کوی (موسیقی)، ییر (آواز)، بییی (رقص)، قوشوق (شعر)، باغدا (تصنیف)،
های (آهنگ)، اهزگی (ملودی)، تیرینگه (ترانه)، آشولا، آساناک، بوزلاق، رینگ، ....
مئهران باهارلی ٢٠٠٧
سؤزوموز
در زبان تورکی در گذشته و امروز برای نامیدن موسیقی به معنی عام اغلب سه کلمهی «کوی
Küy»، «موسیقی Mûsiqî» و «موزیک Müzik» استفاده شده است. هر کدام از این کلمات مرحله و دورهای تقریباً یک
هزار ساله از تاریخ پیدایش، رشد، تغییر، تحول و تکامل موسیقی تورکی را نمایندهگی
میکند. «کوی Küy» بیشتر به موسیقی مودال، «موسیقی Mûsiqî» به موسیقی مقامی، و «موزیک Müzik» به موسیقی
تونال دلالت دارد. همچنین «کوی Küy» نماد پیوستهگی
و وابستهگی به فرهنگ باستان و ملی تورکی – آلتائیک و گذشتهای آوراسیایی، «موسیقی
Mûsiqî» نماد تاریخ اسلامی و گذشتهی خاورمیانهای و
تاثیرپذیری از فرهنگهای عربیک – ایرانیک، و «موزیک Müzik» نماد رویکرد
ملت تورک به اوروپا، غرب و مودرنیته میباشد.
کلمهی موسیقی یک کلمهی عربی – سوریانی - یونانی است. کلمات میزقان Mızqan – محرف کلمهی Musicante ایتالیائی معادل Musikant انگلیسی به معنی موسیقینواز آماتور و سطح پائین مانند نوازندهی قطعات فولکلور در فستیوالهای عمومی و یا نوازندهگان خیابانی و ....، و میزقانچیلیق Mızqançılıq که در لهجههای گوناگون تورکی به کار میروند از این ریشهاند.
از شواهد بسیار مهم تمدن و مدنیت تورک، فرهنگ موسیقیائی این ملت است. درهم بودن و همپوشانی معانی کلماتی مانند «کوی»، «ییر» و «قوشماق» در تورکی قدیم، نشان از ارتباط نزدیک شعر و موسیقی و آواز در فرهنگ تورکی است. به واقع دو «فرهنگ موسیقیائی» و «فرهنگ زبانی» در ارتباطی متقابل باهم و متمم یکدیگر بوده و ترمینولوژی موسیقی، فصل مشترک این دو فرهنگ است. اما در قرون گذشته موسیقی و ترمینولوژی موسیقی تورک مخصوصاً در نزد نخبهگان و به موازات زبان تورکی خاص این دسته از جمله ادبیات موسوم به «ادبیات دیوانی»، به شدت تحت تاثیر زبان و فرهنگ فارسی قرار گرفته است. نمونهی سمبولیک این تاثیرپذیری یکطرفه اما همهجانبه، موسیقی موسوم به «موغامی» (مقامی، به تورکی: اوْرنام کۆیOrnam küy ) در جمهوری آزربایجان (و نیز در اوزبیکستان، حتی اویغورها در تورکستان چین)، با هویت و خصلت غالب ایرانیک – فارسی است.
در حال حاضر وفور کلمات و تعبیرات فارسی در فرهنگ موسیقیائی تورک و کلاً در زبان تورکی هم در قفقاز و هم در تورکایلی و دیگر مناطق ملی تورک در ایران به آن چنان ابعادی رسیده که هویت و تشخص زبان تورکی را در معرض خطر قرار داده است. و این در حالی است که برای بسیاری از این کلمات و تعبیرات مهاجم و خارجی فارسی موجود در زبان تورکی، در متون تاریخی و ادبی و لهجههای معاصر تورکی معادلهای متعدد، دقیق و رسائی موجودند. این وضعیت ناخوشایند فارسمرکزی و ایرانیکمحوری در فرهنگ لغات موسیقیایی تورک قفقاز و تورکایلی میباید متوقف و اصلاح شود.
در ادامه نخست در بارهی چند بن اساسی تورکی در ارتباط با موسیقی - موزیک و رقص (کوی، های، ییر، قوشوق، بییی، ...) توضیحات مختصری داده و پس از آن لیست کوتاهی از واژهگان تورکی مربوط به فرهنگ موسیقیائی را دادهام:
«ماهنی Mahnı»، «تورکو Türkü»، «شرقی Şerqî»، «اهزگیEzgi »، ...
در زبان تورکی برای نامیدن آهنگ و ترانه کلماتی مانند «ماهنی Mahnı» (مانی Mâni)، «تورکو Türkü»، «شارکی Şarkı» (شرقی Şerqî)، و «اهزگیEzgi » به کار میرود. هر دو کلمهی «ماهنی» (از ریشهی «معنی») و «شارکی Şarkı» (محرف شرقی) کلماتی عربی، و حرف «ی» در آخر سه کلمهی ماهنی و شرقی و تورکو، یای نسبت عربی – فارسی است.
ماهنی: کلمهی ماهنی در جمهوری آزربایجان به معنی آهنگ و ترانه است. اما این کلمه در تورکایلی، میان دیاسپورای تورکان ساکن در عراق موسوم به تورکمان و در آناتولی به اشکال گوناگون «مانی Mâni»، «مانا Mâna»، «مهنی Meni»، «معانی Meâni»، «ماهنا Mahna»، «ایمانی İmâni» (زنجان) و ... تلفظ میشود و دارای معنی متفاوتی از ماهنی (ترانه)، معادل آن چه در جمهوری آزربایجان بایاتی نامیده میشود است. خوانندهگان ماهنی در این نواحی «مانیجی Mânici»، «مانی یاخیجی Mâni yaxıcı»، «مانیباشی Mânibaşı»، «مانیدار Mânidar» و ... نامیده میشوند. کلمهی ماهنی محرف کلمهی عربی «معنی» است[1]. در زبانهای باشقوردی و تاتاری کلماتی به شکل «مون Mon» و «مونگ Moñ» به معنی آهنگ و دستگاه موسیقی وجود دارند که ارتباطشان با ماهنی - مانی – معنی مذکور محتاج بررسی است.
شرقی: شارقی به معنی قول، تصنیف، .... هم مانند مانی - ماهنی دارای ریشهی عربی و محرف کلمهی «شرقی» در این زبان است[2].
تورکو: «تورکو Türkü» به معنی ترانه و آهنگ فولکلوریک است. این کلمه از علاوه کردن پسوند نسبیت عربی – فارسی «ی i» به نام قومی - ملی «تورک Türk» (به سیاق اصطلاحات موسیقیایی بایات ← بایاتی، وارساق ← وارساغی، تورکمان ← تورکمانی، افشار ← افشاری، آتاقورقوت ← آتاقورقودی[3]،.... که از اضافه شدن یای نسبت عربی – فارسی به اسم یک ایل و یا شخصیت تورک ساخته شدهاند) حاصل، و سپس بر اساس قانون هماهنگی اصوات به تورکو مبدل شده است (مانند تبدیل گورجی ← گورجو، آسوری ← آسورو در تورکی).
اهزگی: یکی دیگر از کلمات به معنی آهنگ و نغمه در زبان تورکی، واژهی «اهزگیEzgi » است که در لهجههای تورکی رایج در ایران هم به کار میرود. برخی این کلمهی تورکی را دارای ریشهی چینی Shēng 聲 به معنی صدا دانستهاند[4].
کوی KÜY: موسیقی
کلمهی «کوی Küy» در تورکی قدیم به معنی موسیقی بوده، بیش از ١٢٠٠ سال بی انقطاع در زبان تورکی به کار رفته است. بعضی از صاحبنظران کلمهی کوی تورکی را اصلاً چینی دانستهاند. (کلاوسن فورم کۆگ را از کلمه ی (k’iok) در چینی میانه به معنی ترانه، معادل (ch’ü) در چینی مودرن؛ و گیلس فورم کۆ را از کلمهی (gau) در چینی میانه به معنی صدا کردن میداند). در زبان چینی کلمهای به شکل کو 口 (kǒu) به معنی دهان وجود دارد که در ترکیب بسیاری از کلماتی که به معنی هر نوع صدای ساخته شده با دهان باشند به کار میرود[5]. اما با توجه به تفاوت معنایی، به نظر میرسد کلمهی تورکی کوی، مستقل از کلمهی چینی کو باشد. در لهجهها و منابع تاریخی زبان تورکی فورمهای کوی، کو، کوگ، کؤغ، کوغ، کوو (Göğ, Gök, Göy, Gü, Güğ, Gük, Güv, Köğ, Kök, Köy, Kü, Küğ, Küg, Kük, Küy) به معانی موسیقی کلامی با آلات، عموماً هر نوع صدا، شهرت و آوازه، خبر (دیوان لغات تورک)، آواز است. مصادر این کلمه «کؤغلهنمهک Köğlenmek، کویلهنمهک Küylenmek» و «کویهمهک Küyemek» (مانند اویون Oyun ← اویناماق Oynamaq، بوش Boş ← بوشاماق Boşamaq، آد Ad ← آداماق Adamaq، قان Qan ← قاناماق Qanamaq، ییر Yır ← ییراماق Yıramaq) میباشند. از همین ریشه است در تورکی قدیم «کولوگ Külüg» (مشهور، معروف)، «کوکهمهک Kükemek» (مشهور شدن)؛ و در تورکی جدید «کوکرهمهک Kükremek» (غرش شیر)، «کوکرهییش Kükreyiş»، «کوکرهشمهک Kükreşmek»، «کولو Külü» (موسیقیدار).
کلمهی کوی در بسیاری از زبان و لهجههای تورکیک معاصر مانند اوزبیکی، تاتاری، باشقیردی، قاراچای بالقار (مالقار)، قوموق، قازاقی، چوواشی و خلجی هنوز به معانیای مانند صدا، موسیقی، مقام، آهنگ، ترانه و ملودی، آثاری زیبائی که با سازهای مردمی نواخته میشود، ... به کار میرود. در اوزبیکی کویلهمهک Küylemek به معنی آواز و آهنگ خواندن و ترنم کردن؛ و فورم چوواشی کلمهی کوی تورکی عمومی، کهوه Keve به معنی ملودی و آهنگ است. به گفتهی علی اصغر جمراسی تورکولوق، محقق و شاعر خلجی از خلجاوردا (خلجستان) - ایران، در بین تورکهای خلجی کلمهی کوکورتمهک Küküretmek به معنای آواز خواندن با صدای بلند همراه با نوای نوتدار میباشد.
در جمهوری مودرن تورکیه به هنگام جستجو برای یافتن معادلی برای کلمهی سامی - یونانی «موسیقی»، با کلمهی تورکی باستانی «کوی» که به ویژه در لهجههای نواحی شرق این کشور (تورکمانیای سابق) بسیار رایج است مواجه شدند. از جمله مصدر گویومهک Güyümek (صدا کردن) در منطقهی بایبورت - بایبورد؛ گؤی چیخارتما Göy Çıxartma (خواندن ترانه و آواز) در منطقهی اییدیر - ایغدیر، در ریزه، ایکیزدهره، تیرابزون - طرابزون، آردهشهن، اوف؛ کوییس Küyis (آواز، فریاد، گریستن با صدای بلند، سر و صدا کردن، فریاد برآوردن، صدا کردن)، کوییس ائتمهک Küyis étmek (فریاد، ندا)، کوییشمه Küyişme (فریاد کردن در هیجانزدهگی)، کوی باسماغی basmağı Küy (متقابلاً سر و صدا راه انداختن)، کوی دوشمهک Küy düşmek (فریاد زدن از سر هیجان؛ کوی در ترکیب «های کوی سالماق» Küy salmaq (فریاد بر آوردن، داد و فریاد کردن، سر و صدا در آوردن) در شالپازاری و تورکایلی، .... در لهجهها و زبان محاورهای امروزی تورکی تورکایلی کوی Küy به تنهایی و یا در ترکیب «سهس کوی» با تغییر معنی همچنین به معنی هیاهو، سر و صدا، جار و جنجال، هیاهوی دعوا، فریاد کسانی که در حال نزاع هستند است.
کلمهی تورکی «کؤک Kök» به معنی پردهی موسیقی و آکورد، معیار معتبر و لازم ارتفاع صوت برای یک ساز، و مصدر کؤکلهمهک Köklemek در تورکی معاصر به معنی آکورد کردن ساز و عمل تنظیم و میزان سازی و کاراندازی ساعت و اسباببازی و ... با پیچاندن فنر است. یکی از فورمهای این کلمه در تورکی قدیم کؤغKöğ به معنی عروض شعر، معیار آواز (بو ییر نه کؤغ اوزه اوْل؟ Bu yır ne köğ üze ol - وزن این شعر، مقام این آهنگ چیست؟)، صعود و نزول صدا در هنگام آوازخوانی (اهر کؤغلهندی Er köğlendi - مرد با بالا بردن و پائین آوردن صدایش آواز خواند) است. کلمهی کؤک بی ربط با کلمهی تورکی کۆی به معنی موسیقی، بلکه مربوط به مصدر کؤکلهمهک در تورکی قدیم (دیوان لغات تورک) به معانی محکم بستن و اصیل و غنی شدن، از ریشهی تورکی کؤک به معنی بیخ و ریشه و بن و ....، و بخیهی درشت و با فاصله که دو تکهی پارچه را موقتا به هم متصل میکند، آمادهسازی و مهیا کردن لباس و .... است. کلمهی کؤک تورکی به هر دو معنی آکورد کردن ساز و بخیه زدن، به زبان فارسی داخل شده است.
عدهای کلمهی کووس Kuus – کوس Kus – کؤس Kösبه معنی دهل و طبل[6] و نقارهی بزرگ، یکی از سازهای ضربی نظامی قدیم را مرتبط با ریشهی تورکی کوی دانستهاند. ایرانیشناسان آن را به سبب بدنهی کاسه یا نیم کاسه مانند آن با کوسا در زبانهای ایرانیک قدیم به معنی ظرف و آوند، و یا به سبب پوشاندن دهانهی آن با چرم و پوست خام حیوانات با کائوسا در زبانهای ایرانیک قدیم به معنی پوشاندن و ...، با کائو به معنی گرد و قوسی کردن، و نهایتا با کوفتن و کوبیدن و .... مرتبط دانستهاند که هیچکدام ریشهشناسیهایی قانع کننده و قطعی نیست). در بعضی منابع ارتباط کلمات تورکی قودوک Quduk (صدای نی، در اوزبیکی)، قولاق Qulaq (قو+.لاق، از مصدر قدیمی «قوماق» به معنی شنیدن)، «دئدی قودو» (غیبت) و قونوشماق Qonuşmaq، با بن «کو Kü» مطرح شده است.[7].
میرین: در لهجههای آناتولی زبان تورکی کلمهای به صورت «میرین» وجود دارد که تورکولوق ریشهشناس ائرهن آن را محرف بورون به معنیبینی دانسته است. پروفسور دوکتور ثریا اولکهر از تورکی سرهگرایان میرین را به جای موزیک به کار میبرد. از اینجا میرینبیلیمجی (موزیکولوق)، میرینساغالتیم (موزیکوتراپی)، ....[8]
های HAY: ترانه
در زبان تورکی معاصر در تورکایلی، کلمهی های (هوی، هوو) به معنی فریاد کومک، و هاوار (از ریشهی خبر عربی) است. همچنین ترکیبی به شکل «های کوی Hay Küy» و به معنای هیاهو وجود دارد. (ظاهرا خود واژهی «هیاهو» در زبان فارسی هم محرف این کلمهی ترکیبی تورکی است: هیاهو = هایاهوی = های + ا + هوی Haya huy. قالب «اسم + ا + اسم» در زبان تورکی دو چیز معادل و مساوی هم را بیان میکند. مانند کلمهی دیگر تورکی در زبان فارسی پایاپای = پای + ا + پای Paya pay، و باشا باش). جزء دوم این ترکیب و یا هو - هوی از ریشهی کوی Küy، به معنی موسیقی؛ و جزء اول آن «های Hay» به معنی ترانهای که از گلو و حنجره خوانده شود است. به نظر اینجانب احتمال دارد فعل «آییتماق» به معنی گفتن و هشدار دادن نیز همریشه با «های» باشد (هاییتماق - آییتماق).
قای Qay به معنی از حنجره آواز خواندن، آهنگی که از حنجره خوانده شود فورم کلمهی های Hay در تورکی شرقی است. از همین ریشه است «هایجی Haycı: خواننده (خاکاس)؛ قایچی Qayçı: اوزان مردمی که با ساز موسوم به «توپشور» داستانهای قهرمانی را میخواند (آلتای)، کسی که آهنگها را از حنجره و به همراه ساز قوپوز میخواند (شور)؛ قایلاماق Qaylamaq: از حنجره آواز خواندن (شور، تئلئوت، سیبری)، هایلاماق Haylamaq: از حنجره خواندن (خاکاس)، قایداماق Qaydamaq: از حنجره خواندن (آلتای)؛ و کلمات قاییم Qayım به معنی مسابقهی آهنگ و قاییرما Qayırma به معنی نقرات در آهنگ (قازاقی). معادل این دو کلمهی اخیر در تورکی تورکایلی هاییم Hayım (مسابقهی آهنگ) و هاییرما Hayırma (نقرات) است.
در سواحل جنوب شرقی دریای سیاه در تورکیه اصطلاحی مربوط به موسیقی به شکل قایدا Qayda وجود دارد که عدهای آن را در ارتباط با کلمهی های - قای مذکور دانستهاند. قایدا در میان تورکمانان یؤروک آناتولی به معنی کوک آلت موسیقی؛ و در حوالی دریای سیاه، ایکیزدهره، ماچکا، شیران، سورمهنه، شالپازاری، تیرابزون، ... به معنی آهنگ، ترانه، ملودی، نغمه و مقام است. از همین ریشه است ترکیبات قایدایا اویماق Qaydaya uymaq ، قایدادان گئتمهک Qaydadan gétmek (پیروی از ریتم ترانه)، قایدا توتدوروپ گئتمهک Qayda tutdurup gétmek (هنگام راه رفتن با صدای بلند آوازهای شاد خواندن)، قایداسیندا سؤیلهمهک söylemek Qaydasına (ترانه را بر اساس قوانین آن خواندن)، قایدایی پوزماق pozmaq Qaydayı (خواندن ترانه خارج از قاعده)، .... ظاهراً کلمهی قایدا با کلمهی قایداماق Qaydamaq به معنی از حنجره خواندن (آلتای) مرتبط است. هرچند نوعی تقارب و امتزاج معنایی با کلمهی «قاعده»ی عربی نیز آشکار است.
در زبان تورکی از ریشهی «های» کلمات، ترکیبات و کاربردهای زیر وجود دارند: هایلاماق Haylamaq، های- هارای Hay haray، هایلا گهلهن، هویلا گئدهر Hayla gelen huyla géder ، هایقیرماق Hayqırmaq (های + قیر ← هایقیر[9]، فریاد کشیدن).
ییر YIR: آواز
در تورکی معاصر کلمهی «ییر Yır» به معنی آواز و در تورکی قدیم «ایر، ییر Ir, Yır, Yir, İr» به معانی نغمه، هوا (دستگاه)، شعر، آهنگ، ترانه و در بعضی موارد به معنی غزل و شکل نظم؛ مصادر ایرلاماق، ییرلاماق Yırlamaq, Irlamaq (در قیرقیزی: ییرداماق، در مالقاری: جیرلاماق) و«ییراماق Yıramaq» به معنی با نغمه خواندن، تغنی، آهنگ خواندن، شعرخوانی، آواز و ترانهخوانی، آهنگ را با مقامات خواندن (اول ییر ییرلادی Ol yır yırladı، او آواز خواند) است. از همین ریشه است «ییرلاییجی Yırlayıcı» (آوازخوان، مغنی، خواننده)، «ییرچی Yırçı» (کسی که ییر میخواند)، «ییراغو Yırağu» و ییراو Yırav (آوازخوان، نوازنده، خواننده)، «ییرلاییش Yırlayış» (طرز و اصول تغنی و آوازخوانی)، «ییر قوشماق Yır qoşmaq » (سرودن منظومه و شعر)، .... باشقورتها هنرمندانی که داستانهای ملیشان را تصنیف و اجرا میکنند «ییراو» - «ژیراو» مینامند. در لهجهی تورکی قاشقایها از دیاسپورای تورکان در جنوب ایران، کلمهی «ییر Yır» به معنی شعر و شعر آهنگ، «ییرچی Yırçı» به معنی شاعر و «ییرماق Yırmaq» به معنی سرودن شعر، و در لهجههای تورکی کورهسونلو (کره سنّی) در غرب آزربایجان «ییرلاماق» به معنی آوازخوانی به کار برده میشود. در زبان موغولی کلمات «ایراقو» و «یاروُوُ» به معنی صدای خوش، صدای ملودیک، آهنگ، ... از ریشهی تورکی ییر ساخته شدهاند[10].
فورم این کلمه در زبانهای تورکیک مودرن ییر، ایر (اویغور، کامان، بارابان، سویونی، کویبال، چاغاتای، شاقای؛ در آزربایجان و آناتولی) و در تورکیکهای شرقی به شکل «جیر» - «چئر» است: جیر (مالقاری)، «جیراو» (قازاق، قاراقالپاق)، «جیرو» (قازان، قیرقیزی). در زبان سومری (به نظر برخی یک زبان پیشتورکی) کلمهای به شکل «سور»-«سیر» موجود و به معنی آوازخوانی است.
اورلاماق – اوریلاماق: در تورکی قدیم مصدری به شکل اورلاماق Orlamaq, Urlamaq – اوریلارماق Urılamaq به معنی همخوانی وجود دارد که عدهای آن را همریشه با ایر - ییر مذکور دانستهاند. امروز در تورکی مودرن «اورلاماق Orlamaq» به معنی با هم آواز خواندن، «اورلاشی Orlaşı» به معنی همخوانی و «اور Or» به معنی گروه کوْر است.
اؤتمهک: در زبان تورکی مصدر دیگری به شکل اؤتمهک Ötmek به معنی خواندن انسان و دیگر جانداران وجود دارد که به ویژه در مورد آوازخوانی پرندهگان به کار میرود. این مصدر همچنین به معنی درآمدن صدای سازهای بادی است.
سارSar ، سارین Sarın، ساریناماقSarınamaq ، جار Car، چارÇar ، یار Yar کلمات «سار» در زبانهای تورکیک شور، تئلئوت، قیرقیزی به معنی آهنگ و ترانه؛ و «سارناماق» (کوتاه شدهی ساریناماق) در تورکی قارائیم به معنی آواز خواندن، ... مرتبط با کلمهی «سارین» در زبان پروتوتورکیک و بعضی زبانهای تورکیک معاصر به معنی آواز و آهنگ غمانگیز است[11]. در اویغوری مودرن مصادری به شکل «چار» (صدا کردن)، «چارقولاماق» (آواز خواندن) وجود دارد. در میان قازاقها و از جمله قازاقهای ساکن در ایران، «جار جار» و یا «یار یار» ترانهای است که در زمان استقبال از عروس توسط شاعر آوازخوان با دومبرا (نوعی دوتار تورکی) به عنوان خوشآمد گوئی در جمع مهمانان اجرا میشود. احتمال دارد که چار اویغوری فورم تخفیف شده ی چاغیر تورکی (صدا کردن)، و یا چار اویغوری و جار - یار قازاقی هر دو مرتبط با کلمهی جار تورکی به معنی ندا و صدا؛ و یا هر سهی چار، جار - یار از ریشهی مشترک سار و در نتیجه مرتبط با مصدر سارناماق و کلمه ی سارین در زبان پروتوتورکیک به معنی آواز باشند.
تیرینگهTİRİNGE - تیرینقی TIRINQI (تیرینگی، ترنگ، درنگ، جیرینگ، ....) کلمهی دیگری که در تورکایلی و شرق - شمال شرق تورکیه (ایریشلی، بایبورت، ساری قامیش، قارس، آرپاچای، ...) به معنی اویناق هاوا، نوعی موسیقی پرتحرک رقص، آواز رقص، ترانه، تصنیف، آواز تار و تنبور و ساز و رباب و امثال آن، چیلتیک، بشکن، نوعی رقص تک نفره، رقص به معنای اعم و .... است («دوعا، تیرینگه، ترانه قاریشدی بیربیرینه»). از همین ریشه است تیرینگا Tırınqa (بشکن)؛ و تئرینق Térinq به معنی طنین، صدای جیرینگ، وِز وِز (دیوان لغات التورک، تورکی قدیم). در زبان تورکمنی کلمهی همریشهی تیرنگیلدی - Tırñıldı (و مصادر تیرنگیلداماق، تیرنگیلداتماق) برای توصیف صدای دوتار و یا آلات موسیقی مشابه استفاده میشود (Qias Asheri)[12]. در مناطق تورک و اوزبیکنشین افغانستان خصوصا شمال آن (تورکستان جنوبی) هنوز هم این کلمه رواج است و به صدای دنبوره یا رباب و یا تنبور «ترینگ» گفته میشود (حسن پیمان). در دیوان لغات التورک کلمهای به صورت «تئرینق» به معنی صدای جیرینگ، طنین، ویز ویز وجود دارد که فورمی از تیرینگه است. تئرینق – تیرینگهی تورکی در آغاز به معنی صدای زه کمان (یای چیلهسی) هنگام انداختن تیر (اوخ)، صدای رسیدن پیکان و برخورد گُرز (چوماق) و شمشیر (قیلیج) به سپر (قالخان) و کلاه خود (تولقا) ... بود.
ریشهشناسی تورکی ترانه: کلمهی تورکی تیرینگه هم مستقیما و عینا و هم در فورم ساده شدهی آن به زبان فارسی وارد شده است. نخستین نمونههای تیرینگه در زبان دری در ارتباط با جنگ است که ریشهی تورکی داشتن آن را تقویت میکند. به عنوان نمونه فردوسی «ترنگ» تورکی را با «جنگ» که کلمهای چینی است قافیه کرده است: «ز زخم تبرزین و از بس ترنگ - همی موج خون خاست از دشت جنگ» (فردوسی). از بون تورکی تیرینگ، مصدر ترنگیدن در زبان فارسی ایجاد شده است. کلمهی تورکی تیرینگه به صورت ساده شدهی «ترانه» هم، با تبدیل حرف نگ (نون غنه) تورکی به حرف ن، به زبان فارسی وارد و سپس دوچار تحول معنایی شده است: تیرینگه ← تهرهنگه ← تهرهنه ← تهرانه ← ترانه. کلمهی ترانه در زبان فارسی معاصر به معنی دوبیتی و سرود و نغمه و ... است. در بعضی لغتنامههای فارسی بی هیچ دلیلی ادعا کردهاند کلمهی ترانه در فارسی که دارای هیچ مشابه و یا ریشهای در هیچ کدام از زبانهای هند و اوروپایی به شمول خود فارسی نیست، از ریشهی تر به معنی خیس و مرطوب و تازه؛ و یا «تورونه» اوستائی به معنی خرد، تر و تازه؛ و یا مرتبط با توره و توله و .... است. این ادعاها از همه جهت و در درجهی نخست به لحاظ سمانتیک نادرست هستند. هیچ ارتباطی بین مفاهیم خیس و کوچک و .... با صدا و آهنگ وجود ندارد. در حالی که کلمهی ترانه کاملا با ریشهی تیرینگه هم به لحاظ فورم و هم معنا قابل توضیح و ریشهیابی است. اساسا فورم ترانه همانند ترنگ، در دری در آغاز در ارتباط با تورکان بود. حتی بعضی از مولفین قدیم ترانه را محرف و مخفف «تورانه» به معنی خوبان منسوب به «توران» دانستهاند که اگرچه یک ریشهشناسی مردمی نادرست است، اما نشان میدهد که آن مولفین هم بر ریشهی تورانی - تورکی کلمهی ترانه واقف بودهاند. قرائن دیگری هم اشاره به ریشهی تورکی ترانه دارند. به عنوان مثال ترانه در زبان دری در آغاز به معنی نوعی آواز و وزن و نغمه و نوعی از سرود با اشعار دوبیتی و رباعی بود. همان گونه که معلوم است فورم رباعی و دوبیتی در دری – فارسی (بنا به یان کووالکسی، فؤاد کؤپرولو و دیگران)، ماخوذ از ادبیات و شعر تورک است[13].
قوشوق QOŞUQ: شعر
در تورکی یکی از معانی مصدر «قوشماق Qoşmaq»، سرودن و خواندن سرودهها است. (اول ییر قوشدو Ol yır qoşdu، او غزل سرود؛ ییر قوشولدو Yır qoşuldu منظومه سروده شد). در اوزبیکی امروز «قوشوق Qoşuq» نوعی آهنگ در بارهی امور روزمره و «قوشوقچو Qoşuqçu» به معنی خواننده است. از همین ریشه است کلمهی «قوشان Qoşan» به معنی سراینده، «قوشوق Qoşuq» به معنی شعر و قوشانتی Qoşantı در تورکی مودرن به معنی مقاله. عدهای «قوشان» را همریشه با «قوسان Qosan» - «اوسان Osan» - «اوزان Ozan» در تورکی باستان به معنی سراینده و خوانندهی مردمی دانستهاند. در تورکی معاصر، «قوشان Qoşan» به معنی سراینده، «قوشار Qoşar» به معنی شاعر (مانند «یازار Yazar» به معنی نویسنده)، «قوشوق Qoşuq» به معنی شعر عروضی، «قوشقو Qoşqu» به معنی شعر هجائی، «قوشاق Qoşaq» به معنی منظومه و پوئما، «قوشما Qoşma» به معنی نوعی شعر سنتی مرکب از چند بند هر کدام دارای دو بیت یازده هجایی، سیجیرSicir به معنی شعرواژه (صورت اولیهی ادبی که نه هنوز به مفهوم امروزی شعر و نه به مفهوم امروزی نثر است)، «آییتیم Ayıtım» به معنی سرود، و آییتیش Ayıtış به معنی مشاعره است.
باغدا - تصنیف، باغدار BAĞDAR - آهنگساز
در تورکی مودرن مصدر باغداماق Bağdamaq (در تورکیه گاهاً به شکل باداماق تلفظ میشود) به معنی آهنگسازی، سرودن و تصنیف قطعهی موسیقی به کار میرود. (از ریشهی باغ Bağ به معنی بند، مانند آل Al ← آلداماق Aldamaq فریب دادن، اون Ün ← اوندهمهک Ündemek اذان گفتن، ییرYır ← ییرداماقYırdamaq آواز خواندن). کلمهی «بستهBeste » در تورکی عوثمانلی – تورکیه به معنی تصنیف، شبیهسازی و ترجمهی تحت اللفظی کلمهی تورکی «باغدا» (باغ: بند برای بستن) است[14]. از همین ریشه است باغدا Bağda (قطعهی موسیقی)، باغدار Bağdar (آهنگساز)، باغدالاماق (آهنگسازی، ساختن اثر موسیقی) Bağdalamaq،...
آیالقوAyalqu ، آیاAya ، آواAva ، آواواAvava : کلمهی آیالقو Ayalqu (ایالغو، ایلغو، ....) به معنی طولانی، کشیده و ممتد کردن (اوزالتما) به هنگام آوازخوانی، آهنگ خوش، آهنگین، هوا (در موسیقی)، صدای خوش، نغمه، ملودی، آواز؛ پردهی صدا، پردهی موسیقی، مقام، آهنگ رقص، لحن، هماهنگخوانی، سرود، لهجه و بانگ است. این کلمه همریشه با آیلاد- و آیلدا- در موغولی به معنی گفتن و دانستن، از ریشهی موغولی آیاAya (صدا، زیر و بمی صدا، ترنم، نغمه، ترانه، ملودی، تلفظ، بیان، افاده، ...)؛ و ظاهرا مرتبط با کلمات تورکی آواوا Avava (صدای فراخوان جهت جمع شدن برای بازی پس از برداشت خرمن)، و آواAva )ندایی که زنان به هنگام تعجب بر زبان می آورند؛ جار، بانگ، فراخوان( است.
کلمات فوق الذکر موغولی آیا و تورکی آوا، بی ربط با کلمات مشابه «هاوا» (هوا) و «آوا» در زبان فارسی با ریشهای غیر قطعی هستند. هوا: آهنگ، آواز، صدا، نغمه، سرود، آهنگ، لحن. آوا: آواز، بانگ، صدا، صلا، صوت، لحن، ندا، نغمه، نوا، آواز، شهرت، بانگ، صوت، رأی، صدایی که به آواز خوانده میشود یا از آلات موسیقی به گوش میرسد، آوازه؛ آوا در زبانشناسی واژههایی که از صداهای موجود در طبیعت تقلید شدهاند).
بوزلاقBozlaq : مصدر بوزلاماق و بوزداماق (قازاقی)، بوزدوماق (قیرقیزی)، بوزلیماق (اویغوری) به معنی فریاد کردن با ماتم، گریه و زاری کردن، به تلخی گریستن، فریاد شتر به هنگام صدا زدن بچهاش، در آوردن صدا با یک ریتم واحد؛ معادل بویلا- در موغولی به معنی فریاد و گریه و زاری و ... است. از همین ریشه بوزلاقBozlaq به معنی نوعی از ژانر «اوزون هاوا» در موسیقی محلی تورک است که ملودی آن عموماً با ریتم آزاد (نامنظم) خوانده میشود. دارای انواع «آفشار بوزلاغی» (بوزلاق افشار)، «اوروم بوزلاغی» (بوزلاق روم)، و ... است.
آشیقAşıq ، اوزانOzan : آشیق، از ریشهی «آشماق» تورکی به معنی عبور کردن و از حد و مرزی گذشتن - از جمله در سرعت و شتاب -، و احتمالا مرتبط با کلمهی آشولاماق است. آشیق به آن اوزانهایی گفته میشد که با چابوکی و سرعت سرودهها و ترانههای خود را میخواند و یا در آییتیشماها (آتیشماها) به سرعت و چالاکی به اوزان رقیب پاسخ میداد. واژهی تورکی «اوْزان» هم، از مصدر «اوْزماق» به معنی سبقت و پیشی گرفتن است. کلمهی تورکی آشیق به مرور زمان از سوی عربیگرایان «متعین» شده و به صورت نادرست «عاشق» در آمده است. (در حال حاضر فعالین فرهنگی و سیاسی تورک در بخشهای غربی و جنوبی تورکایلی یعنی اوستانهای آزربایجان غربی، زنجان، مرکزی، همدان، ... اغلب فورم «آشیق» تورکی را به کار میبرند. زیرا آن را مشتق از آشولاماق و یا ایشیق تورکی میدانند. اما فعالین فرهنگی و سیاسی آزربایجانگرا در اوستانهای آزربایجان شرقی و اردبیل اغلب فورم عاشق-عاشیق را به کار میبرند. زیرا تحت تاثیر فرهنگ فارسی، آن را مشتق از «عشق» عربی گمان میکنند).[15]
آشولاAşula ، آساناکAsanak : دو کلمه به معنی نوعی آواز با ریشهی نامعلوم. «آشولاماق» در تورکی جغتایی - تورکی شرقی به معنی ترانهخوانی؛ و کلمهی «آساناک» (آساناق) در لهجهی قشقایی زبان تورکی به معنی نوعی ترانهی دوبیتی هجایی فولکولوریک که هر مصرع آن از هفت هجا تشکیل شده، است. بنا به یک نظر کلمهی آشولاماق از ریشهی «آشماق» تورکی به معنی عبور کردن و از حد و مرزی گذشتن - از جمله در سرعت و شتاب - و همریشه با کلمهی آشیق است. کلمهی تورکی آساناک نیز شاید فورم متحول شدهی «آشاناک» از بن آشماق به علاوهی پسوند اسمساز –اناک؛ و یا محرف «آشولاک» از مصدر آشولاماق فوق الذکر است: آشولاک ← آشوناک ← آسوناک ← آساناک. به نظر دیگری ممکن است آساناک مرتبط با کلمهی ساریناق فوق الذکر باشد: ساریناق ← آساریناق ← آسریناق ← آسیناق ← آساناق. به همه حال، ریشهشناسی کلمهی آساناک به صورت ترکیب دو واژهی «آس» و «آنا» و به معنای دختری که مادرش اهل قبیلهی آس است، عامیانه و آشکارا نادرست است.
بانگBan-Bang : بانگ-بانق-بان-مانگ-مان، ....: کلمهای تورکی به معنی ندا و صدا و آواز؛ همریشه با بانگقیرماق – بانقیرماق - باغیرماق، بانقراماق – مانقراماق[16]، بانلاماق (به معنی بانگ زدن، اذان گفتن، آواز سر دادن خروس؛ با تبدیل حرف نگ تورکی به حروف نق، ن، غ، ... در لهجههای گوناگون)، بار بار باغیرماق - «بانقیر بانقیر باغیرماق» (باغیر باغیر باغیرماق)، بانقیرتی، ..... مصدر «بانگقیرماق - بانقیرماق» فورم اولیهی مصدر «باغیرماق»از ریشهی تورکی بانگ - بانق به علاوهی پسوند اسمساز –قیر، ؛ و مصدر مانقراماق از ریشهی تورکی بانگ – بانق به علاوهی پسوند اسمساز –را ساخته شده است. کلمهی «گلبانگ» در زبان فارسی، ترکیب تورکی «گوربانگ-گور بانگ» به معنی صدای بسیار بلند است (گور: بلند، شدید، قوی، محکم، ...).
بن - کلمهی تورکی بانگ، یک اسم تقلیدی – صداواژه است. اسامی تقلیدی دیگری در قالب مشابه مختوم به -انگ، -اینگ در زبان تورکی وجود دارند: جینگ ← جینگیلدهمهک، جینق ← جینقیلداماق، دینگ ← دینگیلدهمهک، دانق ← دانقیلداماق، جیرینگ – تیرینگ (نگاه کنید به مبحث تیرینگه – ترانه در ادامهی مقاله)، .... در زبان چینی کلمات مشابهی با بانگ تورکی و در ارتباط با صدا وجود دارند. اما به نظر میرسد این کلمات ارتباط ریشهشناسیکی و با بانگ تورکی نداشته و اسامی تقلیدی صدا (صداواژه) مستقل در آن زبان هستند: «وهنگ» ( صدای وزوزو و همهمه و آوازه)، «وانگ» (صدای سگ)، «پهنگ» (صدای بلند و تند)، «پانگ» (صدایی که از کوبیدن اشیا به یکدیگر تولید میشود)، ....[17]. در فارسی و دیگر زبانهای ایرانیک معاصر و قدیم هم کلمهی «بانگ» و یا کلمات همریشه با آن وجود دارند. این کلمات نیز به احتمال زیاد بی ربط با کلمهی بانگ تورکی و کلمات مشابه در زبان چینی، و صداواژههایی مستقل و ایجاد شده در زبانهای جوامع ایرانیک مذکور (در معنای اولیهی صدای گریه و ناله و گریستن و زِر زدن و ....) میباشند.
زنگ، چنگ و زنگوله. چنگ – چان یک تورکیسم از ریشهی چینی ژونگ (Zhōng 鐘) «چانگ؛ سانگ؛ چان، چینگ، چین، ...» به معنی صدا، صدایی که از زدن ضربه به آلتی فلزی و یا چوبی برخیزد؛ در تورکی قدیم چانگ – سانگ – زانگ است. کلمات فارسی «زنگ»، «چنگ» و «زنگوله» محرف به ترتیب کلمات تورکی چانگ – سانگ - زانگ و چینقیراو Çınqırav - زینقیرووZıqırov هستند. از همین ریشه است کلمهی تورکی «چان» به معنی زنگ کلیسا. کلمهی «بورازان» (سازی بادی از مس، شیپور) مرکب از دو کلمهی تورکی «بورو» (فورم قدیمی بورغوی. به معنی لوله، به شکل شاخ، سازی بادی، شیپور) و «زان» (مخفف و محرف چان و چانگ-سانگ-زانگ) است. کلمهی «چغانه» به معنی یک آلت موسیقی شبیه قاشق که به آن چند زنگوله آویخته (کلمات قاشق و زنگوله هم تورکی هستند) و آن را با دست تکان میدادند هم احتمالا مرتبط با هستند. چغانه کلمهای تورکی از ریشهی چانگ - چان چینی فوقالذکر و یا بن چاغ - چاو - ساو تورکی به معنی صدا (همریشه با چاغیرماق - با صدای بلند صدا کردن، چاغلایان، چاغری، چایلاق، چاووش، چیغلیق، چیغیرماق، و ...) است.[18]ریشهشناسی این کلمه بر اساس زن فارسی (زننده، کسی که بورو را میزند) عامیانه و نادرست است.
رینگRing - Riñ : کلمهی رینگ در زبان تورکی و رِنگ در زبان فارسی، به معنی آهنگ مخصوص رقص، هر آهنگی که بتوان با آن رقصید، از فورمهای موسیقی دارای آهنگی موزون که برای همراهی رقص به کار میرود و غالبا در پایان یک اجرا میآید، نوعی موسیقی سازی که برای شادی و رقص نواخته میشود، ... است. کلمه و مفهوم رِنگ ریشه در جنوب شرقی آسیا دارد و از طریق هندی به زبان و فرهنگهای دری - فارسی و تورکی وارد شده است. بنا به یک نظر کلمهی رِنگ مرتبط با مراسم آیینی «کالون آرَنگ»، نبرد «بارون و رَنگدا» در میتولوژی بالی - اندونزی است. کالون آرَنگ یک کاراکتر (دختر) در فولکلور جاوه و بالی و اندونزی و ... [19] و رَنگدا فورم شیطانی او، رقاصهای ترسناک[20] است. در میتولوژی بالی، جنگ ابدی بین رَنگدا و بارون (رهبر قوای نیک) با یک رقص بین این دو سمبولیزه شده است. از قدما میرزا محمد خان بن فخرالدین، «رِنگ بهم» را به معنی مکان رقص ذکر کرده است. به واقع کلمهی «رَنگا بهومی» در زبان هندی به معنی آمفی تئاتر، یا سِن، مکان اجرای موسیقی و رقص و تئاتر است. احتمالا ریشهی نهایی رِنگ – رینگ، کلمهی آرَنگ در زبان بیکول مرکزی از زبانهای فیلیپین مرکزی، به معنی دعا و نیایش کرده به – برایِ .... است. آرَنگ همچنین یک فیگور (دختر) در فولکلور کشور کوره است[21]. عدهای دیگر، رینگ را با کلمهی «راگه» در زبان سانسکریت به معنی رنگ و لون و لحن و طنین و آهنگ مرتبط دانستهاند[22].
بییی BİYİ: رقص
کلمهی بییی Biyi در زبان تورکی به معنی رقص است. فورمهای قدیمی این کلمه بؤدیک Bödig، بودیک Büdik از مصدر بودیمهک Büdimek، بؤدیمهک Bödimek، بیدیمهک Bidimek، بودیمهک Budimek، بئییمهک Béyimek – بیییمهک Biyimek (کومان)، بئیمهک Béymek (قیپچاق) به معنی رقصیدن، دانس کردن میباشد. مشتقات دیگر این مصدر در تورکی قدیم عبارتند از بودیشمهک Büdişmek (باهم رقصیدن)، بودیتمهک Büditmek (رقصاندن). شکل مودرن مصدر بودیمهک با تبدیل «د» به «ی»، «بیییمهک» Biyimek است. در لهجه و زبانهای گوناگون معاصر تورکیک مشتقات و ترکیبات مختلف و متعدد این مصدر به کار میروند: بیییمهک Biyimek، بئیینمهک Béyinmek، بییلهمهک Biylemek (قیرقیزی)، بیلهمهک Bilemek (قازاقی)، بؤدیمهک Bödimek (خاقاس)، بیییو Biyiv (باشقورت)، بیی Biy (قازاق، قیرقیز)، بییو Biyü (تاتار). این کلمه در زبانهای مونقولیک نیز وجود دارد. از جمله به شکل بیی Bii-Бий، بییهلگه Биелгээ-Biyelgee به معنی دانس و رقص ملی و فولکلوریک موغولی.
در زبان و لهجههای گوناگون تورکی قدیم علاوه بر بییی، کلمات بسیار دیگری به معنی رقص و یا انواع گوناگون آن به کار رفتهاند. برخی از آنها که بعضی علاوه بر رقص، معانی دیگری از قبیل تفریح و ضیافت و ... نیز دارند عبارتند از: تالپیماق Talpımaq (تموج، به اهتزاز در آوردن، پریدن و ایستادن، حس، برخوردن)، تالبیماق Talbımaq (تئلئوت خارزم)، تالابیماق Talabımaq (عوثمانلی)، تالابیماق Talabımaq، تالبیماق Talbımaq، تاببالاتماق Tabbalatmaq، اؤگرونچ Ögrünç (سئوینج)، اؤگرونچولهمهک Ögrünçülemek، ییرقاماق Yırqamaq (یئریندهن اویناماق، ساللانماق، حرکت ائتدیرمهک)، جیرقاماق Cırqamaq، ایرقال Irqal (شؤلهن)، مهنگیلهتمهک Méñiletmek، سورمهک Sürmek (این کلمه در معنی ضیافت و جشن وارد زبان فارسی نیز شده است. در ترکیبات چهارشنبه سوری، سور دادن، ...)[23]، چوغیماق Çoğımaq، قوتروشماق Qutruşmaq، ایلینچولهمهک İlinçülemek، شهوهکه Şeveke، جورجونا Curcuna، سونگوکلیچ Süñükliç، توقورجون Toqurcun، سالماق Salmaq، گهنجهر Gencer، ...
اویونOYUN ، بارBAR ، هالایHALAY
کلمهی دیگری که در تورکی معاصر و به طور گستردهای برای ایفای مفهوم رقص به کار میرود، کلمهی «اویون Oyun» است که هم به معنی رقص و هم به معنی هر نوع بازی (کودکانه، تفریحی، نمایشی، مسابقهای، ...) میباشد. کلمهی اویون و فورم قدیمی آن اویوق Oyuq (رقص، دانس، موزیک، تفریح)، از ریشهی اویماق Oymaq به معنی رقصیدن، جهیدن و پریدن، سرگرمی در اوقات بیکاری مشتق شده است. از همین ریشه است اویما اهر Oyma er (در تورکی باستان، به معنی بازیگر)، اویناماق Oynamaq، اویناش Oynaş، اویالاماق Oyalamaq (سرگرم کردن)، اویونجاق Oyuncaq (بازیچه، اسباب بازی)، اویونج Oyunc (رقص)، .... بعضی از محققین بن اوی در کلمهی اویون را مرتبط با کلمهی «اوهواوخای» در زبان تورکیک یاکوت، کلمهی «اونگکوو» در این زبان به معنی دانس و رقص از ریشهی نهایی «اونگ» به معنی پرستیدن دانستهاند[24].
ناریNarı ، هالایHalay ، بارBar : در تورکایلی و ایران انواع گوناگون رقصهای ملی تورکی مانند بار Bar (آراز باری Araz barı، ...) هالای Halay (قاشقای هالایی Qaşqay Halayı، شاهیسئوهن هالایی Şahıséven Halayı، ...) وجود دارند. رقصهای بار در شرق و شمال شرق تورکیه نیز رایجاند (قارس، بایبورت، ارزروم، آرداهان، گوموشخانه، ارزینجان، آرتوین، ...). بنا به عدهای کلمهی بار دارای ریشهی ارمنی است[25].
نوعی از رقصهای بار به نام ناری [26]Nari در مقام حسینی در میان تورکهای استان مرکزی از تورکایلی رایج است. ناری در اسم نوعی ترانههای فولکلوریک در میان اوزبیکها هم، «ناری بهری» (معادل «قارشی بهری» در ناحیهی قارادنیز تورکیه)، وجود دارد. در این نامها ناری فورم تغییر یافتهی «آنگارو» در تورکی قدیم به معنی آن طرف، بعد، پس از است. از همین ریشه است کلمات آناری، آناری بهری، آنار بهری، ناریراق (آن طرفتر) ، آنارلاق، ....
«هالایHalay » از رقصهای ملی مشترک بین تورکهای سراسر تورکیه، تورکایلی و قاشقاییورت در جنوب ایران است. در زبان تورکی آلای به معنای طایفه، گروه، فوج و جماعت و نیز اصطلاحی نظامی در سازمان سپاه عوثمانلی و ارتش نوین جمهوری تورکیه است. ریشهی کلمهی هالای را، هال - آل تورکی به معنای جمعیت و سرخی، آتش؛ مرتبط با کلمات «اللهی» یاکوتی (به معنی روح پدر - اولو آتا) و یا «یاللی» جمهوری آزربایجان (به معنی روح مادر- اولو آنا)، و نهایتا از ریشهی کلمهی بیزانسی - لاتینی آلای دانستهاند.
با توجه به آنچه در مورد کلمات تورکی مربوط به رقص گفته شد، تخصیص کلمهی اویون Oyun برای هر نوع بازی و معادل Play, Game انگلیسی (مصدر اویناماق Oynamaq، بازی کردن؛ اویونچو Oyunçu = بازیکن مسابقه؛ اوینامان Oynaman = بازیگر، هنرپیشه)؛ بییی Biyi برای رقص معادل Dance انگلیسی (مصدر بیییمهک Biyimek = رقصیدن؛ بیییتمهک Biyitmek = رقصاندن؛ بیییشمهک Biyişmek = باهم رقصیدن؛ بیییچی Biyiçi = رقاص)؛ تالپی Talpı برای باله (مصدر تالپیماق Talpımaq = اجرای رقص باله کردن؛ تالپیچی Talpıçı = بالرین) و سور Sür به معنی فستیوال پیشنهاد میشود.
چند کلمهی تورکی در بارهی موسیقی و فرهنگ موسیقیائی
آداب،
تربیت: گؤرگو Görgü
آکورد
کردن: کؤکلهمهک
Köklemek
آکورد:
کؤک Kök
آکوستیک:
یانقی بیلیم Yanqı bilim، سهس
داغیلیم Ses dağılım
آلت
موسیقی آشیقها: سازSaz
آلت
موسیقی، ابزار: چالقی
Çalqı، چالینجاق
Çalıncaq
آلگرو:
قیبراق Qıbraq
آهنگ
فولکلوریک: تورکو Türkü
آهنگ
موسیقی: ییرلامYırlam
آهنگ:
اویوم Uyum
آهنگساز:
باغدار Bağdar
آهنگسازی:
باغداما Bağdama
آهنگهای
لیریک بزرگ، آهنگ مودرن: آشولا Aşula
آواز
خواندن: ییرلاماق Yırlamaq،
ییراماق Yıramaq،
اؤتمهک Ötmek (با
صدای زیر)، هایلاماق Haylamaq (از
حنجره)
آواز:
ییر Yır
آوازخوان:
ییراغوYırağu ،
ییراوYırav ، ییرچیYırçı ، ییرلاییجیYırlayıcı
، ییرار Yırar
آوازخوانی:
ییرلاییش Yırlayış
اجرا
کردن: ائدیملهمهکÉdilmek
ادبی:
گؤرکول Görkül
ادبیات
غرب: باتی گؤرکسؤزو
Batı Görksözü
ادبیات
کلاسیک: کؤکلهشیک گؤرکسؤز Kökleşik
Görksöz
ادبیات:
گؤرکسؤز Görksöz
ادیب
برجسته: سئچگین گؤرکولچو Séçgin
Görkülçü
ادیب:
گؤرکولچو Görkülçü
ارتجالی:
دوغاچلاما Doğaçlama
استتیزم:
گؤرک Görk
استتیک،
زیبا: گؤرکلو Görklü
انسترومانتاسیون:
چالقیلاما Çalqılama،
چالقیبیلیم Çalqıbilim
انسترومانتال:
چالقیسال Çalqısal
الاهی: تانریدامTanrıdam
اوپرا:
ییراماج Yıramac
(-ماج mac و یا –پاچ paç پسوند بازی-نمایش است، کوتاه و محرف پسوند ماجا maca)
اورکستر
مجلسی: اودا کویهشگهسی Oda
küyeşgesi
اورکستر:
کویهشگه Küyeşge
ایفا
کردن: ائدیملهمهکÉdimlemek
ایفاء،
اجرا کردن ائدیملهمهکÉdimlemek
:
ایفاچی:
ائدیملهییجیÉdimleyici
بازیگر
تئاتر: یانسیدار Yansıdar
بالرین:
تالپیچی Talpıçı،
تالپار Talpar
باله:
تالپی Talpı
باندو:
کوی تاخیمKüy taxım
بلندگو:
سهس ایریلدهر Ses irilder
بوجاق:
گوشه هر هانسی بیر موسیقی تیکهسی و یا ییری
پارچهی
موسیقی: تیکه Tike
پانتومیم:
تومپاج Tumpaç (-ماج mac و یا –پاچ paç پسوند بازی-نمایش
است)، توم
اویون Tumoyun، توم
گؤستهریسی Tum
gösterisi (از
مصدر تومماق Tummaq)
پردهی
موسیقی: کؤک Kök
پوئما:
قوشاق Qoşaq
تار
(ساز): تئللی Télli
تراژدی:
بوزلاما Bozlama
ترانه:
های Hay، ییرلامYırlam
ترانهخوانی:
هایلاما Haylama
ترانهی خلقی: ائلییریÊlyırı
ترانهی میهنی: یورتلاماYurtlama
تصنیف
کردن: باغداماق Bağdamaq
تصنیف:
باغدا Bağda
تغنی:
ییرلاییش Yırlayış
تفریح
کردن: ائیلهنمهک
Éylenmek
تفریح،
سرگرمی: ائیلهنجه Éylence
تکنوازی:
تهککویلو Tekküylü
تمپو:
دیزهم Dizem
تمدن:
اویقارلیق Uyqarlıq
تون،
لحن: تینی Tını
تئاتر:
یانسیماج Yansımac (-ماج mac و یا –پاچ paç پسوند بازی-نمایش
است)، یانسیل Yansıl
تئوری
موسیقی: کویقورام
Küyquram
جشن و
ضیافت همراه با آواز و غریو و موسیقی: سور Sur
چندنوازی:
چوخ کویلو Çoxküylü
خواندن:
ییرلاماق
خواننده:
ییراغوYırağu ، ییراوYırav ، ییرچیYırçı ، ییرلاییجیYırlayıcı
، ییرار
Yırar، هایچی
Hayçı، هایلار
Haylar
دراکه:
آنلاق Anlaq، قاناجاق Qanacaq
دستگاه:
دوتار:
قوشاتئللی Qoşatélli
دوئت:
ایکیل İkil
ردیف:
سیراSıra. در تئوری موسیقی ایرانی، ردیف مجموعهای از آهنگها (ییرلام،
تورکو، آشولا) و نغمات (اهزگی) موسیقی است، و به هر یک از این آهنگها یک گوشه (بوجاق)
گفته میشود. هر گوشه جزئی از یک یا چند دستگاه یا آواز دانسته میشود.
رسیتال:
کویلهتی Küyleti
رقاص:
بیییچی Biyiçi، بییهر Biyer
رقص:
بییی Biyi
رقصیدن:
بیییمهک Biyimek، بیییلهمهک Biylemek، بیییشمهک Biyişmek (با هم رقصیدن)
رول،
نقش (بازیگری): اوینام Oynam
ریتم:
تارتیم Tartım
زورنا: گوردودوکGürdüdük ، سوردودوکSurdüdük
زیبائیشناسی:
گؤرکبیلیم Görkbilim
ژانر
ادبی: گؤرکول چئشین
Görkül çéşin
ژانر:
چئشین Çéşin
ساز آشیقی-باخشی:
قوپوز Qopuz،
چؤگور Çögür
ساز
بادی نظامی: بورو Boru
(بورقو Burqu) (کوراوغلو بوروسو، عوثمانلی بوروسو)
ساز
بادی: پوفلهمهلی
Püflemeli، اؤتدورمهلی
Ötdürmeli
سبک،
اسلوب، طرز: بیچهم Biçem
سراینده:
قوشان Qoşan
سرود
دینی، الهی: تانریدام Tanrıdam
سرود
ملی: اولوسال آییتیم
Ulusal ayıtım
سرود:
آییتیم Ayıtım
سرودن:
قوشماق Qoşmaq
سروده:
قوشقو Qoşqu
سه
تار: اوچ تئللی Üçtélli
سوپرانو:
اؤتهر Öter
سولیست:
ییراوYırav ، ییراغو Yırağu
شاعر:
قوشار Qoşar، قوشوقچو Qoşuqçu
شاعرانه:
قوشارجا Qoşarca
شعر
تورکی (نوعی قالب شعر آشیقی): قوشما Qoşma
شعر
معاصر: دیزهلهک Dizelek
شعر:
قوشوق Qoşuq
شعرگونه:
قوشاریمتیل Qoşarımtıl،
قوشارسی Qoşarsı
شعرواژه:
سیجیر Sicir، سیجیرلهمه Sicirleme (صورت اولیهی ادبی که نه هنوز به مفهوم امروزی شعر و نه به مفهوم
امروزی نثر است).
صدا
(معادل Sound): سهس Ses
صدا
(واضح و روشن): آوارد Avard
صدای
جانداران (معادل Voice):
اؤتوم Ötüm
صنایع
ظریفه: اینجه اوزلوقلار İnce
Uzluqlar
طبل، دهل: تونگورTüngür
عمل
(موسیقی): ایشİş
غزل:
سئوگی قوشوقSévgi qoşuq
فراخوان:
آواوا Avava (در اصل صدای فراخوان جهت جمع شدن برای بازی
پس از برداشت خرمن)
فرهنگ:
اهکینج Ekinc
فستیوال
موسیقی: کوی سورو Küy sürü
فستیوال:
سور Sür، سورول Sürül
قصیده: سارناوSarnav (تورکی قاراچای)
قطعه (موسیقی):
تیکهTike
قطعهی
آوازی: ییرال تیکه
Yıral tike
قطعهی
سازی: چالقیسال تیکه
Çalqısal tike
قطعهی
موسیقی: تیکه Tike
کار
(موسیقی): ایشİş
کلید:
آچار Açar
کور
خوانی: اورلام Orlama،
اورلاشی Orlaşı
کور،
خورو اوْرOr : گروه
کور،
خورو: اور Or
کومدی
موزیکال: کویهل گولدورو
Küyel güldürü
کونسرت:
کویلهشی Küyleşi، کویهنتی Küyenti
کونسرواتوار،
دانشکدهی موسیقی: کوییورت
Küyyurd
کۆی
تاخێمKüy taxım : باندو، گروه
موسیقی
گفته:
قوشوقQoşuq (عروض)، قوشقوQoşqu (هجایی)، قوشماQoşma (عاشقانه)، سیجیرSicir (شعرواره)
گوینده:
ییراغو Yırağu،
ییراو Yırav، ییرچی Yırçı، ییرلاییجی Yırlayıcı
مارش
نظامی سۆیێرSüyır :
مارش:
سوییری Süyırı، یوروتYürüt
مجموعه:
جؤنگCöng
مدنیت:
اویقارلیق Uyqarlıq
مسابقهی
آهنگ و ترانه: هاییم Hayım
مسابقهی
بین آشیقها: آییتیشما Ayıtışma
مشاعره:
آییتیش Ayıtış
مصراع:
دیزه Dize
معرفت:
اهردهم Erdem
مغنی:
ییراغوYırağu ،
ییراوYırav ، ییرچیYırçı ، ییرلاییجیYırlayıcı
، ییرار Yırar
مقام
(در موسیقی): اورنام Ornam
مقام
(دولتی، اجتماعی): قونام Qonam
ملودی:
اهزگی Ezgi
منظومه:
قوشاق Qoşaq
مهتر: توغتاخیمیTuğtaxımı
موزیسین:
کویچو Küyçü، کویهمهن Küyemen
موزیک
راک: ساللار کوی Sallar Küy
موزیکال:
کویهل Küyel
موسیقی
اجرا کردن: کویهمهک Küyemek، کویلهمهک
Küylemek
موسیقی
آیینی: تؤرهسهل کوی Töresel küy
موسیقی
بی کلام، انسترومنتال: چالقیسال کوی Çalqısal
küy
موسیقی
پاپ: ائلگون کوی Élgün Küy
موسیقی
سنتی: گهلهنهکسهل کوی Geleneksel
Küy
موسیقی
علمی: بیلیمسهل کوی Bilimsel Küy
موسیقی
فولکلوریک: بودون کوی Budun Küy
موسیقی
کلاسیک: کؤکلهشیک کوی Kökleşik
Küy
موسیقی
محلی: یئرهل کوی Yérel Küy
موسیقی
معاصر: چاغداش کوی Çağdaş Küy
موسیقی
مقامی: اورنام کوی Ornam Küy
موسیقی
مودرن: یئنیجیل کوی Yénicil Küy
موسیقی
نظامی سۆکۆیSüküy :
موسیقی
نظامی: سوکوی Sü Küy
موسیقی،
موزیک: کوی Küy
موسیقیائی:
کویسهل Küysel
موسیقیدان:
کویهر Küyer
موسیقیشناسی:
کویبیلیمی Küybilimi
میم:
توم Tum (از مصدر تومماق Tummaq)
میمیست:
تومچو Tumçu
ندا
(امداد و دادخواهی): هارای Haray
ندا:
بانگBang, Ban (تورکی است)
ندای
بلند: گوربانگGürbang (گور: شدید، قوی. گور بانگ به صورت گلبانگ به
فارسی وارد شده است)
نغمه:
اهزگیEzgi
نقرات:
ییرلاشیم Yırlaşım،
ییرلاشی Yırlaşı،
هاییرما Hayırma
نمایش
ایمائی: تومپاج Tumpaç
(-ماج mac و یا –پاچ paç پسوند بازی-نمایش است)، توم اویون Tumoyun، توم گؤستهریسی Tum
gösterisi (از مصدر تومماق Tummaq)
نواختن
آلت موسیقی (بادی): اؤتدورمهک Ötdürmek
نواختن
آلت موسیقی: چالماق Çalmaq
نواختن
سازهای بادی نظامی: آغراتماق Ağratmaq،
آغریلماق Ağrılmaq
نواختن
موسیقی (خودمانی، غیر فورمال): کویلهنتی Küylenti
نواختن:
کویلهمهکKüylemek
نوازنده:
چالقیچی Çalqıçı
نوازندهی
ساز آشیقی (بدون آواز) : قوپوزچو Qopuzçü،
چؤگورچو Çögürçü
نوبه:
سیرالیSıralı
نوشتهی
ادبی: گؤرکول یازی Görkül yazı
نوعی
اوزون هاوا بوزلاق
Bozlaq:
همخوانی:
اورلاما Orlama،
اورلاشما Orlaşma،
ییراشما Yıraşma
همنوازی
کردن: کویهشمهک Küyeşmek
همنوازی،
گروهنوازی: کویهشیم Küyeşim، کویلهشمه
Küyleşme، کویلهشیم Küyleşim
هنر:
اوزلوق Uzluq
هنرپیشه:
اوینامان Oynaman
هنرکده:
اوزلوقیورت Uzluqyurd
هنرمند:
اوزلو Uzlu، اوزمانج Uzmanc
هنرمندانه:
اوزلوجا Uzluca
هنرهای
زیبا: گؤزهل اوزلوقلار Gözel
uzluqlar، گؤرکلو اوزلوقلار Görklü
uzluqlar
هنری:
اوزلوقسال Uzluqsal
ووکال:
ییرال Yıral، ییرسال Yırsal
ووکالیست:
ییرامان Yıraman
[1] توفیق حاجییئف در
مقالهی «دهده قورقود کیتابی، اولان و اولمایان بویلار»، کلمهی ماهنی - مانی
را، به سیاق اصطلاحات موسیقیایی تورک ←
تورکو، بایات ← بایاتی، وارساق ← وارساغی، تورکمان ← تورکمانی، افشار ← افشاری، آتاقورقوت ← آتاقورقودی،.... که از اضافه شدن یای نسبت عربی – فارسی
به اسم یک ایل و یا شخصیت تورک ساخته شدهاند، ماخوذ از نام ایل و طائفهای به نام
«ماهان» دانسته که ادعایی نادرست است. حاجییئف همچنین «سایا» اسم نوعی شعر و
ترانهی فولکلوریک بهاری با ریشهای نامعلوم را ماخوذ از نام قوم باستانی ساکا
دانسته، که این نیز صحیح نیست.
[2] عدهای کلمهی «شارقی
- شرقی» را از منشاء تورکی دانسته و آن را محرف «چاغیرقی» (ظاهرا به معنی صدا کردن) و یا با کلمات
«سور»-«سیر» در سومری (به نظر برخی یک زبان پیشتورکی)؛ «سار» در زبانهای تورکیک
شور، تئلئوت، قیرقیزی به معنی آهنگ و ترانه؛ و «سارناماق» در تورکی قارائیم به معنی
آواز خواندن، ... پیوند دادهاند. این نظرات نیز همه نادرست است.
[3] Tutsa
âheng-i Ataqorqûdî, âvâz-i kobuz
توتسا آهنگِ آتاقورقودی، آوازِ قوپوز
Erganun-i
hükemâya ola hemrâz, qobuz ارغنونِ
حکمایا اولا همراز، قوپوز
Levent
Gündüz. Atakorkutî Ataqorqûdî
https://www.facebook.com/levent.guenduez1/posts/10222361735126564
[4]
SHĒNG 声, Trad. 聲:
sound, voice, tone, noise
Mehmet Ölmez. Türkçede ezgi ve kopuz hakkında
https://turkoloji.cu.edu.tr/ESKI%20TURK%20DILI/mehmet_olmez_ezgi_ve_kopuz.pdf
[5]
Onomatopoeia often have the 口 (kǒu)
radical in them. the 口 (kǒu)
radical is the mouth radical and words that contain it all relate to the mouth,
so in onomatopoeia characters it symbolises a sound being made, to sound out
[6] معادل کؤس، طبل – تهبیل - داوول و دوهول در زبان تورکی: کۆرهکهKüreke – کۆرهگهKürege - کۆیرهگهKüyrege - کؤپورگهKöpürge (ساواش داوولو)، گۆۆرگهGüverge – کۆۆرگهKüvürge – کؤۆرگهKöürger – کؤورۆگKövürüg – کؤروکKövürük ، کۆنگۆرKöñür – کۆنۆرKünür ، کۆورۆگKüvrüg (بؤیوک داوول)، .... و تونگور Tüngür است.
[9] پسوند -قیر، -گیر، -کیر، ... در کلمهی هایقیرماق،
پسوند باستانی فعلساز در ارتباط با تولید صدا است و رد آن در مصادر زیر هم دیده میشود:
آیقیرماق - هایقیرماق، چیغیرماق - قیغیرماق، قیشقیرماق، آسقیرماق، اؤسکورمهک، چاغیرماق
- قاغیرماق، آلاقیرماق، فینقیرماق، آنقیرماق، فیشقیرماق، سومکورمهک، پوسکورمهک،
توپورمهک – توکورمهک (توفکورمهک - توفگورمهک قدیم)، ایژقیرماق - هیچقیرماق، هینچقیرماق،
هونکورمهک، هؤنكور هؤنكور - اؤكور اؤكور، اؤگورمهک - اؤیورمهک، اوفگورمهک - اوفورمهک،
بؤگورمهک - بؤیورمهک، پیسقیرماق، پوفکورمهک - پوفقورماق، پاوقیرماق (آلوو آلوو
اود یانماق)، تالقیرماق (دالقا گهلمهک)، تیسقیرماق، تیشقیرماق، توزقیرماق، جهوکیرمهک
(یئنی دوغانین آغلاماسی)، چاوقیرماق، چهمکیرمهک (تهرسلهمهک)، یانگقیرماق (یانقیلانماق)،
فیشقیرماق، قوغورماق (گؤوهرچینین اؤتمهسی)، قیچقیرماق، سومکورمهک، گهگیرمهک
– گهییرمهک)، هووخورماق – هافقیرماق (سویوقدان اهللهرینی هافقیریردی)، کیشگیرمهک،
اوشگورمهک (ایتی آوی ایزلهمهیه تحریک ائتمهک)، ...
[10]
*ïrau „melody, melodious; singing‟. CT *yïr-a-gu from CT *(y)ïr „song‟.
Mongghul was derived from LT by Róna-Tas (1966, No. 780).
MMo SH---,
HY---, Muq yira’u P390b. WM iraɣu L413a. Kh yaruu H881a. Ord iraġu: M386b, irġu
M387b. Bur iraguu (←lit) C279b. Kalm irü: R219a (iru:, yaru: R216b) „clear (of
voice)‟. Dag irɔ: E36 „melody accompanying a shamanic prayer‟. EYu---. MgrH
yoro SM494, X236 „sound‟ (?=, see above). Bao---. Dgx---. Mog---.
[11]
From Proto-Turkic *sarïn (“song, sad song”). Khakas, Kumyk, Shor, Southern
Altai: сарын • (sarın), Yakut From earlier *čarïn < *ǰarïn
[12]
TYRŇYLDY: Dutar we ş. m. saz gurallary çalnanda çykýan sesi aňladýan söz.
[13] Fuad Köprülü, Türk
Nazmında Rubai Şeklinin Eskiliği, Türkiyat Mecmuası, Cilt II, S. 427-440,
İstanbul 1928
دیرینهگی
قالب رباعی در شعر کلاسیک تورکی. نویسنده محمد فؤاد کوپرولوزاده، مترجم علیرضا
سلیمان زاده
[14] از معانی دیگر باغداماق، در هم پیچیدن، چند چیز را
پس از درهم کردنشان به هم بستن، وضعیت را به حالت معضلی غیر قابل حل در آوردن، پا
روی پا انداختن، درشت و ناجور دوختن میباشد. از همین ریشه
است باغداشیق Bağdaşıq (متجانس)،
باغداشیم Bağdaşım (تجانس)،
باغداشما Bağdaşma (امتزاج)،
باغداشدیرماق Bağdaşdırmaq، باغدا
آتماق Bağda
atmaq
(در ورزش کشتی)، باغداشماق Bağdaşmaq نوعی نشستن
(پای چپ بر ران راست، پای راست بر ران چپ). بنا به نظری کلمهی باستانی «باشماق»
به معنی کفش نیز از همین ریشه بوده و ساده شدهی فورم اولیهی آن به صورت «باغیشماق»،
به معنی کفش بنددار بوده است. .ماق در اینجا پسوند اسمساز باستانی بوده و در
کلمات آتی هم موجود است: تخماق - توخماق، چوماق - چماق، یوماق (توپ پشم)، اوچماق
(بهشت)، ...
[15] افزودن حرف ع - عین
عربی به کلمات تورکی، آشیق-عاشق، اوراقات-آروات-عورت، آباقا-عمی جان، آیراکی-عرق،
آتامان-تومان-عثمان، ...
[16] mangradı: “bağırdı” < mang+ra-dı →
[“mang “bağırma bildiren yansıma söz” (İT) +ra- (İFYE) -dı (GGZE)]
[17] 嗡 (wēngwēng) Buzz
汪
(wāng) Woof
砰
(pēng) a hard, thudding sound, a loud deadened sound. play a tune
enthusiastically but heavy-handedly.
乓
(pāng) – The sound that happens when objects strike each other
当
(dāng) – The sound when metal strikes on metal, or porcelain on porcelain, also
the sound of bells.
[18] توضیح و تشریح اشعار
تورکی و ابیات و اشعار ملمع تورکی-فارسی شاه قاسم انوار سرابی قرائت و تصحیح شده
توسط مئهران باهارلی
[19]
Calon Arang
[21]
Arang (Korean folklore)
[22]
Raga also raaga or ragam or raag
[23] کلمهی «سور»: از محققین معاصر دوکتور پرویز رجبی معتقد است که «واژهی سور به معنی
مهمانی از زبان موغولی به پارسی راه یافته است». قسمت «سور، چیر» در نام چهارشنبه
سوری کلمهای تورکی-موغولی به معنی بزم، سرور، وجد، شادی، شادمانی، جشن، ضیافت و
میهمانی است. از همین ریشه است کلمات «سیره، شیره، سیرهگه، سیرهگهن»، ... به
معنی سور و مهمانی و ضیافت، بزم، شادی، شادمانی، وجد، سرور؛ مصدر «جیرقا، چیرقا،
سیرغا، چیرغا، جیرغا، جارقاخ، جارقاخا، جاراق، جیروخ، جارهغ، جهرغا، زارقال،
جیرقال، ... » در زبانهای مونقولیک به معنی شادمان بودن، مسرور بودن، به وجد
آمدن، خوشحال بودن، فرخنده بودن، نیک انجام شدن؛ «سورچو، سورچی» (مهماندار، در
دورهی دولتهای تورکی-تورکمانی قاراقویونلو و آغقویونلو و ...)،
«سویورقا-سیورغا» (شادمانی)، «سویورگه» (ضیافت، جشن)؛ «سورنامه» و یا «سوریّه»
اشعاری که در گذشته در قلمروی دولتهای تورک در مراسم جشن عروسی و در مدح عروس و
داماد خوانده میشد؛ سُرنا (سرنا، زرنا، زیرنا) به معنی «ساز جشن» مرکب از سور
(تورکی-موغولی) + نی و یا نای(
فارسی، معادل قامیش و قارغی و اوخ تورکی، از ریشهی Nāḍá नाड سانسکریت به همان معانی)، «چیرغامیشی،
جیرغامیشی، جرغامیشی، جیرقامیشی، یرغامیشی، سرغامشی، سوُرغامێشی، سورامیشی،
سورمیشی، سیورمش،... » مرکب از بن «سور -جیرقا» موغولی و «میش» تورکی و «ی» فارسی
(پسوند اسم مصدر)، معادل اسم مصدر سیراما - سوراما – سورهمه در تورکی به معنی
جشن، شعف، شادی، سرور، عید، اعیاد، لذت، عیش و نوش، شادمانی، وجد و غریو:
اوْغوُز
کرد در جشن جیرغامیشی، مر این شش پسر را سیورغامیشی (ظفرنامه)
و
شاید «سویورقال-سیورغال» (التفات)، سیورغتمش-سویورقاتمیش (مشمول رحمت)؛
سورسات-سویورسات؛ «سورچرانی» محرف «سور چیراغا»ی موغولی (ربطی به چراغ ندارد)؛
«چراغان» (در مراسم و ضیافت) محرف «چیراغا»ی موغولی (ربطی به چراغ ندارد)؛ «سور
دادن»، «ختنه سوران»، «سوران» (غریو و آواز لشکریان به هنگام ازدحام):
کوورگهزنان
سورن انداختند – فلک را به آواز کر ساختند
سپر
پیش روها چو مه را خسوف - به خون تیغ چون چشم تورکان شغوف (کتاب دیار بکریه)
در
زبانهای ایرانیک (بلوچی، شغنی، تاجیکی-دری، کوردی، ...) هر جا که کلمهی سور با
معانیای از قبیل عروسی، نامزدی، ضیافت جشن عروسی، مهمانی، شادی، هنگامه و مانند
آن وجود دارد؛ کلمهای دخیل و عاریتی از زبان تورکی است. مانند کلمهی «توی-طوی»
تورکی دخیل در فارسی با معانی مشابه، که مولف برهان قاطع کلمهی سور تورکی را با
کمک آن معنی کرده است.
[24]
The Ohuokhai (Оhуохай) is a simultaneous round dance and song. The
Ohuokhai dance has its roots in the period when the Sakha people lived further
south and were cattle-breeders, termed "sun worshippers". It is a
native dance that combines three forms of art: dancing, singing and poetry. The
Sakha word for "dance", Üngküü (Yҥкүү) comes from the verb Üng
(Үҥ), "to worship".
[25] Բառ • (Baṙ) (music) melody, tune
[26] ناری: آن طرف، بعد، پس
از. ناری اهسکی تورکجهدهکی «آنگارو» کلیمهسینین قیسالدیلمیشیدیر. بورادان آناری،
آناری بهری، آنار بهری، ناریراق (آن طرفتر) ، آنارلاق، ... کلیمهلهری تؤرهدیلمیشدیر.
No comments:
Post a Comment