تحریفات و اشتباهات جواد شیخالاسلامی در ترجمهی کتاب
خاطرات هاردینگ
مئهران باهارلی
١-جواد شیخ الاسلامی بخشهای مربوط به ایران از دو جلد کتاب
(خاطرات یک دیپلومات انگلیسی در اوروپا -١٩٢٧ و خاطرات یک دیپلومات انگلیسی در شرق[1] -١٩٢٨) اثر سیر آرتور هنری
هاردینگ وزیر مختار بریتانیا در ایران بین سالهای ١٩٠٠-١٩٠٦[2] را به فارسی ترجمه و با نام
«خاطرات سیاسی هاردینگ» منتشر کرده است.
جواد شیخ الاسلامی زنجانی (۱۳۰۰-۱۳۷۹) یک تاریخنگار تورک ضد تورک و دارای گرایشات
پانایرانیستی و تمایلات فاشیستی بر علیه زبان و هویت تورکی بود[3]. او حتی نقشهی راهی با
جزئیات کامل برای نسلکشی زبانی تورکی در ایران، تهیه و منتشر کرده است[4].
شیخ الاسلامی در ترجمهی خود، مرتکب اشتباهات چندی شده و
با سائقهی تورکستیزی شدید تحریفهایی انجام داده و در مواردی مطالب مهملی را که
در متن اصلی وجود ندارند سرهمبندی کرده و بدان افزوده است. ترجمهی جواد شیخ
الاسلامی بنام خاطرات سیاسی هاردینگ، همانگونه که در ادامهی این نوشته نشان داده
میشود، اثری مغلوط و ناموثق بوده، نمیباید به عنوان ماخذ و منبع و حتی یک ترجمهی
صحیح و امین بکار رود.
٢-در ترجمهی کتب و متون و آثار خارجی و عربی
و اوروپایی مربوط به تورکان و تاریخ و فرهنگ و تمدن تورک و ...، به فارسی که در ایران
چاپ میشوند، به ندرت به ترجمههای صحیح و صادق به متن و روح اصلی اثر برخورد میشود.
(هرچند در این مورد تعمیم و عمومیسازی درست نیست. به عنوان نمونه ترجمهی کتاب «تاریخ
موغول در ایران» برتولد اشپولر توسط دوکتور محمود میر آفتاب یک ترجمهی دقیق و صحیح
و در کمال مطلوب است).
بویژه مترجمین دارای تمایلات قومیتگرایانهی فارسی در
راستای تورکستیزی و تورکهراسی، با زیر پاگذاردن اصل وفاداری و امانتداری، در متن
اصلی دست برده و جعل و تحریفات آگاهانه اعمال میکنند. این منش غیر اخلاقی مخصوصا در
میان مترجمهای تورک معتقد به ایدئولوژی-دوکترینهای آزربایجانگرایی و ایرانگرایی
که دارای گرایشات ضد تورکی شدید هستند هم، مانند شیخ الاسلامی و شفق و کسروی و ....
مشاهده میشود.
وضعیت مشابهی در بازنشرهای خاطرات، مکتوبات، کتب و نشریات
و دیگر متون قدیمی تورکی، توسط آزربایجانگرایان در ایران و مخصوصا در جمهوری آزربایجان
وجود دارد. در اغلب اینگونه بازنشرها، «آزربایجانیزه» کردن متون «تورکی» اولیه یک اصل
عمومی است که منجر به تحریفات و دستبردنهای جزئی و کلی؛ تغییرات املائی، گرامری،
زبانی (از تورکی به آزربایجانی)؛ تغییر نامها (از تورک به آزربایجانی، ...)، حتی
تغییر اساسی و یا سانسور و حذف بخشهایی از متن تورکی اصلی در بازنشرها میشود. مثلا
اغلب بازنشرهای آثار فضولی و نسیمی و حتی معاصرینی مانند صابر و رسولزاده و .... توسط
آزربایجانگرایان در ایران و جمهوری آزربایجان، دچار این دستبردها و تحریفات آزربایجانگرایانه
شدهاند، به درجهای که دیگر موثق و قابل استناد و استفاده نیستند و مطلقا نباید
به عنوان اثر اصلی مولف اولیه قبول شوند.
٣- ترجمههای فارسی منابع خارجی توسط محققین و مترجمین فارسگرای
دارای تمایلات ضد تورک، عموماً پر از تحریف و جعلیات بوده و بی ارزشند. در این
مورد چارهای نیست جز بدست آوردن اصل منبع به زبانهای خارجی از اینترنت و یا
کتابخانهها و ... ترجمهی صحیح و امین آنها را از صفر. به دلیل مشابهی، بازنشر متون
و منابع و خاطرات تورکی قدیمی توسط آزربایجانگرایان در ایران و مخصوصا جمهوری
آزربایجان هم را باید به دیدهی شک و تردید نگاه کرد. مگر آن که عکس و اسکن کامل و
واضح تمام متن اصلی، ضمیمهی بازنشر باشد.
نمونههایی از اشتباهات، تحریفات و سرهمبندیهای
جواد شیخ الاسلامی در ترجمهی خاطرات هاردینگ:
١-حذف «تورک»: شیخ
الاسلامی در جملهی آتی کلمهی «تورک» را به سبب آنکه در معنی مثبت بکار رفته، حذف
کرده است: شمسالدین بیگ، که بعداً به این منصب رسید، یک آقا-جنتلمن دوستداشتنی
و مبادی آداب تورک بود.
٢-تبدیل «تورکمان» به «تورکمن»: شیخ اسلامی در جملهای مربوط به آقامحمدخان، «تورکمان» (Turkoman) در متن اصلی را به صورت «ترکمن» ترجمه کرده که غلط است. زیرا
تورکمن نام ملی اوغوزهای شرقی است، اما تورکمان نام زیرگروهی از اوغوزهای غربی میباشد.
قاجارها تورکمان بودند، نه تورکمن.
٣- ترجمهی اشتباه «کیوسک»-قصر به غرفه: شیخ الاسلامی در ترکیب (Yildiz Kiosk)، «کیوسک» انگلیسی را که در
اینجا معادل «کؤشک» (Köşk) تورکی و به معنی «قصر» است به اشتباه با معنی دیگر آن در زبان
فارسی و به صورت «غرفه» ترجمه کرده است.
٤-افزودن «تاتار و ترکمن و صحراگرد و ییلاق و
قشلاق رفتن دائمی و سنت کهن و ...»: شیخ الاسلامی جملهی زیر
در ارتباط با علاقهمندی مظفرالدین شاه به سیاحت را با افزودن «تاتار و تورکمن و
صحراگرد و ییلاق و قشلاق رفتن دائمی و سنت کهن ...» تبدیل به یک بند طولانی پانایرانیستی
که در متن اصلی وجود ندارد کرده است.
ترجمهی صحیح-امین متن اصلی: با اینهمه، پس از برگشتم
به ایران دریافتم که عشق شاه به سیاحت توسط غرایض ایلیاتی موروثی چادرنشینان که سلسهی وی از نسب آنها بود، تحریک
شده بود و او آرزو میکرد که جهانهای نو را، اگر نه فتح، بلکه اقلاً سیاحت کند[5].
مهملگویی شیخ الاسلامی به جای ترجمه، صص ٢١٣- ٢١٢: ولی
به هر حال، چنانچه پس از برگشتم به ایران کشف کردم، عشق و علاقهی مفرط شاه به
مسافرت پس از دیدن فرنگستان نه تنها تسکین نیافته، بلکه تشدید هم شده بود. به طوری
که اکنون جداً آرزو میکرد اگر فتح دنیا برایش میسر نیست، لااقل قسمتهای جدیدی از
آن دنیا را که تاکنون ندیده است حتما ببیند. اجداد وی تاتاران چادرنشین، به عنوان
فاتحان کشورگشا قدم به سرزمینهای بکر و نادیده میگذاشتند و او اکنون میخواست
همان عمل را به عنوان سیاح انجام دهد. غریزهی حب جهانگردی تقریبا در خانوادهاش
موروثی بود. زیرا سلسلهی قاجار از اعقاب ترکمنهای چادرنشین بودند که صحراگردی و
ییلاق و قشلاق رفتنهای دایمی برای آنها به شکل سنتی کهن در آمده بود.
٥-تبدیل «مسلمان» به «آزربایجانی»: شیخ الاسلامی در راستای تورکستیزی و آزربایجانگرایی پانایرانیستی، کلمهی
«مسلمان» در جملهی زیر را به «آزربایجانی» تغییر داده است. در حالیکه اقلاً به
جای «مسلمان بومی» [در تبریز] میتوانست «تورک» را بکار ببرد، همانطور که در ادامهی
جمله نام «ارمنی» را بکار برده است:
ترجمهی صحیح-امین متن اصلی: سربازان مسلمان بومی به
سوی او آتش گشودند[6].
ترجمهی مخدوش شیخ الاسلامی، ص ٢١٧: گروهان اصلی
اعدام- مرکب از سربازان مسلمان آزربایجانی- بر روی پیکر به ستون بستهی باب، آتش
گشودند
٦- افزودن «نژادهای اصیل و کهن پارسی»: در این جمله شیخ الاسلامی کلمهی «اصیل» را به نژاد اضافه کرده و پارسی را
که هاردینگ به درستی و به معنی زرتشتیان استان فارس به کار برده، به نژاد پارسی
تبدیل نموده است.
ترجمهی صحیح-امین متن اصلی: آباده، نخستین شهر مهم
شمال فارس و یا ایران حقیقی و زادگاه نژاد قدیمی فارسیها و پارسیها[7].
ترجمهی مخدوش شیخ الاسلامی، ص ٢٢٥-آباده نخستین
منطقهی مهم و مسکونی ایالت فارس (واقع در شمال این ایالت)، ایران حقیقی که زادگاه
نژادهای اصیل و کهن پارسی است تقریبا از همین نقطه شروع میشود و به سمت جنوب کشور
گسترش مییابد
٧- ترجمهی «خالصاً ایرانی و پارسی زرتشتی» به
«پاکنژاد ایرانی»: در این جمله شیخ الاسلامی با
افزودن «پاکنژاد» و حذف پارسی زرتشتی، منظور هاردینگ را کاملاً تحریف کرده است.
زیرا آنچه هاردینگ در اینجا میگوید آن است که یزدگرد یک پارسی آتشپرست بر مذهب
زرتشتی بود.
ترجمهی صحیح-امین متن اصلی: همسرش دختر یزدگرد، آخرین
شاه خالصاً ایرانی که خود یک پارسی و یا زرتشتی آتشپرست بود[8].
ترجمهی مخدوش شیخ الاسلامی، ص ٢٣٠: همسرش که دختر
یزدگرد پادشاه آتشپرست و پاکنژاد ایرانی بود
٨-تبدیل «روحانیون سنتی فارس» به «ایرانیان اصیل»
و حذف «تاتاریا»: شیخ الاسلامی به این بند «قاجار و صفوی و افشار و برچیدن مذهب شیعه از
ایران ...» را افزوده، و «روحانیون سنتی فارس» را به «ایرانیان اصیل» تبدیل نموده است. نیز در این بند «روحانیون پرشین» میبایست به صورت «روحانیون فارس» ترجمه شود، چرا که
به شهادت کتاب هاردینگ هم، روحانیون فاضل تورک (ابوطالب زنجانی، محمد فاضل شربیانی،
محمدحسن ممقانی، ...) طرفداران پروژهی اتحاد اسلام سلطان عثمانی بودند و طبیعتاً
هیچ دشمنی با تورکیت و تورک بودن قاجاریان نداشتند.
همچنین شیخ الاسلامی در این بند کلمهی کلیدی «تاتاریا»
را حذف کرده است. تاتاریا و یا تاتاریه (Tartary, Latin: Tartaria) نام منطقهای بسیار
وسیع در آسیا بین دریای خزر-کوههای اورال تا اقیانوس آرام شامل قفقاز، آسیای
میانه، شمال آسیا، آسیای داخلی، موغولستان؛ شرق آسیا، مانچوریا، سیبری و ... بود که
در قرون ١٣-١٤ تحت حاکمیت چنگیزخان- مونقولها- موغولها- تاتارها- تورکها قرار
داشت.
ترجمهی صحیح-امین متن اصلی: [فتحعلیشاه] برخلاف
سلف خود [آقا محمدخان] خواجهی سفاک و نادان، تلاش کرد تا با روحانیت [شیعی] فارس
که به قاجارها به چشم نژادی از غاصبان تاتار اجنبی مینگریستند مصالحه کند. در چشم
هر [روحانی] سنتی فارس، قاجارها–شاید نه به اندازهی نادر [شاه افشار] منفور که
تلاش کرده بود سنیها و شیعهها را دوباره متحد کند- اما باز هم به عنوان اولاد
توران یا تاتاریا، ملعون و مطرود شمرده میشدند[9]
ترجمهی مخدوش شیخ الاسلامی، ص ١٥٦: بر خلاف آن خواجهی
سفاک و نادان، سعی جمیل به کار برد تا با روحانیون شیعیمذهب ایران، که خاندان
قاجار را به چشم تاتاران اجنبی و غاصبان تاج و تخت صفوی مینگریستند، آشتی کند.
نفرت روحانیون ایرانی از دودمان قاجار شاید به پای آن نفرتی که از نادرشاه داشتند
نمیرسید. زیرا جهانگشای افشار خیلی تند رفته و کوشیده بود تا مذهب شیعه را از
ایران برچیند و شیعیان و سنیان را زیر پرچمی واحد متحد کند. ولی باز هر چه بود
قاجارها در چشم ایرانیان اصیل از اولاد و احفاد تورانیان و بنابراین بیگانه شمرده
میشدند
٩-جایگزینی «شیعه» با «ایرانیان» و افزودن «قوم
و طائفهی قجر اجنبیتبار»: در این بند شیخ الاسلامی با تغییر
دادن «شیعیان» به «ایرانیان» و افزودن «طایفهی قجر اجنبیتبار و قومی اجنبی» متنی
پانایرانیستی آفریده و مسالهی تعصب مذهبی در متن اصلی را به تعصب قومی صرف تبدیل
کرده است.
ترجمهی صحیح-امین متن اصلی: به لحاظ
تئوریک آخرین امام نامرئی یا فقط به ندرت قابل رویت، رئیس یا تقریباً خلیفهی
اعتقاد شیعه است؛ و هرگونه دخالت در امور مذهبی یا دیگر مسائل روحانیت از طرف شاه
- صرفاً فرزند توران و از نسب تاتار و بنابراین از اجداد سُنّی - توهین به مقدسات
مذهبی تلقی میشود[10].
ترجمهی مخدوش شیخ الاسلامی، صص ٢٣١-٢٣٢: از جنبهی
نظری امام دوازدهم شیعیان که نامرئی است یا به هر تقدیر خیلی به ندرت دیده میشود،
در چشم پیروان پایگاه ریاست برین، یا بهتر بگوئیم مقام خلافت را دارد و با بودن او
شیعیان ایران هر نوع مداخلهای را که شاه مملکت در مسائل مذهبی و کارهای مربوط به
روحانیت بکند، نوعی گستاخی و اهانت به مقدسات مذهبی خود تلقی میکنند. این گستاخی
بالاخص موقعی تحملناپذیر است که دخالتکننده اجنبیتبار باشد و این همان وضعی است
که شاهان سلسلهی کنونی دارند. زیرا طایفهی قجر از اعقاب تورانیان هستند که
نسبشان به تاتارهای سنیمذهب میرسد و در چشم ایرانیان قومی اجنبی شمرده میشوند.
١٠-افزودن «آزربایجان» و «تورکی آزربایجانی» و
«آزری»: در این بند شیخ الاسلامی در راستای آزربایجانگرایی پانایرانیستی
با افزودن «آزربایجان» و جعلیاتی مانند «تورکی آزربایجانی و لهجهی آزری»، ... سعی
کرده زبان تورکی را به تورکی آزربایجانی و لهجهی آزری تبدیل، و شیوع زبان تورکی
در شمال غرب کشور را به منطقهی آزربایجان محدود کند.
ترجمهی صحیح-امین متن اصلی، صص ٣٣٧-٣٣٨: مملکتی که ما از داخلش
میگذشتیم [تورکایلی]، از قزوین به بعد، برایم کاملاً تازهگی داشت ... ما پس از
گذشتن از رودخانهی قیزیل اؤزهن، در جمالآباد به مملکتی نسبتاً مرتفعتر [آزربایجان]
رسیدیم و متوجه شدیم که به موازات پیشروی به شمال غرب، رعایا- به جز لهجهای از
تورکی که با زبانی که من خودم در استانبول فراگرفته بودم فرق بسیار داشت- خیلی کم
فارسی میدانند و یا اصلاً هیچ نمیدانند.[11]
ترجمهی مخدوش شیخ الاسلامی، ص ٢٧٨: در بخشی از خاک
ایران که مسیر ما از داخلش میگذشت، قسمتهای مشرف بر جادهی قزوین-آزربایجان
کاملا برایم تازهگی داشت.... پس از عبور از رودخانهی قزل اوزن به قریهی جمالآباد
که در سطحی نسبتا مرتفعتر قرار گرفته است رسیدیم. و به نسبتی که به نواحی شمال و
شمال غربی کشور واقع در آزربایجان نزدیکتر میشدیم، بیشتر به این حقیقت پی میبردیم
که دهقانان و روستاییان این مناطق خیلی کم به زبان فارسی آشنا هستند و اغلبشان
اصلا نمیتوانند به زبانی جز زبان تورکی آزربایجانی صحبت کنند. خود این لهجهی
آزری خیلی با آن زبان تورکی که من در دوران ماموریتم در استانبول فرا گرفته بودم
فرق داشت.
دیگر اشتباهات ترجمهای شیخ الاسلامی:
ترجمهی «ریش زیبا» (fair beard) به «ریش
بلوطی»؛ «تجاوزات اوروپا» (the encroachments of Europe) به «نفوذ
اوروپا»؛ «رعایا» (peasantry) به «دهقانان و روستائیان»؛...
[1] Sir Arthur
Henry Hardinge, A Diplomatist in the East, First published MCMXXVIII
[1928] London, J. Cape Ltd.
[2] برای نوشتهای در بارهی خاطرات هاردینگ:
وزیر مختار بریتانیا در ایران: روحانیت شیعهی
فارس از نادرشاه متنفر بود، قاجارها را فرزندان توران و تاتارهای غاصب تلقی میکرد
[3] دوکتور جواد شیخ الاسلامی. زبان فارسی نشان والای
قومیت ایرانی؛ مجلهی آینده، سال هفتم، ١٣٦٠، شمارههای سوم و چهارم:
آزربایجانیان ... از نژاد خالص ایرانی هستند و زبان محلیشان تا ششصد
سال زبان زیبای آزری بوده است.
از میان اینگونه زبانهای محلی، گسترش بیش ازاندازهی زبان تورکی در
آزربایجان (ایالت همجوار کشور تورکیه) و توسعهی نامعقول زبان عربی در خوزستان (ایالت
همجوار کشور متجاوز عراق) دو خطر بسیار اساسی است که هرگز، و در هیچ مقطع زمانی،
نباید دست کم گرفته شود. زیرا این دو زبان محلی، به عکس زبان کوردی، در گذشته مورد
سوء استفادهی پانتورانیستها و پانعربیستها که هدفشان بریدن قطعاتی از خاک ایران
بوده قرار گرفته است و در آتیه هم، اگر مسامحه شود، همیشه به عنوان حربهای خطرناک
علیه ما بکار خواهد رفت
مسئلهی ترویج زبان فارسی در آزربایجان و جلوگیری از گسترش نامطلوب
زبان تورکی در این خطّهی تاریخی ایران، اگر متّکی به مطالعات علمی و برنامهریزی
صحیح باشد، آن اندازهها هم که در بادی امر به نظر میرسد، دشوار و لاینحل نیست و
اگر با دقّت و قاطعیّت لازم انجام پذیرد در عرض یک دورهی پنجاهساله عملی شدنی
است.
اگر زبان تورکی توانسته باشد زبان زیبای آزری را در مدتی کمتر از هفتاد
سال از صحنهی تفوق بیرون کند، با بودن رسانههای مقتدر گروهی و امکانات آموزشی وسیع
که در دسترس زمامداران قرن کنونی (در هر کشوری) هست، میتوان زبان فارسی را در
عرض مدتی مشابه (مثلا پنجاه یا شصت سال) به نفوذ و گسترش سابقش رساند و با رخنه
دادن آن به عمق شهرها و روستاهای آزربایجان و زنجان، این مشکل ملی و سیاسی را برای
همیشه حل کرد..... آن وقت دیگر خطر تفوق زبان تورکی در این دو ایالت شمال غربی ایران
به کلی منتفی است
[4] سرنوشت آتی زبان فارسی در ایران. سیدجواد میری
منیق
دکتر جواد شیخالاسلامی و زبان تورکی
زبان فارسی نشان والای قومیت ایرانی
بازخوانی رویکرد “علمی” و “برنامهریزی صحیح” استاد
جواد شیخ الاسلامی برای جلوگیری از گسترش نامطلوب زبان تورکی در ایران
[5] Page
296-The shah’s love of travel, however, so I found on my return to Persia, had
been stimulated by the hereditary nomadic instincts of the tent-dwellers from
whom his dynasty had sprung, and he longed, if not to conquer, at least to
explore new worlds
[6]
Page 298- the local Moslem soldiers fired at him
[7] Page
– Abadeh, the first important town of Northern “Fars”, the “Persia Proper”, and
the birthplace of the old race of Farsis or Parsees.
[8] Page
307-308-His wife the daughter of the last purely Persian monarch Yezdigird, who
was himself a Parsee or Zoroastrian Fire-worshipper
[9] Page 259-[Fath Ali Shah] Unlike his predecessor [Aga Mohammed Khan],
the savage and ignorant eunuch King, he endeavored to conciliate the Persian
clergy, which regarded the Kajars as a race of foreign Tartar usurpers, not
perhaps quite as hateful as Nadir [Shah Afshar] who had attempted to reunite
Sunnis and the Shiahs, but nevertheless accursed as children of Turan or
Tartary in the eyes of every orthodox Persian [clergy]
[10] Pages 308-309- Theoretically
the invisible, or only rarely visible, last Imam is the head or rather Caliph
of the Shiah faith, and any interference with religious or other ecclesiastical
matters on the part of Shah, a mere child of Turan, sprung from Tartar, and
therefore Sunni ancestors, would be deemed a piece of sacrilegious blasphemy.
[11] Pages
337-338-the country across which we rode was, from Kazvin onwards, quite new
to me … we reached a somewhat hillier country at Jamalabad, after crossing the
Kizil Uzun River, and noted as we passed on northwest that the peasantry spoke
little or no Persian, but a dialect of Turkish very different from the language
which I had myself learned at Stambul.
No comments:
Post a Comment