Sunday, March 1, 2020

قدغن کردن تئاتر تورکی در تبریز توسط ریاست معارف آزربایجان در دوره‌ی رضاشاه-١٩٢٩

قدغن کردن تئاتر تورکی در تبریز توسط ریاست معارف آزربایجان در دوره‌ی رضاشاه-١٩٢٩

مئهران باهارلی

از تاریخ ممنوع ساختن تئاتر تورک توسط دولت ایران:

 

İran devletinin Türk tiyatrosu ile Türkçe oyunları yasaklaması tarihinden, Tebriz’de-1929, Kazvin’de-1941, Tahran’da-1948

 

قدغن کردن تئاتر تورکی توسط ریاست معارف آزربایجان در دوره‌ی رضاشاه-١٩٢٩

https://sozumuz1.blogspot.com/2020/03/blog-post.html

ممنوع کردن تئاتر تورک در قزوین تورک‌ایلی توسط دولت ایران-١٩٤١

https://sozumuz1.blogspot.com/2022/02/blog-post_9.html

سندی از ممنوعیت تئاتر تورکی در تهران بزرگ‌ترین شهر تورک‌نشین در ایران-١٩٤٨

https://sozumuz1.blogspot.com/2018/10/blog-post_13.html


در این نوشته سندی از ممنوع ساختن اجرای نمایش‌های تئاتری به زبان تورکی در تبریز توسط احمدخان محسنی، رئیس معارف آزربایجان در سال ١٩٢٩ به دوره‌ی رضاشاه، را آورده‌ام[1].

خلاصه‌ی سند: این سند یک تقاضانامه از سوی دسته‌ی آکتورال آئینه‌ی عبرت در تبریز به تاریخ ١٨ خرداد ١٣٠٨ (٨ ژوئن ١٩٢٩) در ارتباط با ممنوع ساختن نمایش‌های تئاتری تورک در تبریز به سال‌های رضاشاهی است. طبق این سند، «رئیس وقت اداره‌ی معارف آزربایجان (احمدخان محسنی) که اجازه‌ی تهیه و اجرای نمایش به زبان تورکی را نمی‌دهد، قدغن نموده که نمایش‌ها باید به زبان فارسی باشند. وی خواستار اجرایی کردن ممنوعیت نمایش‌های تورکی و تهیه‌ی نمایش‌های فارسی به فوریت است. اما دسته‌ی آکتورال آئینه‌ی عبرت از این ممنوعیت شاکی است و خواهان رفع آن است. زیرا اکثریت جماعت تبریز فارسی نمی‌دانند و رغبتی به نمایشات به زبان فارسی نشان نمی‌دهند، در نمایشات فارسی حضور نمی‌یابند و در موقع حضور هم از آن‌ها لذت نمی‌برند. دسته‌ی آکتورال آئینه‌ی عبرت می‌گوید اجرای نظریه‌ی رئیس معارف مبنی بر ممنوعیت نمایشات به زبان تورکی و تهیه و اجرای آن‌ها به زبان فارسی بدین فوریت نه تنها مانع پیشرفت خدمت دسته‌ی آکتورال آئینه‌ی عبرت گردیده، بلکه سکته‌ای بزرگ به عالم نمایش وارد آورده و خدمات چند ساله‌ی هوس‌کاران تئاتر را عقیم گذاشته است. هئیت مدیره‌ی جمعیت آئینه‌ی عبرت خواهان مانوس کردن تدریجی مردم به نمایشات فارسی و تعلیم و تعمیم زبان فارسی است. در این راستا خود به ایجاد یک مدرسه‌ی شبانه‌ی مجانی برای تعلیم فارسی به بزرگ‌سالان تبریز اقدام کرده است. در پایان، هیئت مدیره‌ی جمعیت اتکاء خود به نیات و آمال رضاشاه برای تربیت و ترقی معنوی نژاد ایرانی را اعلام می‌کند».

چند نکته:

١- ظاهرا نمایشنامه‌ی تورکی موضوع این سند که محسنی بر صحنه آوردن آن را ممنوع کرد، نمایشنامه‌ی «شیخ صنعان» اثر «حسین جاوید» بود. نمایشنامه‌ی شیخ صنعان به زبان تورکی در سال ١٩٢٨ در تبریز توسط آکتورال آیینه‌ی عبرت تبریز- به مدیریت مهدی ظاهری- دو بار بر صحنه رفت. با آمدن محسنی از تهران از اجرای سوم آن به زبان تورکی جلوگیری شد. بعد از آن مجبورا ترجمه‌ی فارسی  و سانسور شده‌ی آن به صحنه رفت. در این دوره ادارات معارف و نظمیه، علاوه بر ممنوع ساختن کاربرد زبان تورکی در نمایشنامه‌ها، محتوی آن‌ها را نیز کونترول و سانسور می‌کردند.

٢-در ایران تئاتر ملی تورک وجود داشت: این سند، تلاش دولت ایران برای نابود ساختن تئاتر تورک، و در نتیجه وجود تئاتر تورک در ایران –تورک‌ایلی –آزربایجان-تبریز را ثبت کرده است. به واقع تئاتر تورک در ایران قاجاری به سال‌های پایان قرن نوزده (١٨٨٨) به دوره‌ی ناصرالدین شاه، با الهام از تئاتر تورک عثمان‌لی و قفقاز -که خود ملهم از تئاتر عثمان‌لی بود- متولد شد، عمری ١٣٠ ساله دارد و با سابقه‌تر از تئاتر فارسی‌زبان -فارس، که آن هم توسط تورکان بوجود آمد، است.

٣- مولفه‌های سیاست از بین بردن تئاتر تورک در ایران: ممنوع ساختن اجرای نمایشات تئاتری به زبان تورکی، یکی از مولفه‌های سیاست گسترده‌تر از بین بردن تئاتر تورک در ایران، تورک‌ایلی و آزربایجان بود.هرچند اوج اقدامات برای نابود کردن تئاتر تورک مربوط به سال‌های حاکمیت رضاشاه است، اما این اقدامات دهه‌ها پیش‌تر از آن آغاز شد.


الف-تورکان نمایشنامه‌ی فارسی‌نویس: نخستین عامل، نمایش‌نامه‌نویسی تورکان فاقد شعور ملی تورک به زبان فارسی (میرزا حبیب افندی بینی، میرزا جعفر قراچه داغی، میرزا آقا تبریزی، محمدحسن خان اعتماد السلطنه (مراغه‌ای)، شاهزاده محمد طاهر میرزا قاجار (تبریزی)، ناصرالملک قاراگؤزلو همدانی، میرزا یوسف خان مستشارالدوله تبریزی، .....) است. این شخصیت‌های تورک که فارسی را زبان ملی خویش گمان می‌کردند، با ترجمه‌ی نمایش‌نامه‌های تورکی عثمانلی و قفقازی و اوروپایی به فارسی و در مواردی تالیف مستقیم آنها به فارسی، به زبان و نمایش‌نامه‌‌نویسی فارسی خدمات بی همتایی کرده و در عمل تئاتر فارس را به وجود آوردند. اما در عین حال به سبب تالیف نکردن نمایش‌نامه‌های خود به زبان ملی‌شان تورکی، ضربات جدی به ادب و زبان تورک وارد نموده و بنیان‌های نمایشنامه‌نویسی و تئاتر تورک را تخریب کردند.

ب-فارس‌گرایی-ایران‌گرایی-آریاکاری واقعی و یا مصلحتی: عامل دوم نابود کننده‌ی تئاتر تورک در ایران، گروه‌های تئاتری (تروپ‌ها، آکتورال‌ها) تبریزی در دوره‌ی مشروطیت و مخصوصا دموکرات‌های آزربایجانی (آزادی‌ستان) در سال‌های جنگ جهانی اول بودند که در تبریز به اجرای نمایشات به زبان فارسی، زبان ملی‌شان می‌پرداختند. در حالیکه اجرای نمایشات به زبان فارسی در مناطق تورک‌نشین هیچ ضرورتی نداشت، بلکه مضر بود. زیرا فارسی برای مردم تورک یک زبان بیگانه و نامفهوم بود و افزون بر آن دولت‌های مشروطه در صدد فارس‌سازی تورکان از طریق ملی نمایاندن و ترویج زبان فارسی در مناطق تورک‌نشین بودند. این گروه‌های تئاتری ایران‌گرا-فارس‌گرای تبریزی، با اقداماتی مانند اجرای نمایشات پان‌ایرانیستی داریوش، سیاوش و کیخسرو، بهرام چوبینه، کاوه‌ی آهنگر، خسروی پرویز، جنگ رستم و سهراب، میرزا رضا کرمانی، طول سعادت ایران، ... (نمایش‌نامه‌های شاه عباس، نادرشاه، آغامحمدخان قاجار، میرزا تقی خان امیر کبیر، عباس میرزا نایب السلطنه و ... هم به سبب «ایران‌گرا و مفاخر ایرانی» گمان کردن آن‌ها به صحنه می‌رفت)، تغییر نام آکتورال «تبریز» نخست به آکتورال «آزربایجان» (هویت قومی جعلی ساخته‌ی پان ایرانیست‌ها و عناصر انگلیسی در دوره‌ی مشروطه) و سپس به آکتورال «آرین» (آریایی)، نام‌گذاری آکتورال‌های «ایران»، «فردوسی»، ... به تدریج کار را به آریاکاری و نژادپرستی ایرانی رساندند.

ج- تئاتر آزربایجان به جای تئاتر تورک: عامل سوم در نابود ساختن تئاتر تورک، ایدئولوژی آزربایجان‌گرایی و هویت قومی-ملی انگلستان-روسیه-ارمنستان-فارسستان ساخته‌ی آزربایجانی است که با جعل اصطلاحات و مفاهیمی مانند تئاتر آزربایجان (و ادبیات آزربایجان و ملت آزربایجان و زبان آزربایجانی و ...) تیشه به ریشه‌ی زبان و هویت و فرهنگ تورک و در این میان تئاتر تورک زده و می‌زند. (در ایران گروهی قومی –ملی به اسم آزربایجان و زبانی به اسم آزربایجانی وجود ندارد. ملت تورک و زبان تورکی وجود دارد و ادبیات و تئاتر و ... او هم، نه ادبیات و تئاتر آزربایجانی، بلکه ادبیات و تئاتر تورک است. ایضا وطن ملت تورک عینیتی با آزربایجان ندارد، بلکه تورک‌ایلی است که بخش‌های تورک‌نشین آزربایجان صرفا نیمی از آن را تشکیل می‌دهد). آزربایجان‌گرایان همچنین محصولات فارسی شخصیت‌های تورک و در این میان تئاتر فارس را به عنوان تئاتر آزربایجانی جا می‌زنند، نقش تعیین کننده‌ی نمایش‌نامه‌ها و هیئت‌های تئاتری عوثمانلی در تشکل تئاتر تورک ایران (و قفقاز) را مخفی می‌کنند، به سبب داشتن درک مخدوش از وطن تورک، تاریخ نمایش و هنرهای نمایشی در مناطق غیر آزربایجانی تورک‌ایلی (استان‌های همدان، مرکزی، ...) را داخل تاریخ تئاتر آزربایجان خود نمی‌کنند....

٤- روسای اداره‌ی معارف آزربایجان، پان‌ایرانیست‌های‌ نژادپرست و ضد تورک: در دوره‌ی حاکمیت رضاشاه، فارس‌سازی تورکان و نسل‌کشی زبانی تورکی از آزربایجان اتنیک-تورک‌ایلی، بویژه از طریق نابود ساختن سه «نظام تحصيلی تورک»، «مطبوعات تورک» و «تئاتر تورک» در راس اهداف استراتژیک دولت ایران بود و عاجلیت تمام داشت. به همین سبب علاوه بر والیان آزربایجان، روسای اداره‌ی معارف آزربایجان هم اصولا از میان فاناتیک‌ترین افراد پان‌ایرانیست‌ نژادپرست و به لحاظ انسانی- اخلاقی نازل‌ترین عناصر ضد تورک اغلب فارس که کینه و نفرت عمیقی از زبان و هویت و فرهنگ تورک داشتند انتخاب می‌شدند. از نمونه‌های مشهور اینگونه افراد تورک‌هراس و تورک‌ستیز که یاد هر کدام با یک نوآوری نژادپرستانه‌ی ضد تورک در حافظه‌ی تاریخ ثبت شده است، «عبدالله مستوفی» والی آزربایجان که سرشماری تبریز را «خرشماری» خواند و «حسن ذوقی» رئیس معارف آزربایجان بین ۱۹۴۰-۱۹۳۷ که در مدارس «صندوق‌های جریمه» برای تکلم به زبان تورکی را باب کرد می‌باشند.

٥-ادبیات اولاغی-آخوری دوکتور محسنی: میرزا احمدخان محسنی دوغدو آبادی معروف به عمادالملک، رئیس معارف آزربایجان در دوره‌ی سلطنت رضاشاه که بین سال‌های ۱۳۰۵- ۱۳۱۲شمسی (۱۹۲۶ــ۱۹۳۳میلادی) هفت سال مقام ریاست کل اداره‌ی معارف و اوقاف و صنایع مستظرفه‌ی آزربایجان را بر عهده داشت، هم یکی از همین مقامات فارس پان‌ایرانیست و نژادپرست ضد تورک بود. محسنی که در راستای نسل‌کشی زبانی-ملی تورکی و امحای زبان و مظاهر فرهنگی تورک، تئاتر تورک در ایران را ممنوع کرد، عناد سماجت‌گونه‌ای برای ممنوع ساختن کاربرد زبان تورکی در مدارس و مطبوعات و تئاترها و حتی محاورات روزمره‌ی مردم تورک داشت. زیرا «تکلم به فارسی را معادل حرف زدن مثل آدم و تکلم به تورکی را معادل حرف زدن مثل حیوان» می‌شمرد[2]. جمله‌ی معروف «هر کس که تورکی حرف می‌زند، افسار الاغ به سر او بزنید و او را به آخور ببندید» منسوب به این شخصیت-مقام نژادپرست فارس است.

٦-فارسی زبانی بیگانه و خارجی برای تورکان: طبق این سند در سال ١٩٢٩ فارسی برای مردم تورک، حتی در مرکز آزربایجان یک زبان بیگانه و خارجی بود. چرا که «مردم تورک شهر نه تنها سواد فارسی نداشتند، بلکه به محصولات فارسی از جمله نمایش‌های فارسی رغبتی نشان نمی دادند. حتی اگر به هر دلیلی در اینگونه نمایشات فارسی حاضر می شدند، به سبب فارسی بودن نمایشات لذتی از آن‌ها نمی‌بردند. و در نتیجه نمایشات فارسی فاقد هر گونه اثر و فایده‌ای برایشان بود».

٧-فارسی یک زبان تحمیلی است: این تقاضانامه، سند دیگری است بر تحمیل زبان فارسی بر مردم تورک توسط دولت ایران و وجود سیاست نهادینه‌ی تورک‌ستیزی و نسل‌کشی زبانی تورکی در ایران. بر خلاف بخشی کوچک از ادبا و مقامات دولتی و روحانیون شیعه‌ی تورک که زبان فارسی را داوطلبانه یاد می‌گرفتند، آشنا شدن مردم تورک ساکن در ایران با زبان فارسی در قرن گذشته به هیچ وجه امری داوطلبانه نبوده و نیست. بلکه نتیجه‌ی ممنوعیت تعلیم و تعلم و تحصیل به زبان تورکی و حذف زبان تورکی مکتوب از عرصه‌های گوناگون اداری، اجتماعی، علمی و هنری و تبدیل آن به یک زبان شفاهی کوچه بازاری در دوره‌ی مشروطیت؛ سپس جلوگیری از کاربرد تورکی مکتوب در دوره‌ی دموکرات‌های آزربایجان-آزادی‌ستان؛ و در نهایت ممنوع ساختن ورود و چاپ و نشر هر گونه کتب تورکی و برچیدن و ممنوعیت نظام تحصیلی تورک و مطبوعات تورک و تئاتر تورک و ... در دوره‌ی رضاشاه تاکنون است.

٨-در ایران سیاست رسمی و دولتی نسل‌کشی زبان و ملت تورک در حال اجرا است: منابع خارجی و فارسی ادعا می‌کنند در ایران سیاست فارس‌سازی اجباری تورک‌ها و یا فارسیفیکاسیون رسمی و دولتی وجود ندارد. در اغلب منابع علمی تخصصی هم که موضوع تورک‌ستیزی و نفرت از تورک- تورکوفوبی در جهان را بررسی می‌کنند، مورد ایران که یکی از نهادینه‌ترین و نژادپرستانه‌ترین گونه‌های تورک‌ستیزی رسمی در آن وجود دارد ذکر نمی‌شود. در حالیکه همین سند و هزاران سند و منبع دیگر تاریخی، آشکارا وجود تورک‌ستیزی نهادینه و سیاست نسل‌کشی رسمی-دولتی زبان و ملت تورک در ایران را نشان و اثبات می‌کنند. یکی از دلائل اینکه چرا منابع مذکور می‌توانند ادعای بی‌پایه‌ی نبود تورک‌ستیزی در ایران را علیرغم وجود هزاران سند و مدرک و داده و واقعیت میدانی موجود بر خلاف آن، پیش رانده و با موفقیت در جهان رایج کنند، عدم حساسیت و غفلت خود تورک‌ها بویژه سیاسیون آزربایجان‌گرا است که در یک قرن گذشته به جای مستندسازی سیاست رسمی و دولتی فارس‌سازی و نسل‌کشی تورک‌ها در ایران، مشغول ماجراجوئی‌ها و انجام کارهای عبث و بیهوده و دادن شعارهای نامربوط‌‌ و ساختن هویت‌های ملی جعلی و وارونه‌نویسی و وارونه‌نمایی در مورد شخصیت‌ها و جنبش‌های ضد تورک آلت دست انگلستان و فارسستان و روسیه و ... و تقدیم آن‌ها به عنوان شخصیت‌ها و حرکت‌های ملی آزربایجانی هستند.

٩-نمونه‌ای نادر از اعتراض نخبه‌گان تورک به ممنوعیت زبان تورکی: این سند از نمونه‌های نادر اعتراض – هر چند ملایم- نخبه‌گان تورک به سیاست‌های فارس‌سازی و ممنوعیت زبان تورکی در دوره‌ی رضا شاه است. همانگونه که معلوم است، بر خلاف مردم تورک تبریز[3]، قاطبه‌ی نخبه‌گان این شهر در سراسر قرن نوزده و ربع اول قرن بیستم به شدت فارس‌زده و داوطلب و پیشگام در امر تعلیم و ترویج زبان فارسی به عنوان زبان ملی و ممنوع ساختن زبان تورکی بوده‌اند (از طریق نشر داوطلبانه‌ی مطبوعات در داخل و خارج ایران مانند اختر و حکمت و شمس و ایرانشهر و کاوه .... به زبان فارسی توسط شخصیت‌های تبریزی؛ اجباری ساختن زبان فارسی و ممنوع ساختن زبان تورکی در مدارس جدید توسط «انجمن معارف تبریز» پیش از مشروطیت؛ ملی نامیدن زبان فارسی و رسمی نمودن دو فاکتوی انحصاری زبان فارسی از سوی «انجمن آزربایجان» در تهران و «انجمن ایالتی تبریز» در دوره‌ی مشروطيت و به هنگام نوشتن لایحه‌ی انتخابات انجمن‌های ایالتی و ولایتی؛ ممنوع ساختن زبان تورکی در سال‌های جنگ جهانی اول توسط فرقه‌ی دمکرات آزربایجان- خیابانی؛ پارسی سره‌گرایی امثال کسروی تبریزی و ....).

١٠- بسط معارف و وطن‌پرستی و ایرانیت، کودی برای منسوخ کردن زبان تورکی. در این سند، بسط و توسعه‌ی عالم علم و معارف، با تعلیم زبان فارسی مترادف شمرده شده است: «بسط و توسعه‌ی عالم علم و معارف که از برجسته‌ترین ماثر دوره‌ی سلطنت ذات مقدس شاهانه می‌باشد...». در ترمینولوژی و ادبیات سیاسی –فرهنگی مشروطیت، بسط معارف و وطن‌پرستی و ایرانیت و ... کودی بود برای منسوخ کردن زبان تورکی، جانشین کردن زبان فارسی به جای زبان تورکی و فارس‌سازی تورک‌ها، یعنی نسل‌کشی زبانی-ملی تورک‌ها. دولت‌ رضاشاه که این ذهنیت و ترمینولوژی مشروطيت را عینا به ارث برده بود، وزارت و ادارات معارف را در عمل تبدیل به وزارت و ادارات فارس‌سازی تورکان تبدیل نمود.

١١-مانقورتیسم و تسلیمیت نخبه‌گان: طبق این سند، اعتراض ملایم هیات مدیره‌ی جمعیت آیینه‌ی عبرت تبریز، به دستور محسنی برای اجرای نمایشات به فارسی، به سبب آن بوده که متوقف نمودن یک‌باره‌ی نمایشات تورکی و تبدیل زبان آن‌ها به فارسی، باعث از دست رفتن تماشاگرانشان که فارسی نمی‌دانستند می‌شد. به عبارت دیگر این اشخاص اعتراضی به اصل فارس‌سازی نمایشات و مانوس ساختن مردم به نمایشات فارسی به صورت تدریجی نداشتند. چرا که به اقرار خود «شوق و سعی فوق العاده‌ای در تهیه‌ی نمایش‌های فارسی داشتند و حتی برای معمول و تعمیم دادن زبان فارسی در میان تورکان از درآمد تئاتر خود یک مدرسه‌ی اکابر مجانی شبانه برای تعلیم فارسی به افراد فقیر تورک تاسیس کرده بودند». این افراد، مانند اغلب نخبه‌گان تبریزی وقت، همچنین معتقد به «نژاد ایرانی» بودند:

«ضمنا از عایدات خود یک باب مدرسه‌ی اکابر مجانی شبانه، جهت تعلیم زبان فارسی به اشخاص بی بضاعت اداره می‌نماید». 
«هیات آئینه‌ی عبرت هم در ضمن عملیات خود، با تهیه‌ی نمایش‌های فارسی، جماعت [تورک] را تدریجا مانوس به نمایش‌های فارسی کرده و بدین وسیله‌ی سهل و به طرز جریان تدریجی، زبان فارسی را بین عموم [مردم تورک] معمول و تعمیم دارد»
«با شوق و سعی فوق العاده که آئینه‌ی عبرت در تهیه‌ی نمایش‌های فارسی دارد».
«اتکائاً به نیات مقدسه‌ی ملوکانه‌ی اعلی‌حضرت پهلوی که تربیت و ترقی معنوی نژاد ایرانی را در راس آمال مقدس شاهانه‌ی خود قرار داده‌اند»

١٢- مدرسه‌ی اکابر و شبانه‌ی مجانی، تدبیری برای فارس‌سازی. این سند نشان می‌دهد که تاسیس مدارس اکابر و شبانه‌ی مجانی و برای افراد بی بضاعت و... به زبان فارسی در مناطق تورک‌نشین، که تحت نام‌های گوناگون سپاه دانش و پیکار با بیسوادی و نهضت سوادآموزی و ...تا به امروز ادامه دارد، نه به منظور سوادآموزی مردم- که باید به زبان ملی خودشان تورکی انجام بگیرد- ، بلکه صرفا به منظور تعمیم و معمول ساختن زبان فارسی و فارس‌سازی آن‌ها بود. این واقعیت در اسناد دیگر هم بیان شده است: «کارگزاران محلی برای جذب بزرگسالان به سوادآموزی تلاش‌های زیادی می‌کردند... حضور افراد بزرگ‌سال در کلاس‌های سوادآموزی به اجبار مقام‌ها و کارگزاران محلی بوده است... در تبریز نام مستخدم و سرایدار اداره‌ها را نیز به اجبار در فهرست بزرگ‌سالان نوآموز وارد می‌کردند.... رابطه‌ی مستقیمی میان سیاست‌های حکومت مبنی بر رواج زبان رسمی (تحمیل فارسی و فارس‌سازی تورک‌ها) و اندیشه‌های همسو با دولت و آمار بالای نوآموزان بزرگ‌سال تبریز و آزربایجان وجود داشته»[4]

اصل سند

درخواست کاظم شرقی رئیس هیات مدیره‌ی جمعیت آئینه‌ی عبرت از رضاشاه مبنی بر صدور اجازه‌ی نمایش به زبان تورکی در تبریز

منبع: اسنادی از موسیقی، تئاتر و سینما در ایران (١٣٠٠-١٣٥٧ ه.ش.)- جلد اول صص ٤٣-٤٥

[شیر و خورشید]
وزارت دربار پهلوی
نمره‌ی کتاب: ٢٧٨٨
تاریخ خروج: ١٧ تیرماه ١٣٠٨ [٨، جولای، ١٩٢٩]
اسم پاک‌نویس کننده: سید حسن

ایالت جلیله‌ی آزربایجان
با ارسال سواد مکتوب جمعیت آئینه‌ی عبرت، استفسار می‌شود که:

فلسفه‌ی غدغن ریاست معارف آزربایجان در این که نمایش‌ها به زبان فارسی باشد چه بوده و آیا مساعدت با مقصود جمعیت مزبور مقتضی است یا خیر؟

وزیر دربار پهلوی

[امضای پیش‌نویش: لطفعلی قویم]

[آرم]
جمعیت آئینه‌ی عبرت

به تاریخ ١٨ خرداد، مطابق ٢٩ ذیحجه‌ی ١٣٠٨ [٨، ژوئن، ١٩٢٩]
نمره ١٦
ضمیمه ندارد

سده‌ی سنیه‌ی اعلی حضرت قدر قدرت پهلوی خلدالله ملکه

به افتخار عصر مشعشع سلطنت اعلی حضرت پهلوی که ایران در خط اصلاحات مادی و معنوی دوره‌های تکامل را سیر می‌نماید، و به نام بسط و توسعه‌ی عالم علم و معارف که از برجسته‌ترین ماثر دوره‌ی سلطنت ذات مقدس شاهانه می‌باشد، هیات آکتورال آئینه‌ی عبرت که متشکل از جوانان هوس‌کار تبریز است، از مدت چهار سال به بعد با دادن نمایش‌های ادبی و اخلاقی و تاریخی تا اندازه که می‌تواند خدمت به معارف و تهذیب اخلاق نوع کرده و ضمنا از عایدات خود یک باب مدرسه‌ی اکابر مجانی شبانه، جهت تعلیم زبان فارسی به اشخاص بی بضاعت اداره می‌نماید.

اخیرا رئیس معارف آزربایجان به عنوان این که باید نمایش‌ها به زبان فارسی باشد، اجازه‌ی تهیه‌ی نمایش [به زبان تورکی] را نداده و بدین وسیله مانع پیشرفت خدمت دسته‌ی آکتورال آئینه‌ی عبرت می‌باشد. با شوق و سعی فوق العاده که آئینه‌ی عبرت در تهیه‌ی نمایش‌های فارسی دارد، چون اکثریت جماعت به مناسبت نداشتن همان تحصیلات ابتدائی و سواد فارسی، [در نمایشات به زبان فارسی] حاضر نشده و در موقع حضور هم التذاذ و نتیجه نمی‌برند، لذا مساله‌ی نمایش اثرات بزرگ خود را در تغییر روحیات جامعه و سوق مردم به طرف تجدد حیاتی چنان که باید نمی‌دهد. و بنابراین اجرای نظریه‌ی آقای رئیس معارف [مبنی بر تهیه و اجرای نمایش‌های فارسی] بدین فوریت، سکته‌ی بزرگ به عالم نمایش وارد آورده و خدمات چندساله‌ی هوس‌کاران نمایش را عقیم خواهد گذاشت.

اینک اتکائاً به نیات مقدسه‌ی ملوکانه‌ی اعلی‌حضرت پهلوی که تربیت و ترقی معنوی نژاد ایرانی را در راس آمال مقدس شاهانه‌ی خود قرار داده‌اند، در خواست عاجزانه می‌نماییم که با بذل توجهات ملوکانه امر فرمایند تا دستور لازمه به رئیس معارف آزربایجان در این خصوص داده شود که اجازه‌ی دادن نمایش [به زبان تورکی را] به جمعیت آئینه‌ی عبرت داده، و هیات آئینه‌ی عبرت هم در ضمن عملیات خود، با تهیه‌ی نمایش‌های فارسی، جماعت را تدریجا مانوس به نمایش‌های فارسی کرده و بدین وسیله‌ی سهل و به طرز جریان تدریجی، زبان فارسی را بین عموم معمول و تعمیم دارد.

منتظر صدور اوامر ملوکانه
[امضا: کاظم شرقی]
[مهر] هیات مدیره



[1] منبع: اسنادی از موسیقی، تئاتر و سینما در ایران (١٣٠٠-١٣٥٧ ه.ش.)- جلد اول صص ٤٣-٤٥
[2] زدن افسار الاغ به سر کودکان تورک و بستنشان به آخور تا مثل آدم به فارسی حرف بزنند
https://sozumuz1.blogspot.com/2017/06/blog-post_9.html

[3] بر خلاف نخبه‌گان فارس‌زده‌ی تبریز، مردم تورک تبریز به سیاست‌های فارس‌سازی رضاشاهی به وسع و در حد خود (هر چند نه موثر) اعتراض می‌کردند. چنانچه مکتب‌داری به اسم میرزاعلی رشید القلم، در اعتراض به لوحه‌های «تورکی حرف زدن ممنوع» که دولت در آموزشگاه‌ها و مدارس نصب کرده بود، در حمام میرفتاح که در جوار مکتبش بود، لوح زیر را به استهزاء نصب کرده بود «رو تراشیدن در این حمام را موقوف دارند».
[4] نقش سیاست‌های فرهنگی دوره‌ی رضاشاه در وضعیت آموزش و پرورش تبریز- جلیل نائبیان، محرم قلی‌زاده، جستارهای تاریخی، سال اول، شماره‌ی دوم، پاییز و زمستان ١٣٨٩

No comments:

Post a Comment