Tuesday, August 1, 2017

گفتگوي مهران بهاري با آزربايجان دموکراسي اوجاغي-بخش دوم


گفتگوي مهران بهاري با آزربايجان دموکراسي اوجاغي-بخش دوم

Sunday, November 29, 2009

متني آموزشي - تحليلي  در حرکت ملي دمکراتيک تورک

گفتگوی مهران بهاری با آزربایجان دموکراسی اوجاغی-بخش اول
گفتگوی مهران بهاری با آزربایجان دموکراسی اوجاغی-بخش دوم
گفتگوی مهران بهاری با آزربایجان دموکراسی اوجاغی-بخش سوم
گفتگوی مهران بهاری با آزربایجان دموکراسی اوجاغی-بخش چهارم
گفتگوی مهران بهاری با آزربایجان دموکراسی اوجاغی-بخش پنجم

س ١٦- چگونه تنوع اتنيکي مي‌تواند به يک بحران و يا کشمکش اتنيک منجر شود؟

به لحاظ تئوريک همه‌ي خلقها و مردمان حق تعيين سرنوشت خود را دارند. با اين همه «داشتن يک حق» چيزي است و «حق بهره‌مندي از حق» چيز ديگر. حق تعيين سرنوشت، حقوق بشر نيست و در عمل هر گروه اتنيک و جامعه‌ي انساني به صرف گروه اتنيک و يا جامعه‌ي انساني بودن نمي‌تواند از آن، علي رغم دارا بودن اين حق، بهره‌مند شود. در جهان هزاران گروه اتنيکي و ملي وجود دارند، اما هزاران کشور مستقل و يا واحد فدرال اتنيکي-ملي، يعني هزاران مورد که از اين حق بهره‌مند شده‌اند وجود ندارد. براي تبديل يک کشور چند اتنيکي و کثيرالمله به کشوري فدراتيو و يا تقسيم آن به چندين کشور مستقل در نتيجه‌ي کاربرد حق تعيين سرنوشت، مي‌بايست شرايط خاصي وجود داشته باشد و از مراحل مياني عبور کرد:

١-در مرحله‌ي اول، «وجود يک هويت اتنيکي، آن هم در فرم ملت محکوم» و نه يک «اقليت ملي» ضروري است. زيرا در مورد يک اقليت ملي، عملاً حق دمکراسي جايگزين حق تعيين سرنوشت مي‌گردد و حق تعيين سرنوشت موضوعيت خود را از دست مي‌دهد.

٢-در مرحله‌ي دوم، مي‌بايد اين «هويت اتنيکي موبيليزه شده» و به حرکت درآيد، يعني به سوي واگرائي و تقابل با هويت اتنيکي ملت حاکم حرکت کند. به عبارت ديگر صِرف وجود يک ملت محکوم در يک کشور خاص، براي برخورداري وي از حق تعيين سرنوشت کافي نيست. موبيليزاسيون يک هويت اتنيکي منوط به وجود چندين شرط از قبيل «جمعيت‌شناسي (دموگرافي) گروه اتنيک»، «منابع اقتصادي»، «قابليتها و استعداد سازمان‌يابي و تشکل‌يابي ملت مذکور» است.

٣-مرحله‌ي سوم، مرحله‌ي «معضل و يا بحران اتنيک» است. اگر واگرائي و تقابل بين «هويت اتنيکي» و «خصوصيات ملي ملت محکوم و ملت حاکم» به آن درجه برسد که ديگر امکان هم‌زيستي داوطلبانه و يا اجباري آنها غيرممکن شود، زمينه براي ورود به مرحله‌ي «بحران ويا معضل ملي» آماده مي‌گردد. در اين مرحله، تضاد منافع ملي دو ملت محکوم و حاکم تماماً واگرائيده به لحاظ خصوصيات ملي، مي‌تواند روند بروز بحران و يا معضل ملي را تسريع کند.

٤- مرحله‌ي چهارم، يعني «مديريت اين بحران به سوي ايجاد شرايط مساعد براي اِعمال حق تعيين سرنوشت خود» (از سوي رهبران حرکت ملي ملت مذکور و بازيگران منطقه‌اي و جهاني) پس از بوجود آمدن «بحران اتنيک-ملي» (غالباً به سبب سياستهاي نادرست دولت ذي‌ربط) آغاز مي‌شود.

٥-در نهايت اگر يک «بحران و کشمکش اتنيکي» و فجايع انساني که در حين آن رخ مي‌دهد به هر علتي نتواند به «تعيين سرنوشت» منجر شود، به «ضرورتي تاريخي براي بحران و کشمکش بعدي» تبديل مي‌گردد.

س١٧-براي مديريت موفقيت‌آميز يک بحران اتنيک به سوي تحقق حق تعيين سرنوشت خود-خارجي چه شرايطي لازم است؟

براي تبديل «واگرائي اتنيک-ملي» به «کشمکش ملي-اتنيک»، وجود زمينه‌ها و ساختارهاي ويژه‌اي ضروري است. «انکار تنوع اتنيک-ملي از سوي دولت و ملت حاکم» يکي از مهمترين آنهاست. اينکه يک بحران و کشمکش اتنيک به مساله‌ي تعيين سرنوشت خود مبدل خواهد شد يا نه، به درجه‌ي مهمي توسط رژيم حاکم معين مي‌شود. در بسياري از موارد رژيمهاي سرکوب‌گر با سياستهاي انکار و امحاء خود، حرکتهاي آزادي‌بخش ملي را مجبور به مبارزه‌ي مسلحانه مي‌کنند و با اين عمل، امکان مديريت بحران اتنيکي مذکور به سوي تعيين سرنوشت خود توسط بازيگران و قدرتهاي ذينفع را ممکن مي‌سازند (نوعاً آسيا و آفريقا مناطقي هستند که تفارق هويت ملي بيشتر از همه جاي جهان در آنها انکار مي‌گردد).

علاوه بر آن، براي مديريت موفقيت‌آميز يک بحران اتنيک-ملي به سوي تعيين سرنوشت، «ضرورتها و شرايط سياسي، تاريخي و امنيتي» خاصي در حال و يا در گذشته مي‌بايست موجود باشند. نمونه‌هائي از اين ضرورتها عبارتند از «استعمار داخلي»، «اشغال»، «نسل‌کشي»، «نژادپرستي»، «رژيمهاي سرکوبگر»، «رقابت تاريخي و سياسي بين گروههاي ملي» و يا صرفاً «خواست استفاده از اين حق توسط گروهي که به خودآگاهي ملي رسيده است». بدون وجود اين ضرورتهاي تاريخي، سياسي و امنيتي، از حق تعيين سرنوشت خود-خارجي، آنهم به عنوان حقي دمکراتيک نمي‌توان سخن راند.

در عرف سياسي امروز «حق تعيين سرنوشت»، حقي است که در اغلب موارد پس از درگير شدن طرفهاي ذي‌ربط در «جنگ داخلي»، بروز «فاجعه‌هاي انساني» مانند خونريزيها و جنايتهاي جنگي، و پس از براه افتادن «دسته‌هاي پناهندگان و فراريان»، يعني پس از رسيدن به مراحل نهائي يک بحران براي گروههاي اتنيک معيني شناخته مي‌شود. به عبارت ديگر تعيين سرنوشت خود، تاکنون موضوع مبحث مديريت بحران بوده و اغلب در صورت بروز «بحران و فاجعه‌هاي انساني» به علاوه‌ي وجود «ضرورتهاي تاريخي، سياسي و امنيتي» مشخصي ممکن گرديده است. بدين سبب است که در عالَم سياست، به پديده‌ي تعيين سرنوشت خود-خارجي به ديده‌ي مثبت نگريسته نمي‌شود و اين حق هنوز در مباحثي مانند حقوق بين الملل و حقوق بشر جايگاه تثبيت شده و صريحي ندارد.

براي اجتناب از چنين بحرانها و فاجعه‌هاي انساني و با گسترش يافتن ايده‌هاي دمکراسي ليبرالي و حقوق بشر، عده‌اي از متفکرين به جستجو براي پيدا نمودن روشهاي ديگري براي تعيين اينکه کدام يک از ملتهاي محکوم مي‌بايد از حق تعيين سرنوشت خود برخوردار شود پرداخته‌اند. برخي مطرح کرده‌اند که تصميم‌گيري بر اساس مشخصات و شرايط هر مورد ويژه انجام گيرد. برخي ديگر تاسيس يک نهاد بين المللي را توصيه و پيشنهاد کرده‌اند که اين نهاد در تشخيص ملل محکومي که مي‌بايد از حق تعيين سرنوشت برخوردار شوند، به جاي انتظار به وقوع فاجعه‌هاي انساني و بحرانها، معيارهاي خاصي را در نظر بگيرد. از جمله «داشتن تاريخ و سابقه‌ي دولت‌شوندگي»؛ «استقلال-جدائي سرزميني در گذشته»؛ «اتنيسيته»، «زبان»، «دين»، «فرهنگ»؛ «دارا بودن نهادهاي خاص» و «شواهد و رفتارهائي که نشان‌گر آنند که اين گروه خواستار صاحب شدن به هويت ملي جداگانه‌اي است».

س ١٨-رابطه‌ي عامل خارجي و تعيين سرنوشت در منطقه‌ي ما و مصاديق آن در مورد حرکت ملي تورک چيست؟

در مساله‌ي تعيين سرنوشت خود-خارجي در خاورميانه، واقعيت آن است که«عامل خارجي» هم‌ارز با «دمکراسي» و «عامل داخلي» و حتي تعيين‌کننده‌تر از آنها است. در منطقه‌ي ما هيچ کدام از حرکات آزادي‌بخش ملي بدون فشار و در مواردي مداخله‌ي مستقيم خارجي، اشغال و ديگر فجايع انساني موفق به تعيين سرنوشت خود و اداره‌ي امور خود نشده‌اند. اين واقعيت تلخ خاورميانه است. حتي در صورت پديدار شدن تجربه‌هاي خودجوش و بسيار زودگذر دمکراسي در منطقه، باز انعکاس اين روند کند و ناکارآمد در تعيين سرنوشت ملل محکوم بسيار ضعيف بوده و هرگز نتوانسته منجر به اِعمال حق تعيين سرنوشت با روشهائي دمکراتيک گردد. تورکهاي قبرس، کردهاي عراق، اوستين‌هاي گرجستان، ارمنيان قاراباغ آزربايجان، همه و همه اداره‌ي امور خود را مديون فشار، حتي دخالت مستقيم خارجي (اشغال، ...) ‌اند.

در ايران نيز وضعيت مشابهي موجود بوده است. در سالهاي جنگ جهاني اول «حکومت تورک اتحاد» تحت رهبري «جمشيد سوباتاي افشار اورومي» (جمشيدخان افشار ارومي مجدالسلطنه)، تنها در شرايطي که شمال غرب ايران (تورک‌ائلي) به دعوت مردم و مقامات تورک بومي توسط اردوي عثماني آزاد؛ و در سالهاي جنگ جهاني دوم «حکومت ملي آزربايجان» و «جمهوري مهاباد»، در حاليکه شمال غرب ايران تحت اشغال ارتش سرخ و روسيه‌ي شوروي بود، امکان ظهور پيدا کرده‌ و پس از عقب‌نشيني آنها، به سرعت فرو ريخته‌اند. تورکمانهاي عراق و چچنهاي روسيه نيز عيناً به همان دلايل، يعني نبود فشار موثر خارجي و دخالت مستقيم خارجي نتوانسته‌اند سرنوشت خويش را تعيين کنند.

واقعيتهاي جهان خارج حکم مي‌کند که در مديريت «حرکت ملي تورک» به سوي تعيين سرنوشت خود در ايران نيز، فاکتور استفاده‌ي همزمان از ابزارهاي جنبي ديگري مانند «دمکراسي» و مهمتر از آن، «فشار-عامل خارجي»، و اصل «ايجاد همسوئي و سينرژي بين عوامل خارجي و داخلي»، بدرستي ارزيابي و بکار گرفته شوند. امروز ملت محکوم تورک نه به تنهائي، و نه حتي در صورت همکاري و همسوئي همه‌ي ملل غيرفارس ساکن در ايران؛ امکان و توان نائل شدن به حق تعيين سرنوشت خود و حق اداره‌ي امور خود و ايجاد نظام دمکراسي در ايران و يا در بخشي از آن را ندارد (در گذشته نيز هرگز نداشت). در درجه‌ي اول بدين سبب که ايران کشوري مسلمان و خاورميانه‌اي، با همه‌ي پيچيدگي‌ها و خصلتهاي آن است. آگاهي بر اين واقعيت است که باعث مي‌شود بر عکس ملت حاکم، از نظر ملل محکوم در ايران که تحت استعمار داخلي مي‌زيند، «فشار-دخالت خارجي ليبرال» در اغلب موارد دلپذيرتر از «سلطه‌ي استعمارگر دسپوت داخلي» تلقي شود (مانند موضع کوردان عراق در رابطه با دخالت نظامي آمريکا در اين کشور).

در مورد مساله‌ي ملي تورک و آزربايجان اتنيک (تورک‌ائلي) استفاده از ابزار «عامل خارجي» به طور مشخص فعلاً دو معني مي‌دهد. يکي «بين المللي و درگير کردن کشورهاي همسايه و بازيگران و قدرتهاي بزرگ» در مساله‌ي ملي خلق تورک و آزربايجان اتنيک (تورک‌ائلي) و ديگري «باز کردن پاي نهادهاي بين المللي حقوق بشر» و .... در مسائل داخلي ايران. انتقال مساله‌ي ملي خود به پلاتفرمهاي بين المللي، رويکرد استراتژيک ملل محکوم در منطقه است. در جهان معاصر حقوق بشر، دمکراسي، بنيادگرائي، انتخابات آزاد، نژادپرستي، تبعيضات اجتماعي، حقوق زنان، امحاء زبانها و فرهنگهاي گوناگون و مشابه آنها، ديگر امور داخلي هيچ کشوري بشمار نمي‌روند. اينها امور داخلي ايران نيز نيستند. حرکت ملي تورک هم مي‌بايست تا آنجا که مي‌تواند، نهادها و موسسات بين المللي و کشورهاي همسايه و غربي را در اين عرصه‌ها درگير سازد.

از همين رو خلق تورک و حرکت ملي تورک در ايران و آزربايجان اتنيک (تورک‌ائلي)، خواهان درگير شدن جهان خارج و در راس آنها دو دولت جمهوري آزربايجان و تورکيه در همه‌ي حوادث داخلي ايران بويژه مسائل مربوط به خلق تورک است. کوردها، تورکمنها، بلوچها و عربهاي ساکن در ايران نيز اهداف استراتژيک مشابهي دارند:

-برقراري دوباره‌ي پيوند تاريخي قطع شده بين تورکان قزلباش ساکن در ايران (علي اللهي، ...) و بدنه‌ي اصلي آنها در تورکيه که موسوم به علوي هستند به اين هدف کمک مي‌کند.

-حمايت از عضويت جمهوري آزربايجان در ناتو و عضويت جمهوري آزربايجان و تورکيه در اتحاديه‌ي اروپا از اين جنبه داراي اهميت است. زيرا مي‌تواند مساله‌ي ملي تورک و آزربايجان اتنيک را مستقيماً به پلاتفورم اتحاديه اروپا و ناتو وارد نمايد.

- حرکت ملي تورک در همه‌ي انتخابات محلي و سراسري ايران، مي‌بايست خواهان حضور ناظرهائي از طرف موسسات و نهادهاي خارجي مذبور گردد.

س ١٩- آيا مي‌توان از وجود روند تبديل هويت اتنيکي به مساله‌ي حق تعيين سرنوشت خود در باره‌ي ملت تورک ساکن در ايران و آزربايجان سخن گفت؟

در سايه‌ي آنچه گفته شد، بنظر من اين روند موجود و در جريان است. در اينکه در ايران و آزربايجان اتنيک (تورک‌ائلي) «هويت اتنيکي-ملي» تورک وجود دارد شکي نيست. اين هويت اتنيکي خود را به صورت «زبان تورکي»، «قرائت و ادراک ديني خاص تورکي» (اسلام تورکي)، «فرهنگ ويژه‌ي اتنيک-ملي» (آشيقها، فولکلور، و ...) بروز مي‌دهد. سياستهاي آسيميلاسيونيست و فارس‌سازي موفق به کم‌رنگ‌تر کردن برخي از اين مولفه‌ها در شماري از زيرگروههاي ملت تورک شده است. با اينهمه، هويت اتنيک-ملي متشخص تورک با همه‌ي مولفه‌هاي خود هنوز پابرجاست.

اين هويت اتنيکي خصوصيات «ملت محکوم» را دارد. دولت ايران از سال ١٩٢٥ به بعد به لحاظ اتنيک-ملي ممثل او نيست و تمثيل‌گر ملت حاکم فارس است. تاريخ ١٩٢٥ يعني سال تاسيس دولت پهلوي مهم است، زيرا تاريخ تبديل رسمي ملت تورک به ملتي محکوم و ملت فارس به ملتي حاکم، و در نتيجه تاريخ زائيده شدن حق تعيين سرنوشت خود-خارجي ملت تورک ساکن در ايران است.

(خواست بسياري از مردم و مقامات تورک برخي از نواحي تورک‌نشين (ولايات اورميه، سلماس، خوي، ماکو، تبريز، ...) در برهه‌ي زماني بين انقلاب مشروطيت و جنگ جهاني اول به پيوستن و الحاق به قلمروي امپراتوري عثماني، آنهم با تاکيد بر تورکيت و پيوندهاي قوميشان با عثمانيان، نتيجه‌ي موبيليزه شدن هويت ملي مستقل تورکي است. همچنين است تاسيس «حکومت تورک اتحاد به رهبري جمشيد سوباتايلي افشار اورومي (جمشيدخان مجدالسلطنه) که علناً بر اساس هويت ملي تورک ايجاد شده و بر آن تاکيد مي‌کرد).

ساقط نمودن حکومت ملي آزربايجان، رد صلاحيت و تصفيه‌ي آيت الله شريعتمداري، محمودعلي چهرگاني و اکبر اعلمي که در مقاطي تمثيل کننده‌ي اتنيک مردم تورک بودند (و يا اقلاً در نزد مخالفينشان و دولت ايران همچو تلقي‌اي از آنها به وجود آمده بود)، به علاوه‌ي سياستهاي فارس‌گرايانه‌ي جاري نظام جمهوري اسلامي، قيام هاراي هاراي من تورکم در سال ١٣٨٥، مديريت مساله‌ي ملي تورک توسط دولت ايران به روشهاي امنيتي، حتي پديده‌ي اخير تيم «تيراختور»سازي، همه دلائلي هستند که نشان مي‌دهند هويت اتنيکي ملت محکوم تورک، «موبيليزه شده» و تبديل به «بحران اتنيک» گرديده است.

(پيش از ساقط شدن دولت تورکي قاجار، علي رغم حاکميت عنصر فارس بر دولت ايران در نتيجه‌ي انقلاب مشروطيت، تورکان ساکن در ايران را نمي‌توان ملتي محکوم قبول نمود. بلکه آنها، به سبب حاکميت شاهان تورک قاجار، در توصيف ملت حاکم مي‌گنجند. جنبشهاي اجتماعي-سياسي تورکان در آن دوره را نيز نمي‌توان در گفتمان تعيين سرنوشت خود-خارجي که امري مربوط به ملت محکوم است بکار برد، هرچند داراي تاثيرات معين مثبتي بر آن بوده باشند. به عنوان نمونه «شورش بابي زنجان»، «انقلاب مشروطه»‌ در آزربايجان اتنيک (تورک‌ائلي) و «جنبش آزادي‌ستان» کشمکشهاي ملت حاکم تورک با دولتي با منسوبيت اتنيکي تورک؛ در بهترين حال مبارزه‌ي براي دمکراسي (حق تعيين سرنوشت خود-داخلي) و بخشي از مبارزه‌ي همگاني ضداستبدادي کل مردم ايران در آن دوره بشمار مي‌آيند که صرفاً و به اقتضاي شرايط در مدرن‌ترين مملکت محروسه‌ي ايران يعني آزربايجان اتنيک (تورک‌ائلي) رخ دادند و منجر به جنگ داخلي بين تورکان، تقابل حاشيه و مرکز، و جداسري شدند. يک مبارزه‌ي دمکراسي نمي‌تواند با مبارزه‌ي ملي-اتنيکي که مربوط به تعيين سرنوشت خود-خارجي است از يک صنف به حساب آيد. سه جنبش تاريخي اجتماعي مذکور بي‌ارتباط با مبارزه‌ي ملي-اتنيکي (حق تعيين سرنوشت خود-خارجي) ملت تورک‌اند. وجود شعارهاي دمکراتيک در حرکت ملي تورک معاصر، باعث نمي‌شود هر حرکت دمکراسي خلق تورک در گذشته را نيز -به صرف اين اشتراک- «حرکتي ملي» فرض نمود. «حکومت ملي آزربايجان» هم اساساً ماجراي سوار شدن روسيه‌ي شوروي بر موج نارضايتي اجتماعي و سياسي و اتنيکي و ... مردم تورک از رژيم پهلوي و دزديدن آن به منظور گسترش دائره‌ي نفوذ روسيه در منطقه بود، و نه زائيده و محصول جنبش ملي دمکراتيک تورک به هدايت رهبران معتقد به هويت ملي تورک).

س ٢٠-آيا به نظر شما ضرورتهاي سياسي و تاريخي براي تعيين سرنوشت در ملت تورک ساکن در ايران وجود دارد؟

عمده‌ي ضرورتهاي تاريخي، سياسي و امنيتي لازم که معمولاً براي تعيين سرنوشت خود معيار قرار مي‌گيرند عبارتند از: «داشتن تاريخ و سابقه‌ي دولت‌شوندگي»، «استقلال-جدائي سرزميني در گذشته»؛ «داشتن نهادهاي خاص قومي-ملي»؛ «رقابت تاريخي بين دو گروه رقيب اتنيک-ملي»، «استعمار داخلي»، «رژيم سرکوب‌گر»، «اشغال»، «فجايع انساني» (جنايات عليه بشريت، جنايات جنگي، قتل عام، نسل‌کشي، سيل پناهندگان، ....)، «شواهد و رفتارهائي که نشان‌گر آنند که اين گروه خواستار صاحب شدن به هويت ملي جداگانه‌اي است» و .... بنظر من نزديک به همه‌ي اين ضرورتهاي تاريخي، سياسي و امنيتي در مورد ملت تورک و مملکت آزربايجان اتنيک (تورک‌ائلي) موجوداند.

(خواست بسياري از مردم و مقامات تورک برخي از نواحي تورک‌نشين (ولايات اورميه، سلماس، خوي، ماکو، تبريز، ...) در برهه‌ي زماني انقلاب مشروطيت - جنگ جهاني اول به پيوستن و الحاق به قلمروي امپراتوري عثماني؛ تاسيس «حکومت تورک اتحاد» به رهبري «جمشيد سوباتايلي افشار اورومي»)، همچنين ساقط نمودن دولت مشروع و قانوني قاجاري در سال ١٩٢٥ در نتيجه‌ي يک کودتاي نظامي غيرقانوني و غير مشروع آنهم توسط يک دولت استعمارگر خارجي و تسليم آن به اقليت اتنيکي رقيب فارس؛ از نخستين حادثه‌ها ويا ضرورتهاي تاريخي-سياسي محکمه‌پسند براي برخوردار شدن ملت تورک از حق تعيين سرنوشت خود هستند.

همچنين کشتارها و قتل عامهائي که پس از آن تاريخ تاکنون حين شورشها و اعتراضات متعدد ملت تورک در سراسر ايران توسط دولت انجام گرفته- بدون توجه به ماهيت و جهت‌گيري سياسي و اجتماعي شورشها و اعتراضات مذکور-، همه فجايع انساني‌اي هستند که مي‌بايد براي اثبات وجود ضرورت تاريخي، سياسي و امنيتي استحقاق ملت تورک از حق تعيين سرنوشت خود بکار روند. از اين جنبه، مخصوصاً تجربه‌ي حکومت ملي آزربايجان داراي اهميت منحصر به فرد است. (صرفنظر از ماهيت حکومت ملي آزربايجان، هويت ملي انتخابي رهبران آن و نقش روسيه‌ي شوروي در ايجاد آن؛ دولت ايران اين پديده را به صورت «کشمکش تورک -فارس» مي‌ديد و به اين عنوان سرکوب ‌کرد).

مي‌بايست اعتراف نمود نخبگان و روشنفکران تورک تاکنون از آشکار کردن و روشنگري ضروريات تاريخي، سياسي و امنيتي مذکور غافل و از مديريت آنها به سوي تعيين سرنوشت خود ملت تورک بالکل ناتوان بوده‌اند. به عنوان مثال براي روشنگري اهميت و معني (خواست الحاق مردم اورميه و خوي و سلماس و ... به امپراتوري عثماني، تاسيس «حکومت تورک اتحاد» به رهبري «جمشيد سوباتايلي افشار اورومي»)، ساقط نمودن دولت تورکي قاجار در امر تعيين سرنوشت خود تورکان، هيچ کار قابل ملاحظه‌اي انجام نگرفته است. همچنين است اهميت حادثه‌ي حکومت ملي آزربايجان در همين رابطه. اگر امروز جهان به واقعيت هولوکاست يهودي معترف است و در قبال قربانيان آن به احترام سرخم مي‌کند، بدين سبب است که نام تک تک بيش از ٥ ميليون قرباني اين فاجعه را مي‌تواند در اينترنت ببيند. در حوادث حکومت ملي آزربايجان دهها هزار تن تورک از سوي ارتش شاهنشاهي به قتل رسيدند. اين، يک کشتار جمعي و شايد يک نسل‌کشي بود. گفته شده است که در اين واقعه، دولت ايران مرتکب چندين جنايت عليه بشريت (جنايت بر عليه مردم غيرنظامي، سياست امحاء، مجبور کردن به مهاجرت، شکنجه، تجاوز به عنف، ...) و جنايات جنگي (هجوم هدف‌مند به غيرنظاميان، تاراج و يغما، ...) مرتکب شده است. اما تاکنون حتي يک اثر آکادميک و يا مقاله‌ي تحقيقي در باره‌ي اين کشتار جمعي و يا نسل‌کُشي، شخصيتها و نهادهاي دولتي ذيربط، کم و کيف و کرونولوژي و توزيع جغرافيائي و ليست کاملي از هويت مقتولين آن حوادث، اسناد آرشيوي و .... از سوي محققين تورک و تشکيلات‌شان تاليف نشده است. حال آنکه در صورت آشکار کردن اين جنايات و جزئيات و وهامت ابعاد آنها و قرار دادنشان در معرض افکار عمومي، بي‌شک امکان بي‌تفاوت ماندن وجدان آگاه جهانيان و حتي خلق فارس در مقابل آنها بسيار غيرمحتمل مي‌بود. عبرت‌آموز است که مسئول اصلي براي بجا آوردن اين وظيفه، يعني «فرقه‌ي دمکرات آزربايجان» (رهبران اين تشکيلات نوعاً چپ ايراني تورک، آزربايجان‌گرايان ايران‌گرا، آزربايجان‌گرايان استالينيست، حتي آزربايجان‌گرايان پان‌ايرانيست؛ اما فاقد شعور ملي تورک بودند) در بيش از ٦٥ سال عمر مهاجرت خود، به عوض ايفاي اين مسئوليت ملي و تاريخي خود، مشغول اقداماتي مانند ايجاد کلاسهاي فارسي‌آموزي براي مهاجران و سرودن شعر  و ... بوده است. بيراهه نخواهد بود.اگر ادعا شود مسبب اصلي آکتوال نبودن مساله‌ي ملي تورک و مساله‌ي آزربايجان اتنيک (تورک‌ائلي) و عدم حمايت جهاني و منطقه‌اي از مبارزه‌ي ملي خلق تورک، خود تورکها (آزربايجان‌گرايان) هستند.

س ٢١-مصاديق مشخص اين ضرورتهاي سياسي، تاريخي و امنيتي کدامها هستند؟

ضرورتهاي تاريخي، سياسي و امنيتي مذبور را مي‌توان به شکل زير طور خلاصه کرد:

 -داشتن تاريخ و سابقه‌ي دولت‌شوندگي: تورکان ساکن در ايران و آزربايجان اتنيک (تورک‌ائلي) از سابقه و تاريخ بسيار طولاني دولت‌شوندگي برخوردارند. آنها تا سال ١٩٢٥ حاکميت و اقتدار سياسي ايران را در دست خود داشته‌اند.

-استقلال-جدائي سرزميني در گذشته: در دوره‌ي طولاني حاکميت تورکان، آزربايجان اتنيک (تورک‌ائلي) به عنوان مملکت محروسه، ايالت، ولايات و ... استقلال نسبي سرزميني داشته؛ مدتي به طور جداگانه بخشي از قلمروي امپراتوري عثماني بوده؛ در سالهاي جنگ جهاني اول («حکومت تورک اتحاد» به رهبري جمشيد سوباتايلي افشار اورومي) همه‌ي آزربايجان اتنيک (تورک‌ائلي) و بخشي از آن در دوره‌هاي «آزادي‌ستان» و «حکومت ملي آزربايجان» داراي استقلال سياسي کوتاه‌مدت بوده است (دو «حکومت آزادي‌ستان» و «حکومت ملي آزربايجان»، گرچه دارا و مدافع هويت ملي تورک نبودند، اما در عمل به سوي جداسري و استقلال ناخواسته‌ي بخشي از آزربايجان اتنيک (تورک‌ائلي) از ايران حرکت نموده‌اند).

-رقابت تاريخي-سياسي بين دو گروه رقيب اتنيک-ملي: رقابت تاريخي-سياسي ملي بين تورکها و فارسها پديده‌ي جديدي نبوده، داراي تاريخ طولاني است. پديده‌اي که در دوره‌ي صفوي از آن با نام «تعصب اويماقيت»، کشمکش «قيزيلباش (تورک)-تاجيک» ياد مي‌شود و در دوره‌ي قاجار فرم «بيزيمکي-اؤزگه»، «عراقي-آزربايجاني»، «تورک-فارس» را به خود مي‌گيرد، در جوهر خود رقابت و کشمکش اتنيک باستاني بين «توران و ايران»، اکنون تبديل شده به کشمکش «تورک و تاجيک» (بعدها فارس) بر سر اقتدار سياسي است. حتي لطيفه‌هاي تحقيرآميز بر عليه تورکان که سابقه‌ي آن به عهد سلجوقي مي‌رسد انعکاسي از همين کشمکش اتنيک تورک و فارس است.

-استعمار داخلي: آزربايجان اتنيک (تورک‌ائلي) مستعمره‌ي داخلي دولت ايران است. اکنون نخبگان فارس نيز از استعمار تورکان و ديگر ملل غيرفارس ساکن در ايران سخن مي‌رانند.

-فجايع انساني-جنايات جنگي، قتل عام، نسل‌کشي، سيل پناهندگان: تورکان ساکن در ايران پس از تاسيس دولت پهلوي تاکنون، به دفعات معروض به کشتارها، قتل عامها و هجومهاي نظامي بوده‌اند. کشتارهاي انجام گرفته توسط دولت ايران حين شورشهاي تورکان جنوب در دوره‌ي پهلوي، قتل عام پس از سقوط حکومت ملي آزربايجان، کشتار در واقعه‌ي شورش خلق مسلمان، شورشهاي انتخاباتي متعدد در مناطق تورک‌نشين سراسر ايران، سرکوب خونين تظاهرات توده‌هاي محروم تورک در اسلام‌شهر، شورش علويان تورک در اوچ‌تپه قوشاچاي (مياندوآب)، کشتار سولدوز (نقده) حين قيام هاراي هاراي من تورکم، .... شماري از اينهاست. دهها هزار تن پناهنده و فراري صرفاً پس از سقوط حکومت ملي آزربايجان به اتحاد جماهير شوروري مهاجرت کرده‌اند.

-اشغال: ارتش شاهنشاهي پس از سقوط حکومت ملي در آزربايجان مانند يک نيروي اشغالگر رفتار کرده است.

-رژيم سرکوبگر: جمهوري اسلامي ايران يکي از نظامهاي سرکوب‌گر جهان است.

-نژادپرستي: نژادپرستي تباري و زباني، دولتي و سيستماتيک در قالب آرياگرائي و پست و خوار شمردن تورک و عرب و ... از مولفه‌هاي اساسي مليت‌گرائي فارسي و يک سياست نهادينه‌ شده‌ي دولت ايران است.

-رفتارهائي که نشانگر آنند که اين گروه خواستار صاحب شدن به هويت ملي جداگانه‌اي است: فرياد هاراي هاراي من تورکم، انجام اصلاحاتي در الفباي عربي و ايجاد الفباي فونتيک خاص تورکي که با الفباي فارسي متفاوت است، طراحي و برافراشتن پرچمهاي آزربايجان اتنيک (تورک‌ائلي) و ديگر مناطق تورک‌نشين، ايجاد دهها تشکيلات سياسي و فرهنگي موازي با تشکيلات سراسري-فارسي که خواستار فدراليسم ملي ويا استقلال‌اند، کاربرد فرمهاي «آزربايجان» و «تورک» (به جاي آذربايجان و ترک)،  ... همه نشانگر آنند که ملت تورک و آزربايجان اتنيک (تورک‌ائلي) خواهان صاحب شدن به هويت ملي-اتنيکي و سياسي جداگانه‌اي از ملت فارس و فارس‌ستان است.

س ٢٢-عده‌اي اقداماتي مانند طرح پرچم براي آزربايجان؛ گذر به الفباي فونتيک عربي براي زبان تورکي؛ تعيين حدود مرزي آزربايجان با مناطق ملي ديگر از جمله فارس‌ستان، کردستان، لکستان (لرستان) و گيلان؛ تبديل روز خيدير نبي به يک روز ملي تورک را اموري «حاشيه‌اي و بي‌ربط» مي‌دانند. نظر شما چيست؟

هر آنچه که باعث واگرائي هويتي خلق تورک از خلق فارس به لحاظ انديشه، عمل و نمادسازي- سمبولها گردد، خواه ناخواه به روند ملت‌شوندگي وي و کسب هويت سياسي مستقل او کمک خواهد کرد. علاوه بر اين، براي تعيين سرنوشت «خود»، نخست اين «خود تورک» مي‌بايد تبارز پيدا کند، سپس از «خود فارس» واگرائيده و تثبيت شود. «پرچم ملي تورک»، «الفباي ملي تورک»، «مرزهاي ملي آزربايجان اتنيک (تورک‌ائلي)» و «روزهاي ملي خاص تورک» از نمادهاو ابزارهائي هستند که به بهترين وجه اين وظايف را بجا مي‌آورند. در واقع اغلب آنچه خود آزربايجان‌گرايان مدافع آنها به عنوان «ملي» هستند، مانند «حرکت مشروطيت»، «فرم آذربايجان»، «املاي فارسي»، .... همه ضدملي‌اند. زيرا با تاکيد بر تاريخ و طالع مشترک، سبب تشبه ملت تورک به ملت فارس و نتيجتاً از بين بردن و پاک کردن خطوط و تفرق بين «خود تورک» و «خود فارس» مي‌گردند. (انقلاب مشروطيت که طيفهاي گوناگون آزربايجان‌گرايان همه آنرا تقديس کرده حرکتي ملي مي‌دانند، کاملاً باعث زدوده شدن مرزهاي هويت مستقل ملت تورک و آزربايجان اتنيک (تورک‌ائلي) و ادغام و استحاله‌ي کامل آنها در هويت ملي ايراني-فارسي و فارسستان شد):

١-گذر به الفباي عربي اصلاح شده‌ي صد درصد فونتيک، بدون تناقض داخلي و بدون استثناء براي زبان تورکي- متفاوت از خط عربي-فارسي کنوني- علاوه بر يک نياز عاجل زبان‌شناسانه، به لحاظ سياسي نيز ضروري است. زيرا کاربرد همچو الفبائي، به همراه اصرار بر کاربرد الفباي لاتين تورکي؛ و کاربرد املاي فونتيک تورکي در متون فارسي مانند «آزربايجان» به جاي «آذربايجان»، باعث تبارز هويت ملي-اتنيکي خلق تورک از خلق فارس و رهائي وي از وابستگي به رسم الخط فارسي که مانند خود زبان فارسي نقشي محوري در متوقف کردن روند ملت‌شوندگي خلق تورک و آسيميلاسيون ملي و فارسسازي وي دارد مي‌شود.

٢-سعي براي تبيين و تثبيت مرزهاي آزربايجان اتنيک (تورک‌ائلي)، علاوه بر داشتن نقش در تبديل مفهوم آزربايجان اتنيک (تورک‌ائلي) به وطن تورک، کمک به کاهش تنشهاي ارضي با ملل همسايه‌ي فارس، لر و کورد و گيلک و غافلگير نشدن توسط سورپريزهاي توسعه‌طلبانه‌ي همسايگان؛ پيش‌شرطي حياتي براي پروژه‌ي فدراليسم ملي-اتنيکي است.

٣-پرچم ملي يکي از نيرومندترين نمادها و سمبولهاي تبارز هويت ملي در تمام اعصار و در سراسر جهان است. در جهان معاصر هيچ روند ملت‌شوندگي-ملت‌سازي و تعيين سرنوشت خود و هيچ حرکت ملي بدون دارا بودن پرچم ملي مستقل و خاص خود نه وجود دارد و نه قابل تصور است. در منطقه‌ي ما نيز همه‌ي گروههاي ملي از ملل محکوم گرفته تا اقليتهاي ملي درگير در حرکت ملي خود- چچنها، کوردها، ارمنيان قاراباغ، تورکمانان عراق، تالشها، حتي آسوريان و کوليان پراکنده، پرچم مستقل و نمادين خود را دارند. خلق تورک ساکن در ايران با جمعيتي بيش از ٣٠ ميليون و آزربايجان اتنيک (تورک‌ائلي) با مساحتي برابر با بريتانيا پديده‌هائي استثنائي نيستند. داشتن پرچم ملي، امري منوط به پس از تشکيل دولت ملي و تصويب مجلس ملي در آينده‌اي نامعلوم هم نيست. زيرا پرچم يک ملت را بوجود مي‌آورد و يک ملت دولت را. طرح پرچم‌هائي براي ملت تورک و آزربايجان اتنيک (تورک‌ائلي)، هم پاسخي به نياز ملت تورک در حال رشد و بلوغ، هم نشان‌گر وارد شدن مجادله‌ي وي به فاز سياسي و تعميق آن، و هم نشانگر خواست وي براي داشتن هويت ملي-اتنيکي مستقل و مآلاً تعيين سرنوشت خود است. اين امر محصول طبيعي قوام «خود تورک» و ادراک و آگاهي خلق تورک بر اين «خود تورک» است.

پرچم ملي تورک نماد و سلاحي بسيار موثر براي ايجاد هم‌بستگي و پيام‌رساني در يک مبارزه‌ي غير خشونت‌آميز مدرن و دمکراتيک، حين تظاهرات، اعتصابها، تحصن‌ها و ... است. يکي از دلائلي که امروز جوانان تورک در آزربايجان اتنيک (تورک‌ائلي) مجبور به کاربرد سمبولهائي پراکنده مانند پرچم سرخ تيم تيراختورسازي، پرچمهاي جمهوري آزربايجان و تورکيه و بعضاً سمبولهائي با پيامهاي گمراه‌کننده مانند علامت بوزقورت که به لحاظ سياسي براي گروههاي مليت‌گراي افراطي تورکيه عَلَم گرديده مي‌شوند، نبود سمبل و پرچم ملي تثبيت شده براي حرکت ملي تورک و آزربايجان اتنيک (تورک‌ائلي) است. اين وضعيت نمي‌تواند و نبايد بدين صورت ادامه يابد. و اما در مورد پرچم ملي تورک، اصل بر استمرار و پيوستگي است. (در اين مورد، پرچم «حکومت تورک اتحاد» به رهبري جمشيد سوباتايلي افشار اورومي و نخستين پرچم جمهوري خلق آزربايجان به رهبري محمد امين رسولزاده مي‌تواند الهام‌بخش باشد).

حرکت ملي کورد در تورکيه از اين جنبه حاوي درسهاي بسيار مهمي براي ماست. کردهاي تورکيه طي مجادله‌اي طولاني، پرهزينه و سرسختانه توانستند «رنگهاي پرچم جمهوري مهاباد»، «حروف  Qو W کردي» که در الفباي تورکي تورکيه وجود ندارند، «نوروز» (نئوروز) و حتي کاربرد کلمه‌ي «سايين» (محترم) در باره‌ي اوجالان را به سمبل ملي خود تبديل و آنها را به دولت تورکيه نيز تحميل کنند. در آغاز کاربرد سه رنگ مذکور، حروف W و Q، برگزاري «نئوروز» و بکار بردن کلمه‌ي «سايين» (محترم) در باره‌ي اوجالان از طرف دولت تورکيه با حبسهاي طويل المدت پاسخ داده مي‌شد. با اينهمه نه تنها هيچ کوردي اينها را اموري «حاشيه‌اي» و «فرعي» نخواند، بلکه کوردان با استقامت و يکدلي اين رنگها، حروف مذکور، «نئوروز» و کلمه‌ي «سايين» را براي اعتلاي هم‌بستگي و تعميق هويت ملي کورد و مبارزه‌طلبي به دولت تورکيه و افشاي وي بکار بردند. حتي ليلا زانا نماينده‌ي مجلس، با نوار سه‌رنگي سبز، سفيد و سرخ در پشت کرسي مجلس ظاهر شد و به کوردي سخن گفت. نهايتاً دولت تورکيه مجبور به عقب‌نشيني گرديد و همه‌ي آنها را به عنوان سمبلهائي کوردي به رسميت شناخت و آزاد نمود.

در مورد حرکت ملي تورک و آزربايجان اتنيک (تورک‌ائلي) نيز، اقدامات فوق در راستاي سمبول‌سازي نه تنها حاشيه‌اي و بي‌ربط نيستند، بلکه از محکمترين و قطعي‌ترين شواهد بر اين امر که تورکان ساکن در ايران و آزربايجان اتنيک (تورک‌ائلي) خواستار صاحب شدن به هويت ملي جداگانه و بخش کردن مفهوم وطن به آزربايجان اتنيک (تورک‌ائلي) مي‌باشند هستند. اين رفتارها در عين حال به اصطلاح از محکمه‌پسندترين ضرورتها براي برخورداري يک ملت محکوم از حق تعيين سرنوشت خود-خارجي‌اند. اکثر کساني که با اين نمادسازي‌ها مخالفت مي‌کنند و آنها را حاشيه‌اي مي دانند، روشنفکراني بازمانده  ‌از جريانات چپ تورک ايراني، آزربايجان‌گرايان ايران‌گرا و آزربايجان‌گرايان استالينيست، در حاشيه‌ي حرکت ملي و کم‌تجربه در امر مديريت يک حرکت ملي‌اند که بر اهميت اينگونه امور «حاشيه‌اي» و «نمادسازي» در امر ملت‌شوندگي-ملت‌سازي، نيازهاي يک حرکت ملي و سياسي شدن آن و ايجاد ضرورت براي استفاده از حق تعيين سرنوشت وقوف کافي ندارند. اينگونه افراد همواره به بهانه‌ي مبارزات اصلي و مرکزي‌تري مانند مبارزه‌ي ضدامپرياليستي و ضدفاشيستي و.... با روند ملت‌شوندگي-ملت‌سازي خلق تورک و احقاق حقوق ملي ملت تورک مخالفت کرده، آنرا به حاشيه رانده‌اند. در صميميت و نيت اين افراد که اغلب خود را طرفدار فدراليسم و مدافع تعيين سرنوشت خلق تورک مي‌نمايانند، اما در عمل با هر آنچه و هر سمبل و نمادي که به فرم گرفتن هويت ملي خلق تورک و ايجاد ضرورتهاي سياسي براي استفاده وي از حق تعيين سرنوشت خود ياري مي‌رساند مخالفت مي‌کنند ترديدهاي جدي مي‌بايد داشت.

سوال ٢٣- همانطور که مي‌دانيد، امروزه يک جنبش گسترده‌ي اجتماعي و سياسي در آزربايجان ظهور و بروز دارد که تحت عنوان حرکت ملي آزربايجان يا حرکت ملي – دمکراتيک آزربايجان صورت‌بندي مي‌شود. نظر شما در باره‌ي اين صورت‌بندي چيست؟ آيا صفت «ملي» در عنوان حرکت تنها از تاکيد بر شعارها و مطالبات ملي‌گرايانه و ناسيوناليستي ناشي مي‌شود، يا به اين دليل است که اين حرکت در گستره‌ي ملي و با پايگاه اجتماعي سراسري در ميان تورکان حضور دارد؟

جواب-من با صورت‌بندي «حرکت ملي آزربايجان» موافق نيستم، زيرا دادن هويت اتنيک-ملي به نام آزربايجان را مطلقاً نادرست مي‌دانم. آزربايجان، يک هويت جغرافيائي-اداري و در مورد جمهوري آزربايجان، شهروندي-تابعيتي است و دادن بار اتنيک-ملي بدان نادرست است (در اين مورد در سوال مربوط به «آزربايجانچي‌ليق» توضيح خواهم داد). من مايلم اين حرکت را به اختصار «حرکت ملي تورک» و در صورت لزوم به طور تفصيلي «حرکت ملي دمکراتيک تورک – در آزربايجان اتنيک (تورک‌ائلي)» بنامم.

١-در اين صورت‌بندي، واژه‌ي «حرکت» اشاره به «موبيليزاسيون هويتي اتنيکي-ملي تورک» به سوي ايجاد پيش‌زمينه‌هاي لازم براي اِعمال «حق تعيين سرنوشت خود-خارجي» دارد.

٢-واژه‌ي «ملي»، ماهيت و جنس اين جنبش اجتماعي-سياسي را که مربوط به مساله‌ي ملي تورک، حل مساله‌ي ملي تورک و بدست آوردن حقوق ملي ملت تورک است نشان مي‌دهد. در اينجا منظور از «ملت»، بيشتر از آنکه «ناسيون» ويا «دئموس» باشد، همان «اتنوس» است که در فارسي به صورت «قوم» ترجمه مي‌شود. اما از آنجائيکه «قوم» در ادبيات سياسي فارسي باري قرون وسطائي و پيشامدرنيته دارد و از سوي دولت ايران و مليت‌گرايان فارس نيز، به عنوان نامي تحقيرآميز بکار مي‌رود، ترجيح مي‌دهم به جاي آن کلمه‌ي ملي را بکار برم. در ترکيب «حرکت ملي تورک»، «ملي» همان معنائي را دارد که در ترکيب «کثيرالمله» و «حرکت ملي باسک» و يا هر حرکت به اصطلاح «آزادي‌بخش ملي» ديگري دارد. آشکار است که واژه‌ي ملي در اين ترکيبات را نمي‌توان به معني دربرگرفتن همه‌ي اقشار و طبقات، سراسري بودن پايگاه اجتماعي حرکت ويا مردمي بودن آن گرفت، هرچند مربوط به يک ملت و نه صرفاً قشر و صنف خاصي از آن باشد.

٣-واژه‌ي «تورک» در اين تعبير اشاره به هويت اتنيکي-ملي که اين حرکت ملي اختصاص به او دارد است. حرکت ملي تورک، حرکتي مربوط به اتنوس-ملت تورک است. هنگامي که از «ملت تورک» ساکن در ايران سخن گفته مي‌شود منظور کساني هستند که خود را تورک مي‌نامند و زبان مادري و ملي تاريخي‌شان يکي از لهجه‌هاي «زبان تورکي» (شامل لهجه‌هاي قشقائي، ايناللو، سنقري،  خراساني، ...) است. يعني صرفاً «اوغوزهاي غربي» ساکن در ايران؛ و نه ديگر زبانهاي تورکيک رايج در ايران مانند «تورکمني» (اوغوزهاي شرقي)، «ازبکي» و «قزاقي». (در ايران «ملت تورک»، غير از «ملت تورکمن» و «اقليت ملي قزاق» است. حتي خلق «تورک»، و خلق «خلج» که در مجاورت بخشهاي جنوب شرقي آزربايجان اتنيک (تورک‌ائلي) ساکن است، دو گروه ملي «تورکيک» خويشاوند، اما جداگانه‌اند).

کاربرد نام ملي-اتنيک «تورک» در ترکيب «حرکت ملي تورک»، نقطه‌ي عطفي در تاريخ ملت تورک ساکن در ايران و آزربايجان اتنيک (تورک‌ائلي) است. زيرا در ايران ملت تورک هرگز داراي تشکيلات و يا حرکتي سياسي با نام ملي-اتنيکي خود نبوده است. حتي «حکومت ملي آزربايجان» نيز از همان آغاز بر نگرشهاي انحرافي و ضد ملي از هويت ملي بنيان گذارده شده و از جمله در تبعيت از سياستهاي استعماري روسيه‌ي شوروي به رهبري استالين و ميکويان، به جاي هويت ملي-اتنيکي «تورک»، هويت جغرافيائي-اداري «آزربايجان» را مبناي تعريف هويت ملي خود قرار داده بود (اغلب رهبران اين حرکت از «تورکان چپ ايراني»، «آزربايجان‌گرايان ايران‌گرا»، «آزربايجان‌گرايان استالينيست»، ... بودند. «آزربايجان» براي آنها بخشي از «وطن ايران» و «آزربايجاني» بخشي از «ملت ايران» بود). از اينرو وجود نام «تورک» در نام حرکت ملي‌مان، به لحاظ تاريخي يک نخستين و منحصر به فرد مي‌باشد و نتيجه و نشانگر روند ملت‌شوندگي خلق تورک در ايران است.

٤-در مورد واژه‌ي «دمکراتيک»، مساله‌ي ملي به طرق مختلفي مي‌تواند مديريت گردد. از جمله «جنگ داخلي» (مساله‌ي کورد در تورکيه)، «دخالت خارجي» (کوردستان عراق)، «اشغال نظامي» (قاراباغ در آزربايجان)، «ديپلماسي» (قاقاووز يئري در مولداوي)، «فروپاشي کشور مادر» (استقلال تاجيکستان در اثر فروپاشي اتحاد جماهير شوروي). در خاورميانه و ايران مساله‌ي ملي در هر مرحله‌ي آن همراه با خشونت بوده است. واژه‌ي دمکراتيک تاکيدي است بر اين امر که افراد، شخصيتها، گروهها و جريانات بکار برنده‌ي آن، طالب مديريت مساله‌ي ملي به روشهاي دمکراتيک‌اند و روشها، تاکتيکها و مشي سياسي‌ خودشان نيز، دمکراتيک مي‌باشد. واژه‌ي دمکراتيک هم‌چنين مي‌تواند اشاره‌اي به ماهيت دولت و يا دولتهايي که پس از اِعمال حق تعيين سرنوشت خود ملت تورک در ايران ايجاد خواهند شد باشد. همانگونه که قبلاً گفتم، تاکيد بر روشها و ذهنيت و اجرائات دمکراتيک در مبارزه‌ي ملي و پيش، حين و پس از تعيين سرنوشت، شانس برخورداري و جلب حمايت جهانيان از آنرا در هر مقطع افزايش مي‌دهد. مانند واژه‌ي «ملي»، از تفسير کلمه‌ي «دمکراتيک» در اين ترکيب به معاني نادرست مي‌بايد اجتناب کرد. به عنوان نمونه در اينجا دمکراتيک مطلقاً به معني اين نيست که حرکت ملي تورک، زيرمجموعه‌ي مبارزه‌ي دمکراسي همگاني در ايران است.

٥-کاربرد کلمه‌ي «آزربايجان» در ترکيب «حرکت ملي دمکراتيک تورک- در آزربايجان اتنيک (تورک‌ائلي)» بدين سبب است که نشان دهد اين حرکت آن بخش از حرکت کلي ملت تورک ساکن در ايران مي‌باشد که در جغرافياي آزربايجان اتنيک (تورک‌ائلي) در جريان است. آزربايجان در اينجا مطلقاًً به معني هويت ملي-اتنيکي نيست. براي اشاره به گستره‌هاي جغرافيائي ديگر اين حرکت مي‌توان نامهاي «حرکت ملي دمکراتيک تورک-در جنوب ايران» (قاشقاي‌يورت، قاشقاي‌ائلي، ....) و «حرکت ملي دمکراتيک تورک-در شمال شرق ايران» (افشار يورت، افشارائلي، ....) را بکار برد.

سوال ٢٤- اينروزها اصطلاح «ملت آزربايجان» در ادبيات سياسي بکار مي‌رود. ريشه‌ي اين اصطلاح چيست و چه ارتباطي با روند ملت‌شوندگي و سياستهاي استعماري دارد؟

جواب-بر خلاف کوردان و ارمنيان و گرجيان و تورکمنها و بلوچها و .... ساکن در ايران و منطقه که بدرستي صرف «کورد»، «ارمني»، «گرجي»، «تورکمن»، «بلوچ»، و .... بودن را - فارغ از محل سکونت و لهجه و مذهب- محور و اساس تعريف هويت ملي-اتنيکي و عمل سياسي خود قرار داده‌اند؛ عده‌اي از فعالان سياسي اهل آزربايجان (آزربايجان‌گرايان ايران‌گرا، آزربايجان‌گرايان استالينيست، آزربايجان‌گرايان پان‌ايرانيست)، به جاي محور قرار دادن هويت اتنيکي-ملي تورک و «ملت تورک» ساکن در ايران، در تعريف هويت ملي-اتنيکي و فعاليتهاي سياسي خود، منطقه‌ي جغرافيائي و واحد اداري را محور قرار داده و در نتيجه به پديده‌هاي غيرواقعي بنامهاي «قوم آزربايجان» و «ملت آزربايجان» رسيده‌اند. اين وارونه‌بيني و اشتباه در تعريف هويت ملي-اتنيکي خود، علاوه بر آنکه ريشه در بحران هويت در ميان اينگونه روشنفکران دارد، ناشي از متاثر شدن آنها به درجات مختلف از مهندسي هويت قومي، قوم‌تراشي و فرافکني‌هاي پان‌ايرانيستها، دولتهاي استعماري غربي، روسيه‌ي شوروي؛ و نگرشها و ترمينولوژي نادرست بسياري از مراکز جمهوري آزربايجان و تورکيه به هويت ملي تورکان ساکن در ايران است.

انديشه‌اي که صرفاً بخشي از تورک‌زبانان ساکن در شمال غرب ايران را «ملت آزربايجان،-آزه‌‌ربايجانلي» مي‌نامد انديشه‌اي استعماري و اليتيست است. کساني که هويت اتنيکي-ملي «ملت آزربايجان»، همچنين «زبان آزربايجاني» (آزه‌ربايجانجا) را آفريدند و آنرا جايگزين هويت ملي-اتنيکي تورک کردند، خود تورک و آزربايجاني نبودند، بلکه استالين و ديگر رهبران و اعضاء روس و ارمني دولت روسيه‌ي شوروي و حزب کمونيست روسيه بودند. ايجاد هويت ملي آزربايجاني، يک اقدام استعماري براي تورکي‌زدائي از هويت ملي تورکان در کشور جمهوري آزربايجان و قفقاز جنوبي بود.

سوال ٢٥-موضع شما در باره‌ي اصطلاح «ملت آزربايجان» چيست؟

جواب-تعبير «ملت آزربايجان» که در دهه‌ي چهارم قرن بيستم از سوي بلشويکها و هواداران و عمّال حزب کمونيست روسيه به ايران وارد شد، در گذشته صرفاً در ميان برخي از کمونيستهاي روس‌گرا، آزربايجان‌گرايان استالينيست، آزربايجان‌گرايان ايران‌گرا و چپ تورک ايران‌مرکز طرفداراني داشت. اما اخيراً در ميان بعضي از فعالان سياسي تورک آزربايجان‌گرا، حتي وابستگان به ايده‌ي توران بزرگ نيز طرفداراني پيدا نموده است.

١- توده‌هاي تورک ساکن در ايران و آزربايجان اتنيک (تورک‌ائلي) کوچکترين نيتي براي تغيير نام تاريخي و  هويت ملي-اتنيکي خود از تورک به آزري، آزربايجاني و يا هيچ چيز ديگري که ممکن است به ذهن عده‌اي از فعالين سياسي آزربايجان‌گرا خطور کند ندارند. معلوم نيست اين عده به چه دليل خود را داراي همچو صلاحيت و حقي براي مهندسي هويت قومي و تغيير نام ملي-اتنيکي-تاريخي ملت تورک مي‌دانند.

٢ملت آزربايجان» اگر به معني ملت-دولت باشد و بدون داشتن معني اتنيک، صرفاً مي‌تواند در مورد مردم جمهوري آزربايجان و به معني همه‌ي شهروندان و تبعه‌ي آن دولت و کشور، فارغ از منسوبيت قومي-ملي آنها بکار رود. اما در ايران و آزربايجان اتنيک (تورک‌ائلي)، به سبب وجود نداشتن «دولت آزربايجان»، فعلاً صحبت از پديده‌ي ملت-دولت بي‌معني است. (هيچ تضمين و لزومي هم وجود ندارد که در آينده دولت ملي تورک تاسيس شونده بر اراضي منطقه‌ي ملي تورک در شمال غرب ايران و يا تورک‌ائلي، «آزربايجان» ناميده شود). صحبت از «ملت آزربايجان» براي ناميدن ملت تورک ساکن در ايران و يا بخشهايي از آن، درحاليکه دولت-ملتي بنام آزربايجان در اين کشور وجود خارجي ندارد، حتي بي‌معني‌تر است.

٣-بکار برندگان تعبير ملت آزربايجان آنرا در معني اتنيکي و براي ناميدن ملت تورک ساکن در آزربايجان بکار مي‌برند. اينگونه کاربرد با کاربرد ديگر اين تعبير به معني دولت – ملت از سوي آنها در تناقض است.

٤-ملت آزربايجان به لحاظ مفهومي نادرست است. زيرا خلط مفاهيم جداگانه‌ي منسوبيت جغرافيائي، اداري و شهروندي، تابعيتي با هويت اتنيک و ملي است. آزربايجاني نام مليت و يا گروه اتنيکي-ملي نيست، مجموعه‌ي افرادي است که در منطقه‌اي به نام آزربايجان و يا کشور آزربايجان ساکنند و يا به اين دو منسوبند. اين افراد مي‌توانند داراي مليتهاي گوناگون مانند تورک، فارس، کرد، تالش، تات، ارمني، آسوري، يهودي و .... باشند، چنانچه هستند. تورک و نه آزربايجان، نام گروهي اتنيکي-ملي و ملتي در ايران است. سکونت تورکها در آزربايجان، ايران، خاورميانه و يا آسيا، مليت آنها را از تورک به ملتهاي جعلي «ملت آزربايجان»، «ملت ايران»، «ملت خاورميانه» و يا «ملت آسيا» تغيير نمي‌دهد.

٥-ملت آزربايجان پديده‌اي تاريخي نيست، خلق الساعه است و توسط بخشنامه و دستورات يک دولت خارجي در يک شب متولد شده است. در تاريخ هرگز ملت و اتنوسي به نام ملت آزربايجان وجود نداشته است. آنچه وجود داشته و دارد تورک و هويت ملي-اتنيکي تورک است.

٦-بين «آزربايجاني» و «تورک» همپوشاني و عينيت وجود ندارد. در ايران بخش اعظم آزربايجاني‌ها (يعني ساکنين آزربايجان) تورک و بخش اعظم تورکها آزربايجاني (يعني ساکن آزربايجان)‌اند. اما در ايران نه همه‌ي آزربايجاني‌ها تورک‌اند و نه همه‌ي تورکها آزربايجاني. از اينرو «آزربايجاني» (آزه‌ربايجانلي) و «تورک» را نمي‌توان هم‌معني و مترادف شمرد ويا به جاي يکديگر بکار برد.

٧-آزربايجاني را نمي‌توان هم به معني شهروندي-منسوبيت جغرافيائي و هم به معني اتنيک-ملي بکار برد. در غير اين صورت مفاهيم غريبي مانند «آزربايجاني آزربايجاني» (به معني شهروندان آزربايجان که داراي هويت اتنيک آزربايجاني‌اند، يعني تورکها) و «آزربايجاني غير آزربايجاني» (به معني شهروندان آزربايجان که داراي هويت اتنيک آزربايجاني نيستند، يعني غير تورکها) بوجود مي‌آيند.

٨-در «هويت ملي آزربايجاني»، خبري از هويت ملي تورکي (و يا هيچ هويت ملي ديگري) نيست. اما به سبب بکار برده شدن به جاي تورک، در هويت ملي آزربايجاني، «انکار هويت ملي تورک» مندرج و مستتر است.

٩-کاربرد نام «آزربايجاني» به جاي نام ملي-اتنيک «تورک»ها و اختصاص دادن اين نام بدانها، به اندازه‌ي کاربرد نام «ايراني» به جاي نام ملي-اتنيک «فارس»ها و يا «عراقي» به جاي نام ملي-اتنيک «عرب»هاي عراق، با هر توجيهي، رفتاري مهمل است. تعبير «ملت آزربايجان» همان قدر معني‌دار، مجاز، مقبول، انساني و قابل دفاع است که تعبير «ملت ايران» (و يا «ملت کرمانشاه» به جاي «ملت کورد»).

١٠-تعبير ملت آزربايجان به معني اتنيکي به معني تجزيه و شقه شقه کردن («تاتاريزه کردن») گروه اتنيکي-ملي تورک پراکنده در قفقاز و برخي از نقاط خاورميانه (عراق) و بويژه پاره‌هاي ملت تورک واحد ساکن در گوشه و کنار ايران بر اساس لهجه و جغرافيا و قبيله و ... و آنها را اقوام و ملتهاي جداگانه‌اي شمردن است. حال آنکه تمام اين گروهها بويژه گروههاي تورک ساکن در ايران (اوغوزهاي غربي) فارغ از استان محل سکونتشان، لهجه‌ي تورکي‌شان و يا طائفه‌شان، همه بخشي از اتنوس، خلق و ملت واحدي مي‌باشند و نام ملي و تاريخي اين ملت نيز تنها و تنها «تورک»، بدون هيچ صفت و پيشوند و پسوند جغرافيائي (از قبيل تورک ايران، تورک آزربايجان، تورک آزربايجان جنوبي، ....) مي‌باشد.

١١-در اين مقطع که مبارزه‌ي تورکان ساکن در ايران، به عنوان يک ملت و گروه ملي-اتنيکي براي احقاق حقوق ملي خود در جريان بوده و شتاب گرفته است و نامه‌ي اخير آيت الله منتظري نيز (که در آن ملت ما را «تورک» مي‌نامد) نمونه‌اي از آغاز انعکاس مثبت و مقبوليت آن در ميان نخبگان فارس مي‌باشد، مطرح کردن بحث آزربايجاني و خراساني و قشقائي، ... و پررنگ کردن خصوصيات لهجه‌اي و محلي و قبيله‌اي و ... زيرگروههاي ملت تورک، رفتاري انحرافي و فقط به نفع نيروهاي سرکوب و سياست انکار و امحاء مي‌باشد. شايسته است فعالان سياسي آزربايجان‌گرا با دوري از سطحي‌نگري، و يا حداقل با پيروي از قواعد منطق فرمال، براي يک بار هم که شده از آلت دست شدن اينگونه سياستهاي ضدملي و ضد تورک بپرهيزند.

سوال ٢٦-شما ادعا کرده‌ايد که تعبير «ملت آزربايجان» در تناقض با حقوق بشر است. پايه‌ي اين ادعا چيست؟

جواب-تعويض نام ملت تورک از «تورک» به هر چيز ديگر، از «ملت آزربايجان» گرفته تا «قوم آذري»، از سوي دشمنان آگاه و دوستان ناآگاه، به يک اندازه بر عليه حقوق ملي خلق تورک ساکن در ايران و آزربايجان اتنيک (تورک‌ائلي) بوده و در تناقض با حقوق بشري وي است. در اين مورد فرقي بين دولت ايران و پان‌ايرانيستها که نام قسمتي از اين ملت را به «آذري» و برخي از فعالان سياسي آزربايجان‌گرا که نام همان قسمت را به «آزربايجاني» تغيير مي‌دهند نيست.

١- در بطن کاربرد اصطلاح «ملت آزربايجان» نژادپرستي نهفته است. بي‌هويت کردن و از بين بردن حافظه‌ي تاريخي ملل از طريق عوض کردن نام گروه ملي-اتنيکي مربوطه يکي از روشهاي نسل‌کشي فرهنگي و امحاء گروههاي ملي توسط دولتهاي راسيست است. در ايران نيز اين سياست راسيستي انکار و امحاء به شکل «ملت آزربايجان» (و «قوم آذري») ناميدن تورکهاي ساکن در آزربايجان از سوي دولت ايران، مليت‌گرايان فارس، آزربايجان‌گرايان ايران‌گرا، آزربايجان‌گرايان استالينيست، چپهاي تورک ايراني، برخي از فعالين روس‌گرا و يا ناآگاه به منظور نفي هويت تورکي اين خلق تجلي پيدا مي‌کند.

٢-سياست ناميدن خلقها و گروههاي زباني و ملي به نامي به غير از نامهاي تاريخي‌اي که خود آنرا بکار مي‌برند، بويژه اگر نامهاي جديد داراي معاني تحقير کننده و يا راسيستي بوده باشند، آنهم از سوي دولتهاي خارجي، بر خلاف همه‌ي مقاوله‌ها و عهدنامه‌هاي جهاني و از جمله اعلاميه‌ي جهاني حقوق بشر و اعلاميه‌ي جهاني حقوق زباني است. پايه‌اي‌ترين حق بشري تورکها در ايران - چه ساکن آزربايجان و چه خارج آن- حق ناميده شدن به نام ملي-اتنيکي-تاريخي خودشان «تورک» و احترام همه به نام ملي وي و دوري از هوس تغيير و تبديل آن است. بازي برخي از فعالين سياسي آزربايجان‌گرا با نام تاريخي ملت تورک، هيچ شمردن هويت و اراده و آزادي يک خلق در تعيين هويت و نام خود است.

٣-اين رفتار به لحاظ حقوق بشري ساکنين غير تورک آزربايجان هم، مساله‌دار است. آزربايجاني ناميدن يک گروه ملي ساکن در آزربايجان (تورکها) و اختصاص دادن آزربايجاني به عنوان نام قومي-ملي به تورکها، خواه ناخواه به معني نفي آزربايجاني بودن گروههاي ملي ديگر ساکن در آزربايجان، و يا «آزربايجاني درجه يک» و غليظ‌تر بودن تورکها، و «آزربايجاني درجه دو» و رقيق‌تر بودن غيرتورکهاي آزربايجان است. اين نامگذاري رفتاري شونيستي است. آيا کسي نظر تاتهاي ساکن در آزربايجان - که به اندازه‌ي تورکهاي ساکن در آن آزربايجاني‌اند- را در باره‌ي تخصيص انحصاري نام مشترک آزربايجاني به عنوان نام هويتي اتنيکي براي تورکهاي ساکن در آزربايجان جويا شده است؟ و يا به چه دليل منحصراً زبان تورکي رايج در آزربايجان، زبان آزربايجاني است، اما زبان تاتي رايج در آزربايجان زبان آزربايجاني نيست؟

٤- در يک جامعه‌ي چندمليتي (مانند سرزمين آزربايجان)، گروه غالب ملي (يعني تورکها) را با نامي که به همه‌ي گروههاي ملي آن جامعه تعلق دارد (آزربايجاني) ناميدن، رفتاري نژادپرستانه است. جمهوري تورکيه اين اشتباه را مرتکب شد و در قانون اساسي خود دو مفهوم متفاوت «شهروندي» و «اتنيسيته» را با هم خلط کرد و همه‌ي شهروندان جمهوري تورکيه را به جاي «تورکيه‌اي»، «تورک» که نام يک اتنوس و گروه اتنيکي-ملي حاکم بر آن دولت است ناميد. اکنون نيز در اين کشور «تورک» هم به معني نام اتنيکي ملت حاکم و هم به معني همه‌ي شهروندان تورکيه بکار مي‌رود. کم‌هزينه‌ترين عواقب اين ساده‌انديشي و کوته‌نگري، ٥٠ هزار کشته در جنگ داخلي با شورشيان کورد بوده است. جمهوري آزربايجان گرفتار اشتباه مشابهي شده و نام گروه اتنيک حاکم و نام همه‌ي شهروندان خود، هر دو را آزربايجاني (آزه‌ربايجانلي) مي‌نامد. اکنون در اين کشور «آزربايجاني» هم به معني همه‌ي شهروندان و تبعه‌ي آزربايجان (تورک و غير آن) و هم به معني نام اتنيکي ملت حاکم (به جاي تورک) است. اين نامگذاري و مهندسي قومي، رفتاري نژادپرستانه است.

سوال ٢٧-آزربايجان اتنيک که شما در آثارتان بکار مي‌بريد آيا در تناقض با نداشتن هويت اتنيک مفهوم آزربايجان نيست؟

جواب-دادن هويت اتنيک -ملي به آزربايجاني همان نگرشي است که اصطلاحاً «آزربايجان‌گرايي» و يا به تورکي «آزه‌ربايجان‌چي‌ليق» ناميده مي‌شود و تعبير «ملت آزربايجان» تنها يک نتيجه‌ي منطقي و ناميمون آن است. «آزه‌ربايجان‌چي‌ليق»، نگرشي دمکراتيک نيست، رژيمي آنتي‌دمکراتيک و اتنوکراتيک است که خواهان برقراري حاکميت اتنيک خود بر يک سرزمين چندمليتي مي‌باشد. «هويت ملي-اتنيکي آزربايجاني» چيزي مانند «هويت ملي-اتنيکي ايراني» است که در حال تحميل شدن بر همه‌ي ملتها و اقليتهاي ملي ساکن در آزربايجان است. «آزه‌ربايجان‌چي‌ليق» علاوه بر تورکان، از هم اکنون باعث بروز نارضايتي در ميان گروههاي اتنيک غير تورک ساکن در آزربايجان از قبيل کورد، فارس، تالش، تات و ... شده است.

«آز‌ربايجان اتنيک» راهي براي اجتناب از اين اتنوکراسي آنتي‌دمکراتيک است. هنگامي که «آزربايجان اتنيک» گفته مي‌شود منظور آن نيست که در منطقه‌ي آزربايجان صرفاً يک اتنوس بنام تورک ساکن است. بلکه مراد آن است که اسم آزربايجان براي ناميدن منطقه‌ي ملي تورک در شمال غرب ايران (و يا «تورک‌ائلي» مرکب از بخشهاي تورک‌نشين «عراق عجم» و «آزربايجان» تاريخي، اداري و جغرافيايي) و به طور قراردادي پيشنهاد مي‌شود (و  اصراري هم بر کاربرد و رواج آن نيست). «آزربايجان اتنيک» مترادف «منطقه‌ي ملي تورک در شمال غرب ايران» و يا «تورک‌ائلي» است؛ و در حاليکه همه‌ي مناطق تورک‌نشين در شمال غرب ايران را شامل است-چه در جغرافياي آزربايجان باشند و چه نباشند-؛ مناطق غير تورک‌نشين جغرافياي آزربايجان را شامل نيست.

شايد مفيد باشد در اينجا به رابطه‌ي تاثير مرزهاي اتنيک بر پيوند بين دمکراسي و ناسيوناليسم اشاره‌اي بکنم. رابطه‌ي تاريخي دمکراسي با مليت‌گرائي و يا ناسيوناليسم مي‌تواند به دو صورت کاملاً متضاد باشد.

١-در مواردي که «مرزهاي بين المللي يک دولت» و يا «مرزهاي يک دولت محلي در يک کشور فدرال»، مطابق با «مرزهاي اتنيکي» باشد، در اين گونه موارد ناسيوناليسم مي‌تواند باعث شکفته شدن و نهادينه گرديدن دمکراسي گردد (مانند ژاپن).

٢-اما در مواردي که مرزهاي بين المللي يک دولت و يا مرزهاي يک دولت محلي در يک کشور فدرال، از مرزهاي اتنيکي بسيار به دور باشد، در اين گونه موارد ناسيوناليسم، عملاً به صورت مانعي در برابر دمکراسي در مي‌آيد (مانند بسياري از جمهوريهاي فدراسيون روسيه).

در ايران نيز به دليل اولاً عدم انطباق مرزهاي بين المللي کشور با مرزهاي اتنيک و دوماً نبود تقسيمات اداري و دولتهاي محلي داخلي بر اساس مرزهاي اتنيک، ناسيوناليسم فارسي عملاً به صورت مانعي در راه دمکراسي و توسعه‌ي کل کشور تبديل شده است. در مقياس کوچکتر، در استانهاي دو مليتي نيز همين وضعيت حاکم است و ناسيوناليسم گروههاي ملي ساکن در اينگونه استانها - مانند آنچه در استان آزربايجان غربي بين تورکها و کوردها، در استان گيلان بين گيلکها و تورکها، در استان تهران بين تورکها و فارسها، در استان کوردستان بين تورکها و کوردها، ... رخ داده- عملاً به صورت مانعي در مسير توسعه و دمکراتيزاسيون اين استانها در آمده است.

بدين سبب است که ما – به عنوان ملت تورک- براي رفع اين مشکل و جلوگيري از حادتر شدن آن در آينده، خواهان آن هستيم که مرزهاي حکومت ملي تورک فدرال در شمال غرب ايران (هر نامي که داشته باشد) و ديگر مناطق ملي تورک‌نشين، مطابق بر مرزهاي اتنيک-ملي ترسيم شوند (کاربرد «تورک‌ائلي» صرفاً براي ناميدن کل منطقه‌ي ملي تورک در شمال غرب ايران به اين هدف کمک مي‌کند). به عبارت ديگر، ما نه از «فدراليسم ادراي» و يا عدم تمرکز اداري، بلکه از فرمول «فدراليسم ملي» و آزربايجان اتنيک (تورک‌ائلي) حمايت مي‌کنيم. زيرا فدراليسم اداري از آنجائيکه بر مرزهاي اتنيک منطبق نيست پس از بروز ناسيوناليسم اتنوسهاي ساکن در يک واحد فدرال اداري، به صورت مانعي در راه دمکراسي و توسعه در خواهد آمد. آزربايجان اتنيک (تورک‌ائلي)، گزينه‌اي است که با گردآوردي همه‌ي مناطق تورک‌نشين در شمال غرب ايران در قالب يک واحد اداري و سياسي، احتمال کشمکشها و درگيريهاي داخلي در واحدهاي اداري موجود و يا دولتهاي فدرال ملي آينده را به حداقل و احتمال شکوفائي دمکراسي و توسعه را به حداکثر مي‌رساند.

س ٢٨-شما ريشه‌ي دور جديد اين جنبش را در کجا مي‌بينيد؟

«حرکت ملي دمکراتيک تورک» مرکب از دو مولفه‌ي «ملت‌شوندگي-ملت‌سازي» و «سياسي شدن» است. حرکت ملي دمکراتيک تورک را به سياق آزربايجان‌گرايان صرفاً در جنبه‌ي سياسي آن، يعني مساله‌ي «تعيين سرنوشت خود» خلاصه کردن، نادرست بوده و به معني ناديده گرفتن مولفه‌ي اساسي حرکت، يعني روند بيداري ملي تورک و ملت‌شوندگي تورکان ساکن در ايران است.

١-مولفه‌ي «ملت‌شوندگي» به معني جريان خودآگاهي و بيداري ملي و روند تحول هماهنگ و همزمان تورک‌زبانان ساکن در آزربايجان اتنيک (تورک‌ائلي) و ايران به «ملت تورک» است. اين مولفه، رکن اصلي حرکت ملي است و روندي طولاني در تاريخ با افت و خيز فراوان است. من حرکت ملي تورک فعلي در ايران را فاز جديد و معاصر اين روند تاريخي مي‌دانم که در دور جديد آن به عنوان يک حرکت مدني روشنفکران و ادبا آغاز شده است (دور نخستين حرکت ملي دمکراتيک تورک به رهبري «جمشيد سوباتاي افشار اورومي» و ديگران در ربع اول قرن بيستم آغاز شده است). منظور من از روشنفکران و ادبا مشخصاً «مجله‌ي وارليق» و در ميان بسياري به ويژه سه نام «جواد هئيت»، «حميد نطقي» و «علي کمالي» است. من ريشه‌هاي فاز معاصر حرکت ملي را مربوط به وارليق و اين سه شخصيت مي‌دانم. هرچند قبل از پديده‌ي وارليق و هم‌زمان با آن روشنفکران و فعالين سياسي منفردي که معتقد به هويت قومي – ملي تورک (و نه آزربايجاني) و صاحب و مدافع نگرشها، ايدئالها و مضمون حرکت ملي معاصر تورک باشند موجود بوده‌اند، اما اين وارليق است که توانست براي نخستين بار در دوره‌ي معاصر پايه‌هاي يک حرکت سيستماتيک و پايدار بر اساس مولفه‌هاي صحيح هويت ملي-اتنيکي خلق تورک در ايران با قابليت توده‌اي شدن را (يعني هويت قومي-ملي تورک و نه آزربايجاني، آزري، ايراني و ...) بريزد. تاکيد پديده‌ي وارليق بر زبان تورکي به عنوان مولفه‌ي اصلي هويت ملي خلق تورک، بر تورکي‌نويسي و آفرينش بدين زبان، بر نام تاريخي-ملي خلقمان «تورک» و نام زبانمان «تورکي» و پوشش دادن پاره‌هاي خلق تورک پراکنده در سراسر آزربايجان اتنيک (تورک‌ائلي) و ايران، گامهائي تاريخي در راستاي اصلاح انحرافات هويتي جريان اليتيست و استعماري «آزه‌ربايجان‌چي‌ليق» بودند که توانستند روند ملت‌سازي-ملت‌شوندگي تورک‌زبانان ساکن در ايران و آزربايجان اتنيک (تورک‌ائلي) را –براي نخستين بار پس از سالهاي جنگ جهاني اول (اتحاد اسلام، اتحاد و ترقي، ...) دوباره بر بنيانهاي درست خود بنشانند.

ب-مولفه‌ي «سياسي شدن» حرکت ملي تورک، به معني بروز خواسته‌هاي سياسي توده‌ي تورک‌زبان خودآگاه و مجادله‌ي سياسي براي وصول به آن خواستهاست. «سياسي شدن» حرکت متناسب با پيشرفت توده‌ي تورک در روند ملت‌شوندگي و به اعتباري زائيده از بطن مولفه‌ي «ملت‌شوندگي» خلق تورک است. خواست «تعيين سرنوشت خود» اوج روند سياسي شدن مي‌باشد. رکن سياسي شدن در وهله‌ي نخست نتيجه‌ي پيشرفت توده‌ي تورک‌زبان در روند ملت‌شوندگي است، اما در تسريع آن عوامل و کاتاليزورهاي خارجي نيز نقش دارند. از مهمترين آنها سقوط دولت پهلوي؛ تاسيس جمهوري اسلامي؛ فروپاشي اتحاد جماهير شوروي؛ ظهور دولت مستقل جمهوري آزربايجان در جوار ايران؛ پيشرفت گام به گام دولت مدرن و لائيک تورکيه در عرصه‌هاي سياسي، اجتماعي و اقتصادي؛ همگرائي و ادغام اين دو دولت در نهادهاي اروپائي؛ رواج خط لاتيني تورکي؛ انقلاب انفرماتيک و ظهور پديده‌هائي چون ويدئو، تلويزيونهاي ماهواره‌اي، تلفن موبايل و در نهايت اينترنت و شکسته شدن سد سانسور و بايکوت دولتي گزارده شده بر اخبار و متون و منابع و اسناد و تاليفات و نشريات و ... تورکي توسط نوآوريهاي تکنولوژيک مذکور؛ جهاني شدن گفتمان حقوق پايه‌اي بشري؛ اوج گرفتن و دست‌آوردهاي مثبت حرکات و جنبشهاي ملل محکوم در کشورهاي منطقه (افغانستان، عراق)؛ اشغال قاراباغ توسط ارمنستان؛ توسعه‌طلبي ارضي کوردي در غرب آزربايجان، عراق و اراضي شرق تورکيه؛ و .... را مي‌توان بر شمرد.

مولفه‌ي سياسي حرکت ملي معاصر در دو دهه‌ي اخير شتاب گرفته، نخست در قالب «حرکت دانشجوئي» مجسم شده، با وقايع خرداد ٨٥ خصلت «توده‌اي» بودن کسب کرده و با سياستهاي سرکوبگرانه‌ي جمهوري اسلامي داراي «فاز حقوق بشري» شده است.

يکي ديگر از ويژگيهاي حرکت ملي آن تورک است که به لحاظ زماني-سياسي، از دوام و پيوستگي آن نمي‌توان سخن گفت. اين حرکتي جديد است و ادامه‌ي «جنبش بابي زنجان»، «انقلاب مشروطيت در آزربايجان»، «حرکت آزادي‌ستان»، «خلق مسلمان»، حتي«حکومت‌ ملي آزربايجان» نيست. هيچ کدام از حرکتهاي مذکور که مي‌توانند به صورت جنبشهاي سياسي اجتماعي خلق تورک، اغلب براي «نجات ايران» و يا «دمکراسي در ايران» دسته‌بندي شوند، بر اساس هويت ملي-اتنيکي تورک و حقوق ملي و منافع ملي ملت تورک شکل نگرفته‌اند، هر چند بر آن تاثيراتي داشته‌اند. اساساً سه حرکت نخست («جنبش بابي زنجان»، «انقلاب مشروطيت در آزربايجان»، «حرکت آزادي‌ستان») مربوط به دوره‌ي حاکميت تورکان بر دولت ايران بوده‌اند و بنابراين نمي‌توانند در مقوله‌ي يک مجادله‌ي تعيين سرنوشت خود-خارجي که مربوط به ملتي محکوم و نه حاکم است بگنجند.

(حرکت ملي دمکراتيک تورک معاصر را مي‌توان ادامه‌ي حرکت ملي دمکراتيک ربع اول قرن بيستم، «اتحاد اسلام»، «اتحاد و ترقي»، «ژؤن تورکها»، «مساوات»، «تورک اوجاقلاري» و «مقاومت مردمي تورک بر عليه تجاوزات ارمني و آسوري و کوردي» ..؛ پس از انقطاعي هفتاد ساله شمرد). اين انقطاع هفتاد ساله و عدم پيوستگي زماني يکي از دلائل عقب‌ماندگي زماني و بي‌تجربگي و ضعف محتوائي حرکت ملي تورک در مقايسه با حرکتهاي ملي ديگر در منطقه مانند فارس، ارمني، کورد و ... است.

س ٢٩- حرکت ملي به دنبال چيست؟

حرکت ملي دمکراتيک تورک به دنبال سعادت ملي خلق تورک ساکن در آزربايجان اتنيک (تورک‌ائلي) و ايران، ايجاد شرايطي براي انسان تورک است تا بتواند با هويت خود در جامعه‌اي انساني، آزاد، مدرن و مرفه و بدون تنش با همسايگان و بي‌ستيز با جهانيان بزيد و شرايط بقاء، تداوم و رشد خود در آن جامعه را مهيا سازد. اما وضعيت فعلي ايران مانع اصلي تحقق اين آمال مي‌باشد. ايران تحت حاکميت فارسها خلق تورک را تحقير نموده و به سفالت کشانده است، توسعه‌ي آزربايجان اتنيک (تورک‌ائلي) را متوقف کرده و مانع از آن شده که خلق تورک و آزربايجان اتنيک (تورک‌ائلي) در منطقه و جهان معاصر جايگاهي را که شايسته‌ي آن‌اند بدست آورند. ايران، کشور و جامعه‌ي آن به شدت از ذهنيت و نُرمهاي جهان معاصر دور افتاده‌اند. «اسلام سياسي» و «بنيادگرائي شيعي»، «دولت ديني» و «دين دولتي»، «حاکميت و اقتدار صنف روحاني شيعه»، «عدم درک زمامداران از مفاهيم اساسي مانند حقوق بشر و آزاديهاي بنيادين و دشمني ايشان با اين مفاهيم»؛ «بي‌کفايتي و فساد مالي زمامداران»، «نبود حقوق برابر زنان با مردان»، .... از ريشه‌هاي عقب‌ماندگي مزمن و توسعه‌نيافتگي شديد دولت و جامعه‌ي ايران و در مقياس وسيع‌تر خاورميانه و جهان اسلام است.

يکي ديگر از مسائل ايران، بلکه مهمترين آن، «مساله‌ي ملتهاي ساکن در آن، حقوق اين ملل و چگونگي مديريت اين مساله» است. دولت ايران تاکنون به کاري فراگير و صميمي در اين باره آغاز نکرده، حتي وجود «مساله‌ي ملي» و «مساله‌ي زبانهاي ملي» در ايران را قبول ننموده است. بر عکس، با اصرار از ارائه‌ي هرگونه راه حل ريشه‌اي براي اين معضل اجتناب نموده، همواره خواستهاي ملي ملل غيرفارس ساکن در ايران را به نام «وحدت ملي» و «تماميت ارضي» ناديده گرفته و با رويکردهاي امنيتي سرکوب کرده است.

دولت ايران دير يا زود مي‌بايد سياست‌گذاري‌اي همه‌جانبه در باره‌ي مساله‌ي ملي و مساله‌ي زبانهاي ملي در ايران انجام دهد. در اين راستا زمامداران و مسئولان اداره‌ي کشور، ابتدائاً مي‌بايست عزم مواجهه با اشتباهات گذشته‌ي دولت ايران و نيت و اراده‌ي فداکاري براي برداشتن گامهاي صائب لازم براي تصحيح آنها را داشته باشند. اما اين عزم و اراده در حال حاضر موجود نيست. در حل مساله‌ي ملي و مساله‌ي زبانهاي ملي در ايران، ما هنوز در مرحله‌ي «نيت» و يا به عبارت دقيقتر «نبود نيت» و يا «سوء نيت» از سوي دولت، زمامداران و قاطبه‌ي نخبگان فارس هستيم. به عبارت ديگر، حرکت ملي تورک به دنبال ايجاد اين نيت و اراده است.

س ٣٠-اگر طور ديگري بپرسيم اهداف سياسي و اجتماعي حرکت ملي دمکراتيک آزربايجان چيست ؟

مساله‌ي تورک در ايران داراي چند پارامتر اساسي است و حل کردن صرف يکي از آنها، براي حل اين مساله کافي نيست. هر پارامتر نيز داراي هدفهاي «کوتاه‌مدت»، «ميان‌مدت» و «درازمدت» مي‌باشد. «تعيين سرنوشت خود» و «اداره‌ي امور خود از طريق بنياد گزاردن دولت ملي خويش» از غايه‌هاي سياسي اين حرکت در درازمدت است، با اينهمه خواستهاي پايه‌اي عاجلتري در کوتاه‌مدت نيز وجود دارند.

١-نگرش رسمي-دولتي وجود گروه اتنيک، خلق و يا ملتي متشخص، مستقل و واحد به نام تورک در ايران را قبول ننموده است. عاجلترين خواستهاي ملت تورک ساکن در ايران، «به رسميت شناخته شدن حقوقي و قانوني هويت ملي او، همانگونه که اين خلق آنرا درک و تعريف مي‌کند و با نام ملي تاريخي خود»، يعني «ملت تورک» و «حقوق ملي اين ملت» از سوي دولت ايران و «انعکاس آن در همه‌ي قوانين و در راس آنها در قانون اساسي» است.

٢-طرف فارسي و دولت ايران مي‌بايد تحميل هويتهاي ملي-اتنيکي جعلي مانند هويت ملي ايراني و قوم آذري بر خلق تورک را متوقف کند. جامعه‌ي فارس و دولت ايران مي‌بايست درک کنند که ايران کشوري چندملتي، چندزباني و چندديني است. آنها مي‌بايست با واقعيت چندفرهنگي، چندزباني و چندملتي بودن ايران آشتي نمايند و در مقابل آن سر تعظيم فرود آورند. مي‌بايست درک کنند هويت مشترک ايرانيان و ملتها و اقليتهاي ملي ساکن در آن بر اساس زبان، فرهنگ و مولفه‌هاي هويتي صرفاً يکي از ملتهاي ساکن در ايران يعني فارسها تعيين و تعريف نمي‌شود. اين هويت، اگر ضرورتي به ايجاد آن باشد، بر اساس منافع مشترک و شناسايي متقابل حقوق و هويت يکديگر تعيين خواهد شد.

٣-خواست پايه‌اي ديگر خلق تورک «رسميت و دولتي شدن سراسري زبان و خط تورکي در ايران و لغو رسميت انحصاري زبان و خط فارسي در قانون اساسي» است. مي‌بايست صريحاً در قانون اساسي قيد شود که «زبان فارسي منحصراً زبان قوم و منطقه‌ي فارس‌نشين کشور است و داراي هيچ امتياز ويژه و برتريت فرهنگي و سياسي و نقش در تعريف هويت ملي-اتنيکي غيرفارسها در ايران نيست». دولت ايران مي‌بايد به سياست تحميل زبان و خط فارسي به عنوان بخشي از هويت ملي بر خلق تورک و نسل‌کشي زباني تورکي دست بردارد، و به مبناء قرار دادن نگرشهاي تحريک‌آميز و نژادپرستانه‌اي مانند «زبان و خط فارسي عامل وحدت ملي ايرانيان است» و «محوريت زبان و خط فارسي در تعريف هويت ملي همه‌ي ايرانيان» در تدوين سياستهاي کلان نظام پايان دهد.

٤-خواست بنيادين ديگر، «تاسيس پارلمان و يا مجلس منطقه‌اي که همه‌ي مناطق تورک‌نشين در شمال غرب کشور و يا آزربايجان اتنيک (تورک‌ائلي) را پوشش مي‌دهد» است. اين تدبير بسترسازي براي تقسيم قدرت، مبارزه با تمرکزگرائي و از بين بردن شکاف حاصله در همه‌ي عرصه‌ها بين مرکز و حاشيه است، اما همه‌ي آن نيست. زيرا اين تمرکززدائي و تقسيم قدرت مي‌بايست بر اساس خطوط ملي-اتنيکي باشد. در اين راستا مي‌بايد هويت ارضي واحد مناطق تورک‌نشين در کشور به رسميت شناخته شده و به تجزيه‌ي آنها در تقسيمات اداري کشوري پايان داده شود. بويژه در شمال غرب کشور مي‌بايست همه‌ي مناطق تورک‌نشين پيوسته (تورک‌ائلي) به طور کيفي تقسيم شده بين استانهاي آزربايجان غربي، آزربايجان شرقي، اردبيل، زنجان، همدان، مرکزي، قزوين، تهران، قم، کردستان، کرمانشاهان و گيلان (و البرز) در يک واحد اداري-سياسي به مرکزيت تبريز سازماندهي شوند.

٥-خواستهاي عاجل ديگر، برداشتن گامهائي مشخص و قابل مشاهده و ملموس در راستاي اعتمادسازي است. از جمله

-آغاز تعليم و تربيت به زبان تورکي در سراسر ايران و در همه‌ي مقاطع تحصيلي و آموزشي؛
-تاسيس رسانه‌هاي سراسري جمعي از جمله روزنامه، راديو و تلويزيون به زبان تورکي؛
-تاسيس نهادهاي فرهنگي، تحقيقاتي و علمي ملي مانند فرهنگستان زبان و تاريخ تورکي؛
-بازگرداندن نامهاي جغرافيائي تورکي در سراسر کشور که در دو دوره‌ي پهلوي و جمهوري اسلامي به فارسي تغيير يافته‌اند و ...

همچنين حکومت با تصويب قوانين لازم و تنظيم و اصلاح قوانين موجود، مي‌بايست از تضييقاتي که نهادهاي دولتي، امنيتي، اطلاعاتي و قضائي بر روشنفکران، فرهنگيان و فعالان تورک، نشريات و انجمنهاي تورک و .... وارد مي‌کنند جلوگيري نمايد و از محکوميت کيفي و خودسرانه‌ي شرکت‌کنندگان در فعاليتهاي فرهنگي و مدني ممانعت نمايد. در اين رابطه قوانيني که معمولاً بر اساس آنها روشنفکران و فعالين مدني و سياسي تورک با اتهاماتي مانند جاسوسي براي بيگانه، فعاليت پان‌تورکيستي، اقدام بر عليه امنيت ملي، تبليغ عليه جمهوري اسلامي و ... محکوم مي‌شوند مي‌بايد بررسي و در جهت دمکراتيزاسيون آنها بازنويسي شوند.

No comments:

Post a Comment