاصر را به روي تورکان
ايران باز ميکنند.
در
جواب قسمت دوم سوال شما، من فکر نميکنم که عامل اصلي عدم گسترش حرکت ملي به ساير
حوزهها مانند حقوق زنان و دمکراسي و حقوق بشر و .... حضور برجستهي ادبا و شعرا
در حرکت باشد. اين بيشتر به سبب کم عمر بودن مولفهي سياسي حرکت ملي تورک است که
هنوز در کار پرورش نسل سياسيکاران خود ميباشد. از عمر حرکت ملي تورک تنها دو دهه
ميگذرد. پيشرفت در روند ملتشوندگي و بلوغ سياسي حرکت ملي، بالطبع باعث ظهور و
پررنگتر شدن عرصههاي ديگر مانند حقوق زنان، حقوق بشر، دمکراسي و ... هم در جامعهي
تورک و هم در حرکت ملي تورک خواهد گرديد.
س ٤٧- «تاريخ» ابزار ناسيوناليسم دولتي فارسي براي محو فرهنگ و زبان تورکي
بوده است. فعالان تورک هم براي مقابله با آن و جهت اثبات هويت و هستي خود به نحوي
به تاريخ و گذشته روي آوردند. در بارهي اين کاربرد تاريخ چه ميگوئيد؟
روي
آوردن فعالان و متفکران تورک به تاريخ، در هماهنگي کامل با ماهيت يک جنبش رهائي
ملي ميباشد. جايگاه مهم تاريخ در يک حرکت آزاديبخش ملي ناشي از سه چيز است: «نقش
در روند ملتسازي-ملتشوندگي»، «نقش در مقابله با آسيميلاسيون تاريخي» و «نقش به
عنوان ضرورتي براي استحقاق يک ملت محکوم از حق تعيين سرنوشت خود و وصول به ديگر
حقوق ملياش».
بيداري
هويت ملي، يکي از نتايج مدرنيته است. اما در ايجاد آن، به طور پارادوکسال، آگاهي
بر گذشته نقش محوري دارد. هويت ملي، برآيند ادراک از «خود» و واقعيتهاي جهان خارج
و مجموعهي خصوصياتي است که بين اعضاي يک جامعهي انساني همبستگي و بين او و
ديگران واگرائي ايجاد ميکند. براي آنکه يک گروه انساني «اتنوس» شود، لازم است که
بين افراد آن نوعي از همبستگي و يگانگي و آگاهي بر منشاء، تجارب و تاريخ گذشته و
منافع و سرنوشت مشترک آينده بوجود آيد. بنابراين «تاريخ تجربه شده در گذشته» مانند
«آرزوي سرنوشت آينده که در کنار يکديگر تجربه خواهد شد»، در تولد يک اتنوس دخيل
است. هر اتنوس براي خود، يک ميت ريشه (تبار)، تاريخ گروهي، دشمنان منتخب و
داستانهاي رنج و تراوما دارد که به همراه آگاهي بر آنها در ايجاد يگانگي و همبستگي
بين اعضاي آن اتنوس نقش تعيينکنندهاي دارند.
در
ميان عوامل شکل دهنده به هويت ملي، موارد متعددي وجود دارند که بسياري مستقيم و يا
غير مستقيم با تاريخ مرتبطاند. به عنوان نمونه
-زبان
مشترک و الفباي مشترک (زبان تورکي و الفباي لاتين و عربي اصلاح شده براي زبان
تورکي)؛
-سرزمين
و وطن مشترک (براي خلق تورک در ايران سه منطقهي ملي تورکنشين آزربايجان اتنيک
(تورکائلي)، قاشقاييورت و آفشاريورت)؛
-دين
و اعتقادات ديني مشترک (مذاهب «جعفري»، و «قزلباشي» که به ترتيب قرائتهاي تورکي
مذهب «امامي» و «اهل حق» ايرانياند، «اسلام تورکي» که سکولار است)؛
-نهادهاي
مدني مشترک (تشکيلات سياسي، حقوق بشري، ...)؛
-واحدها
و معيارهاي مشترک (روزها، ماهها، فصلهاي تورکي، تقويم تورکي دوازده حيواني)؛
-پرچم
ملي و سرود ملي مشترک؛
-آداب،
سنن و فرهنگ مشترک (عيد خيدير نبي، موسيقي آشيقي، حقوق برابر زنان در جامعهي تورک)؛
-ادبيات
مشترک (ادبيات تورک، داستانها و افسانههاي ملي اوغوز خاقان، دده قورقوت،
کوراوغلو، اصلي ايله کرم، ...)؛
-لباسهاي
ملي (قفقازي، عشاير شاهيسئوهن، قشقائي)؛
-تاريخ
سياسي مشترک (قيام بايبک، دولتهاي تورک بويژه آنها که مرکزشان در آزربايجان اتنيک
(تورکائلي) بوده است از قبيل آغقويونلو، قاراقويونلو، اتابکان آزربايجان؛ انقلاب
مشروطه آزربايجان، حکومت تورک اتحاد، حرکت آزاديستان، کشتار جيلوولوق-قاچاقلاري،
حکومت ملي آزربايجان، حرکت خلق مسلمان، قيام هاراي هاراي من تورکهم، ...)؛ ...
عامل
ديگري که منجر به رويکرد حرکت ملي به فاکتور تاريخ شده است، وجود آسيميلاسيون
تاريخي خلق تورک از سوي دولت ايران (و مشابه آن از سوي آزربايجانگرايي
استالينيستي) است. مليتگرايان فارس و دولت ايران از فاکتور تاريخ به عنوان عاملي
براي جلوگيري از ملتشوندگي خلق تورک استفاده ميکنند. انکار رئاليته و واقعيت جامعهي ايران و زدودون
حافظهي تاريخي ملت تورک، بخشي از ايدئولوژي رسمي دولت ايران است. در ايران تاريخ
تورکي نيز قدغن شده است. سياستهاي رسمي مذکور دولت ايران بر پاکسازي حافظهي تاريخي
ملت تورک، بازنويسي نادرست تاريخ تورکي ايران و تورکان و آزربايجان اتنيک (تورکائلي)
بر اساس پارسيگري و آريائيت، قطع علائق تاريخي در عرصهي هويت ملي و فرهنگي خلق
تورک و ممالک سهگانهي تورکنشين در ايران با جهان تورکي بويژه دو کشور آزربايجان
و تورکيه متمرکز گرديده است. در اين استقامت، نام اسامي جغرافيائي تاريخي تورکي
شهرها و روستاها و کوهها و رودها از تورکي به فارسي تغيير مييابد. دولت ايران با
عوض کردن اين نامها که به مردم در بارهي سرزمينشان، در بارهي فرهنگشان معلومات
ميدهند، به آنها در بارهي اينکه که هستند و چه هويتي دارند حس اعتماد به نفس و
غرور ميبخشند با اسامي جديد فارسي، تاريخ هزاران سالهي ملتي را نابود ميکند.
س ٤٨-به نقش تاريخ در عرصهي سياسي و به طور مشخص در تعيين سرنوشت و بدست
آوردن حقوق ملي اشاره کرديد. اين نقش چيست؟
در
عرصهي مسائل سياسي بسياري از حقوق ملي و در راس آنها تعيين سرنوشت زائيدهي
ضرورتهائي سياسي و امنيتياند که خود اغلب ماهيتي تاريخي دارند. عمدهي ضرورتهاي
تاريخي، سياسي و امنيتي که امروزه روز براي تعيين سرنوشت خود معيار قرار ميگيرند
عبارتند از داشتن تاريخ و سابقهي دولتشوندگي، استقلال-جدائي سرزميني در گذشته؛
داشتن نهادهاي خاص؛ رقابت تاريخي بين دو گروه رقيب اتنيک-ملي، استعمار داخلي، رژيم
سرکوبگر، اشغال، فجايع انساني (جنايات عليه بشريت، جنايات جنگي، قتل عام، نسلکشي،
سيل پناهندگان، ....)، شواهدي و رفتارهائي که نشانگر آنند که اين گروه خواستار
صاحب شدن به هويت ملي جداگانهاي است و .... همانگونه که ميتوان ديد بسياري از
اينها ماهيتي تاريخي دارند. حتي در اکثر حرکتهاي ملي، سعي مي شود که بحران کنوني اتنيک
به عنوان ادامهي بحراني در گذشته و کشمکشي تاريخي نشان داده شود. زيرا وجود
پيوستگي زماني و عدم انقطاع –يعني ريشههاي تاريخي داشتن- براي تبديل موفقيتآميز يک کشمکش اتنيک به
حق تعيين سرنوشت و مقبوليت آن مفيدتر است.
بخشي
از حقوق ملي ملت تورک ساکن در ايران، مانند حق برخورداري از يادگيري زبان مادري در
مقولهي حقوق بشر ميگنجد. اما بخش مهمي نه در مقولهي حقوق بشر ميگنجد و نه با
مبارزهي دمکراسي صرف حاصل ميشود. مانند رسمي و دولتي شدن سراسري زبان تورکي،
ادارهي امور خود در آزربايجان اتنيک (تورکائلي) و ديگر مناطق ملي تورکنشين، و
فدراليسم ملي-اتنيکي که از خواستهاي اساسي حرکت ملي تورکاند. اين خواستها همه
خواستهائي سياسياند و مبناي آنها نه حقوق بشر و يا دمکراسي، بلکه برخي ضروريات
سياسي، تاريخي و امنيتي است که قبلاً بدانها اشاره کردم.
-
اين واقعيت که زبان تورکي در تاريخ ايران زباني رسمي و دولتي بوده است ضروريتي
تاريخي براي رسمي و دولتي شدن سراسري دوبارهي آن است.
-اينکه
ملت تورک در تمثال دولتهاي تورک همواره بر خود حاکم بوده و امور خود را اداره کرده
است، ضروريتي تاريخي براي برخورداري دوبارهي خلق تورک از حق ادارهي امور خود در
قالب دولت ملي خويش است.
-اين
واقعيت که واحد جغرافيائي آزربايجان اتنيک (تورکائلي) در مقاطعي از زمان در قالب
يک واحد در تقسيمات اداري و سياسي ايران موجود بوده است، ميتواند به عنوان ضروريتي
تاريخي براي گردهم آوري همهي مناطق تورکنشين شمال غرب ايران و به عبارت ديگر ترسيم
دولت فدرال منطقهاي بر اساس مرزهاي اتنيکي-ملي مطرح شود.
بنابراين،
اين تاريخ است که براي رسميت سراسري زبان تورکي، تاسيس دولت ملي در آزربايجان اتنيک
(تورکائلي) و پاسداري از تماميت ارضي آزربايجان اتنيک (تورکائلي) در ايران و
بسياري ديگر از خواستهاي ملي ملت تورک ضرورت ايجاد ميکند و نه حقوق بشر و يا
دمکراسي.
س ٤٩- فعالان تورک به جاي اتکاء بر نورمهاي حقوق و ارزشهاي دنياي مدرن به
نوعي در دام اصالت بخشيدن به تاريخ گرفتار شدهاند. اين حاکميت تاريخ، در بعضي
مواقع حرکت ملي را به نقاطي نامناسب کشانده و حتي از مشغول شدن با مسائل روز
بازداشته است. به نظر شما اين حاکميت تاريخ در گفتمان حرکت ملي آيا امروز هم مفيد
است يا زمان گذر از تاريخ در حرکت ملي – دمکراتيک آزربايجان فرا رسيده است
؟
اصالت
دادن به تاريخ، مانند اصالت دادن به هر مولفهي ديگر در يک حرکت ملي نادرست است.
تاکيد بر تاريخ ميبايست به عنوان عاملي کمکي در تشکل هويت ملي، تقويت مجادله،
ايجاد ضرورت براي تعيين سرنوشت و برخي از حقوق ملي مانند رسميت سراسري زبان تورکي
و فدراليسم ملي-اتنيکي و همچنين درسآموزي از اشتباهات و تجارب گذشته بکار رود. از
اينرو تاريخ هميشه جايگاهي برجسته در حرکت ملي تورک خواهد داشت و گذر از آن ممکن و
به مصلحت نيست.
من
با اين بخش از سوال شما که فعالان و متفکران تورک به دام اصالت بخشيدن به تاريخ
گرفتار شدهاند و اين رويکرد، مانع اتکاء بر نورمهاي حقوق و ارزشهاي دنياي مدرن
شده است موافق نيستم. شايد کمرنگ بودن فعاليتهاي تئوريک در عرصههاي ديگر، باعث
پررنگ به نظر رسيدن فعاليتها در عرصهي تاريخ شده باشد. در بارهي علل کمرنگي
عرصههاي ديگر در سوالهاي بعدي توضيح دادهام. حتي من معتقد نيستم که به قدر کافي
و به درستي در بارهي مسائل تاريخي کار شده باشد. بسياري از کارهائي که شده به
لحاظ متودولژيک داراي اشکالات اساسي و ماهيت جدلي است، اغلب تئوريها به جاي حقيقت
گرفته شده و چشم به انبوه واقعيتهاي تاريخي بسته ميشود، هنوز حافظهي تاريخي مشترکي
در ميان مردم تورک ايجاد نشده است و .... در بارهي حوادث بسيار اساسي تاريخي نيز
نگرش درست و واقعگرايانه و مشترکي حاصل نشده است. مثلا ًتاکنون در اين موارد هيچ
کار اساسي مستند و آکادميک انجام نگرفته است:
-تاريخ
رقابت سياسي دو عنصر قومي فارس و تورک در ايران (ضرورتي براي تعيين سرنوشت)،
-رسمي
و دولتي بودن زبان تورکي در تاريخ (ضرورتي براي رسمي شدن زبان تورکي)،
-حدود
و ثغور اراضي آزربايجان اتنيک (تورکائلي) (ضرورتي براي فدراليسم ملي-اتنيکي و حل
اختلافات ارضي با ملل همسايهي فارس و کرد)،
-تاريخ
پراکنده شدن تورکان در ايران (براي حفظ و تضمين حقوق اقليت تورک در فارسستان)،
-تاريخ
دولتهاي تورکي در ايران -دولتمداري تورکي (ضرورتي براي برخورداري از حق ادارهي امور خود)،
-جزئيات
دست به گشت گشتن اقتدار سياسي از خلق تورک به فارس توسط يک دولت خارجي و کودتاي
نظامي (ضرورتي براي حق تعيين سرنوشت و حق ادارهي امور خود)،
-تاريخ
اتحاد اسلام، اتحاد و ترقي، ژؤن تورکها، مساوات، تورک اوجاقلاري..... (نقش در تشکل
هويت ملي)،
-کشتار
جيلوولوق (نقش در تشکل هويت ملي)،
-تاريخ
حکومت تورک اتحاد به رهبري جمشيد سوباتايلي افشار اورومي (نقش در تشکل هويت ملي، ضرورتي
براي تعيين سرنوشت)،
-ماهيت
واقعي حرکات مشروطه، آزاديستان، حکومت ملي آزربايجان، خلق مسلمان (براي درسآموزي
از تجارب گذشته و نقشهاي محتمل مثبت و منفي اين حرکات در روند ملتشوندگي-ملتسازي،
که علي رغم وقوع يافتنشان در آزربايجان اتنيک (تورکائلي) رهبرانشان به هويت ملي
تورک اعتقاد نداشتند)،
-قتل
عام ١٣٢٥ (ضرورتي براي حق تعيين سرنوشت)،
-اسلام
تورکي (نقش در فرم گرفتن هويت ملي)،
-سنن
ملي تورک نظير خيدير بايرامي (نقش در فرم گرفتن هويت ملي).
-تاريخ پيدايش «هويت قومي آزربايجاني» پانايرانيستي در دورهي
مشروطيت و «هويت ملي آزربايجاني» ضدتورکي در سال ١٩٣٧ توسط استالين (نقش در فرم
گرفتن هويت ملي).
-نقش
نخبگان الينه شدهي تورک در ايجاد سياستهاي نسلکشي زباني تورکي و نسلکشي ملي
تورک در ايران (نقش در فرم گرفتن هويت ملي).
س ٥٠-رابطهي حرکت ملي و حقوق بشر چيست؟
دولت
جمهوري اسلامي ايران به مديريت جنبش مدني و مسالمتآميز هويتپروري و برابريطلبي
ملت تورک با روشها و کاروسازهاي امنيتي و پليسي برخاسته است. پاسخ او به فعاليتهاي
مدني و کنشهاي اعتراضي خلق تورک تاکنون عبارت بوده از دستگيريهاي غير قانوني، آزار
و شکنجهي دستگير شدگان، به قتل رسيدنها، ناپديد شدنها، عدم صدور مجوز براي تجمعات
و تظاهرات، پراکنده ساختن آنهائي که مجوز دارند به نيروي قهر و توسط گروههاي فشار،
توقيف انجمنها و نشريات، .... اين موضعگيري غيرعقلاني و ناشيانه نه تنها باعث
مهار، تضعيف و يا نابودي اين جنبش نشده، بلکه بر عکس به تودهاي شدن جنبش شتاب
بخشيده، جبهههاي جديدي و در راس آنها جبههي حقوق بشري را در اختيار حرکت ملي
دمکراتيک تورک در ايران قرار داده و به ايجاد تشکيلات حقوق بشري منجر گرديده است.
گشايش جبههي حقوق بشري به نوبهي خود به لحاظ دروني بر همبستگي بين تورکان ساکن
در ايران افزوده و به لحاظ بيروني تاثيري بارز بر گسترش طيف حاميان جنبش ملي
دمکراتيک تورک در ميان ملل ديگر داخل ايران و مجامع و مراکز بين المللي خارج داشته
است.
هر
آنچه که در مورد رابطهي خلق تورک و حرکت ملي تورک با دمکراسي گفته شد، کمابيش در
عرصهي حقوق بشر نيز صدق ميکند. اثر سياستهاي مستعمرهسازي آزربايجان اتنيک (تورکائلي)،
عقبماندگي اجتماعي، سياسي و اقتصادي خلق تورک در اثر اين سياستها و تاسيس دولت
ديني و تبليغ انديشهي اسلام سياسي باعث شده است که گفتمان حقوق بشر نيز مانند
گفتمان دمکراسي در ميان خلق تورک کمرنگ باشد. جديد بودن نسبي خود گفتمان حقوق
بشر، بخشي از جهان اسلام، خاورميانه و ايران بودن، جوان بودن حرکت ملي تورک (و
حاکميت گفتمان آزربايجانگرايي استالينيستي در هشتاد سال گذشته که اصولاً ارزشي به
دمکراسي و حقوق بشر و ... قائل نبود) علل ديگري هستند که در کمرنگي آن موثر بودهاند.
لزوم تاکيد جداگانه بر حقوق بشر در جهان امروز آنچنان پررنگ است که حتي مفهوم
جديدي به نام «دمکراسي ليبرال» را بوجود آورده است. حقوق بشر نيز مانند دمکراسي ميبايست
جايگاهي درخور نزد ملت تورک و حرکت ملي تورک، هم در عرصهي تئوريک و هم در عرصهي عمل
کسب کند. اهميت تاکيد بر حقوق بشر براي حرکت ملي، مانند دمکراسي، هم بذاته و هم به
جهت ابزاري است. بذاته يعني آنکه خلق تورک و سرزمين آزربايجان اتنيک (تورکائلي) مستحق
است که در بالاترين استاندارد حقوق بشري بزيد. ابزاري يعني تاثير مثبت حقوق بشر بر
توسعهي سياسي، مدني، اقتصادي و فرهنگي ملت تورک و آزربايجان اتنيک (تورکائلي) و
نيز مقبوليت حرکت ملي در ميان خلق تورک و جهان.
س ٥١-در عرصهي فعاليتهاي حقوق بشري به چه نکاتي ميبايست دقت کرد؟
در
عرصهي حقوق بشري آزربايجان اتنيک (تورکائلي) و ملت تورک، کمبودهائي به چشم ميخورد.
من مايلم در اينجا به برخي از ناکاستيهاي مشخص در اين عرصه متمرکز شوم. اميدوارم
فعالان فرهنگي، تشکيلات سياسي و انجمنهاي حقوق بشري تورک بويژه در خارج، با تجديد
نظري اساسي در اصول و معيارهائي که به عنوان تضييق حقوق بشر از سوي دولت جمهوري
اسلامي براي خود تعريف نمودهاند، موارد زير را نيز در جرگهي آن اصول و معيارها
داخل کنند.
گزينشي عمل نمودن در بارهي گرايشات سياسي افراد: برخي از فعالان و
تشکيلات آزربايجاني به ويژه انجمنهاي مرتبط با حقوق بشر، درکي نادرست از مقولهي حقوق
بشر دارند. اينها صرفاً حقوق زباني را حقوق بشر قلمداد کرده و خود را صرفاً موظف
به دفاع از کساني ميدانند که به سبب فعاليت در بارهي حقوق زباني آنهم با تمايلات
مليتگرايانه، تحت فشار و تضييق جمهوري اسلامي قرار گرفتهاند. به عبارت ديگر در
بارهي گرايشات سياسي افراد گزينشي عمل ميکنند. کساني که در تشکيلات و انجمنهاي
حقوق بشر فعاليت ميکنند، امکان دارد که ديدگاههاي سياسي افراد را نپسندند و يا با
آنها مخالف باشند. اما اين، مجوزي براي عدم دفاع از حقوق انساني آنها در مقابل
تضييقات جمهوري اسلامي و يا خود را به نديدن زدن و سکوت در مقابل آنها نميتواند
باشد. انجمنهاي حقوق بشري، در دفاع از اشخاص نميبايد ديدگاههاي سياسي و ايدئولوژيهاي
خود و يا آنها را معيار قرار دهند. به عنوان نمونه حقوق بشري و شهروندي شخصيتهائي
مانند اکبر اعلمي و مير حسين موسوي، حين و بعد از انتخابات رياست جمهوري از سوي
دولت ايران اخلال شد. همزمان تعداد بسيار زيادي از فعالين و اعضاي ستادهاي آنها و
کروبي، روزنامهنگاران و روشنفکران با مليت تورک و همسو با جنبش سبز خلق فارس،
دستگير شدند. اما تشکيلات حقوق بشري آزربايجاني در بارهي هيچکدام از اينها واکنشي
نشان ندادند. به طور اصولي دفاع از حقوق بشري تورکها و آزربايجانيها، حتي سلطنتطلبان
و يا پانايرانيستهاي تورک و آزربايجاني نيز، در حيطهي مسئوليت تشکيلات حقوق بشري
به ترتيب تورک و آزربايجاني قرار دارد.
غفلت از عرصههاي گوناگون حقوق بشري: علاوه بر برخي گرايشات سياسي خاص،
در سايتها و گزارشات فعالان و انجمنهاي مذکور، خبر و انعکاسي از تضييق حقوق
گوناگون مردمان آزربايجان اتنيک (تورکائلي) و ملت تورک در عرصههاي ديگر حقوق
بشري از طرف دولت جمهوري اسلامي ايران نيز نميتوان يافت. برخي از اين عرصهها
عبارتند از تبعيضات جنسي و حقوق معوقهي زنان؛ حق زندگي و مجازاتهاي غيرانساني
مانند اعدام، اعدامهاي خياباني، سنگسار، قطع عضو، شلاق زدنها؛ تضييق حقوق تورکان
منسوب به گروههاي اعتقادي علوي (قزلباش، علي اللهي)، جعفري (از جمله شيعيان
غيرمعتقد به ولايت فقيه)، بهائيان در آزربايجان اتنيک (تورکائلي) و غير آن؛ تضييق
حق تجمع و تشکل مردم و گروههاي اجتماعي و مبارزات صنفي کارگران و معلمان، حق
انتخاب کردن و انتخاب شدن؛ حقوق ملي اقليتهاي ملي غير تورک ساکن در آزربايجان اتنيک
(تورکائلي)، دگرباشان و اقليتهاي جنسي و ...
لزوم اعتراض به اجراي احکام شريعت: بنا بر برآوردهاي تقريبي اينجانب،
جمهوري فارس-شيعي در عمر خود بيش از ٧٥ در صد از سنگسارهاي خود را در آزربايجان اتنيک
(تورکائلي) انجام داده و بيش از ٨٠ در صد سنگسار شوندگان در کل ايران تورک بودهاند.
اما تاکنون حتي يک گزارش جامع در بارهي تورکان سنگسار شده در ايران و يا
سنگسارهاي اجرا شده توسط جمهوري اسلامي ايران در آزربايجان اتنيک (تورکائلي)، نه
از سوي گروههاي حقوق بشري تورک و آزربايجاني و نه از سوي تشکيلات سياسي آنها تهيه
نشده است. سکوت و بيتفاوتي فعالان، تشکيلات سياسي و انجمنهاي حقوق بشري تورک و
آزربايجاني در مورد نقض صريح حقوق بشري و ملي تورکان و آزربايجانيان توسط جمهوري
اسلامي با اجراي سنگسارهاي فاجعهآميز و ضدانساني و ديگر مجازاتهاي شرعي حيرتآور،
سوالبرانگيز و غيرقابل قبول است. سازمانهاي حقوق بشر ميبايد اجراي احکام شريعت و
بويژه سنگسار و قطع عضو و شلاق و اعدام را به عنوان اخلال حقوق بشر متمادياً با
دقت و جزئيات در گزارشات و سايتهاي خود منعکس نموده، به جهانيان و مراکز ذيصلاح
عرضه کنند.
نکتهي
ديگر لزوم يکي نشمردن «حقوق ملي» و «حقوق بشري» از سوي تشکيلات مدافع حقوق بشري
است (زيرا اين اشتباه، به سبب توليد تصورات
و انتظارات غيرواقعي، منجر به اتخاذ اهداف و استراتژيهاي نادرست محتوم به شکست ميگردد).
به عنوان مثال خواستههاي اساسي حرکت ملي تورک يعني «رسميت سراسري زبان تورکي در
ايران» و «گذر به نظام فدرالي اتنيک-ملي»، نه در مقولهي حقوق بشري و نه در مقولهي
دمکراسي نميگنجند. اين حقوق ملي، در ذات خود مسائلي سياسياند و مبناي آنها
ضرورتهاي سياسي، تاريخي و امنيتي و منافع ملي خلق تورک است.
س ٥٢- تشکيلات حقوق بشري چه کساني را ميبايد و چه کساني را نبايد پوشش
دهند؟
پس
از آغاز شدن روند سياسي حرکت ملي تورک و ايجاد جبههي حقوق بشري، در حرکتي تاريخي
تعدادي تشکل فعال در بارهي «زندانيان سياسي آزربايجان» بوجود آمدهاند. اما هنوز
جاي «تشکيلات حقوق بشري تورک» و «تشکيلات حقوق بشري آزربايجان اتنيک (تورکائلي)»
خالي ميباشد. تشکيلات حقوق بشري تورک ميبايد کل ملت تورک ساکن در ايران و
تشکيلات حقوق بشري آزربايجان اتنيک (تورکائلي) تمام انسانها در سراسر آزربايجان اتنيک
(تورکائلي) را پوشش دهند. اين دو دسته از تشکيلات حقوق بشري منسوب به تورکان و
آزربايجان اتنيک (تورکائلي)، مانند همهي ديگر تشکيلات ملت تورک و منطقهي ملي
تورک، حق و صلاحيت نمايندگي ملل ديگر و مناطق ملي ديگر در عرصهي حقوق بشري و پوشش
دادن آنها را ندارند.
سازمان حقوق بشري ملت تورک (همهي تورکان صرف نظر از محل سکونت): عرصهي فعاليت تشکيلات
حقوق بشري که با نام تورک تشکيل ميشوند، حقوق بشري و تضييق حقوق دمکراتيک همهي
افراد داراي مليت تورک، بدون توجه به محل سکونت آنها در ايران است. تضييق حقوق
بشري هر تورک در شمال غرب ايران، در جنوب و در مرکز و در شمال شرق آن مسالهي حرکت
ملي تورک و در نتيجه مسالهي تشکيلات حقوق بشري تورک است. در اين ميان، مسالهي حقوق
بشري تورکهاي ساکن تهران - شهري مرزي بين آزربايجان اتنيک (تورکائلي) و فارسستان
که نزديک به نصف اهالي آن را تورکان تشکيل ميدهند- نيز جاي دارد. در جريانات پس
از انتخابات رئيس جمهوري اخير، حقوق بشري بسياري از اهالي تورک اين شهر زيرپا
گذارده شد. حتي شماري از کشتهشدگان اين حوادث و مشهورترينشان «ندا آقا سلطان»
اصلاً از تورکان تفرش آزربايجان اتنيک (تورکائلي) (و اخيراً دکتر رامين
پوراندجاني طبيب وظيفهي تبريزي زندان کهريزک)، به لحاظ مليت تورک بودند. با
اينهمه هيچ تشکيلات سياسي و يا حقوق بشري تورک به دفاع از «ندا آقا سلطان» که در
جهان به سمبل آزادي و دمکراسي ايران تبديل شد برنخاست. در حين انتخابات رياست
جمهوري نيز در شهرهاي گوناگون بسياري از تورکان با گرايشات سياسي مختلف دستگير شده
و حتي به قتل رسيدند، اما در بارهي آنها نيز هيچ واکنشي نشان داده نشد.
بسياري
از سازمانها و رسانههاي حقوق بشري منسوب به تورکان شمال غرب ايران و يا آزربايجان
اتنيک (تورکائلي)، تورکان ساکن در جنوب ايران و در شمال شرق آن را نيز مانند
تورکان تهران تحت پوشش قرار نميدهند. زيرا بر اساس بدآموزيهاي آزربايجانگرايانه،
اين پارههاي خلق خود را قومي جدا از ملت خود (که آنرا ملت آزربايجان ميخوانند)
ميپندارند. لاجرم نقض حقوق بشري اين پارههاي خلق تورک را نيز نقض حقوق ملت خود
ندانسته و آنها را در هيچ سطحي پوشش نميدهند. مجموع عوامل فوق باعث ميشود که
تورکان ساکن در خارج دو سه استان شمال غربي، از جمله تورکان تهران، جنوب، مرکز و
شمال شرق ايران محروم از هرگونه بلندگو و رسانه و مدافع موثر براي تظلمخواهي
باشند. دولت و مقامات و نهادهاي دولتي ايران نيز با سوء استفاده از اين ويژگي، با
دست باز و آرامش خاطر بيشتري به نقض حقوق بشري و ملي اين زيرگروههاي متفرق و تجريد
شدهي خلق تورک ميپردازند. شايسته است که سازمانهاي حقوق بشري خلق تورک به انعکاس
گستردهي مسائل و رويدادهاي مربوط به تورکان پراکنده در سراسر ايران- آنهم به عنوان
«بخشي از ملت خود»- و نه ديگر اقوام تورک ساکن در ايران، اقدام و فعالانه از مبارزات
و مطالبات دمکراتيک آنها حمايت و دفاع نمايند.
تشکيلات حقوق بشري آزربايجان اتنيک (تورکائلي) (همهي
آزربايجانيان صرف نظر از مليت آنها): عرصهي فعاليت تشکيلات حقوق بشري که با
نام آزربايجان اتنيک (تورکائلي) تشکيل شدهاند، حقوق بشري و تضييق حقوق دمکراتيک
همهي افراد ساکن در آزربايجان اتنيک (تورکائلي) را بدون توجه به مليت آنها ميبايست
شامل شود. هر مسالهي حقوق بشري در اين جغرافيا، از قبيل اعتراضات و شورشهاي مردمي
بدون توجه به مليت، مذهب و دين، تمايلات سياسي موجدان آن، تضييقات حقوق بشري
فعالين کارگري، جنبش زنان، دانشجوئي، روزنامهنگاران، اقليتهاي ديني-مذهبي و نيز
اقليتهاي ملي-اتنيکي ساکن در آزربايجان اتنيک (تورکائلي)، مسائل مربوط به اجراي
احکام و مجازاتهاي شرعي و دگرباشان جنسي در عرصهي فعاليت تشکيلات حقوق بشري
آزربايجان اتنيک (تورکائلي) قرار دارد و ميبايست به عنوان سرکوب حقوق بشري
آزربايجانيان توسط دولت ايران تلقي شود.
س ٥٣-منطق و فوائد پوشش دادن به ملت تورک و آزربايجان اتنيک و پوشش ندادن
به غير آنها توسط تشکيلات تورک و آزربايجاني چيست؟
حرکت
ملي تورک در آزربايجان اتنيک (تورکائلي) با عهدهدار شدن مسالهي حقوق بشري اين
دو گروه، يعني کل ملت تورک بدون توجه به محل سکونت و کل سرزمين آزربايجان اتنيک
(تورکائلي) بدون توجه به مليت، از يک سو نشان ميدهد که همهي افراد تورک در
ايران متعلق به يک ملت واحد تورک هستند. و از سوي ديگر ملت تورک ملتي محکوم و سرزمين آزربايجان اتنيک
(تورکائلي) سرزميني مستعمره بوده و مسالهي حقوق بشر اين دو نيز، بخشي از مساله و
حرکت ملي تورک است. از اين رو همهي اعدامها، سنگسارها، تضييق حق تجمع و تشکل،
فشار بر زنان و در راس آنها حجاب اسلامي و .... همه ميبايست به عنوان سياستهاي يک
دولت استعماري در مستعمرهي خود و يک ملت حاکم بر ملتي محکوم تلقي شوند. دستگيري عليرضا
فرشي آزربايجانگرا در اعتراض به بازگشائي مدارس استعماري فارسزبان در يک شهر
تورک، به همان اندازه مسالهي حرکت ملي تورک است که کشته شدن ندا آقا سلطان تورک
در تهران در حين تظاهراتي به طرفداري از جنبش سبز خلق فارس و يا رد صلاحيت دکتر
اعلمي براي کانديداتوري رياست جمهوري توسط شوراي نگهبان. به عبارت ديگر حرکت ملي
تورک، صرفاً مسالهي کساني را در راه حقوق ملي ملت تورک مبارزه ميکنند مسالهي خود
نميداند، مسالهي همهي آحاد ملت تورک در سراسر ايران و همهي ساکنان آزربايجان اتنيک
(تورکائلي) را مسالهي خود ميشمارد.
پوشش
دادن سراسر آزربايجان اتنيک (تورکائلي) توسط يک سازمان حقوق بشري آزربايجان ذاتاً
لازمهي تعريف تشکيلات حقوق بشري آزربايجان اتنيک (تورکائلي) است. اين امر علاوه
بر آن، تاثير مثبتي در نهادينهسازي فرهنگ حقوق بشري در آزربايجان اتنيک (تورکائلي)
و توسعهي مدني آن خواهد داشت و باعث جذب گروههاي اجتماعي مذکور، بويژه اقليتهاي
ملي-اتنيکي غير تورک ساکن در آزربايجان اتنيک (تورکائلي) به حرکت ملي تورک نيز
خواهد شد. در صورت عدم پرداختن تشکيلات حقوق بشر آزربايجاني بدين گروهها، خلاء
ايجاد شده بيشک و همانگونه که تاکنون بوده است توسط تشکيلات حقوق بشري ملل همسايهي
رقيب و در راس آنها فارس-فارسستان (در مورد زنان، کارگران، دانشجويان، روزنامهنگاران)
و کورد-کوردستان (در مورد تورکان علوي و سني، ....) و اغلب با سوء نيت پر خواهد شد.
پوشش دادن به تمام آزربايجان اتنيک (تورکائلي)، همچنين يکي از موثرترين روشها
براي تثبيت حدود قلمروي آزربايجان اتنيک (تورکائلي) و تثبيت حق نمايندگي اين
سرزمين از سوي تشکيلات آزربايجان اتنيک (تورکائلي) و نه کوردستاني و فارسستاني
است.
پوشش
ندادن به ملل و مناطق ملي ديگر، در ارتباط نزديک با ملتشوندگي خلق تورک و همچنين
دروني کردن مفهوم کثيرالملگي ايران و درک چگونگي مناسبت تشکيلات تورک و آزربايجان اتنيک
(تورکائلي) با خلق فارس و فارسستان به عنوان يک ملت و يک منطقهي ملي همسايه است.
ايران کشوري کثيرالمله داراي مناطق ملي گوناگون است. هر ملت و نمايندگان سياسي وي
صرفاً حق تمثيل ملت و سرزمين ملي خود را دارند. اين اصل ميبايد در عرصهي فعالتيهاي
حقوق بشري نيز منعکس شود. تشکيلات حقوق بشري تورک و آزربايجان اتنيک (تورکائلي)
ميبايد به صدور و اجراي احکام اعدام در بارهي ملل بلوچ، عرب، کورد و فارس و در
مناطق ملي بلوچستان، عربستان، کوردستان و فارسستان فعالانه و با صداي بلند اعتراض
کنند. اما اين اعتراض ميبايد با نام تشکيلات و شخصيتهاي تورک و آزربايجان اتنيک
(تورکائلي) انجام گيرد. ضروري است ذکر شود آنچه مورد اعتراض قرار ميگيرد، اخلال
حقوق بشري يک ملت و منطقهي ملي ديگر در ايران است. اين روش هم ماهيت و ساختار
کثيرالملهي ايران را آشکار ميکند، هم نشانگر احترام به حق حاکميت ملي ملل
گوناگون ساکن در آن است، هم به همبستگي ميان اين ملل کمک مينمايد و هم به شانس
پيروزي مبارزهي ضد اعدام ميافزايد. در اين راستا مفيد است سازمانهاي حقوق بشري
تورک و آزربايجان اتنيک (تورکائلي)، باب تماس و ديالوگ با معادلهاي فارس (سراسري)
خود را بگشايند و در موارد مقتضي با رعايت فرمتهائي که اشاره شد، به صدور بيانيه و
يا گزارشهاي مشترک در مورد امور ايران اقدام کنند.
س ٥٤- به نظر شما حرکت ملي – دمکراتيک آزربايجان چه نسبتي با
جنبش زنان دارد ؟
ضرورت
تاکيد بر گفتمان حقوق زنان کمابيش مانند ضرورت تاکيد بر گفتمانهاي دمکراسي و حقوق
بشر و ضرورت همگامي با اين جنبش نيز مانند ضرورت همگامي با ديگر جنبشهاي اجتماعي
است. اما علاوه بر اين، جنبش زنان داراي خصلتهاي ويژهاي است که مايلم تيتروار به
آنها اشاره کنم. مسالهي حقوق زنان گفتمان و مشکلي جهاني است. افزون بر آن ما در
خاورميانه و جهان اسلام قرار داريم که از نظر حقوق زنان عقبماندهترين بخش جهان
است. در خاورميانه و جهان اسلام حقوق زنان تاثير بسيار مهمي بر ديگر جنبشهاي
اجتماعي از قبيل دمکراسي، حقوق بشر و بويژه لائيسيسم دارد. در ايران کثيرالمله
همانطور که حق تعيين سرنوشت ملل محکوم به نوعي به پيششرط دمکراسي و توسعه تبديل
شده است، در ايران اسلامي-خاورميانهاي نيز حقوق برابر زنان به پيششرط لائيسيسم و
توسعه تبديل گرديده است.
مانند
هر جنبش اجتماعي ديگر، در اين مورد نيز مسالهي استمرار و عدم گسستگي زماني اهميت
فوق العادهاي دارد و از آنرو تاکيد بر موقعيت بهتر زنان در مقايسه با جوامع
مسلمان در تاريخ تورک مهم است. البته بيشک و مانند هر جنبش اجتماعي ديگري، نگرش
تاريخي ابزار و راه حل مشکلات امروز زنان نيست و ميبايد صرفاً به عنوان مکمل و
متمم نگرشهاي مدرن و راه حلهاي معاصر بکار برده شود.
-تاريخ
ميتواند نشان دهد که اهداف جنبش معاصر زنان در واقع با هويت و سنن ملي تورک
همخواني بسيار دارد و نتيجتاً احتمال تلقي مطالبات جنبش زنان به عنوان مسالهاي
تحميل شده از خارج و تصنعي و يا بروز مقاومتهاي اجتماعي در مقابل آنها را–مانند آنچه در ميان تودههاي
فارس ديده ميشود- بسيار کاهش دهد.
-
بررسيهاي تاريخي روشن ميکند سياست تبعيض بر عليه زنان که از سوي جمهوري اسلامي
اجرا ميشود و وضعيت اسفناک زن تورک، خصلتي ملي-اتنيکي نيز دارد. بيجهت نيست که
در تاريخ هزار سالهي ايران تقريباً صد در صد حکمرانان زن داراي مليت تورک بودهاند،
حق راي به زنان نخستين بار توسط حکومت ملي آزربايجان اعطاء شده است، بنا به آمار
دولتي تا برقراري جمهوري اسلامي رسم صيغه و بويژه چندزني و قتلهاي ناموسي در ميان
تورکان ايران و آزربايجان اتنيک (تورکائلي) پديدهاي بسيار نادر بوده است، بيش از
٨٠ در صد سنگسار شوندگان زن در ايران تورکاند، بسياري از زنان پيشگام در عرصههاي
هنري، اجتماعي و سياسي در ايران معاصر نيز اصلاً تورکاند (تاج السلطنه، گوگوش،
عبادي، تهمينه ميلاني، اشرف دهقاني و ....).
-
دولت ايران در قرن بيستم آگاهانه به القاء انديشهي عقبماندگي ذاتي فرهنگ تورکان،
از جمله در عرصهي حقوق زنان و ايجاد نوعي حس حقارت در آنها پرداخته است. گفتمان
تاريخي براي مقابله با اين القائات نيز مفيد است و ميتواند به ايجاد نوعي حس
اعتماد به نفس در اين عرصه کمک کند.
نابرابري
و تبعيض بر عليه زنان وضعيتي عمومي و بين المللي است، اما در آزربايجان اتنيک
(تورکائلي) و ديگر مناطق تورکنشين بخشي از آن ناشي از سياستهاي استعماري دولت
ايران و بخشي نيز ناشي از تمايلات و فاناتيسم ديني و اجراي احکام شريعت در آنها
است. حرکت ملي تورک جنبشي ضداستعماري و لائيک است. اين واقعيت، به علاوهي سنن
تاريخي تورک باعث ميشود که به راحتي بتوان جنبش زنان تورک و آزربايجان اتنيک
(تورکائلي) را ضميمهي حرکت ملي تورک کرد. اين امر به هر دوي اين جنبشها يعني
حرکت ملي و جنبش زنان نيرو خواهد داد و آنها را مبدل به پشتيباناني نيرومند براي
يکديگر تبديل خواهد ساخت. امروز، هم در صفوف فعالين سياسي، حقوق بشري و ... حرکت
ملي تورک شمار روزافزوني از زنان تورک وجود دارد و هم نسلي از زنان تورکينويس
ظهور کرده است. اين پديدهي دوم در تاريخ آزربايجان اتنيک (تورکائلي) منحصر بفرد
است و نشان از مستحکم بودن پايگاههاي اجتماعي حرکت ملي تورک معاصر است. در گذشته
نيز زنان فعال سياسي و يا شاعر تورکيسرا بودهاند، اما انگيزهي اکثر آنها
نگرشهاي سياسي و ايدئولوژيهاي خاص بوده است. اما به حرکت در آورندهي زنان تورکيسراي
معاصر، شعور ملي تورک، هويت ملي تورک و احساس مسئوليت زنان تورک براي حفظ آن است.
س٥٥- چگونه ميتوان بر مشکل کند شدن گسترش حرکت به حوزه حقوق زنان به سبب
حضور و نقش مهم اساتيد سخن و شعرا و اهالي ادبيات و هنر در فاز نوين حرکت فائق آمد
؟
در
بارهي تاثير منفي شعرا و ادبا و هنرمندان به عنوان عاملي براي عدم گسترش حرکت ملي
در حوزهي حقوق زنان، من با اين تصور موافق نيستم. زيرا اين حوزه نيز مانند هر
حوزهي ديگر اجتماعي داراي ماهيت و ديناميزم ويژهي خود ميباشد و رشد و يا عدم
رشد در آن محصول اين ماهيت و ديناميزم ويژه اما بسيار مرکب است. در سالهاي اخير در
عرصهي نزديکي حرکت ملي تورک و جنبش زنان تورک و آزربايجان اتنيک (تورکائلي)
گامهاي مهمي برداشته شده، اما با اينهمه وضعيت از ايدهآل بودن بسيار بدور است. ميتوان
گفت تاکنون بيش از آنکه حرکت ملي تورک آغوش خود را به سوي زنان باز کند، اين زناناند
که به سوي حرکت ملي روي آوردهاند. اين وضعيت ميبايد تغيير کند.
١-
يکي از ضروريات، جنبش متشکل زنان تورک و آزربايجان اتنيک (تورکائلي) و ايجاد
تشکيلات موازي زنان تورک و آزربايجان اتنيک (تورکائلي) در هر سطح و با هويت ملي،
سازماني و مديريت مستقل از تشکيلات معادل فارسي (سراسري) است.
٢-همچو
تشکيلاتي پس از ايجاد ميتوانند به صورت فعال با جنبشهاي زنان ديگر ملل ساکن در
ايران بويژه جنبش زنان فارس (موسوم به سراسري) به تعامل و همکاري بپردازند. تماس و
همسوئي و همکاري تشکيلات زنان تورک و آزربايجان اتنيک (تورکائلي) با معادلين خود
از جمهوري آزربايجان و تورکيه نيز –هم از جهت تجربهآموزي از آنها و هم براي انعکاس مسائل زنان تورک و
آزربايجان اتنيک (تورکائلي) امري حياتي است. پيش از وجود تشکيلات مستقل زنان تورک
و آزربايجان اتنيک (تورکائلي)، شرکت منفرد زنان تورک در جنبش زنان فارس (موسوم به
سراسري) نه به نفع جنبش زنان و نه به نفع پاسداري از هويت ملي تورک نخواهد بود.
٣-
لازم است تشکيلات سياسي تورک و آزربايجان اتنيک (تورکائلي) با اعمال تبعيض مثبت،
مشارکت زنان در امور سياسي را تشويق کنند. ت
٤-شکيلات
حقوق بشري تورک و آزربايجان اتنيک (تورکائلي) نيز ميبايد آپارتايد جنسي بر عليه
زنان و تضييقات حقوق آنها را پوشش تمام دهند.
٥-
اجراي احکام شريعت از سوي دولت ايران در مناطق تورکنشين ميبايست به عنوان اخلال
حقوق بشر تورکان و بويژه تحديد و نقض حقوق و آزاديهاي فردي و جمعي دختران و زنان و
جزئي از اجزاي نظام آپارتايد جنسي حاکم بر اين کشور تعبير و تلقي شود. در اينجا
مرادم اموري است مانند:
-جلوگيري
از کانديداتوري زنان در انتخابات رياست جمهوري؛
-سلب
آزادي درانتخاب آزادانهي نوع پوشاک و رد حجاب به بهانهي حجاب اسلامي و تحميل
چادر زرتشتي-فارسي، مانتو؛
-به
حاشيه رانده شدن از صحنهي حيات اجتماعي؛
-نيم
انسان و مهجور شمرده شدن در عرصههاي حقوق، جزاء، قانون، قضاء، اقتصاد، اجتماع؛
-جداسازي
زنان و دختران از پسران و مردان در مدارس و اجتماع؛
-ممانعت
از ورزش و حضور آزادانه و مختلط آنها در سالنها و ميادين ورزشي؛
-مجازاتهاي
وحشيانه و بدوياي مانند سنگسار، قصاص، اعدام و غيره؛
-محدوديت
در مورد موسيقي بانوان؛
-آسيميلاسيون
پوشاکي و جلوگيري از پوشش سنتي زنان منسوب به عشاير و ايلات تورک (قفقازي، قشقائي،
....).
س٥٥-معني حوادث سراسري چيست؟ به عبارت ديگر کدام يک از جنبشهاي اجتماعي
سياسي حادثه در ايران را مي توان سراسري ناميد؟
در
ايران ميبايست بين «حوادث و مسائل سراسري» و «حوادث و مسائل داخلي خلق فارس» فرق
گذارد. عدهاي از فعالين سياسي تورک ايرانمرکز مخصوصاً چپ ايراني تورک و
آزربايجانگرايان ايرانگرا عادت نمودهاند که هر مسالهي داخلي خلق فارس و
فارسستان را مسالهي سراسري ايران تلقي کنند. همانگونه که زبان فارسي و سازمانهاي
سياسي فارس و فارسستاني را نيز به ترتيب زبان سراسري و تشکيلات سراسري مينامند.
اما حقيقت غير از اين است. صاحبان اين نگرش افراطي که اغلب در حرف معتقد به
کثيرالملگي ايران نيز هستند، يا قلباً به آن اعتقادي ندارند و يا در درک مفهوم و
عواقب کثيرالملگي سختي ميکشند. اين اشخاص نوعاً از اشاره به «ملت فارس» و «منطقهي
ملي فارسستان» نيز واهمه دارند.
ايران
يک کشور کثيرالمله است. براي سراسري بودن يک جنبش و حرکت در اين کشور، اين واقعيت
ميبايست در آن منعکس شده باشد. اين امر به دو شکل ممکن است.
١-
مطالبات و حقوق ملي همهي ملل ساکن در ايران در پلاتفورم و يا گفتمان آن جنبش
ملحوظ شده باشد و يا اقلاً بر عليه و در تناقض با آنها نباشد.
٢-
همهي ملل ساکن در ايران اشتراک فعالانه در آن داشته باشند.
نمونهي
کلاسيک يک جنبش سراسري در ايران، نمونهي خيزش ضد سلطنتي-انقلاب ٢٩ بهمن است. در
شعارها و اهداف اين جنبش –که غالباً سلبي بودند- چيزي بر عليه مطالبات و حقوق ملي ملل ساکن در
ايران نبود و همهي ملل ساکن در ايران در آن اشتراک عملي داشتند. اما جنبش سبز خلق
فارس در مقطع کنوني يک جنبش سراسري نيست. زيرا:
١-
رهبران آن مدافع قانون اساسي جمهوري اسلامي ميباشند، در حاليکه دو مورد «رسميت
انحصاري و مشترک و ملي ناميدن زبان و خط فارسي» و «دولت ديني و ولايت فقيه» در اين
قانون در تضاد آشکار با هويت، حقوق و منافع ملي ملت تورک ميباشند.
٢-
در عمل نيز ملل غيرفارس در آن اشتراک فعالانه ندارند.
بااين
وصف جنبش سبز فعلي، صرفاً ميتواند به عنوان مقطعي از جنبش دمکراسي ملت همسايهي فارس
و منحصر به فارسستان توصيف شود. اين بدان معني نيست که اين جنبش قابليت تبديل شدن
به و يا ايجاد يک جنبش سراسري را ندارد. بر عکس، به سبب برخي خصوصيات دمکراتيک،
دارا بودن امکانات تبليغاتي گسترده، وجود سمپاتي قابل ملاحظهي افکار عمومي جهان
به آن و توانا بودن به تضعيف بنيانهاي دولت ديني فارس و کل نظام جمهوري اسلامي،
جنبش سبز از قابليت بالائي براي تبديل شدن به يک جنبش همگاني برخوردار است. اما
تاکنون - عمدتاً به سبب عدم تمايل رهبران آن به انعکاس واقعيت کثيرالملگي ايران و
داخل کردن مطالبات ملي ملل محکوم ساکن در ايران در شعارهاي اين جنبش- اين پتانسيل
از قوه به فعل در نيامده است و بنابراين، اين جبنش همچنان ميبايست به عنوان يک
جنبش دمکراتيک خلق فارس طبقهبندي شود.
س ٥٦- مشارکت در حوادث و مسائل سراسري ايران و همسوئي با جنبشهاي اجتماعي
و سياسي همگاني موجود در آن –مانند جنبش زنان و حرکات سنديکائي-کارگري و .... چرا ضروري
است و يا چه فايده اي دارد ؟
من
در اين سوال به موضوع حوادث واقعاً سراسري ايران متمرکز خواهم شد و به موضوع حوادث
داخلي خلق فارس بعداً خواهم پرداخت. نگرشي وجود دارد که علاوه بر مسائل داخلي خلق
فارس، خواستار عدم مشارکت تورکان ساکن در آزربايجان اتنيک (تورکائلي) و ايران در
حوادث سراسري اين کشور نيز هست. اين نگرش افراطي
ممکن بود در گذشته و در شرايط خاصي صائب باشد، اما امروز بدلائل زير صائب
نيست:
تا
زماني که خلق تورک در ايران ساکن است و تا زماني که آزربايجان اتنيک (تورکائلي) بخشي
از کشور ايران و داخل مرزهاي شناخته شدهي بين المللي اوست، به عبارت ديگر تا
زماني که ايران تقسيم نشده و يا از هم فرو نپاشيده، هر حادثهاي که در اين کشور رخ
ميدهد، به درجات گوناگون هم به خلق تورک و هم به آزربايجان اتنيک (تورکائلي) مرتبطاند
و بر آنها تاثير ميگذارند. موضعگيري در بارهي هر مسالهاي که بر ما تاثير گذار
بوده و با ما مرتبط است نيز ضروري است. موضعگيري در بارهي مسائل سراسري ايران
لزوماً به معني مشارکت و مداخلهي فعال در همهي آنها نيست. اما لازم است که حرکت
ملي تورک همواره از هر حادثه و مساله تحليل و آناليز دقيق و قانع کننده داشته باشد
و پلان جامع و استراتژي کارآ براي برخورد با آن تهيه کند. اين استراتژي ممکن است
به اشکال گوناگوني از مشارکت فعال تا سکوت و نظارهگري صرف طراحي شود. مثلاً خلق
تورک (به جز تورکان ساکن در تهران) و آزربايجان اتنيک (تورکائلي) و به تبع آن
حرکت ملي تورک در مناسبت با جنبش سبز خلق فارس، به شکل عدم مشارکت فعال و نظارهگري
موضعگيري کرد. اين عدم مشارکت و نظارهگري نه منفعلانه و از سر قهر، بلکه موضعگيرياي
فعالانه و آگاهانه بر اساس تحليل مشخص و عقلاني بود.
ممکن
است پرسيده شود چرا همسوئي و همکاري با ديگر جنبشهاي اجتماعي-سياسي مفيد و موضعگيري
فعال در مقابل حوادث سراسري و در صورت وجود شرايط لازم، مشارکت در آنها ضروري است؟
جواب اين که امروزه «دادن هزينهي اندک»، «حفظ استمرار در تحرک سياسي و اجتماعي»، «محقق
نمودن اهداف با شيوههاي مسالمتآميز» و «فرصتيابي مناسب» از اهداف عمدهي حرکتهاي ملي-اتنيک
معاصر و نوين به شمار ميروند. «نافرماني مدني»، «مقاومت منفي»، «عدم همکاري با
دولت تضعيف شده»، «فلج کردن آن با تکيه بر روشهاي تبليغاتي»، «همسوئي و همکاري با
ساير گروههاي معترض که به دلايل مختلف و معين خواهان سرنگوني دولتند» و «ستفاده از
نيروي اين گروهها به سود خود»، از شيوههاي مبارزاتي است که امروزه حرکتهاي ملي-اتنيک
براي رسيدن به اهداف فوق بکار ميبرند. پيروي از اين راهبرد که من آنرا «حرکت ملي تورک
عقلاني» مينامم، ميتواند هزينههاي مادي و غيرمادي براي رسيدن به مطالبات ملي را
به حداقل برساند و در عين حال با اتخاذ سياست سريع الوصول فوق، لااقل بخشي از
مطالبات ملي را در کمترين زمان ممکن به دست آورد.
س ٥٧-نتايج منفي عدم مشارکت در حوادث سراسري ايران و عدم همسوئي با
جنبشهاي اجتماعي-سياسي همگاني چه مي تواند باشد؟
امروز
عدم مشارکت در حوادث سراسري ايران و انفعال در قبال آنها باعث خواهند شد که فردا
به هنگام فروپاشي جمهوري اسلامي ايران، امر بدست آوردن حقوق ملي ملت تورک و تضمين
نمودن منافع ملي وي به خطر بيافتد. در اينجا تجربهي تلخ دياسپوراي تورکمان بسيار
آموزنده است. در تاريخ نزديک دياسپوراي تورکمان در عراق، فعل و انفعالات اين کشور
را به نادرستي تحليل نمود و به جاي متمرکز شدن بر حقوق ملي خود، به دنبالهروي از
سياستهاي دولت تورکيه در قبال حوادث عراق- که از بنيان نادرست بودند- پرداخت. در
اين راستا با گذار عراق به نظامي فدرال مخالفت کرد و به حفظ وضعيت موجود تحت
حاکميت رژيم فاشيستي بعث و ديکتاتور صدام کوشيد، در جنبش همگاني تغيير عراق مشارکت
ننمود و به جاي آنکه در صف آمريکا –که در آن مقطع زماني تغييري را که عراق بدان نياز داشت ميآورد و کوچکترين
شکي در غلبهي آن وجود نداشت- در صف رژيم صدام که کوچکترين شبههاي در فروپاشي آن
نبود جاي گرفت. در نتيجهي اين خطاهاي مهلک پي در پي و تعقيب اين سياستهاي
منفعلانه و مرتجعانه، پس از ساقط شدن رژيم صدام، تورکمانان عراق بر خلاف کردان اين
کشور که در تمام موارد فوق در جهت متضاد موضع گرفته بودند، مورد غضب فاتحان جديد
قرار گرفتند. از نظام سياسي جديد بيرون رانده شده و از حقوق مليشان شامل اوتونومي
و يا فدراليسم ملي محروم گرديدند.
بنابر
اين در صورت وجود برخي از شرايط که اندکي بعد بدانها اشاره خواهم کرد (پس از «ظهور
شعور ملي و تثبيت گرديدن هويت ملي»، «پديدار شدن تشکيلات سياسي ملي فعال» و «مشخص
شدن مطالبات ملي»)، عدم مشارکت خلق تورک در حوادث همگاني و سراسري ايران به معني
خودکشي سياسي است و وي را به موقعيت تورکمانان عراق دچار خواهد ساخت. به عبارت
ديگر در شرايط فعلي هر جائي را که ما -چه در ايران و چه در منطقه -خالي بگذاريم،
ملل رقيب (فارس، کورد، ارمني، روس، ...) پر خواهند کرد.
س ٥٨- به نظر شما زمينهي لازم براي مشارکت تورکها در حوادث سراسري چيست؟
آيا اين زمينه در حال حاضر مهياست؟
براي
مشارکت تورکان در مسائل همگاني اين کشور ميبايست قبلاً چندين شرط موجود باشد، از
جمله:
١-وجود
شعور ملي و تثبيت هويت ملي نزد بخشي تعيين کننده از تودهي تورک و نخبگان وي؛
٢-وجود
تشکيلات سياسي و فرهنگي به تعداد کافي که براي بدست آوردن حقوق ملي و مدافعه از منافع
ملي ملت تورک ايجاد شده و به طور موثر به فعاليت مشغولند؛
٣-فعاليت
اين تشکيلات به طور کاملاً مستقل از تشکيلات فارسي -سراسري و با مديريت و پلاتفرمهاي مستقل
از آنها؛
٤-تبلور
و مشخص شدن خطوط اصلي مطالبات ملي؛
٥-
نبودن ريسک استحالهي ملي ملت تورک و يا کمرنگ نشدن خطوط فارقهي هويت ملي بين
تورکها و فارسها در صورت مشارکت در حوادث سراسري.
يکي
از دلائل مشارکت فعال گروههاي کورد و خلق کورد در حوادث سراسري ايران، وجود همهي اين
شرايط در مورد خلق کورد اقلاً پس از جهان جهاني دوم تا به امروز است. اما در مورد
خلق تورک، در طول قرن بيستم اين زمينه هرگز وجود نداشته است.
در
صورت عدم وجود زمينهي فوق و پيش از آنکه شعور ملي تورکي شکل گرفته و تثبيت شده
باشد، اشتراک تودهها و افراد تورک در حوادث سراسري ايران از جمله مجادلهي دمکراسي
همگاني، بويژه در ترکيب سازمانهاي فارس موسوم به سراسري در جهت عکس روند ملتشدگي
تورکان عمل نموده و باعث استحالهي اتنيک-ملي تورکان در هويت ملي ايراني-فارس و
فارسسازي آنها خواهد شد. من اينگونه اشتراک خلق تورک در حوادث سراسري ايران را «مشارکت
انتحاري» مينامم. اينگونه اشتراک در يک جنبش سراسري، بيش از همه به نفع خود آن
جنبش سراسري (مانند مجادلهي دمکراسي) نيست. با اين پديده در انقلاب ٢٩ بهمن و به
اعتباري در انقلاب مشروطيت مواجه ميشويم. در مقطع زماني انقلاب ٢٩ بهمن، شعور ملي
و هويت ملي تورک نه در نزد توده و در نزد نخبگان تثبيت نشده بود، هيچ تشکيلات
سياسي ملي فعال تورک براي بدست آوردن حقوق ملي و پاسداري از منافع ملي وي در صحنه
وجود نداشت (تنها تشکيلات ظاهراً ملي يعني فرقهي دمکرات آزربايجان، اساساً به
هويت ملي تورک اعتقادي نداشت، معتقد به هويت ملي ضد تورک روسيه ساختهي آزربايجاني
بود، عملاً مهره يک سازمان سياسي فارس-حزب توده ايران- و حافظ منافع ملي ملت حاکم
فارس و دولت استعمارگر روسيه شوروي بود)، و مفهوم حقوق ملي مبهم بود و مطالبات ملي
کوتاهمدت، ميانمدت و بلندمدت تدوين و تبيين نگرديده بود. تودهها و نخبگان تورک
در اين شرايط به جريان سراسري ضدسلطنتي پيوستند. طبيعتاً اولين نتيجهي اين
مشارکت، سوء استفادهي فارسها از خلق تورک به عنوان پياده و ماشه براي در دست
کردن آمال سياسي خود بود. از زاويهي خلق تورک نيز اين رفتار سياسي در چهار چوب
ايران و ايرانيت، منجر به تضعيف و تحليل رفتن هرچه بيشتر هويت ملي تورک در هويت
ملي ايراني-فارسي و فارسسازي خلق تورک شد. پس از اين جنبش همگاني -که خلق تورک در
آن، نه به عنوان يک ملت جداي داراي هويت ملي و پلاتفورم و استراتژي و تشکيلات مستقل
از ملت فارس، بلکه به عنوان بخشي از «ملت ايران» (فارس) شرکت کرد- طبيعتاً در
نظام، دولت و قانون اساسي جديد موجوديت، هويت، حقوق، مطالبات، نيازها و منافع ملي ملت
تورک تماماً به هيچ شمرده شد و از همه به يکباره محروم گرديد.
اما
امروز وضعيت آغاز به ديگرگون شدن کرده است. روند ملتشوندگي خلق تورک به درجهي مهمي
پيشرفت کرده و به نقطهي غيرقابل بازگشت رسيده است. بخش تعيين کنندهاي از خلق
تورک بر هويت ملي تورک و حقوق ملي خويش واقف شده و داراي شعور ملي تورک است. طبقه
و نسلي از روشنفکران و فعالين سياسي تورک با تفکر ملي و تورکمرکز، دانا و متمرکز
بر منافع ملي تورک تربيت شده است. در داخل و خارج کشور، دهها انجمن و تشکيلات
فرهنگي، اجتماعي و سياسي که براي حفظ هويت ملي و حقوق ملي خلق تورک مبارزه ميکنند
وجود دارند. حرکت ملي تورک (مستقل از جريانات ضد تورک ايرانگرايي و آزربايجانگرايي)
بوجود آمده و ريشههاي خود را مستحکم کرده است. در اين شرايط، مشارکت در حوادث
سراسري ايران، نه تنها نادرست نيست، بلکه مفيد حتي ضروري است. زيرا به ما امکان ميدهد
که اينبار حوادث سراسري را نه در جهت فارسسازي ملت ما، بلکه در راستاي تسريع ملتشوندگي
خود و تضمين منافع مليمان بکار برده و مديريت کنيم، بر آنها تاثير گذاريم و جهت
دهيم. در اين شرايط، عدم مشارکت خلق تورک در جنبشهاي سراسري ايران مترادف با «عدم
مشارکت انتحاري» خواهد بود.
س٥٩-موضع حرکت ملي در رابطه با سازمانهاي سراسري چيست؟
در
ايران هيچ تشکل و تجمع سراسري سياسي واقعي وجود ندارد. واقعيات سياسي ايران نشان
ميدهد که هيچکدام از احزاب موجود موسوم به سراسري، نه به شکل صعودي و نه در فرم
نزولي حزبي سراسري نميباشند. اين احزاب برآيند و محصول گردهمآيي نهادهاي سياسي
مستقل ملل عمدهي ايران و سرزمينهاي مليشان نبوده (احزاب سراسري صعودي)، و همچنين
هيچکدام اقدام به تاسيس احزاب ملي منطقهاي در مناطق عمدهي ملي با تشکيلات و
ارگانهاي مستقل خود ننمودهاند (احزاب سراسري نزولي). وضعيت ايران عبارت از اين
است که جمعيتهايي بوجود آمده توسط افراد مختلف (اغلب اوقات منسوب به ملت فارس و در
گذشته افرادي از ملت تورک و گاهاً کورد) دست به ايجاد تشکيلاتي زده و آنرا حزب
سراسري اعلام مينمايند. بيآنکه اين تشکيلات، محصول ترکيب و اتحاد احزاب معادل
ملتهاي ايران بوده و يا به ايجاد احزاب معادل ملتهاي ايران در مناطق مليشان منجر شود.
يک حزب بلوچستاني را که شعباتي در کوردستان و يا تورکمنستان ايران داير کند و حتي
به عضوگيري از ميان تورکمنها و اکراد ايران آغاز نمايد، به صرف ايجاد شعبه در
مناطق ملي ديگر و عضوگيري از ملل گوناگون نميتوان حزبي سراسري بشمار آورد.
تشکيلات
و احزاب سياسي موسوم به سراسري در يک صد سال اخير، يا از اول و يا پس از کوتاهمدت
تبديل به تشکيلاتي فارس ، فرم گرفته بر اساس منافع ملي سياسي واقعي ويا فرضي ملت
حاکم در اين کشور يعني ملت فارس شدهاند. اينگونه تشکيلات، نه تنها تشکيلات به
لحاظ ملي منسوب به خلق تورک و يا نمايندهي اين خلق نميباشند، بلکه درک درستي از
حقوق و منافع ملي خلق تورک و آزربايجان اتنيک (تورکائلي) هم ندارند ويا درک آنها
از اين مقولات تماماً ضد تورک و ضد آزربايجان اتنيک (تورکائلي) است. عملکرد سياسي
بسياري از اين تشکيلات نشان ميدهد که اين احزاب در تاريخ وجود خود عملاً به شکل
مدافعين منافع و حاکميت و زبان و فرهنگ ملي ملت حاکم فارس در آمدهاند. حتي بسياري
از احزاب موسوم به سراسري، دشمني علني و عميقي با هويت، زبان، فرهنگ و حق حاکميت
سياسي ملتهاي ايران داشته و يا از ابتدا بر اين مبناء تاسيس شدهاند. همچو
تشکيلاتي که در فرمگيري آنها تشکيلات و تشکلات سياسي منسوب به ملتهاي غيرفارس
ايران با حفظ هويت حقوقي، سياسي و ملي جداگانهي خود اشتراک نداشتهاند، نوعاًً و
اخلاقاً حق، صلاحيت و مشروعيت تمثيل ملت تورک و وطن تورکي را ندارند؛ بلکه وجود
آنها، نفي و انکار ملت تورک و وطن آزربايجان اتنيک (تورکائلي) است.
تشکيلات
سياسي موسوم به سراسري در ايران، بويژه آنها که سابقهي تاسيس آنها مربوط به دورهي
پهلوي است و امروز سران و رهبرانشان در مهاجرت در خارج از کشور بسر ميبرند، محصول
انديشهي دولت-ملت در اين کشور و نافي واقعيت کثيرالمله بودن کشور ايران، پديدههايي
پيشامدرن و مربوط به دوران قبل از تشکل ملتها در ايران ميباشند. با ورود به دوران
مدرنيته و با سرعت گرفتن روند ملتشدگي در نزد ملل ايران، احزاب سراسري نيز،
همانگونه که شاهديم فلسفهي وجودي خود را از دست ميدهند. از اين رو اصرار بر
پديدهي پيشامدرني مانند احزاب سراسري در کشور چندملتي ايران، به عبارتي مخالفت با
مدرنيته است. اين سازمانها را سراسري دانستن، همان قدر صحيح است که دولت ايران را
نمايندهي همه ملل ساکن در آن دانستن.
اصرار
تشکيلات سراسري بر عدم ذکر منسوبيت ملي خودشان فارسي، ناديده گرفتن و دور زدن
ارگانهاي سياسي و فرهنگي ديگر ملتهاي ساکن در ايران - که مخاطب تشکلها و ارگانهاي سياسي ملت
فارس موسوم به سراسري ميباشند- و به نيابت و بنام ديگر ملتهاي محکوم ساکن در
ايران سخن گفتنشان، رفتاري نشان از ناسيوناليسم افراطي فارسي، تنشزا، مذموم و
غيرمشروع است. اصرار چنين احزابي بر سراسري بودن خود و نمايندگي ملتها و مناطق ملي
غيرفارس در ايران، نه تنها به لحاظ عرف و اخلاق سياسي سوالبرانگيز است، به لحاظ
رشد مبارزهي دمکراتيک در ايران و بلوغ سياسي-ملي ملتهاي ساکن در آن نيز زيانآور
و بازدارنده است.
هم
سازمانهاي موسوم به سراسري و هم دولت ايران به لحاظ ماهيت و جهتگيري اتنيک، فارساند.
از اينرو ميبايد به ايجاد تشکيلات پارالل براي همهي تشکيلات فارسي موسوم به
سراسري اقدام نمود. اين تشکيلات سياسي و فرهنگي تحت هر شرايطي ميبايد همواره با
هويت ملي تورک مستقل خود و به طور کاملاً مستقل از تشکيلات فارسي مشابه اداره شوند.
الحاق و يا تبديل تشکلات سياسي آزربايجان اتنيک (تورکائلي) و تورکي قبلاً موجود
به سازمانهاي موسوم به سراسري نيز، مانند تبديل حزب عدالت آزربايجان به حزب
کمونيست ايران، انکار هويت ملي متشخص خلق تورک و در عمل نوعي انتحار سياسي و خيانت
بوده و است.
تجربهي
الحاق فرقهي دمکرات آزربايجان به حزب تودهي ايران نشان داد که تبديل احزاب سياسي
منسوب به ملل محکوم ساکن در ايران به شعبات احزاب معروف به سراسري، عملاً به
نابودي و حذف کامل آنها از حيات سياسي، از دست دادن مطلق پايگاههاي تودهاي ايشان
و در نتيجه باعث شکست جنبش ملي ملت مربوطه و سکته در روند کلي دمکراسي در کل ايران
منجر ميشود. به عکس، عدم اتحاد حزب دمکرات کوردستان با حزب تودهي ايران و يا هر
حزب ايراني موسوم به سراسري، به رشد حرکت ملي دمکراتيک کورد و شتاب بخشيدن و بين
المللي نمودن اين حرکت و در نتيجه اعتلاء جنبش دمکراسي در کل ايران کمک نموده است.
اين
ادعا که "احزاب سراسري مؤثرترين ابزار براي تأمين تفاهم عمومي در گذار به موقعيت
دموکراسي مبتني بر برابري حقوق ملي در کشوراند و وجود سازمانهاي سراسري براي تامين
تفاهم عمومي در گذار به دمکراسي ضروري است" در ضديت با تجارب تاريخي است.
تجربهي يک صدسالهي اخير ايران نشان ميدهد که وجود احزاب موسوم به سراسري، اما
به واقع فارسي، ابزاري در جهت نفي تشخص ملي ملتهاي ايران، مانعي در مسير بلوغ
سياسي آنها، و در نهايت جاده صافکن امحاء و خودکشي ملي و سياسي آنان و سدي در
مقابل روند تشکل ملل ايران است. حوادث حادثه در اتحاد جماهير شوروي و يوگسلاوي
سابق نيز درستي اين ادعا را تاييد ميکند. در اين دو کشور، احزاب سراسري در نهايت
تبديل به ابزار يکسانسازي قومي و سياسي ملل متبوعه توسط دولت و حزب حاکم منسوب به
ملت حاکم شدند. به ويژه در کشوري مثل ايران که فرهنگ دمکراتيک سياسي و ديگرپذيري
فردي و ملي در ميان تشکلات و احزاب سياسي وجود نداشته و يا نهادينه نشده است، و در
بسياري از موارد حتي وجود ملتهاي گوناگون کشور از سوي نخبگان ملت حاکم و تشکلات
سياسي و دولت وي ايران نفي ميگردد، صرف فعاليت و تشکل در قالبهاي ملي جداگانهي هر
ملت ايران - و نه در قالبهاي سراسري- براي گذر به دمکراسي نه تنها مفيد، بلکه
ضروري است.
No comments:
Post a Comment