Thursday, June 2, 2022

تاسیس جمعیت تورک‌تبارهای فارسی‌زبان در ایران

 تاسیس جمعیت تورک‌تبارهای فارسی‌زبان در ایران

 

مئهران باهارلی

 

اوزبیک‌ها، تورکمن‌ها، قیرقیزها، حتی تورک‌تباران دری‌زبان افغانستان و بسیاری از هزاره‌ها در جبهه‌ای متحد خواهان تاسیس «دولت تورکستان جنوبی» (گونئی تورکوستان) شده‌اند. این اقدام نشان از فراست، دوراندیشی و بلوغ سیاسی رهبران آن‌ها دارد. در یک اقدام بسیار جالب و مهم دیگر، در افغانستان تشکیلاتی به ‌نام «شورای انسجام تورک‌تباران دری‌زبان افغانستان» تاسیس شده ‌است[1]. همچو تشبثی نشان می‌دهد که‌ دری‌زبان‌های دارای اصلیت تورک در افغانستان، علی رغم تغییر زبان‌هایشان از تورکی به‌ دری، به ‌هویت ملی تورک خود واقفند و به ‌آن افتخار می‌کنند. چنانچه ‌بسیاری از آن‌ها علی رغم محدودیت‌های فوق العاده‌ شدید سیاسی و مالی و اجتماعی و موجود در افغانستان که ‌همه‌ بر آن واقفیم، در حال بازآموزی و یادگیری زبان ملی خود تورکی هم هستند.

اقلا یک سوم تا نصف جمعیت فارسی‌زبان ایران امروزی را تورک‌ها (و یک سوم دیگر را اعراب و نزدیک به ‌یک سوم آخر آن را ایرانیک‌زبان‌های غیر فارس) تغییر زبان داده ‌به ‌فارسی تشکیل می‌دهد. در آغاز قرن بیستم صرفا زبان مادری حداکثر ١٠-٥ درصد مردم ایران تاجیکی - دری – فارسی، زبانی که ‌از افغانستان امروزی وارد ایران شد، بود. اما امروز در ایران کسانی که‌ تاجیکی - دری - فارسی را به ‌عنوان زبان مادری و اولیه ‌و ... بکار می‌برند حدود ٢٥٪-٣٥٪ جمعیت کل کشور است. بخش بزرگی از این فارس‌زبان‌های امروزی در ایران، گروه‌های زبانی و قومی غیر فارس هستند که ‌در گذشته ‌به ‌دلائلی از جمله سوء استفاده‌ی مقامات تورک از و حدنشناسی ادبا و اهل قلم تورک در کاربرد زبان تاجیکی – دری – فارسی وارده ‌از افغانستان به ‌عنوان زبان دیوانی و مکتوب (١)، به‌ مرور زمان آغاز به ‌تکلم به ‌زبان دری به ‌عنوان زبان مادری کرده‌اند. قسمت بزرگ‌تری تورکانی هستند که ‌از مشروطیت بدین سو و در اثر سیاست‌های آسیمیلاسیونیست و فارس‌سازی دولتی و تحمیل زبان فارسی به ‌عنوان تنها زبان رسمی دولتی و تحصیلی و اداری و رسانه‌ای و ... بر مردمان ایران به ‌تدریج تغییر زبان داده‌ و شروع به‌ صحبت به ‌تاجیکی- دری - فارسی، که ‌منشاء افغانستانی دارد، می‌کنند (٢). به‌ عنوان نمونه ‌بسیاری از ایرانیانی که‌ از اعقاب طائفه‌ و سلسله‌ و خاندان قاجار هستند و در سراسر ایران و در کشورهای غربی پراکنده‌اند و تقریبا همه‌ی اعضای گروه‌ها و سایت‌های اینترنتی قاجاری را شامل می‌شود، فارس‌زبان ‌شده‌اند و  کلمه‌ای تورکی نمی‌دانند. ایضا اکثریت مطلق نخبه‌گان و مشاهیر ایرانی اعم از هنرمندان و هنرپیشه‌ها و دانشمندان و سیاسیون و سرمایه‌داران و کارآفرینان و .... ایرانی که در رسانه‌های خارجی و غربی هر روز نام آن‌ها برده می‌شود، اصلا تورک اما اغلب تورکی‌ندان هستند.

اما در ایران و بر خلاف افغانستان، وضعیت کاملا متفاوتی برقرار است. تاکنون در این کشور یک جریان عمومی و حرکت منسجم و تلاش قابل توجه از سوی تورک‌تباران فارسی‌زبان دارای اصلیت تورک برای بازگشت به ‌هویت ملی تورک و دفاع و حفاظت از هویت ملی و میراث زبانی و فرهنگی و .... تورک خود مخصوصا بازآموزی زبان ملی‌شان تورکی مشاهده‌ نشده‌ است (نوعا تمام فعالیت‌های فرهنگی و ادبی و سیاسی و .... این گونه ‌افراد تحت نام «ایران‌گرایی» و خودتعریفی ملی ایرانی، یعنی تعلق به‌ «ملت ایران» با زبان ملی فارسی و ... انجام می‌پذیرد. حتی عده‌ای از این تورک‌تبارهای فارسی‌زبان شده، به شدت ضد تورک و پان‌ایرانیست هستند). این وضعیت ناهنجار ناشی از شدت آسیمیلاسیون ملی و سیاست فارس‌سازی و نسل‌کشی هویتی ملی و زبانی تورکی در ایران، منقطع و ایزوله‌ شدن مطلق آن‌ها از فرهنگ و ادب و جهان تورک، همچنین تاثیرات تخریبی مهندسی قومی – ملی استعماری آزربایجانی بر هویت ملی تورک و سرنوشت تورک‌زبان‌ها و  تورک‌تبارها در ایران (٣) است.

علت هر چه باشد، این وضعیت قابل قبول نیست. لازم است که‌ به ‌سرعت برای آگاه‌کردن این جمعیت ده‌ها میلیونی تورک‌تبار فارسی‌زبان به‌ هویت ملی تورکشان و اقلا یادگیری زبان تورکی، که‌ لازمه‌ی مودرنیزاسیون و مدنی شدن خود این جمعیت، دیگر تورک‌ها و کل مردمان ایران هم است اقدام کرد. تمام توده‌های تورک، شامل «تورک‌تباران فارسی‌زبان» در ایران، برای احقاق حقوق ملی خود و بر علیه‌ سیاست‌های دولتی تورک‌ستیزی، فارس‌سازی و مهندسی‌های قومی- ملی استعماری و نژادپرستانه‌ و طرد مهندسی‌های هویت ملی استعمارساخته ‌(ملت ایران، قوم آزری، قوم و ملت آزربایجانی،...) می‌باید متحد شوند و به ‌صورت ید واحد مبارزه ‌کنند.

جمعیت تورک‌تبارهای فارسی‌زبان در ایران
شورای انسجام تورک‌تباران دری‌زبان افغانستان


علل کاربرد زبان تاجیکی – دری – فارسی از سوی حكام و دول تورک و موغول

سابقه‌ی استفاده‌ی دول و سلسله‌ها و مقامات تورک و موغول از زبان تاجیکی – دری به‌ عنوان زبان دیوانی و مکتوب و ادبی و ... به‌ دوران قدیم در افغانستان امروزی باز می‌گردد و علل متعددی دارد. از جمله‌ علل آتی را می‌توان برشمرد:

الف- کوتاه‌نگری و تهدیدشناسی نادرست دول تورک:

حکام و مقامات تورک و موغول نمی‌خواستند با انتخاب و استفاده ‌از زبان‌های ملی خود تورکی و موغولی به ‌عنوان زبان دیوانی و مکتوب سراسری و اجباری، باعث تحریک اتباع قلمروی وسیع امپراتوری‌های خود که ‌اغلب غیر تورک و غیر موغول بودند شوند. این احتیاط که شاید در آن دوران معقول شمرده شود، دلیل اصلی عدم تاکید بر استفاده از تورکی و موغولی در دولت‌های تورک – موغول به عنوان زبان دیوانی مکتوب است. اما آن‌ها در جستجوی زبانی دیگر به جای تورکی به ‌عنوان زبان دیوانی مکتوب، در یک خبط مهلک متوجه و متمایل به زبان تاجیکی – دری شدند. زیرا – بنا به ارزیابی نادرست آن‌ها، کاربرد زبان کاربرد تاجیکی – دری – فارسی ‌به صورت یک زبان دیوانی و ادبی – به سبب آن که ‌دارای متکلمین بسیار اندک در قلمروی ایشان، حتی در ایران تحت حاکمیت تورک و موغول بود (مانند زبان هیبرید اوردو در پاکستان امروزی که ‌زبان رسمی دولت است، اما زبان اکثریت نسبی مردم این کشور نیست) هرگز یک خطر امنیتی ایجاد نمی‌کرد. اما تاریخ نشان داد که این، بزرگ‌ترین خبط و کوتاه‌نگری آن‌ دولت‌مردان تورک – موغول و پروراندن مار در آستین بود.

ب-تنبلی و راحت‌طلبی ادبا و اهل قلم تورک:

پیش از اسلام آوردن تورک‌ها، زبان تورکی به‌ طور نسبی دارای ادبیات هنری و دیوانی قابل توجه‌ بود و در تمام عرصه‌ها از دولت گرفته‌ تا در اسناد تجاری و بر سنگ قبرها و ... با خطوط رونیک و اویغوری و ... به‌ طور مکتوب بکار می‌رفت. اما پس از اسلام آوردن تورک‌ها آن هم عمدتا از طریق تاجیک‌ها یعنی اعراب آمیخته با ایرانیک‌ها و دری زبان شده، نسل‌های پی در پی اهل قلم و ادبای تورک عموما در امر ایجاد الفباء و املاء و قواعد واحد و تثبیت شده و کارآ ‌بر اساس خط عربی برای کاربرد تورکی به‌ صورت مکتوب بسیار کوتاهی و غفلت کردند. بسیاری از آن‌ها مانند مولوی و بیدل و خاقانی و ده‌ها شاعر و مولف دیگر تورک‌زبان به جای بالا زدن آستین‌ها و نوشتن و سرودن به تورکی و کومک به خلق و تثبیت زبان ادبی و دیوانی تورکی – بر عکس آنچه امیر علی شیر نوایی انجام داد - ترجیح دادند برای آفرینش آثار ادبی خود از یک زبان که ‌قبلا دارای الفباء و املاء و قواعد تثبیت شده توسط دیگران ‌بود، یعنی تاجیکی - دری استفاده ‌کنند. آن‌ها با این رفتارشان زبان و ادب دری را باز هم فربه‌تر و زبان و ادب تورکی را باز هم نزارتر کردند.

ج-هیبرید بودن زبان تاجیکی – دری – فارسی و زائده‌ی عربی بودنش:

یکی دیگر از علل فرعی مقبولیت استفاده ‌از زبان تاجیکی – دری – فارسی به ‌عنوان زبان ادبی و دیوانی در قلمروی دولت‌های تورک و موغول آن بود که‌ این زبان یک زبان هیبرید و یا «ریخته»‌ و حاصل التقاط چندین زبان با عربی که‌ زبان دینی مسلمانان هم بود و با این صفت در بسیاری از آن زبان‌ها قبلا و عمیقا نفوذ کرده ‌بود، است. بنابراین درک تاجیکی - دری برای بسیاری از ملل و اقوام مسلمان در داخل قلمروی دول تورک و موغول بسیار آسان بود. علاوه ‌بر آن که‌ زبان فارسی نوعا دارای گرامری ساده‌ و ابتدایی است که‌ یادگیری و کاربرد آن را تسهیل و بی مشقت می‌کند.

د-سبک زنده‌گی کوچرو و «غیر مدنی» تورکان:

از عوامل موثر در ایجاد و تثبیت دیرهنگام الفباء و املاء و قواعد و کاربرد دیوانی – اداری و ادبی زبان تورکی، آن بود که تورک‌ها نوعا سبک حیات «کوچرو» داشتند (اصل این کلمه کؤچَرو – کؤچه‌ری تورکی به معنی کوچنده، ساخته شده با پسوند اسم‌ساز –ه‌ری، مانند سوزه‌ری – فیلتر و اؤنه‌ری – پیشنهاد و ... است و پسوند آخر آن «رو» فعل امر از رفتن فارسی نیست). این سبک حیات کوچرو عملا آفرینش آثار مدنی مادی و کلا میراث مدنی را که طبق تعریف در ارتباط و زائیده‌ی شهرنشینی و نه چادرنشینی است به طور جدی محدود می‌کرد. در نتیجه ادبیات معظم تورک اغلب به صورت شفاهی بود و نه مکتوب. این امر هم به نوبه‌ی خود ایجاد الفباء و املاء و قواعد واحد و تثبیت شده برای تورکی دیوانی – اداری – ادبی را به تاخیر انداخت. در حالیکه تاجیک‌ها تقریبا همه یک‌جانشین بودند و در نتیجه زبانشان بسیار زودتر و به صورتی گسترده‌تر دارای الفباء و املاء و قواعد واحد و تثبیت شده برای استفاده‌ی دیوانی – اداری – ادبی شد.

ر-استریوتپ و دوگانه‌ی اهل سیف و اهل قلم:

حکام و سلاطین و جنگجویان تورک و موغول، حاکمیت و اقتدار نظامی - سیاسی را موهبتی آسمانی منحصر به خود می‌دانستند. و البته حاکمیت در ادوار گذشته و قرون وسطی تقریبا همیشه توسط اِعمال قدرت و جنگ‌جویی و جهان‌گیری و اغلب با خون‌ریزی بدست می‌آمد که تورکان و موغولان بدان شهره و معروف شده بودند. به عبارت دیگر نوعی تحدید و تخصیص مفهوم تورکیت به عرصه‌ی اقتدار سیاسی – نظامی و جنگجویی و سلحشوری بوجود آمده بود. حکام و سلاطین تورک و موغول از اینگونه شناخته شدن و معروفیت به عنوان ارباب سیف، بلای آسمانی، شمشیر اسلام و سلحشوری و جنگجویی و.... که آن‌ها را فضیلت می‌شمردند؛ همچنین معروف شدن تاجیک‌ها به اهل قلم و دفتر و کتاب و ... که آن‌ها را پست و دون می‌شمردند  چندان شکایتی نداشتند. بر عکس، خودشان هم اینگونه استرئوتیپ‌های قومی را رایج‌تر و شایع‌تر می‌کردند تا بدین ترتیب اولا هرگونه تلاش اتباع خود برای عرض اندام در مقابل اقتدار و حاکمیتشان را بی اثر سازند و دوما تاجیک‌ها را مشغول و سرگرم به دفتر و کتاب که به نظرشان مشغله و مسلکی خوار و پست و مغایر با مردانه‌گی و  دلاوری بود نمایند. اما تاریخ نشان داد که هر چند شمشیر تورک به مدت چند هزاره تفوق داشت، اما در مقیاس تاریخی این قلم و دفتر و کتاب تاجیک بود که فائق و برنده‌ی نهایی شد...

شش موج - مرحله‌ی عمده‌ی فارس شونده‌گی تورک‌ها در ایران

فارس‌زبان‌های فعلی در ایران اکثرا غیر فارس‌های تغییر زبان داده‌ و «فارس‌شده‌گان» در چند موج مهم تاریخی هستند:

١- موج - مرحله‌ی اول. دوره‌های غزنوی و سلجوقی در افغانستان

بسیاری از اعراب فاتح و مهاجر و قسمت قابل توجهی از تورک‌ها در دوره‌ها‌ی غزنویان و سلجوقیان در افغانستان و خوراسان تغییر زبان داده ‌و تاجیکی - دری زبان شده ‌بودند (تاجیکی  و دری، زبانی هیبرید - «ریخته» حاصل اختلاط زبان عربی اعراب مهاجرت کرده ‌به‌ افغانستان و خوراسان با زبان‌های ایرانیک وقت در آن مناطق بود). حکام و مقامات و نخبه‌گان تورک این دولت‌ها که ‌زبان دری را – بعضا به سبب خوار تلقی کردن خودشان یعنی تورک‌ها- به ‌عنوان زبان رسمی دیوانی و مکتوب و ادبیات و ... خود پذیرفته ‌بودند به‌ مرور زمان و با افراط در حیطه و لاابالی‌گری در استعمال آن، ‌کونترول را تماما از دست دادند، زبان ملی تورکی‌شان طعمه‌ی زبان دری شد و خودشان هم آغاز به‌ سرودن و نوشتن و سپس تکلم به ‌زبان دری کردند.

٢- موج - مرحله‌ی دوم. مسلمان و شیعی شدن سلاطین تورک و موغول

قسمت بزرگی از تورک و مغول‌ها در آسیای میانه و افغانستان، با قبول اسلام از طرف رهبرانشان که از طریق تاجیک‌ها با اسلام آشنا شده بودند، به تدریج تاجیک‌زبان شدند. مانند مسلمان شدن ترمشیرین خان (تَرْمه‌شْرین - تَرْمَشیرین – تارماشْرین - دارماشرین) که به گسترش اسلام‌پذیری و گرویدن تعداد فراوانی از موغول‌های آسیای مرکزی و مردم قلمروی وی انجامید و بسیاری از سنن و آیین‌های موغولی از جمله خورشیدپرستی که تا زمان او هم چنان رایج بود را به نفع حاکمیت اسلام منسوخ کرد. در ایران هم روند مشابهی به تحقق پیوست. چنانچه بسیاری از فارس‌های ایران، تورک‌ها و موغول‌ها و ایرانیک‌های غیر فارس‌زبانی هستند که‌ با مسلمان شدن سلاطین تورک - موغول، از جمله خاقان‌های سلسله‌ی تورک - موغول ایلخانلی مانند غازان خان و سپس اولجایتو که شیعی شد، و به ‌دنبال آن و مخصوصا تحمیل مذهب فارسی شیعه‌ی دوازده‌امامی توسط خاندان صفوی، دسته‌ دسته‌ و طایفه‌ به‌ طایفه‌ در گروه‌های ده‌ها هزار و صدها هزار نفری (مانند هزاره‌ها و آیماق‌ها و قیزیل‌باش‌ها و  شاهی‌سئوه‌ن‌ها و ...) دری‌زبان شدند. مانند دسته‌جات بی شمار فارس‌زبان در سراسر ایران که صرفا دارای نام‌های خانواده‌گی تورکی مانند افشار و بیات و خلج و قلیج‌خانی و قرایی و شاملو و شاهسون و .... هستند، اما کلمه‌ای تورکی نمی‌دانند.

٣- موج - مرحله‌ی سوم. ملت شونده‌گی معیوب و خطای نخبه‌گان تورک در عصر مودرنیته

قسمت بزرگی از فارس‌ها در ایران محصول روند ملت شونده‌گی معیوب بین تورک‌ها در قرون نوزده و بیست در این کشور هستند که در نتیجه‌ی وزیدن نسیم مودرنیت و ملی‌گرایی به ‌ایران حادث شد. در ایران با ظهور صفویان و گرایششان به شیعی امامی فارسی و به حاشیه رانده شدن و حذف هویت قومی – ملی تورک توسط هویت مذهبی شیعی، و تبلیغات صلیبی‌یان برای نشان دادن تورک‌های ساکن در ایران و دولتشان به صورت «پرشین» در مقابل عثمانلی‌های «تورک»، روند ظهور هویت ملی تورک عملا مسدود شد و بعدها در دوره‌ی مشروطیت کاملا از بین رفت.

از آغاز قرن نوزده‌ (١٨٠٠) تعداد قابل توجهی از نخبه‌گان و الیت و روشن‌فکران تورک مرکب از مقامات سلسله و افراد خاندان قاجار، روحانیون و مذهبیون شیعی، اهل قلم و ادبا، و سیاسیون و انقلابیون تورک در تهران پایتخت قاجاری و مخصوصا در مرکز و شرق آزربایجان (تبریز، اردبیل، ....) و یک قرن بعد آزربایجان‌گرایان ‌دوره‌ی مشروطیت و در ادامه‌ی آن آزادی‌سِتان در سال‌های جنگ جهانی اول و .... در انتخابی غلط هویت ملی خود را به جای تورک، «ایرانی» و زبان ملی خود را به جای تورکی، «فارسی» انتخاب و تعریف کردند و به جای مسیر ملت شونده‌گی تورک – بر عکس آنچه در عثمانلی و حتی در قفقاز تزاری اتفاق افتاد - به مسیر ملت شونده‌گی فارسی - ایرانی در غلطیدند. به‌ عبارت دیگر، هویت ملی این دسته‌جات تورک از همان آغاز ناقص الخلقه ‌و معیوب مادرزادی بود. پدیده‌ی مانقورتیسم نهادینه و مزمن در میان تورکان ساکن در ایران هم محصول این روند ملت شونده‌گی غلط فارسی - ایرانی به جای تورک است ...

٤-موج – مرحله‌ی چهارم. سیاست نسل‌کشی زبانی و ملی تورک توسط دولت ایران

قسمت دیگری از فارس‌زبان‌های کنونی را توده‌های تورکی تشکیل می‌دهد که ‌پس از تاسیس دولت مودرن ایران در دوره‌ی مشروطه و آغاز سیاست رسمی – دولتی نسل‌کشی ملی و زبانی تورک و فارس‌سازی اجباری (نابود کردن هویت ملی تورک و ریشه کن کردن زبان تورکی از صحنه ی ایران) و لغو رسمیت زبان تورکی و ممنوع ساختن آن در رسانه‌های سراسری و سیستم آموزشی و نظام اداری و ....، در سرتاسر ایران مخصوصا در مرکز و جنوب و شمال شرق ایران، و نواحی جنوبی و جنوب شرقی تورک‌ایلی (مناطق تورک‌نشین استان‌های تهران، قوم، البورز، مرکزی، همدان، ...) به ‌سرعت زبان تورکی را فراموش کرده ‌و فارس‌زبان می‌شوند. به طوری که اغلب نسل حاضر تورک در این مناطق کلمه‌ای تورکی نمی‌داند.

منظور از «دولت مودرن ایران» سه‌ دولت آتی است که بر مبنای هویت ملی ایرانی – فارسی ضد تورک تعریف و تاسیس شده‌اند: ١-دولت مشروطه‌ که‌ پس از اشغال تهران پایتخت دولت قاجار توسط عوامل انگلستان و پارسیان و ازلی‌ها و بختیاری‌ها و داشناک‌ها و گیلک‌ها و مازنی‌ها و ... عملا بر دولت و کشور حاکم شد؛ ٢-دولت پهلوی که ‌پس از کودتای رضاخان تاسیس شد و سیاست نسل‌کشی ملی و زبانی تورک را به‌ اجرا گذارد؛ ٣- دولت جمهوری اسلامی ایران که ‌سیاست نسل‌کشی ملی و زبانی تورک در ایران و فارس‌سازی تورک‌ها و ریشه‌کن کردن زبان تورکی و هویت تورک در ایران را به‌ سیاست و هدف استراتژیک خود تبدیل کرد و آن را با افزودن شیعی‌گری افراطی و کاربرد متودهای جدید و مودرن به ‌مراتب شدیدتر و گسترده‌تر و کارآتر کرد.

٥-موج – مرحله‌ی پنجم. آزربایجان‌گرایی و نقش مخرب آن در تسهیل و تسریع فارس‌سازی مردم تورک در ایران

عامل مهم دیگری که روند اضمحلال و زوال هویت ملی تورک در ایران را تسهیل و تسریع کرده است پدیده‌ی آزربایجان‌گرایی است که به سبب ایجاد یک جریان فارس‌شونده‌گی قوی علی‌حده در میان تورکان، شایسته است از آن به صورت موج – مرحله‌ی پنجم فارس شونده‌گی تورکان یاد کرد. آزربایجان‌گرایان، به‌ بهانه‌ی آزربایجان‌پرستی و فتیشیسم آزربایجانی، اتحاد سیاسی با دیگر ملل تورکیک مانند تورکمن (اوغوزهای شرقی) و خلج و قازاق که‌ سهل است، ملت واحد تورک (اوغوزهای غربی) را به ‌چندین مِلَّتَک آزربایجانی و قشقایی و بوجاقچی و فریدنی و افشار و سونقوری و خوراسانی و ....؛ و وطن یک‌پارچه‌ی تورک در شمال غرب ایران «تورک‌ایلی» را به مملکت خیالی آزربایجان و ممالک غیر آزربایجان تجزیه ‌و تکه‌پارچه‌ می‌کنند، و با این سیاست تفرقه ‌بیانداز و حکومت کن و سرگرم کردن مردم تورک با هویت‌های قومی جعلی استعمار ساخته‌ی جوغرافیایی و لهجه‌ای و ... (از سال‌های تاسیس انجمن آزربایجان در تهران به دوره‌ی مشروطیت تاکنون) بیش از ١٢٥ سال است که‌ به‌ جاده‌صاف‌کن پان‌ایرانیسم و تسهیل کننده‌ی سیاست تورک‌ستیزی - فارس‌سازی مردم تورک و نسل‌کشی زبانی و هویتی ملت تورک توسط دولت ایران و تضمین حاکمیت قوم فارس بر ملت تورک تبدیل شده‌اند.

همچنین آزربایجان‌گرایی ‌با محدود کردن تورکیت به‌ آزربایجان، اکثریت مطلق تورکان ساکن در ایران را که ‌قرون متمادی است در خارج آزربایجان توطن نموده‌اند، سردرگم و دودل و بی پایگاه ‌و بی هویت ملی ساخته، مستقیما در نسل‌کشی تورکان خارج آزربایجان، ایضا فارسی‌زبانان تورک‌تبار شرکت می‌کنند. زیرا این مردم تورک ساکن در خارج آزربایجان با منطقی ساده می‌گویند اگر آزربایجانی و تورک همانگونه که آزربایجان‌گرایان مدعی هستند با هم عینیت و ترادف دارند، پس ما که آزربایجانی نیستیم نتیجتا تورک هم نیستیم. ...

٥-موج – مرحله‌ی ششم. پس لرزه‌ی حکومت ملی آزربایجان

یکی دیگر از گونه‌های آزربایجان‌گرایی که تاثیر مستقیمی در اضمحلال و زوال و فروپاشیده‌گی هویت ملی تورک و توده‌ی تورک در ایران داشت، ماجرای فرقه‌ی دموکرات آزربایجان – حکومت ملی آزربایجان است. این پدیده که ساخت روسیه‌ی استالینیستی بود، با ایجاد چند این‌همانی مهلک، این‌همانی بین تورک و آزربایجان، این‌همانی بین هویت ملی تورک و پیروی از سیاست‌های توسعه‌طلبانه ی روسیه، این‌همانی بین تورک و استالینیسم - توتالیتاریسم، این‌همانی بین تورک و اقتصاد اشتراکی، این‌همانی بین تورک و کومونیسم و دین‌ستیزی، این‌همانی بین تورک و غرب‌ستیزی و لیبرالیسم ستیزی، .... در عمل باعث شد که اکثریت مطلق توده‌ی تورک نه تنها در دیگر نقاط ایران، بلکه در خود آزربایجان هم منکر تورکیت شوند و داوطلبانه به فارس شدن خود و خانواده‌شان اقدام کنند. این پدیده‌ی فارس شونده‌گی داوطلبانه در اثر وحشت و دافعه‌ای که حکومت ملی آزربایجان ایجاد کرد، به خصوص در میان تورکان منسوب به طبقه‌ی متوسط، طبقات به لحاظ اقتصادی فوقانی جامعه، کسبه و تجار و کارفرمایان که از اقتصاد اشتراکی و مصادره شدن اموالشان وحشت می‌کردند، آن‌ها که لیبرال و دموکراسی دوست و ضد توتالیتاریسم و استالینیسم بودند، روشن‌فکران و هنرمندان و نویسنده‌گان و شاعران، دین‌داران و مذهب‌یان، آن‌ها که مخالف سیاست‌های توسعه‌طلبانه‌ی روسیه بودند،.... یعنی اکثریت مطلق تورکان ساکن در ایران  مشاهده شد. 

نهایتا حکومت ملی آزربایجان با ایجاد این همانی بین تورک و چپ و سپس ادغام شدن فرقه‌ی دموکرات آزربایجان با حزب توده‌ی ایران، موجب شد که پس از افول خود، تورک‌های چپ به جریان چپ ایرانی که از همان آغاز و ماهیتا ضد تورک بود ملحق شوند و عملا به صورت ماشه‌ها و سربازان ناسیونالیسم ایرانی – فارسی ضد تورک تبدیل گردند. پدیده‌ای که تا به امروز ادامه دارد. به عبارت دیگر، ماجرای حکومت ملی آزربایجان باعث شد که ملت تورک ساکن در ایران، از جریان و طیف سیاسی چپ تورک هم محروم شود. چنانچه امروز هم هیچ جریان چپ تورک در ایران وجود ندارد (تورکان منسوب به چپ ایرانی و چپ آزربایجانی وجود دارند).

پ.س. نام و هویت ملی «تورک»، خط قرمز ماست. در ایران قومی به ‌اسم «آزربایجانی» وجود ندارد، «تورک» وجود دارد. رابطه‌ی آزربایجانی با تورک، مانند رابطه‌ی کرمانشاهی است با کورد، خوزستانی با عرب، گلستانی با تورکمن، خراسان جنوبی با فارس. این‌ها مترادف و هم‌معنی و معادل و مساوی و .... یک‌دیگر نیستند. سیاست تورک‌ستیزی در ایران بر علیه آزربایجان نیست، بر علیه «ملت تورک» و «زبان تورکی» و تمام «مناطق تورک‌نشین» مخصوصا تورک‌ایلی است. آزربایجان‌گرایان که ‌بر حسب عادت‌های دیرین و تورکی‌هراسی و پیروی از سیاست‌های دولت‌های ضد تورک اوروپایی روسیه و فرانسه و بریتانیا، آزربایجانی را به‌ جای تورک جا می‌زنند و مصمم به تجزیه‌ی ملی ملت تورک و تحمیل هویت ملی جعلی آزربایجانی به‌ جای هویت ملی تورکی بر بخشی از آن هستند، علاوه ‌بر نژادپرستی بر علیه‌ ملت تورک و خیانت ملی، با محلی‌گرایی و تفرقه‌افکنی در میان ملت تورک، بمانند ١٢٥ سال گذشته، اکنون هم بازیچه ‌و خدمت‌گزار پان‌ایرانیسم و تورک‌ستیزی در ایران هستند. اما بدخواهان، موفق به ‌حذف نام و هویت ملی «تورک» و جای‌گزین کردن آن با آزری، آزربایجانی .... نخواهند شد.

 

جمعیت انسجام تورک‌تباران فارسی‌زبان در ایران

فارس دیل‌لی تورک سوی‌لولارین دایانیشما درنه‌یی

--- FARS DİLLİ TÜRK SOYLULARIN DAYANIŞMA DERNEYİ ---


برای مطالعه‌ی بیشتر:

تاسیس جمعیت تورک‌تبارهای فارسی‌زبان در ایران

https://sozumuz1.blogspot.com/2022/06/blog-post.html

«فارس» غیر از «پرس»، و این دو غیر از «پارسی» هستند

https://sozumuz1.blogspot.com/2019/04/blog-post_7.html

فارس‌ها از کجا آمدند؟ و یا تورک و عرب و موغول و ... چطور فارس‌زبان شد؟

http://sozumuz1.blogspot.com/2020/07/blog-post_26.html

فارس، تاجیک، تازیک، تات‌جیک

http://sozumuz1.blogspot.com/2020/07/blog-post_34.html

پرس‌های باربار (وحشی) و عجم (گنگ)؛ و یا گر حکم شود که‌ مست گیرند، در شهر هر آنکه‌ هست گیرند

https://sozumuz1.blogspot.com/2022/02/blog-post_20.html

ا. اسمیت و ه.گ.او. دووایت (١٨٣٣ میلادی): پرشیا نامیدن ایران یک دروغ یونانی است.

 http://sozumuz1.blogspot.com/2019/03/blog-post_9.html


[1] صفحه‌ی فیس بوکی شورای انسجام تورک‌تباران دری‌زبان افغانستان

https://www.facebook.com/profile.php?id=100016133774428&ref=br_rs

صفحه‌ی فیس بوکی تورک‌تباران افغانستان

https://www.facebook.com/profile.php?id=100033317614791

No comments:

Post a Comment