Friday, May 11, 2018

«خوی»، شهر قهرمانی که همه چیز آن «تورک» است

«خوی»، شهر قهرمانی که همه چیز آن «تورک» است

 

مئهران باهارلی

 

در زیر متن تورکی و سپس ترجمه‌ی فارسی یک گزارش از شهر خوی را مربوط به سال ١٩٢٤ – یک سال پیش از ساقط شدن دولت تورک قاجار و تاسیس سلسله‌ی پهلوی، چاپ شده در نشریه‌ی «رسیم‌لی غزئته»ی استانبول را آورده‌ام[1].

در این گزارش تثبیت‌های جالبی وجود دارند. از جمله:

١-در گزارش مطابق با واقعیت‌ها نام قومی-ملی ما و تورک‌های عثمانلی، هر دو صرفا به صورت «تورک»، و نام زبان هر دویمان صرفا به صورت «تورک‌جه» (تورکی) آمده است. در این گزارش یک بار کلمه‌ی «آزربایجان‌لی» (آزربایجانی) به معنی اهل منطقه‌ی آزربایجان در مقابل دیگر مناطق ایران، و مطلقا نه به معنی قومی-ملی بکار رفته است.

٢-در گزارش به درستی گفته می‌شود لهجه‌ی تورکی در خوی در مقایسه با لهجه‌ی برخی دیگر از مناطق آزربایجان، به لهجه‌ی استانبولی نزدیک‌تر است. چنانچه اهالی خوی، لهجه‌ی استانبولی زبان تورکی را به راحتی و سهولت درک می‌کنند. اما در میان لهجه‌های برخی دیگر از مناطق آزربایجان که دارای لهجه‌های دورتر از استانبولی هستند، نام‌های اورمیه، میاندیج و ساووج‌بولاق (مهاباد بعدی) را می‌برد. این ادعا چندان دقیق نیست. زیرا همه‌ی لهجه‌های غرب آزربایجان از جمله اورمیه و ...، و همچنین همه‌ی لهجه‌های افشاری در سرتاسر تورک‌ایلی، به لهجه‌های آناتولی بسیار شبیه و نزدیک، حتی ادامه‌ی آن‌ها در ایران هستند. این شباهت با حرکت به شرق (تبریز، اردبیل.....) کمتر می‌شود.

٣-در گزارش گفته می‌شود شهر خوی، با همه چیز آن تورک است. در مقاله تعدادی از مصادیق این تورک بودن، در عرصه‌ی زبانی، اقتصادی، سیاسی و نظامی ذکر شده‌اند. از جمله:

-نزدیکی لهجه‌ی تورکی خوی به لهجه‌ی استانبول: مانند کلمه‌ی «مقبره» در لهجه‌ی خوی که نه با فتحه، بلکه مشابه لهجه‌ی استانبول «ماقبه‌ره» با الف و به صورت «ماغوه‌ره» بیان می‌شود؛

-در هم تنیده‌گی اقتصاد خوی با آناتولی –عثمانلی: تجارت با ترابزون، اعزام نیروی کار به استانبول)؛

-شناخته شدن و بزرگداشت قهرمانان ملی تورکیه در حین جنگ جهانی اول و جنگ استقلال تورکیه: مصطفی کمال پاشا، کاظم قارابکیر، رفعت پاشا از طرف مردم خوی؛

-هم‌کاری و هم‌بسته‌گی با اردوی نجات‌بخش عثمانلی در خلال مبارزه با آسوریان و ارمنیان مهاجم و ...

-و از همه مهم‌تر خصلت رشادت و جنگ‌جویی تورک که مردم خوی در مواجه با لشگر مهاجم ژنرال ارمنی آندرانیک اوزانیان از خود نشان دادند. رشادت و جنگویی‌ای که نشان ندادن آن از طرف سلماس و اورمیه منجر به قتل عام ده‌ها هزار تن تورک از اهالی و اشغال این شهرها توسط آسوریان-ارمنیان شد.
















٤-در گزارش به تار و مار کردن شهرهای اورمیه، سلماس و ساووج‌بولاق و تهاجمات متعدد به خوی از طرف آسوری‌ها و ارمنی‌ها اشاره می‌شود. این اشارات که صرفا ٥ سال بعد از حوادث مذکور نوشته شده‌اند، دارای ارزش و سندیت تاریخی در مساله‌ی «تورک قیرقینی» (جیلولوق، فجایع و قتل عام بیش از ١٣٠٠٠٠ تن تورک در غرب آزربایجان توسط دسته‌جات و نیروهای مسلح ارمنی و آسوری با پشتوانه‌ی دولت‌های اوروپایی در آن سال‌ها) هستند.

٥-گزارش‌گر خوی را شهری «قهرمان» می‌نامد، چرا که بر خلاف شهرهای اورمیه و سلماس، (و بر خلاف بسیاری از نخبه‌گان تبریز موسوم به دموکرات‌های آزربایجان که مواضع ضد تورک و حامی متجاوزین ارمنی اتخاذ کردند) با تدبیر و مسلحانه موفق به دفع تهاجمات ارمنی شد. گزارش در این رابطه به مساله‌ی تهاجم ژنرال ارمنی آندرانیک اوزانیان به خوی، تدبیر خویی‌ها در پر کندن خندق دور شهر با آب و سپس مقاومت به مدت سه روز و شب در مقابل حملات ارمنیان و در نهایت رسیدن ارتش نجات‌بخش عثمانلی و دفع و سرکوب مهاجمین و لشگر ژنرال آندرانیک اوزانیان اشاره می‌کند. در گزارش نشانه‌های دیگری از آگاهی و هشیاری مردم در باره‌ی تجاوزات ارمنی و حفظ حافظه‌ی تاریخی مردم در این باره وجود دارد. از جمله آویختن عکس‌های ژنرال کاظم قارابکیر در خیابان‌ها و بازار خوی (کاظم قارابکیر ژنرال عثمانلی است که شرق تورکیه را از نیروهای اشغال‌گر ارمنی و روس نجات داد)، نیز واکنش منفی مردم به جواهرفروش ارمنی که در صدد ورود به خوی بود.

٦-حماسه‌ی مقاومت مردم خوی در مقابل ارتش ژنرال آندرانیک اوزانیان که در این گزارش خوی به سبب آن شهری «قهرمان» نامیده می‌شود، صفحه‌ای درخشان از تاریخ تورک و تورک‌ایلی و اوج «تورک میللی موجادیله‌سی» است. قابل ذکر است که در ربع اول قرن بیستم (١٩٠٠-١٩٢٥) دو جریان اصلی هویتی-سیاسی در میان تورکان سراسر ایران ظهور کرد:

الف-یکی «جریان نخبه‌گانی مشروطیت» که روند ساختن ملت مودرن ایران-فارس بر اساس تورک‌ستیزی و عرب‌ستیزی بود. پایگاه اصلی این جریان فارس‌گرا در تبریز-شرق آزربایجان (تبریز-اردبیل) و در تهران پایتخت دولت تورک قاجاری بود.

ب-روند دیگر «جریان مردمی اتحاد اسلام» بود که در کوتاه‌مدت به جریانات «اتحاد و ترقی»، «ژؤن تورک‌له‌ر»، «تورک اوجاق‌لاری» و ... و در نهایت «تورک‌گرایی سیاسی-تورکیسم» («حکومت اتحاد» به صدارت جمشیدخان مجدالسلطنه افشار اورومی، «تورک موجاهید فرقه‌سی» به رهبری حاجی میرزا بلوری تبریزی، ...) متحول و منجر شد. این روند مجموعا «تورک میللی موجادیله‌سی» نامیده می‌شوند. تاریخ‌نگاری‌های ایرانی و آزربایجانی، با وارونه‌نمایی جریانات ایران‌گرای مشروطیت و آزادی‌ستان که حرکاتی مربوط به «ملت ایران» بودند را به عنوان حرکات ملی تقدیم کرده، و جریان «میللی موجادیله» که حرکتی مربوط به «ملت تورک» بود را کلا سانسور و حذف کرده‌اند.

٧-در گزارش گفته می‌شود در هر قدم در بازار و خیابان‌های خوی، عکس‌های «مصطفی کمال پاشا» (آتاتورک بعدی)، «کاظم قارابکیر» و «رفعت پاشا» نصب شده است. این هر سه از فرماندهان و ژنرال‌های عالی‌رتبه‌ی اوردوی عثمانلی، قهرمانان ملی و سیاست‌مداران و دولم‌تداران تورکیه بودند. این امر نشان می‌دهد که مردم خوی مسائل سیاسی تورکیه‌ی وقت را کاملا تعقیب و حتی خود را بخشی از آن می‌دانستند.

٨-موضوع اصلی مقاله، صدور نیروی کار از خوی به استانبول است. گزارش‌گر می‌گوید اغلب خرک‌چی‌ها (کرایه‌ دهنده‌گان خر و دیگر مرکب‌ها و وسایط نقلیه، ...) در محله‌های آسماآلتی، فینجان‌جی‌لار و ماحمودپاشای استانبول، همچنین بسیاری از توتون‌چی‌ها و چای‌چی‌های این شهر از اهالی خوی و سلماس هستند. مقاله همچنین به نقش محوری خوی در تجارت با ترابزون، به سبب بر سر راه تبریز به ترابزون بودن اشاره می‌کند (در آن دوره سراسر تورک‌ایلی-آزربایجان اتنیک رابطه‌ی جان‌دار و فعال اقتصادی با عثمانلی –تورکیه داشت. به عنوان نمونه همدان از مراکز اصلی صدور قالی تورک‌ایلی به عثمانلی بود. دقیقا به همین سبب یکی از اولین اقدامات دولت پهلوی –رضاشاه برای تبدیل تورک‌ایلی-آزربایجان اتنیک به مستعمره‌ی اقتصادی ایران-فارسستان، قطع این رابطه‌ی اقتصادی پربار بین تورک‌ایلی-تورکیه بود).

٩-این گزارش نشان می‌دهد خوی و کلا غرب آزربایجان در ربع اول قرن بیستم هم به لحاظ زبانی، هم به لحاظ اقتصادی، سیاسی و نظامی و هم هویت ملی «تورک» در حیطه‌ی آناتولی و دائره‌ی نفوذ عثمانلی قرار داشت. این وضعیت بر خلاف وضعیت مرکز و شرق آزربایجان در آن سال‌ها بود که در حوزه‌ی نفوذ فارسستان (ملت ایران) و قفقاز (ملت آزربایجان) قرار داشتند. این نیز یکی از دلائل ظهور و تعمیم و تعمیق تورک‌گرایی هویتی و سیاسی در غرب آزربایجان، اما ظهور ایران‌گرایی و آزربایجان‌گرایی هویتی و سیاسی در شرق آن است.

١٠-مقاله به استعداد و قابلیت‌های خویی‌ها در تجارت اشاره می‌کند. در این رابطه به سازماندهی تامین نیروی کاری در استانبول به صورت اقامت موقت افراد و سپس بازگشت و فرستادن نفرات جدید به جای نفرات قبلی اشاره می‌کند. همچنین روابط بازرگانی و سیستم حمل و نقل کالا و امتعه توسط تجار خویی به ترابزون با کاروانی متشکل از ٣٠٠ شتر که بلاانقطاع در حال سیر و سفر هستند را ذکر می‌کند. حتی می‌گوید تجار خویی به دنبال استفاده از فرصت‌های تجاری جدید، با اشتیاق منتظر گشودن راه آهن ترابزون به ارزروم هستند تا حیطه‌ی تجارت خود را به آن منطقه هم گسترش دهند. و در نهایت از مهارت تجار خویی در جلوگیری از خراب شدن محموله‌های غذایی در مسیر طولانی کاروان‌ها و توانائی برای پیدا کردن مشتری برای آن‌ها ابراز شگفتی می‌کند.

١١-مقاله می‌گوید هفت درصد جمعیت خوی در استانبول ساکن هستند و فرهنگ «ایستانبول‌چولوق» در میان مردم خوی آن چنان گسترده است که حتی آرزوی دخترکی کوچک در پرورش‌گاه هم آنست که در آینده به استانبول برود.

١٢-مقاله اضافه می‌کند ٢٠ درصد و یا یک پنجم اهالی این شهر همیشه در خارج، یعنی عثمانلی، قفقاز و روسیه هستند. به واقع در قرن نوزده و ربع اول قرن بیستم، بین سی‌صد هزار تا نیم میلیون تورک از ایران به قفقاز- روسیه‌ی تزاری و به همان مقدار به قلمروی عثمانلی در جستجوی کار مهاجرت کرده و یا پناهنده شده بودند. این واقعیت تاریخی و روابط همه‌جانبه‌ی انسانی و اقتصادی و نظامی بین تورک‌ایلی و عثمانلی و حواشی آن‌ها از سوی تاریخ‌نگاری و جامعه‌شناسی ایران‌گرا و آزربایجان‌گرا مخفی نگاه داشته شده است.

١٣- این گزارش، معطوف به صدور نیروی کار از خوی به استانبول و تجارت با آن است. و الا هم از دیگر مناطق آزربایجان، دیگر مناطق تورک‌ایلی و حتی سراسر ایران، سالانه ده‌ها هزار تن تورک به سرتاسر عثمانلی (آدانا، ازمیر، ارزروم، وان، ...حتی بخش اوروپایی آن در بوسنی و ...) و مخصوصا استانبول مهاجرت می‌کردند؛ و هم این مهاجرت انبوه، منحصر به نیروی کار و تجار نمی‌شد و خیل عظیمی از روشن‌فکران، نخبه‌گان، نظامیان، فعالین سیاسی، رهبران مذهبی، .... را شامل می‌گشت. مانند «سید اسدالله خرقانی» (سید اسدالله موسوی میر اسلامی خرقانی قزوینی مراغه‌ای) از خرقان قزوین تورک‌ایلی، نواندیش اسلامی تورک و موسس انجمن سعادت در استانبول؛ «حبیب دستان بنی» معروف به «میرزا حبیب افندی» از منسوبین جنبش «ژؤن تورک‌ها» از شهر بین در جنوبی‌ترین بخش تورک‌ایلی، «میرزا محمد تقی‌خان فراهانی» دولت‌مرد تورک از هزواره‌ی اراک در تورک‌ایلی، «سید جمال‌الدین اسدآبادی» که به روایتی از تورک‌های افشار ناحیه‌ی اسدآباد همدان تورک‌ایلی بود (هرچند اغلب وی را از افشارهای افغانستان دانسته‌اند)؛ ...

١٤-در مقاله نفوذ فوق العاده‌ی روحانیون شیعی در خوی و کلا ایران با نگاهی انتقادی روایت می‌شود. گزارش می‌گوید مجتهدین شیعه نه تنها در حیات خود، بلکه پس از مرگشان هم دارای قدرت بسیار بوده و بر هر کس و همه‌ی نیروها حاکم‌اند. وی هم‌چنین از باورهای خرافی دینی مردم خوی در باره‌ی زنجیری که گویا با گذر از محدوده‌ی تعیین شده توسط آن مجرمان نجات می‌یابند و .... انتقاد کرده، آن‌ها را خودفریبی می‌نامد[2]. (به واقع گسترش فوق العاده‌ی تعصبات مذهبی در میان تورکان ایران، یکی از دلائل اصلی عقب‌مانده‌گی فرهنگی آن‌ها در چند قرن اخیر و عدم ظهور شعور ملی تورک در بین آن‌ها بوده است. این فاناتیسم مذهبی شیعه‌ی امامی فارس، آگاهانه از سوی ناسیونالیسم فارسی و دولت ایران در میان ملت تورک ساکن در ایران مخصوصا بخش‌های غربی آن، به عنوان ابزاری برای جلوگیری از تشکل شعور ملی تورک، تبلیغ و تشویق می‌شود).

پایان نت مئهران باهارلی


بیائید ایران را بشناسیم

شهری که به استانبول انسان صادر می‌کند


به قلم «قان دمیر»، ترجمه از تورکی به فارسی توسط مئهران باهارلی

رسیم‌لی قزئته، شماره ٦٥، سال دوم، شنبه ٢٩ نوامبر ١٩٢٤


در دنیا جاهایی وجود دارند که به صادرات انسان اشتغال می‌ورزند. خوی هم، که دو روز است مهمانش هستم، یکی از اینهاست. ویژه‌گی این شهر کوچک، آن است که به همراه صادرات بسیار به هر طرف قفقاز و روسیه، صادرات اصلی‌اش را به استانبول انجام می‌دهد. به همین دلیل، مایلم این شهر کوچک را به استانبولی‌ها بشناسانم.

این ولایت که با گسترده‌ترین حساب‌ها، سی هزار نفر اهالی دارد، در استانبول دارای دو هزار فرزند است. با این حساب، هفت درصد از اهالی خوی در استانبول، و کلا بیست درصد جمعیت‌اش همیشه در خارجند. مخصوصا خرک‌چی‌ها که اغلب با آن‌ها در محله‌های آسماآلتی، فینجان‌جی‌لار و ماحمودپاشا برخورد می‌کنیم[3]، اکثرا از خوی، و سلماس که پنج-شش ساعت آنطرف‌تر از خوی قرار دارد هستند. به غیر از این‌ها از چای‌چی‌ها و توتون‌چی‌هایی که در سر هر نبش می‌بینید، بسیاری از اهالی این مناطق هستند. تقریبا همه‌ی ایرانیان در استانبول از آزربایجان هستند. خوی به سبب آن که در مسیر راه تبریز به ترابزون قرار دارد، جائی است که نسبت به جمعیت خود، بیشترین انسان را صادر می‌کند.

[در هر قدم عکس‌های مصطفی کمال پاشا]

در خوی در هر قدم، با انسان‌هایی که در استانبول زندگی کرده‌اند و یا آن را دیده‌اند برخورد می‌کنید. در خیابان‌های خوی، در بازار خوی، در هر قدم عکس‌های مصطفی کمال پاشا، کاظم قارابکیر و رفعت پاشا را می‌بینید.

مسافری که با حداکثر سرعت سفر کند، حتی اگر از اوتوموبیل استفاده نماید، نمی‌تواند در کمتر از بیست روز از خوی به استانبول برود. با این حال، این جا چه قدر به استانبول نزدیک است!.

افرادی که خوی به استانبول صادر می‌کند، پس از مدتی به خوی باز می‌گردند و یک نفر دیگر را به جای خود می‌فرستند. به همین دلیل، زبان این جا هم چندان شبیه تورکی‌ای که در دیگر نقاط آزربایجان بدان صحبت می‌شود نیست. مثلا بین تورکی‌ای که در میاندیج[4] و اورمیه و یا ساووج‌بولاق صحبت می‌شود، با تورکی  مستعمل در خوی، فرق بسیار وجود دارد. و یا لااقل اهالی خوی، تورکی ما را به راحتی ملتفت می‌شوند.

[زنجیر مجتهد که قاتل‌ها را نجات می‌دهد]

جوانی که مرا در شهر می‌گرداند، در سر یک راه ایستاد و با نشان دادن زنجیر نازکی که بالای سرمان قرار داشت گفت «هر قاتل و مجرمی که از این زنجیر عبور کند، نجات یافته است». این زنجیر، که در مدخل یک کوچه‌ی تنگ و طولانی از بازار سرپوشیده به یک محله قرار دارد، به واقع هم تاکنون جانیان و قاتل‌های بسیاری را نجات داده است. حتی یک افسر که در همین اواخر شخصی را کشته بود، پس از راهی سه روزه و گم کردن ردش، به خوی آمد و فورا از زنجیر عبور کرده خود را نجات داد. این را مبادا قاتل‌های استانبول بشنوند. در غیر این صورت، یک صادرات انسان از استانبول به خوی شروع می‌شود!. شاید حکمت این زنجیر را متوجه نشدید. اگر تاکنون به ایران نرفته باشید، حق هم دارید که متوجه نشوید. توضیح دهم:

یکی از مجتهدین ثروت‌مند خوی، به موجب وصیتش در وسط این کوچه که اکنون «مقبره» نامیده می‌شود[5] دفن شده است. به احترام روح این مجتهد -که در زیر یک قبه‌ی سبز رنگ ظریف با یک مناره‌ی دراز و پرچم سرخ کوچکی در اهتزاز بر تپه‌اش آرمیده است[6]- هر کس که از حدودی که با این زنجیر مشخص می‌شود عبور کند، «دخالت» یافته شمرده می‌شود و احدی، حتی حکومت حق دست زدن به وی را ندارد. آیا این نمونه برای درک این حقیقت که مجتهدین در ایران، نه تنها در حین حیاتشان، بلکه حتی پس از مرگشان هم چگونه بر هر چیز و هر نیرویی حاکم‌اند، دلیلی کافی نیست!؟ این وضعیت منحصر به خوی نیست و در هر طرف ایران، چیزهایی مانند این به وفور یافت می‌شود. چندین سال است که اهالی خوی، مشاهده می‌کنند که هر نوع قاتل و مجرم به محض قدم گذاشتن در این کوچه، دوباره مانند یک انسان پاک و معصوم به جامعه برمی‌گردد. با این‌همه، زندان خوی باز هم خالی نیست. چرا که راه مجرمانی که به سبب عجله و هیجان و سراسیمه‌گی راه این زنجیر را پیدا نمی‌کنند، به زندان ختم می‌شود. در مورد چنین کسانی خویی‌ها می‌گویند «خدا زنجیر را به قاتلین و جانیانی که معصوم نیستند نشان نمی‌دهد؛ و باعث می‌شود آن‌ها راه خود را گم کنند. کسانی که اینجا را پیدا می‌کنند همیشه معصوم هستند». و با این گفته نیز [خویی‌ها] سعی به فریفتن خود می‌کنند.

 [خوی تکبیرگویان  دروازه‌ی خود را به اوردوی تورک گشود]

اما خوی قهرمان است. پنج سال پیش، که همسایه‌های خوی یعنی شهرهای اورمیه، سلماس و ساووج‌بولاق به دست آسوری‌ها و ارمنی‌ها تار و مار می‌شدند، همان دشمنان چندین بار به دروازه‌های[7] دوران دیده‌ی «داش[8] قالا»ی خوی هجوم آورند. خوی اهالی تمام روستاهای اطراف را به درون «قلعه»ی خود آورده[9]، دروازه‌هایش را بست؛ سه روز و سه شب «خندق»های[10] اطراف شهر را با آب پر کرده و به یک جنگ قرون وسطائی پرداخت. و هنگامی که اوردوی تورک مانند رعد رسید، دروازه‌های خود را تکبیرگویان به روی او باز کرد. خوی اکنون هم این ناجی و خلاص‌کار بزرگ خود را با احترام و سپاس یاد می‌کند. 

[هر چیز این شهر، همه چیز آن تورک است]

بین خوی و ترابزون سه هزار شتر به صورت منظم در سیر و سفر هستند. از خوی قالی، انگور، بادام و روده فرستاده می‌شود و از استانبول پارچه‌های کارخانه‌بافت و غیره آورده می‌شود. حیرت‌آور است!. رسیدن یک کاروان شتر به ترابزون، اغلب سه ماه طول می‌کشد. پس از راهی این چنین طولانی، مخصوصا محصولاتی مثل خرما و بادام، آن هم پس از تحمل هزار و یک نوع مصرف، چطور می‌شود که هنوز مشتری پیدا کنند!؟ این را از تجار خویی پرسیدم. جواب دادند «این از اسرار ماست. تجار استانبول هم از این مساله حیرت می‌کنند». در حال حاضر چشم خویی رو به راه آهن ترابزون –ارزروم است. مدام «کی؟ کی؟» گفته می‌پرسند.

در خوی، پس از واقعه‌ای که فوقا نقل کردم [تهاجم ژنرال ارمنی آندرانیک اوزانیان]، حتی یک نفر غیر مسلمان زندگی نمی‌کند. و از این لحاظ بسیار خوشب‌خت است. همه چیز این شهر، هر چیز آن تورک است. در حالی‌که در گذشته حدود چهار هزار مسیحی در این‌جا بود، اکنون مانند یک داروی کمیاب، حتی یکی نیز نیست. اخیرا یک جواهرفروش ارمنی به خوی آمده بود. مردم از زن و کودک دور او جمع شده و فریاد کشیده‌اند «اگر دیوانه نباشی، به همان جایی که از آن‌جا آمدی می‌روی». ارمنی که ماوقع را به سختی متوجه می‌شد، فورا و همان روز دور شده و رفته بود.

[بیج ممی]

البته که «لاندرو»ی خوی و یا صحیح‌تر ایران را نمی‌شناسید. بگذارید معرفی کنم: «بیج ممی»!. هر چند اسم اصلی‌اش محمد است، اما مردم او را ممی می‌نامند. ممی که مدت‌های طولانی با نواختن تنبور مردم خوی را سرگرم می‌کرد، در نهایت تصمیم به اصلاح اخلاقیات خوی می‌گیرد. با انتخاب عاقل‌ترین و رازنگه‌دارترین زن از میان شش همسرش، شروع به کار می‌کند. وی هر زنی را که از اخلاقیاتش شبهه داشت، توسط زنش به بهانه‌ی شنیدن تنبور، به خانه‌ی خود دعوت و سپس او را در خانه خفه می‌کند. تنها آلت جنایت ممی، یک پارچه طناب است. پس از پیچاندن این طناب به گردن زن قربانی، یک سر آن را خودش و سر دیگرش را زنش می‌کشند تا به زعم خود این مخلوقات مضر را که قصد لکه‌دار کردن اخلاقیات خوی را دارند، یک به یک سر به نیست کنند. هنگامی که همه چیز افشا می‌شود، ممی جرم خود را منکر نمی‌شود. و در مقابل پیدا شدن جسد شانزده زن که در حفره‌ی بزرگی در باغچه‌ی خانه‌اش پیدا شد هیچ احساس پشیمانی نمی‌کند.  بر عکس، می‌گوید «مگر کار بدی کردم؟». ممی در مدتی کوتاه بیش از سی زن و تعداد نامعلومی مرد را به قتل رسانید. مردان، شوهران بدبخت زنانی بودند که برای جستجوی آن‌ها جسارت مراجعه کردن به ممی را نموده بودند. در کنار سه‌پایه‌ی چوبه‌ی دار، ممی آخرین حرف‌هایش را خطاب به خویی‌ها که دور او را گرفته‌اند می‌گوید: «من می‌خواستم خوی را از فاحشه‌ها نجات دهم، از ناموس همه‌مان حفاظت کنم. و الان شما مرگ من را تماشا می‌کنید. پس، از فداکاری من قدردانی نمی‌کنید. اما من با آرامش خاطر و خوش‌بختم».

[فکر و ذکر هر خویی در استانبول است]

خوی دارای خیابان‌ها و بلوارهای زیبا و عریض و دوست‌داشتنی که از وسط آن‌ها آب‌ها روان است، حتی چنارهای بزرگ و بیدهای دراز سایه‌های خود را بر آن‌ها می‌افکنند است. مانند همه جای ایران، در هر قدم، با لاابالی‌گری و بی‌مبالاتی بسیار، حوله‌های رنگارنگ حمام‌ها برای خشک کردنشان، در وسط کوچه‌ها آویزان شده و تو گویی آن‌ها را آذین بسته‌اند.

یک عمارت دولتی ظریف وجود دارد. اما خویی بسیار بیشتر از درِ این عمارت دولتی، با ساییدن آستانه‌ی قالاقاپی‌سی که به ترابزون باز می‌شود مشغول است. عمارت دولتی صرفا در روزهای عاشورا ازدحام جمعیت را شاهد می‌شود. فکر و ذکر مردم در استانبول است. از یک دخترک سر افکنده در پرورش‌گاه پرسیدم «وقتی بزرگ شدی، چه کاره می‌خواهی بشوی؟». حتی او هم گفت «به استانبول خواهم رفت».


[زیرنویس عکس‌ها]

١-از دخترکی سر افکنده در پرورش‌گاه پرسیدم

٢-در این خان (کاروان‌سرای) خوی، کسانی که قرار است به استانبول بروند جمع شده، زمان سفرشان را معین می‌کنند.

٣-بیج ممی و یا لاندروی ایران در کنار سه‌پایه‌ی دار، آخرین سخنانش خطاب به خویی‌ها را می‌گوید

٤-کاروانی که بین خوی و ترابزون، کالاهایی مانند انگور و بادام را حمل می‌کند

٥- یک تیپ خویی، تصویری از شهر خوی که سالانه به استانبول انسان صادر می‌کند؛ یک تیپ خویی

٦-تعقیب تبه‌کاران در ایران: در ایران به تعقیب تبه‌کاران مانند رفتن به جنگ، می‌پردازند. سواران گروه گروه تحت امر فرمانده‌هایشان، ساعت‌ها و روزها، مملکت را از یک سر تا سر دیگر آن طی کرده و تبه‌کاران را سرکوب می‌کنند.

٧- شاه و منجم‌باشی، از سنت‌های عجیب ایران. بر اساس یک سنت بسیار قدیمی، شاهان ایران در سفرها همیشه منجم‌باشی‌هایشان را هم‌راه خود می‌برند. آن‌ها سوار بر خر و در جلو حرکت می‌کنند.

٨-عمارت دولتی فقط در عاشورا ازدحام را شاهد می‌شود.

٩-یک ژاندارم ایرانی و همکارش

١٠-کوچه‌ای با نام مقبره


پایان ترجمه‌ی مئهران باهارلی


ایران‌ی تانییالیم

ایستانبول‌ا آدام اخراج ائده‌ن شهه‌ر

قان دمیر

رسیم‌لی قزئته، نومئرو ٦٥، سنه ٢، جومارتئسی ٢٩ تشرین ثانی ١٣٤٠


دنیادا آدم اخراجاتی‌یلا اشتغال ائده‌ن یئرله‌ر واردیر. ایکی گوندور مسافری اولدوغوم خوی دا بونلاردان بیری‌دیر. بو کوچوک قصبه‌نین شو خصوصیتی وار که قافقاسیا و روسیانین هر طرفی‌نه بیر چوخ اخراجات‌دا بولونماق‌لا برابر، اصل اخراجاتی ایستانبول‌ا یاپییور. بو سبب‌له بو قصبه‌جییی ایستانبول‌لولارا تانیتماق ایسته‌دیم.

ان گئنیش حساب‌لا اوتوز مین نفوسو اولان بو سانجاغین ایستانبول‌دا ایکی مین اولادی وارمیش. شو حساب‌لا نفوسونون یوزده یئدی‌سی ایستانبول‌دا و عمومیت‌له یوزده ییرمی دائما خارج‌ده‌دیر. ایستانبول‌ون بالخاصه آسما آلتی، فینجان‌لار، ماحمود پاشا طرف‌له‌ری‌نده سیخ سیخ راست گلینه‌ن ایران‌لی ائشه‌ک‌چی‌له‌ر، اکثریت‌له خوی‌لو، و خوی‌ا بئش آلتی ساعت اؤته‌ده بولونان سالماس‌لی‌دیرلار. بونلاردان باشقا گوشه باش‌لاری‌ندا گؤردویونوز توتون‌چو و چای‌چی‌لارین ایچی‌نده ده، بیر چوخ‌لاری بورالارین اهلی‌دیر. ذاتا ایستانبول‌داکی ایران‌لی‌لارین همه‌ن همه‌ن هپسی آزه‌ربایجان‌لی‌دیر. خوی، تبریزی تیرابزون‌ا باغلایان یول اوزه‌ری‌نده اولدوغو اوچون، نفوسونا نسبت‌له ان چوخ انسان اخراجاتی‌ندا بولونان بیر یئردیر.

[آدیم باشی‌ندا «مصطفی کمال پاشا»نین رسیم‌له‌ری]

خوی‌دا آدیم باشی‌ندا ایستانبول‌و گؤرموش، ایستانبول‌دا یاشامیش اینسان‌لارلا قارشی‌لاشیرسینیز. خوی سوقاق‌لاری‌ندا، خوی بازاری‌ندا «مصطفی کمال پاشا»نین، «کاظم قارابکیر» و «رفعت پاشا»لارین رسیم‌له‌ری‌نی آدیم باشی‌ندا گؤرورسونوز.

ان سریع گئده‌ن بیر یول‌چو، اوتوموبیل‌ده‌ن استفاده ائتسه بیله، خوی‌دان ایستانبول‌ا ییرمی گون‌ده‌ن اوّل گئده‌مه‌ز. اؤیله ایکه‌ن بوراسی ایستانبول‌ا نه قده‌ر یاخین.

ایستانبول‌ا اخراج ائتدییی انسان‌لار، بیر مدّت‌ده‌ن سونرا خوی‌ا عودت و یئرله‌ری‌نی باشقالاری‌نی گؤنده‌ردیک‌له‌ری اوچون، بورانین لسانی دا دیگر یئرله‌رده قونوشولان آزه‌ربایجان تورک‌جه‌سی‌نه پک بنزه‌مییور. مثلاً میاندوآب، رومیه [اورمو] و یا ساووج‌بولاق‌دا قونوشولان تورک‌جه ایله خوی‌دا قونوشولان تورک‌جه آراسی‌ندا ائپئی فرق وار، هیچ دئییل‌سه بیزیم تورک‌جه‌یی قولای‌جا آنلایابیلییورلار.

[مجتهدین قاتل‌له‌ری قورتاران زنجیری]

منه شهری گزدیره‌ن گنج، بیر یول باشی‌ندا دوردو و تپه‌میزده‌کی اینجه بیر زنجیری گؤسته‌ره‌ره‌ک «بو زنجیری آشان، هر هانگی بیر قاتل و یا مجرم، قورتولموشدور» دئدی. قاپالی چارشی‌دان بیر محله‌یه گئده‌ن دار و اوزون بیر سوقاق باشی‌نداکی بو زنجیر، فی الحقیقه شیمدی‌یه قده‌ر بیر چوخ جانی و قاتلی قورتارمیش. حتی پک یاخین‌دا بیری‌نی اؤلدوره‌ن بیر ضابط، اوچ گون‌لوک یول‌دان ایزی‌نی غیب ائده‌ره‌ک خوی‌ا گلمیش و درحال زنجیری گئچه‌ره‌ک قورتولموش. ایستانبول‌داکی قاتل‌له‌ر دویماسین‌لار، یوخسا ایستانبول‌دان خوی‌ا دوغرو بیر انسان اخراجاتی‌دیر باش‌لاردی. بلکه بو زنجیرین حکمتی‌نی پک آنلایامادینیز: اگر ایران‌دا هیچ بولونمادینیزسا، حاققینیز دا وار. آنلاتاییم:

خوی‌ون زنگین مجتهدله‌ری‌نده‌ن بیری، وصیتی موجبی‌نجه بو سوقاغا گؤمولموش. شیمدی «مقبره» اسمی‌نی داشییان بو سوقاغین اورتاسی‌ندا تپه‌سی‌نده قیرمیزی کوچوک بیر بایراق دالقالانان اوزون‌جا بیر مناره و یاشیل ظریف بیر قبّه‌نین آلتی‌ندا یاتان بو مجتهدین روحو حرمتی‌نه بو زنجیرله تعیّن ائدیله‌ن حدودو آشان قاتل، «دخالت» ائتمیش عدّ اولونویور و هیچ کیمسه‌نین حتی حکومت‌ین بیله کندی‌سی‌نه ال سورمه‌یه حاققی اولمویور. ایران‌دا مجتهدله‌رین دئییل یالنیز ساغ‌لیق‌لاری‌ندا، حتی اؤلدوک‌ده‌ن سونرا بیله هر شیئه هر قوّته ناسیل حاکم اولدوق‌لاری‌نی آنلاماق اوچون بو مثال، بو حقیقت کافی دئییل می‌دیر؟ بو یالنیز خوی‌ا مخصوص بیر حال اولماییپ، ایران‌ین هر طرفی‌نده بو گیبی شئی‌له‌ر بول بول واردیر. قاچ سنه‌دیر خوی‌لولار هر تورلو مجرم و قاتل‌له‌رین بو سوقاغا دالار دالماز تر تمیز بیر انسان گیبی تکرار جمعیته عودت‌له‌ری‌نی گؤرمه‌ک‌ده‌دیر. فقط خوی حبس‌خانه‌سی یینه بوش دئییل‌دیر. تلاش‌لا، هیجان‌لا، عجله ایله زنجیرین یولونو شاشیران گناه‌کارلار، حبس‌خانه یولونو بوی‌لارلار. اونون اوچون خوی‌لولار «معصوم اولمایان قاتل و جانی‌یی آللاه شاشیرتیر، زنجیری گؤسته‌رمه‌ز؛ بورایی بولان‌لار دائما معصوم‌لاردیر» دییور و بؤیله‌جه کندی کندی‌له‌ری‌نی آلداتماغا چالیشییورلار.

[تورک اوردوسونا قاپی‌لاری‌نی تکبیرله‌رله آچان خوی]

فقط خوی قهرمان‌دیر. بئش سنه اوّل خوی‌ون قونشولاری رومیه [اورمو]، سالماس و ساووج‌بولاق شهه‌رله‌ری آسورو و ائرمه‌نی‌له‌رین الی‌نده تار و مار اولورکه‌ن، عینی دشمن‌له‌ر قاچ دفعه خوی‌ون عصر دیده داش قالا قاپی‌لاری‌نا دا سالدیردی‌لار. خوی اطراف‌داکی بوتون کؤی‌له‌ر اهالی‌سی‌نی قالاسی ایچی‌نه آلاراق قاپی‌لاری‌نی قاپادی و اوچ گون اوچ گئجه شهرین اطرافی‌نداکی خندق‌له‌ری سو ایله دولدوراراق، بیر قرون وسطی حربی یاپدی. ییلدیریم گیبی یئتیشه‌ن تورک اوردوسونا قاپی‌لاری‌نی تکبیرله‌رله آچان خوی، حالا اونو قورتاران بو بؤیوک خلاص‌کاری منّت و حرمت‌له یاد ائتمه‌ک‌ده‌دیر.

[بو شهرین هر شئیی، هر شئیی تورک‌دور]

خوی ایله تیرابزون آراسی‌ندا اوچ مین ده‌وه منتظماً ایش‌له‌مه‌ک‌ده‌دیر. بورادان قالی، اوزوم، بادام، باغیرساق گؤنده‌ریلمه‌ک‌ده‌دیر. ایستانبول‌دان مانیفاتورا و سائره گتیریلمه‌ک‌ده‌دیر. حیرت ائدیلیر، بیر ده‌وه کروانی‌نین اکثریاً اوچ آی‌دا تیرابزون‌ا گؤتورولدویو بالخاصّه خرما و بادام گیبی شئی‌له‌ر، ناسیل اولویور دا بو قده‌ر اوزون بیر یولون مین تورلو مصرفی‌نی یوک‌له‌ندییی حال‌دا، مشتری بولابولویور؟ بونو خوی‌لو تاجر.له‌ر.ه سوردوم. «او بیزیم سرّیمیزدیر، بونا ایستانبول‌داکی تاجرله‌ر ده حالا شاشارلار» دئدی‌له‌ر. شیمدی خوی‌لونون گؤزو، تیرابزون –ارزوروم دمیریولوندادیر. «نه وقت، نه وقت؟» دییه سوروپ دورویورلار.

خوی، یوخاری‌دا آنلاتدیغیم واقعه‌ده‌ن بری ایچی‌نده بیر تک غیر مسلم یاشاتمادی‌لار. بو اعتبارلا چوخ مسعوددور. بو شهرین هر شئیی، هر شئیی تورک‌دور. دؤرت مین قده‌ر خیریستییان وارکه‌ن، شیمدی علاج اوچون آرانسا، بیر تک یوخ. گئچه‌ن‌له‌رده بیر ائرمه‌نی قویوم‌جو گلمیش، او گون چولوق چوجوق اطرافی‌نا توپانمیش‌لار «دیوانه دئییل‌سه‌ن، گلدییین یئره چیخار گئده‌رسین» دییه باغیرمیش‌لار. نه.یه اوغرادیغی‌نی گوج آنلایان ائرمه‌نی، همه‌ن او گون اوزاق‌لاشمیش گئتمیش.

[بیج ممی]

خوی‌ون، داها دوغروسو ایران‌ین «لاندرو»سونو بالطّبع تانیمازسینیز. تقدیم ائده‌ییم: «بیج ممی». اصل اسمی محمّد ایسه ده، خالق ممی دییور. اوزون بیر زمان دومبه‌له‌ک چالاراق خوی‌و ائیله‌ندیره‌ن ممی، نهایت خویون اخلاقی‌نی دوزه‌لتمه‌یه قرار وئریر. آلتی قاری‌سی‌نین ایچی‌نده ان عقل‌لی و سرّ توتانی‌نی سئچه‌ره‌ک ایشه باش‌لیییور. اخلاقی‌ندان شبهه ائتدییی هر قادینی قاری‌سی واسطه‌سی‌یله دومبه‌له‌ک دینله‌تمه‌ک اوچون ائوی‌نه دعوت ائده‌ره‌ک بوغویور. ممی‌نین تک جنایت آلَتی، بیر ایپ پارچاسی‌دیر. بونون قادین‌ین بوغازی‌نا دولادیق‌دان سونرا بیر اوجونو کندی‌سی، دیگری‌نی قاری‌سی چکه‌ره‌ک خوی‌ون ناموسونو لکه‌له‌مه‌ک ایسته‌یه‌ن مضرّ مخلوقاتی بیره‌ر بیره‌ر اورتادان قالدیرییور. ایش میدانا چیخینجا ممی جرمونو انکار ائتمییور. ائوی‌نین باخچاسی‌نداکی بؤیوک چوخوردان چیخاریلان اون آلتی قادین جسدینین قارشی‌سی‌ندا هیچ بیر ندامت دویمویور. بالعکس «فنا می ائتدیم؟» دییور. ممی آز بیر زمان‌دا اوتوزدان فضله قادین و عددی غیر معلوم ارکه‌ک اؤلدورموشدور. ارکه‌ک‌له‌ر قاری‌لاری‌نی آراماق اوچون ممی‌یه مراجعت ائتمه‌ک جراتی‌نده بولونان بدبخت‌له‌ردیر. اعدام سهپاسی‌نین دیبی‌نده اطرافی‌نی ساران خوی‌لولارا ممی سون سؤزله‌ری‌نی سؤیلویور: «من خوی‌و فاحشه‌له‌رده‌ن قورتارماق، هپیمیزین ناموسونو قوروماق ایسته‌دیم. شیمدی سیز منیم اؤلومومو سیر ائدییورسونوز. دئمه‌ک که فداکارلیغیمین قیمتی‌نی تقدیر ائده‌مییورسونوز. فقط مستریح و مسعودام».

[هر خوی‌لونون عقلی فکری ایستانبول‌دادیر]

خوی‌ون گؤزه‌ل، اورتاسی‌ندان سولار آخان حتّی گئنیش، ایری چینارلارین، اوزون سؤیوت‌له‌رین گؤلگه‌له‌دییی شیرین خیابان‌لاری و بولوارلاری واردیر. ایران‌ین هر یئری‌نده اولدوغو گیبی، آدیم باشی‌نداکی حمام‌لارین، گئنیش بیر لاابالی‌لیک‌له سوقاق اورتالاری‌ندا، آلابیلدییینه قوروتماق اوزه‌ره آسیلمیش، رنگارنگ پشت‌مال‌لاری، بو سوقاق‌لاری عادتا دوناتییور.

ظریف بیر حکومت قوناغی وار. فقط خوی‌لو حکومت قاپی‌سی‌ندان زیاده، شهرین تیرابزون‌ا آچیلان قالا قاپی‌سی‌نین ائشییی‌نی آشیندیرماق‌لا مشغول. حکومت قوناغی یالنیز عاشورا گون‌له‌ری قالابالیق‌دیر. هرکسین، هر خوی‌لونون عقلی فکری ایستانبول‌دادیر. دارالایتام‌داکی بوینو بوکوک بیر قیزجیغازا سوردوم «بؤیویونجه نه یاپاجاقسین؟». او بیله «ایستانبول‌ا گئده‌جه‌یه‌م» دئدی.


[گؤروت‌له‌رین آلت‌یازی‌لاری]

١-دارالایتام‌دا بوینو بوکوک بیر قیزجیغازا سوردوم

٢-خوی‌ون بو خانی‌ندا ایستانبول‌ا گئده‌جه‌ک‌له‌ر توپلانیر و سیاحت زمان‌لاری‌نی قرارلاشدیریرلار.

٣-ایران‌ین «لاندرو»سو «بیج ممی» اعدام سهپاسی‌نین دیبی‌نده، خوی‌لولارا سون سؤزله‌ری‌نی سؤیلییور

٤-خوی ایله تیرابزون آراسی‌ندا قالی، اوزوم و بادام گیبی شئی‌له‌ر نقل ائده‌ن کروان

٥-بیر خوی‌لو تیپی- هر سنه ایستانبول‌ا آدم اخراج ائده‌ن خوی قصبه‌سی‌نین اوزاق‌دان گؤرونوشو- بیر خوی‌لو تیپی

٦-ایران‌دا اشقیاء تعقیبی: ایران‌دا اشقیاء تعقیبی‌نه حربه گئده‌ر گیبی گئدیلییور. سواری‌له‌ر، بؤلوک بؤلوک قوماندان‌لاری‌نین تحتِ اداره‌سی‌نده گون‌له‌رجه، ساعت‌له‌رجه مملکتی بیر باش‌دان باشا قطع ائده‌رله‌ر، و اشقیایی تنکیل وظیفه‌سی‌نی گؤرورله‌ر

٧-ایران‌ین غریب عادت‌له‌ری‌نده‌ن «شاه ایله منجّم‌باشی»: پک اسکی بیر عنعنه موجبی‌نجه ایران شاه‌لاری‌نین سیاحت‌له‌ری‌نده دائما منجّم‌باشی‌له‌ری برابر بولونورلار و ائشه‌ک اوستونده ان اؤن‌ده گئده‌رله‌ردی

٨-حکومت قوناغی یالنیز عاشورا گون‌له‌ری قالابالیق‌دیر

٩-ایران‌لی بیر ژاندارما ضابطی و معیّتی

١٠-مقبره اسمی داشییان سوقاق

[یازقانین سونو]


قیسا سؤزلوک:

اخراجات: صادرات

ائپئی: ائپ + اییی، اولدوق‌جا چوخ، خیلی

بیج: پیچ، بورادا قورال و یاسا تانیمایان، عارسیز، اوت‌سوز و حیاسیز کیمسه

پشت‌مال (پئشته‌مال): حوله‌ی حمام، ایپه‌ک‌لی اولان تورو «فوتا» آدلانیر

تنکیل: سرکوب

دخالت: دخیل دوشمه‌ک، بیری‌نین مرحمت و حمایتی‌نه سیغینماق، «دخالت» غربی آزه‌ربایجان‌دا عوثمانلی تابعیتی‌نه گئچمه‌ک آنلامی‌ندا ایش‌له‌دیلیردی

دومبه‌له‌ک: تنبور

سانجاق: ولایت

سهپا: سه پایه

سوقاق: کوچه

شاشیرماق: حیرت کردن

قاپالی چارشی: اوستو اؤرتولو بازار، بازار سرپوشیده

قالابالیق: ازدحام

قویومجو: جواهرفروش

قیزجیغاز: دخترک

لاندرو: فیرانسالی بیر سئری قاتیل (قاتل زنجیره‌ای)  Henri Désiré Landru

مانیفاتورا: فابریکالاردا یاپیلان هر چئشیت بئز، قوماش، ایپ‌لیک وس

همه‌ن همه‌ن: تقریبا


برای مطالعه‌ی بیشتر

دو «تَکْیه لوحه‌سی» مذهب تورکی قیزیل‌باشی (اخی‌لیک و بکتاشی‌لیک) از شهر خوی

http://sozumuz1.blogspot.com/2018/05/blog-post.html

تاریخ تهاجمات و جنایات ارامنه، اسماعیل سیمیتقو و سردار ماکو در آزربایجان. مقدمه، لغت‌نامه، ویرایش و بازنویسی مئهران باهارلی

http://sozumuz1.blogspot.com/2017/09/blog-post_88.html

زنده باد خویی‌ها، زنده باد تورک‌ها، زنده باد علی‌احسان  پاشا و ژون تورک‌ها

http://sozumuz1.blogspot.com/2016/09/blog-post_25.html


[1] نسخه‌ی اصلی نشریه قابل دسترسی از طریق این لینک است. در صفحه‌ی ٥٠:

http://www.tufs.ac.jp/common/fs/asw/tur/htu/data/HTU1843-02/index.djvu

[2] تاورنیه تاجر و سیاح فرانسوی نیز، که در زمان شاه عباس ثانی به ایران آمده، در سفرنامه‌ی خود به زنجیر مشابهی، اما در کلّیه‌ی شیخ صفی الدین اردبیلی اشاره کرده است: «آن مسجدی که شاه صفی در آنجا مدفون است منضم شده است به چندین بنای دیگر، که مدخل آن‌ها از طرف میدان است که در جنوب آن یک کریاس عالی دیده می‌شود. درب مدخل مسجد با یک زنجیر آهن صلیب‌وار، که به حلقه‌های محکم وصل شده، حراست می‌شود. هر مقصر یا جنایت‌کاری که دست بدان زنجیر برساند و داخل محوطه شود در امان است و کسی نمی‌تواند او را دست‌گیر نماید».

[3] فینجان‌جی‌لار: متن‌ده فینجان‌لار یازیلمیش. فینجان‌جی‌لار، آسماآلتی، ماحمودپاشا، ایستانبول سمت‌له‌ری‌نده‌ن‌دیرله‌ر.

[4]  در متن میاندیج نوشته شده است، شاید منظور میاندواب و یا صایندج (سایین قالا آفشار، شاهین دژ رسمی) باشد؟

[5]  مقبره: خوی لهجه‌سی‌نده «ماغوه‌ره». نام خیابانی بین «اوست‌اؤرتولو بازار» («قاپالی چارشی») و «سؤیوت‌لو کوچه‌سی»

[6] احتمالا منظور، آرام‌گاه میریعقوب کوه‌کمری مرندی خویی است که امروز در خیابان طالقانی در نبش کوچه‌ای به نام مقبره قرار دارد

[7] «قاپی‌لار»: دروازه‌های «خوی قالاسی» که پنج عدد بودند ١- قالا (خییاوان) قاپی‌سی در جنوب، ٢-شه‌روْو (تبریز) قاپی‌سی در شرق، ٣-چورس (ماکی) قاپی‌سی در شمال، ٤-محْله (ایستانبول) قاپی‌سی در غرب، ٥-شووه‌نه قاپی‌سی در جنوب غرب.

[8] «داش» شاید همان خییاوان قاپی‌سی است که امروزه با نام‌های «داش قاپی» و یا «قالاقاپی‌سی» معروف است

[9] «قالا» احتمالا همان «خوی قالاسی» و یا شهر خوی است.

[10] منظور خندق دور شهر خوی است. و اما حصار دور شهر خوی به تورکی «بده‌ن» نامیده می‌شود (بدن: به‌ده‌ن، «تورک‌جه بیر کلیمه، قلعه‌نین محیطِ خارجی‌سی، بنانین دؤرت طرفی‌نه یاپیلان قالین دیوار، قلعه‌نین کنگره دیواری، قلعه دیواری، اسکی زمان‌له‌رده شهه‌رله‌ری محافظه و مدافعه اوچون دائراً و مادار یاپیلان سور، بارو، برج، سپر»)

No comments:

Post a Comment