آغیت – مرثیهی تورکی در سوگ عمر ناجی
ناجی وطن یولوندا فدا ائتدی جانینی
ایران ایلینده تؤکدو او قیمتلی قانینی
مئهران باهارلی
در این نوشته یک آغیت – مرثیهی تورکی منتشر شده در نشریهی «ترجمان حقیقت» در سوگ عمر ناجی، نظامی، سیاستمدار، شاعر، خطیب، ادیب، فرماندهی پارتیزانی و از رهبران اتحاد و ترقی را آوردهام. عمر ناجی (١٨٧٨-١٩١٦ جولای) مشهور به «پیر انقلابیون ایران»، از قهرمانان ملی خلق تورک ساکن در تورکایلی و ایران، و مانند «علی احسان پاشا»، «روشنی بیگ»، «خلیل پاشا» و ... در جرگهی شخصیتهای ملی تورک است که توسط تاریخنگاریهای ایرانگرا و آزربایجانگرا بالکل از حافظهی ملت تورک ما حذف شده است. عمر ناجی و روشنی بیگ و ... به نسلی از ایدئآلیستها و آرمانگرایان تورک تعلق داشتند که در آغاز قرن بیستم داوطلبانه به آفریقا و خاورمیانه و قفقاز و آسیای میانه و شبه قارهی هند و شرق دور عازم شدند تا آن سرزمین ها را با ایجاد حرکتهای مردمی و قیامهای مسلحانه از یوغ اسارت دولتهای استعمارگر اوروپایی روسیه و بریتانیا و فرانسه رها کنند. این «دهلی ولی»های دهههای پایانی قرن ١٩- آغازین قرن ٢٠؛ همتایان «آلپ اهرهن»های تورک فاتح آناتولی و بالکان در قرون ١١-١٣ میلادی بودند.
در زیر نخست آغیت تورکی مذکور و
سپس بیوگرافی مختصر عمر ناجی را دادهام.
ناجی وطن یولوندا فدا ائتدی جانینی
ایرانایلینده تؤکدو او قیمتلی قانینی
عمر ناجییِ مرحوم
خونآبهیِ
تاثّرومو تؤکدوم، آغلادیم
ناجی گیبی
وجودِ لطیفین افولونا
فکر ائیلهدیم
ضیاعینی، لاکین اینانمادیم
ناگه ظهورِ
آفتِ موتون حلولونا
افسوس، صد هزار
دریغ، ائتدی ارتحال
ناجی خطیبِ
نادرهگو، آتشین مقال
ناجی، او بیر
جهانِ بلاغت که خطبهسی
جانلار وئریر
اویوشدوغو دم روحِ ملّته
ناجی، او بیر
جهانِ حمیّت که غیرتی
مقرون اولور
عنایت و لطفِ مشیّته
ناجی! بَشوشْ
چهره و جَوّالْ گؤزلهرین
مطبوعدور داماغیمیزا
دادلی سؤزلهرین
عشقِ وطن.له گئچیردی
حیاتِ عزیزینی
غربت ایلینده[1]
عزمِ جلیلِ جهاد ایله
بیر باشقا روح
و فطرت ایله خلق اولونموشون
فیّاضْ بیر
حمیّت و عُلوی نهاد ایله
ناجی، وطن
یولوندا فدا ائتدی جانینی
ایران ایلینده
تؤکدو اوْ قیمتلی قانینی
یوخ سهنده هیچ
ذرّه قهدهر فکرِ احتراص
روحون بویوک،
حمیّت و ذهنیّتین بویوک
مرکوز فطرتینده
فداکارییِ وطن
اثنایِ انقلابداکی
غیرتین بویوک
ماتم توتار
ضیاعینا اولادِ انقلاب
اشخاصِ انقلاب
سانا، احفادِ انقلاب
بالله سهنین
مثالینی اصلا دوْغورمامیش
میلیونلارین
وَلودو اولان مادرِ وطن
فخر ائتسه چوخ
مودور بوتون اجدادِ امّته
محسود اولور
اعاظمینه ملّتین، آتان[2]؟
افسوس، صد هزار
دریغ، ائتدی ارتحال
ناجی، خطیبِ
نادرهگو، آتشین مقال
قافقاس یولوندا
ایستهر ایدین سهن فدایِ جان
آللاه وئردی
مطلبینه حیّزِ حصول
روحونلا وار
اگرچه بیزیم اتّصالیمیز
شخصیّتین فقط
بیزه ناقابلِ وصول
ائی خاکِ
مشهدیندهن اهسهن صَرصَرِ حزین!
راحت می سؤیله،
خوابگاه ناجییِ گُزین؟
ممزوجدور
حماست و حبِّ وطن ایله
ناجی، شهیدِ
محترمین جوهرِ تنی
خونِ حمیّت
ائیلهیهرهک اکتسابِ روح
گهلمیش وجودا
قلبِ صفادارِ روشنی
عشقِ وطنله عمرونو
سهن ائیلهدین فدا
ناجی، سهنین ده
روحونو شهن ائیلهسین خدا!
ناجی، فراق و
هجرین ایله دائم آغلاسین
یاد ائیلهییپ
ده نامینی اولادِ انقلاب!
تاریخْ منقبهنله
سهنین کسبِ زین ائدیپ
دوُیسون دا
آغلاسین سانا احفادِ انقلاب!
ناجی، وطن
یولوندا فدا ائتدی جانینی
ایران ایلینده
تؤکدو او قیمتلی قانینی
نزهت
ÖMER NÂCİ-Yİ MERHUM
Hûnâbe-yi
taassürümü döktüm, ağladım
Nâci gibi vücud-i
latîfin ufûluna
Fikr eyledim zıyâ’ını,
lâkin inanmadım
Nâgeh zuhûr-i
âfet-i mevtin hulûluna
Efsûs, sed hezâr
derîğ etti irtihal
Nâci, hatîb-i
nâdiregû, âteşin makal
Nâci, o bir cihân-ı belâgat ki hutbesi
Canlar verir uyuştuğu dem rûh-i
millete
Nâci, o bir cihân-ı hamiyyet ki
gayreti
Makrûn olur inâyet ü lütf-i meşiyyete
Nâci! beşûş çehre ve cevvâl gözlerin
Matbû’dur dimâğımıza tatlı sözlerin
Aşk-ı vatanla geçirdi hayât-i azîzini
Gurbet ilinde azm-i celîl-i cihad ile
Bir başka rûh u fıtrat ile halk
olunmuşun
Feyyâz bir hamiyyet ü ulvî nihâd ile
Nâci vatan yolunda fidâ etti cânını
Îrân ilinde döktü o kıymetli kânını
Yok sende hîç zerre kadar fikr-i
ihtiras
Rûhun büyük, hamiyyet ü zihniyetin
büyük
Merkûz-i fıtratında fedâkâri-yi vatan
Esnâ-yi inkılâptaki gayretin büyük
Mâtem tutar ziyâ’ına evlâd-ı inkılap
Eşhâs-ı inkılap sana, ahfad-ı inkılap
Billâh senin misâlini aslâ doğurmamış
Milyonların velûdu olan mâder-i vatan
Fahr etse çok mudur bütün ecdâd-ı
ümmete
Mahsûd olur eâzımına milletin, anan
Efsûs, sed hezâr derîğ etti irtihal
Nâci, hatîb-i nâdiregû, âteşin makal
Kafkas yolunda ister idin sen fedâ-yi
can
Allâh verdi metlebine hayyiz-i husûl
Rûhunla var egerçi bizim ittisâlimiz
Şahsiyyetin fakat bize nâ kâbil-i vusûl
Ey hâk-i meşhedinde esen sarsar-ı
hezîn!
Râhet mi söyle hâbgâh-i Nâci-yi güzin?
Memzûcdur hamâset ü hubb-ı vatan ile
Nâci şehîd-i muhteremin cevher-i teni
Hûn-i hamiyyet eyleyerek iktisâb-ı rûh
Gelmiş vucûda kalb-ı safâdâr-i revşeni
Aşk-ı vatanla ömrünü sen eyledin fedâ
Nâci senin de rûhunu şen eylesin Huda!
Nâci fırâk u hicrin ile dâim ağlasın
Yâd eyleyip de nâmını evlâd-ı ınkılap
Târih menkıbenle senin kesb-i zeyn
edip
Duysun da ağlasın sana ahfâd-i inkılap
Nâci vatan yolunda fedâ etti cânını
Îrân ilinde döktü o kıymetli kânını
Nüzhet
سؤزلوک:
احفاد:
فرزندزادهگان، نبیرهگان، نبسهگان اولاد
ارتحال:
رحلت
اعاظم:
بزرگان
اوُیوُشماق: (تورکی) مسخ و کرخته
شدن
بشوش:بورادا
بشّاش، خوشرو و شادمان
جوّال:
گردنده، بسیار جولان کننده
حمّیت:
غیرت
حیّز:
مکان
خونابه:
آب آمیخته با خون
زین:آراسته
گی، نیکویی
شهن:
(تورکی) بانشاط، شادمان، خوشحال
صرصر:
باد تند و شدید و سرد
ضیاع:
هلاک و تلف شدن
محسود:
آن که بدو حسد برده شده
مرکوز:
محکم نشانده شده، جای گرفته
مشهد:
شهادتگاه
مقال:
سخن، گفتار
مقرون:
نزدیک، پیوسته، همراه، قرین
ممزوج:آمیخته،
مخلوط
منقبه:
مایهی ناز و بزرگی و فخرفروشی
موت: مرگ
وَلوُد: بسیار زاینده
بیوگرافی مختصر عمر ناجی: متولد بورسا اصلا از خانوادهای قفقازی. هنگامی که در قونداق بود پدر و مادرش را از دست داد و توسط دفتردار بیگلربیگی جمال افندی و همسرش خیریه خانیم به فرزندی قبول شد. در مدارس و آکادمیهای نظامی بغداد، بورسا، و پس از تبعید در ماناستیر (در جمهوری مقدونیه - بالکان امروزی) و حربیهی استانبول به تحصیل پرداخت. در مدرسهی نظام ماناستیر با مصطفی کمال و یا آتاتورک بعدی آشنا شد و بر او در عرصههای شعر و ادبیات و خطابت و تاریخ و مجادلهی ملی تاثیری عمیق گذارد. عمر ناجی نخستین کسی است که دها و قابلیتهای پنهان مصطفی کمال را کشف کرد. در سال ١٩٠٢ با درجهی ملازم از حربیه فارغ التحصیل و به اوسکوپ پایتخت مقدونیه منتقل شد.
عمر ناجی که مسلط بر زبانهای فرانسوی، عربی و فارسی، و آشنا با ادبیات و اندیشهی غرب بود، از دوران نوجوانی به شعر و ادبیات و خطابت علاقه داشت و اشعار و نوشتههای متعددش در نشریات گوناگون عثمانلی چاپ میشد. وی یکی از چهار موسس «جمیعت حریت عثمانلی» در سلانیک (در یونان امروزی، محل تولد آتاتورک و مرکز فرهنگی سیاسی عثمانلی در بالکان) که بعدها به «جمعیت اتحاد و ترقی» متحول شد بود. او به سبب چاپ نوشتهای در نشریهی «چوجوق باغچهسی» چاپ سلانیک بر علیه استبداد سلطان مورد تعقیب قرار گرفت، در نیمهی دوم ماه مارس سال ١٩٠٧ به پاریس فرار کرد و در آنجا به جمعیت اتحاد و ترقی پیوست.
در آن دوره که مصادف با سالهای مشروطیت در ایران بود، تبلیغات اتحاد و ترقی در پاریس و مصر چاپ میشد و از مسیری طولانی از طریق استانبول و تیرابزون و از آنجا به ارزوروم فرستاده میشد. به همین سبب رهبران اتحاد و ترقی تصمیم گرفتند گروههایی را به قفقاز و شمال غرب ایران بفرستند تا با انقلابیون آزربایجان و تورکهای ایران («ایران تورکلهری ایله»، «تورک قارداشلاریمیزلا»، ...) ارتباط برقرار کرده و آن مناطق را به کانالی برای فرستادن مواد تبلیغاتی برای پشتیبانی از حرکت اتحاد و ترقی در آناتولی و مرکز آن ارزوروم، و پایگاهی برای تهاجم عثمانلی به روسیه تبدیل کنند. هدف سوم سازماندهی، آموزش، و کومک به ایشان را برای اشتراک در نبردها بر علیه محمدعلی شاه قاجار متحد روسیهی تزاری بود. (قابل ذکر است که در این دوره رهبران اتحاد و ترقی، تماما غافل از ماهیت و اهداف ضد تورک حرکت مشروطه در ایران، ایضا ارمنیان داشناک در ایران و آناتولی و منطقه بودند). عمر ناجی، مانند «روشنی بیگ» و «بهاء الدین شاکر» از کسانی بود که بدین منظور به تورکایلی در ایران اعزام شدند.
ناجی بیگ از سالهای تحصیل در استانبول با تورکان ایرانی ساکن در آن شهر مخصوصا کتابچیهای سیار آشنایی داشت. ظاهرا وی با تصویب کومیتهی مرکزی اتحاد و ترقی عثمانلی در پاریس، با سعید سالماسلی (آقابالا سعید خلیلزاده سالماسلی، ۱۸۸۸ دیلمقان - ۱۹۰۹ خوی) که در آن هنگام در پاریس بود (بنا به منابع تورکیهای پدرش وی را برای تحصیل فرستاده بود) و با ژؤن تورکها - گنج عثمانلیلار ارتباط داشت، ملاقات کرد. این دو پس از تبادل نظر، در مورد حرکت به آزربایجان توافق نمودند.
پس از آن عمر ناجی به سوی ایران حرکت کرد. بنا به ادعای (بدون منبع) مجلهی یادگار، عمر ناجی در سفر به آزربایجان اقلا از سلانیک به بعد همراه با سعید سالماسلی بود: «مرحوم سعید هنگامی که از سلانیک یکی از شهرهای عثمانی به سوی ایران عازم بود آموزگاری را نیز به نام ناجی بیگ به سلماس آورد»[3]. عمر ناجی پس از ورود به آزربایجان در سالماس مستقر شد. استقرار او در سالماس به احتمال بسیار به سبب آشنائیاش با سعید سالماسلی در پاریس و یا همراهی با وی از سلانیک در سفر به آزربایجان است.
عمر ناجی شاعری دارای تخیل بسیار
خلّاق و حسّاس، خطیبی ماهر و ناثری توانا بود. او به لهجهی بومی تورکی سخنرانیها
ایراد میکرد و زبان فارسی خود را هم پیشرفت داد. بنا به روایت فرزندش، حکمت
ناجی خطیباوغلو در گفتگو با تهوهللی اوغلو مولف کتاب «عمر ناجی»، برخی از
اشعار تورکی عمر ناجی به لهجهی بومی، سالها در آزربایجان مانند مارش ملی بر
زبانها بود:
ایستهر ایسهک بیز ده یاخشی گون گؤرهک،
گهرهکدیر کیم اورهک اورهیه وئرهک.
گهل قارداشیم دوست اولاق!
قساوتدهن قورتولاق!
ایستهر ایسهک خلاص اولاق بلادان،
سهنلیک مهنلیک آرتیق چیخسین آرادان.[4]
عمر ناجی در مدت چند ماه اقامت خود در دیلمقان - دیلمان از کومکهای اهالی سالماس برخوردار شد. وی در این حین به عنوان عنصر اتحاد و ترقی در منطقه، با شهرهای خوی و اورمیه نیز در تماس، و با فرستادن اخبار و گزارشات متعددی که بالذات خود مینوشت عامل بسیار مهمی در رساندن اطلاعات و اخبار حرکت مشروطیت و مقاومت تبریز در مقابل حاکمیت محمدعلی شاه قاجار مستظهر به روسیهی تزاری به مطبوعات و جامعهی عثمانلی بود.
بنا به منابع عثمانلی سعید سالماسلی عمر ناجی را به مدیریت نشریهای به اسم «صراط مستقیم» که منتشر میکرد منصوب نمود. انجمن سالماس در دسامبر ١٩٠٦ - شاید به خواست ناجی بیگ - جلسهای در موضوع تاسیس مدرسهای به سبک مودرن و یک چاپخانه - مطبعه تشکیل داد. این مدرسه با نام «سعیدیه»[5] (بنا به منابع عثمانلی «صراط مستقیم») و به مدیریت ناجی بیگ تاسیس شد. این مدرسه علی رغم ماهیت و اهداف ضد تورک حرکت مشروطیت در ایران، با توجه به شخصیت عمر ناجی، به احتمال قریب به یقین دارای مفردات تورکی هم بوده است. یک چاپخانه - مطبعهی سربی نیز با نام «اومید ترقّی» در سالماس تاسیس گشت، اما تصمیم گرفته شد که به تبریز منتقل شود. میرزا سعید سالماسلی خود عازم تبریز شد و چاپخانه را در اختیار انجمن تبریز قرار دارد. احتمالا ناجی بیگ نیز در این سفر همراه او بوده است. زیرا در منابع عثمانلی از اشتراک عمر ناجی در مقاومت ستارخان و باقرخان در تبریز سخن گفته میشود. سعید سالماسلی در این سفر در تلگرافخانهی میدان مشق تبریز نطقهای مهیجی ایراد میکرد. منطقی است که قبول شود عمر ناجی مشهور به «خطیب شهیر»، فن خطابت را به سعید سالماسلی آموخته است.
با به توپ بستن مجلس در ژوئن ١٩٠٨، حاکمیت سالماس به شخصیت ملی تورک مرتضی قلیخان بیات - اقبال السلطنه ماکوئی[6] سپردهشد. او که وفادار به دولت قاجار و محمدعلی شاه و مخالف مشروطهی انگلیسی بود، مدرسهی سعیدیه را منحل و نشریهی صراط مستقیم را بست. پس از آن، عمر ناجی یک گروه پارتیزانی مرکب از تورکها و کوردها که خود فرماندهی آن بود تشکیل داد و برای انجام عملیات پارتیزانی بر علیه قوای نظامی و نیروهای وفادار به محمدعلی شاه قاجار به همراه سعید سالماسلی به کوهها رفت. وی در یکی از این عملیات به همراه چند تن از افرادش توسط قوای دولتی دستگیر شد، اما موفق به فرار گشت. در یک عملیات دیگر که با گروه٥٠ نفرهی خود داشت، به همراه شش تن از افرادش توقیف شد (سعید سالماسلی در میان گریختهگان بود) و پشت رو سوار بر اولاغ پس از گذراندن از بازار دیلمقان به خوی فرستاده شد. در آنجا مدتی طولانی در زندان ماند و شکنجه شد. دستگیر شدهگان به اعدام محکوم شدند. پنج تن از آنها با بسته شدن به دهانهی توپ و شلیک آن اعدام گردیدند. اما دقایقی قبل از اعدام عمر ناجی و آخرین یارش، فرمان عفو آنها (بنا به منابع گوناگون با تشبّث سفارت عثمانلی به سبب اعلان مشروطیت دوم، مداخلهی سفیر انگلستان و یا هرج و مرج در ایران و تضعیف دولت محمدعلی شاه) رسید و از اعدام نجات یافته آزاد شدند.
پس از آزادی، عمر ناجی به همراه سعید سالماسلی از آزربایجان خارج و به آناتولی بازگشت. وی در بازگشت به سازماندهی تشکیلات اتحاد و ترقی در شرق آناتولی پرداخت. عمر ناجی و سعید سالماسلی به همراه دو ارمنی از سران داشناک با نامهای مراد و آهشان (این دو و سعید سالماسلی مسلح بودند) به موش در جنوب آناتولی رفتند، در ورود از پیشواز تمام اهالی شهر و استقبال رسمی تابور پیادهی نظامی و باند موزیک مواجه شدند. پس از یک هفته توقف در موش، عمر ناجی و سعید سالماسلی به ارزوروم رفتند. در روز سوم اقامت در ارزوروم در مسامرهی تاسیس شعبهی جمعیت اتحاد ترقی، سعید سالماسلی نیز یک سخنرانی طولانی و بسیار مهیج به زبان تورکی برای جمع که در میانشان تورکان از آزربایجان ایران هم بودند انجام داد (این سخنرانی تورکی تاریخی در سؤزوموز منتشر خواهد شد). وی از روح قهرمان و قدرت و فداکاری عمر ناجی، قلب و احساسات متعالی او نه فقط نسبت به ایرانیها و عثمانلیها، بلکه نسبت به تمام مظلومان جهان صحبت کرد و گفت او صرفا عمر ناجییِ تورکیه نیست، بلکه عمر ناجییِ تمام مردم ایران و تمام ملتهای مظلوم جهان است. پس از آن عمر ناجی در ادامهی تلاش برای ایجاد تشکیلات اتحاد و ترقی در شرق به تیرابزون رفت.
عمر ناجی در همان سال و در ترکیب گروه پارتیزانی ژؤن تورک - گنج عثمانلیلار به رهبری خلیل پاشا[7] یک بار دیگر به آزربایجان بازگشت[8]. در ١٨ مارس ١٩٠٩ گروه پارتیزانی ژؤن تورک مذکور مورد حملهی گروهی از کوردها قرار گرفت و سعید سالماسلی که در وان بدان ملحق شده بود به قتل رسید[9].
عمر ناجی پس از عصیان ٣١ مارس ١٩٠٩ توسط برخی از افسران که سه روز به طول کشید و منجر به حاکمیت نظامیان به مدت هفت روز بر شهر شد، به استانبول بازگشت. خاطرات خود از جنبش مشروطیت ایران را (ایران دئوریمی آنیلاری) منتشر کرد. وی در استانبول سخنرانیهای متعددی در بارهی ایران و جنبش مشروطیت ایران داد. در یکی از آنها در سال ١٩١٠ در تئاتر «فراح استانبول»، وی بر علیه استبداد سلطان عبدالحمید دوم و محمدعلی شاه صحبت، بین المللی بودن مفهوم قانون اساسی و آزادی بیان را تاکید، و اومید خود به رهایی ایران از استبداد را بیان کرد.
عمر ناجی در سال ١٩١١ نمایندهی قیرخلارائلی (قیرخ کیلیسه) در مجلس مبعوثان شد. اما پس از آنکه ایتالیا تیرابلوس غرب را اشغال کرد، برای جنگ با ارتش ایتالیا همراه عدهای داوطلب به مصر و ترابلوس شتافت. در آنجا با انور پاشا تشکیلات فدائی ظابطان را تشکیل داد، به همراه ١١٠ افسر دیگر مدارس، کارخانهی باروت و ادارهی پوست را تاسیس کرد. سپس با اشغال جزایر دوازدهگانه توسط یونان، در جنگهای بالکان شرکت نمود. با اشغال شدن تمام بخش اوروپایی عثمانلی و به تصرف در آمدن ادیرنه توسط ارتش بولغارستان، عمر ناجی که اکنون در میان سران حرکت اتحاد و ترقی بود در میان رهبران کودتای خونین ٢٣ سپتامبر ١٩١٣ موسوم به «باب عالی باسقینی» به رهبری انور پاشا جای گرفت.
با آغاز جنگ جهانی اول در سال ١٩١٤ به منظور انجام عملیات بر علیه روسها در جبههی قفقاز – ایران، واحدهای پارتیزانی که مفرزه و یا تابور نامیده میشدند و مرکز فرماندهی عملیاتشان در تیرابزون بود، توسط «تشکیلات مخصوصه» وابسته به نظارت حربیه - اوردوی ششم عثمانلی ایجاد شدند. معروفترین اینها دو مفرزه یکی به فرماندهی «عمر ناجی بیگ» و دیگری به فرماندهی «رئوف اوربای بیگ» بود. مفرزهی رئوف اوربای بیگ برای انجام عملیات بر علیه انگلستان نهایتا از طریق ایران به افغانستان و هندوستان عازم شد. به امر انور پاشا وظیفهی مفرزهی عمر ناجی ایجاد ارتباط با و سازماندهی تورکهای تورکایلی، انجام حملات بر علیه قوای روس و بیرون راندن روسها و انگلیسها و متحدان مسیحیشان (قوای مسلحهی آسوری و ارمنی) از خاک تورکایلی، همچنین عمل به عنوان رابط بین فرماندهی قولاوردوی دوازدهم مستقر در موصل با آتاشهی نظامی عثمانلی در تهران بود. (در این دوره، عملیات اوردوها و مجاهدین عثمانلی در تورکایلی و ایران، بر خلاف دورهی مشروطه از اشتباهاتی مانند همسویی با مشروطهطلبان ضد تورک انگلیسی و داشناکها و غفلت از اهداف شوم آنها بر علیه تورکها و دولت تورک قاجار مبری بود). مفرزهی عمر ناجی که به هنگام حرکت از ارزوروم به سوی تورکایلی و گذشتن از مرز به داخل آزربایجان مرکب از ٦٥٠ عسکر پیاده و سواره و یک توپ کوهستانی بود، در اوج قدرت خود با پیوستن عشایر بومی و بعضی بؤلوکهای نظامی عثمانلی و قوای فرماندهان آلمانی در منطقه به بیش از ٨ بؤلوک با هشت هزار سواره و پیاده و چندین توپ رسید.
عملیات و شبیخونهای مفرزهی عمر ناجی در آزربایجان آنچنان موفق و موثر بود که نام وی بر زبانها افتاد. این مفرزه در طول حیات دو سالهی خود به تنهایی و یا همراه با دیگر بؤلوکها و تابورهای عثمانلی عملیات بیشماری را در شمال غرب (تورکایلی)، غرب و جنوب غرب ایران انجام داد، با دادن بیش از هزار شهید و وارد آوردن تلفات و ضایعات بسیار به ارتش روسیه موفق به آزاد ساختن بسیاری از شهرهای تورکایلی بویژه در مناطق جنوبی استان آزربایجان غربی (قوشاچای، سولدوز، اوشنو، ساووجبولاق، ساققیز، پسوه، بوکان، بانه، سردشت، ...) که قوای روس و متحدان آسوری و ارمنی او بیش از ٢٠٠٠٠ تورک و کورد را قتل عام کرده بودند شد. از جمله قوای عمر ناجی تحت فرماندهی متصرف کرکوک خالد افندی، از مسیر سولدوز به طرف اورمیه حرکت و در ٤ ژانویه پس از دادن ضایعات و تلفات بسیار اورمیه را آزاد کرد. در ١٢ ژانویه ١٩١٥ نیروهای ابراهیم فوزی تبریز را آزاد نمودند و قوای عمر ناجی هم متعاقبا به شهر وارد شد و مدتی در آن ماند. در ١٤ ژانویه تومن ژاندارمای وان از طریق قوتور، دیلماقان را آزاد کرد. .... عمر ناجی در غرب ایران در لورستان هم به سازماندهی بختیاریها برای جنگ بر علیه انگلیسها اقدام نمود و سپس به الاحواز (اهواز) و حویزه در عربستان رفته خطوط نفت تحت کونترول انگلیسها را تخریب کرد....
عمر ناجی در آزربایجان دوچار تیفوس
شد. برای معالجه به کرکوک وابسته به ولایت موصل عثمانلی منتقل گشت و در ٢٩
جولای سال ١٩١٦ فوت کرد. پس از مرگ باقیماندهی مفرزهی او در بؤلوکهای ٤ پیاده
و ١ سواری به فرماندهی امیر آسلان بیگ از قفقاز وابسته به قولاوردوی ١٣ ادغام
شد. مزار عمر ناجی در شهیدلیک شهر کرکوک است. والی موصول حیدر بیگ به خاطرهی وی نام
مشهورترین محلهی کرکوک را از کؤپروباشی به «عمر ناجی
میدانی» تغییر داد.
منابع:
مرثیهی تورکی برای سعید سالماسلی:
سُعَدانین امیرِ والاسی (قوتلولارین اولو نویانی)
http://sozumuz1.blogspot.com/2017/06/blog-post_5.html
شاعر ملی معلم فیضی افندی، سرایندهی
مرثیهی سعید سالماسلی است
http://sozumuz1.blogspot.com/2019/08/blog-post_92.html
Dr. Fethi
Tevetoğlu. Ömer Naci
https://issuu.com/toluhan/docs/fethi_teveto_lu_-__mer_naci
ÖMER NÂCÎ
http://teis.yesevi.edu.tr/madde-detay/omer-naci
Ömer Naci Bey’in Paris’ten İran’a
Yolculuğu
https://www.nesra.org/omer-naci-beyin-paristen-irana-yolculugu/
Yrd. Doç. Dr. Sadık Sarısaman.
Ömer Naci Bey Müfrezesi
İran Meşrutiyet Devrimi’nde Bir
Jöntürk: Ömer Naci
http://inciraltitarihcemiyeti.com/iran-mesrutiyet-devriminde-bir-jonturk-omer-naci/
Bir Sakıncalı (!) Adam: Ömer Naci
- Yazan: OZAN BODUR
https://www.tarihistan.org/bir-sakincali-adam-omer-naci-yazan-ozan-bodur/18421/
زندگینامه، خدمات اجتماعی و
فرهنگی میرزا سعید سالماسلی در انقلاب مشروطیت. علی اصغر غفوری نیا، دوکتور توحید
ملک زاده دیلمقانی
گؤروتلهرین یازیلاری
قلمییله، نطقویلا، سونرا دا ایران یولوندا
قیلیجییلا سئوگیلی ملّتینین اقبالینا جان وئرهن قیمتلی شهید عمر ناجی
Kalemiyle, nutkuyla, sonra da İran yolunda kılıcıyla sevgili milletinin
ıkbalına can veren kıymetli şehit Ömer Nâci
مشهدی اسماعیل میابی ایلهعمر ناجی (هر ایکیسی
شهید دوشموشدور)
Meşedi İsmail Miyânbi ile
Ömer Nâci (Her ikisi şehit düşmüştür)
اتّحاد و ترقّی جمعیتی
مرخّص مسئولو وطنپرور ع. ناجی ایراندا بولوندوغو اثنادا چکدیرمیش اولدوغو بیر
فوتوقرافی
İttihad ve Terakki
Cemiyeti murahhas mes’ûlu vatanperver muhterem Ö. Nâci Bey’in İran’da
bulundukları esnada çektirmiş oldukları bir resim
انقلابچی ناجی بهی،
ایراندا ایکهن
İnkılapçı Nâci Bey İran’da
iken
موصل والیسی حیدر بهی
ایلهشهید عمر ناجییِ مرحوم حرب قیافتینده
Musul vâlisi Haydar Bey
ile şehit Ömer Nâci-yi merhum harp kıyafetinde
دیلمان-سالماس، باتی
آزهربایجان، تورکایلی. سعیدیهاوخولو اؤیرهنجیلهری توپلو گؤروت، مدیر عمر
ناجی اؤن سیرادا اورتادا، سعید سالماسلی آیاقدا ان ساغدا، آرخا ایکی سیرادا
اؤیرهتمهنلهر
Dilman-Salmas, Batı
Azerbaycan, Türkili. Saidiye okulu öyrencileri toplu görüt. Müdür Ömer Nâci
önsırada ortada, Said Salmaslı ayakta en sağda. Arka iki sırada öyretmenler.
ایراندا کورد مجاهدلهری
ایلهعوثمانلی ضابطانی آراسیندا اؤندهدوربونلو محترم شهید ناجی
İranda Kürt mucâhitleri
ile Osmanlı zâbitanı arasında önde dürbünlü muhterem şehid Nâci
Mucâhid-i hürriyet Niyâzi,
Ömer Nâci ve Eyüp Sabri bey efendilerin Trabzon Heyetiyle bir arada Manastır’da
alından resimleri
استحصالِ مشروطیت ایچین اوغراشان فداکارانهبالفعل معاونتدهبولونماق اوزهرهاوّلجهایرانا عزیمت ائتمیش اولان وطنپرورِ غیور ع. ناجی بهیین عودتیندهترابزوندا بعض ذواتِ محترمهایلهبیرلیکدهچکدیردییی رسم. ساغدا اوتوران ناجی، سولدا اوتوران شاعرِ محترم امین بهیلهردیر.
İstihsâl-ı Meşrutiyet için
uğraşan ve fedâkârâne muâvinette bulunmak üzere evvelce İran’a azimet etmiş
olan vatanperver-i gayur Nâci Bey’in avdetinde Trabzon’da bazı zevât-i
muhterime ile birlikte çektirdiği resim. Sağda oturan Nâci, solda oturan şâir-i
muhterem Emin Beyleridir.
عمر ناجینین کرکوکدهسینداشی
Ömer Nâci’nin Kerkük’te sintaşı
Ömer Nâci ağıtı
Ömer Nâci Türkili’nde Ali İhsan Paşa, Halil Paşa vs gibi milli kahraman sayılır.
Türkili İran’ın kuzeybatısında Türklerin bitişik ve çoğunluğu oluşturarak yaşadıkları geniş etnik alan-milli bölgedir. Türkili’nin sâdece yarısı Azerbaycan bölgesindedir, öteki yarısı ise geçmişte Irâk-i Acem veya Cibal adlandırılan bölgeye dahildir.
[1] ترکیب ....ایلی به معنی کشور و معادل پسوند فارسی .ستان و پسوند
عربی .یه است. در این شعر «غربتایلی» به معنی غربتستان و دیار غربت، «ایرانایلی»
به معنی کشور ایران، ایرانستان، ایرانیه است. به همین قیاس «تورکایلی» نام
منطقهی ملی تورک در شمال غرب ایران و وطن تورک هم به معنی کشور تورک – تورکستان -
تورکیه است.
[2] دئوریک جملهدیر. سؤیلهنهن بودور: ملّتین
اعاظمی ناجی گیبی بیر اوغلو اولدوغو اوچون، اونون آتاسینا حسد ائدهر
[3] شرح حال سعید سلماسی، مجلهی یادگار، سال سوم، شمارهی دهم، صص
٧٧- ٨٣
[4] Dr. Fethi
Tevetoğlu, ÖMER NACİ, Sayfa 94. Türk Büyükler Dizisi: 45. Kültür ve Turizm
Bakanlığı Yayınları: 817
İster isek
biz de yaxşı gün görek,
Gerekdir kim
ürek üreye vérek.
Gel qardaşım
dost olaq!
Qesâvetden
qurtulaq!
İster isek
kim qurtulaq belâdan,
Senlik
menlik artıq çıxsın aradan!
بنا
به حکمت ناجی خطیباوغلو عمر ناجی این شعر را به لهجهی بومی زبان تورکی در
آزربایجان سروده است. اما در ابیاتی که نقل شده فورمهای استانبولی «یورهک» به
جای اورهک و تعبیر احتمالا اشتباه «خلاص اولماق» (به جای خلاص اولاق، قورتولاق) و
اصطلاح نه چندان مناسب «لازمدیر» (به جای گهرهک) را بکار رفته است. سه مورد مذکور
ترمیم شد.
[5] مدرسهی سعیدیه - اولین مدرسهی تاسیس شده به سبک نوین در دیلمقان
که به پیشنهاد هیات معارف سالماس و به قدردانی از سعید سالماسی «سعیدیه» نامیده
شده بود، پس از فاجعهی جیلولوق در سال ١٩١٨ همزمان با تصرف دیلمقان به دست اشرار
آسوری تعطیل گشت و میرزا ابوالحسن خان شبستری مدیر، میرزا حسین تبریزی معلم و دهها
تن از دانشآموزان مدرسه توسط آنها کشته شد. مدرسهی سعیدیه در سال ١٩٢٢ با نام
جدید «پهلوی» از طرف ادارهی معارف آزربایجان دوباره گشوده و تبدیل به یک مدرسهی
فارس شد.
اشعار تورکی عبدالرزاق سلماسی در نشریهی اجتهاد
استانبول-١٩١٤: اویانیقکهن، هر شئیله غملهنیریز
[6] دو سند از شخصیت ملی تورک مرتضی قلیخان بیات - اقبال السلطنه ماکوئی:
جمعآوری قوشون برای آزادسازی روستاهای منطقهی نخجوان اشغال شده توسط ارمنیان و
سرکوب اشقیای کورد اسماعیل آقا سیمیتقو
[7] خلیل بیگ و یا خلیل پاشای بعدی، عموی انور پاشا وزیر جنگ و
صدراعظم عثمانلی بود که بعدها در جریان تاسیس یک دولت واحد تورک از دربند در شمال
تا تهران و کنگاور در جنوب بنام آزربایجان و تحت حمایت عثمانلی قرار گرفت. وی با
عنوان فرماندهی اوردوی اسلام به همراه رهبر ملی تورک جمشیدخان سوباتایلی افشار
اورومی – مجدالسلطنه تورکایلی را از اشغال نیروهای ارمنی و آسوری و روسیه و
انگلستان آزاد ساخت. تقی رفعت، یکی دیگر از تورکگرایان در آن مقطع، به هنگام ورود
نیروهای متحدهی تورک عثمانلی - تورک ایلیلی به تبریز به فرماندهی خلیل پاشا با
تقدیم شعری تورکی با نام «استقلال دهنده» به استقبال وی شتافت. خلیل پاشا از قهرمانان ملی
تورکایلی است.
[8] سلماس و دوره مشروطیت. اثر جلیل بخشپور، به کوشش فیروز منصوری.
موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
[9] سعید سالماسی در دورهی جنگ داخلی در تورکایلی (بین تورکهای
مشروطهطلب و مخالفان آنها) در سال ۱۹۰۹ و در سن ۲۱ سالهگی به یک هستهی
پنج نفره از ناسیونالیستهای تورک و اعضای اتحاد و ترقی منسوب به گنج عثمانلیلار
(اسماعیل افندی، یعقوب افندی، مصطفی افندی، خلیل افندی....)، که به نیت یاری به مشروطهطلبان
تورک عازم آزربایجان بودند پیوست. این گروه چریکی به فرماندهی خلیل بیگ پس از طی
مسیری طولانی و به همراه نفراتی که در مسیر راه به ایشان ملحق شدند، از مرز قوتور
به آزربایجان وارد شد. پنج روز نخست را به تبلیغات و تعلیم نیروهای چریکی بومی در
سالماس به منظور آماده کردن نیرویی مسلح برای مقابله با قوای ماکو (وفادار به دولت
قاجار و مخالف مشروطهی انگلیسی) و تصرف خوی و اورمیه و نهایتا تبریز گذراند. روز
پنجم، دو هزار – سه هزار اشقیای کورد، به کمینگاه تیمی پنجاه نفره از چریکهای
تورک مزبور در موقع ههشهرید (حاشیه رود) و گروهی دویست نفره از شاهیسئوهنهایی
که به یاریشان آمده بودند، حمله نمود. در نخستین نبرد چریکهای تورک به فرماندهی
خلیل بیگ با دادن چهل شهید و ٥٠-٦٠ مجروح، موفق به شکست دادن مهاجمین کورد شدند.
اما پس از آن مورد تهاجم یک گروه منتخب و گزیدهی دویست نفره از نفرات کورد قرار
گرفتند. در این نبرد، گروه چریکی تورک یک شهید و دو مجروح دیگر داد. شهید مذکور،
سعید سالماسی بود.
No comments:
Post a Comment