Monday, January 20, 2025

وضعیت هشدار دهنده: تعداد کثیر نخبه‌گان گؤزقامان - مانقورت تورک و شدت وضعیت آن‌ها

وضعیت هشدار دهنده:

تعداد کثیر نخبه‌گان گؤزقامان - مانقورت تورک و شدت وضعیت آن‌ها

در اخبار مربوط به ایران هر روز نام شخصیت‌های بی شمار تورک ذکر می‌شود. به عنوان نمونه در روزهای اخیر اسامی آتی جلب توجه می‌کند: رازینی (از رزن – همدان – تورک‌ایلی) قاضی بدنام که ترور شد، سید ابراهیم نبوی (طنزنویس ادبیات فارس از آستارا که خودکشی کرد)، امیر تتلو – تاتالی/تاتیلی (خواننده و ترانه‌نویس رپ و پاپ موسیقی فارس از طایفه‌ی تورک مقصودلو)، نرگس محمدی (برنده جایزه‌ی صلح نوبل از زنجان و بزرگ شده در قوروه‌ی تورک‌ایلی)، شیرین عبادی (دیگر برنده‌ی جایزه‌ی نوبل صلح از همدان – تورک‌ایلی دارای تمایلات باستان‌گرانایه‌ی ایرانی)، صدیقه وسمقی (نواندیش اسلامی از وسمق – استان مرکزی – تورک‌ایلی)، غلامحسین ساعدی (نویسنده‌ی چپ‌گرای ادبیات فارسی از تبریز که فارسی را زبان ملی خود می‌دانست و فردی اخیرا بر قبرش شاشید)، بهزاد کریمی (از تبریز منسوب به چپ ایرانی – فارسی و از رهبران سازمان پ‌کاکائیست-داشناکیست-پان‌ایرانیست خجالتی فدائیان خلق سابق)، رضا پهلوی (شاهزاده‌ی اصلا تورک معروف به منتظرالسلطنه)، مریم قجر عضدان‌لو (از طایفه‌ی عزالدین‌لو، رهبر فعلی کالت - سازمان مجاهدین خلق)، گوگوش (خواننده‌ی موزیک فارس اصلا از جمهوری آزربایجان که هیجانات پان‌ایرانیستی دارد)، میر حسین موسوی (از تبریز و نخست‌وزیر سابق و رهبر جنبش سبز که در حصر خانه‌گی قرار دارد و در تورکی صحبت کردن هم مشکل دارد)، خامنه‌ای (رهبر نیمه‌تورک جمهوری اسلامی ایران معتقد به نوع بنیادگرایانه‌ی شیعی پان‌ایرانیسم)، مسعود پزشکیان (رئیس جمهور فعلی تورک)، آیدین آغداش‌لو (نقاش و گرافیست اصلا از جمهوری آزربایجان)، فیروزه بنی صدر (دختر ابوالحسن بنی صدر یک تورک از همدان)، محمد مجتهد شبستری (نواندیش دینی)، رضا ضراب، علی دایی، پرویز پرستویی، جعفر پناهی، تهمینه میلانی، گلشیفته فراهانی، پوران بازرگان، بابک خسروی، اشرف دهقانی، هما ناطق، ناصر چشم‌آذر، .... 

در میان این اشخاص تنها مسعود پزشکیان است که صراحتا هویت قومی خود را تورک دانسته و در حیات سیاسی خود به دفاع از حقوق زبانی و فرهنگی و ملی او برخاسته است. اگرچه بعد از انتخاب شدن پزشکیان به مقام بی‌اختیار ریاست جمهوری، هسته‌ی اصلی رهبری نظام که به شدت پان‌ایرانیست است نه تنها از کوچک‌ترین اقدام او در راستای احقاق حقوق تورک‌ها جلوگیری می‌کند، بلکه وی را مجبور به اجرای سیاست‌های شدیداً ضد تورک و پان‌ایرانیستی در داخل و خارج می‌نماید.

بقیه‌ی این افراد هر چند دارای هویت ملی تورک تباری (از طریق والدین)، اما فاقد شعور ملی تورک هستند. آن‌ها ملیت خود را ایرانی و زبان ملی‌شان را فارسی می‌دانند، یعنی هویت ملی انتخابی‌شان تورک نیست، ایرانی-فارس است. آن‌ها در عرصه‌های مربوط به خود صرفا به عنوان عضوی از ملت ایران حضور دارند و اکثرشان هرگز قدمی در راستای حفظ حقوق ملی و یا اعتلای موقعیت سیاسی و فرهنگی و فرهنگ سیاسی و ادبیات و موسیقی و هنر و نقاشی و .... مردم خود – یعنی ملت تورک برنه‌داشته‌اند.

نکته‌ی بسیار مهم در این رابطه آن است که تعداد کثیر این قبیل نخبه‌گان و شدت وضعیت گؤزقامانی – مانقورتی‌شان بسیار هشدار دهنده است و نشان می‌دهد که عنصر تورک در ایران با شتابی فوق‌العاده در حال استحاله‌ی کامل در فارسیت است، و استحاله‌ی ملی تورک‌ها در فارس‌ها و فارس‌سازی موفق ایشان وارد آخرین مرحله‌ی خود شده است. اگر وضعیت به این منوال ادامه یابد و تغییری اساسی در آن به وقوع نه‌پیوندد، مخصوصا با توجه به وجود مانقورتیسم آزربایجان‌گرایی که جریان اصلی در میان بعضی از فعالین سیاسی تورک از مرکز و شرق آزربایجان است و در دشمنی با هویت ملی تورک و نام ملی تورک و مخالفت با یگانه‌گی ملی مردم تورک ساکن در ایران و تمامیت ارضی وطن تورک – تورک‌ایلی، دست کمی از پان‌ایرانیسم و ذهنیت صلیبی نه‌دارد، یکی دو نسل دیگر اثری از تورک و تورکیت در ایران باقی نه‌خواهد ماند ....

توضیح و تشریح: سه پاراگراف اول از متن فوق در باره‌ی شخصیتهای تورک است که به عنوان تورک در صحنه حضور نه‌دارند، بلکه به عنوان ایرانی حضور دارند و در خدمت سیاست و ادبیات و هنر و ورزش ایرانی - فارس هستند. این افراد خود را دارای ملیت ایرانی می‌دانند و نه تورک. ... این یک آنالیز و ادعا نیست، گزارش واقعیت است.

پاراگراف آخر آنالیزی کوتاه در باره‌ی استحاله‌ی نخبه‌گان تورک و مآلا استحاله‌ی مردم تورک در ایرانیت - فارسیت است.

طبیعی نه‌بودن روند تغییر زبان تورک‌ها به فارسی: در مورد تغییر زبان مردمان ایران به فارسی، این روند طبیعی نیست. طبیعی می‌شد اگر زبان‌های مورد بحث در ایران هم دارای شرایط مساوی بودند و دولت نسبت به زبان‌های رایج در ایران موضع بی طرفی داشت. مانند کانادا که فرانسوی هم مانند انگلیسی یک زبان رسمی است. در حالی که در ایران زبان تورکی رسمی نیست و دولت مصمم به نابود کردن آن است. علاوه بر آن عنصر و هویت ملی تورک در ایران بر خلاف کانادا حتی عراق به رسمیت شناخته نه‌شده و مهم‌تر از همه سیاست رسمی و دولتی «توحید لسانی» و یا به زبان مودرن «نسل‌کشی زبانی و ملی»[1] از سال ١٩٠٠ تاکنون در جریان است. در نتیجه تغییرات زبانی به وقوع پیوسته در ایران در قرن بیست و بیست و یکم - به دلیل وجود سیاست نسل‌کشی زبانی و ملی، به رسمیت شناخته نه‌شدن زبان و هویت ملی تورک، و وجود استعمار داخلی (فارسستان بر دیگر مناطق ملی) و ....، - بر خلاف قرون گذشته «طبیعی» نیست. مگر آن که استعمار داخلی و نسل‌کشی زبانی و ملی را به عنوان اموری طبیعی قبول کرد. هر وقت در ایران مانند کانادا و یا سوئیس حتی عراق چند زبان رسمی باشد و دولت نسبت به زبان‌ها سیاست بی‌طرفی اقلا نسبی را رعایت کند، نظام تحصیلی تورک برقرار و رسانه‌های سراسری تورک و فرهنگستان‌های زبان و تاریخ و ... تورک وجود داشته باشد، پس از آن می‌شود تغییرات زبانی رخ داده در کشور را «طبیعی» شمرد. 

اما در شرایط موجود یک‌سنخ شمردن تغییرات زبانی در کانادا حتی در عراق با ایران، مخصوصا از طرف نخبه‌گان غیر فارس و در راس آن‌ها تورک نادرست، بریدن از واقعیت‌ها و یا کتمان حقایق است. طبیعی شمردن وضعیت غیر طبیعی نسل‌کشی زبانی و ملی و استعمار داخلی و عواقب آن از جمله تغییر زبان تورک‌ها به فارسی از طرف بعضی از تورک‌ها، هر علتی داشته باشد، خود یک وضعیت آلارم دهنده است. چرا که ناآگاه نگاه داشتن جامعه‌ی تورک از ظلمی که بر آن‌ها می‌رود، و بدتر از آن ناآگاه بودن نخبه‌گان بر این وضعیت فاجعه‌بار (که خود دلیلی بر استحاله و آسیمیله شدن خود این افراد است)، و در هر دو حالت آسیب‌پذیر کردن ملت تورک در مقابل «سیاست انکار و امحاء تورک» توسط دولت ایران، و در نتیجه خود یکی از مصادیق تورک‌ستیزی در ایران است.

استحاله‌ی دینی، فرهنگی و زبانی ملت تورک: جامعه‌ی تورک به لحاظ دینی-مذهبی به سبب تغییر اجباری مذهبش به شیعی فارسی پنج قرن است که تماما فارس شده است. این به معنی طی شدن ٥٠٪ از مسیر استحاله‌ی ملی تورک‌ها در فارس‌ها است. جامعه‌ی تورک به لحاظ فرهنگی در قرن بیستم نیز تقریبا در همه‌ی جنبه‌ها مخصوصا فرهنگ سیاسی و هنری و فولکلور در فرهنگ ایرانی-فارسی ادغام شده است. این هم به معنی طی شدن ٢٥٪ دیگر از مسیر استحاله‌ی ملی تورک‌ها در فارس‌ها است. تنها چیزی که مانده زبان (به سبب کثرت متکلمین تورک در ایران) است. اما در این عرصه هم وضعیت فوق‌العاده وخیم است.

وضعیت نخبه‌گان: بسیاری از نخبه‌گان تورک به لحاظ زبانی تماما فارس شده‌اند. از ساعدی که فارسی را زبان ملی‌اش نامید، براهنی که فارسی را زیباترین زبان جهان ‌دانست، ابراهیم نبوی که خود را فارس‌زبان گمان می‌کرد و هر سه در خارج کشور هم بدون وجود هیچ اجباری، و داوطلبانه فقط به فارسی می‌نوشتند، تا ده‌ها هزار تن شخصیت ادبی و محقق و سیاسی و علمی تورک دیگر در داخل ایران و خارج آن که صرفا به فارسی که آن را زبان ملی خود گمان می‌کنند می‌آفرینند و خادم زبان و ادبیات و فرهنگ و مدنیت فارسی هستند. و این در حالی است که در کشور سیاست «توحید لسانی» و «نسل‌کشی زبانی تورک» در جریان است. 

این را مقایسه کنید با مثلا «ییلماز گونئی» از تورکیه که کلمه‌ای کوردی نه‌می‌دانست، اما هنگامی که به فرانسه رفت - بر خلاف ساعدی که در پاریس فارسی را زبان ملی‌اش نامید و با سازمان‌های سراسری ضد تورک مانند مجاهدین و فدائیان و .... همکاری کرد-، «انستیتوی کورد پاریس» را تاسیس نمود. و یا مقایسه کنید رفتار «احمد قایا» در دفاع از کوردیت را با رفتار گوگوش و حمیرا و مهستی و داریوش و هایده و ... اصلا تورک که حتی تورک بودنشان را از افکار عمومی مخفی کرده‌اند. و یا وضعیت روحانیون سنی کورد و بلوچ در ایران را با مشکینی و خلخالی و رازینی و هزاران مجتهد و موللای دیگر شیعه‌ی فارس‌زده‌ی تورک، و نیز سیاسیون کورد در تورکیه را با رهبران و سیاسیون تورک‌تبار ضد تورک در سازمان‌های چپ و راست سراسری از رضا پهلوی و جریانات پان‌ایرانیستی گرفته تا کونفدراسیون دانشجویان سابق و فدائیان و مجاهدین و توده و جمهوری‌خواه و مشروطه‌طلب و راه کارگر و حزب رنجبران و....

وضعیت در سطح مردم تورک: در مقیاس مردمی هم وضعیت به هیچ وجه مطلوب نیست. در ٧٠-٨٠ درصد از روستاهای استان‌های کرمان و سمنان و اصفهان و فارس و چهارمحال و بختیاری و لورستان و خراسان رضوی و ...، حتی استان‌های حاشیه‌ای تورک‌ایلی مانند مرکزی و قوم و تهران و البورز و همدان و قزوین و کرمانشاه و .... که در آغاز قرن بیستم - سال ١٩٠٠ تورک‌زبان بودند، اکنون احدی نه‌می‌تواند به تورکی صحبت کند و یا حتی آن را به‌فهمد. به عنوان نمونه در غرب ایران بسیاری از گروه‌های تورک کاملا کوردزبان، لورزبان، لک‌زبان و فارس‌زبان شده و تماما زبان تورکی را فراموش کرده‌اند[2]

در بسیاری از شهرهای استان‌های آزربایجانی هم به خصوص نسل جوان و دخترانی که هنوز به تورکی صحبت می‌کنند، در نتیجه‌ی سیاست دولتی نسل‌کشی زبانی و ملی تورک در ایران و ممنوعیت نظام تحصیلی و آموزش به تورکی و نه‌بود رسانه های سراسری تورکی و ....، زبانشان به لحاظ لغات و حتی گرامری آن چنان فاسد گشته که آنچه که صحبت می‌کنند را به لحاظ علمی نه‌می‌شود تورکی خواند، بلکه یک زبان کرئول و یا پیجین است. کرئول و پیجین شدن زبان، یکی از نشانه‌های اوبژکتیو و قابل اندازه‌گیری برای حکم به ورود یک گروه زبانی به مرحله‌ی پایانی استحاله‌ و نابودی زبانی‌اش است.

دلائل آسیپ‌پذیری زبان‌های غیر فارسی: این استدلال که زبان در این زمانه آسیب‌پذیر است و در نتیجه استحاله‌ی تورکی و گیلکی و تالشی و ... در فارسی در ایران امری طبیعی، به طور جدی مخدوش است. اگر زبان آسیپ‌پذیر است، چرا فارسی آسیب نه‌می‌بیند و صرفا تورکی آسیب می‌بیند؟ جواب آن است که آسیب‌پذیری زبان‌های غیر فارسی در ایران پدیده‌ای زائیده‌ی زبان‌کشی دولتی و استعمار داخلی و نژادپرستی است. تورکی و گیلکی و تالشی و ... آسیپ‌پذیرند چون معروض به این سیاستها هستند. اما فارسی نه تنها معروض به این سیاست‌ها نیست، بلکه از حمایت تبعیض‌آمیز و همه‌جانبه‌ی دولتی برخوردار و در نتیجه به سرعت در حال پیش‌روی به عنوان یک زبان قاتل و استعماری است. صرف معروض بودن زبان‌های غیر فارسی به سیاستهای زبان‌کشی و استعمار داخلی و نژادپرستانه، هر گونه تغییرات زبانی حاصله از جمله پیش‌روی فارسی و پس‌روی تورکی در ایران را امری غیر طبیعی می‌سازد.

مجموع عواملی مانند استحاله یافتن تورک‌ها در عرصه‌ی مذهب و به درجه‌ی بسیار بزرگی در عرصه‌ی فرهنگ، فارس‌گرایی و بی شعوری ملی تورک اکثریت نخبه‌گان تورک، به همراه تبدیل شدن زبان تورکی به کرئول – پیچین، و جریان اصلی بودن آزربایجان‌گرایی در میان بعضی از فعالین سیاسی تورک و .... وضعیت آلارم را به وجود آورده است. مخصوصا ادغام گسترده‌ی نخبه‌گان تورک با سیاست و ادبیات و هنر و موسیقی و ... فارسی و نه تورکی، هم‌چنین عینیت تاریخ‌نگاری‌های ایرانی و آزربایجانی در موارد بسیار از جمله زرتشتیگری، بابک و صفویان و مشروطیت و آزادی ستان و ....، نشان می‌دهد که روند استحاله‌ی ملی تورک‌ها در ایرانیت - فارسیت به مراحل پایانی خود نزدیک می‌شود. استحاله‌ی نخبه‌گان یک ملت امری تعیین کننده و شتاب‌دهنده در به پایان خط رسیدن یک ملت و زبان او است و به نوبه‌ی خود به صورت زنجیره‌ای باعث استحاله‌ی سریع توده‌ها می‌گردد. 

وضعیت وخیم زبان تورکی و ملت تورک در قسمت‌های جنوب غربی تورک‌ایلی واقع در استان‌های امروزی کوردستان، کرمانشاهان، همدان و لورستان

https://sozumuz1.blogspot.com/2022/10/blog-post_25.html

وضعیت هشدار دهنده: تعداد کثیر نخبه‌گان گؤزقامان - مانقورت تورک و شدت وضعیت آن‌ها

 https://sozumuz1.blogspot.com/2025/01/blog-post_20.html


[1] اسناد دولتی در باره‌ی منسوخ کردن زبان تورکی و فارس‌سازی اجباری تورک‌ها توسط مدارس فارسی‌زبان بنا به گزارشات رسمی بین سال‌های ١٣٠٤-١٣٠١ (١٩٢٢-١٩٢٥)

https://sozumuz1.blogspot.com/2016/03/blog-post.html

[2] اوضاع جبهۀ زبان ترکی در غرب ایران (آیهان قیزیل‌آرسلان، محمد اردم)

https://salariyan.blogfa.com/post/6296

No comments:

Post a Comment