یاشاسین رضا شاه: گزارش نظامی فرماندهی فوج اردبیل و پاسخ
سربازان به زبان تورکی به رضاشاه در اوائل سلطنت وی
مئهران باهارلی
در
کتاب اردبیل در گذرگاه تاریخ[1]، گفته میشود فرماندهی فوج ١١
اردبیل، سرهنگ کلبعلیخان نخجوانی گزارشات نظامی خود به رضاشاه را در مراسم سان
دیدن وی، به زبان تورکی عرض میکرد و سربازان نیز جواب خطاب رضاشاه به ایشان را به
تورکی، از جمله با فریاد «یاشاسین رضاشاه» پاسخ میدادند. این روایت نشان میدهد
که در اوان سلطنت رضاشاه و در ادامهی سنت و عرف یک هزار و دویست ساله، هنوز زبان
تورکی به عنوان زبان رسمی ارتش و در مقیاس بزرگتر به عنوان زبان رسمی دولتهای
حاکم بر ایران فعلی بکار میرفت.
در
زیر روایت مذکور را آورده و سپس توضیحاتی چند در این ارتباط را دادهام:
نقل قول:
«رضا شاه پنج بار بعد از کودتا به اردبیل سفر کرد. اولین آنها
در عهد نخستوزیری و در خرداد ١٣٠٤ صورت گرفت و چهار بار دیگر در دوران سلطنت. در
هر پنج سفر سکنهی اردبیل با زدن طاقهای نصرت به استقبال رفتند. دانشآموزان
مدارس با لباسهای مرتب در مسیر شاه صفها بستند و سرودهائی را که از ماهها پیش
تعلیم مییافتند با آهنگهای مهیج خواندند.
برنامهی سفر شاه معمولا چنین بود که از راه سراب وارد اردبیل میشد و
یک شب و دو روز و گاهی دو شب در این شهر توقف مینمود. آنگاه از راه مشگین و اهر
مراجعت میکرد. در ضمن توقف از سربازخانه، نارین قلعه و بقعهی شیخ صفی الدین
بازدید مینمود. رضا شاه مثل « آتریاد » همدان به فوج ١١ قهرمان اردبیل علاقهی
خاصی داشت و فرماندهی اولیه آن، شادروان سرهنگ «کلبعلیخان» را دوست میداشت.
کلبعلیخان اصولا از ایرانیان ساکن قفقاز بود. زبان فارسی را به خوبی
نمیدانست و در سفر شاه گزارش نظامی را به زبان تورکی معروض میداشت. افسر مهربان
و نجیب و باهوش و پرکار بود. نظم و انضباط فوجش همیشه مورد رضایت شاه قرار داشت و
این رضایت با عنوان « خیلی خوب » به هنگام رژه و سان فوج ابراز میشد. شنیدنی است
که سربازان نیز مثل فرماندهی خود با زبان تورکی « یاشاسین رضا شاه » بدین رضایت
شاه پاسخ میدادند.»
پایان نقل قول
چند توضیح:
١- ایران در
یک هزار و دویست سال گذشته تحت حاکمیت خاندانها و دولتهای تورک قرار داشت. هیچ کدام از این دولتها
را نمیباید «دولت ایران» نامید، بلکه آنها «دولتهای تورک» (غزنوی، سلجوقی،
خوارزمشاهی، ایلخانی، جلایری، قاراقویونلو، آققویونلو، قیزیلباشیه، افشار، قاجار،
...) حاکم بر تمام و یا بر بخشهایی از ایران امروزی هستند. اوردوها و قوشونها (ارتشهای)
این خاندانها و دولتهای تورک هم «اوردوها و قوشونها و ارتشهای تورک» بودند، نه «ارتش ایران». زیرا آنها وابسته به دولتهایی تورک بودند و فرماندهی آنها را نیز همیشه
و بدنهشان را اکثرا تورکها تشکیل میدادند. در ارتشهای تورک مذکور، علاوه بر
نام سلاحها و مهمات و رتبهها و عناوین نظامی، زبان فرماندهی و کاری، از جمله آموزشها
و فرامین و گزارشات و ... وابستگان از صدر تا ذیل تورکی بود.
٢-
کاربرد زبان تورکی در ارتش رضاشاهی در آغاز، منعکس کنندهی سنن و عرف تاریخی و واقعیات
میدانی ایران، از جمله حضور تعیین کنندهی عنصر دموگرافیک تورک در کشور، در دولت و
در ارتش بود. ارتش قاجاری هم مانند همهی ارتشهای دولتهای تورک ماقبل خود، یک
ارتش تورک و بنا به منابع بی شمار تاریخی، زبان رسمی آن تورکی بود. حتی در روزهای
آخر عمر دولت قاجاری، امیر تومان عبدالله تهماسبی فرماندهی گارد محافظ احمد شاه، گزارشات
خود به وی را به زبان تورکی عرض میکرد. با ساقط شدن دولت تورک قاجاری، ارتش
قاجاری با ساختار و اصول و قواعد کاری و از جمله زبان رسمی تورکی آن، عینا به رژیم
پهلوی به ارث رسید. و در نتیجه زبان تورکی برای مدتی (تا طرح و اجرای برنامههای
همهجانبه برای ریشهکن کردن زبان تورکی از ارتش و تغییر ساختار آن) به عنوان زبان
ارتش بکار رفت.
٣-کاربرد
زبان تورکی در ارتش رضاشاه (حتی اگر به صورت شفاهی)، به معنی رسمی بودن دوفاکتوی
زبان تورکی است. در اوائل حاکمیت رضاشاه، رسمی بودن زبان تورکی عرصههای مناسبات دیپلوماسی،
نظامی و ارتباطات سیاسی داخلی را شامل میشد:
الف-
تورکی به مثابهی زبان رسمی دیپلوماتیک و مناسبات خارجی: مانند کاربرد زبان تورکی
در دیدارهای رضاشاه با آتاتورک[2]، با سفیر ژاپون[3]؛...
ب-تورکی
به مثابهی زبان رسمی در ارتش: موضوع این مقاله
ج-تورکی
به مثابهی زبان رابط مقامات دولتی در عرصهی سیاسی داخلی و ارتباطات با مردمان تورک
و غیر تورک ایران. مانند دیالوگ رضاشاه با اسماعیل آقا سیمیتقو به زبان تورکی[4]
٤-این روایت نشان میدهد
روند زدودن زبان تورکی از ساختار دولت و کشور ایران و به عنوان یک زبان دولتی
دوفاکتو-دیپلوماتیک پس از ساقط نمودن دولت تورک قاجار، دفعتا نبوده و به طور
انتقالی و مرحلهای انجام گرفته تا در نهایت تبدیل به وضعیت امروز، یعنی حاکمیت
مطلق و انحصاری زبان فارسی بر تاروپود دولت و کشور ایران و از جمله در عرصهی دیپلوماسی
و حذف زبان تورکی از همهی عرصهها گردیده است. این نیز طبیعی است. زیرا ایران
کشوری دارای جمعیت اکثریت نسبی تورک، بیش از یک هزار سال تحت حاکمیت دول تورک و
بخشی از جهان تورکیک بوده است. ریشهکن کردن سنت طولانی کاربرد زبان تورکی توسط
مقامات دولتی و تورکیگوئی آنها، آنهم در کشوری هنوز با اکثریت اهالی تورک، محتاج
به زمان است.
٥-بسیار
محتمل است که سرودهایی که بنا به بابا صفری، دانشآموزان در استقبال از رضاشاه در
اردبیل میخواندهاند هم تورکی باشد. در منابع دیگر ذکر میشود مردم مسخ و منگ شدهی
آزربایجان در اثر خیانتهای رهبران تورک مشروطیت و دموکراتهای آزربایجانی و تورکهای
چپ ایرانی و ... در تبریز در ستایش یکی از غدارترین دشمنان تورک و طراحان سیاست
نسلکشی ملت تورک در ایران یعنی سرلشکر تهماسبی، سرود تورکی زیر را میخواندند:
چوخ
یاشا، مین یاشا، امیرِ لشکر یاشا
عزتین،
شوکتین، آللاه یئتیرسین باشا
امر
ائله، فوج اولا، توپلاری چکسین داغا[5]
٥-سرهنگ
کلبعلیخان نخجوانی، فرماندهی فوج ٩ تیپ سوار لشکر شمال غرب بود و در عملیات نظامی
بر علیه سیمیتقو به عنوان فرماندهی واحدهای سوار شرکت داشت. سرهنگ کلبعلیخان کسی
است که به امر رضاشاه عدهای از عساکر تورکیه را که در تعقیب چند سارق تورکیهای
به خاک ایران داخل شده بودند خلع سلاح و دستگیر کرد. این عمل و پس از آن دادن نوت
اعتراض دولت تورکیه و تهدید متقابل رضاشاه به بستن سفارت تورکیه، ... باعث ایجاد یک
بحران سیاسی شد که با مدریت مدبرانهی آتاتورک رفع گردید[6]. ظاهرا سرهنگ کلبعلیخان
به همراه نایب دوم داودخان نخجوانی در تاریخ ١٣٠٧ با تصویب هئیت وزراء، به تابعیت
ایران درآمده است[7].
٦-بابا صفری کتاب خود را اغلب از موضع تورکستیزانه و ایرانگرایی
- آزربایجانگرایی ایرانگرا که جریانی تاریخی و عمیقا ریشهدار در مرکز و شرق
آزربایجان است، نوشته است. ادعاهایی مانند بومی بودن آریائیان، وجود زبانی به نام
آزری در منطقهی آزربایجان از تورکایلی (منطقه یکپارچهی تورکنشین در شمال غرب
ایران)، برخاستن زرتشت از آزربایجان، عدم ورود به و حضور تورکان در قلمروی فعلی
ایران در زمان اشکانیان و ساسانیان و .. که وی در کتاب خود آنها را تکرار کرده است
همه ادعاهایی پانایرانیستی، ضد علمی و مردودند. بابا صفری با تبلیغ هویت جعلی و
استعماری و نژادپرستانهی آزربایجانی در کتاب خود تلاش کرده است بین آزربایجان و
دیگر بخشهای تورکایلی و همچنین بین اهالی این دو بخش که یک ملت تورک واحداند، جدایی
و غیریت ایجاد کند.
در مواردی نیز علنا موضع تورکستیزانه دارد: «اردبیلیهای دیرجوش آنروز سالها و بلکه قرنها از اختلاط با تورکان احتراز داشتند و آنان را بیگانگانی میپنداشتند ....عدم اختلاط اردبیلیها با قبائل تورک یک نوع مقاومت منفی در مقابل خودخواهی و احیانا ظلم و ستم آنها بود. ولی بعد از آنکه تورکان خوشنشین، خوی شهریگری و تمدن یافته، تورکتازیها و تورکبازیهای خود را کنار گذاشتند، انس و الفتی با آنان پدید آمد» (صص٦٣-٦٤،...). بابا صفری در رفتاری خائنانه سعی میکند زبان بیگانه و تحمیلی فارسی را به عنوان زبان ملی تورکها و تحمیل آن توسط دولت ایران را به صورت امری طبیعی و خوش آیند تقدیم کند: «اردبیلیان عموما به تورکی سخن میگویند، ولی خواندن و نوشتن آن را نمیدانند. زیرا زبان آنها رسم الخط و الفبای خاصی ندارد و حتی کلمات و افعال آن با زبان تورکیای که در قفقاز و تورکیه رایج است یکسان نمیباشد..... شعرا جز آنهائی که در رثاء و تعزیت پیشوایان مذهبی شعر میگویند اشعار خود را به زبان فارسی میسرایند» (ص ٦٨). بابا صفری مانند همهی آزربایجانگرایان ایرانگرا مانقورتانه خواستار ترویج زبان فارسی توسط دولت ایران در منطقه، یعنی فارسسازی و نسلکشی تورکها، به طرق منطقی و سنجیده و حساب شده از جمله با شروع طرح برنامههای اساسی از کودکستان و دبستان ... شده است (ص ٦٧).
در مواردی نیز علنا موضع تورکستیزانه دارد: «اردبیلیهای دیرجوش آنروز سالها و بلکه قرنها از اختلاط با تورکان احتراز داشتند و آنان را بیگانگانی میپنداشتند ....عدم اختلاط اردبیلیها با قبائل تورک یک نوع مقاومت منفی در مقابل خودخواهی و احیانا ظلم و ستم آنها بود. ولی بعد از آنکه تورکان خوشنشین، خوی شهریگری و تمدن یافته، تورکتازیها و تورکبازیهای خود را کنار گذاشتند، انس و الفتی با آنان پدید آمد» (صص٦٣-٦٤،...). بابا صفری در رفتاری خائنانه سعی میکند زبان بیگانه و تحمیلی فارسی را به عنوان زبان ملی تورکها و تحمیل آن توسط دولت ایران را به صورت امری طبیعی و خوش آیند تقدیم کند: «اردبیلیان عموما به تورکی سخن میگویند، ولی خواندن و نوشتن آن را نمیدانند. زیرا زبان آنها رسم الخط و الفبای خاصی ندارد و حتی کلمات و افعال آن با زبان تورکیای که در قفقاز و تورکیه رایج است یکسان نمیباشد..... شعرا جز آنهائی که در رثاء و تعزیت پیشوایان مذهبی شعر میگویند اشعار خود را به زبان فارسی میسرایند» (ص ٦٨). بابا صفری مانند همهی آزربایجانگرایان ایرانگرا مانقورتانه خواستار ترویج زبان فارسی توسط دولت ایران در منطقه، یعنی فارسسازی و نسلکشی تورکها، به طرق منطقی و سنجیده و حساب شده از جمله با شروع طرح برنامههای اساسی از کودکستان و دبستان ... شده است (ص ٦٧).
٧-نام شهر مشگین که بابا صفری بکار برده، یک نام فارسی جعلی و تحمیلی
است. نام اصلی آن شهر «پیشگین»، برگفته از نام دولت محلی تورک پیشگیناوغوللاری و
یا پیشتکینلیلهر (Piştekinliler,
Pişkinoğulları) است. خاندانی که در ارتباط و یا وابسته به دولتهای سلجوقی و
شدادی و سپس ایلدنیزلی و خارزمشاهی بود و بین سالهای ١١٥٥ تا ١٢٣١ بر شهر اهر و
پیرامون آن حاکمیت داشت[8].
٨-آنچه
باباصفری به اشتباه و به سیاق زبان فارسی بقعهی شیخ صفی الدین مینامد، بقعه نیست
و یک کلّیه است. «کلّیه» در معماری تورک به مجموعهای از مدرسه، عبادتخانه، بقعه،
کتابخانه، حمام، آشائوی (غذاخانه)، کاروانسرا، بازار، بیمارستان (دارالشفاء)،
زاویه، تکیه و امارات خیریه که به مرکزیت یک جامع (مسجد) و با معماری تورک ساخته
شدهاند و معمولا وقفی بوده و دارای یک مدیریت مرکزی واحد هستند گفته میشود. بهترین
نمونههای کلّیهی تورک متعلق به دولتهای تورک سلجوقی، تیموری و عثمانی است[9]
٩-لغت
سان که در این متن بکار رفته یک اصطلاح نظامی تورکی است که علیرغم تصفیهی کلمات و
اصطلاحات نظامی تورکی، همچنان در زبان فارسی و ارتش ایران بکار میرود. کلمهی تورکی
«سان» اصلا به معنی شمار و شماره و تعداد؛ «سان دادن» یعنی نمایاندن و گزارش نمودن
موجودی مهمات و سلاح و ساز و برگ و نفرات لشکر و واحد نظامی به فرمانده؛ و «سان دیدن»
به معنی از نظر گذراندن آنها توسط فرمانده است.
[1] علیاصغر بابا صفری اردبیلی، اردبیل در گذرگاه
تاریخ، ج ٢، صص: ٢٩-٣٠
[2] مئهران باهارلی. متن تورکی مکالمهی رضاشاه با
آتاتورک با الفبای عربی و لاتین
[3] مئهران باهارلی. مکالمهی دیپلوماتیک
رضاشاه به تورکی روان با آکیئو کازاما نخستین وزیر مختار ژاپن در ایران
[4] بنا به خاطرات «رضا شریعتزاده گیلانی» (معروف
به «حاج آقا رضا رفیع» و ملقب به «قائم مقام الملک»، از نزدیکان سردار سپه و
رضاشاه بعدی)، در سالهای جنگ جهانی اول رضاشاه در دیدار با اسماعیل آقا سیمیتقو،
رهبر اشقیاء کورد با او به زبان تورکی صحبت کرده است: «شاه مختصری با اسماعیل
آقا صحبت نمودند. ولی روی رعب و وحشتی که به همه مستولی شده بود و هر آن در این
فکر بودند که الساعه نیروی اسماعیل آقا شبیخون میزنند، سردار سپه ابداً مذاکرهای
با اسماعیل آقا نکردند و نپرسیدند منظور شما چیست و چه باید کرد؟ هنوز چند دقیقهای
نگذشته بود عکاسی با دستگاه عکاسی، که روی چهارپایه سوار بود، وارد کاروانسرا گردید.
و اسماعیل آقا تقاضا کرد اجازه فرمایند با سردار سپه عکس برداشته شود. شاه که با
زبان تورکی با اسماعیل آقا صحبت میکردند، پس از شنیدن این تقاضا روی خود را به من
کرده به زبان گیلک که اسماعیل آقا از آن سردرنمیآورد فرمودند: فلانی شما بلند شوید
با ایشان عکسی بردارید و به او هم بگویید رضا را با عکس سر و کاری نیست....».
شبی
كه شاه در اوردوی اسماعیل آقا سیمیتقو بسر برد، هفدهمین سالنامهی دنیا. به نقل
از دکتر توحید ملکزاده، «شورش اسماعیل سیمیتقو در غرب آزربایجان»، ص ١٥٢
[5] این شعر تحریف شدهی یک مارش تورکی است که مردم ما در شهر قارس
تورکیه در پیشواز «غازی مصطفی کمال پاشا-آتاتورک» میخواندهاند:
خوش
گلیشلهر اولا، مصطفی کمال پاشا
عسکرین،
ملّتین، بایراغینلا چوخ یاشا
مارش
مارش مارش، ایلهری، ایلهری،
مارش
ایلهری، مارش ایلهری،
دؤنمهز گئری تورکون عسکری
ساغدان
سولا، سولدان ساغا
ساللا بایراغی، دوشمان اوستونه
پارلایان
ییلدیزین،عالمی تنویر ائدهر
جمهوریت
بایراغین، سمالار ایچره سوزهر
مارش
مارش مارش، ایلهری، ایلهری،
مارش
ایلهری، مارش ایلهری،
دؤنمهز گئری تورکون عسکری
ساغدان
سولا، سولدان ساغا
ساللا بایراغی، دوشمان اوستونه
از
خیانتهای آزربایجانگرایان مشروطهطلب و دموکراتهای آزربایجان: برآمدن رضاشاه
[6] ماجرای یک تنش نظامی-دیپلوماتیک بین ایران و تورکیه در زمان
رضاخان
[7] موافقت با ورود آقایان سرهنگ كلبعلیخان و
نایب دوم داودخان نخجوانی به تابعیت دولت ایران: مصوب 1307,02,31 در جلسه 31 اردیبهشت
1307 هیأت وزراء تقاضای آقایان سرهنگ كلبعلی خان و نایب دوم داود خان نخجوانی در
دخول بتابعیت دولت علیه ایران بموجب پیشنهاد نمره (400/ 2755) وزارت جلیله امور
خارجه مورد قبول و تصویب واقع گردید
[8] Piştekinliler,
Piştekin Hanedanı, Pişkinliler, Pişkin Hanedanı, Pişkinoğulları, Eher Beyleri (Pishteginids, Bishkinids, Pishkinids)
Pishkinid at Ahar, extreme north
of Iran- 1195 - 1226 -vassals of the Ildegizids
PISHKINOGHLU
It was minor and short-lived
Turkic emirate in the Middle Ages in AHAR, A town in far northwestern Iran, 55
miles (88 km.) east-northeast of Tabriz.
To the Ildeguzids (Iranian
Azerbaijan).........c. 1140-1220
??
PISHKINOGHLU
Nusrat ad-Din..............................fl.
c. 1190
Pishkin...................................c.
1190-1212
Mahmud ibn
Pishkin...........................1212-1226
To
Khwarazm....................................c. 1220-1226
To the Mongols 1226; Iranian
Azerbaijan chronology thereafter
[9] خوانش صحیح و کامل عبارت یک سنگ قبر در کلّیهی شیخ صفیالدین
اردبیلی
فقط ترکی ایران را در ترکیه نمی فهمند
ReplyDelete