Saturday, August 19, 2017

شعر فخريه‌ي صابر و عناصر هويت ملي تورک در آن


شعر فخريه‌ي صابر و عناصر هويت ملي تورک در آن

مئهران باهارلي



فخريّه


هر
چند اسيرانِ قيوداتِ زمان‌يز
هر چند دچارانِ بليّاتِ جهان‌يز
ظنّ ائتمه که بو عصرده آواره‌يِ نان‌يز
اوّل نه ايديک‌سه، يينه بيز شيمدي همان‌يز...
تورانلي‌لاريز، عاديِ شغلِ سلف‌يز بيز
اؤز قوموموزون باشينا انگه‌ل کلف‌يز بيز!

ظلمت‌سئوه‌ر انسانلاريز اوچ بئش ياشيميزدان
فتنه گؤيه‌رير توپراغيميزدان، داشيميزدان
تاراج ائده‌ره‌ک، باج آليريز قارداشيميزدان
چيخماز، چيخابيلمه‌ز ده بو عادت باشيميزدان
اسلافيميزا چونکه حقيقي خلف‌يز بيز!
اؤز قوموموزون باشينا انگه‌ل کلف‌يز بيز!

اوْل گون که «مَلِک‌شاهِ بزرگ» ائيله‌دي رحلت
ائتديک ايکي نامردْ وزيره تبعيّت
قيرديق او قَدَر بير بيريميزده‌ن که نهايت
دوشمن قاتيپ ال، تختيميزي ائيله‌دي غارت
اؤز حقّيميزي گؤزله‌مه‌يه بي‌طرف‌يز بيز!
تورانلي‌لاريز، عادي شغل سلف‌يز بيز!

بير وقت اولوپ لشکرِ «چنگيز»ه طرفدار
«خارزمي»له‌ري محو ائله‌ديک قتل ايله يکبار
خارزمي‌له‌رين شاهي فرار ائيله‌دي ناچار
مسجدله‌ري، مکتبله‌ري ييخديق يئره تکرار....
حقّا که سزاوارِ نشان و شرف‌يز بيز!
اؤز دينيميزين باشينا انگه‌ل کلف‌يز بيز!

بير وقت ده «دعوايِ صليب» اولدو مهيّا
دعوادا فرنگي‌له‌ره غالب گليپ، امّا
دينجه‌لمه‌ييپ، ائتديک يينه بير فاجعه برپا
اؤز تيغيميز، اؤز ريشه‌ميزي کسدي سراپا
گويا که بياباندا بيته‌ن بير علف‌يز بيز!
اؤز قوموموزون باشينا انگه‌ل کلف‌يز بيز!

بير وقت داخي «قاراقويون»، «آغ قويون» اولدوق
«آزه‌رباجان»ا، هم ده «آناتولو»يا دولدوق
اول قَدْر قيريپ بير بيريميزده‌ن که يورولدوق
قيرديقجا يورولدوق، و يورولدوقجا قيريلديق.
تورانلي‌لاريز، عاديِ شغلِ سلف‌يز بيز!
اؤز قوموموزون باشينا انگه‌ل کلف‌يز بيز!

بير وقت ساليپ تفرقه، اولدوق ايکي قسمت
«تيمور شاه»ي بير پاراميز ائتدي حمايت
«خان ايلديريم»ا بير پاراميز قيلدي اطاعت
قانلار ساچيليپ، آنقارا`دا قوپدو قيامت...
احسن بيزه! هم تيرزن‌يز، هم هدف‌يز بيز!
اؤز قوموموزون باشينا انگه‌ل کلف‌يز بيز!

«تيمور شهِ لنگ»ه اولوپ تابعِ فرمان
«خان توختاميش»ي ائيله‌ديک آل قانينا غلطان
تا اولدو «قيزيل اوْردا»لارين دولتي تالان
موسکووْ شاهينا فايده‌بخش اولدو بو ميدان...
اليوم اوروسلاشماق ايله ذي‌شرف‌يز بيز!
اؤز دينيميزين باشينا انگه‌ل کلف‌يز بيز!

بير وقت «شهْ ايسماعيل»، و «سلطانِ سليم»ه
مفتون اولاراق ائيله‌ديک اسلام‌ي دو نيمه
قويدوق ايکي تازه آدي، بير دينِ قديمه
سالدي بو تشيّع، بو تسنّن بيزي بيمه
قالديقجا بو حالتله سزايِ اسف‌يز بيز!
اؤز دينميزين باشينا انگه‌ل کلف‌يز بيز!

«نادر» بو ايکي خسته‌لييي توتدو نظرده
ايسته‌ردي علاج ائيله‌يه بو قورخولو درده
بو مقصد ايله عزم ائده‌ره‌ک گيردي نبرده
مقتولن اونون نعشيني قويدوق قورو يئرده
بير شئي‌يِ عجيب‌يز، نه بيليم، بير تُحَف‌يز بيز!
اؤز دينيميزين باشينا انگه‌ل کلف‌يز بيز!

ايندي يينه وار تازه خبر، تازه تماشا
«ايرانلي‌ليق»، «عوثمانلي‌ليق» اسمي اولوپ اِحيا
بير قطعه يئر اوستونده قوپوپ بير يئکه دعوا
ميدان که قيزيشدي اولاريق محو، سراپا
اونسوز دا اگر چند که يک‌سر تلف‌يز بيز!
اؤز قوموموزون باشينا انگه‌ل کلف‌يز بيز!

چند نکته‌ي قابل توجه در اين شعر تاريخي:

١-صابر در اين شعر «ايرانيت» را به عنوان يک هويت تورک بکار مي‌برد. موضوع اين شعر در باره‌ي اختلافات و برادرکشي‌هاي داخلي بين تورکان است. وي بعد از اينکه نمونه‌هايي اسفبار از برادرکشي‌هاي بين تورکان در تاريخ را مي‌دهد، به موضوع کشمکش بر اساس «ايرانلي‌ليق» (ايرانيت) و «عوثمانلي‌ليق» (عثمانيت) بر سر يک تکه خاک و اختلاف ارضي در آن سالها بين دو دولت تورک قاجاري و عثماني، به عنوان مصاديق برادرکشي داخلي بين تورکان اشاره مي‌کند. اين همان «برداشت تورکي از هويت ايراني» است که در بين تورکها قبل از مشروطيت وجود داشت. تورکها قبل از مشروطيت، دولت ايران را يک دولت تورک و ايران را سرزميني با اکثريت جمعيتي تورک که در طول تاريخ تورکان در راه فتح و حفظ آن خونهاي بسيار ريخته بودند، مي‌ديدند. اين تلقي تورکان از ايران و ايرانيت به عنوان يک واحد و پديده و هويت تورکي، در دوره‌ي مشروطيت، با ايجاد هويت ملي مدرن ايراني بر اساس هويتهاي فارسي، تاجيکي، پارسي، آريائي، زرتشتي و تورک‌ستيزي و تورک‌زدائي ... براي هميشه نابود شد.

٢-صابر در شعر خود، از تشيع و تسنن به عنوان بيماري نام مي‌برد و مي‌گويد که پيروي فاناتيک دسته‌اي از تورکها از شاه اسماعيل و دسته‌ي ديگر از سلطان سليم باعث شد که تورکان اسلام را دو شقه کنند. وي تورکان را به سبب اين عمل اسف‌انگيزشان، مانع و بلايي براي دين اسلام مي‌شمارد. صابر سپس از نادرشاه افشار به سبب اينکه در صدد از بين بردن اين درد وحشتناک برآمده بود به نيکي ياد کرده و قتل وي را نمونه‌ي برادرکشي تورکي و بي‌شعوري تورکان «اين انسانهاي تاريکي‌پرست، اين موجودات عجيب» مي‌داند. در مجموع مي‌توان گفت افکار صابر در عرصه‌ي ديني، منطبق بر درک اسلام تورکي و مواضع رهبران و پيشگامان تورک‌گرايي دموکراتيک در آغاز قرن بيستم که نوعاً مدافع نوانديشي ديني تورک بودند است.

٣- صابر در اين شعر، اولگويي هميشگي در تاريخ تورک را بيان مي‌کند: تورکها هم هدف و هم تيرزن هستند. نخست بر دشمنان (صليبيان، فرنگيان، موسکو، ...) غالب مي‌آيند، اما سپس به خودزني و برادرکشي و تيغ زدن به ريشه‌ي خود مي‌پردازند. آنها، مانند علف هرزه آنقدر بر سر و روي يکديگر مي‌کوبند و يکديگر را قتل و کشتار مي‌کنند که هر دو طرف کاملاً تضعيف مي‌شوند و زمينه را براي تسلط و استيلاي دوباره‌ي همان دشمن اوليه بر تورکان مهيا مي‌کنند. به واقع اين اولگو که صابر در شعر فخريه تشريح مي‌کند، دقيقاً همان اتفاقي است که در دوران مشروطيت اتفاق افتاد. رهبران تورک بدون شعور ملي تورک مشروطيت، آزربايجان‌گرايان ايران‌گرا و آزربايجان‌گرايان پان‌ايرانيست، به جاي پيروي از ايدئالهاي آزاديخواهي و اصلاحات و قانونمداري آغازين مشروطيت (مانند مشروطيت عثماني)، دولت تورک قاجاري را به جاي دشمن نشاندند و با ايجاد جنگ داخلي بين تورکان تحت عنوان آزاديخواهان- مستبدان (دولت قاجاري)، مشروطه- مشروعه،  و ... حرکت مشروطيت را به مسير انقلابي‌گري، خشونت، هرج و مرج، آنارشيسم، تروريسم، براندازي و ... منحرف کردند و بدين ترتيب هم زمينه‌ي کودتاي رضاخان به عنوان يک ديکتاتور نجات‌‌دهنده‌ي کشور از هرج و مرج و سقوط دولت تورک قاجاري، و هم بي‌دفاع شدن مردم تورک در مقابل تهاجمات ارمني و آسوري و کورد در سالهاي جنگ جهاني اول را فراهم نمودند (آن دو بودند گرم زد و خورد، سومي آمد و زر را زد و بُرد ...) 

٤-زبان صابر در اين شعر و کليه‌ي اشعار ديگرش، «تورکي معيار» آن دوره است. اين تورکي معيار يک تورکي بسيط و مشترک بر اساس «تورکي عثماني» (شيمدي، يينه، داخي، توپراق، پسوند فعلي اول شخص جمع يز به جاي يک، ...) بود که با واژگان «تورکي تورکماني» (يئکه، ايمدي، اؤز، ياخشي، ...) تقويت مي‌شد. تورکي معيار مذکور که علاوه بر قفقاز، در ميان نخستين نسل از تورکي‌نويسان و تورک‌گرايان در تورک‌ایلي (جمشيدخان افشار اورومي، سعيد سلماسي، ... ) هم بکار مي‌رفت، پس از سالهاي ١٩٣٦-١٩٣٧ در جمهوري آزربايجان شوروي و در راستاي سياست آزربايجانيسم و تورکي‌زدائي استاليني-ميکوياني، ممنوع و طرد شد و جاي خود را به زبان آزربايجاني داد.

٥-شعر فخريه‌ي صابر يک نمونه‌ي بسيار جالب از طرز نگرش و تحليل تورک‌گرايان نخستين از مسائل ملت تورک و پيرامونشان است. اين نگرش که به دور از توهم توطئه و انگشت بيگانه و عامل خارجي را در تمام مشکلات و ناکاميها ديدن است، بر محور آسيب‌شناسي مسائل و عوامل داخلي و انتقاد از خود بنياد گذارده شده است. صابر نيز در فخريه‌ي خود به عنوان يک روشنفکر مسئول در برابر ملت و حقيقت، بر خلاف شعار طرفداران توهم توطئه که ادعا مي‌کنند «تورک، دوستي به جز تورک ندارد (تورک‌ون تورک‌ده‌ن باشقا دوستو يوخدور»، مي‌گويد که «تورک، دشمني به جز تورک ندارد (تورک‌ون تورک‌ده‌ن باشقا دوشمه‌ني يوخدور». اين وجيزه به ويژه در مورد ملت تورک ساکن در ايران صادق است که در يک صد و بيست سال گذشته مانع و سد اصلي داخلي در راه حفظ هويت ملي تورک و احقاق حقوق و منافع سياسي‌اش، جريانات موسوم به پان‌ايرانيستهاي تورک، آزربايجان‌گرايي (آزربايجان‌گرايي ايران‌گرا، آزربايجان‌گرايي پان‌ايرانيستي، آزربايجان‌گرايي استالينيستي، آزربايجان‌گرايي شارلاتانيستي-لومپني)، تورکهاي چپ ايراني و ... بوده‌اند.

٦-صابر يک تورک‌گرا بود. وي در تمام آثارش هويت ملي خود و ملت خود را «تورک» و زبان خود را «تورکي» مي‌دانست. چنانچه در شعر ديگري در باره‌ي ستارخان مي‌گويد: «تورکله‌ر ستارخانيله عهد و پيمان ائتديله‌ر. تورکلوک، ايرانلي‌ليق تکليفين ايفا ائتديله‌ر» .... (در اينجا نيز صابر مطابق نگرش تورکان در پيش از مشروطيت، ايرانيت را زيرمجموعه‌ي تورکيت دانسته است). شعر فخريه‌ي وي هم، در باره‌ي مسائل فرهنگي و اخلاقي در تاريخ ملت تورک است. با اينهمه در جمهوري آزربايجان با بازنويسي تاريخ و وارونه‌نمايي، و در راستاي اوامر و مطامع موسکو، با مخفي نمودن «مليت تورک» صابر و  «تورکي‌نويسي‌»اش، از او يک آزربايجاني و آزربايجان‌گرا ساخته‌اند. اما صابر در همين شعر نيز پاسخ اين تاريخ‌بافان و جاعلين هويت ملي را مي‌دهد. آنجا که مي‌گويد «در حال حاضر به شرف روس‌شدگي نائل شده‌ايم». در اينجا صابر صنعت «وارونه‌سازي» (آيروني بلاغي، طعن، ريشخند،...) را بکار برده و مقصود وي از «ذي‌شرف» شدن با روس‌شدگي، «بي‌شرف» شدن با روس‌شدگي است. حاصل کلام آنکه «اعتقاد به هويت ملي آزربايجاني، مصداق ذي‌شرف شدن در نتيجه‌ي روس‌شدگي در روزگار ماست».....

مئهران باهارلي. تئوري توطئه و يا توهم در ميان تورکان

No comments:

Post a Comment