دين و آسيميلاسيون ملت تورک
از گفتگو با مهران بهاري آزربايجان دموکراسي اوجاغي
Sunday, November 29, 2009
س ٣٥- دين و اعتقادات مذهبي عنصر مهمي در بين تورکهاست و امروز هم بخش
عمدهاي از تورکها و مردم آزربايجان باورهاي ديني عميقي دارند و به آن بها ميدهند،
نگاه شما به مقولهي دين چيست؟
مسالهي
دين، باورهاي ديني و نقش آنها در هويت ملي تورک و سياستهاي استعماري دولت ايران از
موضوعات بسيار کم تحقيق شده است. در اينجا مفيد است به دو مفهوم پايهاي «اسلام
تورکي» و «مذهب امامي» اشارهاي بکنم.
«اسلام
تورکي» يکي از مصاديق «اسلام مرزي» و يا اسلام مللي که در حاشيهي جهان اسلام و در
تماس با اديان و ملل معتقد بدانها قرار دارند است. اسلام تورکي مانند هر «اسلام
مرزي» ديگري بيش از آنکه هويتي ديني باشد، بخشي از هويت ملي-اتنيکي تورکان در
مقابله با ملل همسايه است و صرفاً معني سمبليک و فرمال دارد. خصلت ديگر اين اسلام،
تساهل و مسامحهي بنيادين شده در آن است. بالطبع بنيادگرائي ديني بيگانه با ذات
اين اسلام است. اسلام تورکي، جوهر درک جوامع گوناگون مسلمان تورک ساکن در ايران و
آزربايجان (چه معتقد به انواع اسلام ارتودوکس، چه معتقد به انواع اسلام هترودوکس،
چه سني، چه شيعي، چه علوي، ...) از دين و عامل تعيين کننده در شکلگيري رفتارهاي
ديني آنها است.
«مذهب
امامي»، قرائت فارسي شيعهي دوازده امامي متشرعه از اسلام ارتودوکس است، در مقابل «مذهب
جعفري» که تفسير تورکي شيعهي دوازده امامي متشرعه از اسلام ارتودوکس ميباشد. فرق
عمدهي مذهب فارسي امامي با مذهب تورکي جعفري، اعتقاد گروه نخست به «عصمت امامان»،
«امتيازات صنف روحاني از جمله ولايت فقيه» و «در هم آميزي امور ديني و امور دولتي»
است.
بر
اثر اندرکنش اين دو نوع اسلام (اسلام تورکي، مذهب جعفري) است که ملت تورک ساکن در
ايران و آزربايجان اتنيک (تورکائلي) از يک سو يکي از سکولارترين ملل خاورميانه
است. يعني آنکه علي رغم علاقه به آئينها و سنن مذهبي، رفتارهاي شخصي و اجتماعي خود
را بر اساس موازين شريعت تنظيم نميکند. از سوي ديگر نخبگان و روشنفکران با هويت
ملي تورک عموماً گرايشات لائيک و غير ديني سياسي دارند.
در
سالهاي اخير، ما شاهد شکلگيري مناسبت متفاوت خلق تورک با دين و موج جديدي از «دينگريزي»
در ميان خلق تورک هستيم. در ظهور پديدهي دينگريزي جوانان تورک، دو دسته از عوامل
داخلي و خارجي موثراند. مهمترين عامل داخلي همان «اسلام تورکي» است که در مقابل
تفسيرهاي بنيادگرايانه و متحجر از دين مقاومت نشان ميدهد. منظور از عوامل خارجي
نخست دافعهي وجود دولت ديني در ايران و گسترش دينگريزي عکس العملي در بين تودهها
و نخبهگان است. مانند آنچه در ميان خلق فارس نيز در حال رخ دادن است. پي بردن
تورکان به سياستهاي دولت براي آسيميلاسيون ديني تورکان و نابودسازي اسلام تورکي و
همچنين آگاه گشتن آنها از حقيقت کاربرد ابزاري دولت از دين و بويژه مذهب شيعه براي
جلوگيري از بيداري و شکلگيري شعور ملي تورک و روند ملتشوندگي تورکان، از ديگر
عوامل خارجي است. مجموعهي اين عوامل، باعث کمرنگتر شدن بيشتر نقش دين و مذهب در
حيات شخصي و اجتماعي تورکان و دينگريزي آنها، بويژه در ميان جوانان در دو دههي اخير
شده است.
س ٣٦-آيا دين نقشي در آسيميلاسيون ملت تورک دارد؟
برخي
از فعالان تورک و تشکيلات سياسي آزربايجانگرا، درک و نگرشي همهجانبه و عميق از
سياستهاي استعماري و آسيميلاسيون دولت جمهوري اسلامي ندارند. آنها اين سياستها را
در عرصهي زباني (تبديل زبان تورکي به فارسي) خلاصه ميکنند و از وجوه و ابعاد
ديگر آن غافلاند. حال آنکه دائرهي سياستهاي آسيميلاسيونيست دولت جمهوري اسلامي و
مستعمرهسازي آزربايجان اتنيک (تورکائلي) بسيار وسيعتر از تضييقات زباني صرف
بوده و همهي ابعاد اجتماعي، فرهنگي، سياسي، اقتصادي، سرزميني (تجزيهي منطقهي
ملي تورک بين ١٣ استان و تخريب هويت وطني تورک و يا جلوگيري از فرم گرفتن آن)،
ديني-اعتقادي و جز آن را شامل ميشود.
سياست
«استعمار ديني» يعني استفادهي ابزاري دولت از دين براي ممانعت از رشد هويت ملي
تورکي در ميان تورکان ساکن در ايران. اين سياست دو مولفهي مشخص دارد، نخست «آسيميلاسيون
ديني تورکان» و دوم «بسط اسلام سياسي، بنيادگرائي اسلامي و افراطيگري شيعي» در
ميان تورکها. منظور از «آسيميلاسيون ديني تورکان»، در درجهي اول تغيير باور اسلام
تورکي (در مورد شيعه، اين اسلام تورکي در شکل مذهب جعفري تبلور پيدا ميکند) به
فرم فارسي آن يعني شيعهي امامي است. پس از تاسيس جمهوري اسلامي، رايج ساختن
اجباري مذهب امامي و تبديل جبري مذهب تورکان جعفري، علوي، وحدت وجودي، بهائي و ....
به مذهب فارسي امامي از سياستهاي راهبردي دولت جمهوري اسلامي براي آسيميلاسيون
تورکان ساکن در ايران و ساختن «ملت ايران فارسيزبان و اماميمذهب» بوده است.
تاثير ترويج شيعهي امامي فارسي در آزربايجان اتنيک (تورکائلي) و در ميان ملت
تورک بويژه عشاير و روستائيان بر نابودي فرهنگ و هويت ملي تورک، بسيار مخربتر و
مهلکتر از ترويج زبان تحميلي و استعماري فارسي در ميان خلق تورک است. از اينرو
مذهب فارسي امامي در ميان تورکان را ميتوان به عنوان مذهبي استعماري، و هکذا
نمايندگان ولايت فقيه و حوزههاي علميهي امامي در آزربايجان اتنيک (تورکائلي) را
به عنوان ميسيونرها، عمال و پايگاههاي استعمار فارسي توصيف نمود.
«آسيميلاسيون
ديني» تورکان در مقايسه با «آسيميلاسيون زباني» آنها بسيار موفقيتآميزتر بوده
است، به نحوي که ميتوان گفت اکنون ملت تورک به لحاظ اعتقادي فارس شده است. در
نتيجهي موفقيت آسيميلاسيون ديني بويژه در شهرهاي بزرگ است که در نيمهي دوم قرن
بيستم خلق تورک نيز دهها شخصيت بنيادگراي شيعي به جامعهي ايران تحويل داده است
(بازرگان، حنيف نژاد، خلخالي، ده نمکي، چمران، زنجاني، موسوي اردبيلي، مير حسين
موسوي، باکري، جعفري، مشگيني، ...). هرچند خصوصيات دمکراتيک و انسانيتر اسلام
برخي از اين شخصيتها را ميتوان از تاثيرات اسلام تورکي دانست، با اينهمه اين شخصيتها
در درازمدت به جاده صافکن استعمار فارسستان در آزربايجان اتنيک (تورکائلي) و
فارسسازي ديني و اعتقادي ملت تورک تبديل شده و خواهند شد. تاثير اين شخصيتها را
ميتوان به تاثير تورکان فارسينويس تشبيه کرد که با فارسينويسي داوطلبانهي خود،
از يک طرف باعث غنيتر شدن زبان و فرهنگ فارسي، اما از طرف ديگر باعث تضعيف زبان و
فرهنگ تورکي ميشوند. بيسبب نيست که در ميان آيت اللههاي شيعي امامي برجستهي تورک،
حتي يک تن که مدافع حرکت ملي تورک باشد وجود ندارد. اين وضعيت در تضاد کامل با
وضعيت بلوچها و تورکمنها و آسوريها و ارمنيها و ... است که صنف خادمان دينشان
کاملاً خصلت ملي دارد.
گروهي
از فعالان سياسي و فرهنگي تورک نيز هر چند از جهت زباني داراي خودآگاهي و شعور ملياند
و به درستي سياستهاي آسيميلاسيونيست و فارسسازي زباني جمهوري اسلامي را نقد کرده
به چالش ميکشند، اما در عين حال مشکلي با شيعهي امامي و سياستهاي استعماري دولت
فارس در عرصهي ديني ندارند. اين افراد و جريانات ميبايست درک کنند که نميتوان
از يک سو سياستهاي آسيميلاسيونيست زباني قوميتگرايان فارس و دولت جمهوري اسلامي،
يعني تحميل زبان فارسي و دشمني با زبان تورکي را تنقيد کرد و از سوي ديگر سياستهاي
آسيميلاسيونيست ديني آنها يعني تبليغ شيعهي امامي فارسي در ميان ملت تورک، ترويج
انديشهي اختلاط دين و دولت و راديکاليزم اسلامي، و ريشهکن کردن اسلام مردمي
تورکي و سکولاريسم را مدافعه نمود. از جنبهي ضد تورک بودن و هويتزدائي، بين فارسسازي
زبان ملت تورک با شيعهي اماميسازي دين اين ملت هيچ تفاوتي وجود ندارد. از اينرو
با جريانات سياسي تورک معتقد به شيعهي امامي و بويژه مدافعين اسلام سياسي و ولايت
فقيه ميبايست با احتياط برخورد نموده و آنها را مبلغ مذهب ملي فارسها يعني شيعهي
امامي و فارسيگري - اقلاً از جنبه مذهبي- در ميان تورکان ايران و آزربايجان اتنيک
(تورکائلي) دانست.
افزون
بر ترويج خود مذهب شيعي، دولت پهلوي و بويژه دولت جمهوري اسلامي طرحهاي جانبي
گستردهاي براي تبليغ تمايلات افراطي ديني در ميان تورکان را به اجرا گذارده و از
دين به عنوان ابزاري براي ممانعت از رشد هويت ملي تورکي استفاده کردهاند. به
عنوان مثال امروزه اکثريت مطلق کنگرهها، گردهمآئيها، سمينارها و جشنوارههاي
دولتي در آزربايجان اتنيک (تورکائلي) منحصراً در رابطه با امور ديني و آئينهاي
مذهبياند. حال آنکه اکثريت مطلق کنگرهها، گردهمآئيها، سمينارها و جشنوارههاي
دولتي در فارسستان در رابطه با امور غيرديني و دنيوي، علمي، هنري، اجتماعي،
تکنولوژي و .... اند. و يا رهبر جمهوري اسلامي زبان تورکي را آگاهانه و صرفاً در
مراسم نوحه و .... بکار ميبرد. اخيراً نيز دولت جمهوري اسلامي ايران مسالهي انتخاب
تبريز و يا اردبيل به عنوان پايتخت جهان تشيع را عَلَم کرده است. اينها همه
تلاشهائي آگاهانه براي بسط بنيادگرائي ديني و عقب نگاهداشتن فرهنگي و اجتماعي
مناطق تورکنشين از سوي دولت ايران و در راستاي استعمار داخلي است.
س ٣٧-حکومت حرکت ملي آزربايجان را به بيديني يا ضديت با دين متهم ميکند
و براي منزوي کردن حرکت تبليغات وسيعي هم در اين جهت انجام ميدهد، پاسخ شما به اين
اتهامات چيست و اصولاً مناسبت حرکت ملي با دين چگونه است؟
دولت
ايران به خوبي ميداند که فاناتيسم ديني به همراه خود شيعهي امامي، مهمترين و
موثرترين عامل در جلوگيري از روند خودآگاهي ملي در ميان تورکان ساکن در ايران است.
نخبگان و روشنفکران تورک نيز بدين حقيقت واقفاند که مبارزه با فاناتيسم ديني و
پايان دادن به دولت ديني -دين دولتي، تسريع کنندهي روند ملتشوندگي تورکان ساکن در ايران است و
اهميتي حياتي در حرکت ملي تورک دارد. در جهان اسلام، اولين گام براي تعيين سرنوشت «خود»،
رها نمودن اين «خود» از ذهنيت «امت» و بازکردن مسير تحول آن به «ملت» است. دين در
خاورميانه همواره با سياست در هم تنيده بوده است. اما همچنين در خاورميانه و جهان
اسلام، لائيسيسم و آزادي دين-مذهب پيششرط دمکراسي و توسعه است. حتي ميتوان گفت
با توجه به شرايط خاص جهان اسلام، خاورميانه و ايران، مبارزه براي برقراري نظامي
لائيک در ايران بر مبارزه براي دمکراسي نيز عاجليت، اولويت و ارجحيت دارد.
بنابراين، در ايران و منطقه هر حرکتي در راستاي لائيسيسم، در درازمدت همسو با حرکت
ملي تورک ميباشد. به دلائل فوق عمدهي شخصيتها و جريانات منسوب به حرکت ملي تورک
خواستار جدائي مطلق دين از دولت و آزادي دين و مذهب و به عبارت ديگر مدافع
لائيسيسماند. البته در اينجا موضوع جدائي نهاد دين از نهاد دولت و نه از سياست
است.
اين
موضع و رويکرد، ضديت با دين نيست، احترام به دين و پاسداري از جايگاه واقعي آن است.
آنچه حرکت ملي تورک مخالف آن است نه نهاد دين، بلکه استفاده ابزاري از دين براي
مقاصد سياسي، ملعبه نمودن آن توسط ناسيوناليسم افراطي فارسي و خوار نمودن آن از
سوي بنيادگرايان و دولت ايران است. اين موضع، در همخواني با سنت جدائي دين از دولت
در تاريخ تورک نيز ميباشد. انديشه و نهاد دولت ديني، بر ضد سنت دولتمداري تورک و
تاريخ آزربايجان اتنيک (تورکائلي) است، در ميان بيش از دويست دولت و امپراتوري
تورکيک در تاريخ هيچکدام از آنها تحت سيطرهي مقامات «روحاني» و صنف خادمان دين
نبودهاند. صرف وجود و حاکميت دولتي ديني در آزربايجان اتنيک (تورکائلي)، آنهم
دولت ملت حاکم فارس و مدافع مذهب فارسي شيعهي امامي، وضعيتي برضد سنن ملي تورک
است.
از
سوي ديگر، جنبش ما جنبشي ملي است و گرايشات سياسي و ايدئولوژيک بسيار متفاوتي را
دربر ميگيرد. في الواقع ما در سالهاي اخير شاهد پيوستن افزايندهي افراد با
گرايشات ديني به حرکت ملي تورک هستيم. حضور اين افراد و گرايشات باعث مردمي، بومي
و دمکراتيکتر شدن حرکت ملي تورک و گسترش وسيع پايگاه اجتماعي آن گرديده است. (وضعيتي
کاملاً متفاوت با جريان «آزربايجانچيليق» که نوعاً منحصر به اليت چپ
آزربايجانيان ملهم از سياستهاي دولت شوروي و بدون پايگاه اجتماعي گسترده بود. و به
اين سبب و نيز تاکيد بر «هويت جعلي ملي آزربايجاني» که براي عامهي تودهي تورک مطلقاً
غير قابل پذيرش است، از طرف مردم ديندار و دينگرا مورد استقبال قرار نگرفت). حضور
اين افراد و گرايشات در طيف حاميان حرکت ملي، پاسخي درخور به تبليغات دولت ايران
مبني بر ضد دين بودن حرکت ملي است. در سالهاي اخير رويگرداني و گسست روحانيون و
مبلغان مذهبي تورک از دولت جمهوري اسلامي هم شتاب گرفته است. حرکت ملي تورک ميبايست
فعالانه به جذب اين صنف نيز در بنيهي خود اقدام نمايد. در غير اينصورت اين افراد
به جريانات گوناگون اجتماعي خلق فارس مانند جنبش سبز جذب خواهند شد.
به
لحاظ تئوريک برخي از گروههاي داراي تمايلات ديني حاضر در حرکت ملي تورک، ممکن است
معتقد به ايجاد دولت ديني در آزربايجان اتنيک (تورکائلي) و همبستگي سياسي و ايجاد پيوندهاي مستحکم با جهان اسلام باشند
(در حال حاضر همچو گروهي وجود ندارد). جريانات ديگري ميتوانند معتقد به برپائي يک
دولت حقوقي و لائيک در آزربايجان اتنيک - تورکائلي (بسته به شرايط در ترکيب ايران
و يا مستقل از آن) و ايجاد پيوندهاي مستحکم و استراتژيک با اروپا-ترانس آتلانتيک (اتحاديهي
اروپا، ناتو، ...) باشند. به نظر من ظهور اينگونه تمايلات متضاد در عرصهي رابطه
دين و سياست در داخل حرکت ملي تورک، طبيعي است. هر شخصيت و جريان سياسي تورک، به
شرط «باور به هويت قومي-ملي تورک» (و نه آزري، و نه آزربايجاني، ....)، «يگانگي ملي
همهي تورکزبانهاي ساکن در ايران (اوغوزهاي غربي»، «وطن تورک بودن همهي منطقهي
ملي تورکنشين در شمال غرب کشور (تورکائلي)»، «مجادلهي دمکراتيک و بدور از
خشونت» و «مديريت مستقل جريان سياسي خويش از جريانات مشابه ملت حاکم فارس-سراسري»،
مجاز و محق است که اصول اعتقادي خود را در داخل حرکت ملي تورک ملحوظ کند.
س ٣٨-آيا حرکت ملي در عرصهي ديني نيز مطالباتي دارد؟ اگر دارد اين
مطالبات کدامند؟
در
ميان مطالبات سياسي حرکت ملي تورک، مطالبات مربوط به عرصهي دين و آسيميلاسيون
ديني نيز ميبايست گنجانده شوند.
مديريت
مستقل شبکهي در حال گسترش حوزههاي علميهي شيعهي امامي فارسي در مناطق تورکنشين
و بويژه آزربايجان اتنيک (تورکائلي) از حوزههاي علميهي فارسستان و پايان دادن
به وابستگي تحقيرآميز آنها به مراکز شيعي فارسستان، عمدهترين اين خواستها است.
تبليغ،
ترويج و تحميل مذهب امامي که تفسير فارسي شيعهي دوازده امامي متشرعه است و همهي تفرعات
بدعتآميز آن مانند ولايت فقيه و اجراي احکام فقهي آن در آزربايجان اتنيک (تورکائلي)،
در ضديت با فرهنگ و هويت ملي تورک، اسلام تورکي و تفسير تورکي شيعهي دوازده امامي
متشرعه يعني مذهب جعفري قرار دارد و از اساسيترين مولفههاي فارسسازي ملت تورک و
مستعمره ساختن آزربايجان اتنيک (تورکائلي) توسط دولت ايران است.
گماردن
نمايندگان ولايت فقيه از مرکز-فارسستان، وجود دادگاههاي ويژهي روحانيت وابسته به
مرکز، آموزش اين مذهب فارسي در مدارس شهرهاي آزربايجان اتنيک (تورکائلي) و ديگر
مناطق تورکنشين ميبايست به عنوان سياستهاي آسيميلاسيونيست و فارسسازي و مستعمره
نمودن آزربايجان اتنيک (تورکائلي) و ديگر مناطق تورکنشين ايران تلقي شود و از
سوي فعالان سياسي و انجمنهاي حقوق بشري تورک محکوم گردد.
نکتهي
ديگر، لزوم حمايت صريح حرکت ملي تورک از هويت و آزادي همهي زيرگروههاي اعتقادي و
ديني تورکان ساکن در ايران و آزربايجان اتنيک (تورکائلي) است. مراد از زيرگروههاي
اعتقادي و ديني تورک، تورکهاي علوي-قزلباش (اهل حق)، سني (کورهسونني، ..)، جعفري،
بهائي، طريقتهاي متعدد تصوفي-وحدت وجودي (ذهبيه، شيخيه، خاکساريه، نعمت اللهيه،
مولويه، ...) و ناباوران (افراد غيرديني، بيدين، ضد دين، ..) است. اِعمال فشار
سيستماتيک بر گروههاي ديني، مذهبي و اعتقادي مختلف تورک و تحديد گسترده و خشن
آزاديهاي انساني، وجداني و مذهبيشان توسط نهادها و دولت جمهوري اسلامي، يکي از
عرصههاي جدي اخلال حقوق ملي و بشري خلق تورک در آزربايجان اتنيک (تورکائلي) و
ديگر نقاط ايران است. حمايت حرکت ملي تورک از اين دستجات اعتقادي در مقابل اقدامات
امنيتي و تضييق حقوق آنها توسط دولت ايران:
١-به
گسترش فرهنگ تساهل و مداراي ديني-مذهبي در ميان خلق تورک کمک ميکند
٢-خصلت
دمکراتيک حرکت ملي تورک را افزايش ميدهد
٣-با
انعکاس خواستههاي اين گروههاي اعتقادي و ديني تورک و جلب آنها، پايگاه مردمي حرکت
ملي تورک را گستردهتر ميکند
٤-
ميتواند روند آسيميلاسيون ملي گروههاي مذکور را کند سازد (گروههاي جعفري و بهائي
تورک با ريسک استحالهي ملي در ميان ملت فارس و گروههاي سني و علوي (قزلباش) تورک
با ريسک استحالهي ملي در ميان ملت کرد مواجهاند).
عرصهي
ديگر قابل ذکر، اجراي احکام شريعت و مجازات شرعي در داخل مرزهاي آزربايجان اتنيک
(تورکائلي) و همچنين ديگر نقاط تورکنشين ايران و در مورد تک تک شهروندان تورک
ايراني است که فعالان سياسي و انجمنهاي حقوق بشري تورکي ميبايد به مخالفت صريح با
آنها برخيزند و آنها را محکوم کنند.
١-مجازاتهاي
سنگسار، اعدام، اعدامهاي خياباني، قطع عضو، قصاص، ديه و .... اهانت به نوع بشرند.
٢-اجراي
احکام شريعت در آزربايجان اتنيک (تورکائلي) و ديگر مناطق تورکنشين، اقدام
آگاهانهي دولت جمهوري اسلامي ايران براي زدودن سنت ديرينهي سکولاريسم خلق تورک و
آزربايجان اتنيک (تورکائلي) و تخريب ويژگيهاي رفتاري و تحديد آزاديهاي ديني-مذهبي
آنها است.
٣-تبليغ
فرهنگ خشونت، انتقام، تعصب، کينهتوزي و بدويت بنام اجراي احکام شريعت در
آزربايجان اتنيک (تورکائلي) و در قالب مجازاتهاي دهشتانگيز غيرانساني، مانند خود
دولت ديني و شيعهي اماميسازي خلق تورک، در تناقض با روند مدني شدن، تجدد و توسعهي
آزربايجان اتنيک (تورکائلي) قرار دارد.
٤-اجراي
انجام احکام شرعي در ملاء عام، حتي انعکاس آنها در رسانهها ميبايد به عنوان
سياست ترور دولتي براي در هم شکستن حس غرور ملي و انگيزهي مقاومت ملت تورک بر
عليه دولت جمهوري اسلامي فارسي تلقي شود.
٥-اسلام
دگماتيک، سطحي، انعطافناپذير و خشن که به اسم شريعت و با انجام مجازاتهاي
غيرانساني تصوير ميشود، در ضديت مطلق با درک اسلام نخبگان تورک و درک سنتي و
مردمي خلق تورک از اسلام و سنن و فرهنگ مردمي خلق تورک قرار دارد. اسلام نخبگان
تورک و اسلام مردمي تورکي که بهترين نمونهي آنها را به ترتيب در اسلام شمس
تبريزي-مولاناي رومي و عشاير ايلات تورک شاهيسئوهن و قاشقاي، افشار و .... ميتوان ديد،
همواره بر محور تساهل، تسامح و دوستي و محبت و سنن ملي تورکي قرار داشته است.
No comments:
Post a Comment