بحرانهاي آزربايجانگرايانه
از مصاحبهي کانون دمکراسي آزربايجان با مئهران باهارلي
نوامبر ٢٠٠٩
سوال ٧٠- هر حرکت سياسي و اجتماعي داراي نقاط قوت و ضعف هست و حرکت آزربايجان
نيز از اين قاعده مستثنا نيست. از طرف ديگر مخالفان هم، حرکت ملي – دمکراتيک آزربايجان را
در معرض اتهاماتي قرار ميدهند. به نظر شما امروز، مهمترين نقاط ضعف حرکت چيست؟
من
مايلم نگرانيهاي خود در بارهي حرکت ملي تورک در آزربايجان اتنيک (تورکائلي) و
ايران را در سرتيترهاي «بحرانهاي هويتي»، «خطاهاي مفهومي»، «ضعفهاي سياسي» و «ضعف
فرهنگ دمکراتيک و کمرنگي سياست اخلاقي» دستهبندي کنم.
١-بحرانهاي هويتي: تعدادي از نخبگان و فعالين فرهنگي و سياسي تورک
آزربايجاني و غير آزربايجاني در ايران در موارد پايهاي هويت تورک داراي بحرانهاي
عديده ميباشند. مشابه اين بحرانها که از قابليت ايجاد يک تراژدي تاريخي غيرقابل
جبران براي ملت تورک برخوردارند، در هيچکدام از ملتهاي ساکن در ايران و منطقه به
جز ملت تورک ديده نميشوند. بحرانهاي هويتي موجود را ميتوان به چند گروه تقسيم
کرد: «نام ملي-تاريخي اتنوس-ملت تورک»؛ «نام ملي-تاريخي زبان اتنوس-ملت تورک»؛ «زيرگروههائي
که اتنوس-ملت تورک از آن متشکل است»؛ «پراکندگي جغرافيائي خلق تورک در ايران»؛ «حدود
و ثغور اراضي وطن تورک (تورکائلي- آزربايجان اتنيک»).
١-١-در عرصهي نام ملي-تاريخي، اين بحران خود را به صورت اقدام و
اشتغال آزربايجانگرايان و ايرانگرايان براي مهندسي هويت ملي ملت تورک، تغيير نام
ملي-تاريخي و هويت اتنيکي-ملي «تورک» و توجيه و کاربرد نامها و هويتهاي جديدي
مانند «قوم آذري»، «ملت آزربايجان»، «تورکان ايران»، «ملت تورک آزربايجان»، «ملت
تورک آزربايجان جنوبي»، «ملت آزربايجان جنوبي»، ... براي ناميدن وي و هويت ملي-اتنيکي
او بروز ميدهد.
٢-١- مشابه اين بحران در مورد نام تاريخي زبان تورکي وجود
دارد و به صورت «زبان آذري» و «زبان آزربايجان»، «آزربايجانجا»، «آزربايجاني
تورکيک»، «زبان تورکي قشقائي» و .... ناميدن زبان تورکي و يا لهجههاي آن توسط
آزربايجانگرايان بروز ميکند.
٣-١-بحران در عرصهي بدنهي تودهي تورک و يا گروههائي که
خلق تورک از آنها متشکل است خود را به دو صورت بروز ميدهد:
الف-يک
نگرش (آزربايجانگرايي) معتقد است که تورکان ساکن در شمال غرب ايران داراي هويت
ملي-اتنيکي جدا از بقيهي تورکهاي پراکنده در ايرانند (يعني اوغوزهاي غربي ساکن در
ايران يک ملت واحد نيستند). صاحبان اين نگرش، اغلب ملت تعريفي خود را «ملت
آزربايجان» مينامند. اين نگرش وجود و يگانگي خلق و ملت واحد و يکپارچهي تورک را
که بزرگترين ملت ساکن در ايران به لحاظ عددي است نفي، و آنرا به دهها ملت و ملتک و
ملتچه و قوم و ايل و طائفه و قبيلهي کوچک و بزرگ با نامهاي گوناگون «ملت
آزربايجان، قوم قشقائي، تورکان خراسان، تورکان سنقر، تورکان ابيورد، تورکان فريدن،
تورکمانان عراق، شاهسونها، تورکان اراک، تورکان همدان و ....» که هر کدام اقليتي
کمشمار و ضعيفند تقسيم و تجزيه ميکند. همانگونه که قبلاً گفتم «آزربايجانگرايي»
و اعتقاد به «هويت ملي -اتنيک آزربايجاني»، غيردمکراتيکترين نگرش و بحران هويتي در
حرکت ملي تورک است. زيرا با دادن بار هويتي اتنيکي-ملي خاص به نام يک سرزمين که
موطن گروههاي ملي گوناگون است، هم خصلتي شونيستي و نژادپرستانه بخود ميگيرد، هم
ملت تورک را تجزيه ميکند. مشابه اين سياست استعماري از سوي دولت روسيه در مورد
دومين ملت پرشمار اين کشور اجرا شد و در نتيجه «ملت تاتار» به هويتهاي اتنيکي
گوناگوني مانند «تاتارهاي قازان، نوقرات، پرم، کرشن، ناقاي بک، تيپتر، ميشار،
قاسيم، آستراخان، نوقاي، قوندرا، بارابا، قاراچاي-مالکار، قوموق، قارائيم و ....»،
هر کدام با نام اتنيکي-ملي متفاوتي تجزيه شد (پديدهي «تاتاريزه کردن»). به اعتقاد
من اگر روزي اين عاقبت در مورد اوغوزهاي غربي ساکن در ايران، يعني «ملت تورک» محقق
شود، آنروز تلخترين و فاجعهبارترين روز تاريخ اين ملت خواهد بود.
ب-نگرش
ديگري مفهوم خانوادهي زباني تورکيک Turkic را با هويت ملي تورک Turkish خلط کرده و وجود ملل متعدد تورکيک در جهان معاصر را نفي ميکند.
ذهنيت فوق مرز هويت اتنيکي-ملي خلق تورک (اوغوزهاي غربي ساکن در ايران) را با
خلقها، اقوام و ملل کاملاً جدا و مستقل ديگري که زبانشان داخل در خانواده زبانهاي
تورکيک ويا دنياي تورکيک Turkic قرار دارد و به طور مشخص با ملت تورکمن (اوغوزهاي شرقي) ساکن
در ايران، و حتي با مللي مانند ازبک، قزاق، تاتار، اويغور، ياکوت و .... مخدوش مينمايد
و در هم ميآميزد. اين دسته معمولاً به طور کيفي دو مفهوم متفاوت هويت خانوادهي زباني
و هويت ملي-اتنيک را به جاي يکديگر بکار ميبرند. اين نگرش از آنجائيکه هويت ملي و
متشخص در حال تشکل خلق تورک در ايران و منطقه را مخدوش و نفي مينمايد، در عمل
منجر به ايجاد سکته در روند ملتشوندگي گروههاي تورکزبان فوق (اوغوزهاي غربي در
ايران) به شکل يک گروه ملي واحد و ايضاً تسديد در روند احقاق حقوق ملي دمکراتيک
ملت تورک ساکن در ايران ميگردد.
ج-فعالان
سياسي آزربايجانگرا در ادراک و قبول اين دادهي ساده که ملت تورک بر خلاف ديگر
ملل ساکن در ايران نه در يک، بلکه در سه منطقهي جغرافيائي جداگانه به طور متراکم
و در ديگر نقاط ايران به طور پراکنده ساکن است با مشکلاتي جدي مواجهند. اين دسته
علاوه بر ناآشنائي و بيگانگي با گروه ملي خود در عرصهي هويتي (آزربايجانگرايان زيرگروههاي
جغرافيائي ملت تورک را اقوام جداگانهاي گمان ميکنند)، در عرصهي سياسي نيز از
درک اهميت و فوائد استراتژيک اين مزيت جمعيتشناسانه و خوشاقبالي نادر خلق تورک
عاجزاند.
د-فعالان
و تشکيلات فرهنگي و سياسي آزربايجانگرا، نوعاً درک صحيح و دقيق از اراضي
آزربايجان جنوبي مورد ادعاي خود ندارند. برخي از اين فعالين سياسي عيناً مانند
ناسيوناليستهاي فارس، جريانات پانايرانيستي و دولت ايران، تقسيمات اداري دولتي را
ملاک خود قرار ميدهند و وطن ملت تورک را منحصر به ناحيهي جغرافيايي-اداري با نام
آزربايجان (استانهاي آزربايجان غربي و شرقي، اردبيل، احياناً زنجان) دانسته و
بخشهاي تورکنشين واقع در شمال غرب کشور را که تاريخاً آزربايجان ناميده نميشدند را
(مناطق تورکنشين در استانهاي گيلان، کوردستان، قزوين، مرکزي، تهران، قم، کرمانشاه،
البرز)، وطن ملت تورک نميدانند. اساساً براي اين دسته مفاهيم وطن تورک، منطقهي
ملي تورک در شمال غرب ايران، آزربايجان تاريخي، آزربايجان اتنيک، آزربايجان سياسي،
آزربايجان در تقسيمات اداري و آزربايجان جغرافيائي و ..... ناشناخته و يا مبهم
است.
٢-خطاهاي مفهومي: منظور من از خطاهاي مفهومي، «آشفتگيهاي ترمينولوژيک»،
«مسائل مربوط به تاکتيکها، روشها» و «مطالبات و شعارهاي سياسي» است. نمونههايي از
اين مقوله (که اغلب در ميان آزربايجانگرايان ايرانگرا، آزربايجانگرايان پانايرانيست،
چپ تورک ايراني و ... ديده ميشوند) عبارتند از:
-مخالفت
با طرح پرچم براي آزربايجان اتنيک (تورکائلي) و ديگر مناطق ملي تورکنشين
(کانتونهاي تورک)؛
-اصلي
کردن بحث تقابل آلترناتيوهاي فدراليسم و استقلال در مقطع فعلي؛
-قوم
و اقليت ناميدن ملت تورک؛
-انکار
کثيرالملگي ايران و اصرار بر وجود يک ملت و يک هويت ملي در ايران بنام ايراني؛
-آشتي
با موقعيت زبان استعماري فارسي به عنوان زبان رسمي، مشترک و يا رابط؛
-اصرار
بر فارسينويسي داوطلبانه؛
-محلي
ناميدن زبان تورکي؛
تلقي
تورکان ساکن در ايران و جمهوري آزربايجان (و شرق و جنوب تورکيه) به عنوان گروههاي اتنيک
ويا ملتهاي جداگانه؛
-عدم
خواستار شدن براي رسميت زبان تورکي، و به عوض آن اصرار بر اجراي اصل ١٥ قانون
اساسي؛
-تکرار
گزارههائي مانند آنکه در تاريخ ايران زبان تورکي تنها در دربار و ارتش بکار رفته
و زباني رسمي نبوده؛
-اصرار
بر رسمي شدن زبان تورکي صرفاً در آزربايجان و نه کل ايران؛
-مخالفت
با الفباي لاتين تورکي؛
-خط
عربي را خط اسلامي خواندن و .....
بخشي
از اين نگرشها را که از سوي عدهاي از فعالين داخل کشور اعلام ميشوند ميتوان
نوعي تقيه براي بدست آوردن فضاي تنفسي براي فعاليت در ايران تلقي نمود. اما عدهاي
ديگر را - بويژه در خارج- که
داراي نگرشهاي متعددي از اين دست بوده و به صورت سيستماتيک و از صميم قلب از آنها
مدافعه ميکنند، نميتوان روشنفکران و فعالان تورک هويتپرور و برابريطلب ناميد.
بلکه افراد مذکور را ميبايست به عنوان تورکان منسوب به آزربايجانگرايي پانايرانيستي
(پانايرانيست خجالتي و يا نقابدار)، آزربايجانگرايي ايرانگرا و ... توصيف نمود.
٣-ضعفهاي سياسي: يکي از مهمترين ضعفهاي خلق تورک ضعيف و کم بودن مزمن
ارتباطات بين تورکان ساکن در شمال غرب و بخشهائي از خلق تورک ساکن در مرکز و در جنوب
ايران، حتي بين بخشهاي آزربايجاني و غير آزربايجاني سرزمين پيوستهي تورکنشين در شمال
غرب کشور (تورکائلي) تقسيم شده بين سيزده استان، گذران عمر آنها در تجريد و انزوا
و بيخبري از يکديگر، «محليگرايي» (عمدتاً در ميان تورکان ساکن در استانهاي آزربايجان
شرقي و اردبيل) و «طائفهگرايي» (عمدتاً در ميان تورکان ساکن در جنوب ايران) و
تدوين ننمودن سياستي همهجانبه در رابطه با آنها است. تاکنون هيچ گام اساسي در
نزديکي اين زيرگروهها به يکديگر در عرصهي اورتوقرافي واحد، افزودن لغات آنها به
دائرهي لغات عمومي و زبان ادبي تورکي، ضميمه کردن ادبيات آنها به ادبيات تورک،
جاي دادن به اخبار و مسائل آنها در رسانههاي تورک ، ..... هم برداشته نشده است.
نمونههائي
ديگر از اين مقوله عبارتند از:
-نبود
پيوستگي و استمرار در روند ملتسازي و حرکت سياسي ملي خلق تورک؛
-گرتهبرداري
از نگرشها و ديدگاههاي رسمي دولتها و نخبگان جمهوري آزربايجان و تورکيه بويژه در
عرصههاي هويتي، سياسي، تاکتيکها و استراتژيها، حتي کلمات و تعبيرات فارسي و خارجي
رايج در لهجهي آنها به جاي کلمات تورکي جنوب؛
-غفلت
از جامعهي تورکهاي تهران که رفتارهاي سياسي آنها متفاوت از بدنهي اصلي تودهي تورک
در آزربايجان، حتي در ضديت با حرکت ملي تورک و عموماً منطبق با اتمسفر هويتي و
سياسي ملت فارس است؛
-کمکاري
در عرصهي جذب نخبگان و روشنفکران تورک بويژه بخش منسوب به نسل گذشته که هويت ملي
خود را ايراني ميدانند (عبادي، گوگوش، پناهي، ميلاني، دقتي،...)؛
-عدم
دقت به ماهيت سياسي حرکت ملي تورک از سوي رهبران و فعالين سياسي و عمل منفعلانه؛
-آميختن
و يا يکسان شمردن حرکت ملي تورک با ايدئولوژيها و آنرا تابع جنبشهاي گوناگون فرض
کردن (نجات ايران، سوسياليسم، مبارزهي طبقاتي، دمکراسي-حقوق بشر، اسلام سياسي،
آنتي فاشيسم، ...)؛
-عدم
تبلور، فرموليزه نشدن و نبود اجماع در مورد خواستهاي دمکراتيک و مطالبات ملي کوتاهمدت،
ميانمدت و بلندمدت ملت تورک به شکلي واقعگرايانه،
-مشخص
نبودن خطوط قرمز خلق تورک (نام ملي «تورک»، نام زبان «تورکي»، «يک ملت بودن همهي
اوغوزهاي غربي در ايران»، ....)،
-عدم
مشخص کردن مصاديق منافع ملي در مورد فعل و انفعالات سياسي موجود (از جمله در بارهي
تقسيم خزر، پرچم ملي تورک، الفباي لاتين تورکي، الفباي فونتيک عربي-تورکي، تجزيهي
عراق، اسلام سياسي در منطقه، حاکميت اسلامگرايان در تورکيه، تجزيهي قفقاز جنوبي
از فدراسيون روسيه، مليتگرائي گيلک، لر و لک، اتمي شدن جمهوري اسلامي، معضل
اسرائيل-فلسطين، عضويت جمهوري آزربايجان در ناتو و اتحاديهي اروپا، مسالهي
تورکان عراق)
٤-ضعف فرهنگ دمکراتيک و نبود سياست اخلاقي: مهمترين ضعف در اين
عرصه، «ضعف در تشکل و سازمانيابي با نام ملي تورک»، و نبود احزاب سياسي کارآمد و
تاثيرگذار تورک با پايگاه تودهاي تعيين کننده است. در اين مقوله کافي نبودن
تشکلات ادبي، فرهنگي، مدني، اجتماعي و سياسي فعال، همبسته و مدرن تورک در سه سطح «استاني»
(در تک تک استانهاي کشور)، «منطقهاي» در هر کدام از سه منطقهي شمال غرب (تورک ائلي-
آزربايجان اتنيک)، شمال شرق و جنوب ايران؛ و در مقياس «سراسري-کشوري» را نيز ميبايست
ذکر کرد.
نمونههاي
ديگر، مربوط به رفتارهاي غيردمکراتيک و نبود سياست اخلاقي (بويژه در ميان طيفهاي
آزربايجانگرايان استالينيست و آزربايجانگرايان شارلاتانيست-لمپنيست) بوده و
عبارتند از: اصرار بر رهبرتراشي، انحراف ناميدن مواضع سياسي متفاوت ديگران و يا
رقبا، تحريف واقعيتها، بازنويسي و جعل تاريخ بر اساس سائقههاي ايدئولوژيک ويا
عادات، نهادينه نشدن فرهنگ سياسي مدرن و دمکرات، ضعيف بودن فرهنگ پذيرش آرا و
عقايد مخالف و احترام به آنها، ضعيف بودن فرهنگ همکاري با مخالفان و ديگرانديشان،
ضعيف بودن فرهنگ انتقاد، کاربرد گسترده و بسيار شايع روشهاي غيردمکراتيک مانند زيرآب
زني، ترور شخصيت، مارکزني، انتقاد تخريبي، خبرچيني، لو دادن، ...
سوال ٧١- آيا اين ضعفها ذاتي حرکت هستند يا ميشود آنها را برطرف کنيم؟
چگونه؟
برخي
از مسائل فوق داراي دلائلي غيرقابل کنترلاند، مانند تاثير فرهنگ جهان اسلام و
خاورميانه (که ما نيز جزئي از آنيم) در ايجاد ضعفها در عرصهي سياست اخلاقي و دمکراتيک،
و يا تاثير بيتجربگي ناشي از انقطاع و گسستگي پس از سقوط «حکومت تورک اتحاد» در
عرصهي ضعفهاي سياسي. با اينهمه بسياري از کمبودها و نارسائيهاي فوق ريشه در عوامل
قابل کنترل و تصحيح شدني دارند. کليد کنترل و تصحيح نيز آگاهي، دانش تئوريک، تعامل
فعال با پيرامون و تجربهآموزي است. به عنوان مثال انحرافات هويتي و خطاهاي مفهومي
فوق زائيدهي عوامل خارجي و داخلي است.
برخي
از عوامل خارجي عبارتند از:
-
آزربايجانگرايي استالينيستي،
-سياستهاي
شديد، گسترده و درازمدت استعماري، نژادپرستانه و آسيميلاسيونيست هويتزدايانه و
تورکستيزانهي دولت ايران که به موفقيت نسبي رسيدهاند؛
-تبليغات
و القائات جريانات پانايرانيست، استعمارگران غربي، دولت شوروي توسط کانال چپ روسي
فارس و ميسيونرهاي ديني مسيحي و جريانات فراماسوني.
از
عوامل داخلي نمونههاي زير را ميتوان بر شمرد:
-وجود
روحيهي تاثيرپذيري، تقليد، دنبالهروي و يا سرسپردگي بسيار آسان و گستردهي عدهاي
از آزربايجانگرا از بازيها و دسيسههاي عوامل خارجي؛ عدم وقوف بر آنها؛
-عقبماندگي
مزمن تئوريک در عرصهي ملي و نبود عمق و افق استراتژيک- تاريخي ملي در گفتمان
تئوريک جنبش هويتپروري خلق تورک بويژه در ميان آزربايجانگرايان ايرانگرا و
آزربايجانگرايان استالينيست؛
-ناآگاهي
و عدم تجربهاندوزي از مجادلات ملي معاصر، خاورميانه و کشورهاي همسايه بويژه تاريخ
يهود از جنبهي روند ملتشوندگي و حرکت کورد از جنبهي سياسي شدن؛
-وجود
بعضي از عادات ذهني نادرست اما بسيار مقاوم در مقابل تصحيح و به روز شدن جامعهي روشنفکري
تورک در ايران بويژه در ميان آزربايجانگرايان ايرانگرا و آزربايجانگرايان
استالينيست؛
-هراس
از بيان واقعيتها به دلائل مختلف از جمله عدم اعتماد به نفس و يا داشتن نوعي
رودربايستي با جامعهي فارس و کورد و.....
-آزربايجانگرايي
ايرانگرا، آزربايجانگرايي پانايرانيستي،
-تورکهاي
چپ ايراني (چپ تورک ايرانمرکز و فارسگرا در تاريخ معاصر همواره بر عليه منافع
ملي خلق تورک عمل نموده است. اين چپ زماني به اسم مدرنيتهي ايران به اتحاد با
رضاخان بر عليه دولت تورکي قاجار دست زده؛ به اسم آزربايجان جزء لاينفک ايران، به
مخالفت با تاسيس «دولت ملي تورک اتحاد» (جمشيدخان مجدالسلطنه) و «مساوات» (محمد
امين رسولزاده) پرداخته؛ به اسم سوسياليسم، فرقهي دمکرات آزربايجان را در حزب
تودهي ايران ادغام نموده؛ به اسم مبارزه بر عليه امپرياليسم بر عليه آيت الله
شريعتمداري که مبارزهاي شرافتمندانه بر
عليه انديشهي طالبان فارس يعني ولايت فقيه را رهبري مينمود (علي رغم آنکه فاقد
شعور ملي تورک بود) با بنيادگرايان فارس متحد شده است).
عوامل
داخلي فوق، به علاوهي برخي مسائل شناختي بويژه در ميان آزربايجانگرايان ايرانگرا
و آزربايجانگرايان استالينيست مانند سطحينگري، پيروي نکردن از قواعد منطق فرمال،
نداشتن عادت برخورد سيستماتيک با دادهها، نداشتن ويزيون سياسي در پيدايش بسياري
از خطاهاي سياسي دخيلاند. اما به نظر من عمدهي خطاهاي سياسي معلول بيتجربگي و
انقطاع تاريخي در بُعد سياسي بعد از حکومت تورک اتحاد و دو ايدئولوژي-دکترين
آزربايجانگرايي پانايرانيستي و آزربايجانگرايي استالينيستي هستند. به عبارت
ديگر با گذشت زمان و تجربهاندوزي و افشاء و بويژه طرد آزربايجانگرايي پانايرانيستي
و آزربايجانگرايي استالينيستي، بسياري از کمبودها رفع و نارسائيها اصلاح خواهند
شد.
برای مطالعهی بیشتر:
پان تورک، پان آزربایجانیسم، تورک باوری، تورکیسم، پان تورکیسم، پان
تورکیکیسم، تورانیسم
ایضاحاتی در بارهی کاربرد مدرن و دمکراتیک دو نام تورک و آزربایجان
مناطق ملی در ایران؛ و منطقهی ملی و یا اتنودمگرافیک تورک در شمال
غرب آن
تورک صرفاً نام قومی-ملی اغوزهای غربی است، نه همهی ملل تورکیک
در ایران شش ملت و اقلیت ملی تورکیک وجود دارد، هیچکدام از آنها
«آزربایجانی» و یا «تورک آزربایجانی» نیست
در ایران چهار ملت تورکیک با نامهای ترک، ترکمن، خلج و قزاق زندگی میکنند
روح دکترین آزربایجانگرایی عَلَم کردن هویت آزربایجانی به جای هویت
ملی تورک
ایراندا نه «آزهربایجانلی» وار، نه «آزهربایجان تورکو» و نه باشقا
بنزهر اویدورما و قوندارما میللهتلهر و کیملیکلهر
اصطلاح «ایران تورکچولهری»، صرفاً میتواند محصول مغز علیل و پاک
باختهی یک آزربایجانگرای ضد تورک باشد
در هویت ملی آزربایجانی، «انکار هویت ملی تورک» مندرج و مستتر است
بحرانهای آزربایجانگرایانه
آزربایجانگرایی تالشی: گل بود به چمن نیز آراسته شد
باز هم ملت جعلی آذربایجان، اعتراض به تیتر خبر آیت الله منتظری
ایراندا نه «آزهربایجانلی» وار، نه «آزهربایجان تورکو» و نه باشقا
بنزهر اویدورما و قوندارما میللهتلهر و کیملیکلهر
در ایران، یک «مسالهی تورک» وجود دارد و یک «مسالهی حق تعیین سرنوشت
ملت تورک». مسالهای به اسم آزربایجان و حق تعیین سرنوشت آزربایجان و ... وجود
ندارد
تورکان تکانی خوردهاند. هویت ملی تورک در حال شکلگیری، اما بر مبانی
مبهم و نه چندان درست است
ایراندا تورک خالقی اؤزونه «تورک» دییهر. بو دا مسالهنی بیتیریر
لهجهگرائی، طائفهگرایی و محلیگرایی، سه مانع عمده در مسیر روند ملت
شدن خلق تورک در ایران
هدف از بررسی زیرگروههای لهجهای، جغرافیایی، مذهبی، طائفهای، ...
خلق تورک
ناکارآمدی، ناقص و عقیم و غیر واقعی بودن آذربایجانگرایی صرف
Türk yérine koloniyal
Azerbaycan Étnosu-Milleti qavramı Quzéyde de iflas étmekdedir
قانون تشکیل ایالات و ولایات مشروطه و تجزیهی منطقهی ملی تورک
نقشهای نادرست، ذهنیتی مغشوش، طرزی مضر
«تورکیستان» ایله «تورکییه» دوغرویسا، «تورکائلی»
ده دوغرودور.
مناطق ملی در ایران؛ و منطقهی ملی و یا اتنودمگرافیک تورک در شمال
غرب آن
نام و ترکیب تورکائلی
موضوعِ بحث وطن (تورکائلی) ایسه، گئریسی تفرّعات
تورکایلی، احمد جواد
جمهوریتخواهی فارسی و مسالهی ملی در ایران، نگاهی به طرح پیشنهادی
و. انصاری-س. مددی
No comments:
Post a Comment