تئوري توطئه
و يا توهم در ميان تورکان
مئهران
باهارلي
اخيراً در ميان تورکان جرياني اسير تئوري توطئه و يا توهم پيدا شده است. از توسعهطلبي و تروريسم کوردي و يا روند ملتشوندگي کوردها صحبت کنيد؛ از لزوم بهروز شدن و رفرم در امهات اسلام به عنوان يک دين و ضرورت ورود جوامع مسلمان به عصر مدرنتيه سخن بگوئيد؛ از کشمکش هزارسالهي تورک-تاجيک و فرمهاي گوناگون آن در عصر سلجوقي، صفوي، قاجار؛ و نهايتاً در عصر حاضر و ناسيوناليسم افراطي، استعمار و نژادپرستي فارسي بحث نمائيد؛ از اسلاميسم و تطور حاکميت اردوغان به سوي نظامي توتاليتر در تورکيه شکايت کنيد؛ از لزوم برابري زن و مرد، احترام به حقوق بشر، جدائي مطلق دين و دولت، احترام به حقوق ديگرانديشان و ديگرباشان، لغو اعدام، آزادي پوشش زنان سخن بگوئيد؛ فرقي نميکند. همه را تبليغات و بازيهاي صهيونيستها، يهوديساخته و اسرائيلپرداخته مينامند. اين جريان در مورد هر مساله و هر مشکلي که ملت تورک، کشورهاي آزربايجان، ترکيه، ايران، جهان اسلام و يا کل دنيا با آن مواجه است، انگشت صهيونيسم، يهوديان و اسرائيل را ميبيند.
حتي برخي از تورکها
دامنهي تئوري توطئه و توهمات خود را گستردهتر کرده و در پشت هر مشکل ملت تورک و جهان
اسلام، در گذشته و امروز، علاوه بر يهوديان و صهيونيستها انگشت صفويزدهها، ماسونها،
بهائيها، غربيان و اروپائيان، ليبرالها، سکولارها و ... را هم ميبينند.
تجلي ديگر تئوري
توطئه در ميان بعضي از فعالين تورک آن است که هرگاه شخصي انديشهاي نو و يا متفاوت
از پيشداوريها و جزميات ايشان بر زبان آورد، فوراً وي را بسته به مورد عامل نفوذي
ملايان، ايرانگرايان، اسرائيل، موساد، سيا، اطلاعات، پان تورکيستها، تورکيه، ميت، کمونيستها،
..... مينامند که در صدد از بين بردن «ملت آزربايجان»شان ميباشد.
اين بيماري اجتماعي
در ميان ملت فارس نيز شديداً و در اشکال گوناگون «بيگانهترسي»، «فرهنگ داييجان ناپلئوني»،
«انگشت انگليس را در همه کار ديدن»، ... شايع است. اينگونه پارانويا ريشههاي
بسيار عميقي در تاريخ جامعهي فارس -ايراني دارد و حتي بنيان ميتولوژي و افسانهها
و داستانهاي ملي وي را در قالب «نبرد انيران و توران بر عليه ايران» تشکيل ميدهد.
در دوران معاصر نيز اين امر که ناسيوناليستهاي فارس و پانايرانيستها خواستهاي مدني
و سياسي ملت تورک را زائيدهي تورکيه-اردوغان و جمهوري آزربايجان-علييف ميدانند و
در گذشته نتيجهي تحريکات عثماني و شوروي ميدانستند؛ و يا هر کس که خود را تورک بداند
را پانتورک و پانتورکيست و ضد فارس معرفي ميکنند، تظاهر ديگري از تئوري توطئه و
يا توهم ريشهدوانده در ميان جامعهي فارس است.
قابل ذکر است
که عين اين بيماري اجتماعي در ميان آزبايجانگرايان استالينيست هم وجود دارد. اين دستهي بشدت
پارانوياک نيز، به منظور حذف ديگرانديشان و تحقير و شيطانسازي از مدافعين ملت
تورک و هويت ملي تورک و منتقدين مهندسيهاي قومي استعماري و نژادپرستانه و اليتيست
«آزري»، «آزربايجاني»،.... به هرکسي که خود را مانند تودهي مردم ما تورک ميداند مارک
«افندي» و «عوثمانلياوشاغي» (نوکر عثماني) زده، آنها را «پانتورک» و «پانتورکيست»
و «نژادپرست» و ..... مينامند. (به عنوان نمونه نگاه کنيد به مواضع ضد تورک معروف
علي. اصغ.، از آزربايجانگرايان شارلاتانيست-لومپنيست و از مدافعين هويت
استعماري، نژادپرستانه و اليتيست «آزربايجاني»، «آزري»،....»).
ريشههاي رفتاري، اجتماعي و روانشناختي تئوري توطئه
من اين عادت را
که در هر مشکل و مساله، انگشت صهيونيستها و يهوديان و کلاً دسيسهيِ پنهانِ ديگرانِ
پرقدرت را ميبيند، نشانگر عقبماندگي ذهني، فرهنگي، سياسي و مدني و يک بيماري جدي
اجتماعي، ناشي از دلائل زير ميدانم:
١-کمحوصلهگي و تنبلي ذهني
٢-کماطلاعی، ناآگاهی، بيخبري، جهل و اصرار بر اينها
٣-عادت نداشتن به کنجکاوی، تدقيق، بررسي همهجانبهي یک
مساله و يا اتفاق، آنهم پس از دریافت اطلاعات و معلومات کافی و مستندات محکم و انجام
آزمایشهای لازم؛ مراجعه نکردن به تحقيقات و تئوریهای علمي موجود در بارهي موضوع و
تجزیه و تحلیل تاریخی و زنجیرهای حوادث
٤-خو گرفتن به سادهسازيها و خودارضاکنيهاي ذهني فوري
از طريق قائل شدن به عوامل خيالي و غيرواقعي در پشت حوادث و دلايل سطحي و کودکانه براي
تفسير اتفاقات که در گذشته به صورت اِسناد همهي رويدادهاي ناگوار به «اهريمن و شيطان
و اجنه و از مابهتران» و ترجيح دادن «جادو و جنبل و دعا و نذر» براي تفسير و حل مسائل
و مشکلات تجلي ميکرد
٥-نبود خودآگاهي، بصيرت، جسارت و بلوغ کافي براي اعتراف
به غفلت و وجود اشتباهات، کاستيها و ضعفهاي خود و تمرکز بر خود و آنها
٦- فرار آگاهانه
از بحران برای ايدهآليستهائي که از عملی کردن آرمانهايشان ناتوانند
٧-ناهنجاريهاي رواني،
از کمرنگ شدن مرزهاي بين خيال و واقعيت تا پارانويا. بسياري از ديکتاتورها مخصوصاً
آنها که داراي ايدئولوژيهاي توتاليتر هستند و نوعاً به شر مطلق و خير مطلق و ضرورت
از بين بردن اشرار و حذف ديگرانديشان معتقدند،
از پارانوياي عميق رنج ميبرند. (در گذشته بسياري از سلاطين از جمله شاهان صفوي به
محض بر تخت نشستن، همهي برادران خود را کور ميکردند تا گزندي از سوي آنها به خودشان
و حاکميتشان نرسد. در زمان معاصر، استالين نمونهي ديگري از اين ديکتاتورهاي پارانوياک
است.).
٨-....
علل شيوع فرهنگ تئوري توطئه در ميان تورکان
شيوع فرهنگ تئوري
توطئه در ميان تورکان در دهههاي اخير، علاوه بر عوامل فوق معلول عوامل چند ديگري است.
از جمله:
١-شتاب گرفتن روند فارسسازي اجباري و فارسشوندگي ملت تورک
به لحاظ هويت ملي و فرهنگي در دو قرن اخير که باعث شده خصلتهاي منفي و عادات عقبماندهي
جامعهي توسعهنيافتهي فارس نيز- مانند فرهنگ تئوري توطئه- اِدخال و در ميان تورکان
خودي گردد.
٢-سياست يک صد سالهي استعمار داخلي خشن فارسي در مناطق
تورکنشين ايران که باعث پسرفت فاجعهآميز و عقبماندگي مفرط و توسعهنيافتگي شديد
اجتماعي-سياسي در اين مناطق و ملت تورک شده است.
٣-شيوع فرهنگ مذهبي-اسلاميستي در قرن بيستم در ايران و بويژه
انديشههاي خميني- ولايت فقيهي که عموماً ديگرهراسي و دشمنتراشي، و خصوصاً شيطانسازي
از يهوديان (و بهائيان، غربيان، آمريکا، ليبرالها، ...) از ارکان آن است. اين فرهنگ
در نهايت توانست عوام تورکها را نيز به پيشداوري در بارهي يهوديان و يهوديستيزي
وادارد.
٤-انديشهي مارکسيسم و کمونيسم روسي که از طريق «حزب توده»
و سپس «فرقهي دمکرات آزربايجان» و در حال حاضر «آزربايجانگرايان استالينيست» نزديک به يک قرن بر جامعهي روشنفکري و سياسي سکولار تورک حاکم بود و باعث تخريب همهجانبهي
بنيانهاي فرهنگ سياسي ملت تورک شد. در اين انديشهيِ مانندِ اسلاميسم به شدت جزمي و
غيرستيز نيز، علاوه بر سادهانگاريهايي مانند همه چيز را به صورت خير مطلق و شر مطلق
ديدن و جبر تاريخ و ...، تئوري توطئه و توهم و دشمنسازي، نفرت از مخالفان، ... در
قالب «امپرياليسم جهاني» و «ستون پنجم»، .... جايگاه مرکزي دارد و منجر به فاجعههائي
مانند قتل دهها ميليون تن در حين تصفيهي بزرگ توسط استالين و ... شده است.
٥-وجود الگوي
دوروئي اخلاقي، فرار از مسئوليت و توجيه غفلت و کاهلي و لاقيدي و ديگر رفتارهاي
غيرقابل قبول خود. از اين روش اغلب محققين، هنرمندان و ادبا و نخبگان تورک که
آفرينشهاي علمي و هنري و ادبيشان صرفاً به فارسي است استفاده ميکنند. به عنوان
نمونه آنها در جواب اين سوال که چرا آثار علمي، ادبي و هنري خود را نه به تورکي،
بلکه به فارسي ميآفرينند، نبود سيستم آموزشي به زبان تورکي و در نتيجه دولت را
متهم ميکنند. در حاليکه اين بهانه از يک روشنفکر و نخبه غيرقابل قبول است. زيرا
وظيفهي يک نخبه و روشنفکر، نه فرمانبرداري از سيستم ديکتاتوري و استعماري، بلکه
مخالفت عملي و قيام بر عليه آن با تورکينويسي و تورکيخواني و ... است. بنابراين در
حاليکه در اين مورد مشخص، مسئول اصلي نخبگان مذکور هستند، اما آنها همواره براي مخفي
نمودن اين واقعيت، انگشت اتهام را به سوي ديگران متوجه ميکنند.
٦-سرخوردگي ملي
و شکستهاي سياسي پي در پي جنبشهائي که تورکها در آنها نقشي اساسي داشتند. به عنوان
نمونه تورکان که خود آغاز کنندهي جنبش مشروطيت بودند در نتيجهي آن به طرزي
تحقيرآميز از حاکميت رانده شده و به ملتي اسير و مستعمره تبديل شدند (سپس شکست جنبش
پسيان، آزاديستان، حکومت ملي آزربايجان، قيام عشاير جنوب، تشکيلات حزب توده- نهضت
آزادي- مجاهدين خلق- فدائيان خلق ... که عمدهي رهبرانشان تورک بودند، حرکت خلق
مسلمان، ...)
در نتيجهي
عواملي که فوقاً شمرده شد امروز تمرکز بسياري از نخبگان تورک در تفسير رويدادها،
به جاي عوامل دروني بر عوامل خارجي است. توسل به تئوري توطئه و اِسناد دادن همهي
مشکلات به ديگران (فارسها، دولت، صهيونيستها، يهوديان، بهائيها، غربيها،
اروپائيها، آمريکا، ...) که گويا براي دسيسهچيني بر عليه ما ائتلافي تشکيل داده و
کمر به نابودي ما بستهاند، نتيجهي لابد اين روند است. در حاليکه ١٥٠-١٠٠ پيش
تمرکز نخبگان تورکهاي ساکن در ايران و قفقاز و عثماني بيشتر بر عوامل داخلي، يعني
کمبودها و نارسائيهاي فرهنگي و معرفتي و اجتماعي خود و چارهيابي بر آنها بود (صنف
روحاني شيعي، رفرم در اسلام، تغيير خط-تورکينويسي، دمکراسي، برابري زنان با
مردان، ...)
---
پينوشت:
١-تنها چيزي که
در اين نوشته نيست، انکار واقعيتهاي تاريخي ١٥٠ سالهي اخير و نگرش سطحي است. برعکس،
نوشتهاي است در بارهي نوعي تيپيک و بسيار مهم از انکار واقعيتها و سطحينگري، يعني
«تئوري توطئه و توهم». اين نوشته و
امثال آن، نتيجهي بررسي عميق و همهجانبهي واقعيتهاي تاريخي انکار شده توسط تاريخنگاري
رسمي ايراني و آزربايجاني و علاوتاً تلاشي موفقيتآميز براي ريشهيابي آنهاست.
٢- ميتوان در باره
مضمون «صفويزدهگي» و درستي و يا نادرستي آن بحث کرد. اما اشارهي من در اين نوشته
به اين قسمت نيست. بلکه به کاربرد نادرست آن در تفسير و ريشهيابي مسائلي که آشکارا
بسيار مرکبند ميباشد که در حيطهي تئوري توطئه و توهم قرار ميگيرد. اينگونه سادهسازي
و کاربرد نادرست که امر فارسشوندگي تورکان در ايران را صرفاً به يک عاملِ آنهم
مورد مناقشهيِ «صفويزدگي» تقليل ميدهد، از جمله از توضيح تاجيک-فارس شدن سلجوقيان
و ديگر تورکان در جغرافياي آسياي ميانه و افغانستان صدها سال قبل از ظهور صفويان و
نيز سلجوقيان آسياي صغير که داوطلبانه زبان فارسي را زبان رسمي خود اعلام کرده بودند،
ويا وابستگي نسبي بسيار بيشتر قزلباشان آناتولي به فرهنگ تورکي در مقايسه با سنيان
تورک ناتوان است.
٣-چيزي غيرعلمي
در اين نوشته نيست. اين نوشته کاملاً با تحقيقات و مطالعات علمي انجام شده در بارهي
ديناميزم و ريشهيابي تئوري توطئه همخوان، حتي به اعتباري چکيدهي آنهاست. تئوري توطئه
با ناهنجاريهاي روانشناختي متعددي همراه است که من در اين نوشته صرفاً به دو مورد
از آنها، «پارانويا» و «کم رنگ شدن مرز بين واقعيت و خيال»، اشاره کردم. کاربرد اصطلاحات
روانپزشکي مانند «پارانويا» و «کمرنگ شدن مرز بين واقعيت و خيال»، در ريشهيابي مسالهي
تئوري توطئه و توهم که داراي بُعدِ روانشناختي هم ميباشد کاملاً رايج است. از آنجائيکه
چيزي به اسم روانشناسي اجتماعي و جمعي وجود دارد، نتيجتاً ناهنجاريهاي روانشناختي
اجتماعي و جمعي هم وجود خواهند داشت مانند «هيستري تودهاي Mass Hysteria» و «دليزيونهاي جمعي Collective Delusions»
که بسياري از رفتارهاي گروههاي افراطي ديني نيز برخاسته از آن است. مانند بسياري از
مفاهيم روانشناختي، اين دو («پارانويا» و «کم رنگ شدن مرز بين واقعيت و خيال»)، هم
بعد فردي و هم بعد جمعي دارند. بيگانههراسي، حتي نژادپرستي از تجليهاي جمعي
پارانويا است.
در کساني که تئوري
توطئه و توهم طرز تفکر آنها را تشکيل ميدهد، هر دوي اين ناهنجاريهاي روانشناختي فردي
و گروهي موثرند. براي آشنائي بيشتر با موضوع:.
در بارهي
پارانوياي جمعي و اجتماعي:
Collective
paranoia: Distrust between social groups
http://psycnet.apa.org/psycinfo/2004-18565-006
Collective
mental state such as collective elation, collective paranoia, collective
trauma, or collective grief, which may affect a group, community or whole
nation.
https://en.wikipedia.org/wiki/Collective_mental_state
Collective
Mental State and Individual Agency: ...nationalism as a state of collective and
individual paranoia, where collective paranoia is a combination of many
individual paranoias brought to paroxysm in a group whose goal is ...
٤- در ميان
دشمنان ملت ما در ايران و منطقه، يهوديان و دولت اسرائيل قرار ندارد. مسالهي دولتشوندگي
کوردها و بويژه توسعهطلبي کوردي معلول يهوديان و اسرائيل نيست. وضعيت فعلي ما معلول
ناسيوناليسم فارسي و دولتهاي حامي توسعهطلبي کردي مانند ايران و روسيه و ارمنستان است.
در مسائل ملي، دشمن
کسي است که منافع ملي يک ملت و يا وجود و بقا آن را تهديد ميکند. از اين جهت به عنوان
نمونه ناسيوناليسم فارسي و پانايرانيسم و يا انگلستان در نيمهي اول قرن بيستم دشمن
ما شمرده ميشدند. اما با اين تعريف، اسرائيل دشمن ملت ما نيست. مخالفت با سياستهاي
يک دولت (اسرائيل) يک چيز است، آن دولت و ملت را دشمن خود دانستن و يا آنها را پشت
پرده و عامل هر اتفاق خوش و ناخوش در منطقه و جهان دانستن چيز ديگري است. اين دومي
است که تئوري توطئه و توهم است و فعلاً کاملاً در خاورميانه حتي جهان اسلام در مورد
يهوديان و اسرائيل رايج است. اما مشابه اين دشمني ملل مسلمان با روسيه و صربستان و
ارمنستان و .... که به قتل و کشتار مسلمانها پرداختهاند هرگز ديده نميشود.
دوستي دولت اسرائيل
با کوردها، مانند دوستي دهها و صدها دولت ديگر با کوردها و نظر موافقشان در بارهي
ايجاد دولت کوردستان است. اين امر بر اساس منافع ملي دولتها تعيين ميشود و به معني
اينکه فکر تاسيس دولت کوردستان ساخته و پرداختهي اسرائيل است نيست. همچو توهمي، تئوري
توطئه است. اسرائيل مدافع دولت تورک ما نيز ميشد، اگر
در ميان مردم و رهبران ما تورکان ساکن در ايران،
مانند رهبران کورد، شعور ملي و مجادلهي بيوقفهي يک صد و بيست ساله براي ادارهي
امور خود و حق تعيين سرنوشت خود وجود داشت. در حاليکه چنين چيزي و در نتيجه حرکتي
براي حمايت ديگران و از جمله اسرائيل از آن وجود نداشته است. تنها چيزي که وجود داشته،
ايرانگرايي و آزربايجانگرايي مانقورتهاي تورک بوده است....
فکر نميکنم ها
آرئتس در بارهي ارتباط ژنتيکي کوردها با اسرائيل نوشته باشد. کوردها گروهي محصول ترکيب
صدها قوم باستاني و تاريخي در منطقهاند و بسيار طبيعي است که از جمله با برخي از دستجات
يهودي هم قرابتهاي ژنتيکي داشته باشند. چنانچه ملت تورک ما هم علاوه بر يهوديان با
کوردها و ديگر ملل ايرانيک و سميتيک و قفقازي و ... منطقه قرابتهاي ژنتيکي دارد.
٥-کامنت زير، که
گويا در رابطه با سفر پاپ به ارمنستان نوشته شده و مقصر آن را يهوديان شمرده يک نمونه
از تئوري توطئه است:
بیجار گروس
دقیقاً چون یهودیانی
که با تولید سلاحهای کشتار جمعی در روز روشن و در قرن حاضر پیش چشم همه ی مردم جهان،
بدون اینکه به روی خود بیاورند، مشغول قتل عام بشراند؛ از سویی با پر رویی تمام ادعا
میکنند شصد، هفتاد سال پیش یهودیان به دست آلمانها نسل کشی شده اند.! این موضوع برمیگردد
به حیله گری کلیسا و کنیسه، که با جو سازی و راه انداختن هیاهوی ضمن پوشاندن جنایت
امروز، نسل کشیهای دروغین دیروز را مطرح میکنند؛ مع الاسف در بین مسلمین هم، هم صدایانی
دست و پا کرده اند. انشالله روزی گردن زده خواهند شد.
پاسخ من به اين
کامنت:
اين مساله چه ربطي
به يهوديان دارد؟ اين فعلاً مسلمانان شيعه و سنياند که پيش چشم جهان بيشترين مسلمانکشي
را به راه انداختهاند. در ثاني، همان يهوديان، متحد و متفق دولت آزربايجان در برابر
ارمنستان اشغالگر و قتل عام کنندهاند. اين کامنت نمونهي يک تئوري توهم است. کساني
که منکر نسلکشي يهوديان توسط نازيها بوده و يا از گردن زدن صحبت ميکنند، همذهن و
همسو با داعش و ديگر انساننمايان هستند.
اصل اين مطلب نادرست
است. مساله اين است که ما دشمني بنام ملت يهود و يا اسرائيل نداريم و همهي مشکلات
باربط و بيربط را به يهوديان منتسب کردن، نوعي بيماري است که در نهايت منجر به نژادپرستي
ميشود و يا از اول ريشهاش نژادپرستي است. کساني که دمکراسي را يک پديدهي غربي
تصور ميکنند، هنوز وارد دوران مدرنتيه نشدهاند. در راس اينها گروههاي اسلاميستها
و استالينيستهاي جهان سومي قرار دارند ....
No comments:
Post a Comment