Saturday, November 28, 2020

مختومه شدن پرونده‌ی خودمختاری سیاسی ارامنه‌ی قاراباغ

 مختومه شدن پرونده‌ی خودمختاری سیاسی ارامنه‌ی قاراباغ

مئهران باهارلی

این نوشته مرکب از ترکیب و بازنویسی چند کامنتم با افزوده‌هایی در پاسخ به نوشته‌ای کوتاه از محقق تبریزی میثم بادامچی، دو هفته قبل از پایان یافتن جنگ دوم قاراباغ است. وی در این نوشته، از الحاق قاراباغ به آزربایجان، اینکه دل ارمنیان قاراباغ با ارمنستان است، جنایت جنگی بودن حمله به خان‌کندی که دارای پنجاه هزار سکنه است، لزوم دادن خودمختاری به ارامنه‌ی قاراباغ، رعایت حقوق و میراث فرهنگی آن‌ها از طرف دولت آزربایجان، و خطر تبدیل این جنگ به جنگ مسلمان-مسیحی سخن گفته بود (نوشته‌ی میثم بادامچی را در آخر این سطور نقل کرده‌ام):

ادعای «الحاق» منطقه‌ی قاراباغ

ادعای «الحاق» منطقه‌ی قاراباغ به آزربایجان (میثم بادامچی) و یا «فتح» آن توسط دولت آزربایجان (ادعای ماکرون رئیس جمهور فرانسه) بی معنی، بی اعتنائی به حقوق و قوانین بین الملل از جمله قلمروی قانونی کشورها و حق حاکمیت ملی دولت‌ها بر قلمروی خود، و در نتیجه دفاع از اشغال‌گری و تروریسم جدایی‌خواه ارمنی است. قاراباغ ذاتا «جزء» قلمروی کشور آزربایجان است. هیچ کشوری خاک خود را «الحاق» و یا «فتح» نمی‌کند، کونترول و حاکمیت دوباره‌ی خود بر آن را اعمال می‌کند.  

نیمه انسان شمردن تورک‌ها توسط غرب-اوروپای مسیحی

تنها منطقه‌ی قاراباغ اشغال نشده است، قلمروی بزرگ‌تر تورک‌نشین در خارج قاراباغ هم توسط ارتش متجاوز ارمنستان و تروریست‌های ارمنی اشغال شده است. علاوه بر آن، همه‌ی ساکنین منطقه‌ی قراباغ ارمنی نیستند؛ یک چهارم قره‌باغی‌ها تورک بودند که توسط ارمنیان قتل عام (خوجالی و ...) و دیپورت شده‌اند. ارمنیان ساکن در قاراباغ، علی رغم آنکه دردانه‌ی غرب هستند، تافته‌ی جدا بافته و قوم و انسان‌های برتر نیستند. باید درد و رنج و حقوق و مطالبات و خواست‌ها و رضایت و موافقت تورک‌های همه‌ی مناطق اشغال شده‌ی قاراباغ و جوار آن که تعدادشان جمعا بالغ بر یک میلیون نفر می‌شود و ارامنه‌ی منطقه که تعدادشان یک صد هزار و چندی است یک‌سان و هم‌زمان مطرح و بحث شود، نه صرفا اینکه « ارامنه‌ی منطقه دلشان با ارمنستان است».

استاندارد دوگانه‌ی معلوم غرب مسیحی و تبدیل تورک‌ها به انسان‌های پست‌تر و یا به نیمه انسان‌هایی که حقوق و مطالباتشان بی ارزش است توسط آن‌ها و حذفشان از هر گونه محاسبات و معادلات سیاسی؛ ریشه در نژادپرستی، استعمار، تورک‌هراسی، مسلمان‌هراسی و بیگانه‌ستیزی و ..... غرب-اوروپای مسیحی دارد. عین این رفتار را در سوریه و عراق شاهدیم که غرب تورک‌های این کشورها را ناموجود فرض می‌کند و همواره و صرفا خواست‌ها و زیاده‌خواهی‌های متحد خود کوردها را ملاحظه می‌کند.


دعوت از ایران، کشورهای اوروپایی و قدرت‌های منطقه‌ای و بین المللی

دعوت از ایران، کشورهای اوروپایی و قدرت‌های منطقه‌ای و بین المللی برای دخالت در این جنگ که همه به جز تورکیه طرف‌دار ارمنیان هستند، تز و استراتژی ارمنستان، با هدف بین المللی کردن معضل قاراباغ و پیچیده‌تر ساختن و ماندگار کردن اشغال منطقه و نهایتا با اعمال فشار از سوی این قدرت‌ها بر آزربایجان، الحاق قاراباغ به ارمنستان بزرگ است. در حالیکه این مساله، به هیچ وجه مساله‌ای بین المللی نیست. عملیات مشروع و قانونی نیروهای مسلح آزربایجان در داخل قلمروی خود بر علیه گروه‌های اشقیاء مسلح و تروریست‌های جدایی‌طلب ارمنی مظهر به دول متجاوز و استعمارگر خارجی است.

دعوت از دولت‌های روسیه و فرانسه و آمریکا به درگیری قاراباغ، تائید و حمایت از سیاست‌های تاریخی ضد تورک و ضد مسلمان و امپریالیستی دولت‌های استعمارگر مذکور است. هر سه‌ی این کشورها که دارای لوبی‌های قدرت‌مند ارمنی و تحت تاثیر آن‌ها هستند، در سی سال گذشته در ترکیب گروه مینسک و با سائقه‌های هم‌بسته‌گی مسیحی و تورک‌هراسی و ... طرف‌دار ارامنه و برای ماندگار کردن اشغال خاک آزربایجان در عمل مطابق با اهداف ارمنستان عمل نموده‌اند؛ و در آغاز قرن بیستم هر سه دولت با ذهنیت صلیبی عامل و دخیل در قتل عام دو میلیون و پانصد هزار تن تورک و مسلمان در آناتولی و یک صد و چهل هزار تورک در آزربایجان غربی بوده‌اند. بر خلاف انگلستان که در مناسبت با ارمنیان منطقه نسبت به صد سال قبل دچار تحول شده است، هیچ نشانه‌ای دال بر تغییر موضع ارمنی‌پرستانه‌ی تاریخی فرانسه و آمریکا و روسیه دیده نمی‌شود.

به لحاظ ژئواستراتژیک دلیلی برای حضور آمریکا و فرانسه در منطقه‌ی قفقاز، بخصوص با توجه به مواضع تاریخی ضد تورک و ضد مسلمان و ارمنی‌پرستانه و حمایتشان از اشغال‌گری ارمنستان وجود ندارد. این حضور، صرفا باعث تشجیع ارمنیان زیاده‌خواه و خشونت‌گرا و توسعه‌طلب و در نتیجه عدم ثبات منطقه خواهد شد. بر عکس، این دو دولت باید از تمام معادلات سیاسی قفقاز و آینده‌ی آن بالکل طرد شوند. مخصوصا فرانسه به دلیل سیاست‌های جنگ‌طلبانه و حمایت آشکار و گستاخانه‌اش از اشغال‌گری-تروریسم ارمنستان و دشمنی کینه‌توزانه‌اش با آزربایجان و حق حاکمیت و منافع ملی‌اش، باید از ریاست مشترک و همچنین عضویت در گروه مینسک، و از هر گونه روند مذاکره‌ی محتمل در آینده اخراج و ایضا ایران نیز به همان دلیل طرد شود.

نیروی حافظ صلح، فورمات مذاکرات احتمالی آینده‌ی صلح

اعزام نیروی حافظ صلح به منطقه صرفا با تحقق شرایط آتی قابل تصور است:

-اولا دولت آزربایجان خواستار همچو نیرویی شود،

-دوما این نیرو به منظور جلوگیری از تهاجم ارمنستان به خاک و شهرهای آزربایجان تشکیل شود،

-سوما این نیرو می‌بایست در مرز بین المللی آزربایجان-ارمنستان استقرار یابد؛ نه در داخل خاک آزربایجان و یا در داخل قره باغ و مناطق اشغالی و یا اطراف آن‌ها.

-چهارما این نیرو صرفا می‌تواند پس از عقب راندن کامل ارتش مهاجم و تروریست‌های ارمنی به پشت مرزهای بین المللی تشکیل شود – و نه اکنون.

در گروه مذاکرات آتی در آینده در باره‌ی قاراباغ- اگر لزومی به همچو مذاکراتی باشد- باید صرفا روسیه به عنوان متفق ارمنستان و تورکیه به عنوان متفق آزربایجان حضور داشته باشند. به عنوان نماینده‌ی اتحادیه‌ی اوروپا کشوری بی طرف مانند ایتالیا ‌می‌تواند در مذاکرات احتمالی مذکور- که به غیر از مذاکرات آتش‌بس خواهد بود- شرکت کند.

خودمختاری سیاسی برای ارمنیان ناحیه‌ی قاراباغ

پرونده‌ی خودمختاری سیاسی ارمنیان ساکن در قاراباغ و یا هیچ جای دیگر در آزربایجان، - مانند آنچه که آن‌ها بر سر خودشان در آناتولی آوردند- به دلایل آتی، به دست ارمنستان و برای همیشه بسته شد:

تغییر توازن قوا: به مدت سی سال دولت آزربایجان- که در موضع ضعف قرار داشت- با صراحت و رسما اعلام می‌کرد منطقه‌ی ارمنی‌نشین در قاراباغ دارای بالاترین سطح خودمختاری متصور در اوروپا خواهد بود. اما طرف ارمنی – از موضع قدرت و تبختر و اسیر اوهام خویش بودن- کوچک‌ترین اعتنایی به این موضع خیرخواهانه و سخاوت‌مندانه‌ی دولت آزربایجان نمی‌کرد و به چیزی کمتر از استقلال-الحاق قاراباغ و مناطق اشغالی مجاور به ارمنستان قانع نبود. اکنون شرایط و موقعیت و موازنه‌ی قدرت بین آزربایجان و طرف ارمنی آن چنان عوض و معکوس شده که دست و دل بازی آزربایجان و اعطای هر گونه امتیاز و ارفاق سیاسی قومی-ملی از جمله خودمختاری به ارمنیان قاراباغ را منتفی و بی معنی کرده است. 

خیانت ارمنیان قاراباغ: پس از همکاری ارمنیان منطقه‌ی قاراباغ با دولت‌های خارجی و کشیدن اسلحه بر علیه دولت متبوعشان آزربایجان در جنگ‌های اول و دوم قاراباغ که مصداق بارز خیانت است و ارتکاب جنایات جنگی و وحشی‌گری‌هایی مانند نسل‌کشی خوجالی و پاک‌سازی قومی تورک‌ها در مناطق اشغالی و نابود ساختن و غارت نمودن دهات و قصبه ها و شهرها و میراث فرهنگی و تاریخی تورک و مسلمان و ....، حقوق ارمنیان ساکن در آزربایجان صرفا می‌تواند حقوق فردی شهروندی و بشری صرف، همانند دیگر اتباع جمهوری آزربایجان باشد. ارمنیان با این پرونده‌ی سنگین و سیاهشان و پس از بین بردن حس اعتماد دولت و مردم آزربایجان نسبت به خودشان در نتیجه‌ی اعمال خائنانه‌شان، به هیچ وجه مستحق دریافت هیچ گونه امتیاز و ارفاق و لطف سیاسی قومی-ملی از جمله خودمختاری نیستند.

توسعه‌طلبی ارضی ارمنی: ارمنیان که نه تنها مناطق ارمنی‌نشین قاراباغ، بلکه مناطق تورک‌نشین قاراباغ و هفت منطقه‌ی تورک‌نشین مجاور آن در خارج قاراباغ را اشغال نموده بودند، رسما در صدد الحاق آن مناطق تورک‌نشین داخل و خارج قاراباغ به دولتک جعلی آرتساخ بر آمدند. حتی در نظر داشتند پایتخت این دولتک جعلی را به شهر تورک‌نشین شوشا، مرکز فرهنگی آزربایجان منتقل کنند. این واقعیات نشان می‌دهند که مساله‌ی ارمنیان قاراباغ به هیچ وجه مساله‌ی حق تعیین سرنوشت یک گروه قومی مظلوم در اراضی ارمنی‌نشین نیست، بلکه توسعه‌طلبی ارضی ارمنی و ایجاد دولتی ارمنی بر خاک و اراضی تورک‌نشین و غیر ارمنی است. این دقیقا ماهیت واقعی حرکت کورد معاصر در منطقه نیز است که دیگر و به هیچ وجه مساله‌ی تعیین سرنوشت گروه‌های کورد در اراضی کوردنشین نیست، بلکه توسعه‌طلبی ارضی کوردی و ایجاد دولتی کورد بر خاک و اراضی تورک‌نشین و غیر کورد در ایران و تورکیه و عراق و سوریه توسط دولت‌های استعمارگر و تورک‌ستیز غربی است. با توجه به واقعیات و شرایط و ذهنیت طرف ارمنی و حامیان آن، اعطای هر گونه خودمختاری سیاسی به ارمنیان قاراباغ، به معنی آفریدن امکان اشغال اراضی تورک‌نشین مجاور آن توسط ارمنیان و الحاق آن‌ها به ارمنستان بزرگ است. 

نشناختن مرزهای بین المللی آزربایجان: ارمنستان مرزهای بین المللی خود با آزربایجان و تمامیت ارضی آزربایجان را به طور رسمی قبول نکرده است، و به همراه فرانسه هنوز و رسما به دنبال خیالاتی مانند به رسمیت شناساندن جمهوری آرتساخ و ارمنستان بزرگ و شیطان‌سازی و نفرت‌پراکنی و پخش اخبار دروغ در باره‌ی آزربایجان از قبیل آوردن مزدوران سوری و بکار بردن اف-١٦‌های تورکیه و نیتش برای نسل‌کشی ارمنیان و تخریب میراث فرهنگی و دینی ارمنی توسط آزربایجان ... است. این بدان معنی است که ارمنستان و فرانسه بعد از این هم ارمنیان قراباغ را بی تردد به عنوان حربه‌ای بر علیه آزربایجان، تمامیت ارضی و حاکمیت ملی آن بکار خواهند برد.

هیچ دولتی هیچگونه امتیاز سیاسی به یک گروه قومی در داخل قلمروی خود که مورد حمایت و سوء استفاده‌ی کشورهایی این چنین سوء نیت‌دار، فاناتیک و کینه‌توز و بریده از واقعیت‌ها مانند ارمنستان و فرانسه است نمی‌دهد. امیدواری ناظرین خارجی و ارمنستان به کسب خودمختاری ارمنیان قاراباغ که همواره ابزار دولت‌های متخاصم ارمنستان و فرانسه و ... برای از بین بردن تمامیت ارضی و حق حاکمیت ملی آزربایجان بر قلمروی قانونی و مشروع خود بوده و خواهند بود، خیال‌بافی محض است.

یونیتاریسم افراطی فرانسه: مگر فرانسه‌ی حامی اصلی اشغال‌گران و تروریست‌های جدایی‌طلب ارمنی و مدافع به رسمیت شناخته شدن جمهوری آرتساخ، خود به حرکات جدایی‌طلبانه اما صلح‌جو و مسالمت‌طلب‌اش (کورسیکا، برتون-بریتانی، باسک، کاتالون، اوکسیتان، آلزاس، پرووانس، فلاندر، نورماندی، ساووی، نیس-آلپ، نیوکالدونیا، مارتینیک، ...) چه حق تعیین سرنوشتی را به رسمیت شناخته که اکنون از آزربایجان خواستار اعطای خودمختاری به تروریست‌های مسلح جدائی‌طلب ارمنی قاراباغ است؟

اصول تقابل و مقابله به مثل بین آزربایجان و ارمنستان: پس از دخالت ارمنستان در مساله‌ی ارمنیان قاراباغ واقع در آزربایجان که دولت و کشور مستقلی است، این مساله صرفا می‌تواند بر اساس اصل تقابل (Parity Principle) و اصل مقابله به مثل (Reprisal Principle) حل شود. ارمنیان ساکن در قاراباغ به عنوان یک جمعیت قومی، صرفا می‌توانند دارای همان حقوقی باشند که تورک‌های ساکن در ارمنستان به عنوان یک جمعیت قومی، دارای آن هستند. در قرن نوزده و آغاز قرن بیستم، صدها هزار تن تورک در اراضی تورک‌نشینی که در چند مرحله به ارمنستان داده شد و اکنون در داخل اراضی ارمنستان کنونی قرار دارد ساکن بودند. منطقه‌ی زنگه‌زور کاملا تورک‌نشین، حتی ایروان پایتخت کنونی ارمنستان تا نیمه‌ی قرن نوزدهم دارای جمعیت اکثریتی تورک بود که امروز همه پاک‌سازی قومی و نفی بلد شده‌اند.

با این وصف پس از خروج نیروهای اشغال‌گر ارمنی از خاک آزربایجان، باید نخست همه‌ی تورک‌های رانده شده از ارمنستان اقلا در دوره‌ی شوروی به آن کشور بازگردانده شوند. سپس هر امتیاز گروهی قومی-ملی، شامل حق تعیین سرنوشت، در شکل خودمختاری و فدرالیسم و استقلال را که ارمنستان برای تورک‌های خود بشناسد، آزربایجان می‌تواند مشابه همان حقوق و امتیازات را به ارمنیان قاراباغ اعطاء کند. اما اگر ارمنستان از بازگرداندن تورک‌های دیپورت کرده از قلمروی خود خودداری و حق تعیین سرنوشت و خودمختاری و ... آن‌ها را نفی کند، جمهوری آزربایجان هم نباید هیچ گونه امتیاز و حق سیاسی به عنوان یک گروه قومی به ارمنیان ساکن در قراباغ بدهد.

جنگ مسلمان – مسیحی و تخریب میراث فرهنگی

آزربایجان کشور و جامعه‌ای سکولار است و به این جنگ به عنوان جنگ مسلمان-مسیحی نگاه نمی‌کند. اما ارمنستان که گونه‌ی مسیحی جمهوری اسلامی ایران است، و تمام حامیان اوروپایی-غربی آن از روسیه گرفته تا فرانسه و آمریکا، هم امروز و هم یک صد سال پیش با ذهنیتی قرون وسطایی و صلیبی به مساله به صورت جنگ تمدن مسیحی با تمدن اسلامی و به ارمنستان به عنوان خط اول جبهه‌ی جنگ بر علیه مسلمان‌ها ... نگاه می‌کنند. پاشینیان نخست‌وزیر ارمنستان در بیاناتی صریح، این جنگ را جنگ جهادیست‌ها بر علیه تمدن مسیحی، به عبارت دیگر جنگ مسیحیان بر علیه مسلمانان نامید. در حالیکه آزربایجان به دفعات بیان کرده است مساله صرفا مشکل ارضی و اشغال است نه جنگ بین ادیان و تمدن‌ها و ...

بنابراین به جای اینکه شائبه‌ی تلقی آزربایجان از این جنگ به عنوان یک جنگ مسلمان –مسیحی را ایجاد نمود و آزربایجان و ارمنستان را در این مورد یک‌سان محکوم کرد، در حالیکه آزربایجان این جنگ را غیر دینی می‌داند اما ارمنستان آن را جنگی دینی، باید مشخصا تنها بنیادگرایی دینی واقعا موجود در این تخاصم، یعنی بنیادگرایی صلیبی و مسیحی طرف ارمنی و حامیان اوروپایی-آمریکایی او را با نام محکوم کرد.

ارمنستان در قرن بیستم صدها هزار تورک را از اراضی خود دیپورت و نفی بلد کرده است. به موازات این، تمام میراث فرهنگی و تاریخی تورک در ارمنستان را به طور سیستماتیک نابود کرده، تمام اسامی جوغرافیایی تورکی را به ارمنی تغییر داده، ...  است. امروز از حدود ١٠٠٠ مسجد و عبادت‌گاه اسلامی (تکیه، زاویه، اوجاق، قبرستان تاریخی، ...) تورک که در آغاز قرن بیستم در ارمنستان وجود داشت فقط یک مسجد باقی مانده است. البته این، به جز تخریب میراث فرهنگی و تاریخی و دینی تورک در مناطق اشغالی آزربایجان توسط ارمنیان در سی سال گذشته است. در حالیکه آزربایجان، هرگز به تخریب سیستماتیک میراث تاریخی ارمنی در قلمروی خود دست نزده است.

در چنین شرایطی، به جای ایجاد شبهه‌ی عدم حفظ میراث فرهنگی ارمنی از طرف آزربایجان، باید واقعیت تخریب میراث فرهنگی تورک از سوی ارمنیان در یک صد سال گذشته را، که نه یک احتمال بلکه یک واقعیت میدانی است، بر زبان آورد و ارمنیان و ارمنستان را به سبب ارتکاب این جنایات محکوم نمود. هر اشاره به لزوم حفظ میراث فرهنگی و دینی مسیحی ارمنیان توسط دولت آزربایجان، بدون ذکر لزوم حفظ میراث فرهنگی و دینی اسلامی –تورک آزربایجان توسط ارمنیان و ارمنستان، موضعی یک‌جانبه و مخدوش، و حمایت و تشویق واندالیسم و نسل‌کشی فرهنگی تورکها توسط ارمنیان و ارمنستان است.

مقایسه‌ی حمله به خان‌کندی و حمله به گنجه

مقایسه‌ی حمله به خان‌کندی و حمله به گنجه، به عنوان دو نمونه از رنج  و آسیب غیر نظامیان، دارای اشکالات بنیادین است.

خان‌کندی پایتخت دولت خودخوانده در منطقه‌ی اشغال شده توسط تروریست‌های ارمنی و مقر مراکز فرماندهی و پایگاه‌های نظامی است که عملیات جنگی بر علیه دولت آزربایجان از آنجا هدایت می‌شود؛ بنابراین یک هدف مشروع و معقول نظامی است. در حالیکه گنجه در خارج منطقه‌ی جنگی قرار دارد و حمله به آن به هر عنوانی یک جنایت جنگی است.

حمله به مراکز فرماندهی و پایگاه‌های نظامی در خان‌کندی، توسط ارتش آزربایجان که یک طرف جنگ است صورت می‌گیرد. در حالیکه حمله به گنجه و دیگر شهرهای آزربایجان نه از منطقه‌ی اشغالی و ارمنیان اشغال‌گر آن، بلکه اولا از خاک ارمنستان و به فرمان رهبران آن کشور، دوما با چراغ سبز فرانسه، سوما با موشک‌های بالیستیک که استفاده از آن‌ها اذن روسیه را لازم دارد و چهارما به هدف مجبور ساختن آزربایجان به حمله‌ی متقابل به ارمنستان و در نتیجه کشاندن پای روسیه به جنگ انجام می‌گیرد. یعنی حمله‌ی آزربایجان به خان‌کندی یک ضرورت جنگی معقول از سوی یک طرف جنگ، اما حمله‌ی ارمنستان به گنجه و شهرهای آزربایجان یک دسیسه‌ی امپریالیستی از سوی کسانی که طرف مستقیم جنگ نیستند است.

خان‌کندی در منطقه‌ی اشغالی قرار دارد و بنا به کونوانسیون ژنو و دیگر متون حقوق جنگ، مسئولیت حفظ امنیت و جان غیر نظامیان حاضر در آن- به فرض وجود- در درجه‌ی اول بر عهده‌ی نیروی اشغال‌گر یعنی ارمنی و نه دولت آزربایجان است. دولت آزربایجان مسئول هیچ‌گونه تلفات مادی و جانی در مناطق اشغالی خارج از کونترول و حاکمیت عملی خود نیست.

ارمنستان نه تنها از خروج و تخیله‌ی غیر نظامیان از خان‌کندی و دیگر مناطق اشغالی خود ممانعت می‌کند، بلکه عامدا اهالی غیر نظامی را در جوار اهداف نظامی جای داده و از آن‌ها به عنوان سپر انسانی برای عملیات نظامی و تروریستی خود استفاده می‌کند. به امید آنکه این افراد غیر نظامی حین نبردها کشته شوند تا ملزمه‌ای برای مظلوم‌نمایی و تبلیغات و بسیج کردن افکار عمومی جهان بر علیه آزربایجان بدست آورد. ممانعت از خروج غیر نظامیان از مناطق جنگی و کاربرد آن‌ها به عنوان سپر انسانی از سوی ارمنستان جنایت جنگی است. مسئولیت هر نوع ضرر و آسیب جانی به غیر نظامیان حاضر در مناطق اشغالی آزربایجان اعم از ساکنین و خبرنگاران و ... بر عهده‌ی ارمنستان است که اولا نیروی اشغال‌گر است و دوما آن غیر نظامیان را همچنان در منطقه‌ی جنگی نگه داشته و تخلیه نکرده است.

افراد قبلا غیر نظامی و سیویل ارمنی که داوطلبانه در مناطق جنگی مانده‌اند و به عنوان نیروهای تامین لوژیستیک نظامی و غیر نظامی برای ماشین جنگی ارمنستان خدمت و یا داوطلبانه به عنوان سپر انسانی عمل می‌کنند؛ همچنین اماکن غیر نظامی اولیه که در حال حاضر برای مقاصد نظامی بکار می‌روند و ارمنیان خودشان هم کاربرد نظامی آن‌ها را در رسانه‌ها با آب و تاب نشان می‌دهند، اهداف نظامی مشروع شمرده می‌شوند

جنایات جنگی

جنایات جنگی در مناطق درگیری، جرم است و باید محکوم شود. اما به هنگام اشاره به یک مورد دو نفره‌ی نظامی که مورد مناقشه هم است، اشاره نکردن و بی تفاوت بودن به جنایات جنگی قطعی انجام گرفته از طرف ارمنیان و ارمنستان (حمله با موشک‌های بالیستیک به شهرهای غیر نظامی در خارج منطقه‌ی جنگی، اسکان ارمنیان لبنانی و سوری و عراقی و ... در مناطق اشغالی، آوردن مزدوران و تروریست‌های خارجی ارمنی‌تبار و یا غیر ارمنی از کشورهای  دیگر برای جنگیدن بر علیه دولت آزربایجان، تخریب اماکن مذهبی و میراث فرهنگی تورک مانند مساجد و قبرستان در مناطق اشغالی، تغییر اسامی جوغرافی از تورکی به ارمنی از طرف ارمنستان،....) که همه کاتالوگ و مستند هستند، در بی طرفی و عدالت ناقد شبهه ایجاد می‌کند.

شبهه‌برانگیزی رسانه‌ها و مراکز و دولت‌های غربی-اوروپایی ظاهرا بی طرف، بر اساس احتمالاتی که با واقعیت‌های موجود و تجربه‌های گذشته هیچ هم‌خوانی ندارد و یا اخبار تماما جعلی و دروغ، عموما یکی شمردن آزربایجان که در داخل قلمروی خود مشغول مبارزه با تروریست‌ها و اشغال‌گران است و هیچگونه ادعای ارضی رسمی بر علیه همسایه‌های خود ندارد، با ارمنستان که به عنوان ماشه‌ی استعمارگران و امپریالیست‌های غربی-مسیحی -اوروپایی عمل می‌کند و ادعاهای ارضی بر علیه تمام همسایه‌گان خود آزربایجان، تورکیه، گورجستان، ایران حتی روسیه دارد، در عمل خدمت به طرف اشغال‌گر و توسعه‌طلب و نژادپرست و تورک‌هراس و مسلمان‌ستیز مزمن یعنی ارمنستان است

پایان نوشته‌ی مئهران باهارلی

Meysam Badamchi

حقیقت پیچیده است، از جمله در موضوع قره باغ. مشکل ملی‌گرایان ارمنی و تورک و البته فارس آن است که بدان گرایش دارند که فقط بخشی از حقیقت را که به نفع ملیت خویش است انعکاس دهند، یا ببینند. قره باغ از نظر حقوق بین الملل متعلق به آذربایجان است و اشغال شده، منتهی اقلیت قابل ملاحظه ارمنی دارد که بپسندیم یا نه دلشان با ارمنستان است، و الحاق آن به آذربایجان تنها با رعایت حقوق این گروه جمعیتی می تواند صورت گیرد. بیش از یک ماه است که جنگی تمام عیار درگرفته، و از اخبار رسیده از اینطرف و آنطرف اینطور به نظر می آید (خصوصا اگر کشتن نظامیان را هم در نظر بگیریم) که هردو طرف اینجا و آنجا مرتکب جنایت جنگی شده اند. البته رسانه های طرفین درگیر طبیعتا تمام حقیقت را منعکس نمی کنند. امیدوارم با نوعی مصالحه و دیپلماسی با حضور قدرتهای منطقه ای و بین المللی هم آذربایجان اراضی از دست رفته خود را به دنبال این پیشروی نظامی باز یابد، هم حقوق ارمنیان قره باغ و میراث تاریخی چندفرهنگی آن منطقه حفظ شود. بدترین آفت ملیگرایی شیطان سازی از طرف مقابل است. آنچه نباید در دامش افتاد دعوای مسلمان و مسیحی است.

امیدوارم حکومت جمهوری آذربایجان این جسارت را داشته باشد که پس از کنترل قره باغ (که امیدوارم رخ دهد) حق خودمختاری، و کلا حقوق زبانی و دینی اقلیت دینی آن منطقه را برسمیت بشناسد

ارمنستان به گنجه موشک می زند و مرتکب جنایت جنگی می شود، آذربایجان هم خانکندی با گلوله باران می کند. خانکندی هنوز پنجاه هزار جمعیت عمدتا ارمنی دارند و بزرگترین شهر قره باغ اشغالی است گویا.

No comments:

Post a Comment