زبان، ادبیات و فرهنگ تورکی در هند و پنجاب و
بنگال و سند و ..... به دورهی امپراتوری تورکی موغال (تیموری، گورکانی، بارلاسی)
مئهران باهارلی
در این نوشته قسمتهایی از کتاب «در امپراتوری موغالهای کبیر» (نام اصلی به آلمانی[1]Im Reich der Großmoguln: Geschichte, Kunst, Kultur) تالیف آنماری شیمل (Annemarie Schimmel)، که در بارهی زبان و ادبیات تورک در هند و پنجاب و بنگال و سند و ... در طول حیات امپراتوری تورک موغال (تیموری-گورکانی-بارلاسی) هستند را ترجمه-نقل کردهام.
١-خانم آن ماری شیمل، محقق، مورخ و زبانشناس، شرقشناس، اسلامشناس، تصوفشناس آلمانی صاحبنظر در تاریخ و تمدن هند-اسلامی[2] در کتاب خود نگاهی مختصر اما جامع به تاریخ سیاسی، نظامی، اقتصادی، اجتماعی، و فرهنگ، زبان و ادبیات و هنر (معماری، مینیاتور، فرهنگ غذایی، موسیقی، پوشاک، رقص، مراسم دینی، سلاحها و ...) این تمدن عظیم تورک اسلامی و بزرگترین قدرت تورک در تاریخ شبه قارهی هند دارد.
٢-امپراتوری موغال در هند که به آن امپراتوری گورکانی، بابوری، تیموری و بارلاسی نیز گفته میشود، دولتی تورک بود که به دست شاهزادهگانی از خاندان تیموری تاسیس شد و بین سالهای ۱۵۲۶ تا ۱۸۵۷ از اوایل قرن شانزده تا اواسط قرن نوزده بر بخش بزرگی از شبه قارهی هند شامل کشورهای امروزی هندوستان، پاکستان، بنگلادش و افغانستان فرمانروایی کرد. اواخر قرن هفدهم و اوایل قرن هجدهم میلادی، اوج اعتلا و دوران شکوه امپراتوری و تمدن تورک موغالی-گورکانی (دورهی موغال کبیر)، و پس از آن دورهی ضعف تدریجی آن (موغال صغیر) است. تا آنکه بهادرشاه دوم آخرین فرمانروای گورکانی در سال ۱۸۵۷ حاکمیت را به بریتانیا واگذار کرد.
٣-امپراتوری موغال-کورکانی اساسا توسط تورکان افغانستان، مشخصا اجداد اوزبیکهای این کشور تاسیس شد. اگرچه تورکهای ساکن در ایران- اوغوزهای غربی موسوم به تورکمان که در امواج پی در پی به شبه قارهی هند مهاجرت میکردند، عنصر و ستون دوم تورک این امپراتوری بودند و هم در حیات و هم در قوام این دولتها نقش داشتند. مهاجرتهای وسیع تورکمانان و یا اوغوزهای غربی از تورکایلی و ایران به شبه قارهی هند، دو دلیل اصلی داشت: نخست حاکمیت قیزیلباشان فاناتیک و کشتار تورکمانان آغقویونلو و قاراقویونلو توسط شاه اسماعیل اول و دیگر شاهان خاندان صفوی که تورکمانان سنّی و علوی غیر قیزیلباش را مجبور به مهاجرت و فرار به شرق –شبه قارهی هند و غرب-عثمانلی میکرد. دوم قبول مذهب شیعهی امامی فارسی و کشتار قیزیلباشان از طرف شاه تهماسب اول و شاه عباس حقیر ... که این بار موجب فرار و مهاجرت تورکمانان قیزیلباش علوی که خود موسس دولت قیزیلباشیه بودند شد.
٤- آنماری شیمل در قسمتهای نقل شده در این مقاله، علاوه بر امپراتوری تورک موغال، از بعضی دولتهای تورک دیگر شبه قارهی هند مانند دولت تغلقیه، اولوس ارغون، اولوس ترخان، قطب شاهیه و عادل شاهیه هم نام برده و افتخار کردن آنها به اصلیت تورکشان را ذکر کرده است. از اینها دو دولت آخری مربوط به تورکان ساکن در ایران است. موسس دولت تورک عادل شاهیه فرزند سلطان مراد عثمانلی و از منطقهی ساوهی تورکایلی، و موسس دولت قطب شاهیه از تورکمانان قاراقویونلو و از منطقهی همدان تورکایلی است. (برای اطلاعات در بارهی این دولتها به توضیحاتی که در زیرنویسها دادهام مراجعه شود).
٥-آن ماری شیمل، به درستی یادآوری و تاکید میکند که تاکنون در عرصهی زبان و ادبیات، اغلب فقط به مسالهی زبان فارسی در دورهی امپراتوری تورک موغال پرداخته شده است. این تثبیت صحیح است. مسالهی دیگر زبانها و ادبیاتها در دورهی امپراتوری تورک موغال، مخصوصا وضعیت زبان و ادبیات تورک و لغتنامهها و کتب دستور زبان و دیوانهای شعری و آثار منثور تورکی آفریده شده در آن قلمرو، عموما مسکوت و مغفول گذارده شده است. این طرز برخورد یک سنت جاافتاده و ریشهدار در غرب است و عینا در مورد زبان و ادبیات تورک و آثار تورکی آفریده شده در کشورهای کنونی ایران و افغانستان و عراق و .... هم صادق است.
٦-از دیگر نکات جالب توجه اثر آنماری شیمل، اشاره به تورک و یا نیمه تورک بودن بعضی از شخصیتهای برجستهی ادبی فارسی و اوردو و .... در شبه قارهی هند، مانند امیر خسرو دهلوی، بیدل دهلوی و سعادت یارخان رنگین است. (برای اطلاعات در بارهی این شخصیتها به توضیحاتی که در زیرنویسها دادهام مراجعه شود).
٧-در ایران مدام از رواج و کاربرد زبان فارسی، که گویا زبان ملی ایران است، در شبه قارهی هند صحبت و این مساله به عنوان رابطه و پیوند بین ایران و هندوستان عرضه میشود. حال آنکه رواج و کاربرد فارسی- زبان ملی ملت فارس – در هندوستان و دیگر جاها، مسالهی خاص این ملت است و چندان ربطی به ایرانیان غیر فارس ندارد. عامل مهمتری که ایران را به هندوستان پیوند میدهد، رواج زبان تورکی و فرهنگ تورک در هندوستان و ادبیات معظم تورکی آفریده شده در شبه قارهی هند، نقش اجداد تورکان ساکن در ایران و تورکایلی در تاسیس و حیات دولت تورک موغال و دیگر دولتهای تورک در شبه قارهی هند؛ و بخشی از جهان و تاریخ مشترک تورک بودن هندوستان و ایران در دوران حاکمیت تورک-موغول بر این سرزمینها است.
دو تنقید از ترمینولوژی آنماری شیمل
١-آنماری شیمل در اثر خود بعضا سلاطین تورک حاکم بر ایران مانند شاه اسماعیل اول و نادرشاه افشار را «ایرانی» مینامد. در حالیکه هیچ کدام از این سلاطین تورک –موغول «ایرانی» نبودند. آنها «فرمانروایان تورک –موغول حاکم بر ایران» بودند. مولف همانگونه که در اثر خود قانصوی غوری را «حاکم مملوک مصر» معرفی کرده، میبایست شاه اسماعیل اول و نادرشاه افشار را هم به صورت «حاکم تورکمان ایران» معرفی میکرد. همچنین «صفوی» نامیدن دولت تورکمان قیزیلباش نادرست است. این دولت تورکمان را میبایست بنا به نامگذاری خودشان دولت «قیزیلباش» نامید. پادشاهان این سلسله هم «صوفو» (در مقابل عنوان «سلطان» برای عثمانلیها) نامیده میشدند. بنابراین عنوان مناسب آنها نه پادشاه و سلطان، بلکه صوفو است. مانند «صوفوی دولت تورکمان قیزیلباش شاه اسماعیل»، ....
٢-آن ماری شیمل، فورم موغال را تلفظ عربی کلمهی مغول-موغول که خود فورم فارسی مونقول است دانسته است. اما به نظر اینجانب، موغول فورم فارسی مونقول نیست، بلکه فورم تورکی آن است که به زبان تاجیکی-دری-فارسی هم داخل شده است. صدای نگ-نق-نغ Ññ (کاف-ی تورکی، نون غنّة-غنه، ساغیر ن، گنیز ن`سی، کفِ نون، کافِ نون، نازال ن....) کلمات در زبان تورکی در بسیاری از موارد و به طور قانونمند از جمله به حرف ق-غ تبدیل میشوند. مانند تبدیل بانقیرماق (از بانگ) -> باغیرماق، یالینگیز-> یالقیز-یالغوز، قادانگ -> قاداغ-قاداغان-قدغن (همریشه با قازان-غازان و خدنگ)، دونقوز -> دوغوز، تونقوچ-> دوغوش، ... کلمهی مونقول نیز به همین سیاق در زبان تورکی به موغول تبدیل و سپس از این زبان وارد زبان فارسی شده است: مونقول-> موغول
اساسا خود اسم «مونقول» به احتمال بسیار، کلمهای با ریشهی تورکی وارد شده به زبان موغولی و مرکب است از: مونگه Möñke (Möŋke-Möngke)، تلفظ موغولی کلمهی تورکی بنگۆ-منگۆ Meñü-Beñü (Bengü-Beŋü, Mengü-Meŋü) به معنی ابدی، جاودانی؛ به علاوهی پسوند تورکی اسمساز از اسم –ل (مانند کلمات قێزێل، یاشێل، کؤنگۆل، سۆتۆل، کؤهول-کؤیول، ....).
ترجمهی فارسی مغلوط
ترجمهی فارسی کتاب (امپراتوری موغالهای کبیر) با نام (در قلمروی خانان مغول)، توسط فرامز نجد سمیعی، تهران، امیر کبیر، ١٣٨٦ یک ترجمهی آزاد بوده دارای کاستیهایی است:
١- دقیق و وفادار نبودن ترجمه به متن اصلی و مولف و در مواردی مخدوش و مغلوط بودن:
-مترجم
امپراتوری موغال را همه جا، - شاید به منظور تخفیف اهمیت و عظمت و وارونهنمایی
ماهیت آن- به صورت اشتباه قلمروی موغول ترجمه کرده است. حال آنکه مفهوم امپراتوری، غیر از مفهوم قلمرو است.
-مترجم
کلمات میتولوژی و میستیک هر دو را به صورت عرفانی ترجمه کرده است. حال آنکه ترجمهی
میتولوژی به فارسی اسطورهشناسی (آلانقووا جد اوسطورهای موغولها)، و ترجمهی
میستیک بسته به مورد رمزآلود-اسرار روحانی و .... است.
-مترجم نام کتاب (امپراتوری موغالهای کبیر) را به صورت اشتباه (در
قلمروی خانان مغول) ترجمه نموده است. در حالیکه خان کاملا
متفاوت از امپراتور (خاقان) است. اما در ترجمهی انگلیسی کتاب (In The Empire of the Great Mughals) به درستی نام امپراتوری موغال کبیر استفاده شده است.
-مترجم در چند مورد در مورد شخصیتها، به جای «مسلط» بر تورکی، «آشنا» به تورکی نوشته است. در حالیکه تسلط بر تورکی، وضعیتی ماوراء آشنائی با آن است.
٢-ثبت نادرست نامهای تورکی: در ترجمهی فارسی، بسیاری از نامهای خاص به صورت نادرست ثبت شدهاند. از جمله قوتلوق (غوتلوگ)، توزوک (تسوک)، آباقاخان (آقاباخان)، اظفری (ازفری)، بیدل (بدیل)، قانصوه غوری (غانزوه قوری)، والدیه (ولیدیه)، ...
٣-کاربرد نادرست مغول به جای موغال: مترجم همه جا موغال را به صورت موغول ترجمه کرده است. حال آنکه موغول و موغال دو مفهوم متفاوتند. در قرون ١٤ و ١٥ میلادی در ایران، هندوستان و کل آوراسیا دول و خاندانهای اصلا مونقولی ایلخانی (جلایری)، هلاکوئی (ایلکانی)، چوبانی، اینجوئی، قوتلوق خانی (قاراخیتای)، جغتائی (چاغاتای)، آلتین اوردا، موغال …. در تودهی تورک و فرهنگ تورکی استحاله یافته بودند. به منظور مشخص کردن و تاکید بر فرق و تفاوت بین گروههای اصلی تغییر زبان و هویت نداده و گروههای تورک و تورک زبان شده، گروههای اصیل خویشتن را «مونغول» (Mongol)، بخش تورک شدهی ایشان در اوراسیا خود را اغلب «مغول-موغول» (Moğul-Moghul) و اغلب اوروپائیان تورکهای موغولتبار حاکم بر هندوستان را «موغال» (Muğal-Mughal) نامیدهاند. اما منابع فارسی فرقی بین مونقولهای تورک و تورک زبان شده یعنی «موغول» با گروه اصلی «مونقول» و همچنین با «موغال» یعنی تورکان موغولتبار حاکم بر هندوستان نمیگذارند و در نتیجه و به خطا همه را یکجا مغول مینامند. در حالیکه در ترجمهی انگلیسی کتاب (In The Empire of the Great Mughals) به درستی نام امپراتوری موغال کبیر هم در نام و هم در متن کتاب همه جا به صورت «موغال» ثبت شده است.
٤-عدم درج متن اصلی اشعار درج شده در کتاب: در ترجمهی فارسی، تلاشی برای یافتن متن اصلی تورکی و فارسی اشعار ذکر شده توسط آنماری شیمل انجام نگرفته است. در عوض ترجمهی آلمانی اشعار تورکی و فارسی مذکور توسط آنماری شیمل دوباره به فارسی ترجمه شده است. در این نوشته اصل یک شعر تورکی بابور و یک شعر فارسی امیر خسرو را که آنماری شیمل صرفا ترجمهی آنها را داده بود، درج کردم. نمونهی دیگر، رباعی زیر از بابور است که اصل تورکی آن توسط آنماری شیمل و مترجم فارسی داده نشده است:
می ترکینی قیلغالی پریشاندور مین
بیلمهن قیلور ایشیمنی و حیراندور مین
ایل بارچا پشیمان بولور و توبه قیلور
مین توبه قیلیپ مین و پشیماندور مین
ترجمهی صحیح:
از وقتی شراب را ترک کردهام پریشان هستم
نمی دانم چه کار میکنم و حیران هستم
مردم [از میخواری] پشیمان میشوند و توبه میکنند
من توبه کردهام و [از توبه کردنم] پشیمانم
پایان مقدمهی مهران باهارلی
ترجمه –تدوین حاضر
این نوشته مرکب است از ترجمهی فارسی بخش زبان «تورکی» کتاب از نشر انگلیسی که به منظور جامعتر کردن آن، بعضی مطالب مربوطه از بخشهای دیگر کتاب را در داخل پارانتز و با ذکر صفحهی حاوی آنها در نشر انگلیسی، در ادامهی موضوعات مطرح شده آوردهام.
زبان، ادبیات و فرهنگ تورک در هند و پنجاب و بنگال و سند و ..... به دورهی تورکان-موغولان تیموری-گورکانی
مولف: آنماری شیمل
ترجمه-تدوین: مئهران باهارلی
پیشگفتار. ص ١٥
برای اوروپا در قرون ١٧ و ١٨ امپراتوری موغال کبیر [١٥٢٦-١٨٥٦] یک سرزمین پرنعمت، با ثروتهایی افسانهوار، جواهرات بسیار پربها و گنج طلا بود. هنوز هم کلمهی «موغال» به طور ضمنی بر چنین چیزی دلالت میکند و معنی شخصی با قدرت بی اندازه و ثروت محیرالعقول میدهد. با اینهمه، «موغال» در واقع عربی شدهی کلمهی فارسی برای «مونقول» است و در آغاز مترادف با بربر-وحشی بود. موغالها خودشان را سلالهی تیمور، فاتح آسیای مرکزی که در سال ١٤٠٥ فوت شد مینامیدند. بابور (بابر) موسس امپراتوری موغال [از طرف پدری] مستقیما از نسل تیمور، و از طرف مادری از نسل چنگیزخان فرمانروای موغول بود. (شرح حال اکبر، افسانهی موغولی آلانقووا را در خود تلفیق کرده بود، باکرهای که توسط یک خدا حامله شده و برای او سه فرزند بدنیا آورده بود. یکی از این فرزندان جد نهم چنگیز خان بود که موغولها هم از نسب او بودند. ص ٣٣)
زبان و ادبیات. ص ٢٢٩
در دورهی حاکمیت موغالها تمام فورمهای ادبیات، از شعر و ادبیات عارفانهی مردمی تا نثر ادیبانه و تاریخنگاری، شکوفا شد. .... با اینهمه، تمایلی برای نادیده گرفتن این واقعیت که ادبیاتی در زبانهایی به غیر از فارسی – که اغلب آثار آن نخستین بار در زمان اکبر نوشته شد- وجود داشته است. ... زبان تورکی و یا دقیقتر تورکی جغتایی هم، زبان مادری بابور نقش مهمی بازی کرد. (زبان تورکیک، تورکی جغتاییی نواحی آسیای مرکزی، از طرف خانوادهی سلطنتی موغال در خانه- مانند فارسی- بکار میرفت. ص ١٧) و تا اوایل قرن ١٩ هنوز به درجهی معینی در قصر فرمانروا، همچنین توسط بسیاری از اشراف و طبقهی نجبا صحبت میشد[3].
تورکی. صص ٢٣٢-٢٣٧
نقش زبان تورکی نه تنها در ادبیات، بلکه در زندهگی موغالها هم، به ویژه جالب است. بدین سبب که نه تنها بابور زندهگینامهی خود را به تورکی جغتایی نوشت، بلکه زبان اجداد آسیای میانهایاش برای مدت زمانی به طور خیره کننده طولانی مورد استفاده باقی ماند. تورکی در هند مدتها پیش از دورهی موغال صحبت میشد. به واقع خانوادههای سرشناس زیادی، به ویژه صوفیها، ریشه در آسیای مرکزی، و مقدم بر همه منطقهای که امروزه اوزبیکستان نامیده میشود داشتند. به عنوان مثال سیدها، که از بخارا آمدند امروز هم هنوز نقش مهمی در سیاست شبه قاره ایفا میکنند. حتی اگر چنین خانوادههایی زبان مادریشان را فقط در خانه به کار میبردند و در مواقع دیگر از فارسی یا عربی استفاده میکردند، زیرلایهی زبانی زنده باقی ماند.
(زمانی که بابور در سال ١٥٢٦ امپراتوری خاندان تیمور را در هند تاسیس کرد، هیچ شاعر بزرگ زبان فارسی در کشور وجود نداشت. بابور علاوه بر آثار تورکیاش، خود چند مصرع کوچک شعر خوب به فارسی نیز سروده است. ص ٢٤٢). (در پایان قرن ١٧ و آغاز قرن ١٨ چند شاعر معدود قابل ذکر، و تعداد زیادی شاعر متوسط وجود داشتند که به فارسی مینوشتند. .... با اینهمه پیچیدهترین شاعر آن زمان بدون شک «بیدل» (فوت ١٧٢١) بود که در خانوادهای تورکنسب در پاتنا به دنیا آمده بود[4]. ص ٢٤٩). (بزرگترین ادیب زبان فارسی در شبه قاره، «امیر خسرو»ی مقتدر (١٢٥٦-١٣٢٥)، پسر یک پدر تورک و مادری هندی بود. انگلیسی ص ٢٤١). امیر خسرو (فوت ١٣٢٥) در یک شعر به فارسی گلایهی زیر را میکرد:
زبان یار من تورکی و من تورکی نمیدانم[5]
پدر خود امیر خسرو از تبار تورک بود[6] و نظام الدین اولیاء، گوروی بزرگ میستیک در دهلی، شاعر را با ظرافت «تورکِ الله»، تورکِ خدا نامید. با اینهمه کلمهی تورک -در مقایسه با یک عاشق بیچاره که خود را مانند یک غلام هندوی پست و حقیر و سیهچرده احساس میکرد- سنتا معنی معشوق زیبا، سفیدروی، سرزنده و بعضا محبوب سنگدل هم داشت. تضاد ادبی تورک-هندو، که میتواند سفید- سیاه هم معنی دهد، قرنها در ادبیات فارسی مورد استفاده بود و در شبه قاره از روزگار سلطان محمود غزنهای در جهان واقعی هم قرین و انطباق خود را داشت. محمود تبار تورک داشت و بین سالهای ٩٩٩ و ١٠٣٠ اقلا هفده بار به هند حمله کرد. در نتیجه تورکها به عنوان قدرت نظامی تثبیت شدند. همچنین طبقهی حاکم را تشکیل دادند که بعد از آن عالمان دینی و وکلا میباید تحت سرپرستی آنها کار کنند.
از زمانی که بابور با پیروزیاش در بانیپات به سال ١٥٢٦ اساس حاکمیت خانهی تیمور در هند را گذاشت، کاربرد اصطلاحات تورکیک گسترده بود. (پس از این پیروزی بر قدرتمندترین شاهزادهی هندوی منطقه، بابور عنوان غازی-مبارز در راه عقیده- را به نام خود اضافه کرد و این شعر را به جغتایی سرود[7]:
[اسلام اوچون آوارهی یازی بولدوم
کفّار و هنود حرب سازی بولدوم
جزم ایلاب ایدیم، اوزنی شهید اولماققه
المنة لله که غازی بولدوم]
[ترجمه]
برای اسلام آوارهی دشت شدم
با هندوها و کفار جنگاوری کردم
عزم کرده بودم که شهید شوم
اما شکر خدا که غازی گشتم (ص ٢٥)
ژارگون نظامی و شکار تورکی بود. همانطور که اصطلاحات برای نسبتهای خانوادهگی و عناوین تورکی بود.
کلمات تورکی به تدریج به زبان هندوستانی هم نفوذ کرد، چنانچه حتی اسم اوردو «Urdu» که به طور بین المللی برای نامیدن آن قبول شده، خود یک کلمهی تورکی و به معنی زبان «اوردوی معلّا» و یا اوردوگاه ارتش معظّم- ممتاز است. کلمهی «Horde» در زبان انگلیسی، از کلمهی اوردو «Ordu» مشتق شده و به معنی اوردوگاه ارتش است. (تعدادی از شعرای دهلی شروع به سرودن و نوشتن به اوردوی معلّا، زبان اوردوگاه ارتش معظّم- ممتاز یعنی دربار موغال کردند. زبانی که با اضافه شدن عناصری از هندی، مقداری از تورکی و عناصر بسیار فارسی «ریخته» و یا آمیخته-هیبرید[8] شد. انگلیسی ٢٥٧)
بسیاری از کلمات تورکی که نسبتهای خانوادهگی را مشخص میکنند، مانند آپا- خواهر بزرگتر، آتا-پدر، کوْکا-برادر ناتنی، یئنگه-جاری- خواهر همسر، زن برادر؛ همچنین بگ-بهی-سرکار، ارباب و صاحب، و خان به معنی آقا؛ و کلمات مشتق شده از آنها، شامل فورمهای مونث بیگم و خانم امروز هم هنوز مورد استفاده هستند. اسامی اشخاص هم اغلب تورکی هستند. از جمله بابور به معنی ببر، و تیمور اسم جد خاندان از تمور به معنی آهن، همچنین اسامی ترکیبی مثل تانریبردی [تانریوئردی]-خداداد، و یا اسامی خوش یمن مثل قوتلوق-خوشبخت، مسعود-مبارک.
نامهای تورکی بسیاری برای حیوانات وجود دارند: قاراقویروق-غزال دمسیاه، تورنا-دورنا-پرندهی ماهیخوار بزرگ، توُیقان- شاهین سفید، قاتیر –قاطر در میان اسامی دیگر. هنگامی که مردم به ایلاق [یایلاق]-چراگاه تابستانی میرفتند، ممکن بود با یک کوموکجو [کؤمهکچی]- معاون و مطمئنا با یک قوشبگی [قوشبهیی]- قوشچی باشی -رئیس قوشداران همراهی شوند.
لباسها و تجهیزات اوایل دورهی موغال خصوصیات تورکی زیادی را نشان میدادند. نسلاول خانمهای موغال در مینیاتورها از کلاههای بلند تورکیشان میتوانند شناخته شوند. شاهزادهگان و مقامات رسمی در هند موغال عمامههایشان را به صورت نسبتا پهن بر سرمیپیچیدند؛ سبکی که از آسیای مرکزی نشات گرفته بود. در حالی که علما عمامههای بزرگ میپوشیدند. هدایا توقوز [دوقوز]-نُه عدد بودند. زیرا طبق سنت تورکی آنها در هر بار به تعداد نه عدد داده میشدند.
حتی پیش از دورهی موغال، کلمهی تورک در هندوستان، همانطور که مخصوصا در ادبیات زبانهای منطقهای آن آشکار است، مترادف مسلمان بود.
جغتایی در میان اجداد آسیای میانهای بابور به زبان عمدهی ادبیات متعالی تکامل یافته بود. دربار «سلطان حسین بایقارا» (فوت ١٥٠٦) خویشاوند بابور در هرات، مرکزی برای ادبیات جغتایی بود که هم به وسیلهی خود شاهزاده و هم به وسیلهی وزیر و دوستش «میر علیشیر نوایی»، پیراسته و صیقل یافته میشد. (طی آخرین ربع قرن ١٥ برجستهترین شاعران در جغتایی، همچنین استادان خوشنویسی و نقاشی مینیاتور همه در دربار هرات حضور داشتند. بابور شرح احوالش را به تورکی جغتایی، حداقل به مثابهی روشی برای مشروعیت دادن به ادعایش که از نسب تیمور و چنگیز خان است- تالیف کرد. بنابراین چندان تعجبی ندارد که او به سنن ادبی این عرصه [تورکینویسی] هم پیوسته است. سنتی ادبی که تا روزهای آخرین فرمانروای موغول ادامه داشته است. ص ٢٦٣) (آثار مخصوصا مورد علاقهی اکبر، آثار تاریخ مثل جامع التواریخ، اثر رشیدالدین (فوت ١٣١٧)، مخصوصا، به دلایل آشکار سلسلهی پادشاهی، قسمتهای مربوط به فرمانروایان تورک-موغول، بودند. بخشهای مربوط به «آلان قوُوا»، جدهی اوسطورهای موغولان و «آباقاخان» از نسل چینگیز خان، دارای تصاویری هستند که این قهرمانان را در لباسهای عجیب و غریب با تاجهای بسیار بزرگی از پر نشان میدهند. ص ٢٦٤) .... تقلقنامه [توُغلوقنامه][9] دو نسل بعد در زمان حکومت شاه جهان تکمیل شد ... ص ٢٦٤)
خمسهی نوایی که تقلیدی از پنج رومانس «نظامی» است، به زبان تورکی است. این اثر که امپراتور «جهانگیر» آن را فوق العاده میستود، با مینیاتورهایی از بهترین استادان دربار موغال مثل «گوْوارْدْهان» و «مانوْهار» مصور شده بود. برجستهترین خوشنویسان دربار هرات، نسخههایی از این آثار را تهیه کرده بودند که موغالها از تملک بر آنها احساس غرور میکردند. یک نسخه از دیوان تورکی «سلطان حسین بایقارا» با خوشنویسی «سلطان علی مشهدی» استاد هرات، در کتابخانهی «شاه جهان» نگهداری میشد که بعدا «داراشکوه» آن را به ارث برد[10]. ... (حتی تکههای [بریده شده از صفحات سفینههای حاوی] اشعار تورکی سلطان حسین بایقارا از هرات، با دست خط سلطان علی مشهدی، در تزئینات حاشیهای [بعضی عکسها] یافت میشوند. ص ٢٨١).
در آغاز قرن شانزده، حاکم ایرانی «شاه اسماعیل»، یک صفوی و سلطان مملوک مصر «قانصوه الغوری»[11] هر دو، مانند شیبانیهای[12] اوزبیک که امپراتوری آسیای میانهای تیموری را در آسیای مرکزی تحویل گرفتند، به تورکی شعر سرودهاند. حتی به «موغال خانم»، همسر «شیبانی خان» اشعار تورکی نسبت داده شده است[13].
(ظهیرالدین بابور در اوتوبیوگرافی خود که یکی از مهمترین آثار ادبیات تورکی جغتایی است مینویسد: من در ماه رمضان ٨٩٩ ه.ق. (ژوئن ١٤٩٤) در سن دوازده سالهگی حاکم ولایت فرغانه شدم. پدر او میرزا عمر شیخ بود که نسبش مستقیما به تیمور میرسید و به عنوان یک تیموری اصیل دارای عنوان میرزا بود. موغالها (خانهی تیمور) ارتباطات عمیق خود با آسیای مرکزی را حفظ کردند. ... مادر بابور دختر یونس خان موغال یکی از نوادهگان چنگیزخان بود. .... شاید بابور در میان سنن کوچروی موغولی خود را راحتتر حس میکرده است تا در میان خویشاوندان تیموری شهری شدهاش. او در روزنامهاش با مقداری ذوق، افتخار تقدیم کردن نُه بایراق و یک ردای موغالی به خود در یک مراسم گاومیش دم کلفت را توصیف میکند. ص ٢٢)
بدین ترتیب کاملا طبیعی بود که بابور میبایست مسلط بر زبان دودمانش باشد (در سال ١٥١٩ زمانی که پسر دیگرش به دنیا آمد، برای شگون او را «هیندال» (که به تورکی هند را فتح کن معنی میدهد) نامید. ص ٢٤) (بابور همچنین یک ادیب-اهل قلم بود که آثارش در اوزان شعر تورکی، فقه حنفی، و دیگر موضوعات از آثار مهم تورکی جغتایی هستند. او حتی خط مختص به خود به نام «خط بابوری» را اختراع کرد. ص ٢٦). بابور نه فقط زندهگینامهی بسیار زندهی خود [«بابورنامه»] را به جغتایی نوشت، بلکه همچنین تعداد زیادی شعر [تورکی] سرود که در میان آنها ٥٢ معما وجود دارد. زیرا متخصص مقدم معما در آن عهد، «شهاب الدین معمایی» دوست نزدیک او بود (شهابی معروفترین استاد معما دوست بابور بود، و بابور شخصا چند سری از این معماها ساخته بود. ص ٢٤٦). علاوه بر این، بابور در «رسالهی عروض» خود، متنوعترین اقسام قالبهای شعری تورکی، همچنین فارسی کلاسیک را بکار برد و بدین طریق مروری اجمالی بر قالبهای شعری تورکی، مثل ترخانی [تارخانی]، قوشوق و تویوق بسیار محبوب را به خوانندهی مودرن عرضه کرد. بابور مولف رسالهای [«مبیّن»] در سیستم حقوقی حنفی (که توسط همهی مردمان تورک به کار برده میشود) بود. وی حتی جسارت کرد تا تفسیر خاص خود از «رسالهی والدیّه»- اثری مربوط به الهیات از استاد بزرگ نقشبندی آسیای میانهای «عبیدالله احرار» (فوت ١٤٩٠)-، را در ٢٤٣ مصرع سادهی تورکی بسراید. او در نووامبر ١٥٢٩ روی این پروژه کار کرد، به اومید آنکه لطف خدا برای بهبودی کاملش از یک شکایت معدهای به او عطا شود. (بابور یک بار در حین یک بیماری، یک رسالهی مذهبی، رسالهی «والدیه» تالیف صوفی نقشبندی [خواجه] عبیدالله احرار را به تورکی منتقل کرده بود و شفا یافته بود. ص ٢١٢) (بابور رسالهی «والدیه» را به تورکی ترجمه کرد، زیرا باور داشت این اثر مذهبی، برای بیماری اش شفا خواهد آورد. او این ابیات را نوشت[14]:
[درویشان را اگر نه از خویشانیم
لیک در دل و جان معتقد ایشانیم
دور است مگوی شاهی از درویشی
شاهیم ولی بندهی درویشانیم]. ص ١٣٠)
«همایون» پسر بابور، به فارسی مینوشت. یک پسر دیگر «کامران میرزا»، که به سبب مخالفتهای سیاسی دایمیاش بالاخره چشمانش کور و به مکه تبعید شد و در آنجا به سال ١٥٥٧ فوت کرد، شاعری ممتاز در زبان تورکی بود. و حتی گفته میشد که برادران ناتنیاش استعداد شاعری داشتند. (بابور به تورکی و کمی فارسی، فرزندانش گلبدن و همایون به فارسی، کامران میرزا به تورکی، جهانگیر و نوهاش جهانآرا و برادرزادهی او زیب النسا به فارسی نوشتهاند. ص ٢٦٠).
کامران با دختر حسین، شاهزادهای ارغون از سِنْد ازدواج کرده بود. تورکی در دربار ارغون در تاتتا و در سِنْد صحبت میشد. زیرا «ارغونها»[15] -مانند «تارخانها» که جانشین آنها در سند شدند-، از منطقهی آسیای مرکزی افغانستان ریشه میگرفتند. در دربار آنان چند گلچین ادبی از آثار «فخری هروی» که در بارهی شاهزادهگان شاعر (روضة السلاطین) و خانمهای شاعره (جواهر العجایب) مینوشت تالیف شد. این گلچینهای ادبی محبوبیت جغتایی در سند در دورهی اولیهی موغال را نشان می دهند.
زبان تورکی مخصوصا در ارتش محبوب بود که عمدتا از مردانی از خانوادههای تورک تشکیل میشد. رهبر نظامی «بایرام خان»[16]، دیوانی مکمل به تورکی و فارسی سرود و آنگونه که بدایونی [موللا عبدالقادر بداؤنی- بداونی، در کتاب سه جلدی منتخب التواریخ] ذکر کرده « ابیات او ورد زبان همه هستند»[17]. برادران بزرگتر شمس الدین آتقا [اتگه خان از بزرگان دودمان گورکانی]، خان کلان که در سال ١٥٧٥ فوت کرد هم اشعاری به فارسی و تورکی نوشتهاند[18].
(از شانس همایون، درست در وسط آوارهگیاش به بایرام خان یکی از سربازان پدرش از طایفهی تورکمان قاراقویونلو برخورد؛ که قوایش را به او ملحق کرد..... (بایرام خان همهی کارها را انجام میداد، در حالی که اکبر خود را به چیزهایی مشغول کرده بود که ربطی به وظایف سلطنتی او نداشتند،.... بدایونی می گوید و مولف ماثر الامرا با او موافق است که دورهی بایرام، بهترین دورهها بود، زمانی که هند مثل یک عروس بود، ص ٣٤). (کابل بار دیگر مرکزی برای موغالها شد، همانگونه که در دورهی بابور بود. همایون توانست بعضی از بهترین هنرمندان امپراتوری صفویه [قیزیلباش] را به کابل جلب کند. چرا که تبریز بعد از «توبهی صمیمانه»ی شاه تهماسب، محیط مساعد و موافقی برای هنرمندان نبود. ص ٣٠).
[عبدالرحیم پسر بایرام خان] نه فقط یک ژنرال برجسته، خان خانان بود، بلکه شاعری در زبانهای فارسی، تورکی و مخصوصا هندی بود[19]. او خاطرات بابور [«توزوک» تورکی] را به فارسی [با نام «واقعات بابوری، بابورنامه»] ترجمه کرد و بزرگترین حامی شاعران در تمام دورهی موغال بود. ص ٣٤). خان خانان[20] «عبدالرحیم » پسر بایرام خان یکی از نخستین ترجمههای تورکی خاطرات بابور را به فارسی ترجمه کرد[21]. وی خود همچنین چند قطعه شعر نسبتا متواضع به زبان تورکی سرود.
«ابوالفضل» گزارش داد که همایون با یکی از خدمتکارانش به تورکی صحبت کرد، و این توسط خدمتکار مخصوصش تائید شد[22]. زبان اجداد آنها در دربار زنده نگاه داشته میشد. ([طبق دو میرزانامهی فارسی قرن ١٧ نوشتهی عزیز احمد] به نظر میرسد مهم بوده است که یک میرزا فارسی، عربی، اقلا مقداری هندی و کمی تورکی بداند. ص ٢٢٥)، اگر چه علاقه به تورکی در زمان «اکبر»، که بیشتر به دنیای هندی تمایل داشت، کمی فرو نشست. با اینهمه، «جهانگیر» پسرش، با غرور اعلان کرد: «با وجود این که در هندوستان بزرگ شدهام، ولی از تورکی بی اطلاع نیستم» و [نوشتن] یک دستنویس از خاطرات بابور به تورکی را به اتمام رساند. «ویلیام هَنْدْلین» یک تاجر انگلیسی که در سال ١٦١٠ به هند آمد و میتوانست تورکی صحبت کند، برای مدتی یکی از رفقای میگساری جهانگیر بود. جهانگیر آشکارا از اینکه یکی از رفقایش عمامهی مختص آسیای مرکزی بر سر داشت به وجد آمده بود.
انتظار میرود خانم «جهان آرا» نوهی جهانگیر هم میتوانسته به زبان اجدادش به روانی و سلاست صحبت کند.
مناسبات بین قلمروی موغال و تورکیهی عثمانلی به این معنی بود که تحصیل کردهگان هر دو امپراتوری به سنن ادبی یکدیگر علاقه نشان میدادند. تفاسیر متعدد تورکی-عثمانلی در بارهی شعر فارسییِ «عرفی» شاعر عمدهی دورهی اکبر (فوت ١٥٩١) در استانبول تالیف شده بودند. علاوه بر آن، «نفعی» شاعر عثمانلی قصیدهای به افتخار جهانگیر سرود که شاهد دیگری بر علایق متقابل آنها است. (از اواخر قرن ١٥ عثمانلیها برجستهترین-پیشگامان مسلمان ساخت اسلحههای گرم بودند و به لطف آنها کاربرد توپها، زنبورکها، و توفنگها در خاورمیانه رواج یافته بود. در نتیجه فرماندهی توپخانهی موغال، علی رغم آنکه امکان داشت تورک عثمانلی نباشد، اغلب عنوان «رومی خان» داشت. ص ٨٧).
اگرچه اکبر پسرش «مراد» را به ژوزوئیتها سپرد تا بتواند کمی زبان پورتقالی یاد گیرد، او نوهاش «خسرو» را به تحصیل هندی تشویق کرد. در حالیکه «خرم» که بعدا «شاه جهان» شد، نزد «تاتار خان» به تحصیل تورکی پرداخت[23]. در دورهی حاکمیت شاه جهان، یکی از دوستان نزدیکش که برای خریداری اسب در عراق بود، قادر بود مطالب خود را به زبان تورکی به سلطان سلطان مراد چهارم عثمانلی تفهیم کند[24].
تورکی نه فقط در سند و دهلی، بلکه در دکن نیز، جایی که «عادل شاهیها»ی[25] بیجاپور، همچنین «قطبشاهیها»ی[26] گوْلکوْندا [گلکنده، غلکنده]، به منشاء تورکیشان افتخار میکردند، اهمیت داشت. با این همه تا جایی که میتوان دید برای آنها تورکی یک زبان ادبی نبود.
در دهلی تورانیان سنّی که نسب تورک داشتند، به طور افزاینده با فرقهی اکثریت شیعی ایرانی تماس پیدا میکردند. شاید به این دلیل «اورنگ [ائورهن] زیب» که به صورت یک سنّی سختگیر تربیت شده بود، شروع به نشان دادن علاقهی بسیار به میراث تورکیاش کرد و با ترغیب او یک سری کتب دستور زبان تورکی، همچنین یک فرهنگ تورکی با نام «لغتنامهی تورکی» و به دنبال آنها چند کتاب مشابه دیگر تالیف شد. (در اواسط قرن ١٧ تلاشی شد تا یک کتاب دستور زبان و یک کتاب دستی تورکی تالیف شود. ص ٢٣٨). بعد از آن علمای معروف به امر تالیف لغتنامههای تورکی، فارسی، عربی و هندی، حتی در مواردی به صورت منظوم، پرداختند. در طول قرن ١٨ آثار متعددی از این نوع ظاهر شد.
(نادرشاه، این مرد دارای دیسیپلین فوق العاده، متولد ١٦٨٨ که پسر یک تورکمان فقیر بود،... حاکمان افغان ایران را بعد از یک سری جنگهای شدید شکست داده بود. .... قبل از غارت دهلی به وسیلهی لشکریان نادرشاه در سال ١٧٣٩ «محمد شاه» فرمانروای موغال و [نادرشاه] فاتح، به همراه وزیر اعظم [چین قیلیج خان] «نظام الملک» تلاش کردند که با واسطهی زبان تورکی[27] مذاکراتی برای وصول به یک توافقنامه انجام دهند[28]. (نخست نادرشاه مایل به مذاکره بود. از آنجائیکه او قادر بود با محمدشاه و همچنین با نظام الملک تورکی صحبت کند، به نظر میرسید برای آنها حصول به یک توافق آسانتر خواهد بود. انگلیسی ص ٥٩ ).(... مسئولیت ادارهی دکن به چین قیلیج خان، که عنوان او نظام الملک بود، محول شده بود. پدر بزرگ نظام الملک از سمرقند بود ... قیلیچ حکمران بیجاپور شد. ص ٥٨). (نادرشاه بخش قابل بزرگی از ٢٤٠٠٠ نسخهی خطی باقیمانده در کتابخانهی موغال در آن زمان را با خود برد. ص ٢٦٦).
در این برهه، اوردو زبان ادبی برتر بود. با این همه بسیاری از شاعرانی که به اوردو مینوشتند، چند معمای تورکی و حتی گاها اشعار تورکی کاملا خوبی نیز سرودند. به عنوان نمونه «سعادت یارخان رنگین» (فوت ١٨٣٥) که اصلیت تورک داشت[29].
یک شاعر وجود داشت که نائلیتهای او بسیار فراتر از بازی کردن با زبان، صرفا برای نشان دادن قابلیتهای خود، بود. این شخص «اظفری گورگانی [کورهکهن]»، عضوی از خاندان موغال بود که لقبش گورکانی شهادت میدهد از نسب تیمور گورکانی است[30]. او در سال ١٧٥٨ در رئد فوْرت در دهلی که در آن زمان پر از شاهزادهگان عاطل و منسوبین دونپایهی خاندان سلطنتی بود به دنیا آمد. از آنجا گریخت و برای مدتی در دربار آواد در لوکنو، مستقر شد. جایی که یک قاموس تورکی به نام «لغت تورکی یا فرهنگ اظفری»، که امروزه در مالکیت دبیرخانهی هند در لندن است را تالیف کرد. شاهزادهی ناآرام سپس حرکت خود به سمت شرق به عظیم آباد (پاتنا) را ادامه داد. جایی که به خواهش یک هندو اثر دیگری به تورکی را تالیف کرد. یک کتاب گرامر که به تقلید از شعری آموزشی منسوب به امیر خسرو با کلمات خالقِ باری [«تینگری تری» -> تانری تاری] آغاز میگردید[31] (که شامل ارجاعی به یک دستور زبان تورکی، «هفت اختر» توسط یک هندو به نام کاسیب بیربال Kasib Birbal [کاشی لعل ؟] است). اظفری سرانجام در مَدْرَس مقیم شد. جایی که «میزان تورکی»، اثری که قواعد دستوری زبان تورکی را تقریر میکرد، تالیف کرد. نحوه ی بررسی و تحقیق قالب شعری توسط او در «عروضزاده»، پسر عروض، بسیار جالب توجه است. او این کتاب را بر اساس «رسالهی عروض» بابور تالیف کرد، کتابی که از زمان جهانگیر در قصر دهلی حفظ و نگهداری میشد و آشکارا توسط بسیاری از شاهزادهگان موغال، از سر کنجکاوی روشنفکرانه و یا شاید از سر ملالت صرف خوانده شده بود. اظفری زندهگیاش در مدرس را با تدریس تورکی تامین میکرد. (شاهزادهگان خلاقتر راه چارهای میجستند. یکی از آنان اظفری گورگانی موفق به فرار شد. و پس از آن خرج زندهگیاش را از طریق تالیف گرامرهای زبان تورکی تامین میکرد. ص ٦١). «خان عالم بهادر فاروق» فرمانروای مایسور (١٧٩٢-١٨٥٤) از اظفری به اندازهی کافی تورکی یاد گرفت تا بهتواند چند مصرعی شعر به تورکی، همچنین به انگلیسی، بهنویسد.
اظفری که در سال ١٨١٩ درگذشت از خود یک زندهگینامهی جذاب به زبان فارسی به یادگار گذاشت. او آخرین شاهزادهی موغال بود که به زبان [تورکی] اجداد آسیای مرکزیاش تسلط کامل داشت. امر رمزگشایی دستخط او در چند نسخهی دستنویس که در مدرس نگهداری میشوند، هنوز منتظر یک تورکولوژیست صبور و مجرب است.
سانسکریت-هندی
علاوه بر علاقهی دائمی و قوی به
زبان تورکی، خاندان موغال علاقهی افزایندهای به زبان هندی و زبانهای مربوط جدید
هندوستان نشان دادند......
[پایان]
[1]
Im Reich der Großmoguln: Geschichte, Kunst, Kultur
https://archive.org/details/empireofgreatmug00anne
The empire
of the great Mughals : history, art and culture. By Schimmel, Annemarie, 1922-2003; Waghmar,
Burzine K
[2]
Annemarie Schimmel
[3] برای تورک زبان و تورک شدهگی موغولها نگاه کنید به:
رسمی بودن زبان موغولی در دولت ایلخانی و تورکزبان شدن
ایشان بنا به برتولد اشپولر
http://sozumuz1.blogspot.com/2019/11/blog-post_23.html
تورک
زبان شدن موغولان در سفرنامهی ابن بطّوطه؛ و ریشهی نام شیر-شیرا-شیرین (عجب شیر،
قراشیران، ...)
[4] ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بن عبدالخالق بارلاس
معروف به بیدل دهلوی از تورکان جغتایی «برلاس-بارلاس» بدخشان افغانستان بود.
مئهران باهارلی
[5]
این بیت در دیوان خسروی دهلوی چنین ثبت شده است:
زبان اوست تورکیگوی
و من تورکی نمیدانم
چه خوش بودی، اگر بودی زبانش در دهان من.
مئهران باهارلی
[6] پدر امیر خسرو، سیفالدین محمود از امرای طایفهی «لاچین» از تورکان
ختایی ماوراءالنهر بود. مئهران باهارلی
[7] در اصل آلمانی و ترجمهی انگلیسی و فارسی کتاب اصل تورکی این
رباعی ذکر نشده است. مئهران باهارلی
[8] زبان آمیخته-ریخته و یا هیبرید: زبانی که از آمیزش دو و یا چند زبان از طرف کسانی که بر آنها مسلط
هستند بوجود میآید. مانند زبان اوردو در پاکستان، زبان دکنی در
هندوستان که مخلوطی از فارسی و گجراتی و مراتی و کانادا بود، و طیف زبانی تاجیکی-دری-فارسی
که از ترکیب زبان عربی و زبانهای ایرانیک و عناصری از تورکی-موغولی-چینی، .... ایجاد
شده است. طیف زبانی تاجیکی-دری-فارسی یک زبان قبلا موجود که بعدها از زبان عربی
تاثیر گرفته نیست. بلکه از همان آغاز یک زبان چندرگه و مزجی و چند تباری است.
بنابراین وجود و حضور کلمات و قواعد زبان عربی در زبان فارسی کاملا طبیعی و ذاتی
آن است. بر عکس زبان تورکی که صرفا از زبانهای عربی و فارسی ... تاثیر گرفته است.
مئهران باهارلی
[9] تغلقیه-توغلوقلولار
سلسلهای تورک از سلاطین دهلی در هندوستان که از سال ١٣٢٠ تا ١٤١٢ بر شبه قارهی
هند و بخش اعظم پاکستان و بنگلادش و ... حکومت داشتند. نخستین آنان غازی ملک غیاث
الدین الغ خان بلبن (اولوق خان بالابان) از تورکان قرونه محلی بین کوههای سند و
تورکستان بود. نام توقلوق به معنی توغلو- دارای پرچم، و یا مقلب قوتلوق به معنی
مسعود و مبارک است. مئهران باهارلی
[10] نگاه کنید همچنین بهThe Art of the
book, p.84, no. 77. نسخهی خطی در کولکسیون سلطنتنی قلعهی ویندسورRoyal Collection at Windsor Castle
است. آنماری شیمل
[11] اشرف قانصوه غوری (١٤٤٠-١٥١٦)، سلطان
مملوک از خاندان بورجی، دارای آثار منظوم و منثور به تورکی و عربی است. وی علی رغم
دانستن زبان فارسی، امر به ترجمهی شاهنامه به تورکی کرد. نام وی قانصوه، ظاهرا
محرف «قانی صاف» است. مئهران باهارلی
"Divan-i Qansuh al-Guri'': A
critical edition of Turkish poetry commissioned by Sultan Qansuh al-Guri
(1501-1516)
https://search.proquest.com/dissertations/docview/304079832/135BD0FB03256F66FA6/285
[12] شیبان مخفف نام
سلسلهی تورک امرای شهیبهقان-شَیْبَقان است که توسط شَیْبَکْ خان (شاهی بک، محمد
شاه بخت) تاسیس شد. شیبانیان، یکی از چند دولت تورکهای اوزبیک در آسیای میانه است. خانات
بخارا و خانات خیوه شاخههایی از آن دولت تورک –اوزبیک بودند. مئهران باهارلی.
[13] نگاه کنید همچنین به فخری هروی، روضة السلاطین و جواهر العجائب.
آنماری شیمل
[14] بابور این رباعی را به فارسی سروده است. آن ماری شیمل
صرفا ترجمهی آن را داده است. اصل فارسی آن از آخر بابورنامهی تورکی، طبع قازان
١٨٥٦، ص ٥٠٥ نقل شد. مئهران باهارلی
[15] خاندان ارغونیان و یا اولوس ارغون و خاندان ترخانیان و یا اولوس
ترخان دو امارت- دولت اصلا موغول-تورک و همدورهی دولت تورک-موغول تیموری-کورکانی
بودند. قلمروی ارغونیان ابتدا قندهار و سپس تاتتا، سیوستان، بککر و بخشهایی از
سند را شامل میشد. ترخانیان به باشبوغی امیر غیاث الدین ترخان و فرزندانش بیشتر
بر حوزهی ایران نفوذ داشتند. مئهران باهارلی
بررسی فراز و فرودهای ترخانیان در عصر تیموری
http://jhr.ui.ac.ir/article_22089_d3f2154190deaaee08e992d6eaa23292.pdf
حسن شاه ارغون - دانشنامه جهان اسلام
https://rch.ac.ir/article/Details/12171
کبیر احمدی سلسله تاریخی ترخانیان و ارغونیان هزاره
https://www.facebook.com/permalink.php?id=952312274829662&story_fbid=2573455226048684
[16] محمد بایرام خان،
خان خانان. از ایل بزرگ تورکمان قاراقویونلو، اویماق بهارلو منطقهی همدان –تورکایلی
و از نوادهگان میر علیشوکر بیگ بهارلو است: بایرم خان بهارلو ابن سیف علی بیگ
ابن جانعلی بیگ ابن پیرعلی بیگ ابن علی شوکور بیگ بهارلو. پدر او «سیف علی بیگ» و
پدر بزرگش در خدمت ظهیرالدین بابور موسس امپراتوری تورک موغال- گورکانیان هند
بودند. بایرام خان که به زبان قومی و مادریاش تورکی عشق میورزید دارای یک دیوان
اشعار تورکی است که بارها منتشر شده و از طرف سؤزوموز نیز با تصحیح و تعلیقات و
حواشی دوباره منتشر خواهد شد. مئهران باهارلی
[17] بدایونی، سه، ص ٢٦٦. در بارهی اشعار بایرام خان. آنماری شیمل
[18] شمشم الدوله، مآثر الامرا، دو، ص ١٥٥. آنماری شیمل
[19] عبدالرحیم خانخانان علاوه بر فارسی، تورکی، و هندی به عربی و سانسکریت هم -با تخلص رحیم و
رحیمی- شعر میسرود. مجموعهی اشعار تورکی عبدالرحیم خان در سؤزوموز منتشر خواهد شد.
مئهران باهارلی
[20] خانِ خانان: عنوانی
تورکی که در آغاز برای مقامات عالیرتبه بکار میرفت و بعدها معانی بیگلهربیگی و
اولو نویان (امیرالامرا) را کسب کرد. این عنوان به ویژه توسط دول تورک-موغول شبه
قارهی هند (خلجیها، امپراتوری موغال-کورکانی، ...) بسیار و ندرتا توسط دولت
قیزیلباش (به دورهی شاه عباس حقیر) بکار میرفت. مئهران باهارلی
HÂN-ı HÂNÂNخان خانان
[21] ترجمهی قدیمیتر توسط میرزا پاینده حسن غزنوی وجود دارد. نگاه کنید
به مارشال، موغولها در هندوستان، شماره ١٢٢٧. Marshal, Moghuls
in India, no. 1227.
. آنماری
شیمل
[22] اکبرنامه، ص ٥٣٥؛ جواهر آفتابجی، صفحات ٤٢، ٤٥، ٧١، ٧٥، ١٠٦. آنماری
شیمل
[23] نظامی، اکبر، ص ٢١٨؛ کانبوه، اعمال صلح، یک، ٣٢. آنماری شیمل
[24] شمشم الدوله، مآثر الامرا، یک، ص ٥٥٨ف. آنماری شیمل
[25] سلسلهی
عادل خانی (عادل شاهی، سلطنت بیجاپور) نام سلسله و
دولتی تورک تاسیس شده توسط تورکان غرب که از ۱۴۹۰ تا ۱۶۸۶
بر بیجاپور در غرب ناحیهی دکن در جنوب هند حاکم بودند.
مؤسس سلسلهی عادلشاهی، یوسف عادلشاه-علیخان ساوی (۱۴۵۹-۱۵۱۱) است که در ساوه-تورکایلی بزرگ شده بود. بنا به روایتهای مختلف عادلشاه نوهی حاکم
ساوه، و یا یکی از غلامان گرجی و پسر خواندهی محمود گاوان، و بنا بر بعضی روایات دیگر
و ادعای خود او فرزند سلطان مراد عثمانلی دوم بود که بعد از فوت پدر و به سلطنت
رسیدن برادرش محمد دوم فرزند
بزرگ سلطان مراد برای جلوگیری از کشته شدن توسط برادر به کومک مادرش همراه تاجری که او را خواجه عمادالدین گورجستانی از
اهالی ساوه دانستهاند، به شهر ساوه-تورکایلی مهاجرت کرد. یوسف تا ۱۶
سالهگی در ساوه-تورکایلی اقامت کرد و بعد از آن به دلیل اختلاف با حاکم این
شهر به بندر هرمز و از آنجا از طربق دریا به هندوستان رفت. وی پس از ورود به هند در خدمت
حکام و سلاطین بیجاپور بود. تا آنکه در ۱۴۸۹ به همراه پسرش
اسماعیل، بیجاپور را از سلطنت بهمنی جدا کرد و سلسلهی عادلشاهیان به مرکزیت بیجاپور
را بنیان نهاد. یوسف عادلشاه-علیخان ساوی شاعر هم بوده است. مئهران باهارلی
[26] قطبشاهیان (حکام
تلنگ، سلطنت گلکنده یا غلکنده) نام سلسله و دولتی تورک تاسیس شده توسط تورکان
تورکایلی است که در گلکنده و سپس در حیدرآباد در مشرق منطقهی دکن در جنوب
هندوستان از ۱۵۱۸ تا ۱۶۸۷ حکومت کردند و به دست امپراتوری تورک موغال-گورکانی
منقرض شدند. سلاطین قطب شاهی از نوادهگان تورکمانان قاراقویونلو بودند.
مؤسس این سلسلهی تورک سلطان قلی قطبشاه همدانی از تورکهای بهارلو در ناحیهی همدان
–تورکایلی است. او از اعقاب قارایوسوف و اسکندر، از پادشاهان قاراقویونلو و از
نوادهگان میرزا جهانشاه قاراقویونلو و نوادهگان دختری علی شوکور بیگ بود. سلطان
قلی همراه عمویش «الله قلی» به دکن مهاجرت کرد و از سرداران بزرگ محمد شاه سوم
بهمنی یا محمد شاه لشکری شد و در سال ۸۹۷ شمسی همزمان با سلطنت صوفوی
قیزیلباش شاه اسماعیل اول، با لقب «قطبالملکی» استقلال خود را اعلام و سلسلهی قطبشاهیان
را تأسیس کرد. او گلکنده را مرکز فرمانروایی خود قرار داد و در آن مساجد و قصرها و
باغهای با شکوهی بنا کرد. محمدقلی قطب شاه، سلطان جمشید قطب
شاه و عبداللّه قطب شاه از دیگر سلاطین این دولت تورک هستند. در سال ١٥٩٠ قطب شاهیان
با کومک میر محمد مؤمن استرآبادی، شهر حیدرآباد را بنا کرده و آن را دومین پایتخت
قطب شاهیان قرار دادند. مئهران باهارلی
[27] مئهران باهارلی. دستور نادرشاه برای انجام
مذاکرات دیپلوماتیک رسمی در هندوستان به زبان تورکی
[28] ایروین، موغالهای بعدی؛ دو، ص ٥٧Irvine,
Later Mughals, II, p. 57.. آنماری شیمل
[29]
نواب سعادت یار خان رنگین (Nawab Saadat
Yaar Khan Rangin): ١٨٣٥ لوکنو- ١٧٥٧
سیرهیند. از شعرای برجستهی ادبیات اوردو. موسس فورم فمینیست و زنانهی شعر اوردو
معروف به رختی. از یک خانوادهی نظامی تورک، فرزند تایماز-تایماس خان بیگ از
تورکمانان تورکایلی مهاجرت کرده به هندوستان. مئهران باهارلی
[30] برای اظفری نگاه کنید به عباس، اظفری گورکانی، سفرنامه. آنماری شیمل
[31] مارشال، موغولها در هندوستان؛ شماره ٦٦٩، Marshal,
Moghuls in India, no. 669. آنماری شیمل
No comments:
Post a Comment