Wednesday, November 6, 2024

نوشته‌ای تورکی از سعید سلماسی و پدیده‌ی نخبه‌گان تورک فاقد شعور ملی تورک در ربع اول قرن بیستم

 

نوشته‌ای تورکی از سعید سلماسی و پدیده‌ی نخبه‌گان تورک فاقد شعور ملی تورک در ربع اول قرن بیستم 

مئهران باهارلی


در این مقاله ‌یک نوشته‌ی تورکی از سعید سلماسی را معرفی و تحلیل کرده‌ام. این نوشته که ‌در نشریه‌ی مجاهد (سال اول، شماره ‌١٤، صص ٢-٣) اورگان انجمن غیبی تبریز چاپ شده، از لحاظ تبیین ایدئولوژی فارس‌گرای حرکت مشروطیت، هویت ملی ایرانی که ‌مشروطه‌طلبان بدان معتقد بودند، و گرداب روند ملت شونده‌گی غلط و منحط «ملت ایران» (به جای ملت تورک) که اکثریت نخبه‌گان تورک قرن نوزده‌ و بیستم مخصوصا در تبریز و شرق آزربایجان در آن غرق شده بودند[1]، سندی مهم به ‌شمار می‌رود. سعید سلماسی این نوشته‌ی تورکی را در تشکر از گزارش شماره‌ی ١١ آن نشریه به زبان فارسی در باره‌ی مطبعه‌ی «صراط مستقیم» که او با پول خود خریده و به تبریز آورده بود نوشته است. نشریه‌ی مجاهد تبریز در گزارش مزبور سعید سلماسی را «ادیب اکرم و نویسنده‌ی محترم» نامیده بود.

فرهنگ تعارف: در نوشته‌ی سعید سلماسی بیاناتی اغراق‌آمیز برای ابراز تواضع و فروتنی وجود دارند که ‌داخل در مقوله‌ی «تعارف» هستند (مه‌نیم کیمی بیر عاجزین، ده‌یه‌رسیز وجودومو، قارئینِ کرامین عفوی‌نی خواهش ائیله‌ره‌م، اؤز نفسیم‌ده‌ او لیاقتی گؤرموره‌م، اوخویان‌لارین اوره‌یی‌نی یاندیراجاق و ترحّم و شفقّتی دعوت ائده‌جه‌ک، کمترانه‌ بیر خدمت، ...). فرهنگ تعارف که‌ در جامعه‌ی ایرانی به ‌شدت رایج و دارای ریشه‌های بسیار عمیق تاریخی و فرهنگی است اغلب با مفاهیم منفی از قبیل چاپلوسی، تقیه،  انحطاط اخلاقی، عقب‌مانده‌گی مزمن فرهنگی و مدنی، توسعه‌نیافته‌گی سیاسی، بی‌پرنسیپی و ... مرتبط شمرده‌ شده ‌است. کاربرد تعارف توسط سیاسیون و روشن‌فکران و در نوشته‌جات جدی امری فوق‌العاده ‌نادرست و مضر است.

تورکی آشفته: نوشته‌ی سعید سلماسی به‌ تورکی مکتوب و ادبی و معیار نیست، ‌نوعی تورکی التقاطی از دو لهجه‌ی تورکمانی و عوثمان‌لی با تلفظ‌های محاوره‌ی و کوچه‌بازاری و دارای بعضی اغلاط دستور زبانی است. این امر ناشی از عدم تعلیم و تعلم به زبان تورکی، انحطاط زبان و ادبیات تورکی، قوام نه‌گرفتن سنت تورکی‌نویسی در میان تورک‌ها مخصوصا سیاسیون و فرهنگیان تورک قرن نوزده‌ و متعاقباً دوره‌ی مشروطیت در ایران است.

وطن و ملت، وطن‌پروری و مجادله‌ی ملی سعید سلماسی: منظور سعید سلماسی از «وطن» هر جا که‌ آن را به‌ کار برده ‌(عزیز وطن، هم‌وطن‌له‌ریم، محبت وطنی، ...) «ایران»، و منظور او از «ملی» و «ملت» (ادبای ملیه، حس ملی) همیشه ‌«ملت ایران با زبان ملی و رسمی فارسی» است. روند یکی ساختن ایران و فارس، جوهر ایدئولوژی و غایه‌ی دوکترین حرکت ضد تورک مشروطیت را تشکیل می‌داد. سعید سلماسی هم هنگام اشاره به «ادبیات فارسی»، به ‌جای نام واقعی آن، اسم غلط «ادبیات ایرانیه» ‌(ایرانی) را به ‌کار می‌برد. ذاتن خود او شعار پایانی آتی را داده ‌که در مورد هویت ملی و سیاسی او بسیار روشن‌گرانه است: «دوشوندویوم ترقی‌ی ایران، افتخاریم ایرانلی‌لیق، مقدس تانیدیغیم وطن [ایران]دیر». بنابراین وطن‌پروری سعید سلماسی برای وطن ایران، مجادله‌ی ملی او برای ملت ایران، و خدمت ادعائی او به ادبیات فارسی بود، و نه‌ وطن تورک و ملت تورک و زبان تورکی.

بیز ایرانلی‌لار: هویت ملی انتخابی سعید سلماسی «ملت ایران» بود و او خود را منسوب به‌ «ملت ایران» ایجاد شده در دوره‌ی مشروطیت می‌دانست. به بیان واضح‌تر، اگرچه‌ سعید سلماسی دارای «هویت ملی تباری» تورک از طریق والدینش بود، اما «هویت ملی‌ انتخابی» او که آن را ‌آزادانه‌ و داوطلبانه‌ برگزیده ‌بود «ایرانی» بود، و نه «‌تورک». در نتیجه ‌تقدیم سعید سلماسی به‌ عنوان یک «شخصیت ملی تورک»، نادرست و مغایر با حقایق و واقعیات تاریخی و انتخاب خود او است.

عدم اشاره ‌به‌ ملت تورک: در نوشته‌ی سعید سلماسی ذکری از و یا اشاره‌ای به‌ «ملت تورک» نه‌شده ‌است. مشروطه‌طلبان نوعا معتقد به ‌ملت ایران با زبان ملی و رسمی فارسی، و منکر وجود ملتی به‌ نام تورک در ایران بودند. سعید سلماسی هم مانند دیگر مشروطه‌طلبان به‌ وجود ملت تورک در ایران قائل نه‌بود.

یادگیری کامل زبان فارسی لازم است: سعید سلماسی می‌گوید برای آزربایجانی‌ها واجب است که‌ زبان فارسی را به ‌خوبی تحصیل کنند. دلیل اولی که ‌سعید سلماسی برای این ادعای خود می‌آورد آن است که ‌برای استخدام و پذیرفته‌ شدن در دوائر و ادارات دولتی و مجالس ملت (یعنی میان مردم فارس) یادگیری کامل زبان فارسی لازم است (بیز آزه‌ربایجانلی‌لارا واجب‌دیر که‌ دوائر دولت و مجالس ملت‌ده ‌قبول و مستخدم اولماغ ایچون فارسی‌جه ‌یاخشی تعلیم گؤره‌ک). این بیانات، فقدان شعور ملی تورک را نشان می‌دهد. زیرا لزوم تسلط بر زبان فارسی برای استخدام در دوائر دولتی و مقبولیت در میان مردم فارس، پدیده‌ای ناشی از غفلت و تسلیم شده‌گی و خیانت نخبه‌گان تورک در قرن نوزده ‌و ربع اول قرن بیستم (انقلاب مشروطه‌ و ...) مخصوصا در تبریز مرکز آزربایجان است. اگر ‌نخبه‌گان و دولت‌مردان و سیاسیون تورک دارای شعور ملی تورک بودند، هرگز نه‌می‌بایست اجازه ‌می‌دادند زبان اقلیت فارس در کشوری با جمعیت اکثریت نسبی تورک و حاکمیت سلسله‌های تورک تبدیل به‌ یک زبان رسمی انحصاری دولتی و تعلیم و تعلم و .... شود.

زبان رسمی ما فارسی است. دلیل دومی که‌ سعید سلماسی برای وجوب مسلط شدن تورک‌ها به زبان فارسی در ایران آورده ‌این است که‌ زبان رسمی ما فارسی‌ است. این طرز نگارش در بهترین توصیف، خبطی تاریخی، و در واقعیت یک خیانت ملی است. زیرا فارسی حتی در قانون اساسی حرکت ضد تورک مشروطیت ‌و دولت مشروطه‌اش یک زبان رسمی اعلام نه‌شده بود. (هرچند ‌فارسی قبلاً در نظام‌نامه‌ی انجمن معارف تهران (١٢٩٨) و تبریز (١٩٠٠) تنها زبان تعلیم و تعلم در مدارس ایران اعلام شده بود). حتی اگر زبان فارسی در آن دوره توسط دولت مشروطه تنها زبان فارسی اعلام شده بود، وظیفه‌ی نخبه‌گان تورک نه تسلیم شدن به این وضعیت تحقیر کننده و افتخار کردن به رسمیت انحصاری زبان فارسی، بلکه عصیان بر علیه آن و تلاش برای برچیدن و تغییر دادن این وضعیت آبسورد بود.

بیماری خدمت به‌ ادبیات فارسی در میان بعضی از نخبه‌گان تورک: سعید سلماسی می‌گوید مرام او خدمت به ‌ادبیات فارسی و ارائه‌ی طرز جدید معاصر به ‌ادبیات این زبان است (مه‌نیم مسلکیم ادبیات فارسیه‌یه‌ خدمت و عصر حاضرین طرز جدیدی‌نی ارائه ‌ائتمه‌ک‌دیر). این که ‌یک تورک مرام خود را به ‌جای خدمت به‌ زبان و ادبیات تورکی، خدمت به ‌زبان و ادبیات فارسی به‌داند، چیزی نیست به ‌جز خیانت ملی. این خیانت ملی در میان جنسی از نخبه‌گان تورک مخصوصا تبریزی به ‌صورت یک بیماری ارثی درآمده ‌است (به عنوان نمونه «غلامحسین ساعدی تبریزی» که‌ وظیفه‌ی یک تورک را فربه ‌کردن زبان فارسی اعلام کرد، «رضا براهنی تبریزی» که ‌علی رغم داشتن تحصیلات عالی در استانبول هرگز به ‌تورکی نه‌‌نوشت و فارسی را زیباترین زبان جهان نامید، ... ‌این افراد با دورویی و عوام‌فریبی و آدرس وارونه دادن و به منظور فرار از عذاب وجدان و ... ادعا می‌کردند که ‌زبان فارسی به ‌آن‌ها تحمیل شده ‌است، در حالی که خود آن‌ها فارسی را داوطلبانه و آزادانه و بدون هیچ اجباری به عنوان زبان آفرینش آثار ادبی و نیز زبان ملی‌شان انتخاب کرده بودند) .

آزربایجان‌لی‌لار و لسان آزه‌ربایجان: سعید سلماسی در دو جا نام آزربایجان را برده‌ است. در این دو جا آزربایجان طبق ایدئولوژی حرکت مشروطه‌ نام یک ایالت و جوغرافیا در داخل وطن ایران است که‌ اهالی آن به ‌زبان تورکی صحبت می‌کنند، اما جزئی از ملت ایران با زبان ملی و رسمی فارسی و نژاد آریایی و تاریخ زرتشتی و .... هستند. این تلقی از آزربایجان، همان آزربایجان‌گرایی ایران‌گرا و یا آزربایجان‌گرایی پان‌ایرانیستی است. عموماً کاربرد نام «آزربایجان»، تاکتیکی برای اجتناب از کاربرد «تورک»، توسط آزربایجان‌گرایان ضد تورک در دوره‌ی مشروطیت و تاکنون بوده و است.

دلیل اظهار مسلک: سعید سلماسی می‌گوید رفقای کرامش (یعنی مشروطه‌طلبان ضد تورک تبریزی) از وی در باره‌ی مرام و مسلکش پرسیده‌اند. ظاهرا به سبب ارتباطات سعید سلماسی با عمر ناجی و اتحاد و ترقی و عوثمان‌لی و قفقاز تورک، مشروطه‌طلبان ضد تورک تبریز از احتمال وجود تمایلات تورک‌گرایانه در سعید سلماسی به تشویش افتاده و به این سبب از وی خواستار توضیح شده‌اند. سعید سلماسی هم در جواب مانند بسیاری از نخبه‌گان تورک، برای جلب نظر و اعتماد مانقورت‌های تبریزی و در رفتاری پاپ‌تر از پاپ و شاید از خوف و ترس، خود را فارس‌گرا و زبان فارسی را زبان رسمی تورک‌ها و وظیفه‌ی آزربایجانی‌ها را مسلط شدن بر زبان فارسی، و مرام خود را خدمت به ادبیات فارسی اعلام می‌کند .

اعتناء سعید سلماسی به زبان تورکی: علی رغم عدم وجود شعور ملی تورک در میان قاطبه‌ی مشروطه‌طلبان، در موضع‌گیری و مناسبت آن‌ها با زبان تورکی تفاوت‌هایی وجود داشت. در حالی که رهبران اصلی مشروطیت مخصوصا در تبریز که کانون ناسیونالیسم ایرانی بود، مانند تقی‌زاده دارای تمایلات باستان‌گرایانه، پان‌ایرانیستی و صراحتا دشمن زبان تورکی و خواستار ریشه‌کن کردن آن بودند، مشروطه‌طلبان معتدل در رده‌ها‌ی میانی مخصوصا از غرب آزربایجان، مانند سعید سلماسی، با زبان تورکی دشمنی علنی نه‌می‌کردند، حتی به آن سمپاتی نشان می‌دادند. فارسی بودن گزارش نشریه‌ی مجاهد تبریز در باره‌ی سعید سلماسی، اما تورکی بودن تشکر سعید سلماسی از آن، تاکید سعید سلماسی در نوشته‌ی خود به احیا کردن زبان مردم آزربایجان یعنی تورکی به واسطه‌ی تالیف و نشر کتب داستان‌های کوتاه به عنوان آخرین مرام خود، هم‌چنین نشر بعضی نوشته‌جات تورکی از سعید سلماسی در نشریات قفقاز و اشعاری تورکی که وی علی رغم صغر سن خود سروده (وی در ٢٠ ساله‌گی به قتل رسید)، .... موید این واقعیت است.  

پایان مقدمه

مجاهد روزنامه‌سی هیئتِ تحریریه‌سی‌نه، محترم هم‌وطن‌له‌ریم!

مجاهد سال اول، شماره ‌١٤، صص ٢-٣

مجاهد روزنامه‌سی‌نین ١١نجی شماره‌سی‌نده‌ مهمان‌نوازلیق و تلطیف نشانه‌سی‌یدی که ‌به‌نده‌یه ‌تبریکِ ورود یازیلمیش‌یدی. مه‌نیم کیمی بیر عاجزین، حقّی‌نده ‌روزنامه‌یه‌ یازیلماق چوخ بؤیوک و قیمت‌لی بیر شرف‌دیر[2]. لاکین «ادیب» و «محرّر» نامِ جلیلی‌نی متاسّفاً و مجبوراً ردّ ائده‌ره‌م. زیرا که ‌ادبیّاتِ ایرانیّه‌نین بوتون دنیادا شهرتی و شرفی معروف‌دور. مه‌ن اؤز نفسیم‌ده‌ او لیاقتی گؤرموره‌م، بلکه ‌ادبایِ ملّیه‌میزه‌ ده ‌بیر گونه ‌تحقیردیر. بو آز مدّت‌ده ‌بیر چوخ ذواتِ کرام‌یله ‌تانیشدیم. آنجاق اؤزومو [اونلارا] قلم‌سیز و علم‌سیز [بیری، و] فقط بیر آز تانقام[3] ایله‌ اؤز هم‌وطن‌له‌ریمه ‌خدمت ایچون گه‌لدیییمی عرض ائیله‌میشدیم. والآن ده‌یه‌رسیز وجودومو و هیچ منزله‌سی‌نده ‌اولان تانقامی عزیز وطنیمین لاپ بالاجا بیر احتیاجی‌نا فدا ائیله‌مه‌یه‌ حاضیرام.

گه‌له‌جه‌ک‌ده‌ اگر بیر ایکی سطر یازی یازماغا (دا) موفّق اولسام، او[نونلا] دا، بیر طفلِ معصومون عجزی‌نی اعلام ائده‌ن گؤزیاش‌لاری کیمی، اوخویان‌لارین اوره‌یی‌نی یاندیراجاق و ترحّم و شفقّتی دعوت ائده‌جه‌ک اول[ابیل]سه‌م خوش‌بخت اولاجاغام.

و بیر ده‌ بیر چوخ رفقایِ کرام کتباً و لساناً استفسارِ حال و مسلک ائتمیشدی‌له‌ر. بنا بر این محترم رفیق‌له‌ریمه ‌کمالِ احترام ایله‌ عرضِ تشکّر ائده‌ره‌م. و «صراطِ مستقیم» مطبعه‌سی‌نین نه‌ مسلک‌ده‌ اولدوغونو و اولاجاغی‌نی سوروشموش‌دولار. البتّه‌ حقّینیز واردیر. مسلک خصوصونداکی تجسّسونوز چوخ به‌جا و روادیر. بیر پارا فتنه‌جو و مفسد هرزه‌له‌ر[ه]، بیز ایران‌لی‌لاری مسلک‌سیزدیر دییه ‌ادّعا ائیله‌یه‌ن‌له‌ره‌ صحیح و مُسْکِت بیر جواب‌دیر.

مه‌نیم مسلکیم ادبیّاتِ فارسیّه‌یه‌ کمترانه‌ بیر خدمت و عصرِ حاضرین طرزِ جدیدی‌نی ارائه‌ ائتمه‌ک [دیر]. و بو وسیله ‌ایله ‌به ‌قدر امکان بیر چوخ سیاسی و اجتماعی و ملّی و اقتصادی سبب‌له‌ره‌ گؤره ‌بیر انقلابِ جدید ظهورا گه‌تیرمه‌ک ایچون لزوماً و وجوباً چالیشیپ، وطنیمیزین آتیه‌سی‌نه‌ قابل و لایق و خبردار آدام‌لار حاضیرلاماغا صرفِ مَقدَرَت ائیله‌یه‌جه‌یه‌م.

بیز آزه‌ربایجان‌لی‌لارا واجب‌دیر که ‌دوائرِ دولت و مجالسِ ملّت‌ده ‌قبول و مستخدم اولماغیچون فارسی‌جه[نی] ‌یاخشی تعلیم گؤره‌ک. زیرا بیزیم رسمی دیلیمیز فارسی‌دیر. و در ثانی آزه‌ربایجان لسانی‌نی کوچوک کوچوک فایدالی حکایت کتاب‌لاری واسطه‌سی‌یله ‌احیا ائتمه‌ک، و بیر حسِّ ملّی و محبّتِ وطنی اویاندیرماق مه‌نیم مسلکیمین آخیریمجی‌سی‌دیر.

دوشوندویوم ترقّی‌ی ایران، افتخاریم ایران‌لی‌لیق، مقدّس تانیدیغیم وطن [ایران]دیر.

عمومِ قارئینِ کرامین عفوی‌نی خواهش ائیله‌ر و ختمِ کلام ائد[یره]م.

امضاءِ خاک‌پایِ وطن‌پرستان و ترقّی‌پروران

سعید خلیل‌زاده ‌سلماسی


معارف‌پروران را مژده ‌که:

مجاهد سال اول. شماره‌ ١١، صفحه ‌٤

نقداً یک فقره ‌احتیاج فوری ما به ‌اقدامات وطن‌پرورانه‌ی ادیب اکرم و نویسنده‌ی محترم جناب سعید سلماسی که ‌حقیقتاً در این موقع احتیاج مانند ملک رحمت با یک دستگاه‌ مطبعه‌ و مقدار کافی حروفات خوش‌خط ریزه ‌و وسط و درشت وارد شده‌اند وجود امثال این نورسیده‌گان وطن بسیار غنیمت است. خداوند موفق به‌دارد! انشاء الله ‌بعد از این در مطبوعات تبریز مقالات نظم و نثر جناب سعید سلماسی را می‌نگاریم تا بدون معرف ثانوی معروف گردد.


[1] نحله‌ها‌ی فکری مخدوش و هویت‌های ملی معیوب بعضی از نخبه‌گان تورک: آزربایجان‌گرایی و چپ ایرانی

https://sozumuz1.blogspot.com/2018/02/blog-post_42.html

[2] جومله‌ده یانلیش‌لیق واردیر. بئله دوزه‌لتیله‌بیلیر: مه‌نیم کیمی بیر عاجزه، حقی‌نده روزنامه‌ده یازیلماسی، چوخ بؤیوک و قیمت‌لی بیر شرف‌دیر.

[3] تانخا، تانقا، ته‌نگه: کلمه‌ی تنخواه در فارسی محرف کلمه‌ی تورکی تنگهTenge Danga, Dınqır, Tanka, Ténga, Té[ñ]gé, Tınqa, Tinge به معنی واحد پول و وزن، نام سکه‌ای طلا در اراضی ایران کنونی به دوره‌ی دولت‌های تورک، ... است.

Thursday, October 24, 2024

شارلاتانی به ‌اسم شانلی ایلدیریم و دزدیدن نوشته‌های من - ŞANLI ILDIRIM ADINDA BİR ŞARLATAN VE MENİM YAZILARIMI OĞURLAMASI

 

شارلاتانی به ‌اسم شانلی ایلدیریم و دزدیدن نوشته‌های من

 مئهران باهارلی

یک آزربایجان‌گرای شارلاتان و بیمار به ‌اسم شانلی ایلدیریم بیش از یک دهه‌ است که ‌به‌ تخریب و ترور شخصیتی من مشغول است. بهانه‌ی اولیه‌ی این شخص بیمار، انتقادات من به ‌زبان هیبرید آزربایجان‌جا، و مطرح کردن لزوم تصفیه‌ی زبان تورکی از کلمات و اصطلاحات بی‌شمار فارسی و عربی آن بود. اکنون پس از یک دهه ‌این فرد بیمار در یک چرخش صد و هشتاد درجه‌ای نه‌ تنها شروع به‌ دفاع از تزهای مذکور من کرده، حتی کلمات و اصطلاحات تورکی مورد استفاده‌ام که بعضی از آن‌ها نوواژه‌های تورکی ساخته‌ی من هستند را هم به‌کار می‌برد. این فرد شارلاتان به‌ این هم اکتفا نه‌کرده، نوشته‌جات من در این موضوع را دزدیده ‌و به ‌اسم خود منتشر می‌کند. آخرین نمونه از این‌گونه بی اخلاقی‌های او، سرقت ‌پاراگرافی از مقاله‌ی من «تورک‌جه‌یه‌ یئنی کلیمه ‌قازاندیرما یوللاری» (آئین نامه‌ی واژه‌سازی تورکی) است که ‌آن را در سال ٢٠٠٧ منتشر کرده ‌بودم. پاراگراف مقاله‌ی من که ‌این شارلاتان آن را دزدیده‌ و با تغییر دادن تورک‌جه به آزه‌ربایجان تورک‌جه‌سی و تورک‌ایلی به آزه‌ربایجان به‌ اسم خود منتشر کرده ‌چنین است:

یئنی سؤزجوک تؤره‌تمه‌نین زامانی

مئهران باهارلی ٢٠٠٧

بیر بیر دیل‌ده ‌یئنی دئگی تؤره‌تمه‌نین به‌ل‌لی واختی و اویقون دؤنه‌می یوخ‌دور. دیل دیری بیر وارلیق اولدوغو اوچون، اؤزونو اونو قونوشان‌لار و ایش‌له‌ده‌ن‌له‌ر آراجی‌لیغی ایله ‌سوره‌ک‌لی گه‌لیشدیرمه‌لی، دونیاداکی ده‌ییشیک‌لیک‌له‌ره ‌و یئنی قاورام‌لارا یئنی تؤره‌تی‌له‌رله‌ قارشی‌لیق و یانیت وئره‌ره‌ک اویوم ساغ‌لامالی‌دیر. یاشایان بیر دیلین سوره‌ک‌لی یئنی دئگی‌له‌ر تؤره‌تدییی، اؤته ‌یان‌دان یئنی دئگی‌له‌ر تؤره‌تمه‌یه‌ن بیر دیلین، اؤلومه ‌دوغرو یول آلماق‌دا اولدوغو بیلینه‌ن بیر گئرچه‌ک‌دیر. بوگون‌کو قوشول‌لاری گؤز اؤنونده‌ آلاراق ایران و تورک‌ایلی‌ده تورک‌جه‌نی قورومانین واختی و بو آرادا یئنی دئگی‌له‌ر تؤره‌تمه‌نین زامانی، گه‌له‌جه‌ک دئییل لاپ ایندی‌دیر؛ یارین دئییل لاپ بوگون‌دور. بیز نه‌ته‌ک گئج قالدیغیمیز یئنی ایفاده‌ و کلیمه‌له‌ر دوزه‌لتمه‌یه ‌دیره‌نگ ائتمه‌مه‌لی‌ییک، بلکه‌ لاپ ته‌رسی، بو ایشه‌ ته‌له‌سمه‌لی ییک.

ŞANLI ILDIRIM ADINDA BİR ŞARLATAN VE MENİM YAZILARIMI OĞURLAMASI

Şanlı Ildırım adında bir sayrı ve şarlatan Azerbaycançı, on ilden artıqdır ki meni şexsiyet téroru étmekle uğraşır. Bu pisikopat şexsin ilk bahanası menim qarma - hibdrid dil Azerbaycanca’nı eleşdirmem ve Türkce’ni sayısız Farsça ve Erebce kelimelerden arıtlamaq gerekdiyini söylemem idi. İndi ise bu sayrı adam yüz seksen dereceli bir U dönüşü yaparaq, özü de menim bu görüşlerimi savunmaya, hatta bir sırası menim töretdiyim Türkçe yénidégiler olan işletdiyim arı Türkce dégi ve sözcükleri qullanmaya başlamışdır. Bu adamın yaptığı son şarlatanlıq, menim 2007 ilinde yayınladığım “Türkceye Yéni Kelime Qazandırma Yolları” adlı Türkce meqalemin bir paraqrafını oğurlayıp öz adına yayınlamasıdır. Bu şarlatanın oğurladığı ve ondaki Türkce’ni Azerbaycan Türkcesi ve Türkili’ni Azerbaycan’la deyişdirerek yayınladığı paraqrafın esli şöyledir:

YÉNİ SÖZCÜK TÖRETMENİN ZAMANI

Méhran Baharlı 2007

"Bir dilde yénidégi töretmenin belli vaxtı ve uyqun dönemi yoxdur. Dil diri bir varlıq olduğu üçün, özünü onu qonuşanlar ve işledenler aracılığı ile sürekli gelişdirmeli, dünyadakı deyişikliklere ve yéni qavramlara yéni töretilerle qarşılıq ve yanıt vérerek uyum sağlamalıdır. Yaşayan bir dilin sürekli yénidégiler töretdiyi, öte yandan yénidégiler töretmeyen bir dilin ölüme doğru yol almaqda olduğu bilinen gerçeklerdir. Bugünkü qoşulları göz önünde alaraq İran ve Türkili'de Türkce'ni qorumanın vaxtı ve bu arada yénidégiler töretmenin zamanı, gelecek déyil lap indidir, yarın déyil lap bugündür. Biz ne tek géç qaldığımız yéni ifade ve kelimeler düzeltmeye direng étmemeliyik, belke lap tersi, bu işe telesmeliyik".

سوسن نواده ‌رضی و لومپه‌ن آزه‌ربایجان‌چی‌ «شانلی ایلدیریم»ین اونو شخصیت تئرورو و تهدید ائتمه‌سی

ŞANLI (FLIPE) ILDIRIM adlı lümpen ve şarlatan, Sosyopat - Pisikopat Azerbaycançının Türk bilge Sûsen Nevâde Rezi’ye qarşı yapdığı şexsiyet téroru ve cinsel te’cizden örnekler:

https://sozumuz1.blogspot.com/2023/04/blog-post_93.html

Monday, October 21, 2024

ماجرای یک کاریکاتور: انتقاد مجله‌ی موللا نصرالدین از مدارس فارسی‌زبان مشروطه‌طلبان ضد تورک تبریز

 

ماجرای یک کاریکاتور: انتقاد مجله‌ی موللا نصرالدین از مدارس فارسی‌زبان مشروطه‌طلبان ضد تورک تبریز

مئهران باهارلی


یک کاریکاتور مشهور مجله‌ی موللا نصرالدین چاپ تفلیس منتشر شده ‌در تاریخ ٢٣ فوریه ‌١٩١١ وجود دارد که ‌در آن ممنوع بودن یادگیری زبان تورکی در مدارس جدید تبریز و به‌ جای آن تحمیل یک زبان دیگر تنقید و محکوم شده ‌است. متن کاریکاتور چنین است:

«شاگردله‌ر: آی میرزه، باخ بیزیم ده ‌دیلیمیز وار. سه‌ن آللاه‌ قوی اونو دا بیر آز اؤیره‌نه‌ک.

معلّم: یوخ اولماز! تورک دیلی اولماز! گه‌ره‌ک بونو سوخام بوغازینیزا»

Şâgirdler: Ay Mirze, bax bizim de dilimiz var. Sen Allah qoy onu da bir az öyrenek.

Müellim: Yox, olmaz! Türk dili olmaz! Gerek bunu soxam boğazınıza.

ترجمه:

«شاگردها: ای میرزا، به‌بین ما هم زبان داریم. تو را به ‌خدا به‌گذار کمی هم آن را یاد به‌گیریم.

میرزا: نه، نه‌می‌شود! زبان تورکی امکان نه‌دارد! باید این [زبان] را به‌ حلقتان فرو کنم».

در باره‌ی کسانی که ‌این کاریکاتور در تمثال میرزا از آن‌ها انتقاد می‌کند، سوء تفاهم گسترده‌ای وجود دارد. عده‌ای گمان می‌کنند معلم در این کاریکاتور، فارس‌ها و یا دولت رضا خان – سردار سپه ‌– رضا شاه، مقامات تهران و پهلوی و .... هستند. در حالی که ‌میرزا هیچ‌کدام از این‌ها نیست، بلکه‌ «مفسدین تبریز» یعنی مانقورت‌ها و گؤزقامان‌های ضد تورک تبریزی موسوم به ‌مشروطه‌طلبان و آزادی‌خواهان و بعدها دموکرات‌های آزربایجان است. مانقورت‌ها و گؤزقامان‌های ضد تورک تبریزی که‌ در طول قرن نوزده ‌مشغول به پارسی سره‌نویسی و انتشار مطبوعات به‌ زبان فارسی در داخل و خارج کشور بودند، در سال ١٩٠٠ در قالب «انجمن معارف تبریز»، برای نخستین بار در تاریخ ایران تعلیم و تعلم به ‌زبان تورکی در مدارس را ممنوع و زبان فارسی را تنها زبان آموزشی در مدارس اعلام نمودند. سپس آن‌ها در میان رهبران پان‌ایرانیست انقلاب ضد تورک مشروطیت، با نوشتن قانون اساسی مشروطه ‌و متمم آن و لایحه‌ی انجمن‌های ایالتی و ولایتی و .... صرفاً به ‌فارسی، به‌ این زبان رسمیت دوفاکتوی انحصاری بخشیدند. در مدارس جدیدی که مشروطه‌طلبان تبریزی تاسیس می‌کردند هم زبان تعلیم و تعلم منحصراً فارسی بود. در بعضی از این مدارس حتی زبان‌های خارجی مانند فرانسه ‌و روسی و انگلیسی نیز تدریس می‌شد، اما تدریس زبان تورکی مطلقاً ممنوع بود.

در چنین شرایطی بود که ‌کاریکاتور نشریه‌ی موللا نصرالدین در فوریه‌ی ١٩١١ منتشر شد و از این مانقورت‌ها و گؤزقامان‌های ضد تورک تبریزی موسوم به ‌مشروطه‌طلبان و آزادی‌خواهان و بعدها دموکرات‌های آزربایجان که ‌به ‌عنوان میسیونرها و عمّال استعمار فارسستان عمل می‌کردند و مجریان سیاست فارس‌سازی مردم تورک بودند انتقاد و آن‌ها را محکوم کرد.

اگرچه ‌در زیرنویس این کاریکاتور مشخصاً اسمی از مانقورت‌ها و گؤزقامان‌های ضد تورک تبریزی برده ‌نه‌شده، اما بنا به ‌طرز نشریه‌ی موللانصرالدین در شماره‌ی بعدی به موضوع اشاره شده است. در این شماره یک مطلب طنز با نام «قیامت می قوپار؟» با امضای حاجی لئیله‌ک درج شده ‌که ‌چند بند آن کاریکاتور مذکور را توضیح می‌دهد. در این بندها به زبانی طنز گفته می‌شود ایرانی‌ها – منظور مشروطه‌طلبان و دولت ضد تورک مشروطه‌ی ایران – برادر تنی و دوست حقیقی خود عوثمان‌لی‌ها را دوست نه‌می‌شمرند، اما انگلستان و دیگران که‌ با پنهان‌کاری سعی در نابودی ایران دارند را دوست خود می‌دانند. در «مدرسه‌ی سعادت تبریز» (متعلق به مشروطه‌طلبان افراطی)، کسانی که‌ جد اندر جد تورک هستند، به زبان‌های فرانسوی و انگلیسی و روسی تدریس می‌کنند، اما هرگز به‌ زبان مادری خودشان یعنی تورکی تدریس نه‌می‌کنند و کودکان پنجاه‌ساله‌ی بی‌سواد در زبان تورکی، یعنی بزرگان عقب‌مانده‌ای را تربیت می‌کنند که‌ قادر به ‌خواندن و نوشتن در زبان مادری خودشان نیستند:

«اگر ایران‌لی‌لار اؤز دین‌داشی، دوغما قارداشی و حقیقی دوستو اولان عوثمان‌لی‌لاری دوست توتماییپ، امّا ایران‌ی اه‌ل آلتی‌ندان یوخ ائتمه‌یه‌ چالیشان اینگیلیس‌ی و غیری‌نی اؤزله‌ری‌نه ‌دوست بیلسه‌له‌ر، قیامت می قوپار؟

هه‌له ‌بون‌لار قالسین کناردا. ته‌بریزده‌ «سعادت» مدرسه‌سی‌نده ‌اؤزله‌ری تورک اوغلو تورک اولا اولا، فیرانسیز، اینگیلیز و یا روس دیلی‌نده ‌درس دیییرله‌ر. امّا تورک دیلی، یعنی اؤزله‌ری‌نین آنا دیل‌له‌ری‌نی اوخوتماییپ، اه‌للی یاشی‌نداکی چوجوق‌لار آنادیلی‌نده ‌یازماغا، اوخوماغا قادر اولماسالار، قیامت می قوپار؟

اگر ته‌بریز مفسدله‌ری موللا نصرالدین‌ین دیلی‌نده‌ن سعادت مدرسه‌سی علیه‌ینده بعض فتنه‌انگیز خبرله‌ر نشر ائتسه‌له‌ر، قیامت می قوپار؟»

Eger Îranlılar öz dildaşları, doğma qardaşı ve heqîqî dostu olan Osmanlıları dost tutmayıp, amma Îrân’ı el altından yox étmeye çalışan İngilisi ve qéyrini özlerine dost bilseler, qiyâmet mi qopar?

Hele bunlar qalsın kenarda. Tebriz’de “Saâdet medresesi”nde özleri Türk oğlu Türk ola ola, Fıransız, İngiliz veya Rus dilinde ders diyirler. Amma Türk dili, ye’nî özlerinin anadillerini oxutmayıp, elli yaşındakı çocuqlar anadilinde yazmağa, oxumağa qâdir olmasalar, qiyâmet mi qopar?

Eger Tebriz müfsidleri Molla Nesreddin’in dilinden Saadet Medresesi eléyhinde be’z fitneengiz xeberler neşr étseler, qiyâmet mi qopar?

ترجمه:

«اگر ایرانی‌ها، عوثمان‌لی‌ها را که ‌هم‌دین و برادر تنی و دوست حقیقی آن‌ها هستند دوست خود نه‌شمرده، اما انگلستان و دیگران که ‌با پنهان‌کاری سعی در نابود کردن ایران دارند را دوست خود به‌شمارند، قیامت برپا می‌شود؟

حتی این مساله ‌را به‌کناری به‌گذاریم. اگر در مدرسه‌ی سعادت تبریز، در حالی که ‌خودشان نسلاً به‌ نسل تورک و تورک‌زاده ‌هستند، به‌ زبان‌های فرانسوی و انگلیسی و یا روسی تدریس کنند، اما به‌ زبان تورکی یعنی زبان مادری خودشان تدریس نه‌کنند، و کودکان پنجاه‌ساله‌ ‌ناتوان از نوشتن و خواندن به ‌زبان مادری خودشان باشند، قیامت برپا می‌شود؟

اگر مفسدین تبریز، از زبان موللا نصرالدین بعضی اخبار فتنه‌انگیز در باره‌ی مدرسه‌ی سعادت را منتشر کنند، قیامت برپا می‌شود؟»

١- میرزا در این کاریکاتور تمثیل کننده‌ی مانقورتیسم فارس‌گرا و فارس‌زده‌ی تبریزی (مشروطه‌طلبان، آزادی‌خواهان، فدائی‌ها، انجمنی‌ها، دموکرات‌های آزربایجان، ....)، و زبان گنده‌ای که‌ در دست دارد و خواهان فرو کردن آن به ‌دهان کودکان تورک است، تمثیل‌گر زبان فارسی (و یا هر زبان بیگانه‌ی دیگری به‌ جز زبان تورکی، مانند فرانسوی و انگلیسی و روسی) است.

٢- هدف استراتژیک و غایی دولت ایران بعد از انقلاب ضد تورک مشروطیت، فارس‌سازی مطلق مردم تورک و تغییر بنیادین واقعیات دموگرافیک میدانی از طریق حذف کامل عنصر تورک و ریشه‌کن کردن زبان تورکی از ایران است. جمهوری اسلامی ایران نیز، سیاست دولت مشروطه – سلطنت پهلوی مبنی بر ممنوع کردن تحصیل به زبان تورکی را با افزودن امکانات تکنولوژیک مودرن و اضافه کردن لایه‌ی فاناتیسم شیعی فارسی بدان توسعه و با قاطعیت ادامه داده است.

٣-در کاریکاتور و مطلب نشریه‌ی موللا نصرالدین، نام ملت ما «تورک»، و نام زبان ما «تورکی» است. آزربایجان‌گرایان و معتقدین به هویت ملی آزربایجانی و زبان آزربایجانی، از جهت دشمنی با نام ملی تورک و زبان تورکی هم، همان میرزاهای این کاریکاتور هستند.

مدرسه‌ی سعادت: که‌ در سال ١٨٩٩ تاسیس شد یکی از مدارس فارسی‌زبان قبل از مشروطیت بود که ‌مانند دیگر مدارس فارسی‌زبان تاسیس شده ‌توسط مانقورت‌ها و گؤزقامان‌های ضد تورک تبریزی در اواخر قرن نوزده‌ و اوایل قرن بیستم به ‌عنوان ابزار فارس‌سازی کودکان تورک و نسل‌کشی زبانی تورک در تبریز عمل می‌کردند. مدیر این مدرسه ‌شخصی به ‌اسم میرزا ابراهیم خان شمس‌آوری اهل تبریز بود. پس از آن که ‌مدرسه ‌در سال ١٩١١ گویا از طرف كسان حاجی صمد خان شجاع‌الدوله ‌مراغه‌ای حاكم آزربایجان غارت گردید، شمس‌آوری که یک مشروطه‌طلب افراطی ضد تورک و ضد قاجار بود، در قونسول‌خانه‌ی فرانسه ‌متحصن شد. پس از دو ماه‌ به ‌باکو رفت. در آنجا معلم «مدرسه‌ی ایرانیان» و پس از چند ماه ‌مدیر «دبستان نوروز ایرانیان» که هر دو مبلغ زبان و هویت ملی فارسی در قفقاز بودند شد. پس از اشغال تهران توسط مشروطه‌طلبان انگلیسی و افراطی ضد تورک و حاکم شدن بختیاری‌ها و ازلی‌ها و داشناک‌ها و پان‌ایرانیست‌ها بر دولت قاجاری تحت نام دولت مشروطه، شمس‌آوری پیروزمندانه از قفقاز به ‌ایران مراجعت و مدرسه‌ی فارسی سعادت را دوباره‌ در تبریز افتتاح کرد. او بعدها به ‌تهران مهاجرت نمود و به‌ عنوان مجری سیاست استعمارگرانه‌ی فارس‌سازی، به ترتیب رئیس دبیرستان، رئیس ادارات امتحانات، بازرس مدیریت كل اداری و مدیر كل ساختمان وزارت معارف شد. ...

وارونه‌نویسی سیستماتیک و عمدی تاریخ توسط تاریخ‌نگاری آزربایجانی و مانقورتیسم آزربایجانی

١-آزربایجان‌گرایان و تاریخ‌نگاری آزربایجانی، مانقورت‌ها و گؤزقامان‌های ضد تورک تبریزی و آزربایجانی قرن نوزده و ربع اول قرن بیستم، شامل منتشر کننده‌گان مطبوعات داخلی و خارجی به فارسی، پارسی سره نویسان، موسسین مدارس فارسی‌زبان در مناطق تورک‌نشین، انجمن معارف تبریز و مشروطه‌طلبان و انجمن‌های آزربایجان و دموکرات‌های آزربایجان و آزادی ستان و ... که زبان تورکی را ممنوع و زبان فارسی را زبان رسمی و ملی خود اعلان کردند را هم‌چنان به عنوان شخصیت‌ها و جریانات ملی عرضه می‌کنند. این نیز نشان می‌دهد که تاریخ‌نگاری آزربایجانی و آزربایجان‌گرایی چیزی نیست به جز زائده و ادامه‌ی جریانات تاریخی ضد تورک مذکور که وظیفه‌ی اصلی آن تحریف و وارونه‌نویسی تاریخ و تحمیق و فریب دادن مردم تورک و فارس‌سازی او است.

٢-مشروطه‌طلبی افراطی و ضد تورک مخصوصاً در تبریز، یک حرکت ناسیونالیستی فارس‌گرا و پان‌ایرانیستی بود. این حرکت کل مردم ایران شامل ملت تورک را از نژاد ایرانی و زبان ملی او را فارسی می‌دانست، معتقد به «توحید لسان» یعنی یک‌سان‌سازی – فارس‌سازی ملت تورک بود. به همین سبب نیز تمام مدارسی که مشروطه‌طلبان و آزادی‌خواه‌ها و دموکرات‌های آزربایجان و عموماً مانقورت‌های تبریزی تاسیس می‌کردند فارس‌زبان، به عبارت دیگر مدارس فارس بودند. تاسیس مدارس فارس که تعلیم و تعلم به زبان تورکی در آن‌ها ممنوع بود در مناطق تورک‌نشین، از منظر تاریخ ملی تورک یک خیانت شمرده می‌شود. انجمن ایالتی آزربایجان و یا انجمن غیبی تبریز هم، بر خلاف وارونه‌نمایی تاریخ‌نگاری آزربایجانی و مانقورتیسم تبریزی، از این لحاظ یک تشکیلات خائن به ملت تورک است (امروز هم هر شخصیت و جریانی که زبان فارسی را زبان ملی ملت تورک ساکن در ایران قلمداد کند، بی تردید مرتکب خیانت به ملت تورک شده است).

٣-در این مقاله عکس دو خبر از نشریه‌ی مجاهد اورگان انجمن غیبی تبریز در باره‌ی مدارس خیریه و فردوس در تبریز را آورده‌ام. بنا به این دو خبر، در میان درس‌های این دو مدرسه که نشریه‌ی مجاهد به تقدیر و تبلیغ و تائید آن‌ها پرداخته، زبان تورکی جای نه‌دارد:

دروس السنه در مدرسه‌ی «فردوس» تبریز: فارسی و عربی و فرانسوی و روسی و انگلیسی

دروس مدرسه‌ی «خیریه» تبریز: الفباء فارسی به طرز جدید، فارسی، حساب، جوغرافی ایران، تاریخ اسلام

جالب توجه است که انجمن غیبی تبریز، در باره‌ی مدرسه‌ی فردوس که زبان‌های فارسی و عربی و فرانسوی و روسی و انگلیسی را تدریس می‌کرد، اما زبان خود مردم تبریز را تدریس نه‌می‌کرد چنین می‌گوید: «اومیدواریم که مدرسه‌ی فردوس، فردوس مدارس تبریز باشد. خداوند عالم امثال این گونه مبانی خیر را زیاد فرماید و موسسین را توفیق عطا نماید».


Saturday, October 19, 2024

«قوچ تورکمان» و «مارال تورک» اورمو، و «قویون قاراگؤل» در جرگه‌ی قربانیان تورکی‌زدایی در ایران

 

«قوچ تورکمان» و «مارال تورک» اورمو، و «قویون قاراگؤل» در جرگه‌ی قربانیان تورکی‌زدایی در ایران


مئهران باهارلی











تغییر نام اورمو به رضائیه:

نام «اورمو» در تاریخ ١٥ مارس ١٩٢٦ (٢٤ اسفند ١٣٠٤) رسماً به «رضائیه» تغییر داده شد. این تغییر به دنبال پیش‌نهاد فرمانده‌ی قوشون و حاکم نظامی آزربایجان سرتیپ محمدحسین آیریم (آیرُم ، آیرم) انجام گرفت. فرمانده‌ی نظامی مذکور در مراسمی که به مناسبت تولد رضا شاه در عمارت حکومتی اورمو برگزار شد، برای نخستین بار به فارسی سخن‌رانی کرد (تا آن زمان تمام خطبه‌ها و نطق‌ها در اورمو به تورکی بود) و در این سخن‌رانی فارسی محسنات تغییر نام شهر اورمو به رضائیه را برشمرد و ادعا کرد که عید مولود رضا شاه یکی از اعیاد تاریخی است. مقامات ضد تورک دولت تازه‌تاسیس پهلوی (در ۱۵ دسامبر ۱۹۲۵) مخصوصاً نظامیان قفقازی‌الاصل مانند سرتیپ محمدحسین آیریم، امیرلشکر عبدالله خان امیرطهماسبی (فرمانده‌ی قوشون و حاکم نظامی آزربایجان پیش از آیریم) و سرلشکر خلبان احمد خان نخجوان (از موسسین فرهنگستان زبان فارسی و مدافعین «فارسی سره»)، در امر فارس‌سازی نام‌های تورکی در غرب آزربایجان و منطقه‌ی اورمو آن چنان عجله داشتند که نام‌های به لحاظ دستور زبان‌های فارسی و عربی غلط مانند «رضائیه» را هم جعل کردند. زیرا فورم صحیح این نام به عنوان اسم مکان می‌باید بنا به دستور زبان فارسی «رِضائی»، و بنا به دستور زبان عربی با حذف الف «رِضَوی» (مانند فرنسا فرنسوی، أسیا أسوی) و یا «رِضی» (مانند أمریکا أمریکی، سوریا سوری) می‌شد.

دلیل اصلی عجله‌ی دولت رضا شاه برای تغییر اسامی جوغرافیایی غرب آزربایجان و مخصوصاً شهر اورمو و دریاچه‌ی شاهو تالا این بود که در ربع اول قرن بیستم غرب آربایجان به مرکزیت اورمو - سالماس کانون ناسیونالیسم مودرن تورک و تورک‌گرایی سیاسی بود و در این ناحیه که مردم آن خود را عیناً مانند مردم تورکیه «تورک» می‌دانستند، مخصوصاً در سال‌های جنگ جهانی اول تمایلات قوی خواهان الحاق به تورکیه وجود داشت. به همین دلائل به محض انجام کودتا در سال ١٢٩٩ (١٩٢٠ میلادی) غرب آزربایجان و اورمو مورد توجه ویژه‌ی دولت تورک‌ستیز جدید رضا خان قرار گرفت و دارای اولویت و محتاج به معامله‌ی ویژه‌ تشخیص داده شد: سردار سپه، سیاست فارس‌سازی و پروژه‌ی تورکی‌زدائی و تغییر دادن زبان تورکان به فارسی در آزربایجان، تورک‌ایلی و ایران را نخست از این منطقه آغاز کرد، به تاسیس شبکه‌ی گسترده‌ی مدارس فارسی‌زبان در غرب آزربایجان – که مانقورت‌ها و گؤزقامان‌های تبریزی مانند «انجمن معارف تبریز» حتی قبل از مشروطیت در سال ١٨٩٨ آغاز کرده و دموکرات‌های آزربایجان در سال‌های جنگ جهانی اول آن را ادامه داده بودند - ارجحیت و فوریت داد. پس از تاسیس دولت پهلوی، رضا شاه سیاست‌های مذکور را تشدید کرد و توسعه داد. نام‌های جوغرافیائی تورکی و موغولی منطقه را به صورت گسترده‌ به فارسی تغییر داد (مانند تغییر نام اورمو به رضائیه)؛ در سال ١٣١١ اداره‌ی معارف (به واقع «اداره‌ی مستعمرات داخلی و فارس‌سازی») اورمو را از معارف تبریز تفکیک، و در سال ١٣١٢ غرب آزربایجان را در تقسیمات کشوری از شرق آزربایجان جدا نمود، ...[1] تغییر نام‌های جوغرافیایی منطقه با اسامی جعلی و بی پایه و بعضاً مضحک فارسی بعد از آن هم در تمام عمر دولت پهلوی (و دوره‌ی دولت جمهوری اسلامی) ادامه یافت. مانند جعل نام‌های شاهپور به جای سالماس، شاهین دژ به جای سایین قالا، تکاب به جای تیکان ته‌په، سیه چشمه به جای قاراعئیین، نقده به جای سولدوز، مهاباد به جای ساووج‌بولاق، پیرانشهر به جای خانا، ....؛ و تغییر نام‌های تورکی و موغولی بیش از یک صد جزیره در دریاچه‌ی شاهو/شاها تالا (اورمو)، .....

تغییر نام اورمو به ارومیه و اورمیه و سپس به رضائیه، تغییر تمام اسامی جزائر دریاچه به اسامی فارسی جعلی و بی پایه توسط دولت ایران، حتی ربط دادن کلمات تورکی - آلتاییک شاهو/شاها به شاه فارسی و تالا به تله و طلای عربی توسط مولفین فارس و آزربایجان‌گرا را می‌بایست حرکاتی در استقامت تورک‌زدایی و تورکی‌زدائی از منطقه‌ی اورمو، آزربایجان و کل تورک‌ایلی و ایران و سیاست استراتژیک دولت ایران برای نسل‌کشی زبانی و ملی تورک تلقی کرد. اما این تنها نام تورکی دریاچه ‌و جزائر آن نه‌بود که تغییر داده ‌شد، بلکه‌ حیوانات دریاچه‌ی شاهو/شاها تالا هم قربانی این سیاست ضد تورک گشتند. چنانچه اسامی‌ علمی «قوچ تورکمان اورمو» (در جزائر قویون داغی و ایسپیر آداسی) و «مارال تورک اورمو» (جزیره‌ی ‌ائششه‌ک داغی) در زبان فارسی به «قوچ ارمنی» و «گوزن ایرانی» تغییر داده شد.

قوچ تورکمان اورمو:

نخستین نام علمی برای قوچ جزائر قویون داغی و ایسپیر آداسی در دریاچه‌ی شاهو تالا، توسط دوکتور گونتئر در سال ١٨٩٩ به صورت «گوسفند وحشی اورمو» (Ovis Ophion variant Urmiana) و یا به اختصار «قوچ اورمو» پیش‌نهاد شد[2]. در سال ١٩٥١ دو محقق دیگر اسم علمی «گوسفند شرقی اورمو» (Ovis Orientalis Urmiana) را پیش‌نهاد کردند[3]. بعدها با حذف اورمو، نام علمی جدید  «Ovis Gmelini Gmelini» به معنی نوعی گوسفند وحشی بومی کشورهای اطراف دریای خزر (شامل شرق تورکیه) قبول شد. اما در زبان فارسی به جای این نام علمی قبول شده، اسم «گوسفند ارمنی» استفاده می‌شود.  

نام‌گذاری‌های علمی برای پدیده‌های غیر اوروپایی توسط اوروپائیان، آن هم به زبان‌های اوروپایی مانند لاتینی و یونانی یک رفتار و سنت فوق‌العاده نامناسب و یک معضل بزرگ یادگار ذهنیت قرون وسطایی دولت‌های استعمارگر اوروپایی و اوروپامرکزی در علم و .... است. اما اگر مشکلات نام‌گذاری علمی را فعلاً را به کناری به‌گذاریم، نام «گوسفند ارمنی» که به جای آن نام علمی در زبان فارسی و در کمال تعجب توسط بعضی از مولفین آزربایجان‌گرا استفاده می‌شود هم، تماماً نامناسب و به مراتب مساله‌دارتر است. زیرا نوعی از این قوچ که در جزایر شاهو تالا (دریاچه‌ی اورمو) هم وجود دارد، بومی و مختص شرق آناتولی، تورک‌ایلی، قفقاز جنوبی و شمال عراق ویا منطقه‌ای (شامل ارمنستان کنونی) است که در قرون سابق «تورکمانیا» نامیده می‌شد[4]. (ظاهرا این گوسفند با نام قره قل – قراکول در افغانستان هم وجود دارد[5]). بنابراین مناسب‌ترین نام برای قوچ‌های جزائر قویون داغی و ایسپیر دریاچه‌ی شاهو تالا، نه قوچ ارمنی، بلکه «قوچ خزر اورمو» و یا «قوچ تورکمان اورمو» است. علاوه بر آن نامیدن گوسفندها به زبان تورکی و یا شهرهای تورکی ایلی و آزربایجان، روشی سابقه دار است. مانند «ماکی قویونو - گوسفند ماکو» (مرکز آن ماکو و اطراف آن)، «قیزیل قویون - گوسفند قزل» (مرکز آن اورمو تا ساووج‌بولاق)، ....

مارال تورک اورمو:

نام علمی گوزن‌های جزیره‌ی ‌ائششه‌ک داغی در دریاچه‌ی شاهو تالا «Dama Mesopotamica» و یا «گوزن بین‌النهرینی» است. اما این گوزن که در همه جای خاورمیانه دیده می‌شود، در زبان فارسی و به ‌طور کیفی «گوزن ایرانی» نامیده ‌شده ‌که نامی غیر تاریخی و بسیار نامناسب است. نخستین بار شاه‌زاده‌ی تورک ملک قاسم میرزا (۱۱۸۶ –۱۲۳۰) حاکم اورمو از فرزندان فتح‌علی شاه‌ قاجار و مریم بیگم افشار اورمویی (دختر امام‌قلی خان بیگلربیگی افشار) یک جفت «مارال تورک» را در قویون داغی رها کرد. حتی بعد از آن جزیره‌‌ی «قویون داغی» به «مارال آداسی» معروف شد. بنابراین مناسب‌ترین نام برای گوزن‌های جزیره‌ی ‌ائششه‌ک داغی در دریاچه‌ی شاهو تالا، نه گوزن ایرانی، بلکه نام تاریخی و با مسمای «مارال تورک اورمو» است.

قویون قاراگؤل - تاتار:

بلای مشابهی بر سر گوسفندی که گوشت آن به طور گسترده در ایران مصرف می‌شود آمده است. نام واقعی این گوسفند به سبب انتساب به  ناحیه‌ی قاراکول Qorakoʻl (به فارسی: دریاچه‌ی سیاه) در اوزبکستان فعلی «قاراگؤل» است[6]. در بعضی منابع گوسفند قاراگؤل رایج در ایران را که از تورکستان (آسیای میانه) به ایران آورده شده، از  نژاد «تاتار» شمرده‌اند[7]. استفاده از نام تاتار برای نام‌گذاری حیوانات دیگری در تورک‌ایلی و غرب آزربایجان مسبوق به سابقه است. مانند «تاتار ایلانی» که نام نوعی مار در استان آزربایجان غربی است (شاید تاتار در نام تاتار ایلانی، به معنی شلاق باشد). اما در زبان فارسی گوسفند قاراگؤل تاتاری و تورکستانی را «گوسپند ایرانی» می‌نامند. این نام‌گذاری بسیار نامناسب هم در بستر سیاست گسترده‌تر ناسیونالیسم افراطی فارسی و سیاست تورکی‌زدائی از ایران است.

ضروری است که مطلقاً از کاربرد نام‌های جعلی و نامناسب و بی پایه‌ی قوچ ارمنی و گوزن ایرانی و گوسفند ایرانی و امثالهم که در ضدیت با تورک و با هدف تورک‌زدائی و تورکی‌زدایی از آزربایجان و تورک‌ایلی و ایران توسط پان‌ایرانیست‌ها و صلیبیان و آزربایجان‌گرایان و ... قبول و رایج شده‌اند اجتناب کرد و به جای آن‌ها نام‌های واقعی، تاریخی و یا مناسب‌تر آن‌ها، «قوچ تورکمان اورمو»، «مارال تورک اورمو» و «قویون قاراگؤل تاتاری» را به کار برد.


[1] اسناد دولتی در باره‌ی منسوخ کردن زبان تورکی و فارس‌سازی اجباری تورک‌ها توسط مدارس فارسی‌زبان بنا به گزارشات رسمی بین سال‌های ١٣٠٤-١٣٠١ (١٩٢٢-١٩٢٥)

https://sozumuz1.blogspot.com/2016/03/blog-post.html

[2] Günther, A. The Wild Sheep of the Urmi Islands. In Contributions to the Natural History of Lake. Urmi, N.W-Persia, and its Neighbourhood; Günther, R.T., Ed.; John Wiley & Sons, Inc.: Hoboken, NJ, USA, 1899; Volume 27, pp. 374–376

https://ia800708.us.archive.org/view_archive.php?archive=/22/items/crossref-pre-1909-scholarly-works/10.1111%252Fj.1096-3642.1889.tb01451.x.zip&file=10.1111%252Fj.1096-3642.1899.tb00414.x.pdf

[3] Ellerman, J. R., & T. C. S. Morrison-Scott (1951): Checklist of Palaearctic and Indian Mammals 1758 to 1946. London.

https://archive.org/details/checklistofpalae00elle/page/458/mode/2up

[4]تورکمانیه-مملکت تورکمان، تورکمانیای غربی-عثمان‌لی و تورکمانیای شرقی-عجم

https://sozumuz1.blogspot.com/2020/03/blog-post_6.html

 غرب و جنوب دریاچه‌ی اورمیه تا زنجان - سلطانیه و همدان - کنگاور، بخشی از تورکمانیا - تورکمانیه

https://sozumuz1.blogspot.com/2020/06/blog-post_28.html

تورکمانیه - مملکت تورکمان، تورکمانیای غربی - عثمان‌لی و تورکمانیای شرقی- عجم

http://sozumuz1.blogspot.com/2020/03/blog-post_6.html

گاسپار دروویل: اهالی اورمیه، افشار و از نژاد تورکمان، اصلا از تورکمانیا (آناتولی)، دلیر، راغب به نظامی‌گری، متمدن‌ترین مردم ایران، و دائما در معرض تجاور کوردها هستند

http://sozumuz1.blogspot.com/2019/12/blog-post_12.html

[5] «در افغانستان نیز بنام گوسفند قره قل ( قراکول) یاد میگردد که از بره یا چوچه ی نوزاد ان کلاه و پوستینهای مرغوب خیلیها قیمت بها را در سمت تورکستان زمین میسازند. وبازار های جهانی را گرم و رنگین و چند دهه پیش منظم تولید وصادر میشد و اسعار زیاد خارجی بدست می امد. که فارمهای قره کول را من شخصا در نواحی نا موسای میمنه در فارم و زمینهای سردار عزیز ایجاد نموده بودم که بعدا از بین برده شد. و در مزار و در مناطق دیگر نیز افتتاح و فعال ساخته شده بود که این دزدان و اجیران افراطگر جهادی انگریزی پاکستانی همه را تخریب و گویفندان انرا به باداران پاکستانی خود هدیه نمودند. که حال پاکستان این فارمها را ایجاد و تولیدات انرا بنام خود صادر مینماید» (Hassan Paiman حسن پیمان)

[6] مرتضی بهارلو: «قاراکوُل، نژاد گوسفندهای ایرانی که از آسیای مرکزی به ایران آورده شده‌اند. به آن قاراقوْل هم می‌گویند».

Morteza Baharloo: Qara-Kul! Nezhad goosfandhaye Irani ke az Asiaye Markazi be Iran avardah shoda’and. Be aan Qara-qol (ba qaaf) ham miguyand.

[7]«گوسفند تنها دامی است که ‌در ایران برای مصرف گوشت کشتار می‌شود. در واقع نیز گوشت گوسفند نژاد محلی ایران بسیار خوب است و از آن بوی زهمی که‌ گوشت گوسفند را در اوروپا غیر قابل استفاده ‌می‌کند خبری نیست. حتی نوع آب‌پز یا آب‌گوشت آن هم دارای طعم گیرای خوبی است. این گوسفند که ‌از نژاد تاتاری است. ....». سفرنامه ‌دکتر پولاک؛ ایران و ایرانیان، ص: ۳۳۲