ميرزا تقيخان
رفعت از پيشگامان
خودآگاهي ملي تورک در ايران-آزربايجان، شخصيت دوم
حکومت اتحاد و جمهوري آزاديستان، رهبر جناح
تورکگراي مدرن-دمکراتيک در فرقهي دمکرات آزربايجان
مئهران
باهارلي
Saturday,
December 31, 2011
سؤزوموز
"با کمال
آزادي، فکر و حس کنيد و تفکرات و تحسسات خود را بنگاريد. تفکرات شما مستند بر علم
و حقيقت باشد. در تحسسات خود زير بار هيچگونه تاثير و نفوذي نرويد که بيگانه با
روح و اعصاب شماست. صميميت را هرگز و در هيچ موقعي از دست ندهيد. در حين تقليد،
اقتباس و يا ابداع [و] اختراع، در حال خودتان باشيد. انتقادات را از جانب هر کسي و
از هر نقطهي نظري ترشح کند، با امتنان و شادي زياد استقبال نماييد. ولي هرگز افکار
اوليهي خودتان را بدون دلايل کافي و به محض وقوع در مقابل يک حملهي سخت و
ناگهاني ترک نگوييد. افکار را پس از تجربت و آزمايش بپذيريد. به خصوص ياس و
اضطراب، خستگي و لاقيدي را نگذاريد در دلتان راه يابد. و با يک عزم و ارادهي
راسخ، با يک قوت قلب ثابت به جانب فردا رهسپار شويد." (تقي رفعت. به جوانان،
شمارهي اول آزاديستان، ١٥ خرداد ١٢٩٨- ١٩١٩).
بازنويسي
روسي و فارسي تاريخ خلق تورک و آزربايجان
در قرون نوزده
و بيست، دو استعمار روس (تزاري-شوروي) و فارس (سلطنت پهلوي، جمهوري اسلامي ايران)
بر اساس به ترتيب "آزربايجانگرائي کلاسيک-استالينيستي" و
"ايرانگرائي فارسمحور" و هر کدام در جهت مصالح و نيات خويش، به
بازنويسي تاريخ معاصر خلق تورک و سرزمين آزربايجان دست زدهاند. (اين دو ايدئولوژي،
که هويت اتنيکي- ملي را بر اساس جغرافيا و مرزهاي سياسي و نه بر اساس انسان و تودهي
مردم تعريف ميکنند، هر دو به يک اندازه نافي هويت ملي-اتنيکي ملت تورک ساکن در
ايران و آزربايجان، که ريشه در مرزهاي سياسي نداشته و کوچکترين تناظري با آن
ندارد، ميباشند).
در شمال
آزربايجان پس از اشغال و الحاق آن سرزمين توسط روسيهي تزاري در قرن نوزده،
استعمار روس نام ملت "تورک" ساکن در آن ناحيه را به "تاتار
قفقاز" تغيير داد. سپس در قرن بيستم نخست جمهوري خلق آزربايجان-مساوات را که
با حمايتهاي بيدريغ امپراتوري عثماني و ارتش نجاتبخش وي تاسيس شده بود ساقط نمود
و به جاي آن دولت دستنشانده و پوشالي بلشويک آزربايجان شوروي را برپا کرد.
استعمار روس بدين نيز اکتفا ننموده، در دورهي استاليني شوروي خاطرهي تاريخي خلق
تورک در شمال آزربايجان را بالکل زدود و به همراه تغيير نام و هويت ملت "تورک"
اينبار به "آزربايجاني" در سال ١٩٣٧، تاريخ معاصر شمال آزربايجان را
سرتاپا تحريف و از نو و به طور سيستماتيک بر اساس ملاحظات و منافع و مطامع ملت حاکم
روس و سياستهاي توسعهطلبانهي روسيه، با سائقه و جهتگيري شديد ضد تورکي بازنويسي کرد.
سياست استعماري روس اما تنها به جعل و تحريف تاريخ و هويت تورکان در شمال آزربايجان
اکتفا ننمود و دامنهي جعليات و تحريفات سيستماتيک خود را به جنوب آزربايجان و
تاريخ و هويت تورکان ساکن در آن نيز گسترانيد و بويژه از سالهاي جنگ جهاني دوم به
صادر نمودن و قبولاندن اين تاريخ و هويت تماماً جعلي به جنوب آزربايجان، در لفافهي
ايدئولوژيهاي گوناگون عمدتاً چپ و مارکسيستي اقدام نمود. اين سنت تاريخنگاري روسي
ضد تورکي، سعي در صدور آزربايجانگرائي کلاسيک و جايگزين ساختن هويت ملي-اتنيکي ضد
تورک و جعلي آزربايجاني به جاي هويت ملي-اتنيکي تورک به جنوب، هنوز انديشه و سياست
غالب در مراکز آکادميک و سياسي جمهوري آزربايجان است.
مشابه روند جعل
و تحريف روسي فوق، در جنوب آزربايجان مستقلاً توسط دولت ايران-تاريخنگاري رسمي
فارسي و تورکتباران ايرانمحور بويژه دو جناح راست- فارسوفيل و جناح چپ- روسوفيل
آنها تکرار گرديد. دو تشبث آزادسازي جنوب آزربايجان توسط اردوي نجاتبخش عثماني (بار
اول در ۹ ژانويه ١٩١٥- آخر ژانويه ١٩١٥ و بار دوم
در ٨ ژوئن ۱۹۱۸ - اول اکتبر ۱۹۱۸) که منجر به جهشي در شعور ملي تورک به معني
مدرن و ايجاد حاکميت نيمهمستقل - تحتالحمايهي عثماني در جنوب آزربايجان و
انفصال عملي آن از ايران شد، زنگ خطري براي فارسگرايان و دولت ايران براي تسريع
امر انهدام و ريشهکن کردن نام و هويت و ملت و تاريخ تورک و هر آنچه که رنگ و بوي
تورکي داشت از ايران و جنوب آزربايجان بود. نتيجه آن شد که در ايران نيز مانند
شوروي، تاريخي بالکل جعلي با سائقه و جهتگيري شديد ضدتورکي، بويژه در بارهي يک صد
سال جنبش ملي دمکراتيک ملت تورک و وطن آزربايجان بوجود آمد.
حذف
شخصيتهاي ملي تورکگرا از تاريخ معاصر خلق تورک و آزربايجان
در چهارچوب
بازنويسي روسي و فارسي تاريخ، دو سياست استعماري مذکور و دنبالکهاي مانقورتي آنها
به حذف شخصيتهاي ملي، دمکراتيک، متجدد، مترقي و تورکگراي ربع آخر قرن نوزده - نيمهي
اول قرن بيستم پرداختند. آنها شخصيتها و سيماهاي تاريخي اين دوره که هويت ملي تورکي
خود را درک کرده و بدان ايمان آورده بودند را تماماً از حافظهي تاريخي ملت تورک و
آزربايجان زدودند و نسلهاي بعدي انسان تورک را از وجود آنها بالکل بيخبر گذاردند.
هر گاه نيز که به وجودشان مجبوراً اشارهاي کردند، آنها را "پانتورکيست"،
"تورانگرا"، "عثمانيگرا"، "خائن" و
"بدخواه" ناميدند. نتيجتاً در گونهي شمالي اين تاريخ تماماً جعلي، از
رهبران راستين خلق تورک و آزربايجان مانند محمد امين رسولزاده در اوائل قرن (و در
دوره علييئوها از ائلچيبيگ در اواخر آن) اثري نيست.
در گونهي
جنوبي اين تاريخنويسي جعلي نيز پيشگامان خودآگاهي ملي تورک در آزربايجان،
شخصيتهائي چون مجدالسطنه افشار اورومي، ميرزا تقيخان رفعت، ميرزا محسنخان رفعت،
ميرزا آقاخان بلوري، ابوالفتحخان علوي خلخالي، ميرزا فتحالله اورومي، ميرزا فضلالله
مجتهد اورومي، کاظمخان قوشچو، ميرزا علي هئيت،
ظفرالسلطنه، اجلال الملک و .... تعمدًا به فراموشي سپرده شده و يا ترور شخصيت شدند.
ايرانمحوران و فارسگرايان در بارهي سياسيون و روشنفکران و روحانيون و تودههاي
مردم شهرها و مناطق مختلف آزربايجان (اورميه، خوي، تبريز، آستارا، سالماس، سولدوز
و ...) که در دورهي مشروطيت - سالهاي جنگ جهاني اول در جنوب آزربايجان بر اساس
ملاحظات سياسي و علائق ملي تورکي، نه به نيروهاي ايرانگرا، بلکه به نيروهاي نجاتبخش
عثماني و جنبشهاي اتحاد اسلام، اتحاد و ترقي، ترکهاي جوان و ... پيوسته بودند نيز
عين همين ناحقي و ظلم را - با پاکسازي آنها از تاريخ و ترور شخصيتشان- روا داشتند.
از طرف ديگر،
در بازنويسي استعماري روسي و فارسي تاريخ و جعل آن، شماري از رهبران و شخصيتهاي
مرتجع ايرانمحور، فارسگرا و حتي ضد تورک جنبشهاي آزاديخواهانه اما غيرملي مشروطيت
آزربايجان و آزاديستان به سيماهاي تاريخي و قهرمانان ملي آزربايجان تبديل گرديدند.
در حاليکه اين دسته اساساً به وجود ملتي بنام تورک و وطني بنام آزربايجان قائل نبوده
و در حيات سياسي و فرهنگي خود، کوچکترين دغدغه و نيت و اقدام آگاهانهاي در جهت
اقامهي حقوق ملي آنها نداشتند، حتي در مواردي مخالف و منکر صريح اينها نيز بودند.
واقعيت آن است که اينگونه قهرمانان ملي آزربايجانگرايان، نه بنام ملت تورک و وطن
آزربايجاني، بلکه به نام ملت ايران و براي نجات وطن ايران قيام کرده بودند.
وجوه
گوناگون تقي رفعت: رفرميست و راديکاليست متجدد، شاعر و اديب، فمينيست و فعال زنان،
تورکگرا و استقلال طلب
يکي از رهبران
و سيماهاي تاريخي خلق تورک در آغاز قرن بيستم- ناپديد شده توسط تاريخنويسي رسمي
استعمارگران روسيه و فارسستان - ميرزا تقيخان رفعت (از اين به بعد: تقي رفعت) ميباشد.
تقي رفعت به عنوان شخصيتي تاريخي داراي چند وجه است:
از پيشگامان
شعر نوي فارسي و نوپردازي در ادبيات فارس: وجه نخستين تقي رفعت، منزلت خاص او در ادبيات و شعر
نو فارسي است. اغلب و صرفا همين وجه و شخصيت تقي رفعت است که از سوي تاريخنگاري
فارسي و محققين تورک ايرانمحور-فارسمرکز تدقيق و تاکيد ميگردد. اما اين وجه تقي
رفعت، هر چند براي خلق همسايهي فارس و تاريخ شعر و ادب فارسي و فارسستان داراي
اهميت و معني است، براي ملت تورک و آزربايجان داراي اهميت خاصي نميباشد و مورد علاقهي
مقالهي حاضر نيز نيست. به همين سبب اشارهاي کوتاه بدان کافي است:
تقي رفعت نزديک
به چهار سال به همراه ابوالقاسم فيوضات و شيخ محمد خياباني، مديريت روزنامههاي
تجدد و آزاديستان را بر عهده داشت. بسياري از محققين و استادان ادب و شعر فارسي،
نويسندگان اين دو روزنامه را از بانيان و مناديان اوليهي شعر نوي فارسي و بويژه
شخص تقی رفعت را از پيشگامان تجدد ادبی فارسي دانستهاند. واقعيت نيز آن است که
تقي رفعت يکي از شعرائي بود که سنگ بنای شعر نوي فارسي را گذاشت و بعدها به دليل
اين نقش مهم، شهرتي درخور در نوآوري و نوپردازی شعر و ادبيات ملت همسايهي فارس و
مملکت فارسستان يافت.
البته جناحي
شديدا ضد تورک از پانايرانيستها وجود دارد که به سبب مخالفت با نگرش تقي رفعت به
هويت ملي تورکش و مشي سياسي او، حتي منکر نقش مثبت تقي رفعت در شعر نو فارسي و تجدد
ادبي فارس است. به عنوان نمونه غلامعلي رعدي آدرخشي از پانايرانيستهائي که خود به
لحاظ مليت تورک ميباشد، تقي رفعت را به سبب داشتن شعور ملي تورک، آغازگر انحراف در
شعر فارسي از لحاظ شکل، معني، موسيقي الفاظ، آهنگ کلام، ترکيب عبارات، ... و بياعتنا
به احساس اصيل ايراني ميداند: ("رفعت ورزیدگی و معلومات کافی در زبان فارسی
و ادبیات قدیم ایران نداشت .... بیاعتنائی نسبت بعلائق آشکار و نهانی و
پیوستگیهای ضروری و طبیعی شعر فارسی با طرز خاص اندیشهي شاعر و تخیل ادبی و
کیفیت احساس اصیل ایرانی و بعبارت دیگر نخستین علائم بارز انحراف در ساحت شعر
فارسی از لحاظ شکل و معنی و موسیقی الفاظ و ترکیب عبارات و آهنگ کلام منظوم در
افکار مرحوم تقی رفعت و شاگردان مکتب او در تبریز در فاصلهي سالهای ١٢٩٧ و ١٣٠٠
خورشیدی آشکار شد". منبع: غلامعلی رعدی آدرخش، شعر معاصر ایران).
شخص ديگري از
همان نحلهي پانايرانيستي بنام دکتر رحمت مهراز، تقي رفعت را اساسًا بيسواد و
نوشتههاي وي را مسخره دانسته است: ("بیشتر اطرافیان خیابانی بیسواد بودند.
میرزا تقیخان رفعت که روزنامهي تجدد را مینوشت از روزنامهها و مجلههای
اروپائی اقتباسهای ناقص مینمود. شاهد ما عبارتهای زیر است: «دیگر وقت آن رسیده
است که اصلاحات را فقط از نظریات قصد ننموده، عملیات را هم به طور استوار و محکم
به روی یک زمینه صحیح تکیه و استناد بدهند. چنانکه معلوم است رادیکالیسم- یعنی
جذریت در مسالک- مستلزم عملیات عمیقه و اقدامات سریعه و قاطعه است". اینگونه
مقالهنویسیها باعث میشد خیابانی و سازمانش وسیلهي آگاهان مورد تمسخر قرار
گیرند". منبع: دکتر رحمت مهراز، حکومت لرزان محمد خیابانی در آزربایجان).
از پيشگامان
جنبش فمينيستي و مبارز حقوق زنان: تقي رفعت در نشريهي تجدد تبريز در بارهي زن و مسائل و آزادی و حقوق
زنان نيز قلم ميزد. وي در زمرهي نخستين کساني است که به معرفي و تبيين فمينيسم و
فلسفهي آن در ايران پرداختهاند. تقي رفعت با نام مستعار "فمينا" و دکتر
رفيعخان امين با نام مستعار "فمينيست" در تجدد مطالبي در خصوص زنان مينگاشتند.
حتي بنا به عدهاي واژهي فمینیسم برای اولین بار در مطبوعات فارسی در این روزنامه
بکار برده شده است. برخي مقالات چاپ شده در تجدد در خصوص زنان چنيناند: زن در
ايران مظلوم است، ترقي زنان دنيا، زنان ما، مادران فردا، ترقي نسوان اروپا و… در
روزنامهي تجدد تبريز بانوان نیز شاغل بودند و اين نه تنها در ايران، بلکه در
خاورميانهي آن روز نيز امري بسيار نو و بيسابقه بود. تقي رفعت فعال حقوق زنان و
فمينيست، بويژه از منظر تاثير وي بر فمينيسم تورک محتاج و شايستهي تدقيقي جداگانه
است، امري که در آن مورد نيز غفلت شده است.
از پيشگامان
جنبش خودآگاهي ملي تورک و حرکت ملي دمکراتيک و مدرن تورک: تقي رفعت در تاريخنگاري رسمي دولت
ايران-فارسستاني، پانايرانيستها، قوميتگرايان افراطي فارس، آزربايجانگرايان کلاسيک
و استالينيست، فارسمرکزان تورک، ايرانگرايان فارسمحور و روسپرستان دلباختهي
ايدئولوژي استالينيسم؛ يک "پانتورکيست"، "تورانگرا"،
"خائن" و "عثمانيگرا" است. در نزد اين دستجات که وجه مشترکشان
ضدتورک بودنشان است، تقي رفعت، مانند محمد امين رسولزاده در شمال آزربايجان، از
منفورترين شخصيتهاي تورک در جنوب آن بشمار ميرود. بدين سبب نيز در مقالات، نشريات
و رسانههاي آنها بر عليه تقي رفعت برخوردهاي يکجانبه و گزينشي به پيش برده ميشود.
اما انگيزهي
خشم و نفرت پانايرانيستها و استالينيستها از شخصيتي که وي را "پانتورکيست،
خائن، عثمانيگرا و تورانگرا" نام نهادهاند مشخصاً کدام يک از عقايد و
نگرشها، کدام بخش از عمل و حيات سياسي تقي رفعت است؟ اين مقاله در تلاش براي يافتن
پاسخ همين پرسش قلمي شده است. براي پاسخ دادن به اين سوال منطقي است که در درجهي
اول به آثار و نوشتههاي خود تقي رفعت مراجعه شود. اما متاسفانه تاکنون نه همهي
آثار قلمي تقي رفعت، بويژه آثار تورکي او و نشريهي تورکي زبان آزربايجان-آذرآبادگان
که وي سردبير آن بود، جمعآوري و منتشر شده و نه اسناد و مدارک دولتي در آرشيوهاي
دولتين ايران و عثماني در بارهي او نشر گرديده است. در چنين شرايطي و فعلاً منبع
عمدهي موجود در بارهي شخصيت سياسي تقي رفعت و هويت و شعور ملي تورک وي و يا وجه
سوم او، همان تقريرات و گفتههاي ايرانگرايان شديدا ضد تورک - از جمله احمد کسروي که
کينهي مفرط و حسد شخصي خاصي نسبت به تقي رفعت داشت - ميباشد.
تقي رفعت: تولد
و رشد در عثماني و بازگشت به جنوب آزربايجان
تولد در
خانوادهاي فرهنگي و باليدن در محيط فرهنگي تورک: میرزا تقیخان رفعت فرزند آقا محمد تبریزی؛ روشنفکر،
رسام، شاعر، نویسنده، اديب، فعال حقوق زنان، روزنامه نگار و سياستمدار متجدد و انقلابی
تورک، متولد سال ١٨٨٩ ميلادي (۱۲۶۸
شمسي) در شهر ترابزون عثماني-ترکيهي بعدي است (در برخي منابع ايراني-آزربايجاني
و اغلب ايرانگرا، وي متولد تبريز نشان داده ميشود). تقي رفعت هنگام کشته شدن ٣١
(و يا ٣٣) سال داشت. خانوادهي تقي رفعت يک خانوادهي تورک سرشناس و فرهنگي اصلاً
از تبريز مرکز آزربايجان بود. احمد کسروي در اشارههاي متعدد به تقي رفعت در آثار
خويش، پدر او را از ايرانيان ساکن شهر ترابزون عثماني -ترکيه، شهري در ساحل جنوبي
درياي سياه و در مقالهي عربي خود بنام "اللغه الترکیه فی ایران" (زبان
تورکی در ایران)، تقي رفعت و برادرش محسن رفعت را متولد و بزرگشده و تحصيلکردهي
شهر ترابزون ترکيه دانسته است (اگر اين ادعا به منظور خارجي و بيگانه نشان دادن
تقي رفعت و تورکگرائي وي نباشد، آنرا ميتوان مقبول شمرد): ("به غیر از اینها،
دو نشریهي دیگر نیز در تبریز منتشر میشدند: آزربایجان و ملانصرالدین. اما از ذکر
آنها صرفنظر کردیم. چون اولی (آزربایجان)، به هزینهي دولت عثمانی و در زمانی
تاسیس شده بود که سپاهیان آن دولت به تبریز هجوم آورده و شهر را به تصرف خود
درآورده بودند و مجدالسلطنه، از طرفداران عثمانی و از زعمای «دعوت» تورکها در آزربایجان
را به عنوان والی منصوب کرده بودند (١٣٣٧ – ١٣٣٤). مدیر و موسس نشریهي آزربایجان،
دو برادر ایران الاصل بودند که در ترابزون متولد شده و در همانجا بالیده و از
مدرسهي فرانسوی ترابزون فارغ التحصیل گردیده بودند. از این نشریه بیش از شش
شماره انتشار نیافت و با خروج عثمانیها از ایران تعطیل شد").
ظاهراً تقي رفعت
کلاً در ممالک عثمانيه تحصيل نموده است. چنانچه کسروي در بارهي تحصيلات مقدماتي وي
ميگويد: ("پدر وي از ايرانيان شهر ترابزون (ترکيه) بود. او شش يا هفت پسر
داشت. دو بزرگترين آنها، ميرزا محسنخان و ميرزا تقيخان در دبستان کاتوليکها(ي
ترابزون ؟) درس خوانده و ديپلم گرفته بودند"). تقي رفعت تحصيلات عالي خود را
در استانبول پايتخت امپراتوري عثماني به اتمام رسانيد و پس از اتمام تحصيلات عالي
خود در استانبول، به زادگاه خويش ترابزون بازگشت. او در اين شهر به مدت چند سال
مديريت مدرسهي ايرانيان موسوم به ناصريه (ناصري) را بر عهده داشت. وي -که زبان و
ادبيات فرانسه را نيز بخوبي ميدانست - در همان شهر مدتي دبير مدرسهي
فرانسويها بود. بنا به برخي ادعاها، تقي رفعت در سالهاي اقامت خود در ترابزون
مقالات علمی، ادبی و سیاسیاي به زبان فرانسوي به امضای یک نفر ایرانی مينوشت و
در روزنامههای پاریس منتشر ميکرد. گويا دولت فرانسه بابت اين مقالات توسط کنسول
خود در ترابزون، مدال افتخاري براي وي فرستاده است. تاکنون اين نوشتههاي فرانسوي
تقي رفعت گردآوري و تدقيق نشده است.
آشنائي با
جريانات ادبي-فرهنگي تورک در عثماني: دوران تحصيل و تدريس تقي رفعت در عثماني مصادف با انقلاب مشروطيت ١٩٠٨ و
برداشته شدن سانسور در اين امپراتوري بود. در اين دوره ادبيات عثماني به لحاظ ادراک،
مضمون و تکنيک به طور همهجانبه و عميق از ادبيات اروپا تاثير پذيرفت، صبغهاي
سياسي و اجتماعي به خود گرفت و ماهيتي تماماً اروپائي يافت. تقي رفعت در اين دوره
از جمله از نزديک با زبان و ادبيات ملي خود تورکي، با جريان ادبي "ثروت
فنون" و از طريق آن با موج ادبيات نو در اروپا آشنا گرديد. "ثروت
فنون" و يا "ادبيات جديده"، موج ادبي جديدي در ادبيات تورک بود که
به سالهاي ١٨٩٦- ١٩٠١ حول مجلهي ثروت فنون به مديريت توفيق فکرت و در اِعراض از
ادبيات ديواني تورک ظهور کرد. توفيق فکرت در آخرين ماههاي اقامت تقي رفعت در
عثماني در اواسط سال ١٩١٥ درگذشت. از نامهاي مشهور جريان ادبي ثروت فنون علاوه بر
توفيق فکرت؛ ميتوان نامق کمال، جناب شهاب الدين، خالد ضياء اوشاقليگيل، جلال ساحر
و سليمان نظيف را برشمرد. برخي منابع از تقي رفعت در زمرهي وفادارترين شاگردهاي
نامق کمال و توفيق فکرت نام بردهاند. اما معلوم نيست منظور تاثيرپذيري از اين دو
شخصيت است و يا تماس و مراودهي مستقيم با آنها. به همه حال آنچه قطعي است آن که
تقي رفعت روشنفکر، شاعر و اديب، مانند ديگر منسوبين نسل نخست تورکگرايان در
آزربايجان و ايران (مجدالسلطنه افشار ارومي، محمود غنيزاده سلماسي، ...) و بسياري
از سران تورک نهضت مشروطيت در آزربايجان عميقاً از جريان ثروت فنون ادبيات تورک و نيز
جريانهاي ادبي- سياسي متعاقب آن در عثماني مانند فجر آتي، ادبيات ملي و
نقدنويساني چون رجائيزاده اکرم، ناجي معلم، نابيزاده ناظم، احمد شعيب و ...
متاثر شده و از آن طريق با ادبيات و فرهنگ اروپا و جهان مدرن آشنا شده بودند.
تقي رفعت با
عمر فائق نعمانزاده نيز ارتباط و بنا به برخي دوستي نزديک داشت. اين دو بنوبهي
خود با سليمان نظيف در ارتباط بودند.
عمر فائق نعمانزاده
روشنفکر و اديب تورک از ناحيهي آخيسقا-مئسخئت آزربايجان - امروز در داخل مرزهاي
گرجستان - بود. او در ايجاد و برپا نگاه داشتن مجلهي مشهور ملانصرالدين نقش اساسي
داشت. منابع روسي از عمر فائق نعمانزاده در هر دو دورهي تزاري و شوروي، تنها با
صفت پانتورکيست ياد کردهاند. او در دورهي استالين و به سال ١٩٣٨ به قتل رسيد.
(منبع: گونئي`ين قوزئي`سيز آغريلاري- جومهورييهت قزئتي- باکي- ارسان ارهل).
سليمان نظيف
(١٩٢٧-١٨٦٩)، فرزند سعيد پاشا از تاريخنويسان و ادباي مشهور عثماني و عايشه بيگم
دختر يکي از بيگهاي ايل آغقويونلو، متولد دياربکر، از منسوبين جريان ادبي ثروت
فنون ميباشد. وي در آثارش خود را از تورکان آزربايجاني ترکيه دانسته و از اين امر
با افتخار ياد ميکند (Süleyman
Nazif, Kültür bakanlığı, Türk büyüklerini anma
serisi: 3, s 8).
سليمان نظيف، از نخستين نخبگان سياسي و ادبي عثماني است که در مطبوعات و
سخنرانيهاي خود به دفاع از حقوق ملي تورکان ساکن در جنوب آزربايجان و ايران پرداخته
و مسالهي ملي آنها را وارد ادبيات سياسي عثماني کردهاند. سليمان نظيف نقشي
برجسته و بيهمتا در تاريخ خودآگاهي ملي تورک در جنوب آزربايجان دارد (از سخنان
زندهياد سليمان نظيف در بارهي تورکان جنوب آزربايجان است: "اين تورکها، خواه
با تشکيل يک حکومت مستقل و خواه با الحاق خود به ما، ديگر بعد از اين شريک مقدرات
عجمها نخواهند بود". نيز "اي تورک اسير عجم! آغوش برادران حقيقيات براي
پذيرفتن تو باز خواهد ماند. تو هم وظيفه و حق خود را فراموش مکن". منبع:
رسيملي غزئته، شمارهي ٣٦، ١٠ مه ١٩٢٤).
بازگشت به جنوب
آزربايجان: تقي رفعت به
همراه برادر بزرگ خود محسنخان رفعت در سال ١٩١٦ ميلادي (۱۲۹۵ شمسي) در گرماگرم جنگ جهانی اول به علت اشغال
ترابزون توسط قوای روسیهي تزاری، در سن بيست و هفت سالگي اين شهر را ترک کرد و به
سرزمين پدري خود جنوب آزربايجان - تبریز بازگشت. در اين شهر با کمک يکي از
خويشاوندان خود ميرزا محسنخان (؟) که مدير دبيرستان محمدیه (به مناسبت محمدحسن
ميرزا وليعهد در تبريز، سپس مدرسهي متوسطهي تبريز، فردوسی بعدي) در محلهي سرخاب
بود، يکي از اولين آموزگاران اين مدرسه گرديد. تقي رفعت در اين مدرسه رشتهي
زبان خارجه (فرانسه) تدريس ميکرد. وي پس از مدتي تا سال ١٩١٨ ميلادي (۱۲۹۷) در سمت ناظم اين مدرسه نيز فعاليت نمود.
در اين سالها او همچنين در ديگر دبیرستانهای تبریز به تدریس زبان فرانسه ميپرداخت.
تقي رفعت:
دست راست خياباني، دبير دوم حزب دمکرات آزربايجان، وزير فرهنگ و آموزش جمهوري
آزاديستان ( ٨
آپريل، ١٩ فروردين ١٩٢٠- ١١ سپتامبر٢٢ شهريور ١٩٢٠)
تقي رفعت
جوانی به خوبي تربیتشده و تحصیلکرده؛ اديب، روزنامهنگار، شاعر و نويسندهاي
ولود بود. در فلسفه و تاريخ داراي مطالعات قابل توجه و در علوم جغرافی و هندسه دست
داشت. تقي رفعت همچنين هنرمندي حساس و پرشور و در هنر رسم و نقاشی استادي زبردست بود.
وي روشنفکري مسئول و سياستمداري با اخلاق پاک بود. پس از بازگشت به آزربايجان،
رفعتِ از عثماني آمده که "با خود هواي تازهاي در عرصهي ادب و سياست آورده
بود"، به طور فعال به دفاع از هويت ملي تورک و نيز حقوق زنان پرداخت، وارد
عرصهي سياست شد، به جرگهي دموکراتها پيوست و نهايتاً از پيشگامان قيام ملی
آزربايجان و از سران حکومت اتحاد تحت الحمايهي عثماني و سپس جمهوري آزاديستان گرديد.
تقي رفعت در
سالهاي قيام آزربايجان، همقدم نزديک، همپيمان، رازدار و دست راست رهبر قيام، شيخ
محمد خيابانی بود. وي متفکر حزب دمکرات آزربايجان، مسئول و رهبر تبلیغات آن، بازوی
فرهنگي، ادبی و هنری شیخ محمد خیابانی شمرده ميشد. از جمله کارهای تقي رفعت در
اين سمت، سرودن اشعار، اجرای نمايشنامههاي منظوم، نوشتن مقالات سیاسی و اجتماعی و
انتقادی متعدد و انجام سخنرانيهاي اميدبخش و تهييج کننده به مناسبتهاي گوناگون
بود. او همچنين سردبیر روزنامهي تجدد ارگان کمیتهي ايالتي آزربايجان حزب دمکرات
ايران و يا دمکراتهای تبریز با مدیریت شیخ محمد خیابانی بود. تقي رفعت علاوه بر
نوشتن غالب مقالات روزنامهي تجدد و چاپ اعلانيههای مربوط به جمهوری مساوات آزربايجان
در آن، با همکاری ابوالقاسم فیوضات سخنرانیهای شیخ محمد خیابانی را که به تورکي
بودند، به فارسی ترجمه و در روزنامه چاپ میکرد (اينها بيشتر از ترجمهي صرف،
ويرايش و بازنويسي سخنرانيهاي خياباني بودند. به همين سبب آنها را بايد محصول و
آثار مشترک خياباني-رفعت به شمار آورد). وی گاهاً شعر و قطعههای ادبی خود به تورکي
و فارسي را نیز در آن درج مينمود. به هنگام قیام دموکراتها تقي رفعت، خود نشريهای
با نام مجلهي ادبی آزادیستان منتشر کرد که چهار شماره از آن بیرون آمد.
تقي رفعت و
دو حرکت استقلالطلبانه در جنوب آزربايجان: حکومت اتحاد تحت الحمايهي عثماني و
جمهوري آزاديستان
تقي رفعت در
تاريخ مبارزات ملي تورکان در آزربايجان در دو حرکت استقلالطلبانه عنصر تعيينکننده
و مرکزي بوده است: نخست در حاکميت نيمه مستقل-تحت الحمايهي عثماني موسوم به حکومت
اتحاد (٨ ژوئن ۱۹۱۸ - اول اکتبر ۱۹۱۸) در جنوب آزربايجان، دوم در دولت مستقل
آزاديستان (٨ آپريل ١٩٢٠- ١١ سپتامبر ١٩٢٠). در برخي از منابع به هنگام بحث از
تاريخ استقلالطلبي (در ادبيات پانايرانيستي تحت عنوان تجزيهطلبي) جنوب آزربايجان،
به درستي به سالهاي جنگ جهاني اول اشاره ميشود. اما بجا خواهد بود که موضوع
استقلال جنوب آزربايجان در دورهي مورد بحث را در دو تيتر جداگانهي ١) مبحث رهائي
جنوب آزربايجان توسط نيروهاي عثماني و ٢) پديدهي جنبش-جمهوري آزاديستان مطالعه
نمود. وضعيت نيمهمستقل کوتاهمدت جنوب آزربايجان تحت الحمايهي عثماني و انفصال
عملي آن از ايران و پديدهي جمهوري آزاديستان که آن هم در عمل و ناخواسته به جدائي
و تجزيهي آزربايجان از ايران منجر شد، دو واقعهي تاريخي مجزا هستند. اما اين دو
به دليل وقوع در برههي سالهاي جنگ جهاني اول و همپوشي بخشي از عمر آنها با يکديگر،
غالبا به عنوان دو واقعيت تاريخي جداگانه شناخته شده نيستند:
حکومت
اتحاد: حاکميت آزربايجان نيمهمستقل-تحت الحمايهي عثماني (٨ ژوئن ۱۹۱۸ - اول اکتبر ۱۹۱۸): پس از ورود نيروهاي رهائيبخش امپراتوري
عثماني به جنوب آزربايجان در سالهاي جنگ جهاني اول، تقي رفعت در يک حرکت سياسي کاملاً
سنجيده و دورانديشانه و ناشي از شعور و مسئوليت ملي تورکي، همراه با خيل عظيمي از
نخبگان تورک در آزربايجان بدانها پيوست. اين فرصتي کمياب در آستانهي ورود جهان به
نظمي نوين در آن زمان بود. در اين دورهي کوتاهمدت، تقي رفعت به همراه عده معدودي
از ياران و همفکران تورکگراي خود با کارداني و درايت، از فرصت و امکان ايجاد شده
توسط نيروهاي رهائيبخش عثماني براي تحقق استقلال بالفعل جنوب آزربايجان استفاده کرد.
اين، همان درک و سياست داهيانهاي است که ما آنرا در همان دوره در شمال آزربايجان
در تمثال محمدامين رسولزاده و ياران وي مشاهده ميکنيم. اين رفتار سياسي، نمود مبارزهي
بين درک کهنه و نو از هويت و تعلق ملي تورک خود و کارزار بين تجدد و محافظهکاري در
ادراک منافع ملي تورک در عرصهي سياست است که تقي رفعت در عرصهي ادبيات نيز آنرا
آغاز کرده بود. البته بايد خاطرنشان کرد با توجه به اينکه رهبر جنبش آزاديستان
شيخ محمد خياباني نوعاً شخصيتي ايرانگرا بود و آرمان استقلال جنوب آزربايجان را
نداشت، جناح تورکگراي دمکراتيک در فرقهي دمکرات آزربايجان به رهبري تقي رفعت تنها
زماني توانست به لحاظ سياسي خودي نشان دهد که خياباني به سبب برخي مواضع ضد تورکياش،
از سوي دولت عثماني از تبريز به اورميه و سپس به قارس تبعيد شد. بعد از تبعيد خياباني،
تقي رفعت عملاً رهبر حزب دمکرات آزربايجان گرديد و بدين ترتيب جناح ملي و دمکراتيک
تورکگرا بر فرقه حاکميت و تسلط پيدا کرد.
دولت دوفاکتوي
مستقل در جنوب آزربايجان و يا جمهوري آزاديستان (٨ آپريل ١٩٢٠- ١١ سپتامبر ١٩٢٠): با غور در پديدهي جمهوري آزاديستان
معلوم ميشود که در اين پديده، مفهوم استقلال جنوب آزربايجان (چيزي بسيار بيشتر از
تضاد مرکز-حاشيه) هم در سطح برنامه و رهبري بخشي از حرکت به پيشگامي تقي رفعت و هم
در نتايج عملي ناخواستهي حرکت وجود داشته است. تقي رفعت نمايندهي جريان تورکگرا
در جنبش و جمهوري آزاديستان ميباشد. پس از خروج عثمانيان از جنوب آزربايجان و
بازگشت شيخ محمد خياباني از تبعيد، سياستهاي اتخاذ شده از سوي وي که اکنون از
مواضع ضد تورکي پيشين خود نادم شده و عدول کرده بود و به خط تقي رفعت نزديک گشته
بود؛ هر روز بر واگرائي آزربايجان از نظام سياسي و اداري ايران افزود و در نهايت
با اعلام جمهوري آزاديستان موجب انفصال عملي جنوب آزربايجان از ايران گرديد. با
تاسيس جمهوری آزربايجان (٨ آپريل، ١٩ فروردين ١٩٢٠- ١١ سپتامبر ٢٢ شهريور ١٩٢٠)،
تقي رفعت که همراه شیخ محمد خياباني عضو هيئت مديرهي قيام بود، دبیر دوم حزب دمکرات
آزربايجان، شخص دوم جمهوري آزاديستان بعد از شيخ محمد خياباني و به اعتباري وزير
فرهنگ و آموزش اين جمهوري گرديد.
تقي رفعت به
خليل پاشا: روشني بخشنده و "استقلال" دهنده
در دورهي حيات
جنوب آزربايجان نيمهمستقل- تحت الحمايه عثماني (٨ ژوئن ۱۹۱۸ - اول اکتبر ۱۹۱۸) و يا حکومت اتحاد به
رياست مجدالسلطنه افشار اورومي،
تقي رفعت منشي مشاور سياسي حاکميت عثماني بود. اين دليل عمدهي خائن و تجزيهطلب
شمرده شدن تقي رفعت از سوي پانايرانيستها و روسپرستان و آزربايجانگرايان
استالينيست و خشم و کينهورزي آنها نسبت به وي است. کاوه بيات نويسنده تورکتبار پانايرانيست
و تاريخنگار دولتي جمهوري اسلامي در کتاب خود "پانترکيسم و ايران"،
تقي رفعت را به سبب پابوسي قواي اشغالگر عثماني و استقلال دهنده دانستن فرماندهي
آن خليل پاشا، همچنين انتشار روزنامهي آزربايجان به زبان تورکي که گويا در تائيد
سياستها و خيالات عثماني براي استقلال جنوب آزربايجان بوده، خائن مينامد:
(".... ايرادها تنها به خيابانی نبود، به اطرافيان و محارم راز خيابانی
منجمله ميرزاتقیخان رفعت نيز بود. او در دورهي اشغال آزربايجان در جنگ جهانی اول
توسط ارتش عثمانی به پابوسی قوای اشغالگر رفته و روزنامهای بنام «آزربايجان» به
زبان تورکی اسلامبولی در تاييد سياستها و خيالات ارتش عثمانی منتشر کرده بود. رفعت
کار خيانت را تا بدانجا پيش برده بود که در وصف خليل پاشا فرماندهي قوای عثمانی
در ايران مديحهسرايی نموده و او را روشنیبخشنده و استقلالدهنده ناميده بود. پس
از خروج آن ارتش، اعضای کميتهي حزب دمکرات، ميرزاتقی رفعت را به جرم خيانت از حزب
بيرون نمودند. اما زمانی بعد، خيابانی مسوليت روزنامهي تجدد ارگان حزب را به رفعت
سپرده و در پاسخ اعتراض ديگر اعضای حزب پاسخ داده بود که من او را دوست
دارم.)"
در اينجا عبارت
"استقلالدهنده" بسيار مهم و معنيدار است. زيرا شخص خليل پاشا هواخواه
استقلال جنوب آزربايجان و اتحاد آن با جمهوري نوپاي خلق آزربايجان-مساوات بوده و
بدين سبب نيز در همان دوره مورد اعتراض پانايرانيستها قرار گرفته بود. (با تاسيس
جمهوري مساوات در شمال آزربايجان، خليل پاشا از فرماندهان نيروهاي عثماني در
آزربايجان، از سوي نشريات فارسي آن دوره، به رساندن پيغامهاي مقامات دولت جمهوري
تازه تاسيسشدهي خلق آزربايجان -مساوات به مقامات رسمي در جنوب آزربايجان دائر به
دعوت براي اتحاد جمهوري خلق آزربايجان با ايالت آزربايجان ايران متهم و سرزنش شده
بود. منبع: حسن ارفع. در خدمت پنج شاه. ١٣٧٩، تهران، ص ١٠٠. گفته ميشود اطلاق
نام آزربايجان به لحاظ سياسي به شمال ارس-غرب خزر زائيدهي انديشهي خليل پاشا بود
و وي از اين دورنگري مقصد الحاق آزربايجان ايران به دولت جديد التاسيس آزربايجان را
داشته است. قبل از آن نيز در نخستين آزادسازي جنوب آزربايجان توسط نيروهاي عثماني
به سال ١٩١٥، سران اتحاد و ترقي خواهان استقلال جنوب آزربايجان و اتحاد آن با شمال
آزربايجان بودهاند). تقي رفعت نيز کاملاً بر اين امر و کارنامهي گذشته و برنامههاي
آيندهي خليل پاشا آشنا بود. از اينرو نيز آگاهانه در شعر تورکياي که در تقدير
خليل پاشا سرود و به او تقديم کرد دقيقاً بر همين صفت استقلالدهندگي وي تاکيد و از
او به همين علت تشکر نمود. متاسفانه اين
شعر تورکي تقي رفعت که داراي ارزش تاريخي و ملي بياندازهاي است و مستحق
است که حتي به عنوان سرود ملي جنوب آزربايجان مطرح شود، هنوز منتشر نشده است.
در بسياري از
تحليلهاي پانايرانيستي ديگر نيز، تقي رفعت به عنوان کسي که از ايدهي استقلال جنوب
آزربايجان استقبال ميکرد معرفي ميشود. به عنوان نمونه در يکي از اينگونه نوشتجات
اينترنتي گفته ميشود: (".... اما در عمل بسيار سخت بود که به رجال تهران
حمله شود، ولي به تهرانيها حمله نشود. نهضتي در آزربايجان پديد آيد، بوي تجزيه از
آن نيايد. سران نهضت اشخاصي باشند که مدتها در اسلامبول و قفقاز زندگي کردهاند،
اما زبان تورکي زبان فارسي را تحت الشعاع خود قرار ندهد. بالاخره متفکر حزب و رهبر
تبليغاتي آن ميرزا تقيخان رفعت باشد که عمري در اسلامبول گذرانيده و وفادارترين
شاگرد نامق کمال و توفيق فکرت بشمار آيد، اما نسبت به تورکها که ادعايي نسبت به
آزربايجان دارند، احساسات کاملاً خصمانه باشد. بالاخره آزربايجان عملاً از ايران
مجزي شود و آب از آب تکان نخورد)". آنچه نويسنده در لابلاي سطور فوق ميگويد
آن است که سران نهضت آزاديستان مدتها در عثماني و شمال آزربايجان زيسته و خود را
به لحاظ هويت ملي تورک و پارهاي از آنها ميدانستند، اينها نسبت به عثمانيها که مانند
شمال آزربايجان قصد مستقل نمودن جنوب آن را نيز داشتند مناسبتي خصمانه نداشتند،
بويژه تقي رفعت -که داراي شعور ملي تورکي قوي بود- داراي مناسبات دوستانه با آنها
نيز بود.
مردم اورميه
به خليل پاشا: "ياشاسين ايسلام قوشونو!"
الف-احمد کسروي:
("عثمانيان رو به آزربايجان آوردند. ... ميرزا تقيخان بنزد عثمانيان رفته و
براي آنها روزنامه به زبان تورکي نوشته و در ستايش خليل پاشا شعر تورکي گفته و آنرا
روز در آمدن پاشا به تبريز در ايستگاه سروده بود". منبع: احمد کسروي، زندگاني
من)
ب-کاوه بيات:
("ميرزاتقیخان رفعت در دورهي اشغال آزربايجان در جنگ جهانی اول توسط ارتش
عثمانی به پابوسی قوای اشغالگر رفته و روزنامهای بنام «آزربايجان» به زبان تورکی
اسلامبولی در تاييد سياستها و خيالات ارتش عثمانی منتشر کرده بود. رفعت کار خيانت
را تا بدانجا پيش برده بود که در وصف خليل پاشا فرماندهي قوای عثمانی در ايران
مديحهسرايی نموده و او را روشنیبخشنده و استقلالدهنده ناميده بود. منبع: کاوه
بيات، پان ترکيسم و ايران")
دو گفتهي فوق
از دو محقق پانايرانيست تورکتبار ميباشد. جالب توجه است که شدت نفرت از خود،
نفرت از تورک و بيپروائي و بيشرمي در جعل و تحريف و دروغپردازي از سوي محقق پانايرانيست
دوم يعني کاوه بيات بسيار بيشتر از محقق پانايرانيست اول يعني احمد کسروي -که اين
سطور را به تقريب هشتاد سال پيش از کاوه بيات نگاشته - ميباشد. کسروي اقلاً اهل
دروغ و تحريف آشکار نبود و به هنگام ثبت وقايع و رويدادها عموماً به جرح و تعديل ناشيانه
و فاحش آنها بر اساس ديدگاههاي سياسي خود دست نميزد. از اينرو کسروي از "رو به آزربايجان
آوردن" عثمانيان سخن ميگويد، اما کاوه بيات ارتش عثماني را به صورت
"قواي اشغالگر" تقديم ميکند. کسروي ميگويد "تقيخان بنزد
عثمانيان رفت"، اما کاوه بيات اين را به "تقيخان به پابوسي قواي
اشغالگر رفت" تبديل ميکند. کسروي ميگويد "روزنامهاي به زبان تورکي
نوشت"، اما کاوه بيات اينرا به "روزنامهاي به زبان تورکي اسلامبولي در
تاييد سياستها و خيالات ارتش عثماني منتشر کرد" مبدل ميسازد. کسروي ميگويد
"در ستايش خليل پاشا شعر تورکي گفت"، اما کاوه بيات اين را به صورت
"کار خيانت را بدانجا پيش برد که در وصف خليل پاشا مديحهسرائي نمود"
بيان ميکند .... اين همه نشان ميدهد که پروژهي از خود بيگانهسازي تورکان ساکن
در ايران و مغزشوئي آنها و ايجاد حس نفرت به تورک و خويشتن پس از هشتاد سال شروع به
بار دادن کرده است. کاوه بيات، اين محقق تورک پانايرانيست به شدت ضد تورک و قرباني
تنفر از خود، شاهد زندهي اين ادعاست.
خليل پاشا نجاتدهندهاي
است که به هر شهر آزربايجان که وارد ميشد، مردم با شادي و شعف به پيشواز او و
اردوي نجاتبخشش ميرفتند و فرياد زنده باد سر ميدادند : ("اول ماه جمادي
الاول ١٣٣٣ برابر با اسفند ١٢٩٤ شمسي (١٧ مارس ١٩١٥) لشکر بزرگي از عثماني به
استعداد بيش از ده هزار عسکر به فرماندهي خليل پاشا به اورميه رسيد. آب و هواي آن
سال بسيار معتدل و ملايم بود. اکثر درختها شکوفه داده و صحرا منظرهي با طراوت
خاصي داشت. اهالي [تورک] شاديکنان به پيشواز آنان آمده بودند. سپاهيان خليل بيگ بر
خلاف عشاير [کرد] با ادب و تربيت بودند و تحصيلاتي داشتند و با نزاکت رفتار ميکردند.
مثلا هر گروهان و گردان که به پيشوازيان نزديک ميشد سلام داده و "مرحهبا افهندي"
ميگفتند و اهالي نيز فرياد ميزدند: "ياشاسين ايسلام قوشونو" [زنده باد
ارتش مسلمانان]. شعف و شادي مردم از آن جهت بود که از دست ارامنه و روسها خلاص شده
بودند. مامورين و اتباع روسها نيز از مردم پولها گرفته و اخاذي نموده و به آزار
مردم پرداخته بودند. آنان هموطنان مسيحي را براي آزار و اذيت مسلمانان اغوا و
گمراه نموده و بعلاوه با ورود سپاه منظم و با تربيت عثماني، دست ياغيان و عشاير
چپاولگر کوتاه شده بود. مردم همان اندازه که از روسها و ارامنه همدست روسها بيزار
بودند، به همان اندازه به قشون عثماني خوشبين و مهربان بودند.")
نمونهي فوق که
در مورد استقبال مردم تورک اورميه از خليل پاشا و اردوي عثماني تحت فرماندهي اوست
نشان ميدهد که استقبال تقي رفعت از خليل پاشا هنگام ورود ارتش رهائيبخش عثماني به
تبريز چيزي نبود به جز اداي وظيفه يک روشنفکر مسئول در صداي مردم خود شدن، تکرار
نمودن و اعلان منويات ملت تورک و شکرگزاري و قدرداني مردم آزربايجان از اردوي
عثماني و خليل پاشا که آزربايجان و ملت تورک را از ظلم و جور نيروهاي اشغالگر روسيه
تزاري و متحدان توسعهطلب و متجاوز ارمني-آسورياش نجات داد. اين قدرداني و شکرگذاري
خلق تورک از اردوي عثماني، نيروئي که مانع قتل عام و کشتار خلق تورک توسط ارمنيان و
آسوريان متجاوز شد، در ادبيات پانايرانيستي، پابوسي و خيانت شمرده ميشود. در
حاليکه خائنين واقعي در آن برههي تاريخي، فارسپرستاني بودند که در يکي از سياهترين
برهههاي تاريخ آزربايجان به سنگاندازي و مخالفت با تنها اميد خلق تورک، نيروهاي
آزاديبخش عثماني اقدام کردند.
تقي رفعت از
نخستين و برجستهترين نمايندگان تورکگرائي دمکراتيک و مدرن در جنوب آزربايجان
تقي رفعت پس از
جمشيدخان مجدالسلطنه اورومي از نخستين نمايندگان تورکگرائي دمکراتيک و مدرن در جنوب
آزربايجان قرن بيستم و برجستهترين شخصيت در دو تشبث استقلال اين سرزمين در سالهاي
جنگ جهاني اول است. وي در جنوب آزربايجان نيمهمستقل- تحت الحمايه عثماني (٨ ژوئن ۱۹۱۸ - اول اکتبر ۱۹۱۸) به قواي عثماني پيوست و با تشکيل حکومت اتحاد منشي
يوسف ضياء بيگ مشاور سياسي و فرهنگي اردوي نجاتبخش عثماني در جنوب آزربايجان
گرديد. يکي از ماندگارترين اقدامات تقي رفعت در اين دوره، سردبيري و نويسندگي
روزنامهي ملي تماما تورکي آزربايجان- آذرآبادگان است. (براي خواندن مطلبي در باره
روزنامهي آزآبادگان لطفا به اين لينک مراجعه کنيد: تقي رفعت سردبير روزنامهي
آذرآبادگان، اولين نشريهي ملي-سياسي تورک در جنوب آزربايجان). با تاسيس جمهوری
آزاديستان ( ٨ آپريل، ١٩ فروردين ١٩٢٠- ١١ سپتامبر ٢٢ شهريور ١٩٢٠)، تقي رفعت بعد
از شيخ محمد خياباني شخص دوم اين جمهوري گرديد.
تقي رفعت در
تاريخ هويتخواهي تورک در جنوب آزربايجان اهميتي سمبوليک نيز دارد. غرب آزربايجان به
مرکزيت اورميه-خوي در آغاز قرن بيستم زادگاه جنبش هويتخواهي تورکي در آزربايجان و
ايران و مامن نخبگان تورکگرا شمرده ميشود. اما شخصيتهاي پانايرانيست تورک، چون
اراني، کسروي، ايرانشهر، تقيزاده، ناطق، شفق و ... از دورهي مشروطيت بدين سو در
حال تبديل نمودن تبريز -مرکز آزربايجان- به مامن نخبگان ايرانگرا، پانايرانيست و
فارسپرست بودند و تا حدي در اين امر موفق نيز شمرده ميشدند. در چنين اوضاع و
احوالي صرف ظهور اديب و سياستمدار تورکگراي برجستهاي مانند تقي رفعت (و ابوالفتح
علوي خلخالي، ميرزا آقا خان بلوري، ...) که اصلاً از تبريز بود، رشتههاي بافتهشده
توسط گروه ايرانگرا-فارسپرست مزبور را پنبه کرد و درهاي مرکز و شرق جنوب آزربايجان
را نيز به روي جريان هويت ملي تورک گشود.
تقي رفعت پنج
سال جوانتر از محمد امين رسولزاده بود، اما سي و پنج سال زودتر از وي دار فاني را
وداع گفت. علي رغم اين تفاوت، بين تقي رفعت و محمد امين رسولزاده شباهتهاي بسياري
وجود دارد: (براي خواندن نامهي سرگشادهي تقي رفعت به محمد امين رسولزاده، لطفا
به اين لينک مراجعه کنيد: نامهي سرگشادهي تقي رفعت به محمدامين رسولزاده). اين
دو در اساس روشنفکر، روزنامهنگار و اديب بودند، اما به مقتضاي شرايط و ضروريات
زمان به عالم سياست قدم گزاردند. حيات فرهنگي و سياسي هر دو از ايرانگرائي آغاز و
به تورکگرائي دمکراتيک و مدرن ختم شد. اين دو شخصيت تورک عمري را در عثماني-ترکيه
گذراندند، تجربهاي که در انکشاف و بلوغ شعور ملي تورک و هويت سياسي آنها نقش تعينکنندهاي
داشت. هر دو به سمبل نخستين تجربهي استقلال آزربايجان، يکي در شمال ديگري در جنوب
آن تبديل گرديدند، و هر دو به يکسان مورد نفرت پانايرانيستها و روسپرستها قرار
گرفتند، اتهام پانتورکيست و عثمانيگرا خوردند و در تاريخنگاري استعماري روسي و
فارسي سعي به حذف ياد و خاطرهي آنها شد. و در نهايت پايان کار هر دو حزين بود.
محمد امين رسولزاده پس از عمري آوارگي و تبعيد در ترکيه فوت نمود و تقي رفعت در
عنفوان جواني بدست نيروهاي دولتي ايران به قتل رسيد.
تقي رفعت، به
مسالهي قتل عامها و کشتارهاي تورکان در غرب آزربايجان توسط نيروهاي متجاوز و توسعهطلب
ارمني-آسوري تحت حمايت روسيهي تزاري حساس بود. اين حساسيت، در آن دوره مانند
امروز، علامت فارقهي بين نخبگان داراي شعور ملي تورک و نخبگان فاقد شعور ملي تورک
به حساب ميآمد. کشت و کشتارهاي مذکور به منظور زمينهسازي براي الحاق اين بخش از
آزربايجان به دو کشور مسيحي (ارمنستان بزرگ و آشورستان) که قرار بود در آنجا تشکيل
شوند انجام مييافت. در آن سالها تجدد روزنامهای بود که اخبار مربوط به کشتار
دهها هزار نفری مردم اورمیه و ديگر نواحي غرب آزربايجان توسط جیلوهای آسوري و قاچاقهاي
ارامنه را به طرزي گسترده درج و منعکس مينمود. تقي رفعت در اين رابطه بويژه از
خليل پاشا- نجاتدهندهي آزربايجان از اشرار آسوري و ارمني- با سرودن و تقديم شعري
به تورکي تمجيد و شخصا تشکر نمود. شعر سوخت ارومي تقي رفعت سروده شده به زبان فارسي
در بارهي قتل عام مردم اورميه توسط نيروهاي مسيحي آسوري- ارمني نيز، يکي از
نخستين و معدود آثار ادبي است که در مورد اين فاجعه آفريده شدهاند. اين شعر
همچنين يک سند تاريخي پربها است که همزمان با تحقق جنايات مذکور آنها را ثبت نموده
است.
جناحهاي سهگانهي
دمکراتهاي تبريز و رهبري آزاديستان
قيام آغاز شده
توسط شيخ محمد خياباني در آغاز مضمون ملي تورک نداشت، در بارهي هويت ملي تورک، ملت
تورک و احقاق حقوق ملي و سياسياش نبود، در اين موارد کوچکترين آگاهي و نيت و طرح و
استراتژي و عمل و تجربهاي نداشت. بنا به خياباني قرار بود آزربايجان بار ديگر
مانند دورهي مشروطه پيشگام شده و ملت تورک با دادن هزينه، پرچمدار دمکراسي و ...
براي نجات ايران و ملت ايران گردد. خياباني حتي ملتفت نبود که پس از مشروطه، مسالهي
ملت تورک ديگر نه استعمار خارجي انگليس، بلکه استعمار داخلي فارس بود که وي را به
ملتي اسير و مستعمره تبديل مينمود: ("فرقهي دموکرات، آزربايجان را جزء
لاينفک ايران ميدانست. خياباني اميدوار بود که دوباره همچون روزهاي درخشان مقاومت
تبريز در مقابل مستبدين در سالهاي انقلاب مشروطيت، خورشيد آزادي از آزربايجان سر
بر آورده بر ساير نقاط ايران بتابد. مردم ساير ايالات هم همگامش شوند و بدين ترتيب
جنبش سراسري بر عليه ارتجاع و استعمار به وجود آيد. وي ميخواست نهضتي قوي و معنوي
در آزربايجان بوجود آورد و بر تهران فاسد که به نظر او در دست اشراف مرتجع بود دست
يابد. در اين نهضت آزربايجان ميبايست در صف اول قرار گيرد، اصلاحات را شروع کند و
رهبري جامعهي ايران را عهدهدار شود"). با اينهمه و هرچند قيام شيخ محمد
خياباني به نيت رهائي ملت تورک و وطن آزربايجاني شروع نشده بود، اما اولاً در ميان
سران اين حرکت، جناحي اقليت از درککنندگان هويت ملي تورک و داراي شعور ملي تورک و به
طور روزافزون طرفدار استقلال جنوب آزربايجان وجود داشت و ثانياً در نهايت جنبش آزاديستان،
حتي اگر ناخواسته، به تجزيه و انفصال عملي بخش اعظم آزربايجان از ايران منجر شد
(بررسي موضوع انفصال عملي اما ناخواستهي آزربايجان از ايران در نتيجهي جنبش
آزاديستان خارج از حيطهي اين مقاله است).
در بازگشت به
سطح برنامهي حرکت، رهبري و سران جنبش آزاديستان و يا دمکراتهاي تورک آنروز تبريز
را ميتوان به سه جناح به شرح زير تقسيم کرد:
١-جناح فارسمحور
پانايرانيست، انگليسگرا و ارمنيپرست (اکثريت): شامل سيد احمد کسروي، آقا سيد
جليل اردبيلي، زين العابدين خان ايرانشهر (برادر کاظمزاده ايرانشهر، مدير روزنامهي
کاوه در برلين)،....
٢-جناح ملي دمکراتيک
تورکمحور (اقليت): شامل تقي رفعت، ميرزا آقا بلوري، ابوالفتح علوي خلخالي، محسن
رفعت، ....
٣-جناح
ايرانگرا، ضد انگليس و بلشويکگرا (مياني): به رهبري خياباني، نوبري، اميرخيزي،
... اين جناح مياني که داراي زيگزاگهاي سياسي بسيار بود، در مقاطع مختلف به يکي از
دو جناح فوق و حتي داشناکهاي ارمني نزديک ميشد (خياباني و يارانش در دورهي حيات
سياسيشان در حزب دموکرات ايران نيز -که به دو شاخهي رفرميست و راديکاليست منشعب
شده بود-، منتسب به خط مياني معروف به "مسلک تجدد" بودند.)
٤-علاوه بر دمکراتهاي
تورک، در آن دوره در تبريز گروهي از سوسيال دمکراتهاي ارمني وابسته به حزب داشناکسيون
نيز متشکل بودند. آنان که اکثرا تحصيلات خود را در روسيه گذرانده بودند به
تبليغ مرام حزب داشناکسيون يعني تشکيل ارمنستان مستقل و بزرگ که بخش اعظم
خاک آزربايجان اتنيک در شمال و جنوب و غرب ارس و وطن خلق تورک را شامل ميشد ميپرداختند
و در عين حال مدافع سياستهاي تجاوزکارانه و توسعهطلبانهي بلشويکهاي روس و مشغول
به تبليغات و اقدامات مسلحانه و تروريستي ضد تورک و ضد عثماني نيز بودند. جناح
خياباني به لحاظ سياسي ايرانگرا بود و به نيت نجات ايران به حرکت اقدام کرده بود،
اما به لحاظ هويتي با تورکيت مشکل آشکاري نداشت. با اينهمه ايرانگرائي مفرط و وجه
مشترک بلشويکگرائي قوي اين جناح با سوسيال دمکراتهاي داشناک ارمني و بلشويکها
باعث شد که وي قبل از تبعيد شدن توسط عثمانيان، به لحاظ سياسي در موارد بسيار بر
خلاف منافع ملي ملت تورک و آزربايجان و در دشمني با نيروهاي آزاديبخش عثماني و
جمهوري مساوات و لاجرم همسو با داشناکهاي ضد تورک عمل کند.
با توجه به اين
جناح بندي، رفتار پارهاي از اعضاي دموکرات در همان هنگام که بدرستي اعلان استقلال
و جمهوريت در جنوب آزربايجان از سوي خياباني- ادعائي که از سوي برخي از
آزربايجانگرايان پانايرانيست و استالينيست (تورج اتابکي، ...) مطرح ميشود- را کذب
محض ميخواندند کاملاً بجا و قابل درک و مقرون به حقيقت است. زيرا اين نه خياباني،
بلکه تقي رفعت است که نمايندهي جناح تورکگرا و استقلالطلب در سطح رهبري حزب دمکرات
آزربايجان و جنبش آزاديستان بود. شيخ محمد خياباني هرگز تورکگرا، مدافع حقوق ملي
ملت وترک و هوادار استقلال آزربايجان نبود. حقيقت آن است که وي در ادامهي سنت
رهبران تورکتبار مشروطيت، بر تورکيت خود به عنوان هويتي ملي واقف نبود و هرگز بدان
توجه نکرد. بر عکس، همهي مبارزه و فداکاريهاي خود را به نام ايرانيت و وطن ايران
انجام داد. هرچند جنبش آزاديستان وي ناخواسته به انفصال و تجزيهي عملي بخش اعظم
آزربايجان از اين منجر شد.
ادعاي پانايرانيستي
در بارهي رفتن تقي رفعت به پابوسي قواي اشغالگر عثماني
بين تاريخ
واقعي و مستند ملت تورک- جنوب آزربايجان و تاريخنگاري دولتي-رسمي خيالپردازانهي
پانايرانيستي-روسپرستانه در بارهي آن، پرتگاهي عميق موجود است. اين تثبيت در
مورد نحوه و معني و نتايج حضور اردوهاي عثماني در جنوب آزربايجان به سالهاي جنگ
جهاني اول و مناسبت تقي رفعت و ديگر نخبگان و تودهي مردم تورک به حضور اردوي
عثماني نيز صادق است.
کاوه بيات محقق
پانايرانيست و تاريخنگار دولتي جمهوري اسلامي در کتاب خود "پانترکيسم و
ايران" در اين باره چنين ميگويد: (.... ايرادها تنها به خيابانی نبود، به
اطرافيان و محارم راز خيابانی منجمله ميرزا تقیخان رفعت نيز بود. او در دورهي
اشغال آزربايجان در جنگ جهانی اول توسط ارتش عثمانی به پابوسی قوای اشغالگر رفته و
روزنامهای بنام «آزربايجان» به زبان تورکی اسلامبولی در تاييد سياستها و خيالات
ارتش عثمانی منتشر کرده بود. رفعت کار خيانت را تا بدانجا پيش برده بود که در وصف
خليل پاشا فرماندهي قوای عثمانی در ايران مديحهسرايی نموده و او را روشنیبخشنده
و استقلالدهنده ناميده بود. پس از خروج آن ارتش، اعضای کميتهي حزب دمکرات،
ميرزا تقی رفعت را به جرم خيانت از حزب بيرون نمودند. اما زمانی بعد، خيابانی
مسئوليت روزنامهي تجدد ارگان حزب را به رفعت سپرده و در پاسخ اعتراض ديگر اعضای
حزب، پاسخ داده بود که من او را دوست دارم - پايان نقل قول). مشابه اين ادعاها در
آثار کسروي و نوشتههاي پانايرانيستي متعدد ديگري تکرار ميشود: ("ميرزا تقيخان
اين زمان به عثمانيان پيوسته...."، "در اين دوره تقی رفعت، مدیر و سردبیر
تجدد به خدمت عثمانیها درآمده،
..."، "درست است که در دورهي شیخ محمد خیابانی چند تنی عثمانیگرا
طرفدار این اندیشه بودند...". ميرزا تقيخان که بنزد عثمانيان رفته و براي
آنها روزنامه به زبان تورکي نوشته و در ستايش خليل پاشا شعر تورکي گفته و آنرا روز
در آمدن پاشا به تبريز در ايستگاه سروده بود، ...")
ادعاهاي پانايرانيستي
فوق همه دروغاند: در
دورهي جنگ جهاني اول ارتش امپراتوري عثماني در جنوب آزربايجان اشغالگر نبود و
بدان يورش نياورده بود. بلکه ارتشي آزاديبخش و محبوب تودهها و نخبگان تورک در جنوب
آزربايجان بود که به دعوت مکرر تودهي مردم تورک و نخبگان و مقامات محلي پاسخ مثبت
داد و با فداکاريها و رشادتهاي به ياد ماندني و دادن هزينههاي بسيار، به اشغال جنوب
آزربايجان از طرف روسيهي تزاري و قتل و کشتار تودههاي تورک توسط اشرار آسوري و
ارمني- متحدان روسيهي تزاري- پايان داد. در سالهاي آغازين جنگ جهاني اول، غرب
آزربايجان زير چکمههاي اردوي اشغالگر روسيه تزاري و متحدان مسيحي او ارمنيان و
آسوريان که در ضمن مورد حمايت فعال انگلستان، آمريکا و فرانسه نيز بودند قرار
داشت. تودهي پريشان تورک عملاً نميتوانست کوچکترين دفاعي از خود بکند. تنها اميد
او اردوي عثماني و تنها کاري که از دست وي ساخته بود برآوردن فرياد امدادخواهي از
دولت عثماني و طلب کمک از او بود. اين کار را نيز کرد: "مردم آزربايجان، علما
و سادات، تجار و اعيان و اشراف که از تهران و دولت مرکز مايوس و نااميد بودند از
خليفهي عثماني و فرماندهي قشون تورک کمک الامان و الغياث خواستند" (ميرزا
فتاح خال گرمرودي سرابي، سفرنامه ممسني. به کوشش فتح الدين فتاحي). دولت و اردوي
عثماني نه تنها اميد مردم غرب آزربايجان، بلکه تنها ملجاء مردم در پايتخت
آزربايجان، تبريز تحت اشغال روسيه نيز بود. به تصريح ويلهلم ليتن، سرکنسول آلمان
در آن ايام نه تنها تمام اتباع آلمان در تبريز تحت حمايت عثماني در آمده بودند، بلکه
اهالي شهر نيز پرچم عثماني را بر فراز خانههاي خود به اهتزاز در آورده بودند:
"بر فراز کنسولگري آلمان در يک طرف پرچم آلمان و در طرف ديگر پرچم عثماني به
اهتزاز در آمد. ... آلمانيها و کليهي ايرانيان [تورکهاي] هوادار آلمان نيز پرچم
عثماني را بر فراز خانههاي خود به اهتزاز در آوردند. نظر به اينکه چنين کاري در
مواقع بحراني و خطرناک مسري بود و شايعات عجيبي نيز پخش ميشد، در آن شهر تحت
اشغال نظاميان روسي، تقريباً از هر دو خانه يکي به پرچم عثماني مزين گرديد"
(خاطرات ليتن، سرکنسول آلمان در تبريز در اثناي جنگ جهاني اول. ترجمه دکتر پرويز
صدري). به نظر عاطيف بيگ، سرکنسول عثماني در تبريز "این کار (افراشته شدن
پرچم عثمانی بر فراز خانههاي تبريز) این معنی را میدهد که اینک تبریز و اصولاً
تمامی آزربایجان تحت حمایت عثمانی است".
سيد احمد کسروي،
بدخواه ميرزا تقيخان رفعت
بيشترين
اطلاعات در بارهي تقي رفعت را احمد کسروي پانايرانيست ضد تورک و ضد آزربايجاني
مشهور داده است. وي که کينهاي عميق نسبت به تقي رفعت داشت در کتاب خود بنام
زندگاني من ميگويد: (چون سال ١٢٩٧ -١٩١٨ در آغازهاي بهار همچنان گرسنگي و بيماري
در ميان ميبود. سپس گرفتاري ديگري آغاز يافت و آن اينکه عثمانيان رو به آزربايجان
آوردند. .... يکدسته از سپاه ايشان بر سر ارومي و سلماس رفت که با آسوريان جنگ کند
و دستهي ديگر يکسره به تبريز آمد. اينان به دموکراتها بدبين ميبودند و از روز
نخست بدبيني و دشمني نشان دادند. خياباني و نوبري چاره را در خاموشي و کنارهگيري
ديدند. ولي بدخواهان ايشان که فرصت يافته به عثمانيان پيوسته بودند خاموش ننشستند
و اين بود يکماه کمابيش نگذشت که عثمانيان خياباني و نوبري را با حاجي محمدعلي
بادامچي دستگير گردانيده از تبريز بيرون فرستادند. ..... عثمانيان هر کجا ميرسيدند
"اتحاد اسلام" پديد ميآورند. .... در تبريز هم کسان بسياري را خواندند
و حزبي پديد آوردند. بسياري از آشنايان من، از جمله آقا ميرزا علي هيئت در آن حزب
جا گرفتند. ولي من کناره جستم. .... شنيدني بود که کساني از همان هکماوار بنزد
عثمانيان رفته جاسوسي مرا کرده بودند که از همراهان خيابانيست. .... عثمانيان
اميدمند ميبودند که در آزربايجان خواهند بود. اين بود رشتهي کارها را بدست گرفته،
به کوششهاي ديگري هم پرداختند. از جمله ميرزا تقيخان که يکي از رازداران خياباني
ميبود و اينزمان به عثمانيان پيوسته منشي يوسف ضياء نمايندهي سياسي ايشان شده
بود، روزنامهاي به زبان تورکي بنام "آذرآبادگان" بنياد گزاشت که از
شمارهي نخست آن از تورک بودن آزربايجانيان و اينکه آزربايجان از نخست سرزمين تورکان
بوده سخن راند- پايان نقل قول.)
بر خلاف ادعاي کسروي،
عثمانيان به دمکراتها بدبين و دشمن آنها نبودند. بر عکس، جناح پانايرانيست و
ايرانگراي دمکراتهاي تبريز -بر خلاف تودههاي مردم تورک و جناح ملي دمکراتها به
رهبري تقي رفعت- به نيروهاي آزاديبخش عثماني بدبين بود. همچنين کسروي در گفتههاي
فوق، با تناقضگوئي دروغپردازي خود را ثابت ميکند. وي ميگويد که بدخواهان
خياباني داوطلبانه به عثمانيها پيوستند. اين افراد خاموش نمينشستند و فعال بودند.
منظور وي از بدخواهان، همان جناح ملي و تورکگراي دمکراتهاي تبريز است. سپس ميگويد
تقي رفعت که رازدار خياباني بود به عثمانيان پيوست. چگونه ممکن است رازدار خياباني
در عين حال بدخواه او نيز بوده باشد و اين را خود خياباني ملتفت نشود؟ وانگاه، کسروي
در اينجا اعتراف ميکند که علاوه بر نخبگان تورک (که کسروي آنها را بدخواهان مينامد)،
در تبريز بسياري حتي از آشنايان خود کسروي به عثمانيان پيوستند و حزبي پديد
آوردند. به گفتهي او تودههاي مردم تورک حتي در محلات فقير تبريز مانند هکماوار
داوطلبانه با نيروهاي آزاديبخش عثماني و بر عليه پانايرانيستها همکاري ميکردند.
با اين وصف و بنا به ادعاي کسروي، تودههاي مردم تورک نيز بدخواه خياباني بودند
زيرا به نيروهاي آزاديبخش عثماني پيوسته و با آنها همکاري صميمانه ميکردند.
ديدگاههاي
روسپرستانه در بارهي تقي رفعت و پاسخي بدانها
شيطانسازي از
تقي رفعت، منحصر به جناح راست پانايرانيستها نيست. جناح چپ پانايرانيستها يعني
استالينيستهاي ايرانگرا، روسوفيلهاي تورک و آزربايجانگرايان کلاسيک نيز - که سنتاً
تمايلات ضد تورکي شديد داشته و مدافع مطامع استعماري روسيه در ايران و آزربايجاناند-
به لجنمالي شخصيت تقي رفعت پرداخته او را پانتورکيست و تورانگرا و .... مينامند.
فرقهي دمکرات آزربايجان و حکومت ملي آزربايجان نيز نخبگان تورکگرا و رهبران ملي
خلق تورک بين سالهاي ١٩٠٠-١٩٤٠ را پانتورکيست ميناميد. چنانچه در نوشتهاي به
امضاي نوروز- يک عامل روس- درج شده در نشريهي آزربايجان به دورهي حکومت ملي
آزربايجان، در بارهي تقي رفعت چنين گفته ميشود: (.. "شئيخ`ين اطرافيندا
اولانلارين ايچهريسينده پانتورکيزم طرفدارلارينا دا راست گليريک. ميرزا تقيخان
رفعت و تجدد روزنامهسينين اسکي باشمحرري اولان "ميرزا ابوالفتح
خان علوي" مشهور پانتورکيزم طرفدارلاريندانديرلار کي شئيخ اونلاري
صميميتله قارشيلاييپ حتتا فرقهنين اورقاني اولان تجدد روزنامهسيني
اولارين اختيارينا قويموشدور." پايان نقل قول. ترجمهي نقل قول: "در
ميان اطرافيان شيخ، با طرفداران پانتورکيسم نيز مواجه ميشويم. ميرزا تقيخان رفعت
و سردبير سابق روزنامهي تجدد ميرزا ابوالفتحخان علوي، از طرفداران مشهور پانتورکيسم
بودند که شيخ با صميميت با آنها برخورد کرده و حتي روزنامهي تجدد، ارگان فرقه را
در اختيار آنها گذارده بود." آزهربايجان- سايي ٧٠- ايکينجي دؤوره- سهشنبه
١٣ آذر ١٣٢٤- ١٩٤٥- شيخ محمد خياباني، يازار: نوروز.). باز به همين قلم در شمارهي
ديگري چنين گفته ميشود: ("٥٩ شمارهدهن ٨٦ شمارهيه قدهر تقي`نين
مديريتيله يازيلان نومرهلهرده بيز ابتدا آچيق مکتوب، آچيق سؤز قزئتي
ناشري محترم محمد امين رسولزاده جنابلهرينه عنوانلي بير تورک ديلينده
يازيلميش مقالهيه راست گليريک. بو مقاله گؤرونور پانتورکيسم طرفداري اولان تقي
واسيطهسيله يازيليبدير. مقالهده مولف ارشاد مجلهسينده يازيلان تاريخي
بير مقالهيه جواب وئرمهک ايستهميشدير". ٢ شنبه، ١٤ آبان، ساي ٤٦. ترجمه:
در شمارههاي ٥٩ تا ٨٦ [روزنامهي تجدد] که با مديريت تقي [رفعت] نشر ميشد، ما با
مقالهاي نوشته شده به زبان تورکي و با ابتداي "نامهي سرگشاده به ناشر محترم
[روزنامهي] آچيق سؤز، جناب محمد امين رسولزاده" مواجه ميشويم. آنگونه که
ملاحظه ميشود اين مقاله توسط تقي [رفعت] که پيروي پانتورکيسم بود نوشته شده است.
مولف اين مقاله، در صدد پاسخگوئي به مقالهاي تاريخي مندرج در مجلهي ارشاد برآمده
است").
دو-در دورهي
ما سايت پانايرانيستي شرمگين-استالينيستي آزرآنلاين، تلويحاً تقي رفعت را تورانگرا
معرفي کرده است. در نوشتهاي درج شده در اين سايت به قلم سيروس مددي چنين گفته ميشود:
("میدانیم که این گرایش «تورکگرایی- تورانگرایی» در آزربايجان ما پدیدهي
جدیدی است. درست است که در دورهي شیخ محمد خیابانی چند تنی عثمانیگرا طرفدار این
اندیشه بودند. البته از مخالفت خیابانی با این افراد هم خبر داریم. ولی در تاریخ
٧٠ سالهي مبارزهي ملی دمکراتیک ما علیه شوونیسم فارس، به خط فکری «تورکیسم» و
«تورانیسم» برنمیخوریم. تاریخ پیدایش این خط به سالهای دههي نود، به دورهی
حاکمیت ائلچی بیگ ترکیهپرست در جمهوری آزربايجان باز میگردد". پايان نقل
قولhttp://azer-online.com/melli/more/21Azer-Farsi.htm") )
ادعاهاي روسپرستانه
و فارسمحورانهي فوق سخت مهملاند:
-اتهام پانتورکيست
زدن به تقي رفعت، اين بنيانگزار شعر نوي فارسي و جريان تجدد ادبي فارس، اتهامي
حقيقتاً ابلهانه است. ميرزا تقيخان رفعت پانتورکيست نبود، بلکه واقف بر هويت ملي
خود تورک و مدافع حقوق ملي و منافع سياسي خلق تورک ساکن در آزربايجان و ايران، يعني
تورکگراي دمکرات و مدرن بود. تورکگرائي غير از پانتورکيسم، آن هم غير از تورانيسم
- تورانگرائي است. حال آنکه نگرش و سنت پانايرانيستي و فارسزدگي-روسپرستي، اين
سه را يکي مينماياند. در اين سنت و نگرش پانايرانيستي-روسپرستانه، ادراک هويت
ملي تورک از سوي يک تورک، مترادف با پانتورکيسم و مساوي با تورانگرائي است. تقي رفعت
بر هويت ملي تورکي خود و تودهي تورک و حقوق ملي او واقف بود و از آنها دفاع مينمود.
اين، يعني وقوف تورکان در جنوب آزربايجان و ديگر نقاط ايران بر هويت ملي و حقوق ملي
ملت تورک و دفاع از آنها است که در ادبيات پانايرانيستي و روسپرستانه "پانتورکيسم"
ناميده ميشود.
-در جنبش
خياباني تورانگرائياي موجود نبود، بلکه خطي مدافع تورکگرائي مدرن و دمکراتيک به
رهبري تقي رفعت وجود داشت.
-جنبش
هويتخواهي تورکي و يا تورکگرائي مدرن و دمکراتيک در جنوب آزربايجان همسن جنبش هويتخواهي
فارسي و ايرانگرائي (جنبش مشروطه) است. عمري بيش از يک قرن دارد و ربطي به ائلچي
بيگ و دههي نود که يک قرن بعد بودهاند ندارد.
- جنبش تورکگرائي
ملي و دمکراتيک و همسوئي و همکاري با نيروهاي نجاتبخش عثماني، بر خلاف گمان پانايرانيستها
و روسپرستها، نه منحصر به چند تن، بلکه جنبشي هم تودهاي و هم روشنفکري بود و در
دورهي مورد بحث خيل عظيمي از توده و اليت سياسي و فرهنگي تورک در سرتاسر آزربايجان
و ايران، از کلنل محمدتقي خان پسيان تا حيدرخان عموغلو بدان پيوسته بودند.
- در جنبش
آزاديستان، همانگونه که از نوشتهي نوروز نامي در نشريهي آزربايجان که فوقاً نقل
شد بر ميآيد، شخص خياباني در دورهي حياست سياسي بعد از تبعيدش از قضا مدافع همان
چند تن تورکگرائي است که سايت آزرآنلاين آنها را عثمانيگرا و تورانگرا ناميده است.
- در يک صد سال
اخير يگانه جناح مترقي هويتخواهي در جنوب آزربايجان همان تورکگرائي دمکراتيک و
مدرن است که تقي رفعت يکي از نخستين و در عين حال از برجستهترين نمايندگان آن
شمرده ميشود. جرياني که امروز سايت ضد تورک آزرآنلاين آخرين ممثل آن است نيز،
معادل امروزين جريان مرتجع و ضددمکراتيک فارسزده و روسپرست در تاريخ گذشتهي
آزربايجان است.
-نمونهي تقي
رفعت و مجدالسلطنهي افشار ارومي و ... ديگر نمايندگان نسل اول تورکگرايان
دمکراتيک و مدرن نشان ميدهد که ميتوان در عين حال هم دوستدار زبان فارسي و ملت
فارس بود و هم هويت ملي تورک داشت، براي احقاق حقوق ملي و سياسي ملت تورک مبارزه
نمود و در صورت لزوم طرفدار دولت مستقل جنوب آزربايجان بود ...
دسيسهي
جناح پانايرانيستي دمکراتها بر عليه تقي رفعت و اخراج او از حزب دمکرات آزربايجان
پس از خروج
ارتش عثماني از تبريز، جناح پانايرانيست و فارسگرا-ارمنيگراي فرقهي دمکرات
آزربايجان به رهبري آقا سيد جليل اردبيلي، سيد احمد کسروي، زين العابدين خان
ايرانشهر و ديگران فرصت را مغتنم شمرده تقی رفعت، رهبر جناح ملي دمکراتيک-تورکگرا
را به جرم "خيانت" و "دوروئي" و "بدخواه" بودن از
حزب اخراج کردند. کسروي در بارهي دسيسهاي که آنها بر عليه تقي رفعت چيدند چنين
ميگويد: ("ولي با همه اينها، چون جنگ جهانگير با شکست آلمان و همدستان او
پايان يافت و گفتگوي آشتي آغاز يافت، در مهرماه آنان نيز تبريز را رها کرده بيرون
رفتند. "اتحاد اسلام" که پياپي "بيانيه"ها بيرون ميداد نيز
نابود شد. پس از رفتن ايشان "مکرم الملک" نامي از اعيانزادگان تبريز
نايب الاياله شد. و اين مرد از دشمنان آزادي ميبود و پي آزار آزاديخواهان ميگشت.
ولي در بيرون آدمکشيهاي خياباني و نوبري و ديگر کارهاي ايشانرا بهانه ميگرفت.
همچنان کارهاي بد برخي از دمکراتها را به رخ ما ميکشيد..... در اين هنگام آقا سيد
جليل اردبيلي که از پيشگامان آزاديخواهان تهران بوده و اين زمان از استانبول باز
ميگشت، به تبريز آمد. من با او و با کساني از شناختگان دموکراتها با هم نشسته
چنين نهاديم که بکار پرداخته برخي کساني را که در زمان نيرومندي دمکراتها به آزار
مردم برخاسته يا در هنگام بودن عثمانيان دورويي نموده و به آنان پيوستهاند بيرون
گردانيم. و بدينسان دستهي دمکراتها را پيراسته زبان خردهگيران را ببنديم .
...... اين بود روزي نشست بزرگي در حياط تجدد برپا گردانيديم که بيشتر دموکراتهاي
بنام ميبودند. و پس از گفتارهائي که رانده شد دو چيز برگزيده گرديد: يکي آنکه با
پيشنهاد آقا سيد جليل، ميرزا تقيخان که بنزد عثمانيان رفته و براي آنها روزنامه
به زبان تورکي نوشته و در ستايش خليل پاشا شعر تورکي گفته و آنرا روز در آمدن پاشا
به تبريز در ايستگاه سروده بود، به گناه دورويي از دسته بيرون رانده شد. ديگري آنکه
نهاده شد که در نشستهاي حزبي گفتارها با فارسي باشد و اين حزب يکي از خواستهاي خود
رواج دادن زبان فارسي در آزربايجان را شناسد. .....").
همانگونه که از
گفتههاي کسروي معلوم ميشود، هر چند کسروي در اينجا دليل تصفيه تقي رفعت را
پيوستن او و همفکراناش به نيروهاي آزاديبخش عثماني قلمداد ميکند، يکي از علتهاي
اصلي دشمني جناح فارسگرا-ارمنيگرا و پانايرانيست فرقهي دمکرات با تقي رفعت، تورکيگوئي
و تورکينويسي، سرودن شعر تورکي و انتشار روزنامهي تورکي توسط تقي رفعت بوده است. کسروي
در کتاب "سرنوشت ايران چه خواهد بود، در موضوع پيشامد آزربايجان" اين
حقيقت را صريحتر بيان کرده و اعتراف ميکند که اين عمل خائنانهي وي و همفکرانش،
نه به دستور و خواست فارسها و ديگر بيگانگان، بلکه اقدامي راساً انجام شده از سوي
مانقورتهاي دمکرات تورک- جناح پانايرانيست فرقهي دمکرات آزربايجان بوده است:
("پس از مشروطه گاهي گفتگو از زبان به ميان ميآمد. کساني يادآوري ميکردند که
اگر درسها به تورکي باشد شاگردها تندتر پيش خواهند رفت. بسياري هم اين را ميپذيرفتند.
ولي پس از چندي سياست پانتورکيزم تورکان عثماني به فعاليت پرداخته، دانسته شد آنها که
در آرزوي تاسيس يک امپراتوري بزرگ تورکي ميباشند، آزربايجانيها را هم تورکينژاد
شمارده پافشاري مينمايند که تبليغات خود را در ميان اينها رواج دهند. پافشاري مينمايند
که آزربايجانيها را نيز به سوي خود کشند. در اينجا آزاديخواهان ديدند زبان تورکي در
آزربايجان عنوان به دست بيگانگان ميدهد. آنگاه آزربايجانيها که ايرانيند و ميخواهند
با ايران بسربرند، بلکه ميخواهند هميشه در راه آزادي و پيشرفت ايران فداکاريها
نمايند. اختلاف زبان به آن هم زيان ميرساند، ميانهي آزربايجانيها با ديگران
رميدگي پديد ميآورد. يک تهراني ناتراشيده دشنامش «تورکه خر» است و يک آزربايجاني
نافهم ورد زبانش «عراقلي ايشک اولار» ميباشد. اينها را ديدند و به نام علاقهاي که به
ايران و آزربايجان داشتند دورانديشانه به چاره پرداختند و در يک نشستي که دموکراتها
(دموکراتهاي آنروزي) در ادارهي تجدد برپا گردانيده بودند تصميم گرفتند که تا
توانند به رواج زبان فارسي در آزربايجان کوشند که نه تنها درسها در دبستانها و
دبيرستانها جز به فارسي نباشد، در ادارهها نيز، تا پيشرفت دارد، گفتگوها با فارسي
باشد. اين تصميمي بود که آزاديخواهان آزربايجان گرفتند. دولت يا تهرانيها در آن
دخالت نداشتند").
کسروي در جاي
ديگري چنين ميگويد: ("... ليکن در نتيجهي آن [روزنامهي تورکي آزرآبادگان]،
دموکراتها [جناح پانايرانيست] يک جلسهي عمومي برپا کردند و از رفتار ميرزا تقيخان
گفتگو به ميان آورده و او را يک مرد بدخواه کشور دانسته، از ميان فرقه بيرون کردند.
و در همان نشست تصميم گرفته شد که پس از آن گفتگو در مجالس حزبي با فارسي باشد. آن
روز بيش از هزار تن حاضر بودند. و نيک به ياد دارم که چون پيشنهاد در بارهي گفتگو
با فارسي به ميان آمد و تصميم گرفته شد، گفتارها از همانجا به فارسي تبديل گرديد،
..... .").
ريز تصميمات
جناح پانايرانيست فرقهي دمکرات آزربايجان که کسروي از آنها سخن ميگويد چنيناند:
"تصميمات سهگانهي دموکراتها:
پس از تضييقات عدهي بسياري از منفعتپرستان نسبت به عناصر صالحهي آزربايجان و تبليغاتي که از جانب پارهاي اشخاص معلوم الحال براي تفرقهي اهالي و تشتت آراء در آزربايجان به عمل آمد و بينتيجه ماند، بعضي اهالي دوستان و دشمنان وطن خود را تشخيص دادند. جمعيت محترم دموکرات آزربايجان تصميمات سهگانهي ذيل را اتخاذ و به عموم افراد خود و اهالي اعلام و اخطار نمودهاند:
"تصميمات سهگانهي دموکراتها:
پس از تضييقات عدهي بسياري از منفعتپرستان نسبت به عناصر صالحهي آزربايجان و تبليغاتي که از جانب پارهاي اشخاص معلوم الحال براي تفرقهي اهالي و تشتت آراء در آزربايجان به عمل آمد و بينتيجه ماند، بعضي اهالي دوستان و دشمنان وطن خود را تشخيص دادند. جمعيت محترم دموکرات آزربايجان تصميمات سهگانهي ذيل را اتخاذ و به عموم افراد خود و اهالي اعلام و اخطار نمودهاند:
١-جمعيت مزبور
تا افتتاح مجلس شوراي ملي از مداخله در سياست مملکت جدا احتراز خواهد داشت.
٢-در تمام حوزههاي
حزبي مطلقاً به فارسي تکلم نموده و ترويج زبان ملي را جداً مطمع نظر و تعقيب خواهند کرد.
٣- ميرزا تقيخان
(رفعت) سردبير جريدهي تجدد که بدواً ناشر افکار جمعيت و اخيرًا از نقطهي نظر منفعتپرستي
با مجدالسلطنه، عبد و عبيد يعني زرخريد عثمانيها، نويسندگي روزنامهي تورکيزم را
پيشهي خود کرده و مروج تبليغات بر ضد وطن خود شده بود، از عضويت جمعيت دموکرات
اخراج نمودهاند.")
ادعاهاي پانايرانيستي
در بارهي موضع خياباني نسبت به تقي رفعت
در فاصلهي
خروج عثمانيان از جنوب آزربايجان و بازگشت خياباني از تبعيد قارس به تبريز، جناح
فارسگرا-ارمنيگرا و پانايرانيست فرقهي دمکرات آزربايجان به رهبري آقا سيد جليل
اردبيلي و سيد احمد کسروي تبريزي، با سوء استفاده از خلاء موجود در رهبري و در
غياب خياباني و در رفتاري فرصتطلبانه و خائنانه اقدام به اخراج تقي رفعت از حزب
دمکرات آزربايجان و رسميت دادن به زبان استعماري فارسي در نشستهاي حزب دمکرات
آزربايجان نمود. اما پانايرانيستها و روسپرستهاي معاصر در جعلي فاحش و تحريف
واقعيتها، اين اقدامات ضد تورکي جناح پانايرانيست حزب دمکرات آزربايجان را به خود
خياباني نسبت ميدهند:
يک- يک سايت
پانايرانيستي در نوشتهاي سراسر دروغ و پريشانگويانه چنين مينويسد:
("عثمانیها در چالش جنگ جهانی اول زمانی که تبریز و آزربايجان را اشغال
نمودند نخست خیابانی و گروهی از یارانش را با خشونت تمام از تبریز اخراج و تبعید
نمودند. و به زور بر ان شدند تا زبان روزنامهي تجدد خیابانی را که فارسی بود به
تورکی عثمانی بدل کنند. که این کنش بیگانه با عدم استقبال مردم تبریز واقع شد. و
تقی رفعت از یاران پیشین خیابانی که عامل این کار شده بود پس از بازگشت خیابانی به
تبریز و شکست و خروج عثمانیها و پایان اشغال تبریز از حزب دموکرات خیابانی اخراج
شد. و خیابانی که بیشتر به زبان آزربايجانی سخنرانی میکرد و فارسی مینوشت دستور
داد که در تمامی واحدهای حزبی و دفتر روزنامهي تجدد همگان فارسی سخن بگوید، تا
واکنشی شدید باشد در قبال بیگانهگرایان و مزدوران پانتورک آن زمان".)
دو-کاوه بيات،
تاريخنگار دولتي و محقق پانايرانيست در اثر خود "پانترکسيم و ايران"
به دروغپردازي و خيالبافي در مورد اخراج تقي رفعت از حزب دمکرات آزربايجان پرداخته
ميگويد: (".. در واقع در اين مرحله فقط دمکراتهاي آزربايجاني شيخ محمد
خياباني و هواداران او بودند که با توجه به تجارب دست اولي که از پانتورکيسم
داشتند، بعد از عقبنشيني عثمانيها از آزربايجان و شروع يک دور جديد از فعاليتهاي
حزبي تصميم گرفتند من بعد ... در تمام حوزههاي حزبي مطلقاً به فارسي تکلم نموده و
زبان ملي را جداً مطمع نظر ... قرار دهند. توقف انتشار گاه به گاه مطالب تورکي در
جرايدي که در اين ايام در آزربايجان منتشر ميشدند، از جمله روزنامهي تجدد ارگان دمکراتهاي
تبريز، خود از نشانههاي مهم اين حرکت بود.")
سه-سيروس مددي
در نوشتهاي درج شده در سايت پانايرانيستهاي شرمگين-استالينيستهاي آزربايجاني،
آزرآنلاين چنين ميگويد: ("میدانیم که این گرایش «تورکگرایی- تورانگرایی» در
آزربايجان ما پدیدهي جدیدی است. درست است که در دورهي شیخ محمد خیابانی چند تنی
عثمانیگرا طرفدار این اندیشه بودند. البته از مخالفت خیابانی با این افراد هم خبر
داریم".)
خياباني پس
از بازگشت از تبعيد به صورت يک تورکگرا عمل کرد
بر خلاف
ادعاهاي پانايرانيستي و روسپرستانهي فوق، اولاً اخراج تقي رفعت از حزب دمکرات
آزربايجان و اقدام براي رسمي نمودن زبان استعماري فارسي، نه اقدام و مصوبهي
خياباني، بلکه دسيسه و اقدام جناح پانايرانيست و فارسگرا-ارمنيگرا در اين حزب به
رهبري آقا سيد جليل اردبيلي و سيد احمد کسروي تبريزي بود. دوماً بنا به تصريح منابع
موجود، خياباني نه تنها از اقدامات پانايرانيستي مذکور که در غياب او تحقق پيدا کرده
بودند بسيار ناراضي و رنجيده بود، بلکه پس از بازگشت از تبعيد در جهت تلافي آنها
اقدام نمود. واقعيت آن است که بر خلاف دوران پيش از تبعيد که وجه عمدهي حرکات
سياسي خياباني را ايرانگرائي در مواردي ضد تورکي تشکيل ميداد، پس از بازگشت از
تبعيد وي به صورت يک تورکدوست و تورکگرا عمل کرده است.
يک- بر خلاف
دسيسهچينيهاي جناح پانايرانيست، خياباني پس از بازگشت از تبعيد همچنان تقي رفعت
را به لحاظ سياسي معتمد، رازدار و دست راست خويش ميشمرد. او براي نشان دادن حمايت
بيقيد و شرطش از تقي رفعت در اقدامي عملي وي را که پانايرانيستها به رهبري سيد
احمد کسروي و سيد جليل اردبيلي فرصتطلبانه از حزب دمکرات اخراج کرده بودند به حزب
بازگردانيده به عنوان مشاور خود برگزيد و مجدداً مسئوليت سردبيري روزنامهي تجدد
ارگان حزب دمکرات را به او سپرد.
دو-خياباني
شماري از دموکراتهاي فارسگرا و پانايرانيست از جمله خود احمد کسروي را از حزب
اخراج کرد.
سه- مهمتر از
همه، مصوبهي خائنانه جناح پانايرانيست به رهبري کسروي و جليل اردبيلي براي کاربرد
زبان استعماري فارسي را به هيچ شمرد و به اداي سخنرانيهاي خود به زبان تورکي، اما
اين بار نه مانند دوران پيش از تبعيد و از سر عادت، بلکه از سر آگاهي و انتباه
ادامه داد.
چهار-از آلرژي ضد
عثماني نجات يافت و بخشي از نيروهاي مسلح عثماني که جنوب آزربايجان را آزاد کرده
بودند را به استخدام نيروهاي مسلح آزربايجان در آورد.
پنج-اينبار و
بر خلاف قبل از تبعيد، به جاي همکاري، شروع به مبارزهي جدي با داشناکهاي ارمني کرد.
شش-به تشکيل
دولت ملي در آزربايجان و انفصال گام به گام آن از ايران دست زد.
تادئوس
سويتوچووسکي در اينباره چنين ميگويد: "خياباني از اين تدابير فارسسازي ناراضي
بود. وي دوباره تقي رفعت را به سردبيري تجدد ارگان حزب دمکرات آزربايجان انتخاب
نمود. مهمتر از آن به اداي سخنرانيهاي خود به زبان تورکي ادامه داد. خطاب کردن
خياباني به زبان تورکي به تودههاي مردم، نتيجهي بسيار مثبتي داد و باعث رشد بدون
وقفهي محبوبيت سياسي او شد (منبع: Russia And Azerbaijan: A borderland In Transition By Tadeusz Swietochowski).
اعتراف کسروي،
بدخواه و دشمن اصلي تقي رفعت در اين باره چنين است: ("چون پس از چند روز
خياباني و نوبري که از دستگيري رهيده بودند به تبريز بازگشتند، در ميان آمد و
رفتها و گفت و شنيدها دانسته شد خياباني از کارهاي ما [اخراج رهبر تورکگرايان تقي
رفعت، رسمي نمودن زبان استعماري فارسي توسط جناح پانايرانيست] رنجيده ميباشد و
اين است ميرزا تقيخان را همچنان از رازداران خود ميشناسد. .... ليکن چندي نگذشت که
کارهائي پيش آمد و باز رنجشهائي رخ داد. يکي آنکه روزنامهي تجدد که بار ديگر پراکنده
ميشد، خياباني ميرزا تقيخان را آورده نويسندهي آن گردانيد، ..... ديگري آنکه کسان
نادرست و بدنام را به حزب ميآورد و پيش ميکشيد و چون گفته ميشد، پاسخ ميداد:
"من اينها را دوست ميدارم". از اين رفتار او کسان بسياري رنجيدند که يکي
نيز من بودم و چون آزادانه ايراد ميگرفتم، نامم به زبانها افتاد".)
قتل تقي
رفعت
کيفيت، محل و
تاريخ فوت تقي رفعت به طور دقيق معلوم نيست. سرلشکر عبداللهخان امير طهماسبي در کتاب
خود "آشوبهاي عشايري و سياسي آزربايجان" ادعا ميکند که "ميرزا تقيخان
رفعت در حال رفتن به روسيه بوده که در صوفيان خبر شهادت شيخ محمد خياباني را
استماع و اقدام به انتحار خود مينمايد". در بسياري از نوشتههاي ديگر روايت
مشابهي آمده است: "با شکست قیام آزربايجان و پايان يافتن کار جمهوری مستقل
آزاديستان، روح حساس و شکنندهي رفعت بسيار آزرده شد و او از شدت تأثر یک (يا
دو) روز بعد از کشته شدن خياباني در روز چهارشنبه ٦ سپتامبر ١٩٢٠ (٢٤ شهریور سال
١٢٩٩) به سن ٣١ (و يا ٣٣) سالگی در خفاگاه خویش در محال ارونق و انزاب و يا
روستاي قيزيل ديزج دست به خودکشی زد".
کسروي به
پايان کار تقي رفعت در چند جا از آثار خود اشاره کرده است. او به عنوان بدخواه
ديرينهي تقي رفعت تورکگرا، در اين اشارات کينهتوزانه با بکار بردن تعبيرات
ناشايستي چون "اين مرد"، "گريخته بود"، "تيرهبخت"،
"از ترس و بيم يک سوار"، "(بي) دست و پا"... سعي به تحقير
نمودن و خوار شمردن تقي رفعت دارد. وي گاهاً ادعا نموده که تقي رفعت خودکشي کرده
است: (".... از ياران خياباني تنها کسي که کشته گرديد ميرزا تقيخان
رفعت بود. وي در همان روز که قزاقها به شهر درآمدند با چند تن ديگر به يکي
از ديههاي محال ارونق گريخته بودند. و روزي در آنجا آگاهي مييابند که سواري
از شهر براي گرفتاري ايشان آمده است. آن چند تن ديگر دست و پايي کرده و
ميگريزند. و رفعت چون گريختن نميتواند، جوان تيرهبخت از ترس و بيم با
طبانچه (اي) که داشته خود را ميکشد"). اما کسروي در تاريخ هجده سالهي
آزربايجان از نحوهي کشته شدن تقي رفعت اظهار ناآگاهي و بياطلاعي کرده است:
("اين مرد [تقی رفعت] با تنی چند از شهر گريخته به آرونق و انزاب رفته و در
آن جا خود را کشت. يا ديگران کشتند و ما از داستان او نيک آگاه نگرديدهايم)".
برخي منابع
فارسي به درستي به کشته شدن تقي رفعت اشاره کردهاند، اما اين امر را به غلط ناشي
از خصومت مخبرالسلطنه با وي در ساحهي ادبي دانستهاند: (".... [احتمال دارد]
به دليل آن خصومتها و آن مبارزههای قلمي، بدخواهانی از جمله خود مخبرالسلطنه که
ادعای اهليت ادبی داشت، کسانی را به کشتن او برانگيخته باشند"). مخبرالسلطنه
در مورد خيابانی هم مدعی شده بود که او خودکشی کرده است (خاطرات مخبرالسلطنه
هدايت، مهدي قلي ص ٣١٨) و میگفت اسنادی دارم که حرف مرا تأييد میکند، اما هرگز
آن اسناد را ارائه نکرد. بر اساس اظهار بريستف عضو کنسولگري انگلستان در تبريز،
قزاقها شيخ را در محل مخفيگاهش يافته و کشتند. (گزارش وزارت امور خارجهي
انگلستان، شماره ١٢٧٨-٣٧١، مورخ ١٥ سپتامبر ١٩٢٠). واقعيت قتل خياباني به امر
مخبرالسلطنه هدايت آنچنان بديهي شمرده ميشد که حتي مجلس چهارم به مشیرالدوله و
مخبرالسلطنه هدایت به اتهام امر به قتل شیخ محمد خیابانی رای اعتماد نداد.
پايان دادن به
عمري سراسر افتخارآميز با انتحار از سوي رهبري دورانديش و سياستمداري انقلابي که
در نوشتهجات و سخنرانيها و سرودههايش همواره جوانان را به راه ندادن ياس و
اضطراب به دلهايشان پند ميدهد و خواستار رهسپار شدن آنها به جانب فردا با عزم و
ارادهاي راسخ ميگردد بسيار بعيد مينمايد: "به خصوص ياس و اضطراب، خستگي و
لاقيدي را نگذاريد در دلتان راه يابد و با يک عزم و اراده راسخ، با يک قوت قلب
ثابت به جانب فردا رهسپار شويد." (تقي رفعت- به جوانان، شمارهي اول
آزاديستان- ١٥ خرداد ١٢٩٨- ١٩١٩). به نظر ميرسد در مورد تقي رفعت ادعاي دوم مبني
بر کشته شدن وي مقرون به حقيقت باشد: همانگونه که دبير اول حزب دمکرات آزربايجان
شيخ محمد خياباني در متن سرکوب جمهوري آزاديستان و حذف رهبران آن يک روز قبل بدست
نيروهاي دولت ايران کشته شده بود؛ تقي رفعت نيز به جرم تورکگرائي، عنصر اصلي بودن
(پس از مجدالسلطنه افشار ارومي) در دورهي استقلال کوتاه مدت جنوب آزربايجان تحت
الحمايهي عثماني- حکومت اتحاد، داشتن مقام دبير دومي حزب دمکرات آزربايجان و به
سبب آنکه شخصيت دوم جمهوري آزاديستان بود، در اسارت و بدون محاکمه به قتل رسيد. زيرا
در نگرش پانايرانيستي و فارسمحورانه، از همان روز اول غضب حاکميت دولت ايران پس
از انقلاب مشروطيت، در گذشته نيز مانند امروز، تورکگرائي و استقلالطلبي خيانتهائي
هستند که کمترين جزايشان مرگ است.
بنا به گفتهي کسروي
جنازهي خونآلود تقي رفعت را به تبريز آورده و به خاک سپردند. با اينهمه امروز
از محل دفن و آرامگاه اين شخصيت بزرگ تورک در تبريز، شخصيتي که از پيشگامان
خودآگاهي ملي تورک، از رهبران حرکت تورکگرائي دمکراتيک و مدرن و از برجستهترين متفکرين
و محررين و دولتشخصهاي جنوب آزربايجان در سالهاي جنگ جهاني اول بود اطلاعي در دست
نيست.
گرچهيههو!!!
No comments:
Post a Comment