Saturday, January 2, 2021

مجدالسلطنه در سال ١٩١٠، شدیدا تورک‌گرا و سخت تورکیست بود.

مجدالسلطنه در سال ١٩١٠، شدیدا تورک‌گرا و سخت تورکیست بود. 

مئهران باهارلی


در این مقاله چهار روایت از خاطرات سید عباس الحسینی تبریزی و یا رسام ارژنگی بعدی (١٨٩٢- ١٩٧٥) یک پان‌ایرانیست باستان‌گرا و آزربایجان‌گرای پان‌ایرانیست شدیدا ضد تورک - را معرفی کرده‌ام که در آن‌ها گفته می‌شود جمشید خان سوباتای‌لی افشار اورومی - مجدالسلطنه (١٩٤٠-١٨٦٤) در سال ١٩١٠ «سخت تورکیسم» و یا یک تورک‌گرای استوار، دارای نفوذ در میان الیت گورجی بود؛ و در میان تورکان ساکن در تفلیس وقت یک جریان قوی تورک‌گرا و مخالف فارس‌گرایی وجود داشت که از جمله در ماجرای کونسرت اقبال آذر در آن شهر به سال ١٩١٤ به فارسی‌خوانی او اعتراض کرده و خواهان تورکی‌خوانی او شده بودند.

رسام ارژنگی به سال ١٩١٠ در ١٨ ساله‌گی برای تحصیل در هنرستان نقاشی تفلیس، مرکز فرهنگی و سیاسی و اداری قفقاز روسیه به این شهر و پس از چهار سال اقامت در آن، برای ادامه‌ی تحصیل در آکادمی نقاشی مسکو به آن شهر رفت. اما با شروع جنگ جهانی اول بدون گرفتن مدرک به ایران بازگشت. وی در طول اقامت‌اش در تفلیس دیدارهایی با جمشید خان سوباتای‌لی افشار اورومی -  مجدالسلطنه که به همراه خانواده‌اش به تفلیس تبعید شده بود داشت که به آن در «دفتر خاطرات رسام ارژنگی» اشاره کرده است.

١-روایت ارژنگی سندی دیگر  بر بطلان تبلیغات تاریخ‌نگاری ایران‌گرایانه و آزربایجان‌گرایانه است که ادعا می‌کنند خودآگاهی ملی تورک در سال‌های مشروطیت و قبل از جنگ جهانی اول در میان تورکان ساکن در ایران و تورک‌ایلی وجود نداشته است. مخصوصا تاریخ‌نگاری آزربایجان‌گرایانه با این بهانه و با تحریف و دروغ‌پردازی، - به موازات حذف، کتمان و سانسور جنبش‌ها و حرکات ملی تورک بر اساس هویت ملی تورک و شخصیت‌ها و رهبران معتقد به هویت ملی تورک مانند جمشید خان سوباتای‌لی افشار اورومی (مجدالسلطنه)-؛ عوامل و ماشه‌های انگلستان و روسیه، شخصیت‌های فاقد شعور ملی تورک، غیر تورک و ضد تورک، و در این میان رهبران ایران‌گرا و ضد تورک انقلاب مشروطیت، آزادی ‌سِتان و حکومت ملی آزربایجان را به عنوان شخصیت‌های ملی و قهرمانان ملی عرضه می‌کند.

حال آن که این سند نشان می‌دهد جمشید خان سوباتای‌لی افشار اورومی - مجدالسلطنه پس از اشغال شدن تهران پایتخت دولت تورک قاجار توسط نیروهای ضد تورک انگلیسی، ماسون، پارسی، باستان‌گرا، تروریست‌ها و هرج و مرج‌طلبان ازلی، داشناک، قفقازی و بختیاری و گیلک و ...؛ چهار سال پیش از شروع جنگ جهانی اول؛ شش سال پیش از انتشار مقالات تورکی‌اش در شماره‌های ۵ و ۶ مجله‌ی «تورک یوردو» چاپ استانبول در تاریخ ۱۶ مارس و ۱ آوریل ۱۹۱۶، هشت سال پیش از ماجرای پان‌ایرانیستی آزادی ستان در تبریز، .... کاملا دارای شعور و خودآگاهی ملی تورک و به معنی مودرن یک تورک‌گرای سیاسی بود. «تورکیست سخت» شدن یک فرد، تحولی یک‌شبه نیست و نتیجه‌ی مقدمات فکری و عملی و .... طولانی است[1].

٢-این سند نشان می‌دهد سیر خودشناسی و هویت ملی و دیدگاه‌های سیاسی جمشید خان، در انطباق با و به موازات تحولات مربوطه در جامعه‌ی فرهنگی و سیاسی تورک منطقه یعنی عوثمان‌لی و قفقاز و تورک‌ایلی بوده و قدم به قدم از روندهای «تجدد»، «اتحاد اسلام» و «عوثمان‌لی‌گرایی» به «تورک‌گرایی» بوده است. ١٦ سال پیش از تثبیت ارژنگی مبنی بر تورک‌گرا بودن شدید جمشید خان در تفلیس، در موخره و حاشیه‌هایی که جمشید خان در تاریخ ژانویه‌ی ١٨٩٩ بر نسخه‌ی دانشگاه لندن کتاب «تاریخ خروج اکراد و قتل و غارت شیخ عبیدالله بدبنیاد و اغتشاش و فتنه‌ی زیاد در مملکت آزربایجان در سنه‌ی ١٢٩٧، تالیف علی ابن امیر گونه خان افشار» - که خود نویسانده بود – تقریر کرده است، اعتقاد وی به اتحاد اسلام و عوثمان‌لی‌لیق به طور آشکار دیده می‌شود (موخره و حواشی جمشید خان بر این کتاب در مقاله‌ی دیگر، و خود کتاب به طور کامل در سؤزوموز منتشر خواهند شد).

٣- جمشید خان سوباتای‌لی افشار اورومی اقلا چهار بار در تفلیس اقامت داشته است. بار اول در ٥ دسامبر ١٨٩٤-٢٥ ژانویه‌ی ١٨٩٥ در شکل یک سفر سیاحتی پنجاه روزه به تفلیس و سه بار بعدی در شکل تبعید (تبعید اول سه ساله توسط محمدعلی شاه - ارتش تزاری روسیه، تبعید دوم دو ساله توسط ارتش تزاری روسیه، تبعید سوم یک ساله توسط ارتش بریتانیا). جمشید خان افشار اورومی که مامور به انجام تحقیقات در مورد در قتل بنجامین لاباری میسیونر در ٩ مارس ١٩٠٤ شده بود، وظیفه‌ی محوله را با انجام تحقیقاتی دقیق، بی طرفانه و کارشناسانه به پایان رسانید و قاتلین را – اشقیایی از طائفه‌ی کورد بیگ‌زاده - مشخص کرد. اما این تحقیقات به مذاق محمدعلی میرزا (محمدعلی شاه بعدی) خوش نیامد و سبب خشم او شد. وی بعد از به تخت سلطنت نشستن در ١٩٠٧ توسط ارتش روسیه‌ی تزاری جمشید خان را به همراه خانواده‌اش به تفلیس تبعید کرد. ملاقات جمشید خان با ارژنگی در تفلیس به سال ١٩١٠ در سال آخر این اقامت – تبعید اول او در این شهر است.

(جمشید خان در سال ١٩١٠ از تبعید تفلیس به اورمو (اورمیه) بازگشت. اما دوباره پنج سال بعد در ١٩١٥ توسط دولت روسیه، این بار به سبب مشاور سیاسی - نظامی بودن خلیل پاشا فرمانده‌ی اوردوی آزادی‌بخش عوثمان‌لی و سرکرده‌گی نیروهای مسلح بومی تورک «مجاهدین»، شرکت در عملیات آزادسازی اورمو و پیرامون آن از اشغال ارتش تزاری، سازماندهی و رهبری چته‌‌های تورک در منطقه‌ی اورمو و غرب آزربایجان بر علیه اشقیاء و تروریست‌های ارمنی و آسوری که به عنوان ماشه‌ی دولت‌های امپریالیستی روسیه و فرانسه و بریتانیا عمل می‌کردند به تفلیس تبعید شد. جمشید خان پس از تبعید در سال ١٩١٦ به استانبول به همراه اوردوی آزادی‌بخش عوثمان‌لی در سال ١٩١٨به تورک‌ایلی بازگشت و با آزادسازی اورمو و تبریز و ... والی تورک‌ایلی نیمه‌مستقل - تحت الحمایه‌ی امپراتوری عوثمان‌لی (٨ ژوئن ۱۹۱٨- اول اوکتوبر ۱۹۱۸) و صدر «حاکمیت اتحاد» شد. جمشید خان پس از سقوط حاکمیت تورک اتحاد به استانبول و سپس تفلیس رفت، در آوگوست ١٩١٩ توسط ارتش بریتانیا زندانی و پس از ده ماه حبس در ماه پنجم ١٩٢٠ به باتوم تبعید گشت. وی پس از پایان این تبعید سوم، توسط ارتش بریتانیا و دولت مشروطه‌ی انگلیسی به تهران تبعید شد).

٤-در سال‌هایی که رسام ارژنگی در تفلیس مقیم بود، شعور ملی تورک و محفل‌ها و حرکت‌های سیاسی تورک‌گرایانه در میان تورکان بومی - قفقازی و تورک‌های مهاجر از تورک‌ایلی (ایران) مقیم تفلیس وجود داشت. رسام ارژنگی در (روایت سوم) ماجرای کونسرت اقبال آذر و هم‌راهانش در تفلیس؛ به تورک‌گرایی نیرومند در میان تورک‌های تفلیس اشاره و تورک‌گرایان و یا تورکیست‌ها را این بار «تورک‌پرست» خوانده است. وی می‌گوید تورک‌پرست‌ها به فارسی‌خوانی اقبال آذر اعتراض کرده و خواهان آن شده بودند که وی به زبان تورکی بخواند (تورکی‌خوانی اقبال آذر در سفر تفلیس و تصنیف «مه‌ن بیر تورک‌ه‌م» وی که در سال ١٩١٤ در این شهر ضبط شده، موضوع یک مقاله‌ی دیگر من است[2]).

٥-ترکزم- تورکیزم [تورکیسم، تورکیست]: رسام ارژنگی برای توصیف تورک‌گرایی جمشید خان سوباتای‌لی افشار اورومی، عبارت «سخت ترکزم بود» را به کار برده است. اصطلاح تورکیسم - ترکزم که در آن دوره برای نامیدن تورک‌گرایان به کار می‌رفت همه‌ی تورک‌گرایان، اعم از معتقدین به ملت تورک و هویت ملی تورک، دوست‌داران زبان و فرهنگ تورک، و آنچه امروز پان‌تورکیست‌ها نامیده می‌شوند یعنی معتقدین به یک ملت بودن ملل تورکیک و لزوم گردهمایی آن‌ها در قالب یک دولت واحد را در بر می‌گرفت.

الف- در مصوبه‌ی رهبران پان‌ایرانیست فرقه‌ی دموکرات آزربایجان در تبریز، در اواخر سال‌های جنگ اول جهانی به مناسبت اخراج تقی رفعت از حزب و طرحشان برای ممنوع ساختن زبان تورکی؛ روزنامه‌ی تورکی آزربایجان که جمشید خان افشار اورومی مجدالسلطنه منتشر می‌کرد «روزنامه‌ی تورکیزم» نامیده شده است: «تصمیمات سه‌گانه‌ی دموکرات‌ها: «میرزا تقی‌خان» [رفعت] سردبیر جریده‌ی تجدد، که بدواً ناشر افکار جمعیت و اخیراً از نقطه‌ی نظر منفعت‌پرستی با  [جمشید خان] «مجدالسلطنه»، عبد و عبید یعنی زرخرید عثمانی‌ها، نویسنده‌گی «روزنامه‌ی تورکیزم» را پیشه‌ی خود کرده و مروّج تبلیغات بر ضد وطن خود شده بود، از عضویت جمعیت دموکرات اخراج نموده‌اند».

ب- سید محمد توفیق همدانی در یک مقاله‌ی تورکی خود به نام «ایران‌ین فداکارلیغی» (این مقاله در سؤزوموز منتشر خواهد شد) می‌گوید انگلیس‌ها تبلیغاتی به راه انداخته‌اند که گویا به سبب تکلم به زبان تورکی در آزربایجان ایران، دولت عوثمان‌لی که سیاست «تورکیسم» را تعقیب می‌کند در صدد استیلای آزربایجان ایران است..... : «اینگیلیزله‌ر ایسه ‌عوثمان‌لی‌لار طرفی‌نده‌ن شو سون زمان‌لاردا ایران‌ا سوق ائدیله‌ن قوای عسکریه‌یی بهانه ‌ائده‌ره‌ک، ایران‌ین هر طرفی‌نه‌ عکس گؤنده‌رییورلار، دولت عثمانیه «تورکیسم» سیاستی‌نی تعقیب ائتدییی‌نده‌ن آزه‌ربایجان‌داکی‌لار تورک‌جه ‌لسانی‌یله‌ تکلم ائتدیک‌له‌ری‌نده‌ن گویا اورانین استیلاسی‌نا قطعی صورت‌ده‌ عزم ائتمیش» ایمیش!. گرچه‌ حقیقت حال‌دا اینگیلزله‌رین بو پروپاقانداسی‌نا ایران‌لی‌لار ایچی‌نده‌ هیچ بیر کیمسه‌ اینانمایاجاق ایسه ‌ده، ظاهرا بو سؤزله‌ر عوام اوزه‌ری‌نده ‌اجرای تاثیر ائتمه‌ک‌ده‌ن خالی قالمییور».

٦-با توجه به نفوذ فوق العاده‌ی فرهنگی و سیاسی جمشید خان سوباتای‌لی افشار اورومی در میان جامعه‌ی تورک بومی و مهاجر تفلیس، هم‌چنین بر الیت روشن‌فکری و سیاسی و فرهنگی و نظامی گورجی-روسی - اوروپایی آن شهر، همان طوری که ارژنگی (روایت اول) نیز اعتراف کرده و در مطبوعات آن دوره‌ی گورجی هم منعکس شده است، استنتاجی منطقی خواهد بود اگر گفته شود جمشید خان سوباتای‌لی افشار اورومی عاملی موثر و مداخل در ظهور خودآگاهی ملی تورک و ایجاد محفل‌ها و حرکات سیاسی تورک‌گرا در میان تورکان مقیم تفلیس بوده است.

٧-روایات رسام ارژنگی به سبب عدم اطلاع و بی دقتی و تمایلات ضد تورک و پان‌ایرانیستی او دارای اشتباهاتی است:

الف-ارژنگی ادعا کرده است «مجدالسلطنه نام خود را پرنس گذاشته بود». مجدالسلطنه نام خود را پرنس نگذاشته بود، وی با خاندان قاجاری پیوندهای خویشی داشت. عنوان «السلطنه» در لقب مجدالسلطنه هم بیان‌گر این واقعیت است. در دوره‌ی قاجاریه لقب‌هائی که شاه‌زاده‌گان، درباریان، رجال سیاسی و کارگزاران عالی‌رتبه‌ی دولت از شاه می‌گرفتند دارای معانی و مفاهیم متفاوتی بودند و از نظر اهمیت و ارزش در مراتب مختلفی قرار داشتند. القابی که به پسوند «السلطنه» ختم می‌شدند، مختص خویشاوندان نزدیک یا دور خانواده‌ی شاهی و در نوع خود از همه‌ی القاب دیگر (السلطان، الدوله، الملک، الممالک، ایاله، ملوک، نظام، ...) افتخارآمیزتر بودند. جمشید خان افشار اورومی هم که دارای پیوندهای خانواده‌گی نزدیک با سلاطین قاجار و پیوندهای دور با شاهان افشاری بود ملقب به مجدالسلطنه شده بود. (مجد هم در میان اسم‌هایی چون آصف، مشیر، ظهیر، رکن، اعتماد، امین، شجاع، شعاع و حشمت بود که اهمیت بیشتری داشتند).

ب- ارژنگی ادعا کرده است «مجدالسلطنه افشار .... از محمدعلی میرزا (ولیعهد) قهر کرده بود». اولا مجدالسلطنه از محمدعلی میرزا قهر نکرده بود. وی به سبب تحقیقات در پرونده‌ی قتل بنجامین لاباری، مغضوب محمدعلی میرزا شده بود. دوما پس از به تخت سلطنت نشستن و در آغاز سلطنت محمدعلی شاه، توسط ارتش تزاری روسیه به همراه خانواده‌اش به تفلیس تبعید شده بود.

ج-دختر جمشید خان افشار که رسام ارژنگی می‌گوید در آکادمی نقاشی تفلیس کار می‌کرد، توران افشار مینیاتوریست و محقق علم نجوم، از مشاهیر علم و ادب و هنر معاصر تورک، و همسر حسین افشار است.

٨-ارژنگی یک نژادپرست تبریزی متنفر از تورک و آزربایجان‌گرای پان‌ایرانیست بود. سید عباس الحسینی تبریزی و یا رسام ارژنگی بعدی، یک آزربایجان‌گرای پان‌ایرانیست و یک باستان‌گرای فارس‌زده‌ی ضد تورک متعصب و دو آتشه، متنفر از زبان تورکی و هویت ملی تورک و ملت تورک و هر آن چه نشانی از تورکیت داشت بود. دختر او هما ارژنگی شاعر معاصر فارس‌زبان هم یک ناسیونالیست افراطی ایرانی-فارس است. رسام ارژنگی به ادعای خود یک جمعیت پان‌ایرانیستی با نام «گروه دوست‌داران ایران» برای مخالفت با تورک‌گرایان در تفلیس ایجاد کرده بود، با الهام از کتاب مصور «ارژنگ» اثر مانی پیامبر نقاش دوران ساسانی، نامش را به رسام ارژنگی تغییر داده؛ و با پان‌ایرانیست‌های دیگری چون عارف قزوینی و میرزاده عشقی،.... ارتباط داشت. آثار او از جمله نقاشی‌های حمله‌ی نادر به هندوستان، نبرد یعقوب لیث با سپاه عرب، کورش بزرگ، بهرام گور، کوچ فردوسی، نبرد رستم و سهراب، نادر سوار، مام میهن، مهر میهن، سرباز، آزادسازی آذربایجان؛ نیم‌تنه‌ی کورش؛ نمایش‌نامه‌های منظوم مانند «آذربایگانی چطور ترک‌زبان شد» -  مهر و میهن» و امیرکبیر، سربازان میهن، نادر پانزده ساله، ... همه مضامین ناسیونالیستی افراطی فارسی و نژادپرستی آریایی و تورک‌ستیزانه دارند.

به ویژه نمایش‌نامه‌ی «آذربایگانی چطور ترک‌زبان شد» و یا «مهر و میهن» که برای اولین بار در سال ١٣١٣ در تبریز بر صحنه رفت، یک اثر نژادپرستانه و فاشیستی بر علیه هویت و زبان و تاریخ تورک است. این نمایش‌نامه با جمله‌ی زیر آغاز می‌شود: «جارچی: اوهوی مردم شهر تبریز بدانید و آگاه باشید فرمان جهان مطاع غازان شاه است: هر کس از افراد رعیت از مرد و زن و بچه به فارسی تکلم و گفتگو کند، زبانش بریده می‌شود. .... با همین کارها زبان ملت را تورک موغول خواهند نمود، ... شنیدم غازان شاه چنگیز خان را در خواب دیده که بی اندازه افسرده و آزرده است، سبب آزرده‌گی را پرسیده، جواب داده: اگر بخواهید روح من شاد شود مردم را وادارید تورکی حرف بزنند ...». رسام ارژنگی در شعری نژادپرستانه به اسم «پرستش‌گاه ما ایران» چنین می‌گوید: «مرا تورک و ترا تاتار می‌خوانند دشمن‌ها - جهان را از برای تنگ چشمان تنگ باید کرد».

خاطرات ارژنگی نیز آکنده از تورک‌ستیزی است: اورمو را رضائیه، «قاری کؤپرو» را «پل پیره زن» نوشته، همه جا تورک را به معنی عوثمان‌لی به کار برده و تورکان ایران را ایرانی نامیده است. در اثر او حسیات ضد عوثمان‌لی هم آشکار است. وی به این و دیگر دلایل سعی به تحقیر مظفرالدین شاه کرده است. پدر این شخص هم نمک‌نشناس بود و قصیده‌ای در هجو ولی نعمت خود مظفرالدین شاه ساخته بود.

٩-ایدئولوژی آزربایجانیسم و تاریخ‌نگاری آزربایجانی رسام ارژنگی این شخصیت ضد تورک را هم با وارونه‌نمایی و دروغ‌پردازی به عنوان یک شخصیت ملی و مفتخر عرضه نموده است. به عنوان نمونه در کتاب «نگارگران بزرگ آذربایجان» (صمد سرداری‌نیا)، بدون اشاره به نژادپرست و ضد تورک بودن این شخصیت، وی به عنوان «چهره‌ای درخشان، فرزند خلف آزربایجان، شناس‌نامه‌ی زادگاهش و معرف عظمت و شایسته‌گی خلق آزربایجان» قلم‌داد شده است. حال آن که ارژنگی و امثال او سمبول ماشه‌گی برای دشمنان، معرف مانقورتیسم و خیانت ملی، و مایه‌ی سرافکنده گی و ننگ ملت تورک هستند.

پایان نوت مئهران باهارلی

دفتر خاطرات رسام ارژنگی [١٩١٠ در تفلیس]

روایت اول-سخت تورکیست بودن جمشید خان- صص ٤٠-٤١

در آن زمان من تعدادی از کارهای آب و رنگ و روغنی خود را جمع‌آوری و آماده کرده بودم. مجدالسلطنه افشار که یکی از خوانین رضائیه [اورمو] بود، به سبب آن که از محمدعلی میرزا (ولیعهد) قهر کرده بود، در تفلیس زندگی می‌کرد. او دهات زیادی در اطراف رضائیه [اورمویه] داشت و درآمد آن مرتبا به او می‌رسید. مجدالسلطنه که نام خود را پرنس گذاشته بود، مینیاتور می‌خرید و به خارجی‌ها می‌فروخت و سخت ترکزم [تورکیسم] بود. او به من می‌گفت شما کارهایت را به باکو ببر و در آنجا به مسلمانان دولت‌مند و مشوق هنر بفروش. تا سال بعد که باید به آکادمی موسکو بروی، پول کافی داشته باشی. .... [وقتی که به باکو رسیدم....] دیدم بر خلاف گفته‌ی مجدالسلطنه آن‌ها ذره‌ای به آدم کومک و هم‌راهی نمی‌کنند...

روایت دوم: نفوذ جمشید خان در مقامات گورجی و تحصیل دخترش توران در هنرستان نقاشی تفلیس - ص ٣٤

محمدعلی [جوانی بی‌سواد و ندار که در تبریز در میدان کاروان‌سرای کیشمیش‌چی‌له‌ر بدون توجه به اصول، نقشه‌ی قالی می‌کشید] به من گفت من از اینجا [هنرستان نقاشی تفلیس] خوشم آمده و می‌خواهم در کلاس نام‌نویسی کنم. بگو چه کار کنم؟ گفتم تو سواد نداری و از آن بدتر زبان روسی هم نمی‌دانی. ولی او آن قدر اصرار کرد که من نزد رئیس هنرستان رفتم و با او گفتگو کردم. اما رئیس زیر بار نرفت. محمدعلی با برادرش نزد مجدالسلطنه افشار که دخترش [توران] هم در آن جا [هنرستان نقاشی تفلیس] کار می‌کرد رفتند. مجدالسلطنه از رئیس خواهش کرد که محمدعلی را به طور غیر رسمی بپذیرند. با این ترتیب او به کلاس آمد....

روایت سوم: تورک‌گرایان در تفلیس و اعتراضشان به فارسی‌خوانی اقبال آذر

....در شب دوم کونسرت چند نفر از تورک‌پرستان تفلیس بلند شدند و داد کشیدند که ما فارسی نمی‌خواهیم تورکی، تورکی بخوانید. چون پرده پایین آمد و در این فاصله مردم سالن را برای تنفس ترک کردند، من به دنبال آن آدم‌های لوس افتادم. آن‌ها در باره‌ی زبان حرف می‌زدند و می‌گفتند: «سامیی واژنیی یازیک، ائتو روسکیی دی»[1] یعنی مهم‌ترین زبان، زبان روسی است. من جلو آن‌ها را گرفتم و گفتم شما که طرف‌دار زبان تورکی هستید این جمله به جز (دی) که در آخر گفتید تمامش روسی است. پس، بروید با این تورکی غزل بسازید تا موسیقی‌دانان ایرانی آن را بخوانند. آن وقت آن گروه مثل این که از خواب بیدار شده باشند متوجه شدند که دارند به روسی حرف می‌زنند، ولی گمان می‌کنند که این زبان تورکی مردم قفقاز است. در آن زمان وقتی کسی مجاب می‌شد، اغلب دست به چاقو یا شش‌لول می‌برد .

روایت چهارم: گروه دوست‌داران ایران

گاهی که با مسلمانان تماس می‌گرفتم می‌دیدم که ایشان نسبت به ایران خیلی بدبین بلکه دشمنند. به این جهت در صدد برآمدم تا علت را بفهمم. معلوم شد عوثمانی‌ها (تورک‌ها) و روس‌ها مدام تبلیغات ضد ایرانی می‌کنند. این کار عوثمانی‌ها برای آن بود که می‌خواستند روزی قفقاز را گرفته از آن خود نمایند. مخالفت روس‌ها نیز به آن جهت بود که مبادا روزی قفقاز از نو به ایران ملحق شود. من جوانان ایرانی‌نژادی را که در قفقاز به دنیا آمده بودند با خود همراه کردم و آرام آرام مهر ایران را در دلشان جای دادم و با آنان تماس پی در پی و آمد و شد داشتم. به این ترتیب پس از چندی گروه دوست داران ایران درست شد.


[1] در کتاب «بنام یادی از دوست» نوشته‌ی آقا میرزا اسماعیل یکانی به نقل از کتاب «آثار و احوال کاظم‌زاده ایرانشهر») گفته می‌شود: «یک نفر» تورک و تورک‌گرا از آزربایجان ایران از مدت‌ها پیش، قبل از سال‌های جنگ جهانی اول و مهاجرت به استانبول و عوثمان‌لی، احتمالاً از دوره‌ی مشروطیت، طرف‌دار تورک گشتن آزربایجان، الحاق ایران (شامل تورک‌ایلی) و آسیای میانه به امپراتوری عوثمان‌لی و ایجاد یک کشور و دولت واحد تورک بزرگ و دراز و باریک از ادیرنه در بخش اوروپایی عوثمان‌لی تا قاراقوم در تورکستان بود». به احتمال بسیار این «یک نفر» جمشید خان سوباتای‌لی افشار اورومی - مجدالسلطنه است.

یک نفر تورک از آزربایجان که طرف‌دار تشکیل دولت تورکی دراز و باریک از ادیرنه تا قاراقوم بود

http://sozumuz1.blogspot.com/2017/08/blog-post_6.html

[2] ضبط تصنیف «مه‌ن بیر تورک‌ه‌م» قاجاری- خاقانی با صدای اقبال السلطان خواننده‌ی «هیئت موسیقی‌چی‌های دربار حضرت شاه ‌‌‌قاجار»، در نتیجه‌ی اعتراض «ما فارسی نمی‌خواهیم، تورکی بخوانید» محفل تورکیست در تفلیس

http://sozumuz1.blogspot.com/2021/11/blog-post_30.html

[3] самый важный язык, это русский

در کتاب به غلط نوشته شده است: سامی قلاون پازک لاتن اسکی دی

No comments:

Post a Comment