آسیمیلاسیون پوشاکی اجباری ملت تورک در ایران
مئهران باهارلی ٢٠٠٨
لباس سنتی و ملی زنان تورک و دگرگونی آن
١-لباس سنتی و ملی زنان تورک از مولفههای اساسی هویتی این ملت در ایران است. این لباس دارای گونههای لباس قفقازی (آزربایجانی، مشتک با دیگر ملل قفقاز جنوبی و شمالی)، لباسهای نواحی بیاتستان- قاراقان- خلجستان، ... (منطبق بر نواحی خمسه، عراق عجم، جبال، علی شوکور، ... قدیم)؛ لباسهای عشایر و ایلات تورک از جمله شاهیسئوهنی؛ لباسهای قشقائی، لباسهای اعیان تورکمانی (اشراف و دربار آغ قویونلو، قاراقویونلو، قیزیلباشیه، افشار و قاجار) و .. میباشد.
٢- تا یکی دو دههی پیش در بسیاری از شهرها و روستاهای منطقهی ملی تورکنشین در شمال غرب (تورکایلی) و دیگر مناطق تورکنشین در ایران، لباسهایی غیر از لباسهای امروزی در بین خانمها رایج بود. این لباسهای سنتی و ملی تورک به مرور زمان و به دلائل مختلف کم کم جایگاه خود را از دست دادند و اکنون تنها در بین بانوان سالخوردهی روستائی و ایلی تورک میتوان ردی از آنها را پیدا کرد.
٣- در ایران سدهی اخیر لباسهای سنتی و ملی زنان و مردان تورک در نتیجهی دو دسته عوامل طبیعی و غیر طبیعی دچار دگرگونی شدهاند:
الف: عوامل طبیعی (موضوع این مقاله نیستند): مودرنیزاسیون، ازدیاد رفت و آمد بین شهر و روستا، سیستم مدارس جدید، گسترده شدن رسانههای داخلی و خارجی، تسهیل تبادلات فرهنگی، جهانی شدن و ...
ب-عوامل غیر طبیعی: سیاست رسمی دولت ایران مبنی بر نسلکشی فرهنگی و ملی تورک در ایران و در این راستا آسیمیلاسیون اجباری و فارسسازی ملت تورک؛ یکسانسازی شهروندان و توتالیتاریسم؛ بنیادگرائی اسلامی و پوشش اجباری دختران و خانمها در جمهوری اسلامی ایران
متحدالشکل کردن پوشش در خدمت فارسسازی و تخریب هویت ملی ملت تورک
مسالهی پوشاک اجباری و متحدالشکل کردن پوشش مردمان ایران (نیز اسکان ایلات و عشایر ...) توسط دولت را میبایست در بستر سیاستهای کلان یکسانسازی ملی، آسیمیلاسیون اجباری ملل غیرفارس ساکن در ایران و به عنوان مولفهای از استعمار داخلی فارسی نیز مطالعه نمود. این سیاست در دورهی پهلوی خود را بیشتر و به صورت عمده به صورت ممنوعیت لباسهای سنتی و ملی تورک به بهانهی غربی کردن آنها، و در دورهی جمهوری اسلامی به صورت تحمیل چادر زرتشتی – پارسی به بهانهی اسلامی کردن پوشش زنان اعمال میشد و میشود.
الف- دورهی پهلوی
١- سیاست تغییر لباس ملی و سنتی تورک در دورهی پهلوی اول (رضاشاه) به موازات سیاست تورکزدائی از تاریخ و جوغرافیای ایران، نابود کردن هویت ملی تورک، فارسسازی ملت تورک از هر جنبه و تغییر زبان تورکی به فارسی به پیش رانده میشد.
٢-این سیاست که تحت نامهای «اتحاد لباس»، «توسعه و بسط معارف» و «آدم کردن» و ... به پیش رانده میشد، دارای سائقههای آشکار استعماری، نژادپرستی و توسعهطلبی فارسی بود. قابل ذکر است که در دورهی رضاخان - سردار سپه - رضاشاه، سیاست فارسسازی ملل غیرفارس «توسعه و بسط معارف» و غیر فارس بودن «بیفرهنگی» نامیده میشد.
٣-در تائید و برای مستندسازی ادعای فوق کافی است نگاهی به مذاکرات مجلس شورای ملی ۴ دی ۱۳۰۷ نشست ۱۵ انداخت که «طرح قانونی متحدالشکل نمودن لباس در ایران» تقدیم مجلس شورای ملی گشته و با قید دو فوریت تصویب آن درخواست میشود[1]. در این مذاکرات، از جمله گفته میشود:
الف-متحد الشکل کردن لباس مردمان ایران و از بین بردن اختلاف لباس، متمم از بین بردن اختلاف زبان در ایران و جایگزین ساختن زبان فارسی به جای زبانهای غیرفارسی از طریق تاسیس شبکهی مدارس فارسیزبان ابتدائی و متوسطه در مناطق ملی غیر فارس است.
ب-برای ساختن «ملت ایران»، حفظ وحدت ملی، جلوگیری از ظهور دوئیت و حس استقلال و وطنپرستی ملی در میان ملل ایران (یعنی جدا شدن آنها از ایران)، وحدت لباس، همچون وحدت زبان لازم است.
ج- لباسهای سنتی و ملی ملل ایران از جمله «چفیه» (اصل آن «کوفیه» که بین عربها، کوردها و برخی یهودیان کشورهای عربی رایج است) و «عقال» (بندی که اعراب کوفیه را با آن به سر خود میبندند)، شکل آدم هم نیست و علاوه بر آن، مخالف ملیت (ایرانی - فارس) و توسعهی معارف است.
٤- عدهای بین تغییر و توحید لباس رضاخان و اقدامات مشابه آتاتورک در تورکیه (موسوم به «قیلیق و قییافت اینقیلابی») عینیتی میبینند. هرچند شباهاتی میان این دو وجود دارد، اما عامل اصلی در انقلابات آتاتورک از جمله انقلاب قیلیق و قییافت، غربی و اوروپایی نمودن کلیهی مردم تورکیه بدون توجه به قومیت و ملیت آنها، با تمرکز بر خود جامعهی تورک بود. اما انگیزهی اصلی رضاخان – رضاشاه در توحید اجباری البسه، از بین بردن تمایزات پوشاکی ملل ساکن در ایران و در نتیجه نابود ساختن هویت ملی و فارسسازی آنها بود.
٥- شباهت – تاثیرپذیریای بین ممنوعیت البسهی ملی تورک در ایران توسط دولت این کشور و در افغانستان توسط محمد گل مهمند وجود دارد. این هر دو اقدام به سوزانیدن کتابهای تورکی هم کردهاند. محمد گل مهمند وزیری پشتون در دورهی حاکمیت محمد نادرشاه پادشاه افغانستان بود که اقدام به جمعآوری و سوزاندن و آتش زدن به «چپن» (چهپهن، چهپگهن، چهپکهن، چهکمهن)، نوعی روپوش و ردا و لباس تورک در شمال افغانستان و ممنوع ساختن آن کرده است. زیرا وی چپن را یک البسهی موغولی میدانست که نباید در افغانستان استفاده شود.
٦-توحید
البسه در دورهی رضاخان، مولفهای از ایجاد ملت واحد ایران فارس زبان، اما در عین
حال زائیدهی امپریالیسم محلی و منطقهای فارسی – ایرانی هم بود. این سیاست علاوه
بر هدف فارسسازی مناطق ملی غیر فارس در داخل ایران (امپریالیسم محلی فارسی)،
همانگونه که در سند زیر هم دیده میشود، هدف استیلا بر کشورهای عربی جنوب ایران (و
تورک در شمال ایران و افغانستان و ...) را هم دنبال میکرد.
بخشی از مذاکرات مجلس شورای ملی ۴ دی ۱۳۰۷ نشست ۱۵ در بارهی طرح قانونی متحدالشکل کردن لباس در ایران
عراقی -احساسات هر ملتی را مقدم بر هر چیز متحدالشکل بودن آن ملت نشان میدهد. همان طور که میبینید در تمام دنیا ملتها متحدالشکل میشوند. اختلافات لباس که از بین رفت، البته انشاءالله در زیر سایهی اعلیحضرت پهلوی اختلافات زبان هم بکلی از بین میرود. معارف ما هم انشاءالله توسعهی کاملی پیدا میکند و در سر حدات ما مدارس ابتدائی و متوسط [فارسزبان] درست میشود و زبانهای ما هم یکی [فارسی] میشود، و اگر اختلاف زبان هم هست انشاءالله رفع میشود.
افشار - ملت ما از حیث لباس یک وحدت شکلی ندارند. وحدت لباس در وحدت ملیت و وحدت زبان در استقلال تام و تمام مملکتی مؤثر است. هیچ مقتضی نیست که ما در این مملکت اجازه بدهیم که به وسیلهی تشتت طرز لباس، یک حس وطنپرستی محلی ایجاد بشود. فرض بفرمائید که اگر یکی برود به خاک قشقائی، اهالی قشقائی تصور میکنند که ایرانی باید آن لباس خودشان و آن عبا را بپوشند و ایران هم عبارت است از آنجائی که ایل جلیل قشقائی زندگانی میکنند. برای اینکه لباس تعصب میآورد. تعصب وقتی که توسعه پیدا نکرد و نسبت به مملکت شامل نبود و به محلی شامل شد، قطعی است که مملکت وحدت ملی خودش را نمیتواند حفظ کند.
دشتی - باید حتما متحدالشکل شد. الان شما به خوزستان تشریف ببرید. دیگر عربی با چفیه و عقال نمیبینید. همه کت و شلوار پوشیدهاند. همه آدم شدهاند. بنده عقیده دارم که شکل چفیه و عقال در ایران شکل آدم نیست و هم مخالف ملیت ما است.
آقا سید یعقوب – آن طرف جزیره العرب هم جزء ایران است. ایران محدود به ایران فعلی نیست. بنده معتقدم که مطابق سابقه اینها همه جزء ایران است. آن کسی که چپیه عگال داشته باشد آدم نیست. خیر آدم نیست. ما تبعهمان بیشتر از این خواهد شد. چرا؟ برای اینکه الحمدالله ما دارای یک شخصی هستیم که در تحت لوای این شخص جزیره العرب را هم یک روزی باید انشاءالله بتوانیم داشته باشیم.
اعتبار - اگر توجه بفرمایند به وضعیات ولایات و ایالات و عشایر، مخصوصا به لباسهای مختلفی که آنها دارند و بالاخره همان لباس ایجاد دوئیتی که بین آنها میکند و آن دوئیت نتیجهاش به یک کشمکش و بالاخره جنگ و جدال و خونریزی که سوابقش برای ما متاسفانه هنوز محفوظ است. اینها بیشتر در اثر لباسهای مختلف بود.
ب- دورهی جمهوری اسلامی
١-در جمهوری اسلامی ایران نیز مداخلهی دولت در امر پوشاک ملی و سنتی تورکها بویژه زنان تورک، علاوه بر وجه عمومی بنیادگرایی اسلامی و توتالیتاریسم و ....، مشخصا کارکرد تخریب هویت ملی تورک و ایجاد هویت ملی جدید ایرانی را هم داراست. چنانچه علی خامنهای اعلام کرده است که «چادر، بهترین نوع حجاب و نشانهی ملی ماست». در این گفته چادر، این پوشش زرتشتی - پارسی پیش از اسلام به عنوان نشانهی ملی «ملت ایران» که دولت ایران در سدهی اخیر خواهان آفریدن آن است تقدیم میشود. همانگونه که معلوم است باستانگرائی و انکار هویت ملی ملل غیر فارس ساکن در ایران، دو مولفهی اصلی ناسیونالیسم فارسی، از جمله بخش اسلامگرا – شیعهگرای آن است.
٢- تحمیل حجاب اسلامی - شیعی و چادر زرتشتی - فارسی، همزمان با ممنوعیت پوشاک ملی و سنتی تورک، و دیگر محدودیتهای اعمال شده توسط جمهوری اسلامی و بنیادگرایان قومیتگرای شیعی فارس بر زنان تورک در عرصهی پوشاک ملی و سنتی را میتوان «آسیمیلاسیون پوشاکی اجباری» نامید. آسیمیلاسیون پوشاکی اجباری، مشابه «آسیمیلاسیون زبانی اجباری» است که همزمان با تحمیل زبان فارسی بر مردم تورک، آنها را از کاربرد رسمی زبان ملی خود تورکی در ادارات و مراکز آموزشی و ... منع و محروم میگرداند.
٣-سیاست آسیمیلاسیون پوشاکی اجباری و یا تحمیل حجاب اسلامی- شیعی و چادر زرتشتی - فارسی تدبیری است به مقصد از بین بردن رنگارنگی و تشخص ملی ملت تورک (و دیگر ملل ساکن در ایران)، که طبق سنن و فرهنگ و تاریخ خود سلیقه و سبک خاص و احیانا متفاوتی در انتخاب پوشاک داشته و دارای لباس ملی ویژهای است. حجاب اسلامی - شیعی و چادر زرتشتی - فارسی در ضدیت آشکار با سنن ملی تورک و بیگانه با فرهنگ وی است و مستقیما هویت ملی زنان تورک و بویژه زنان ایلی تورک در سراسر ایران را نشانه گرفته است.
٤-تحمیل حجاب اسلامی - شیعی و چادر زرتشتی - فارسی را میبایست در رابطه با تغییر اجباری مذهب ملت تورک از اسلام تورکی (جعفری، قیزیلباشی، سنّی، ....) به شیعهی امامی فارسی ویا «آسیمیلاسیون مذهبی اجباری» که آن هم وجه دیگری از پروژهی فارسسازی ملت تورک در ایران است نیز مطالعه نمود.
٥-همانگونه که دولت ایران تحت تسلط مردان مردسالار خود را صاحب و مالک زنان و دارای حق انحصاری در تعیین و تحدید حقوق و پوشاک و آزادیهای زنان میداند، دولت ایران تحت تسلط ناسیونالیستهای افراطی فارس و فارسگرایان هم خود را صاحب و ارباب ملل غیر فارس و دارای حق انحصاری در تعیین و تحدید حقوق و آزادیهای آنها میداند. حال آنکه اعتقاد و تقید به برابری حقوق انسانها و جوامع انسانی، احترام عملی به آزادیها و حقوق زنان و ملل غیر فارس را به یکسان ضروری می سازد.
عامل توتالیتاریسم
١-بّعد دوم پدیدهی پوشش اجباری در ایران، مسالهی توتالیتاریسم و تلاش آن برای ایجاد شهروندانی یکسان و یکدست و مطیع از همه جهت و از جمله در ظاهر و در پوشاک است. مشابه اینگونه یکسانسازی البسه و پوشاک در بسیاری از نظامهای ایدئولوژیک از جمله چین مائویستی، خمرهای سرخ کامبوج، کورهی شمالی و دولتهای مبتنی بر شریعت ... هم دیده میشود. اقدامات آتاتورک در غربیسازی اجباری البسه و قیافت مردم تورکیه، به درجهای معین دارای این وجهه هم بود.
٢-در ایران نقض حقوق و تحدید آزادیهای فردی زنان و مردان در انتخاب پوشاک و متحدالشکل کردن جبری پوشش مردم از سوی دولت، برای نخستین بار در دورهی رضاشاه و تحت نام پروژهی «تغییر و توحید لباس» و با انگیزهی فارسسازی مردمان غیر فارس و ایجاد ملت جدید ایران آغاز شد. کشف حجاب اجباری زنان و تحمیل کلاه پهلوی بر مردان، ... در زمرهی نمودهای قانونی این پروژه بودند.
٣-جمهوری اسلامی ایران هم از نخستین روز استقرار خود، آزادی پوشاک زنان و دختران و دختربچهگان تورک و غیر تورک در سراسر ایران را به طور فزایندهای سلب کرد و در کوتاهمدت توانست آنها را در کودکستانها، مدارس، موسسات آموزشی و مراکز دولتی، مجبور به استفاده از حجاب سیاه اسلامی - شیعی و چادر زرتشتی - فارسی نماید. ممنوعیتهای پوشاکی فوق، محدود به دانشجویان و دانش آموزان و مراکز آموزشی دولتی نماند و مانند ممنوعیتهای زبانی و مذهبی، همهی گروههای اجتماعی بویژه هنرمندان و فعالان فرهنگی و همهی عرصههای حیات و مناسبتهای گوناگون و کوچه و خیابان را نیز دربرگرفت.
٤-در ادبیات رسمی جمهوری اسلامی، حجاب شیعی و بویژه چادر فارسی - زرتشتی، تحت عناوینی چون «لباس ملی»، «طرح عفاف»، «پوشش ملی زنان ایرانی»، «لباس ایرانی»، «لباس فورم»، «پوشش برتر»، «چادر شاد»، «حجاب کامل» و .... تبلیغ و تحمیل میشود. علاوه بر آن که چادر در منابع اولیهی اسلام وجود ندارد، یعنی پوششی غیر اسلامی است[2]، در عمل نیز دارای کوچکترین ارتباطی با عفت و .... نیست. و اما در مورد لباس ملی بودن، چادر شاید به اعتباری یک پوشش ملی برای ملت فارس باشد، زیرا ریشه در زرتشتیت دارد. اما برای ملت تورک، مطلقا یک پوشش ضد ملی است. هر چند ملی بودن چادر برای ملت فارس هم مسئلهدار است. زیرا ملت فارس کنونی در ایران (تاجیکهای غربی)، چندان ارتباطی با زرتشتیان قدیم ندارد. بلکه آمیختهای از اعراب (تازیکها)، تورکها و موغولها و ایرانیکزبانهای تابع دول تورک – موغول (تاتجیکها) است.
٥- لباسهای تحمیلی نظامهای توتالیتر و بنیادگرای اسلامیست بر شهروندانشان، از جمله «چادر» در جمهوری اسلامی ایران، به لحاظ زیبائیشناسانه و هنری نوعا از سطحی فوقالعاده پست و نازل برخورداراند و باعث افسردهگی نه تنها زنان و دختران بلکه کل جامعه میگردند. در حالیکه در مقایسه با آنها، لباسهای ملی و سنتی ملل ساکن در ایران، دارای کیفیت بسیار عالیتر و برتری و شاد و شادیزا میباشند. در فرهنگ تورک، این حجاب اجباری - چادر زرتشتی و نه لباسهای سنتی و ملی تورک است که پوششی «غیر عادی، نامتعارف، سوال برانگیز، پَست»، حتی «عجیب و مبتذل» شمرده میشود.
عامل بنیادگرائی اسلامی – شیعی
١-تحمیل مانتوی اسلامی- حجاب امامی و اجبار چادر زرتشتی - فارسی بر زنان و دختران تورک (و دیگر ملل ساکن در ایران) و کلا تضییقات و فشارهای سیستماتیک بنیادگرایان شیعی بر زنان، همچنین جزئی از اجزای نظام آپارتاید جنسی حاکم بر این کشور و نتیجهی انسان درجه دو شناختن زنان، و نهایتا برخی از عقدههای جنسی در سیستم مردسالار است. آپارتاید جنسی قرون وسطایی، شرایط فروانسانی و زندهگی خفتباری که از سوی جمهوری اسلامی بر زنان ایران تحمیل گردیده؛ به حاشیه رانده شدن از صحنهی حیات اجتماعی؛ نیمانسان و مهجور شمرده شدن در عرصههای حقوق، جزاء، قانون، قضاء، اقتصاد، اجتماع؛ جداسازی زنان و دختران از پسران و مردان در مدارس و اجتماع؛ ممانعت از ورزش و حضور آزادانه و مختلط آنها در سالنها و میادین ورزشی؛ مجازاتهای وحشیانه و بدویای مانند سنگسار، قصاص، اعدام، قطع اعضای بدن، شلاق و ....؛ همه غیر اخلاقی و غیر قابل تحمل، مغایر با شان و کرامت انسانی، ضد بشری و اهانتی غیر قابل قبول به زن تورک و انسان تورک است.
٢-بهانههائی که معمولا روحانیون و مقامات دولتی فارس در توجیه ممنوعیت لباسهای ملی و سنتی ملت تورک مانند «غیرعادی، نامتعارف، سوال برانگیز»، «عجیب و مبتذل» بودن آنها؛ و تحمیل و اجبار چادر زرتشتی - فارسی و حجاب - مانتوی اسلامی پیش میرانند، از هر گونه پشتوانهی منطقی و بنیان علمی محروماند. پوشاک سنتی و ملی دختران و بانوان تورک که قرنها رایج بودهاند متین و موقراند و کوچکترین تعارضی با عرف و اخلاق و باورهای دینی ملت تورک ندارند. اتهام غیر اسلامی بودن و تعارض آنها با شعائر اسلامی نیز وارد نیست. زیرا همانگونه که گفته شد، علاوه بر آنکه حجاب اجباری در قران و زمان پیغمبر اسلام وجود ندارد[3]، چادر نیز ریشه در فرهنگ و سنن زرتشتی - پارسی داشته، پدیدهای غیر اسلامی است.
جمهوری اسلامی ایران و برخورد با لباسهای ملی مردمان ساکن ایران
١-در دورهی جمهوری اسلامی ایران، تحمیل حجاب بر زنان و دختران در ایران با استفاده از گروههای غیر قانونی فشار (با تهدید «یا روسری یا توسری»، اسیدپاشی به صورت زنان و دختران بیحجاب، ...)، برخوردهای پلیسی با بدحجابان، اخراج آنها از موسسات آموزشی و کاری، و اهرمهای قانونی انجام میگیرد.
٢-در طول حیات جمهوری اسلامی ایران، موضوع متحدالشکل کردن لباس زنان و به ویژه کارکنان ادارات دولتی همواره مطرح بوده است: در سال ۱۳۸۶ «قانون مود و لباس» در مجلس تصویب شد. در سال ۸۹ «طرح یکسانسازی لباس دانشجویی» به پیش رانده شد. وزارت کشور دولت احمدینژاد به طراحی «لباس فورم» برای گروههای شغلی مختلف تلاش کرد. شماری از زنان بنیادگرای نمایندهی مجلس و محسن قرائتی رئیس ستاد اقامهی نماز وقت کشور نیز طراحی لباس یکشکل برای خبرنگاران مجلس و «چادر شاد» برای معلمان در داخل مدارس را پیشنهاد کردند....
٣- در جمهوری اسلامی ایران، استفادهی تورکان از پوشاک سنتی و ملی تورکی خود (آزربایجانی، ایلاتی، قشقائی، تورکمانی، خوراسانی، ....) مانند دیگر ملل ساکن در ایران (تورکمن، لور، بلوچ، عرب، .....) در مراکز آموزشی و مناسبتهای اجتماعی گوناگون، با محدودیتهای فراوان روبرو و در بسیاری از موارد ممنوع است:
نمونهی اول: سالها قبل، روزنامهی جمهوری اسلامی، اورگان بخشی از بنیادگرایان فارس حاکم بر ایران، در نوشتهای لباسهای ملی بانوان تورک در کونگرهی شمس تبریزی در شهرهای اورمیه و خوی - آزربایجان غربی – تورکایلی را «لباسهای محلی آذری عجیب، غیرمتعارف و سوال برانگیز» خوانده و کل مراسم را نیز «مبتذل و غیر عادی» وصف کرده بود[4].
نمونهی دوم: مقامات جمهوری اسلامی ایران، پوشیدن لباسهای آزربایجانی در جشنوارهی مطبوعات استان آزربایجان غربی را ممنوع اعلام کردند[5].
نمونهی سوم: دوخت لباسهای تورکی در ایران با محدودیتهای رسمی و غیررسمی فراوان مواجه است. چنانچه در حال حاضر لباسهای تورکی (آزربایجانی) تنها در یک نقطه از شهر تبریز بنام ساری زمین دوخته میشوند.
٤-محدودیتهای پوشاکی در مورد دختران و زنان تورک با منسوبیت ایلی در سراسر ایران و در این میان تورکان ساکن در جنوب - که بسیاری دارای تعلقات ایلی و عشایریاند - برجستهتر و نهادینهتر، و در نتیجه نفرت آنها از چادر و حجاب تحمیلی نیز شدیدتر است. زیرا حجاب - مانتوی اسلامی - شیعی دولتی و چادر زرتشتی - فارسی تحمیلی، علاوه بر آنکه از همه جهت در تضاد با فرهنگ پوشاک سنتی، سبک آزاده، فعالیتهای اجتماعی، حیات پرتحرک و نیازهای زندگی ایلی زن تورک میباشد؛ نقش و کارکرد اجتماعی او در حیات روزمرهی ایلی و کوچَرو (اصل آن: کؤچهری) را نیز بشدت مختل میسازد.
٥-دولت ایران مانند مسالهی زبان، در مورد لباسهای ملی و سنتی نیز میان شهروندان و ملل ساکن در ایران سیاست تبعیض را اعمال میکند. به عنوان مثال در حالی که پوشیدن لباسهای کوردی تقریبا در همه جا آزاد و پوشیدن لباسهای بلوچی و عربی در بسیاری مکانها و مناسبات کمابیش بدون اشکال است، پوشیدن لباسهای ملی تورک (آزربایجانی، ایلاتی، تورکمانی، خوراسانی، ...) اغلب ممنوع است. به عنوان نمونه در اورمیه جوانانی که لباسهای تورکی میپوشند به آگاهی جلب شده و با بهانههائی از قبیل پان تورکیسم، تجزیهطلبی، ارتباط با کشورهای خارجی، ... مورد تعقیب و مجازات قانونی قرار میگیرند. در حالیکه پوشیدن لباسهای کوردی در همان شهر با تقدیر و تشویق همان مقامات و رسانههای دولتی مواجه میشود.
مقاومت در برابر منع کاربرد لباسهای ملی و سنتی تورک
١-ممنوعیت لباسهای سنتی و ملی تورکی و تحمیل حجاب اسلامی- شیعی و چادر زرتشتی - فارسی، با مخالفت و مقاومت افزایندهی زنان و دختران تورک مواجه شده است.
الف-چندی پیش خانم پروین بهمنی محقق و موسیقیدان تورک از ایل قشقائی در جشنوارهای که با حضور هنرمندان مناطق ملی سراسر کشور در شهر اردبیل – تورکایلی برگزار شده بود در عملی اعتراضی به مسئولان که از وی میخواستند در پوشش تورک خود تغییراتی دهد، از به روی سن رفتن خودداری کرد. او با استناد به اینکه این لباس ایل قشقائی است و ما انگلیسیها را با همین لباس شکست دادیم و من مجاز به تغییر دادن آن نیستم، از این مسئله استنکاف نمود. مسئولان خودباخته اجازهی اجرای برنامه را به وی ندادند.
ب- چندی پیش گلشیفته (رهاورد) فراهانی هنرمند و بازیگر تورکتبار (متولد دهکدهی تورکنشین دهییرمهنچی - دگیرمنچی در استان مرکزی – تورکایلی) تصاویری برهنه از خود را در مجلات فرانسوی به چاپ رساند. موضوع هنر برهنهگی و یا برهنهگی زیبائیشناسانه در تاریخ هنر در سراسر جهان و اعصار جایگاه ویژهای دارد. اما به نظر میرسد در این اقدام وی علاوه بر انگیزههای هنری، اعتراض به تحمیل پوشش اجباری و حجاب اسلامی و تاکید بر حقوق و آزادیهای زنان در انتخاب پوشش و تملک بر بدن خود نیز نقش داشته است. از سوی دیگر، ملیت تورک وی هم به طرزی ناخودآگاه از جنبهی اعتراض به حجاب اجباری که در تضاد با فرهنگ تورک است، و هم از جنبهی پیشگامی و تابوشکنی زنان تورک در عرصهی هنرهای نمایشی موثر بوده است. اساسا اکثریت قریب به اتفاق هنرمندان زن در عرصهی هنرهای نمایشی در ایران - فارغ از ملیت انتخابیشان - دارای ملیت تباری تورک و یا متولد و بزرگ شدهی آزربایجان و دیگر مناطق تورکایلی هستند. از قبیل منیر وکیلی نیکجو، قمرالملوک وزیری، جمیله شیخی، مینا جعفرزاده، حمیرا (پروانه امیرافشاری)، هایده (معصومه دده بالا)، مهستی (اعظم ویا خدیجه دده بالا)، گوگوش (فائقه آتشین)، سوسن (طاهرخانی)، گلشیفته (رهاورد) فراهانی، فتانه، تهمینه میلانی، افسر اسدی، ثریا حکمت، بتی، نرگس محمدی، ....
٢-در حال حاضر گرایش و حرکتی اصیل و خودجوش در میان زنان تورک بویژه در جنوب ایران دیده میشود که بر پوشیدن لباسهای سنتی، ملی و ایلی تورک در مناسبتهای گوناگون اصرار و تاکید میکند. روشنفکران و فرهنگیان تورکان ساکن در جنوب ایران نیز در همسوئی با این حرکت مردمی، از دختران تورک خواستهاند با پوشش ایلی، ملی و سنتی خود در مناسبتهای گوناگون دیگر مانند آغاز سال تحصیلی، روز مادر، روز معلم و .... و حتی در طول سال در مدارس حاضر شوند. فراخوانهای مشابهی نیز از سوی نخبهگان ملت تورکمن در شمال شرق ایران صورت گرفته است.
٣-شایسته است که همهی آحاد ملت تورک در سراسر ایران، از زن و مرد، دختر و پسر در مخالفت با تحمیل چادر زرتشتی - حجاب شیعی، سلب آزادی و حقوق افراد بویژه زنان و دختران در انتخاب لباس و پوشاک و کلا سیاست تخریب هویت ملی تورک، در مناسبتهای ویژهی شخصی مانند جشنهای تولد و عروسی و فارغ التحصیلی و ...، و جشنوارههای عمومی گوناگون و اعیاد و روزهای ملی مانند ارگهنهقون بایرامی (یئنگیل، اوغوز، نوروز، ...)، خیدیر نبی بایرامی، روز مادر، روز جهانی زبان مادری و .... در سطح شهرهای تورک و غیر تورک و اماکن عمومی و دولتی به ویژه در مدارس به پوشیدن لباسهای سنتی و ملی تورکی (آزربایجانی، ایلاتی، قشقائی، تورکمانی، خوراسانی، ....) اقدام نمایند.
٤-تحمیل حجاب اسلامی - شیعی، چادر زرتشتی - فارسی، منع کاربرد لباسهای ملی و سنتی تورکی (آزربایجانی، ایلاتی، قشقائی، تورکمانی، خوراسانی، ...)، سلب آزادی و حقوق افراد بویژه زنان در انتخاب لباس و پوشش خود، میباید از طرف فعالان سیاسی و حقوق بشری تورک به عنوان جزئی از اجزای نظام آپارتاید جنسی و نقض حقوق بشری زنان و همچنین سیاستی در راستای یکسانسازی، تخریب هویت ملی تورک، نسلکشی فرهنگی و ملی تورک، تورکیزدائی و فارسسازی تورکان، همواره و پیگیرانه و با هر وسیلهی ممکن تعقیب و در سطوح کشوری و بین المللی افشاء، نقد و محکوم شود. روشنفکران و سیاسیون تورک می باید جای خود را در صف اول دفاع از حقوق و آزادیهای برابر زنان در ایران و منطقه، جهان اسلام و دنیای تورک بازیابند.
[1] مذاکرات مجلس
شورای ملی ۴ دی ۱۳۰۷ نشست ۱۵
[2] در باره ی عدم وجوب پوشاندن سر و گردن زنان و حجاب بانوان در اسلام، مراجعه کنید به آثار احمد قابل:
«عدم وجوب
پوشاندن سر و گردن زنان بردهٔ مسلمان (که مقتضای دلایل نقلی معتبر و گرایشی اجماعی
است) نشانگر این امر بسیار مهم است که در مَرآی و منظر بودنِ سر و گردن هر زن
مسلمانی، حرام نیست. به عبارت دیگر نه زن بودن و نه مسلمان بودن زن، دلیل وجوب
پوشش سر و گردن نیست. چراکه زنان بردهٔ مسلمان، هم زن و هم مسلمان بودند و پوشش سر
و گردن (حتی برخی اجزای دیگر بدن بنا بر اظهارات صریح برخی فقها) بر آنان واجب
نبود. حتی برخی معتقد به کراهت یا حرمت پوشش سر برای زنان بردهٔ مسلمان بودهاند.
گرچه بسیاری از اختلافات یادشده بین فقها در بحث ستر صلاتی آمدهاست، … اما
اختلافات فقها در بحث کمّیت پوشش برای نماز به بحث کمّیت پوشش از نگاه نیز سرایت میکند. هیچ سخن صریحی درمورد «لزوم پوشش سر و گردن» در
آیات سورهٔ نور وجود ندارد؛ بلکه مجاز بودن عدم پوشش قسمتهایی از بدن که در عرف
زمان نزول وحی، پوشاندن آن رایج نبوده نیز مورد تأیید قرار گرفتهاست. تحقیقات تاریخی
نیز عدم رواج پوشش سر و گردن (در همهٔ حالات و همهٔ مکانهای عمومی) را تأیید میکند.
نمیتوان با قاطعیت از آیهٔ سورهٔ احزاب بهعنوان دلیل بر «وجوب پوشش سر و گردن
زن» بهره برد. منتهای کوشش من دربارهٔ
وجود یا عدم وجود اجماع در این مسئله، اثبات «عدم تحقق اجماع بر لزوم پوشش سر و
گردن» بودهاست. گزارشهایی که تاکنون در مورد اختلافنظرهای فقها درخصوص سر و
گردن ارائه شد، برخی از مستندات برای اثبات «اختلافنظر» بود تا معلوم شود که با
وجود نظریات مخالف، نباید به ادعای اجماع مشهور فقها اعتماد کرد. به گمان من مقتضای
«جمع دلالی» و ضرورت اعمال آن در این مسئله، نتیجهای جز پذیرفتن حکم «استحباب
پوشش سر و گردن» را در پی نخواهد داشت».
[3]در مورد عدم وجود حجاب اسلامی آنگونه که امروزه در اسلام فقاهتی درک میشود در میان مسلمانان اولیه، از جمله رجوع کنید به کتاب حجاب شرعی در عصر پیامبر تالیف امیرحسین ترکاشوند. لینک دانلود:
https://ketabha.org/hijab-in-the-time-of-the-prophet/
«نقش حجاب
شرعی در زندگی روزمره مسلمانان با هیچ چیز دیگری قابل مقایسه نیست. اهمیت آن، از
جمله ناشی از ذهنیتی است که ما مسلمانان در مورد میزان پوشیدگی حداکثری بوده، و از
آن مهم تر پوشش همسران پیامبر، حضرت فاطمه و سایر بانوان آن زمان را سرتاسری
دانسته و چه بسا اینان را همراه با روبند و یا پنهان در پس پرده تصور می کنیم. حال پرسش اینجاست میزان پوشیدگی زن مطابق با
همان ذهنیتی است که از ایشان داریم؟ آیا زنان شان دارای چادر، مقنعه ، بلوز مانتو
و … بوده اند؟ و مردان از شورت شلوار پیراهن استفاده می کردند؟ وجود چنین تصوراتی
ناشی از مقایسه حجاب و البسه ی رایج در عصر کنونی با وضعیت جامه های رایج در آن
عصر می باشد. در پاسخ باید گفت که اینها
همه فاقد صحت است زیرا در آن زمان خبری از وجود شلوار، پیراهن، مانتو، مقنعه و
چادر نبود. و علاوه بر آن پوشش در نزد پیامبر و مومنان صدر اسلام، در حدی که اینک
مطرح است به دین گره نخورده بود. بنابراین می بایست به بازنگری در متون دینی پرداخت تا حجاب واقعی
مومنان عصر پیامبر که برگرفته از آیات الهی و ارشادات نبوی بود، را استخراج کرد».
[4]http://www.jomhourieslami.com/1389/13890823/13890823_02_jomhori_islami_jahat_ettela_0001.html
No comments:
Post a Comment