چهار شعر تورکی
از عباس افندی عبدالبهاء غُصْنِ اعظم
مئهران
باهارلی
عباس افندی (۱۸۴۴
تهران – ۱۹۲۱ عکا) معروف به غُصْنِ اعظم و عبدالبهاء در میان بهائیان، فرزند ارشد بنیانگذار
بهائیت میرزا حسینعلی نوری معروف به بهاءالله و سومین شخصیت محوری بهائیت است. نوشتههاي
تورکي عبدالبهاء در آثار تاکنون منتشر شدهاش، عبارتاند از:
-چند لوح خطاب
به تورکان در ايران و قفقاز،
-چند مناجات و تفسیر تورکی،
-تعدادی مکتوب
و نامه به روشنفکران و محررين تورک (سليمان نظيف، ....)، و به مقامات عثماني،
-اسنادي به
زبان تورکي در آرشيو فرانسه از جمله يک نامهي نوشته شده توسط عبدالبهاء خطاب به
مقامات اين کشور
-چند شعر تورکي
به قلم وي
-تکبيتهاي نقل
شده از ديگر شعراي تورک و عبارات تورکي گوناگون در آثار وی. مانند بیت تورکی زیر از
شاعر و ادیب تورک ضیاء پاشا (فوت ١٨٧٨) که عبدالبهاء آن را در
لوح محمدباقرخان اصفهانی نقل کرده است:
یوخدور سپر
بو قبّهیِ فیروزهفامدا
ذرّات جمله
تیرِ قضایا نشانهدیر
در زير ؘچهار شعر تورکي
از عبدالبهاء را آوردهام. وي اينها را به شکل ع.ع. (عبدالبهاء عباس، عبده عباس)
امضاء کرده است. نامگزاري اشعار
از طرف اينجانب است.
زبان این اشعار، تورکی ادبی مشترک آن دوره (عثمانی بسیط) است. شعر تورکی عبدالبهاء در مقایسه با نثر تورکی متوسط او بسیار پخته و متعالیتر است. عبدالبهاء یک شاعر توانا در زبان تورکی است.
زبان این اشعار، تورکی ادبی مشترک آن دوره (عثمانی بسیط) است. شعر تورکی عبدالبهاء در مقایسه با نثر تورکی متوسط او بسیار پخته و متعالیتر است. عبدالبهاء یک شاعر توانا در زبان تورکی است.
مئهران باهارلي
١-دلبرِ
جانانهيه جانين فدا
کیم که بو
درگاهدا دربان اولور
کشورِ جان و دِله سلطان اولور
بندهیِ ناچیز
و ضعیف اولسا گر
تاجِ سرِ جملهیِ شاهان اولور
لشکرِ جهل ائتسه
هجوم باشینا
میرِ سپه، صفدرِ
میدان اولور
دلبرِ جانانهیه
جانین فدا
کیم که ائدهر،
شاهِ شهیدان اولور
آفت هر فتنهدهن
او قورتاریر[1]
ثابتِ عهد،
راسخِ پیمان اولور
٢-نوبهار
اولدو
نوبهار اولدو،
آچیلدی نوگلِ رعنایِ حق
نغمهیِ جانسوزا
باشلار، بلبلِ گویایِ حق
مطربِ بزمِ الهی چنگِ معنی ساز ائدیپ
گُل گولهر،
آغلار دمادم دیدهیِ بینایِ حق
آتشِ نمرودیان،
اولدو گلستانِ خلیل
چونکو گؤنلوندهن
توتوشدو شعلهیِ موساىِ حق
وعدهسیِ ایله
سراسر، گلشنِ توحید اولوپ[2]
چونکو روشن ائیلهدی نورِ هُدی، سینایِ حق
نفحهیِ روح
القُدُس اولدو جهانا منتشر
اسمِ اعظم فیضیدیر، هر نفحهیِ عیسای حق
اولدو گلزار و
گلستان محفلِ روحانیان
گُل گیبی شادی ائدهر
اوْل دلبرِ زیبایِ حق[3]
پردهیِ سِتر و
حجابی پاره پاره ائتمهدهن
قاندا دلداده اولور
رسوایِ حق، شیدایِ حق؟[4]
اوْل دِلِ بیچارهنین
یاراسینی اکسیک دئییل[5]
تا که دوره
باشلادی جامِ میِ صهبایِ حق
ع. ع .
٣-جامِ عشقه
سرخوشام
زلفِ دلبر دامدیر،
خالِ سیاهی دانهدیر
مرغِ دل هر تارینا
آرامی یوخ، دیوانهدیر
خوشهچینِ
خودپرست، اسرارِ لیلی آنلاماز
رازِ عشقه
آشنا، مجنوندورور، پروانهدیر
بو گؤنول معمور
ایدی، آباد ائدهن لطفِ خدا
لیکن عشقآباد
اولونجا، سربهسر ویرانهدیر
نوحه و ندبه
دئمه آه و فغانِ زاریما
عاشقانه نغمهدیر،
آهنگی خوش، مستانهدیر
حرفِ یاوه یوخ،
سرشکیم ائیلهرهم هر دم وصال
خانهیِ چشمیم
صدف، اشکِ روان دُردانهدیر
بسترِ راحت
آرار هپ، قورخار هر روبهصفت
کربلایِ عشقه
قوشماق، جنبشِ شیرانهدر
عشقْ قربانگاهیدیر
اهلِ وفانین مقصدی
جسم و جانی ساخلایان بیوایهدیر، بیگانهدیر
یوخ منیم خوف و
رجام، جانی دریغ ائتمهم سانا
دلبرا سالارِ
عشقین حملهسی مردانهدیر
نرگسِ شهلایِ چشمین ناتوان، بایقین ایکهن
هپ نظرگاهِ
نگه، خونخوار اولان مژگانادیر
زلفِ پیچاییچِ
دلبر، مِسکِ عنبردیر ولی
جان یورهک
لقمه و طعمه، بؤیله بیر سبعانهدیر
تیغِ ابرو قاتلیم،
بو زخمه مرهمدیر محال
دردمندهم، فکر
و ذکریم بوسبوتون درمانادیر
مُلکِ عشق
سالارییام، خِیل و حِشَم عُشّاقدیر
مست و مخمورام،
ندیمیم ساغر و پیمانهدیر
مُلکِ هستیده
بوتون هشیارلار مست و خراب
جامِ عشقه
سرخوشام، قلعه بانا میخانهدیر
کشفِ اسرارِ
حقایق ایستهیهنلهر بیلسهلهر
بو فلاکتگاهِ
عرفان، خمر نهدیر؟ خمخانهدیر
نائره عشقِ
خدادیر، شاهِ مظلومان حسین
یورهیی یانقین،
یوزو خونین، گؤزو جانانادیر
جسمِ پاکِ نازنینین
شرحه شرحه ائتدیلهر
حنجری مقطوعِ
خنجر، نیشتر شریانادیر
قوْشدو صحرایِ بلایا، عشقِ حقّ سایق اونا
هپ نظرگاهِ
نگاهی، بوسبوتون میدانادیر
جانینی جانانینا
قربان ائدیپ، بودور وفا
تیغِ عشقین
جوهری خونخوار [و] خونریزانهدیر
آشیانین گه
عراق، گه رومایلی و گه قلاع
سیرِ اهلِ عشق؛
آنجاق عکّا'دان فیزان'ادیر
ع.ع.
٤-اي صادقيم
لوحِ مبارکِ در
بارهیِ شهادتِ ملا صادق بادکوبهای[6]
هوالابهی
ای صادقیم، ای صادقیم، محفلده نورِ بارِقیم
جنّتده نخلِ
باسِقیم، گلشنده مرغِ ناطقیم
جانلار اولا
قربان سانا، گؤزلهر اولا گریان سانا
علم الیقیندیر
ابتدا، عین الیقیندیر اهتدا
حقّ الیقیندیر
منتها، بونلار اولوپ حاصل سانا
ای صادقیم، ای صادقیم، محفلده نورِ بارقیم
جنّتده نخلِ
باسِقیم؛ گلشنده مرغِ ناطقیم
جانلار اولا
قربان سانا، گؤزلهر اولا گریان سانا
شام و سحر
نالان ایدین، هر نیمهشب گریان ایدین
چون عاشقِ یزدان
ایدین، یانقین یورهک، سوزان ایدین
ای صادقیم، ای صادقیم، محفلده نورِ بارقیم
جنّتده نخلِ
باسِقیم؛ گلشنده مرغِ ناطقیم
جانلار اولا
قربان سانا، گؤزلهر اولا گریان سانا
بیر شِمرِ ذی الجوشن یزید، اصلی ولید، نسلی پلید
بغض و عداوتده
شدید، تیری سنی ائتدی شهید
ای صادقیم، ای صادقیم، محفلده نورِ بارقیم
جنّتده نخلِ
باسِقیم، گلشنده مرغِ ناطقیم
جانلار اولا
قربان سانا، گؤزلهر اولا گریان سانا
ع.ع.
(٭عبدالبهاء این
شعر را به مناسبت قتل ملا صادق باکوئی، از مبلغین فعال بهائی در قفقاز سروده است.
در سالهای پایانی دههی ١٨٩٠ جامعهی بهائیان باکو با فعّالیّتهای تبلیغی یک روحانی
تورک شیعه بنام ملّا صادق بادکوبهای فرزند ابراهیم خلیل آخوند مسجد مردکان توسعه یافت.
وی که در شهر قزوین تورکایلی بهائی شده بود در مراجعت از ایران آثار و کتب بهائی
را با خود آورد و در باکو و دیگر مناطق قفقاز مانند گنجه، گؤکچای و بالاخانی سبب
جلب جمع کثیری به دین بهائی گردید. در سال ١٩٠١ پس از آنکه ابراهیم خلیل متوجه گشت
تنها پسرش به دین بهایی گرویده و مبلغ فعال آن شده است؛ به قتل وی فتوا داد و
قوچوهای باکو، با انداختن ملا صادق به درون چاه نفت او را به قتل رساندند. مئهران
باهارلی).
قيسا
سؤزلوک:
آرار: آختارار، از مصدر آراماق: جستجو کردن
اکسیک: اسکیک، ناقص،
کم
اهتدا: راه یافتن، هدایت شدن
اوْل: او، آن
اوْل: او، آن
بارق (ع): روشن
و تابان، درخشان
باسق (ع): نخل
بلند، دراز، بالنده
بانا: منه، به
من
بایقین: بیهوش،
بیحال، ناخودآگاه
بوسبوتون: کاملا، تماما، بالکل
بین: مین، هزار
بیوایه (ف): غریب،
بی کس، بیچاره
توتوشماق: شعله
ور شدن، آتش گرفتن، ملتهب گردیدن
دورور: .دور، است
رومایلی: بخش
اوروپائی تورکیه
سانا: سنه، به
تو
سایق (ع):
سائق، محرک ، سوق دهنده
شرحه: شیریخا، شیریق، کلمهای تورکی-موغولی به معنی بریده شده در درازا
غُصْن: شاخه، شاخهی درخت
فیزان: فزان (عربی)، یکی از سه منطقهی تشکیل دهندهی لیبی (ترابلوس غربی) در جنوب غربی آن کشور که در دورهی عثمانی از آن به عنوان یک تبعیدگاه مخوف بدون برگشت استفاده میشد.
فیزان: فزان (عربی)، یکی از سه منطقهی تشکیل دهندهی لیبی (ترابلوس غربی) در جنوب غربی آن کشور که در دورهی عثمانی از آن به عنوان یک تبعیدگاه مخوف بدون برگشت استفاده میشد.
قاندا: هارادا،
نرهده، کجا، کی
قوشماق: دویدن
گؤنول: دل،
قلب، میل
گیبی: کیمی،
کیمین، بیگی، مانند
مِسک: مشک، دوای خوشبو
نایره (ع): نائره،
آتش و شعله، شرر، لهیب، گرمی آتش و حرارت
هپ: همیشه، دائما، همواره، کلا، عموما
یاراسین: سینسین،
عافیت باشد (بعد از خوردن غذا و شرب نوشیدنی گفته میشود)
یانقین: آتشسوزی،
آتش گرفتگی
یورهک: اورهک،
قلب، دل
یوز: اوز، رخ،
چهره، صورت، سطح
منابع:
سه شعر نخست
(دلبرِ جانانهیه جانین فدا، نوبهار اولدو، جامِ عشقه سرخوشام): خوشه از خرمن ادب
و هنر ١٤، صص ٢٨١- ٢٩٩.
شعر چهارم (ای صادقیم): مائدهی آسمانی، جلد ۹،
صفحه ۱۸۰، ناشر موسسهی ملی مطبوعات امری - ايران ۱۲۲ بديع
برای مطالعهی
بيشتر:
مئهران باهارلی.
رهبران دینی بهائی و تورکینویسی
مئهران باهارلی.
الواح تورکی عبدالبهاء
مئهران باهارلی.
یک تفسیرِ تورکی کوتاه از عبدالبهاء
مئهران باهارلی.
چهار شعر تورکی از عبدالبهاء
[1] مصراع ترمیم شد. ثبت مصرع به شکل مغشوش آتی است:
آفت هر فتنه دن اوقر نارور
[2] مصراع ترمیم شد. ثبت اصلی آن به لحاظ وزنی و
معنائی مغشوش است: وعده ایلر سراسر گلشن توحید الوپ
[3] مصراع ترمیم شد. ثبت اصلی آن به لحاظ وزنی مغشوش
و به شکل آتی است: گل گیبی شادی ایلر دلبر زیبای حق
[4] مصراع ترمیم شد. ثبت اصلی آن به لحاظ وزنی و
معنائی مغشوش و به شکل آتی است: قندیل دلداده اولور رسوای حق شیدای حق
[5] مصراع ترمیم شد. ثبت اصلی آن به لحاظ معنائی مغشوش
و به شکل آتی است: اى دلِ بیچاره، بین یارا سنه اکسیک دئییل
هوالله
جناب
آقا سیدعلی محمد علیه بهاء الله الابهی
هواالله
ای
متمسک به عهد و پیمان چون صبح صادق از پرتوی خسروی خاور در آفاق منتشر گردید، برید
جدید وارد و خبر شهادت نجم بارق، شهاب ثاقب، جناب صادق آورد وَالنَّجْمِ إِذَا
هَوَىٰ در مکتوب اخیر که بایشان تسنیع (تنسیق؟) شئون مرقوم شده بود، ملاحظه فرمائید
اشاره به شهادت شده از آن جمله آن بیت تورکی:
دلبر
جانانهیه جانین فدا، کیم که ائدهر، شاهِ شهیدان اولور (وَلَا
تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًاۚ بَلْ أَحْيَاءٌ عِندَ
رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ)
No comments:
Post a Comment