Monday, November 27, 2023

گزارشی تورکی در باره‌ی بیگ‌های تورکمان اوستاج‌لی که ‌در سال ١٥٢٦ بر علیه ‌شاه ‌تهماسب و دولت قیزیل‌باش شورش کرده ‌بودند

 

گزارشی تورکی در باره‌ی بیگ‌های تورکمان اوستاج‌لی که ‌در سال ١٥٢٦ بر علیه ‌شاه ‌تهماسب و دولت قیزیل‌باش شورش کرده ‌بودند 

مئهران باهارلی


این سند که‌ با شماره‌ی E.6525 در آرشیوهای موزه‌ی توپ‌قاپی سارایی استانبول نگه‌داری می‌شود، گزارشی است در باره‌ی قیام و شورش بیگ‌های تورکمان، اغلب از طائفه‌ی اوستاج‌لی بر علیه ‌دولت قیزیل‌باش در دو سال اول بر تخت نشستن شاه ‌تهماسب به سال ١٥٢٦ و جنگ داخلی بین دو امیرالامرای هم‌زمان دولت قیزیل‌باش دیو سولتان روم‌لو و کَبَک – که‌به‌ک سولتان اوستاج‌لی، که ‌منجر به‌ کشته ‌شدن بسیاری از بیگ‌های قیزیل‌باش از طرفین شد. گزارش بر مبنای اطلاعاتی که ‌سید محمد فرزند سید ناصر[1]، - بیگ کرمان و نیریز که پس از شکست در جنگ با دیو سولتان روم‌لو فرار کرده به ‌عوثمان‌لی پناهنده ‌شد - در اختیار خسرو پاشا والی دیاربکر داده بود، تهیه ‌شده‌ است. این سند را ژان‌لویی باکه‌گرامون فرانسوی در یک مقاله[2] معرفی، و ترجمه‌ی آن به‌ فارسی توسط کیومرث قرقلو[3] منتشر شده ‌است.

در زیر نخست چند توضیح، سپس متن تورکی به نقل از ترجمه‌ی قرقلو و ترجمه‌ی فارسی آن توسط این جانب، و در نهایت خلاصه‌ی اطلاعاتی که‌ ژان‌لوئی باکه‌‌گرامون در مقاله‌ی خود باره‌ی بیگ‌های تورکمان ذکر شده ‌در این سند داده ‌است را نقل کرده‌ام.

چند نکته:

١- شورش و جنگ‌های اوستاج‌لی‌ها در سال ١٥٢٦، تنها یکی از شورش‌ها و جنگ‌های متعدد و طولانی مدت اویماقات قیزیل‌باش اصلا آناتولیایی (روملو - روم‌لو، شاملو - شام‌لی، اوستاجلو - اوستاج‌لی، تکه‌لو - ته‌که‌لی، ذوالقادر - دولقادارلی، ....) با یک‌دیگر بود که ‌در نهایت منجر به ‌تضعیف همه‌ی آن‌ها، قدرت‌یابی و تسلط عناصر تاجیک – ارمنی – گورجی – مازنی و ... و روحانیت شیعی فارسی – عربی بر دولت قیزیل‌باش، و تبدیل دولت قیزیل‌باش به ‌ابزار و ماشه‌ی قدر‌ت‌های صلیبی اوروپایی وقت در نبرد بر علیه‌ تورک‌ها و مسلمانان شد.

٢-در آن دوره ‌اوستاج‌لی‌ها قدرت‌مندترین طائفه‌ی تورکمان آناتولییایی در ساختار دولت قیزیل‌باش بودند. چنان‌چه منصب «وکیل و امیرالامرا»یی در آن مقطع مشترکا بر عهده‌ی دیو سولتان روم‌لو و که‌به‌ک سولتان اوستاج‌لی بود.

٣-تمام بیگ‌های شورشی بر علیه ‌شاه ‌و دولت قیزیل‌باش، بیگ‌ها و امیران و حکام شهرهای تورک در تورکمانیا شامل تورک‌ایلی، شرق آناتولی و جنوب قفقاز هستند. از تورک‌ایلی: مراغه، موغان، قزوین، تاهرانِ ری، شهریار و ورامین، و ساوا؛ از قفقاز: لنکران، قیزیل‌آغاج، گنجه – گه‌نجه، بردع – به‌رده، برکشات - به‌رگوشات، و قاراباغ؛ از شرق آناتولی: آخلات، و ارجیش. دو بیگ هم از گیلان و کرمان هستند. قسمت مهمی از گیلان تورک‌نشین (شمال و جنوب شرق آن) و جزئی از تورک‌ایلی، و قسمتی از کرمان در فارسستان تورک‌نشین بود.

٤- این سند نشان می‌دهد که‌ در تورکمانیا و تورک‌ایلی و در میان مردم تورک مقاومتی جدی، مخصوصا در سطح بیگ‌ها و امیران و حکام تورکمان در مقابله‌ با و مخالفت با دولت قیزیل‌باش در دوره‌ی مذکور وجود داشت. چنانچه در میان بیگ‌های شورشی و عاصی تورکمان بر علیه ‌شاه‌ قیزیل‌باش، عالی‌ترین مقامات، حتی قورچی‌باشی (دومین مقام عالی‌رتبه‌ی نظامی دولت) و یک وزیر هم وجود دارد.

٥-گزارش تاکید می‌کند که ‌بیگ‌های تورکمان عاصی و شورشی، هم‌دلی و تمایل به‌ دولت عوثمان‌لی دارند. به ‌واقع بسیاری از سران و طوائف تورکمان‌های مهاجرت – فرار کرده ‌از آناتولی به ‌ایران، به‌ مرور زمان پشیمان شده تغییر موضع دادند و بر علیه ‌دولت قیزیل‌باش شوریدند، به ‌آناتولی بازگشتند و خواستار الحاق قلمروی قیزیل‌باش به ‌امپراتوری عوثمان‌لی شدند[4].

٦-این سند صرفا یکی از گزارش‌ها و مکتوبات متعددی است که ‌رهبران و مقامات و مردم تورکمان ناراضی و یا شورش کرده ‌بر علیه‌ شاهان قیزیل‌باش، به‌ سلاطین و مقامات دولت عوثمان‌لی ارسال کرده‌ و در اغلب آن‌ها خواستار حمایت ایشان برای ادامه‌ی جنگ با دولت قیزیل‌باش و ساقط کردن آن شده‌اند[5].

٧-نام‌ها و عناوین اغلب بیگ‌های تورکمان در این سند، اسامی خالص تورکی هستند. خان (حاکم)، بیگ – به‌ی (حاکم، امیر)، قیزیل‌باش (سرخ‌سر)، قوُرچوباشی (رئیس سلاح‌داران، از ریشه‌ی قوُر: سلاح)، اؤسته‌‌ج‌لی – اوْستاج‌لی (بسیار علاقه‌‌مند، فوق‌العاده ‌مشتاق)، که‌به‌ک (نمونه، اولگو) ، چایان (عقرب)، ده‌مری (محرف ده‌میر، آهن)، ده‌لی (مفرط)، قیلیج (شمشیر، برّا)، قارا (نترس، بی‌باک)، باهادیر (دلاور)، بایرام (نشاط و شعف)، قورت (گرگ، مقدس)، مه‌نته‌شه‌ (ریشه‌ی نامعلوم. در تورکی به ‌معنی طلای ظریف و دست‌بند نقره‌ای؟، در عربی آن که‌ خدا طالب اوست؟، ....)[6]، ...

٨-نام کَبَکْ – کَپَکْ – که‌به‌ک – که‌په‌ک [7] در منابع ایرانی و آزربایجانی جدید، اغلب به ‌صورت کُپَک – کؤپه‌ک به ‌معنی سگ نوشته ‌می‌شود. این رفتار ناشی از ناآگاهی و در بعضی موارد تلاش برای تحقیر فرهنگ تورک و بی ‌احترامی به ‌تاریخ تورک است. هرچند نام‌گذاری در میان تورکان و موغولان با اسامی حیوانات و در این میان سگ (مانند نوقای) امری رایج بود، اما این مورد نام کبک با معلوم بودن فورم و معنی اصلی آن در همان زمان علاوه ‌بر تورک‌ایلی و قلمروی قیزیل‌باش، در آناتولی و مخصوصا تورکستان شرقی و آسیای میانه ‌هم بسیار رایج بود.

٩-بنا به‌ باکه‌‌گرامون فرانسوی، در سند نام‌های سلطان و طهماسب به‌ جای حرف ط با حرف ت و به صورت سولتان و تهماسب نوشته ‌شده‌اند. به‌ نظر او این املا «از دید نویسنده‌ی سند معمولی بوده ‌است و این رسم‌الخط تحقیرآمیز در بسیاری از اسناد عثمانی به ‌چشم می‌خورد؛ نویسنده ‌قصد دارد با این نوع املای نادرست و با جا به‌ جا کردن چند حرف، طبق سنت رایج در میان کاتبان عثمانی، نشان بدهد که‌ فرد مورد نظر در زمره‌ی خوارج و کفار است. نمونه‌هایی از این دست فراوانند. مانند سلتان به ‌جای سلطان، تهماسب به‌ جای طهماسب، و در مورد یهودیان اسهاق به ‌جای اسحاق و ....». اما این نظر و تفسیر باکه‌‌گرامون صحیح نیست. زیرا دلیل اصلی کاربرد حروف ت و س و ه‌ و ... به‌ جای حروف عربی ط و ص و ح و ... در متون تورکی، روند تورکی‌نویسی و تورکی‌گرایی در املا و تورکی‌سازی نگارش و نحوه‌ی ثبت اسامی فارسی – عربی است. به ‌همین سبب در بازنویسی این سند، من هم علاوه‌ بر سولتان (سلطان)، دیگر اسامی‌ای که‌ در گذشته ‌با ط نوشته ‌می‌شدند ( تهران - طهران، برکشات - برکشاط، آخلات  - اخلاط) را با ت؛ و صاوه‌ را با س (ساوا، ساوه) نوشتم.

١٠-دو محل که ‌از آن‌ها در جنگ‌های سکسنجق و خرزویل نام برده‌ می‌شود، دو شهر تورک‌نشین، یکی سه‌کسه‌ن‌جیک – سه‌کسان‌جیق (نام جعلی فارسی: هشتاد جفت) در منطقه‌ی بیجار تورک‌ایلی فعلا واقع در ترکیب استان کوردستان، و دومی هه‌رزئویل – خه‌رزه‌ویل تورک‌نشین در منطقه‌ی منجیل تورک‌ایلی فعلا واقع در ترکیب استان گیلان است.

متن سند به ‌تورکی:

قیزیل‌باشِ مقهور به‌ی‌له‌ری‌نده‌ن کرمان و نیریز به‌یی اولان «سید ناصر اوغلو سید محمد» نام به‌ی، [که] حالیا قاچیپ گه‌لیپ، خبر وئردی که:

‌-ملاحده ‌‌ایکی طرف اولوپ، مقدّماً جه‌نگ اولدوق‌دا خیلی به‌ی‌له‌ر دوشوپ.

-«که‌په‌ک سولتان» ایله‌‌ ماراغا به‌یی اولان قارین‌داشی «چایان سولتان»، و موغان به‌یی اولان «که‌په‌ک سولتان»[ین] قارین‌داشی «حمزه‌»، و به‌رگوشات به‌یی اولان «ده‌مری به‌ی»، و آخلات به‌یی اولان «ده‌لی مه‌نته‌شه»، و قاراباغ به‌یی «حسین به‌ی»، و قزوین به‌یی «خمیس به‌ی»، و «اوستاج‌لی خان محمد اوغلو قیلیج به‌ی» میرِ تاهرانِ ری، و شهریارلا ورامین به‌یی اولان «احمد سولتان»، و ساوا‌ به‌یی اولان «ده‌‌مری به‌ی»، و مقدّماً شاه‌ین وزیری اولان «قاضی جهان»، و قورچوباشی‌سی «بکیر به‌ی»، و گیلان به‌یی اولان «قارا باهادیر»، و لنکران به‌یی اولان «میر قوبات»، و قیزیل‌آغاج به‌یی اولان «بایرام به‌ی اوغلو محمد میرزا»، و گه‌نجه‌‌ و به‌رده‌ به‌یی اولان «سردار به‌ی»، و اه‌رجیش به‌یی اولان «قورت به‌ی» نام به‌ی‌له‌ر،

-شاهِ ‌‌گم‌راها تمام عصیان ائدیپ، «که‌په‌ک سولتان» ایله‌ متفق‌له‌ر اولوپ، آنا [شاه‌‌ِ گم‌راها] مخالفت ائیله‌ییپ جه‌نگ ائتمه‌ک‌ده‌دیر.

-بو به‌ی‌له‌ر دولت‌لی پادشاه‌ین آستانه‌یِ سعادت‌له‌ری‌نه‌‌ میل‌له‌ری وارمیش.

 

Kızılbaş-ı makhur beylerinden Kirman ve Neyriz beyi olan Seyid Nâsir oğlu Seyid Mehmed nâm bey hâliya kaçıp gelip haber verdi ki:

Mülâhide iki taraf olup, mukaddimen ceng oldukta haylı beyler düşüp,

Kepek Sultan ile Marağa beyi olan karındaşı Çayan Sultan, ve Muğan beyi olan Kepek Sultan karındaşı Hamza, ve Bergüşat beyi olan Demri bey, ve Ahlat beyi olan Deli Menteşe, ve Karabağ beyi Hüseyin bey, ve Kazvin beyi Hemis bey, ve Ustaçlı Han Mehmed oğlu Kılıç bey mîr-i Tahran-ı Rey, ve Şehriyarla Verâmin beyi olan Ahmed Sultan, ve Sava beyi olan Demri Bey, ve mukaddimen Şah’ın veziri olan Kadı Cihan, ve kurçubaşısı Bekir Bey, ve Gîlân beyi olan Kara Bahadır, ve Lenkeran beyi olan Mir Kubat, ve Kızılağaç beyi olan Bayram bey oğlu Mehmed Mirza, ve Gence ve Berde beyi olan Serdar Bey, ve Erciş beyi olan Kurt Bey nam beyler

Şâh-ı gümraha tamam isyan edip, Kepek Sultan ile müttefik olup, ana Şah’a muhâlifet eyleyip ceng etmektedir.

Bu beyler devletli pâdişahın âstâne-i saâdetlerine meyilleri varmış.

ترجمه ‌به ‌فارسی (مئهران باهارلی):

یکی از بیگ‌های (امیران) قیزیل‌باش منهزم و حاکم کرمان و نیریز به ‌‌نام «سید محمد» پسر «سید ناصر»، که ‌در حال حاضر [از دولت قیزیل‌باش] گریخته ‌و [به ‌عوثمان‌لی] آمده ‌است، خبر داد که: ‌

-[سران قیزیل‌باش] ملاحده ‌‌دو دسته ‌شده ‌و در جنگی که ‌اخیرا کرده‌اند، تعداد زیادی از بیگ‌ها (امیران) به‌‌ قتل رسیده‌اند.

-«کپک سولتان»، برادرش «چایان سولتان» که ‌‌بیگ مراغه ‌‌است، «حمزه» برادر « کپک سولتان» که ‌‌بیگ موغان است، «دمری بیگ» که‌‌ بیگ برگوشات است، «د‌لی منتشه» که ‌‌بیگ اخلات است، «حسین بیگ» که ‌بیگ قاراباغ است، «خمیس بیگ» که ‌‌بیگ قزوین است، «قیلیج بیگ» پسر «خان محمد اوستاج‌لی» که ‌امیر تهران ری است، «احمد سولتان» که ‌بیگ شهریار و ورامین است، «د‌مری بیگ» که‌‌ بیگ ساوه ‌‌است، «قاضی جهان» که ‌وزیر سابق شاه ‌‌بوده‌‌ و «بکیر بیگ» قورچوباشی پیشین شاه، «قارا باهادیر» که‌ بیگ گیلان است، «میر قوبات» که ‌‌بیگ لنکران است، «محمد میرزا» پسر «بایرام بیگ» که ‌‌بیگ قیزیل‌آغاج است، «سردار بیگ» که ‌‌بیگ گنجه ‌و بردع ‌است، و «قورت بیگ» که‌ بیگ ارجیش است، همه‌گی بر ضد شاه‌ گم‌راه ‌سر به‌‌ شورش برداشته‌ و قیام کرده‌اند.

-آنان با «کپک سولتان» متفق شده‌‌ و به‌ مخالفت با او برخاسته‌ در حال جنگ [با شاه ‌گمراه] هستند.

-این بیگ‌ها (امیران) تمایل به ‌‌آستانه‌ی با سعادت پادشاه ‌با دولت [سلطان عوثمان‌لی] دارند.

اطلاعات مقاله‌ی ژان‌لویی باکه‌گرامون در باره‌ی بیگ‌هایی که‌ بر علیه ‌دولت و شاه ‌قیزیل‌باش قیام کردند

«که‌په‌ک سولتان» (موصطافا به‌ی اوستاج‌لی): نام اصلی وی مصطفی بیگ و برادر چایان سولطان بیگ مراغه ‌بود. به ‌هنگام مرگ برادرزاده‌اش بایزید به ‌همراه‌ دیو سولتان به‌ مقام امیرالامرایی منصوب گردید. و در زمان جلوس شاه ‌تهماسب نیز در همین مقام ابقا شد. پس از آن که ‌در جریان کودتای دیو سولتان از قدرت برکنار گشت، در سال ١٥٢٦ به‌ همراه‌ سایر اوستاج‌لی‌ها سر به ‌شورش برداشت. در پی شکست در سکسنجق و خرزویل، در سال ١٥٢٧ یک بار دیگر با رقبای خود وارد جنگ شد و به ‌سوی اردبیل لشکر کشید و در جریان این لشکرکشی توانست حاکم آن شهر بادینجان سولتان روم‌لو را به ‌قتل برساند. کمی بعد وی در جنگ آرپاچای از روم‌لوها و ته‌که‌لی‌ها شکست خورده به ‌قتل رسید.  

«بکیر به‌ی» (اوستاج‌لو): قورچوباشی‌ شاه‌. احتمالا همان بکر بیگ جاگرلی است که ‌در لشکرکشی شروان به‌ سال ١٥٠٠ در معیت شاه ‌اسماعیل حضور داشت. شاه‌ تهماسب وی را به ‌ندر (نه‌دیر) بیگ و بدر (به‌دیر) خان (شرف‌الدین بیتلیسی: بدر خان شرف‌لی) ملقب ساخت. در نبردهای سکسنجیق و خرزویل در اوردوی اوستاج‌لی‌ها حاضر بود. پس از متواری شدن در گیلان در اواخر سال ١٥٢٩ دوباره ‌به‌ نزد شاه‌ تهماسب بازگشت. ساری پیره ‌اوستاج‌لی (یکی از حاضران در جنگ چالدیران) در سال ١٥١٤ منصب قورچی‌باشی را عهده‌دار بود. احتمالا بکر بیگ جانشین وی شده ‌است و پس از وی به ‌ترتیب در سال ١٥٢٦ فردی به‌ نام تاتار اوغلو، و در سال ١٥٢٩ تؤره‌ (دوره، داره) بیگ ته‌که‌لی که‌ در سال ١٥٣١ به ‌قتل رسید به‌ این مقام منصوب شده‌اند.

«خمیس به‌ی»: حکم‌ران قزوین در سال ١٥٢٦ بود. احتمالا همان عبدالله ‌خان اوستاج‌لی پسر قارا خان اوستاج‌لی و برادرزاده‌ی خان محمد است. وی پس از جنگ سکسنجق وزیر پیشین شاه ‌قاضی جهان قزوینی را در قلعه‌ی لاری پناه ‌داد و او را برای ارائه‌ی اطلاعاتی در مورد اقدامات و تدارکات روم‌لوها و ته‌که‌لی‌ها نزد شاه ‌تهماسب فرستاد. وی پس از مدتی به‌ همراه ‌احمد بیگ صوفو اوغلو و قاضی جهان ائتلافی بر ضد ته‌که‌لی‌ها و روم‌لوها ایجاد کرد. ولی به ‌سبب بروز سوء تفاهم این سه ‌از هم جدا شدند و عبدالله‌ خان به‌ خوار و سمنان عقب نشست. پس از آن که ‌به‌ همراه ‌سایر اوستاج‌لی‌ها در سال ١٥٣٠-١٥٢٩ دوباره ‌مورد عفو سلطان قرار گرفت در سال ١٥٣١ به‌ همراه‌ حسین خان شام‌لی به ‌مقام امیرالامرایی رسید.

«قاضی جهان» (قزوینی): به ‌هنگام جلوس شاه ‌تهماسب، به ‌جای جمال‌الدین خواندمیر به‌ وزارت منصوب شد. پس از آن که‌ متعاقب کودتای دیو سلطان عزل و زندانی شد، به ‌فاصله‌ی کوتاهی به‌ وسیله‌ی عبدالله ‌خان اوستاج‌لی از بند رهید و نزد شاه ‌تهماسب فرستاده ‌شد. پس از شکست وی و هم‌دستان اوستاج‌لی‌اش در گیلان تقاعد گزید. در سال ١٥٣٦ نزد شاه‌ تهماسب بازگشت و دوباره ‌مقام وزارت یافت و تا سال ١٥٥٠ در همین مقام ماند. وی در سال ١٥٥٣ درگذشت.  

«ده‌لی مه‌نته‌شه ‌سلطان» (موصطفا به‌ی اوستاج‌لی، شیخ‌لی): در سال ١٥٢٦ حاکم آخلات (اخلاط) بود. منصب قورچو داشت. در سال ١٥١٣ در جریان سرکوب سید سلیمان در تبریز حاضر بود و وی را به ‌قتل رساند. به‌ همین دلیل به‌ حکومت تبریز منصوب شد. در چالدیران هم حضور داشت و در ١٥٢٦ به‌ حکومت آخلات نیز منصوب گردید. در سکسنجق، خرزویل و آرپاچای در اوردوی اوستاج‌لی‌ها حاضر بود و سپس به ‌گیلان گریخت. در سال ١٥٢٩ نزد شاه ‌تهماسب بازگشت و یک سال بعد حکومت مشهد به ‌او واگذار شد.

«احمد سولتان» (اوستاجلو): حاکم شهریار و ورامین در سال ١٥٢٦.  

«چایان سولتان» (اوستاجلو): حاکم مراغه ‌در سال ١٥٢٦. برادر که‌به‌ک سلطان است (برادر دیگر این دو، محمد بیگ سفره‌چی اوستاج‌لی هم لقب چایان سولتان داشت. این برادر که از امرای شاه ‌اسماعیل اول بود و ‌منصب امیرالامرا را در اختیار داشت، ‌کمی قبل از مرگ شاه‌اسماعیل فوت کرد. مئهران باهارلی).

«حسین به‌ی» (اوستاج‌لی): در سال ١٥٢٦ حاکم قاراباغ بود. در سال ١٥٢٨ یعقوب سلطان قاجار جانشین وی شد.  

«حمزه‌» (قازوق سولتان اوستاج‌لی): در سال ١٥٢٦ حاکم موغان بود. برادر که‌به‌ک سولتان. وی پس از آن که ‌متعاقب سال ١٥٢٦ به‌ هم‌راه‌ سایر اوستاج‌لی‌ها به‌ گیلان گریخت، در سال ١٥٢٩ در زمره‌ی آنان دوباره‌ به‌ خدمت شاه ‌تهماسب بازگشت. احتمالا در هر سه‌ نبرد سکسنجق، خرزویل و آرپاچای حضور یافته‌ بود.   

«ده‌مری به‌ی» (اوستاج‌لی): حاکم به‌رگوشات (برکشاط) در سال ١٥٢٦.

«ده‌مری به‌ی» (اوستاج‌لی): حاکم ساوه‌ (صاوه) در سال ١٥٢٦. سال بعد این منصب به ‌مصطفی سولتان شام‌لی (یا آفشار) واگذار شد.  

«سردار به‌ی» (اوستاج‌لی): در سال ١٥٢٦ حاکم گنجه‌ و بردع بود..

«سید محمد، سید ناصر اوغلو»: حاکم کرمان و نیریز که‌ در سال ١٥٢٦ به ‌خاک عوثمان‌لی گریخت.

«قارا باهادیر»: حاکم گیلان در سال ١٥٢٦ م.

«قورت به‌ی» (کرد شرف‌لی اوستاج‌لی): در سال ١٥٢٦ م حاکم ارجیش بود. حدود سال ١٥١٠-١٥١١ از سوی چایان سولتان مامور دفاع از بدلیس، عادلجواز، و ارجیش شد. در نبردهای سکسنجق و خرزویل نیز حضور داشت.

«قیلیج به‌ی، اوسته‌جه‌لی خان محمد اوغلو»: در سال ١٥٢٦ میرِ تاهرانِ ری بود. او پسر محمد خان اوستاج‌لی بود. در دو نبرد سکسنجق و خرزویل حضور داشت.

«محمد میرزا، بایرام به‌ی اوغلو» پسر بایرام بیگ قارامان‌لی یکی از یاران قدیمی شاه ‌اسماعیل اول. در سال ١٥٦٢ م حاکم قیزیل‌آغاج در شمال تالش و در نزدیکی دریای خزر بود. وی در اوردوی اوستاج‌لی‌ها می‌جنگید و در جنگ آرپاچای دست‌گیر شد و به‌ قتل رسید.

«میر قوباد» اوستاج‌لی: حاکم لنکران در تالش در سال ١٥٢٦.


[1] ظاهرا از خاندان کمونه‌ و یا کمکه، اصلا از اعراب عراق عرب، خاندانی همکار و در خدمت دول تورک آق‌قویونلو و سپس قیزیلباش.

[2] Jean-Louis Bacqué-Grammont, 1976. Une liste d’emirs ostaglu revoltes en 1526. studia iranica 5/1: 91-114 SI5 (1976), s. 91-114

[3] ترجمه‌ی فارسی: فهرستی از امرای شورشی استاجلو در سال ٩٣٢ ق- ١٥٢٦ م، تالیف ژان لوئی باکه ‌گرامون، ترجمه‌ی کیومرث قرقلو.

https://ensani.ir/fa/article/46583/%D9%81%D9%87%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D9%89-%D8%A7%D8%B2-%D8%A7%D9%85%D8%B1%D8%A7%D9%89-%D8%B4%D9%88%D8%B1%D8%B4%D9%89-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%AC%D9%84%D9%88-%D8%AF%D8%B1-%D8%B3%D8%A7%D9%84-932%D9%82-1526%D9%85

[4]پس از جنگ چالدیران بسیاری از سران معتبر ایلات قیزیل‌باش، متوجه‌ حرکت خاندان صفوی به‌ سوی شیعه‌ی امامی – اسلام فارسی و روند تاجیک‌سازی و شیعه‌سازی دولت قیزیل‌باشیه‌ شدند. متعاقبا بسیاری از نخبه‌گان قیزیل‌باش به‌ خاندان صفوی پشت کردند و تا آنجائی که ‌می‌توانستند در برابر سیاست شیعه‌سازی و تاجیک‌سازی خود، دولت و جامعه ‌مقاومت نمودند. برخی از آن‌ها مانند «دیو سولطان روم‌لو» که ‌خطر و تهدید قدرت‌یابى عنصر تاجیک و از دست رفتن کاراکتر تورکی دولت قیزیل‌باشیه‌ را درک می‌کرد، برای ایجاد هماهنگی و عمل مشترک قبایل تورک قیزیل‌باش و راندن تاجیک‌ها از وزارت و مناصب و مقامات عالیه ‌و دواوین دولتى تلاش نمود. «حسین خان شام‌لی»، «چوخا سولتان ته‌که‌لی» و ... هر چند با تعصب ایلی، علنا بر علیه‌ شاهان خاندان صفوی شوریدند و بدین سبب نیز جان خود را از دست دادند. شماری از سران قیزیل‌باش مانند «محمد خان شرف‌الدین ‌اوغلو»، «حسین‌ خان بورون‌ اوغلو ته‌که‌لی»، «غازی‌ خان حسن ‌اوغلو ته‌که‌لی»، «ذوالفقار خان قیزیل‌باش» والی بغداد، حتی «سام میرزا» برادر شاه ‌تهماسب پشیمان شده، دوباره ‌به ‌عوثمان‌لی‌یان پناه ‌آوردند. امرای بانفوذ قیزیل‌باش از جمله ‌امیرالامرای آزربایجان «اولاما ‌سولتان ته‌که‌لی»، «علی‌ بیگ ته‌که‌لی»، «ولی‌ خان ته‌که‌لی»، ... در چاره‌یابی برای جلوگیری از سیاست شیعه‌سازی و تاجیک‌سازی تورکان توسط شاهان خاندان صفوی، در صدد ایجاد کشوری مستقل در غرب شامل سراسر تورک‌ایلی و یا حداقل الحاق آن به‌ عوثمان‌لی بر آمدند. «القاس میرزا» در شیروان و «قازاق ته‌که‌لی» در هرات و دیگران هم در جهت استقلال حرکت کردند .....

 پشت کردن خاندان صفوی به‌ تورک‌ها و قیزیل‌باشان

https://sozumuz1.blogspot.com/2016/10/blog-post_28.html

[5] نامه‌ی تورکی یکی از احفاد جهان‌شاه‌ قاراقویون‌لو به ‌‌سلطان سلیم عوثمان‌لی در شکایت از شاه‌‌ اسماعیل ظالم

https://sozumuz1.blogspot.com/2019/05/blog-post_18.html

یک مکتوب تورکی از سلطان مراد آغ‌قویون‌لو، و اشاره‌ای به ‌‌ریشه‌ی نام طوائف پۆرنه‌ک-پرناک، دوُلقادای-ذوالقدر

https://sozumuz1.blogspot.com/2021/08/blog-post_26.html

دومین مکتوب تورکی سلطان مراد آغ‌قویون‌لو و مختصری در ریشه‌شناسی تورکی اوْستاج‌لی - اؤسته‌ج‌لی (استاجلو)

https://sozumuz1.blogspot.com/2023/08/blog-post_8.html

تقاضای فضل‌الله ‌بن روزبهان خنجی اصفهانی از سولتان سلیم برای الحاق مُلْکِ فارس و خوراسان و عراق و ماوراء النّهر به ‌‌قلمروی عوثمان‌لی

http://sozumuz1.blogspot.com/2019/07/blog-post_24.html

[6] Vedat Turgut. Menteşe Bey’in İsmi, Menşe’i ve MenteşeoČulları’nın Vakıfları’na Dair

[7] کیبک - کیبه‌ک، کَبَک - که‌به‌ک، کِبِک - کئبئک، کبیک – که‌بیک، کپک (کؤپه‌ک)، کاباک یا کاپاک نوشته ‌و تلفظ می‌شود. ریشه‌ی قطعی این اسم معلوم نیست. چند احتمال چنین است:

- مودل و نمونه؛ مرتبط با که‌بی و کبه‌ک در تورکی قدیم و میانه ‌به‌ معنی قالب و ... ریشه‌ی کلمات کیمی و گیبی امروزی به ‌معنی مانند و مشابه

- شخص فربه ‌و خوب تغذیه‌ شده؛ از مصدر گه‌پمه‌ک-قاپماق به ‌معنی برجسته‌ شدن، ضخیم و قبه‌ مانند شدن، باد کردن، ورم کردن، متورم شدن، برجسته ‌شدن شکم؛ حامله ‌و باردار شدن، بیمار شکم باد کرده....

- شخص خشکیده ‌و تکیده؛ از ریشه‌ی که‌پمه‌ک به‌ معنی خشک شدن، هم‌ریشه‌ با قابیق به ‌معنی پوست و جدار خارجی گردو و بادام و ... و که‌په‌ک به‌ معنی شوره‌ی گندم و یا سر

- ملبس و جامه‌ پوشیده؛ از مصدر که‌بیمه‌ک به ‌معنی تنگ و پیوسته ‌درشت بافتن، هم‌ریشه‌ با گبه ‌نوعی بافته‌ی ضخیم‌تر، پوف کرده‌تر و نرم‌تر از قالی که‌وپودهای بلند دارد، که‌به‌ زره‌آهنی و جوشن و یا روپوش آن، که‌په‌نه‌ک به ‌معنی پوشاک و نوعی بارانی، که‌به‌لمیش به‌ معنی لباس و جامه ‌پوشیده، کیپ به محنی محکم و بدون درز و رخنه

-کؤپه‌ک، سگ. مانند نام نوقای که در موغولی، و یا کلب در نام کلب‌علی که به عربی به معنای سگ هستند.

تورک‌زبان شدن موغولان در سفرنامه‌ی ابن بطّوطه؛ و ریشه‌ی نام شیر – شیرا - شیرین (عجب شیر، قراشیران، ...)

https://sozumuz1.blogspot.com/2021/07/blog-post_29.html

No comments:

Post a Comment