جمشید سوباتایلی آوشار اورومی، ١٨٦٤-١٩٤٠
(جمشیدخان مجدالسلطنه افشار اورومی)
والی آزربایجان نیمهمستقل- تحت الحمایهی امپراتوری عوثمانلی
(٨ ژوئن ۱۹۱۸ - اول اکتبر ۱۹۱۸)
Saturday, December 17, 2011
مئهران باهارلی
سؤزوموز
یکی از رهبران سیاسی و نظامی، روشنفکران و محققین تورک و شخصیتهای برجستهی تاریخ معاصر ملت تورک، آزربایجان و تورکایلی، از سابقون تورکگرایی مودرن و پیشگامان حرکت ملی دموکراتیک تورک که توسط تاریخنگاریهای ایرانی و آزربایجانی، و طیفهای گوناگون آزربایجانگرایان فارسگرا و روسپرست از صحنهی تاریخ و حافظهی تاریخی ملت تورک بالکل حذف شده است، «جمشید سوباتایلی آوشار اورومی» (جمشید خان مجدالسلطنه افشار اورومی) میباشد. برای ملت تورک ساکن در ایران جمشید سوباتایلی آوشار اورومی دارای همان مقامی است که محمدامین رسولزاده برای جمهوری آزربایجان و مصطفی کمال آتاتورک برای جمهوری تورکیه – البته بدون مرتکب شدن به اشتباهات آنها - داراست.
من در این سری از مقالات خود که به جمشید سوباتایلی آوشار اورومی (جمشید خان مجدالسلطنه افشار اورومی) اختصاص دادهام سعی کردهام برای نخستین بار - با استفاده از معلومات پراکنده و گاهاً متناقضی که در بارهی وی در اینجا و آنجا ذکر شده - وی را به عنوان یک شخصیت و رهبر برجستهی تورک و از پیشگامان تورکگرایی مودرن و دموکراتیک معرفی، و تصویری مقدماتی اما حتی المقدور جامع و کلی از حیات وی ترسیم نمایم. اومید دارم که به مرور زمان، کاستیهای این گام اول (به سبب ضیق اسناد آرشیوی و منابع و کمبود دادههای لازم) و اشتباهات محتمل آن توسط محققین، خوانندهگان و علاقهمندانی که دسترسی به اسناد آرشیوی و منابع و دادههای موثق و بیشتری دارند تصحیح و تکمیل گردند
موضع آزربایجانگرایان پانایرانیست و روسپرست (آزربایجانگرایان استالینیست) نسبت به جمشید سوباتایلی آوشار اورومی (جمشید خان مجد السلطنه افشار اورومی)
اندک معلوماتی که در منابع پانایرانیستی و آزربایجانگرایان پانایرانیست و آزربایجانگرایان استالینیست در بارهی مجدالسلطنه داده میشود کلیشههائی مانند این است: او «هوادار زبان تورکی»، «از زعمای دعوت تورکها در آزربایجان»، «معروف به طرفداری از عوثمانلیها» و «عبد و عبید، زرخرید عوثمانلیها» بود:
یک-کسروی، آزربایجانگرای پانایرانیست و تورکستیز تورکتبار مشهور و منسوب به مانقورتیسم تبریزی – گؤزقامانیسم آزربایجانی، در بارهی مجدالسلطنه افشار اورومی چنین میگوید: «چون جنگ جهانگیر سال ١٩١٤ برخاست، کم کم دامنهی آن تا به ایران و آزربایجان رسید. در سال ١٣٣٦ (١٩١٨) سپاه عوثمانلی به آزربایجان آمده، مجدالسلطنه افشار را که با خود آورده بودند از سوی خود والی گردانیدند. این مجدالسلطنه هوادار زبان تورکی بود». (بر خلاف ادعای کسروی، مجدالسلطنه را سپاه عوثمانلی با خود نیاورده بود. با اوج گرفتن قتل عامهای ملت تورک توسط قوای مسلحهی مسیحی مرکب از ارمنیان و آسوریان تحت حمایت ارتشهای اشغالگر روسیه و بریتانیا و فرانسه و ...، مجدالسلطنه حیات مرفه خود در استانبول را رها کرد و داوطلبانه به همراه اوردوی عوثمانلی، بار دیگر برای نجات ملت تورک به سوی وطن شتافت. این در حالی بود که در آن زمان، دموکراتهای آزربایجان در تبریز و دیگر خائنین و وطنفروشان مانند کسروی با جانیان و اشغالگران ارمنی و آسوری و بریتانیا همکاری میکردند)
دو-در بند سوم اعلانیهی پانایرانیستی فرقهی دموکرات آزربایجان در تبریز به سال ١٩١٨ مبنی بر ممنوع ساختن زبان تورکی و اخراج تقی رفعت از فرقهی دموکرات آزربایجان به جرم تورکینویسی و نویسندهگی در روزنامهی «تورکیزم» آذربایجان -که موسس و مدیر آن جمشید خان مجدالسلطنه بود-، به منظور تخریب و ترور شخصیت وی، از او به صورت «عبد و عبید، یعنی زرخرید عوثمانلیها» یاد میشود. اصطلاح «تورکیزم» به کار رفته در این اعلامیه که محتملاً به قلم احمد کسروی و دیگر رهبران حزب پانایرانیستی فرقهی دموکرات آزربایجان – تبریز است، در آن دوره در ادبیات سیاسی فارسی به معنی «پانتورکیسم» بود. احمد کسروی نسبت به دو شخصیت تورک، به سبب قابلیتهای روشنفکری، قلمی، فرهنگی و ادبی آنها، شدیداً احساس حسادت میکرد و عمیقاً نفرت میورزید. یکی جمشید خان افشار اورومی، دومی تقی رفعت. نفرت وی از این دو شخصیت تورک و تورکگرا در این بند اعلانیه نیز منعکس شده است:
بند سوم: «تصمیمات سهگانهی دموکراتها: .... ٣- میرزا تقی خان [رفعت] سردبیر جریدهی تجدد که بدواً ناشر افکار جمعیت و اخیراً از نقطهی نظر منفعتپرستی با مجدالسلطنه، عبد و عبید یعنی زرخرید عوثمانلیها، نویسندهگی روزنامهی تورکیزم را پیشهی خود کرده و مروج تبلیغات بر ضد وطن خود شده بود، از عضویت جمعیت دموکرات اخراج نمودهاند.»
سه-در کتاب سرزمین سرزتشت (دهقان)، مجدالسلطنه هوادار جدی عوثمانلیها نامیده میشود: «پس از ورود عوثمانلیها به آزربایجان حاج محتشم السلطنه از سمت والی آزربایجان برکنار گردیده، عوثمانلیان به جای وی جمشید خان مجدالسلطنه اورومی را از سوی خود به والیگری برگماردند. مجدالسلطنه از طرفداران جدی عوثمانلیها بود و در سال ١٢٩٣ [١٩١٤] موقع عقبنشینی خلیل پاشا با وی رفته بود و حالا در این ایام با چند تن از فدائیان ایران که به اسلامبول مهاجرت نموده بودند از آن جا حرکت کرده به تبریز وارد شده، با آرتش عوثمانلیها به ایران مراجعت کرده و به سمت والی آزربایجان منصوب شد». باید ذکر کرد در آن دوره، نه تنها ملت تورک در تورکایلی و در جنوب و در مرکز و در شمال شرق ایران، بلکه سراسر جهان اسلام از قققاز تا هندوستان و از تورکستان چین تا قلب اوروپا، هواخواه و متحد امپراتوری عوثمانلی بود. در قفقاز رهبران تورک، با حمایت عوثمانلی دولت تورک جمهوری خلق آزربایجان را تاسیس کردند؛ و در تورکایلی اهالی شهرها و روستاهای اورمیه، خوی، سلماس، تبریز، ماکو، تالش، .... علاوه بر پیوستن به صفوف حزب اتحاد اسلام، خواهان الحاق سرزمینشان به امپراتوری عوثمانلی بودند و در نهایت موفق به تاسیس دولت تورک اتحاد شدند. موضع جمشید خان در اتفاق و اتحاد با عوثمانلیان، کاملاً در تطابق با نیاز و خواست شرایط و زمانه و مردم، و سیاست راهبردی رهبران و سیاسیون تورک وقت بود.
اینک تبریز و تمامی آزربایجان، تحت الحمایهی امپراتوری عوثمانلی است
در سالهای آغازین جنگ جهانی اول، غرب تورکایلی (مخصوصا استانهای امروزی آزربایجان غربی، همدان، ....) زیر چکمههای اوردوی اشغالگر روسیه تزاری و متحدان او مسیحی قوای مسلحهی ارمنی و آسوری که در ضمن مورد حمایت فعال بریتانیا، آمریکا و فرانسه نیز بودند قرار داشت. شمال شرق تورکایلی (تبریز-اردبیل) توسط ارتش روسیه و جنوب آن (بیجار، همدان، ...) توسط ارتش بریتانیا اشغال شده بود. تودهی پریشان تورک عملاً نمیتوانست کوچکترین دفاعی از خود بکند. تنها اومید او اوردوی عوثمانلی و تنها کاری که از دست وی ساخته بود برآوردن فریاد امدادخواهی از امپراتور عوثمانلی و طلب کومک از او بود. این کار را نیز کرد: «مردم آزربایجان، علما و سادات، تجار و اعیان و اشراف که از تهران و دولت مرکز مایوس و نااومید بودند از خلیفهی عوثمانلی و فرماندهی قوشون تورک کومک الامان و الغیاث خواستند» (میرزا فتاح خال گرمرودی سرابی، سفرنامهی ممسنی. به کوشش فتحالدین فتاحی).
دولت و اوردوی عوثمانلی نه تنها اومید مردم غرب تورکایلی (آزربایجان غربی، همدان، ...)، بلکه تنها ملجاء مردم در مرکز آن، تبریز تحت اشغال روسیه نیز بود. به تصریح ویلهلم لیتن، سرکونسول آلمان در آن ایام نه تنها تمام اتباع آلمان در تبریز تحت حمایت عوثمانلی در آمده بودند، بلکه اهالی شهر نیز پرچم عوثمانلی را بر فراز خانههای خود به اهتزاز در آورده و داوطلبانه به تابعیت عوثمانلی در آمده بودند: «بر فراز کونسولگری آلمان در یک طرف پرچم آلمان و در طرف دیگر پرچم عوثمانلی به اهتزاز در آمد. ... آلمانیها و کلیهی ایرانیان هوادار آلمان نیز پرچم عوثمانلی را بر فراز خانههای خود به اهتزاز در آوردند. نظر به این که چنین کاری در مواقع بحرانی و خطرناک مسری بود و شایعات عجیبی نیز پخش میشد، در آن شهر تحت اشغال نظامیان روسی، تقریباً از هر دو خانه یکی به پرچم عوثمانلی مزین گردید» (خاطرات لیتن، سرکونسول آلمان در تبریز در اثنای جنگ جهانی اول. ترجمهی دوکتور پرویز صدری). منظور ویلهلم لیتن از «شایعات عجیبی نیز پخش میشد»، شایعهی پاسخ مثبت امپراتور عوثمانلی به خبر واقعی خواست مردم تبریز برای الحاق به قلمروی عوثمانلی است. به نظر عاطیف بیگ، سرکونسول عوثمانلی در تبریز «این کار (افراشته شدن پرچم عوثمانلی بر فراز خانههای تبریز) این معنی را میدهد که اینک تبریز و اصولاً تمامی آزربایجان تحت حمایت عوثمانلی است».
تا آغاز سال ١٩١٥ وضع بدین منوال گذشت. دو ماه و یک هفته پس از درگیری رسمی عوثمانلی در جنگ جهانی اول در اواخر ماه اوکتوبر سال ١٩١٤، اوردوی نجاتبخش عوثمانلی به فرماندهی «احمد مختار شمخال» روز ۹ ژانویه (۲۰ دی) سال ١٩١٥ وارد شهر تبریز شد و با مناطق مرزی قفقاز جنوبی (آزربایجان روسیه) همسایه گردید. حضور قوای عوثمانلی در سال ۱۹۱٥ در تبریز، مرکز سیاسی تورکایلی کمتر از سه هفته ادامه یافت. تمایلات و احساسات تودهی تورک و مردم تورکایلی به نسبت به دولت عوثمانلی و اوردوی عوثمانلی آن چنان مثبت، همهگانی، عمیق و نیرومند بود که وزارت خارجهی ایران نیز، در همگامی و همسوئی با مردم تورک، با صدور بخشنامهای ضمن تاکید بر بیطرفی ایران، از ورود اوردوی عوثمانلی به تورکایلی استقبال تلویحی کرد. در بخشنامهی مذکور چنین گفته میشد «اگر کسی بر ضد این دولت (عوثمانلی) اسلحه بردارد و بیطرفی را نقض کند، به شدت مجازات خواهد شد. دولت ما اموالش را مصادره و خود او را به مرگ با دار محکوم خواهد کرد».
هنگامی که عوثمانلیان خواستند برای آزادسازی تورکایلی به ایران نیروی نظامی اعزام کنند، در بین تصمیمگیران نظری بدین شکل مطرح گشت که آزادیخواهان و مبارزین تورک از تورکایلی که قبلا به عوثمانلی مهاجرت کرده و یا بدان پناهنده شده بودند تشویق به بازگشت به ایران شده، و برای آزادسازی تورکایلی، اوردوی عوثمانلی به اتفاق آنان با سربازان روس وارد جنگ شود. بالاخره این نظر تأیید و عملی شد و در گرماگرم نبرد ساری قامیش، که بخشی از نیروهای روسی مستقر در تورکایلی به آن حدود انتقال داده شده بودند، نیروهای عوثمانلی به همراه گروهی از مبارزین تورک بومی از تورکایلی و گروههای انبوهی از کوردان قلمروی عوثمانلی از غرب آزربایجان به سوی شرق آن و در قالب دو ستون پیشروی کردند.
با نزدیک شدن قوای متحد تورک مرکب از بومیان تورکایلی - اوردوی عوثمانلی، گروههایی از مردم تبریز به پیشواز نیروهای آزادیبخش در سردری (سردورد) رفتند. قوای متحد تورکایلی - عوثمانلی به فرماندهی «احمد مختار شمخال»، شامل عدهای از مبارزان تورک بومی و از آن جمله «حاجی میرزا آقا بلوری» سرکردهی گروه اول و «حسین آقا فشنگچی» سرکردهی گروه دوم در روز ۹ ژانویه ١٩١٥ (۲۰ دی) وارد شهر تبریز شدند و در این جا نیز مورد استقبال پرشور تودهی مردم تورک قرار گرفتند.
حتی کسروی مورخ آزربایجانگرای پانایرانیست ضد تورک که در آن روزها خود در تبریز حضور داشت، احوال شهر تبریز و شوق زاید الوصف ساکنان آن حین ورود قوای متحد تورک تورکایلی - عوثمانلی را ثبت و با ستایش چنین توصیف کرده است: «شهر، حال بس شگفتی داشت و پس از پنج سال اندوه و خواری، نخستین بار بود که یک شور و شادی در مردم دیده میشد. سپاه روس و بیرون رفتن از تبریز چیزی بود که هیچگاه گمان نرفتی. و چون در این هنگام مجاهدان تبریز و دستههای کورد و عوثمانلی از مراغه بیرون آمده و آهنگ شهر کرده بودند و مردم آن را شنیده و گریختن روسیان را از رهگذر آن میشماردند و از انگیزهی درست آگاهی در میان نبود، از این رو روسیان را برای همیشه رفته میپنداشتند و گمان بازگشت نمیبردند. و همچون کسانی که از زندان بیرون آمده باشند، به همدیگر مژده داده، شادمانی مینمودند».
جمشید خان مجدالسلطنه به همراه خلیل پاشا در مصاف اوردوی اشغالگر روسیه، و آزادسازی دیلمقان
در فروردین ماه این سال یک لشگر عظیم و کامل عوثمانلی به فرماندهی «خلیل پاشا» از استانبول برای نجات تورکان به غرب آزربایجان فرستاده شد. قبل از ورود قوای منظم عوثمانلی، گروهی از داوطلبان تورک بومی از تورکایلی که از مدتها قبل به اوردوی عوثمانلی پیوسته بودند به عنوان پیشقراول وارد آزربایجان شدند. از جمله «حیدر خان عموغلو» که خود اهل سلماس بود، با جمعی از مبارزین تورک بومی از تورکایلی عضو ارتش عوثمانلی، در ٧ مارس ١٩١٥ وارد اورمیه شد. و اما لشکر بزرگ عوثمانلی به فرماندهی «خلیل پاشا» در ١٧ مارس ١٩١٥ به شهر اورمیه رسید. ورود کامل لشکر خلیل پاشا و مهمات و ساز و برگ آنها به شهر اورمیه چند شبانه روز طول کشید. دستهای از عساکر اوردوی عوثمانلی نیز در حوالی اورمیه در باشقالا مستقر شد.
با ورود اوردوی نجاتبخش عوثمانلی به اورمیه دوباره آرامش در شهر برقرار گردید. خلیل پاشا جلوی کشت و کشتار و غارت مردم توسط اکراد و اشرار را گرفت و مردم موقتاً آسوده و راحت گردیدند. خلیل پاشا پس از چندی که در شهر مستقر بود، به کارها سرو سامانی داد، نظم و امنیت را برقرار و دفاع شهر را مستحکم نمود و پس از آن خود برای جنگ با قوای روسیه از شهر بیرون شده به سوی سلماس که در اشغال قوای روس بود، رفت. در این سفر جنگی «مجدالسلطنه» و مبارزین داوطلب تورک بومی او را همراهی کردند. عدهای از اهالی شهر نیز بنا به حکم جهاد صادره از طرف «میرزا فضل الله» از علمای اورمیه به هم پیوسته و به پشتیبانی قوای متحد تورک مرکب از داوطلبان تورکایلی به فرماندهی مجدالسلطنه و اوردوی عوثمانلی به فرماندهی خلیل پاشا به نیروهای روس حمله بردند. در جنگی که رخ داد سپاه متحد تورک تورکایلی - عوثمانلی بر روسها پیروز شد، دیلمقان را بار دیگر از آنها پس گرفت و در آنجا اوردوگاه ایجاد کرد. دهم اردیبهشت ماه بود که روسها حملات متقابل را شروع کردند.
در اواخر اردیبهشت، در نتیجهی پیشآمدهای جبهههای اصلی جنگ عوثمانلی و روسیه، خلیل پاشا سپاه متحد تورک را برداشته عقب نشست، سپس شهر اورمیه را تخلیه نموده به سمت مرز عقبنشینی کرد. موقع عقبنشینی خلیل پاشا، بسیاری از مبارزین تورک بومی به واسطهی فشار و تضییقات روسها مجبور به ترک شهر اورمیه و رهسپار شدن به حیات تبعید گردیدند. جمشید خان افشار اورومی هم به عنوان رهبر مبارزین تورک بومی، در معیت اوردوی خلیل پاشا و همراه با همسر و فرزندانش، تورکایلی را ترک و به استانبول پایتخت امپراتوری عوثمانلی مهاجرت نمود و چند سالی در آن شهر زیست.
بازگشت داوطلبانه برای آزادسازی وطن در ترکیب قوای متحد تورکایلی - عوثمانلی، و آزادسازی تبریز
در سالهای پیش از جنگ جهانی اول، بخش شمالی تورکایلی تحت اشغال اوردوهای روسیه تزاری و بخش جنوبی تورکایلی (در استانهای همدان، مرکزی، کرمانشاه، ....) تحت اشغال نیروهای بریتانیا بود. در این دوره تورکایلی به صورت غیر رسمی و عملاً از ایران دورهی قاجار جدا شده بود. شمال تورکایلی و یا منطقهی آزربایجان از سال ١٩١٠ تحت اشغال روسیهی تزاری بود و شجاع الدوله تحت امر روسیه از سال ١٩١٢ تا دو ماه پس از آغاز جنگ جهانی اول بدون تبعیت از دولت مرکزی تهران بر آن حکومت میکرد. ظاهراً وی قصد جدا ساختن بخش شمالی تورکایلی – یعنی منطقهی آزربایجان از ایران و الحاق آن به امپراتوری روسیه را داشت. (وی حتی مانع انتخابات مجلس سوم در شمال تورکایلی -آزربایجان شد. آزربایجان در جنگ جهانی اول. ملکزاده دیلمقانی. ص ١٣).
در اوائل ژوئن ١٩١٨ نیروهای متحدهی تورک مرکب از داوطلبان تورکایلی- اوردوی عوثمانلی برای دومین بار به آزادسازی تورکایلی اقدام کردند. (نیروهای عوثمانلی در قرن بیستم دو بار به نجات و آزادسازی تبریز مرکز سیاسی تورکایلی اقدام کردهاند. بار نخست از اوائل ژانویه ١٩١٥ تا آخر همان ماه به مدت سه هفته، و بار دوم از اوائل ژوئن سال ١٩١٨ تا اوائل ماه نوامبر همان سال به مدت چهار ماه و سه هفته. آزادسازی دوم تورکایلی توسط اوردوی عوثمانلی منجر به ایجاد «حکومت تورک اتحاد» به رهبری جمشید خان سوباتایلی افشار اورومی - مجدالسلطنه شد).
بار دوم نیز نیروهای متحدهی تورک از اوردوی نجاتبخش عوثمانلی به علاوهی گروهی از مبارزین تورک بومی از تورکایلی، چون «بلوری»، «میرزا غفارخان زنوزی»، ... که در عوثمانلی بوده و در آن جا به اوردوی امپراتوری پیوسته بودند تشکیل میشد. «جمشید خان سوباتایلی مجدالسلطنه افشار اورومی» نیز که در سال ١٩١٥ به هنگام عقبنشینی خلیل پاشا، به واسطهی فشار روسها از اورمیه مهاجرت کرده و در استانبول میزیست، در میان فرماندهان نیروهای متحدهی تورک و فاتحان تبریز وارد این شهر شد. خبر ورود قوای متحد تورک (تورکایلی - عوثمانلی) و پیشروی او به سوی شرق آزربایجان و به ویژه انتشار خبر آزادسازی خوی به دست آنها، این بار هم باعث هیجان و به غلیان آمدن مردم تبریز گردید:
«سرتیپ علی احسان پاشا مامور شد با ١٥٠٠٠ نفر سرباز زبده به کومک زنها و اطفال مسلمان آزربایجان بیاید و در عین حال قسمتی از جبههی شرقی اوردوهای عوثمانلی را از افتادن به دست روس و انگلیس و گولخوردههای آنها ارمنیها و آسورها محفوظ بدارد. نفرات علی احسان پاشا از تخت سنگها و تیغههای کوههای سر به فلک کشیده با دست و ناخن بالا آمدند، آزوقهی کافی نتوانستند بردارند، مقداری گندم بو داده (قاوورقا) هر سربازی به جیب ریخته بود. تعدادی از آنها در کوهها پرت شده و یا از خستهگی و گرسنهگی مردند. جمعی نزدیک به ١٠٠٠٠ نفر بیست روز زودتر از آنچه روسها و مار شیمون تصور میکردند، به تبریز رسیدند و من با چشم خود در کوچههای تبریز دیدم که سربازان دلیر و با ایمان علی احسان پاشا کفش در پا نداشتند، سنگهای تیز و تیغهای برندهی کوهها کفشها را دریده و از بین برده بود. از پاهای برهنهی آنان خون میچکید. لباس تنشان همه پاره پاره شده، دست و بازو و چهره و صورت اغلب مجروح بوده و رنگ به چهره نداشتند. لبها و گونهها از خستهگی، تشنهکامی و گرسنهگی پژمرده گردیده ولی چشمها پر از نور ایمان و قلبها، دلها مالامال از شجاعت و اومید بود. تبریز غرق در شادی شده و به سینههای افسرده و مایوس مردم مژدهی زندهگانی باز آمده همه از زن و مرد به کوچهها ریختند و سربازان علی احسان پاشا این فرشتههای نجات خود را چون جان شیرین در آغوش کشیدند. آنها از جوان و مرد، سربازان علی احسان پاشا همه با شرف و عفیف بودند. طفلها، بچهها، کودکها، دختران، زنها، جوانها و مردهای تبریز .... و آنها را غرق بوسه و اشک شوق ساختند و آنان از شرم و عفاف از سویی و خستهگی و گرسنهگی از سوی دیگر دیده بر زمین دوخته بودند. ..... فردا صبح خورشید ندرخشیده، آفتاب نتابیده علی احسان پاشا و نفرات سلحشور او هنوز از خستهگی راه نیارمیده بلافاصله بعد از ادای فریضهی نماز صبح از تبریز رفته بودند. علی احسان پاشا با نفرات اندک و خستهی خود یک شب نیامده رفت و در دشتهای نزدیک خوی بطور ناگهانی و در لحظاتی که هرگز انتظار نمیرفت و تصور نمیشد، به مار شیمون، عده و کوچ، ایلغار و اوردوی او برخورد و به معنی واقعی و کامل کلمه آنها را معدوم کرد.. ....»
مجدالسلطنه: تورکگرای دموکراتیک، والی منصوب عوثمانلیان بر تورکایلی نیمهمستقل - تحت الحمایهی عوثمانلی
پس از ورود عوثمانلیها به تورکایلی حاج محتشم السلطنه از سمت والی آزربایجان برکنار گردیده، عوثمانلیان به جای وی «جمشید خان سوباتایلی افشار اورومی - مجدالسلطنه» را در استشاره با ولیعهد محمدحسن میرزا قاجار تبریزی به والیگری برگماردند. حاج محتشم السلطنه والی سابق آزربایجان، در هنگام کشتار تورکان در غرب آزربایجان توسط نیروهای ارمنی - داشناک و آسوری - جیلو، و به ویژه قتل عامهای انجام شده توسط مسیحیان در اورمیه، در مقابل آن همه شکایات اهالی این شهر کوچکترین کومکی به آنان ننموده بود. در صورتی که قبلاً حکومت این شهر را داشت و همچنین مدتی رئیس کومیسیون سرحدی با عوثمانلیان در این شهر بوده و با مردم و شرایط منطقه نیز آشنائی کافی داشت. ولی در مقابل آن همه فجایعی که جیلوها مرتکب شدند به فرستادن هیات مصالحه اکتفا نموده، کار مثبتی انجام نداده بود.
با تصدی مقام والیگری از سوی جمشید خان سوباتایلی افشار اورومی مجدالسلطنه، حیات کوتاهمدت تورکایلی نیمهمستقل و تحت الحمایهی عوثمانلی و منفصل از ایران، به رهبری او آغاز گردید. مجدالسلطنه افشار اورومی شخصیتی با شعور ملی تورک بسیار برجسته بود. او با درایت و سررشتهداری فرصت طلائی حضور نظامی، سیاسی و فرهنگی ابرقدرت عوثمانلی در تورکایلی را غنیمت شمرد و هوشمندانه از آن برای تسریع روند ملتشوندهگی تودهی تورک، وطنشوندهگی تورکایلی و احقاق حقوق ملی تورک استفادهی حداکثر را نمود و سپس با ظهور دولت مساوات در قفقاز جنوبی (آزربایجان روسیه) به حمایت از آن پرداخت دو هفته بعد از آن نیز اقدام به تاسیس نخستین دولت تورک مودرن در تورکایلی به نام «حاکمیت تورک اتحاد» در تبریز کرد. این در حالی بود که دموکراتهای آزربایجان پانایرانیست و ایرانگرا و در راس آنها شیخ محمد خیابانی در تبریز و جوادزاده خلخالی و یا پیشهوری بعدی در باکو، در آن ایام دم از «آزربایجان جزء لاینفک ایران» میزدند و با ارمنیان و .... همسوئی و همگامی نشان میدادند).
فعالیتهای سیاسی مجدالسلطنه افشار اورومی بر تورکایلی تحت الحمایهی عوثمانلی و تاسیس «حکومت تورک اتحاد»، در حقیقت و به اعتباری معادل حرکت مساوات و تاسیس جمهوری مردمی آزربایجان در جنوب قفقاز (آزربایجان روسیه) در این دوره است. بازگشت به و ادراک هویت ملی تورکی، تورکیگرائی دمکراتیک؛ تاسیس مدارس تورکزبان، انتشار نشریات تورکی؛ استفاده از فرصتهای منطقهای و بین المللی در جهت تامین منافع ملی خلق تورک از جمله دفع تهاجمات ارمنیان و آسوریها، و تاسیس دولت ملی و مودرن تورک ... یعنی همان کاری که مجدالسلطنه و یاران تورکگرای وی (علی خان معظم السلطنه اورومی، تقی رفعت تبریزی، محسن رفعت، ابوالفتح عُلوی خلخالی، حاجی بیگ بلوری تبریزی و دیگران) انجام دادند، آن دوراندیشی و حرکت به جای سیاسی بود که در آن مقطع و هر مقطع دیگری در طول یک صد و پنجاه سال گذشته میبایست انجام میشد، نه هزینه دادنهای پی در پی آزربایجانگرایان ایرانگرا، آزربایجانگرایان پانایرانیست، چپهای ایرانی و مشروطهطلبان تورک مانقورت (خیابانی، جوادزاده خلخالی، ...) برای نجات ایران، حرکتهای سیاسی بیهویت و قیامهای کور و در پیش گرفتن روشهای ماجراجویانه و تروریستی توسط آنها، دشمنیشان با نیروهای آزادیبخش عوثمانلی و دولت تورکی که توسط آنها در جنوب قفقاز بوجود آمد (جمهوری خلق آزربایجان - مساوات) و همسوئی با داشناکها، آنهم بر اساس فارسگرائی و ایرانپرستی و تورکستیزی... اینها خیالاتی است که در یک صد و پنجاه سال گذشته به جز خسران چیزی برای ملت تورک و وطن تورک - تورکایلی به ارمغان نیاوردهاند و در آینده هم نخواهند آورد.
دلائل انتخاب مجدالسلطنه اورومی برای والیگری از سوی عوثمانلیان
١-مجدالسلطنه دارای شعور ملی تورک بود. خصلتی که در آن دوره بین انقلاب مشروطیت تا تاسیس سلطنت پهلوی در نخبهگان و سیاسیون شرق و مرکز آزربایجان تبریز (مشروطهطلبان، آزربایجانگرایان ایرانگرا، آزربایجانگرایان پانایرانیست، چپهای ایرانی، دموکراتهای آزربایجان، ...) مطلقاً وجود نداشت. در سراسر قرن نوزده و ربع اول قرن بیستم بسیاری از سیاسیون تبریز و شرق آزربایجان، هویت ملی خود را «ایرانی» میدانستند؛ بر عکس غرب آزربایجان که هویت ملی خود را تورک، نه یک حرف کم و نه یک حرف بیش تعریف میکرد.
٢-در آن روزگار جریانات سیاسی ایرانگرا و پانایرانیست در مرکز آزربایجان یعنی تبریز قدرتمند، حتی تنها جریان سیاسی و هویتی مطرح بودند و تورکگرایی در آن خطه جریانی حاشیهای به شمار میرفت. بر خلاف غرب آزربایجان که تورکگرایی، جریان مسلط، حتی تنها جریان سیاسی و هویتی بود. رهبران تورک مشروطیت، سران انجمن آزربایجان در تهران، انجمن ایالتی آزربایجان در تبریز (انجمن غیبی تبریز)، ایرانگرا، فارسگرا و عموماً پانایرانیست و ضد تورک بودند (تقیزاده، شفق، ناطق، حسین ایرانشهر، ...). حتی در حزب دموکرات آزربایجان به رهبری خیابانی نیز پانایرانیستهای ضد تورک (کسروی، جلیل اردبیلی، زین العابدین کاظمزاده ایرانشهر، ابوالقاسم فیوضات، اسماعیل امیرخیزی، ....) و جناح ایرانگرا - ضد انگلیس، بولشویک - ارمنیدوست (شیخ محمد خیابانی، میرزا اسمعیل نوبری، ابوالقاسم صفوت،...) در اکثریت مطلق؛ و جناح تورکگرایان دمکراتیک (میرزا تقیخان رفعت، میرزا محسنخان رفعت، میرزا ابوالفتحخان علوی خلخالی، حاجی میرزا آقا بلوری، ...) کاملاً در اقلیت بود. در حالی که غرب آزربایجان اعم از نخبه و عامه خود را به همه لحاظ ادامهی طبیعی آناتولی و به لحاظ احساسی و هویتی پارهای از عوثمانلی میدانست و مردم تورک این ناحیه هم مصراً خواستار الحاق به عوثمانلی بودند؛ نخبهگان مرکز و شرق، آزربایجان را سر ایران میشمرد و دغدغهشان همواره «نجات ایران» و «سپر بلا کردن آزربایجان برای ایران» بود. (جالب آن که هنوز پس از یک صد و پنجاه سال، بسیاری از نخبهگان و سیاسیون تورک که دارای همچو خیالات و فانتزیهائی هستند، یعنی آزربایجانگرایان ایرانگرا، آزربایجانگرایان پانایرانیست و چپهای تورک ایرانی باز از شرق و مرکز آزربایجان هستند).
٣-در آن سالها اکثریت نخبهگان و سیاسیون تبریز نوعاً یا از مسائل راهبردی ملت تورک و تورکایلی بیخبر بودند، و یا در این موارد علنا مواضع و دیدگاههای ضد تورک داشتند. مسائلی مانند: تحول تیپولوژی ملی دولت ایران بعد از انقلاب مشروطیت به دولتی فارس؛ آغاز سیاست رسمی تورکستیزی و تورکزدائی از ایران و تورکایلی و نسلکشی ملی و زبانی ملت تورک؛ لزوم اتحاد استراتژیک با عوثمانلی و جمهوری مساوات؛ وجود سیاستی مبنی بر الحاق مناطق غربی آزربایجان به جمهوری در حال تاسیس مسیحی آسورستان در آن ناحیه و مناطق شمال غربی آن به ارمنستان توسط دول اوروپائی روسیه، فرانسه، انگلستان و آمریکا؛ ضرورت مبارزه با قتل عامها و کشتارهای انجام شده توسط قوا و دستهجات مسلح ارمنی و آسوری و کورد و ...
٤-مجدالسلطنه یک نظامی قاطع و استراتژیست حربی کاردان، رهبر مجرب دستهجات پارتیزانی تورک موسوم به «تورک چئتهلهری» در غرب آزربایجان بر علیه تروریستها و فدائیها و کومیتهچیهای ارمنی و آسوری و کورد بود. تورکایلی در آن برههی تاریخی، یعنی سالهای جنگ جهانی اول در معرض اشغال مکرر اوردوی روسیهی تزاری و نیروهای انگلیس، حملات بلاانقطاع دستهجات اشرار و متجاوزان داشناک - ارمنی و جیلو - آسوری و سیمیتقو - کورد قرار داشت و محتاج به رهبری مطلع از امور نظامی بود.
٥- جمشید سوباتایلی آوشار اورومی - (جمشید خان مجدالسلطنه افشار اورومی)، بر خلاف اغلب رهبران مشروطه و دموکراتهای آزربایجان که دارای تمایلات انقلابیگری، خشونتگرایانه، تخریبی، هرج و مرجطلبانه، تروریستی، قانونشکنی و ... بودند، یک دولتشخص با تجربهی کافی در مدیریت و امور اجرائی بود. وی سابقهی حکومت بر دو منطقهی بسیار استراتژیک تورکایلی یعنی اورمیه و خوی (نائب الحکومهی قبلی اورمیه و حاکم اسبق خوی) را داشت.
به دلایل فوق، نیروهای نجاتبخش عوثمانلی ترجیح میدادند که سرنوشت تورکایلی در آن موقعیت حساس بین المللی را به دست شخصیتی دارای شعور ملی تورک، آگاه به مسائل استراتژیک ملت تورک و تورکایلی، مطلع بر امور نظامی، مدیر و مدبر و دارای قابلیت دولتسازی و ... بسپارند. بسیاری از نخبهگان سیاسی و اجتماعی غرب آزربایجان در آن مقطع زمانی نوعاً دارای این اوصاف و خصائل بودند. جمشید خان مجدالسلطنه افشار اورومی نیز که درخشانترین ستاره در آسمان غرب آزربایجان بود، در میان آنها برجستهترین و مناسبترین نام برای منصب حاکمیت تورکایلی به شمار میرفت.
دستاوردهای حاکمیت مجدالسلطنه – حکومت اتحاد بر تورکایلی
در طول مدت حاکمیت مجدالسلطنه افشار اورومی بر تورکایلی تحت الحمایهی عوثمانلی ویا حکومت تورک اتحاد، تودهی مردم تورک به طور گستردهای در سرتاسر تورکایلی از جان و دل با حاکمیت جدید همکاری نمودند. همکاری و دلبستهگی تودههای تورک به حاکمیت جدید و نیروهای نجاتبخش عوثمانلی، در شرق و جنوب تورکایلی (تبریز، همدان، ...) بیشتر به جهت اخراج سالداتها و قزاقها و دراگونها از شهرها و پایان دادن به ظلم و ستم اشغالگران روس؛ و در غرب آزربایجان عمدتاً به سبب پایان دادن به کشت و کشتار تودهی بیدفاع تورک توسط دستهجات مسلح ارمنی و آسوری و وجود جریان ریشهدار هویت ملی تورک در منطقه؛ و در هر دو بخش به سبب شکوفا شدن غرور و فرهنگ ملی تورک توسط حاکمیت جدید بود.
دورهی حاکمیت کوتاهمدت مجدالسلطنه تحت الحمایهی عوثمانلی و یا حکومت تورک اتحاد، همچنین دوران رستاخیز فرهنگی و ملی تورکی در تورکایلی است. حکومت اتحاد پیشگام و آغاز کنندهی خودآگاهی ملی تورک و شتاب دهنده به روند ملتشوندهگی به معنی مودرن در میان تورکان ساکن در تورکایلی، نیز پیشآهنگ اقدامات عملی برای تشکیل هستهی اولیه دولت ملی مودرن تورک در تورکایلی است. از جمله اقداماتی که در دورهی حاکمیت نیمهمستقل جمشید خان سوباتایلی افشار بر تورکایلی تحت الحمایهی عوثمانلی انجام شد:
-ایجاد هستههای پارتیزانی
و نیروی مسلح تورک در تورکایلی برای دفاع از تودهی تورک در مقابله با متجاوزین و
توسعهطلبان ارمنی، آسوری و کورد. رهبری بزرگترین دستهجات پارتیزانی موسوم به
«تورک چتهلهری» را خود جمشید خان بر عهده داشت.
-طراحی نخستین پرچم ملی
در تاریخ برای تورکایلی موسوم به «بیرلیک بایراغی» (پرچم اتحاد). قابل ذکر است که
حکومت ملی آزربایجان هرگز به ایجاد یک پرچم ملی تورک اقدام و جسارت نکرد.
-تاسیس مدارس مودرن تماماً
تورکزبان در تورکایلی برای نخستین بار در تاریخ. (در آن زمان مانقورتهای «انجمن
معارف تبریز» که بعدها سران آن همه به رهبران انقلاب مشروطیت و دموکراتهای
آزربایجان تبدیل شدند، مدتها بود که سیاست راهبردی ایجاد شبکهی مدارس فارسزبان
در تورکایلی و ممنوعیت مدارس تورک را تعقیب میکردند).
-انتشار نشریات مودرن و
ملی منحصراً تورکیزبان در تورکایلی. از جمله نشریهی تورکزبان «آزربایجان»، اورگان
«حزب اتحاد اسلام» و سپس «حزب اتحاد تورک» و «حکومت تورک اتحاد» در تبریز به سرمایه
و مدیریت مجدالسلطنه (یک دهه قبل از آن انقلاب مشروطیت به طور موثر به عمر مطبوعات
تورک که به تازهگی در دورهی قاجار شروع به انتشار کرده بودند پایان داده بود).
-پایان دادن عملی به
اختلاف شیعه - سنی و در نتیجه از بین بردن مهمترین ابزار فارسسازی تورکان ساکن
در ایران و تورکایلی ، یعنی وابستهگی به مذهب ملی فارسی شیعهی امامی
-به زیر سوال بردن تاریخ
رسمی فارسمحور دولت ایران و انقلاب مشروطیت (در مقالات نشریهی تورکزبان «آزربایجان»
به مدیریت جمشید خان و مقالات تورکی وی و تقی رفعت و ....)؛
-کاربرد
زبان تورکی در اسناد دولتی و در خطاب به مردم و ارتقاء موقعیت زبان تورکی به زبان
رسمی. اسناد رسمی و بیانیههای حزب اتحاد اسلام و حکومت اتحاد و اوردوی نجاتبخش عوثمانلی،
برای نخستین بار در تاریخ ایران همه به زبان تورکی منتشر میشدند.
...
در مصاف فارسها: خیالات مجدالسلطنه در بارهی آزربایجان و خواست وی برای تجزیهی آزربایجان
جمشید سوباتایلی آوشار اورومی (جمشیدخان مجدالسلطنه افشار اورومی) والی آزربایجان نیمهمستقل -تحت الحمایهی عوثمانلی (٨ ژوئن ۱۹۱۸- اول اکتبر ۱۹۱۸) و صدر حکومت اتحاد (بیرلیک) است. این حکومت معادل حکومت جمهوری خلق آزربایجان-مساوات تاسیس شده دو هفته قبل از آن در جنوب قفقاز (آزربایجان روسیه) به یاری نیروهای عوثمانلی، و در عین حال نخستین تشبت عملی آگاهانهی متشکل برای استقلال تورکایلی از ایران در تاریخ مودرن این کشور است. برداشت بسیاری از مقامات دولتی ایران از دورهی کوتاهمدت رهائی تورکایلی توسط نیروهای عوثمانلی و حکومت جمشید خان مجدالسلطنه به صورت «تجزیهی آزربایجان از ایران» نیز، موید واقعیت انفصال عملی و وضعیت نیمهمستقل حقوقی تورکایلی در این مدت از ایران است.
چنانچه هفت سال بعد از آن، طی بحثهای مجلس شورای ملی به سال ١٩٢٥ (١٣٠٤) در بارهی پرداخت شهریه از سوی وزارت مالیه به جمشید خان افشار مجدالسلطنه اورومی - والی آزربایجان منصوب شده از سوی عوثمانلیان بر آزربایجان - عدهای از نمایندهگان فارس علناً از «خیالات ایشان در بارهی آزربایجان و خواست وی برای تجزیهی آزربایجان» صحبت کردند و مجدالسلطنه در این مذاکرات تلویحاً به «تجزیهطلبی و خیانت» متهم شد (قابل ذکر است که جمشید خان افشار اورومی از خانوادههای اعیان و اشراف سلطنتی و بسیار متمول تورک بود. پس از جنگ جهانی اول، اموال و املاک خانوادهگی وی توسط نیروهای روس و انگلیس و ارمنی به تاراج و غارت رفت و مصادره گردید. خود وی نیز تبعید و به حبس خانهگی محکوم شد. در این بحثهای مجلس، مراد از «شهریه»، نه مستمری از دولت، بلکه خواست خانوادهی او و دخترش مستوره برای آزاد ساختن بخشی از اموال مصادره شدهی خود جمشید خان برای اعاشهی خانوادهی او میباشد):
«رضوی ـ بنده کار به این که ایشان چه کار کردهاند و چه خیالاتی در بارهی آزربایجان داشتهاند و خدمت کردهاند یا خیانت کردهاند ندارم. یا اینکه تجزیهی آزربایجان را میخواستهاند، به این ها کار ندارم، ....». خیر کومیسیون بودجه راجع به شهریهی مجدالسلطنه افشار در جلسهی ۱۷۱ دوره ۵).
(مادهی واحده: وزارت مالیه مجاز است از اول فروردین ١٣٠٤ ماهی دویست تومان شهریه در بارهی آقای مجدالسلطنه افشار از محل اعتبار شهریه و مستمریات پرداخت نماید. مادهی واحدهی تصویب شده نهائی: قانون اجازهی پرداخت شصت تومان بقیهی شهریهی جمشید خان افشار از فروردین ١٣٠٤. مصوب ٨ آذر ماه ١٣٠٤ شمسی- وزارت مالیه مجاز است مبلغ شصت تومان که از دویست تومان شهریهی جمشید خان افشار (مجدالسلطنه) کسر شده از فروردین ١٣٠٤ به مشارالیه پرداخت نماید. این قانون که مشتمل بر یک ماده است در جلسهی هشتم آذر ماه یک هزار و سیصد و چهار شمسی به تصویب مجلس شورای ملی رسید. رییس مجلس شورای ملی - سید محمد تدین).
گئرچهیه هو
Bu factlari ğörərk nə hiss edirsiniz ğələcəyımızəi necə necə ğörürsunuz ?
ReplyDelete