قر، قرتی، کرشمه، قرشمال، قرناق، قرمساق، قیرجانماق، قیریلداتماق، ...
مئهران باهارلی
در
زبان فارسی کنونی و یا دقیقتر تاجیکی[1] غربی آمیخته با لهجههای
تورکمانی زبان تورکی رایج در ایران، قریب به ده هزار کلمهی تورکی و تورکیسم (واژهگان
موغولی، تونگوزی، چینی، تبتی، و .... که توسط زبان تورکی به این زبان وارد شدهاند)
وجود دارد. بسیاری، مخصوصا فارسها بر ریشهی تورکی و تورکیسم بودن این کلمات
آگاهی ندارند. تقریبا همهی محققین فارس نیز در آثار خود، حتی در لغتنامههای
فارسی و کتب ریشهشناسی، وامواژه بودن و ریشهی تورکی این کلمات را ذکر نمیکنند
و یا با انگیزههای قومیتگرایی افراطی فارسی ریشهی تورکی آنها را عامدا مخفی مینمایند
و این کلمات تورکی اغلب به اشتباه ریشهیابی میشوند..
در
این نوشته از این قبیل به شش کلمهی همریشهی قر، قرتی، کرشمه،
قرشمال، قرناق، قرمساق که از زبان تورکی به زبان فارسی داخل
شدهاند پرداختهام.
بن تورکی قیر در زبان تورکی
در ارتباط با بحث حاضر، بن قیر در زبان تورکی دارای
دو معنی است.
الف- صدای گربهها به هنگام جفتگیری. در این معنی، قیر یک
واژه از نوع تقلید اصوات است.
ب-ناز و عشوهی معمولا جنس مونث همراه با ادا و اطوار فیزیکی از قبیل اشارهی
چشم و ابرو؛ حرکت دادن عضوی از بدن مانند دست و کمر و سرین؛ و چرخاندن تمام بدن و
... برای جلب توجه و علاقه و تحریک جنسی جنس مخالف معمولا مذکر.
برخی از ریشهشناسان، آلتائیستها و تورکولوژیستها، قیر
در معنی دوم را فورم قدیمیتر کلمهی قیز تورکی به معنی دختر دانستهاند که
در آن حرف « ر » اولیهی آلتائی (قبل از تقسیم این زبانها به موغولی و تورکی و
تونگوزی ...) به حرف « ز » مبدل شده است. پدیدهی تبدیل حرف « ر» به حرف « ز » در
زبانهای متاخر و از جمله تورکی عمومی، قدیم و میانه، روتاسیسم (Rhotacism) نامیده میشود. مانند نمونههای اوقور-< اوغوز، گؤرمهک -< گؤز، تورپاق -< توز، تور-< توزاق (تله و دام)، یورماق-< یوزماق، کرتیک-< گز (شکاف توفنگ برای نشانهگیری)،
کلهر-< کلهز
(مارمولک)، ترک (سریع) -< تیز، اور (توانا،
از اوماق به معنی توانستن) -< اوز (ماهر)، پار
ویا بر (پارچهی روپوش، روانداز، پیراهن، پارچهی کتان) -< بئز، ..... از زبانهای
تورکیک «ر»های اولیهی آلتائی فقط در زبان چوواشی حفظ شدهاند (خاران، خور، ساککار
و پیر چوواشی در مقابل به ترتیب قازان، قاز، سککیز و بئز تورکی عمومی). پدیدهی روتاسیسم
میتواند برای تعیین عمر کلمات ویا تاریخ انشقاق لهجهها و زبانهای آلتائی از
جمله تورکی بکار رود.
مشتقات بن قیر در زبان تورکی
بن قیر در این دو معنی مرتبط به هم، مشتقات اسمی و مصدری
فراوانی در زبان تورکی دارد. از جمله:
قیرناو: به معنی گربهی مونثی که خواستار جفتگیری با گربهی مذکر
است (جوفتلهشمهک ایستهیهن دیشی پیشیک). مرکب از بن قیر+ پسوند -ناو. در اینجا
پسوند -ناو محرف پسوند -لاو که خود فورم متاخر پسوند باستان -لاغو میباشد است:
قیر+لاغو-< قیرلاغو-< قیرلاو-< قیرناو. مانند
بوز (صدای گریستن شتر)+لاغو -< بوزلاغو-< بوزلاو (به معنی نوعی آغیت
و مرثیه).
قیرناوا گلمهک، قیرناو اولماق، قیرناولاماق: هر سه به معنی خواست
گربهی ماده برای جفتگیری با گربهی نر (دیشی پیشییین جوفتلهشمه ایستهمهسی، جوفتلهشمهک
اوچون ارکهک پیشیک ایستهمهک)
قیرناولامیش: گربهی مادهای که خواستار جفتگیری با گربهی نر است (جوفتلهشمهک
ایستهیهن دیشی پیشیک)
قیرچیل: طناز، عشوهگر
قیرلی: طناز، عشوه گر
قیزانا گلمهک: بلوغ دختر به سن ازدواج (ائولهنمهک اوچون یئنییئتمه بیر
قیزین اولقونلوغا اولاشماسی). احتمالا در اینجا قیز محرف قیر است (پدیدهی
روتاسیسم) که بعدها با قیز به معنی دختر امتزاج معنایی پیدا کرده است.
قیریشماق: ناز و عشوه کردن، خرامیدن، تلاش برای مورد پسند جنس
مخالف واقع شدن (باشینی دیکهرهک گؤستهریش یاپماق، کندینی بهیهندیرمهیه
چالیشماق، جیلوهلهنمهک، قیریتماق)
قیریشدیرماق: فلورت کردن، آشکار کردن علاقهی جنسی خود به یک
مرد با رفتارهایی توسط زن، رابطهی جنسی برقرار کردن، دم تکان دادن حیوان به هنگام
تمایل به جفتگیری با جنس مخالف، عشوه،... (قارشی جنسدهن بیرییله یاخین
ایلیشکیده بولونماق، فیلؤرت ائتمهک، بیرییله جیلوهلهشمهک، قارشیلیقلی
فینگیردهشمهک، آشنا فیشنه اولماق، قیریقلانماق، حاللانماق، حیوانین قارشی
جینسله یاخین ایلیشکیده بولونماق ایچین قویروق ساللاماسی، کیشنهمهسی، یامجیماق-یامتینماق،
قادینین بیرینی جینسی اولاراق بهیهندییینی بللی ائتمهسی، سولانماق، سورتونمهک،
سیرناشماق، پاس وئریر حاللارا گیرمه، ... )
قیریشمال: در زبان تورکی به معنای بچهی بازیگوش، شیطون، ... مرکب
از بن مصدر قیریشماق به علاوهی پسوند اسم فاعلساز -مال (گونهای از –مان). ریشهیابی
قیریشمال از بن گیرمهک-گیریشمهک (کتاب دیل دنیز-اسماعیل هادی) و به معنی کسی که
با همه درگیر میشود صحیح نیست.
قیریتماق: ناز و ادا و عشوه آمدن با رفتار و طرز راه رفتن و حالات
خاص سر و بدن برای جلب توجه اغلب جنسی دیگران (یوسمالیق، ناز ادا ائتمهک، اوزهرینه
ایلگی چکمهک، خوشونا گئتمهک اوچون حرکتلهرینده و یوروشونده جیلوهلی، نازلی،
ادالی بیر حال قاتماق، چکیجی گؤرونمهک آماجییلا جیلوهلی و نازلی داورانیشلاردا
بولونماق، عیشوهلهنمهک، جلوه یاپماق، باشینی دیکهرهک گؤستهریش یاپماق،
گؤیسونو گرهرهک اوتورماق)
قیرتیق، قیریتیق: پر پوز و پر فیس، خوشگل، گیرا،
جذاب، بانمک، سکسی (آلیملی، چالیملی)
قیریتقان: کسی که بسیار پوز و فیس میدهد و رفتارهای جذاب و گیرا و
با نمک و سکسی زیادی دارد
قیریتا قیریتا: عشوه و ناز آمدن، ادا و اطوار درآوردن (نازلی و
عشوهلی بیر بیچیمده، جیلوهلهنهرهک)
قیریتدیرماق: با ادا و اطوار و ناز و عشوه و فیس و افاده و گیرایی و
طرزی سکسی راه رفتن (چالیملی یئریمهک)
قیرناق: در قدیم به معنی جاریه، خدمتکار؛ کنیز، کنیزک
عموما زیبا (کؤله قیز، اودالیق، اسیر قادین،
قاراواش). در تورکی معاصر به معنی دختر و زن زیبا و خوشگل، گیرا، خوش اندام، طناز
و عشوهگر، بازیگوش و سکسی. از مصدر قیرینماق به علاوهی پسوند –اق (قیرین+ -اق).
این کلمه در دیوان لغات التورک و بسیاری از لهجههای تورکی قدیم (اوغوز، قیپچاق،
کیمهک، باسمیل، ...) وجود دارد. برخی از آلتائیستها مانند پوپ (Poppe) بن قیر
در این اسم را با کلمهی قیز (روتاسیسم) مرتبط دانستهاند. در این دیدگاه، قیرناق
مرکب است از قیر (قیز) + پسوند اسمساز –ناق (مانند باجاناق که احتمالا مرکب است
از باجی+ -ناق). ریشهیابی قیرناق بر اساس مصدر قورماق به معنی چیدن و فراهم کردن
(نائبی) صحیح نیست.
قیرقین: در تورکی میانه به معنی جاریه، در تورکی قدیم به
معنی دختر، زن جوان.
قیرینداماق، قیرینلاماق، قیرینماق: هر سه به معنی رقصیدن با قر (رقص
ائتمهک)
قیریقلانماق: با رفتارها و عشوه علاقهی خود به چیزی را نشان دادن، به
چیزی علاقه نشان دادن و اومید بستن، عاشق شدن، برای بدست آوردن مطلوب و منفعت خود
به هر عملی دست زدن و به هر چیزی راضی شدن، ... (بیر شئیی ایستهدییینی داورانیشلاری
ایله بللی ائتمهک، کندینی بهیهندیرمهیه چالیشماق، جیلوهلهنمهک، چیخاری
اوچون بویون اهیمهک، خوشلانماق، گؤزو قالماق، گؤز قویماق، اوموتلانماق، اومماق،
دوست ائدینمهک، آرگودا: جیلوه یاپماق، آلابیلهجهیی و یا اومدوغو بیر شئی
اوغروندا اؤدون وئرمهک و آلتدان آلماق، چیخاری اوچون بویون اهیمهک).
قیریق: مردی که خارج از رابطهی زناشویی به طرزی غیر اخلاقی با
زنی متاهل رابطهی جنسی دارد، کسی که واسطهی ایجاد رابطهی جنسی غیر اخلاقی و بر
خلاف سنتها و قوانین بین دو شخص دیگر میشود، منحرف جنسی، شخص سبک و جلف، ...
(گوزهل چوجوق، بیر قادینین ائولیلیک دیشی، یاسا و تؤرهلهره آیقیری اولاراق
ایلیشکی قوردوغو ارکهک، اویناش، یولسوز بیرلهشمهلهرده آرابولوجوق ائدهن ارکهک،
یونگول کیمسه، چاپقین)
قیریق دؤلو: کودک حاصل رابطهی جنسی غیر مشروع (غیر مشروع ایلیشکیدهن
دوغان اوشاق)
قیریق توتماق: داشتن یک معشوق مذکر بر خلاف قوانین و اخلاق (یاسالارا و
تؤرهلهره آیقیری ایلیشکی قورماق اوزهره بیر ارکهک سئوگیلی ائدینمهک)
قورومساق-قرمساق: محرف کلمهی تورکی قیریمساق، از مصدر قیریمساماق، مرکب از
بن قیر به علاوهی پسوند -یمسهمه (مانند گول-گولومسهمه، من-منیمسمهمه،
اؤز-اؤزومسهمه، -آز-آزیمساما، ...)، به معنی طالب برقراری رابطهی جنسی. از اینجا
قیریمساق، بن قیر به علاوهی پسوند مرکب –یمساق (-یمسا+ -ق) به معنی کسی که برای
برقرار کردن رابطهی جنسی غیر قانونی و غیر اخلاقی بین دو نفر واسطهگی میکند.
کلمهی مشابهی در زبان تورکی به صورت ارسهک، به
معنی زنی که خواستار مرد است و یا بسیار هوس مرد میکند، مردباره، زن هرزه، ... مرکب
از بن ار به معنی مرد و پسوند مرکب –سهک (-سه+ -ک) وجود دارد. مصدر این اسم، ارسهمهک
یعنی طالب مرد شدن و مرد خواستن است (احتمالا ریشهی کلمهی هرزه در زبان
فارسی، همین کلمهی تورکی ارسهک است: ارسک-< ارزک-< هرزک-< هرزه).
تبدیل
قیریمساق به قورومساق احتمالا به یکی از سببهای زیر بوده است:
الف-
تبدیل صدای ێ (I) و ی (İ) به صدای و (ۇU ، ۆÜ ) در لهجههای تورکمانی. مانند تیلکی –تولکو،
دیزمهک-دوزمهک، کیچیک-کوچوک، مینجیق-مونجوق، ..... بنا به این دیدگاه، قورومساق
فورم ثانوی و متعلق به لهجههای شرقی (تورکمانی) اوغوز غربی در
ایران-آزربایجان-شرق و جنوب تورکیه، و قیریمساق فورم اولیه و متعلق به لهجههای
غربی (عثمانلی) اوغوز غربی در غرب تورکیه، شبه جزیرهی بالکان است.
ب-
تبدیل صدای ێ (I) کلمات تورکی به صدای و و یا
همزه به
هنگام ورود آن کلمه به زبان فارسی، به سبب نبود صدای ێ در زبان فارسی. مانند تبدیل
پسوند تورکی -لی به -لو در زبان فارسی، و آزیق -< آذوقه، چاقی -< چاقو، خانیم -< خانوم-خانُم، ساغدیچ -< ساغدوش، چاپیق-چئویک -< چابُک، و یا قیرناق -< قُرناق که فوقا ذکر شد.
ریشهیابی
کلمهی قورومساق از فعل قورماق به معنی ساختن و کارگزاری (دیل دنیز-اسماعیل هادی)
نادرست است. در زبان تورکی مصدر قورومساماق به این معنی وجود ندارد. اما یک مصدر
قورومساماق به معنی هوس میوهی خشک کردن وجود دارد که مرکب از قورو به معنی خشک و
پسوند -یمساما است. کلمهی قورومساق به معنی واسطهی رابطه جنسی و ...بی ارتباط با
این فعل و صرفا محرف مصدر قیریمساماق است. ریشهیابی کلمهی قورومساق که محرف
قیریمساق است بر معناهای فرضی و یا خیالی قروم-قرم (کل و کلفت، جفت وجور کردن،
ساختهگی، کاهل و تنبل، زنگوله، ...)، ساغ (ساق و مچ پا، راست، سلامتی، چاق،
دوشیدن، نمدی)، .... هم تماما نادرست و شبهریشهشناسیهایی عامیانه-عوامانه است.
قیرجانماق: ناز کردن، عشوه آمدن، قر دادن، خود را لوس کردن. خندههای
لوس و عشوهناک، خندیدن یا حرکات دیگر برای ناز و عشوه. محرف فعل قیردانماق
که در آن حرف د تبدیل به حرف ج شده است. مانند تبدیل قورداماق-قوردالاماق (قور + -دا)
به قورجاماق - قورجالاماق. ریشهیابی قیرجانماق از قیر و قیرسانماق و به
معنی حالت قیر یافتن و مثل قیر چسبندهگی یافتن (دیل دنیز- اسماعیل هادی) صحیح
نیست.
قیریلداتماق: بن این فعل از صدای تقلیدی قیر به معنی اصوات نامفهوم به
هنگام سخن گفتن سریع است. از اینجا دو مصدر صوتی قیرلاماق و قیریلداتماق،
هر دو به معنی اولیهی بسیار زیاد و نامفهوم سخن گفتن و صحبت کردن، صدای شبیه قر
قر در آوردن، .... ایجاد شده است (اوزون، چوخ و آنلامسیز دانیشماق، گهوهزهلیک،
یانشاقلیق ائتمهک، قیریلتی سسی چیخارماق، قیر قیر ائتمهک). فعل قیریلداتماق مرکب
از بن قیر به علاوهی پسوند -یلداماق است که در ساخت مصادر صوتی و نوری بکار میرود.
قیریلداتماق
همچنین یک معنی ثانوی با بار منفی، فارسی صحبت کردن یک تورک دارد که در اثر امتزاج
معنایی با قیر به معنی ادا و اطوار موضوع این مقاله حاصل شده است. تورکها به
منظور تحقیر و یا مسخره کردن یک تورک که فارسی صحبت میکند، فارسیگویی او را قیریلداتماق
یعنی قر قر کردن با ادا و اطوار مینامند و بدین طریق فارسیگویی یک تورک مخصوصا
اگر تلاشی برای دوری از لهجهی تورکی و صحبت به فارسی غلیظ بنماید را رفتاری غیر
اخلاقی و بی حیائی و ... میخوانند.
مشتقات قیر تورکی در زبان فارسی: قر، قرتی، کرشمه،
قرشمال، قرمساق، ....
بن قیر تورکی و مشتقات متعدد آن به صورت وامواژه در فارسی
زبان در ترکیبهای گوناگون بکار میرود. اما در لغتنامههای فارسی (دهخدا، معین،
عمید، ..) یا به تورکی بودن این کلمات اشاره نشده و یا اغلب به اشتباه ریشهیابی شدهاند:
قر: کلمهی تورکی قیر. به سبب نبود در زبان فارسی صدای ێ در
آن به کسره تبدیل شده است. در فارسی به معانی ادا، اطوار، افسون، خرامش،
دلبری، دلربایی، غمزه، لنجه، لوندی، کرشمه، ناز، عشوه با تمام بدن، حرکات که در
هنگام غمزه و ناز بر کمر وارد کنند، آرایش و زینت که زن کند،.... است. از بن تورکی
قیر در زبان فارسی افعال مرکب و ترکیبات متعددی ساخته شده است:
قر آمدن (جنبش و تکان عضوی از بدن از روی ناز یا در حالت رقص تکان
دادن و جنباندن بدن از روی ناز، رقصیدن)؛ قر دادن (کون و کچول کردن، حرکت دادن
اندام بدن با اصول کون و کچول کردن، کون چرخاندن، رقصیدن، اشکالتراشی)؛ قِر ریز،
قِر ریختن؛ قر گردن (حرکاتی که به گردن دهند)؛ قروغربیله، قِر و قَربیله، قر و
غربیله، قر و غربیل، قر و قمبیله، قِر و قَرباله، قر وغَنبیله، قِر و قَمبیل، ...(
اطوار، عشوه، تکان دادن کمر و سرین در حالت رقص)؛ قروغمزه (عشوه، ناز و
ادا و اشاره با چشم و ابرو، ادا و اطوار درآوردن، عشوهگری، لوندی کردن، ناز کردن،
کول و کچول کردن)؛ قروفر (آرایش، بزک، و زینت، ناز و ادا، آرایش توالت، ادا و اطوار)؛ قر و
فری (اطواری)؛ قِر و اَدا (اطفار، اطوار)؛ قر کمر؛ قِر و ناز؛ قر و عشوه؛ قِروقَشو
(آرایش)؛ قِر و قَمیش (عشوه)؛ قِر و قُمپوز (اطوار)، قر و قمپوز درآوردن (کلمات
بزک-بزهک، کرشمه-قیریشما، قشو-قاشاو، قومپوز،... در این ترکیبات هم تورکی هستند).
قرتی- غرتی: مخفف
اسم تورکی قیریتیق از مصدر تورکی قیریتماق که فوقا ذکر شد. به سبب نبود در زبان
فارسی صدای ێ اولی در آن به کسره و دومی به ای تبدیل شدهاند. در زبان فارسی به معنی کسی که بیش از حد به ظاهر خود میرسد، خودآرا، ژیگولو، بی بند
و بار، بی مسلک، جلف و بدکار، دشنامی برای مردان جوان، ... است.
کرشمه- کرشم- گرشم- گرشمه: اسم و اسم مصدر تورکی قیریشما،
از مصدر تورکی قیریشماق که فوقا ذکر شد. به سبب نبود در زبان فارسی دو صدای ێ در
آن به کسره تبدیل شدهاند. در زبان فارسی به معانی غمزه، ناز و عشوه، اشاره
با چشم و ابرو، دلربایی، شیوه، طنازی، غنج، حرکات دلانگیز چشم و ابروی زیبارویان؛
...
قرشمال- غرشمال- کیریشمال: اسم
تورکی قیریشمال، از مصدر تورکی قیریشماق که فوقا ذکر شد. به سبب نبود در
زبان فارسی هر دو صدای ێ در آن به کسره تبدیل شدهاند. در فارسی معانی خوش بنیه،
لوند، بی حیا، بی شرم، بی عار، بی آبرو، نیرنگباز، حیلهگر، آدم کج تاب، نادرست؛ و
رقاصه، نقال، کولی، لولی و غربالبند و ... کسب است.
قرمساق- قرمصاق- قرمساغ: محرف اسم تورکی قیریمساق، از مصدر
قیریمساماق که فوقا ذکر شد. به سبب نبود در زبان فارسی هر دو صدای ێ در آن به همزه
تبدیل شدهاند. در فارسی به معنی هر که زن خود را به دیگران بدهد، آنکه دلالی
نامشروع زنان کند، جاکش، ... است.
قرناق- قِرناق- قُرناق- قرناق- قرنق: واژهی قیرناق تورکی که صدای
ێ آن به سبب نبود در زبان فارسی به کسره یا همزه (قُ یا قِ) تبدیل و به صورت
قُرناق و یا قِرناق تلفظ میشود. این کلمه به
زبان عربی هم در اشکال غرنوق، غرناق، غُرنَیق، غِرنیق،
غُرنوق، غَرَونَق، غِرنَوق، و فورمهای جمع غُرانِق، غَرانِق، غَرانیق، غَرانِقَة،
... وارد و معنی دختر و یا پسر خوشگل
و صاحب نگاه زیبا، جوان سپید خوب صورت، جوان زیبا شکل،
جوان نازک، مرد جوان.... را کسب کرده است.
[1] بنا به تاریخ جهانگشای جوینی: «تازیک اولاد عرب را گویند که
در عجم زائیده و بزرگ شده باشد... تاجیک قومی را گویند که فارسیزبانند و قبول
حکومت اتراک را کردهاند. در آسیای وسطی، فارسیزبان را تاجیک و تورکیزبان را
تورک مینامند»
No comments:
Post a Comment