اعتراض سلطان مسعود میرزا ظل السلطان به سنیستیزی و عثمانلیستیزی روحانیون شیعی و رضایتشان به قدرت گرفتن دول مسیحی و ذلت مسلمانان
مئهران باهارلی
یکی از شخصیتهای تورک و قاجاری که تاریخنگاری ایرانگرا و آزربایجانگرا با یکجانبهنگری از او به صورت شر مطلق شیطانسازی کرده، سلطان مسعود میرزای تبریزی ملقب به ظل السلطان (١٨٤٩–١٩١٨) پسر ارشد ناصرالدین شاه از مادری غیر قاجاری و داماد امیرکبیر است. وی شاهزادهای با کفایت و متجدد و طرفدار اصلاحات، اما قدرتطلب، مالاندوز و سنگدل بود که به مدت دههها بر بخش اعظم ایران (جنوب و جنوب غربی و غرب، فارس، اصفهان، لورستان، ...) حکومت کرده است. تشکیل قوشون مجهز و منظم، تأسیس روزنامهی فرهنگ مبلغ دیدگاههای اتحاد اسلام، افتتاح مدرسهی همایونی نخستین مدرسهی مودرن و مدرسهی نظامی برای تعلیم داوطلبان قوشون، از جمله اقدامات ظل السلطان در اصفهان است. وی در سال ١٨٨٠ یعنی بیست و شش سال قبل از مشروطیت، برای نخستین بار یک شورای شهر برای مشورت دادن به او در امور شهری و مدیریت آن تشکیل داد.
ظل السلطان مدافع سیستم پارلمانی و اصلاحات و تجدد و مشروطهطلبی معتدل بود. هر چند در عمل ملزمات بعضی از این اعتقادات خود را رعایت ننموده و در ماجرای بلوای میدان توپخانه و بعد از آن با طیفهای گوناگونی از مشروطهطلبان انگلیسی و افراطی و برانداز محشور بوده است.
ظلالسلطان، شخصیتی به خوبی تحصیل علوم کرده، و علاوه بر تورکی تورکمانی (رایج در ایران)، تورکی عثمانلی و تورکی شرقی-جغتایی؛ بر زبانهای فارسی و عربی و فرانسه نیز مسلط بود. به امر ظل السلطان که کتابخانهی بزرگی داشت و در آن کتابهای نفیس خطی جمع میکرد، بسیاری از نسخ کتب خطی بازنوشته و کتب خارجی ترجمه شدهاند. او مشتاقانه و مستمرا علاوه بر نشریات تورکی عثمانلی، نشریات خارجی روسی و انگلیسی و آلمانی و فرانسه را مطالعه و تعقیب میکرد.
ظلالسلطان واقف بر تاریخ عمومی قدیم و جدید جهان، اوروپا، اسلام و مخصوصا تاریخ تورک، شامل تاریخ تورک ایران، عثمانلی و تورکستان بود. در لغتشناسی تورک هم دست داشت. ظل السلطان بر هویت تورک خود و قاجاریان واقف بود و به آن افتخار میکرد. وی همچنین مطابق با مشی و سیاست عمومی قاجاریه، عثمانلیدوست و در خطوط کلی حامی اتحاد اسلام بود. ظل السلطان مولف کتابی به اسم تاریخ مسعودی است که در آن به تاریخ عثمانلی، ستایش سلطان عبدالحمید، و تاریخ تورک در ایران، کشتار یهودیان و درگیری ارامنه و تورکها در باکو و ... هم پرداخته است (این بخشها در آینده در سؤزوموز منتشر خواهند شد).
ظل السلطان حاکمی سکولار و مخالف تعصبات مذهبی، دینسازی و فرقهگرایی و طریقتبازی و ... ،و بزرگترین عامل محدود کنندهی روحانیون شیعه در اصفهان بود. به همین سبب روحانیون شیعی از مخالفان اصلی وی به شمار میرفتند. یکی از مواضع جالب توجه ظل السلطان، تلاش او برای جلوگیری از آزار و ظلم و ستم بر یهودیان که از دوران صفویه و توسط شیعیان صورت میگرفت است. او حتی صراحتا تهدید کرد هر شیعهای را که به یک موسوی آزار برساند شدیدا مجازات خواهد کرد. این رفتار آزاده در تطابق با تؤره و یوسون تورک – موغول و همسرنوشتی تاریخی تورک-یهود در ایران و منطقه است. (میخاییل والْدْ دندانساز دربار شاهزاده ظل السلطان، یک یهودی اوتریشی بود).
در جلد سوم کتاب تاریخ مسعودی، ظل السلطان گفتگوی خود با یک موللای شیعی به اسم حجت الاسلام آقا سید جواد را نقل کرده که در آن عثمانلیدوستی و طرفداری او از اتحاد اسلام (مسلمانان) وی منعکس شده است. او در این گفتگو با زبانی دیپلوماتیک به فاناتیزم روحانیت شیعی و عثمانلیستیزی و سنیستیزی، کوتهاندیشی و تنگنظری آنها اعتراض نموده و آنها را من غیر مستقیم متهم کرده که به ضعیف شدن و شکست عثمانلیها و قدرت گرفتن دول مسیحی و در نتیجه ذلت مسلمانان راضی هستند.
نوت: عثمانلیستیزی – تورکستیزی بسیاری از روحانیون شیعی و خوشحالیشان از تضعیف و ذلت دولت عثمانلی و تفوق و قدرت گرفتن دول مسیحی و مسیحیان، حتی یهودیستیزی آنها ... مواضع و رفتارهایی منفرد نیستند، بلکه از همان دورهی شکلگیری صنف روحانی و شیعیگری ایرانی به صورت امروزی، که دولتهای اوروپایی و میسیونرهای مسیحی و کلیسای ارمنی در دورهی صفویان در ایجاد آن نقش اساسی داشتند مشاهده میشود، و مولفهای بنیادین-ساختاری از شیعیگری ایرانی- تشیع فارسی است.
در زیر پاراگراف مذکور را عینا نقل کردهام.
پایان مقدمهی مئهران باهارلی
سلطان مسعود میرزای تبریزی - ظل السلطان
ای حضرت حجت الاسلام و علمای عظام! امروز گفتگوی عمر و علی نیست. چشمهایتان را باز کنید. راضی نشوید به شکست عثمانیها و اهل تسنن، و قدرت گرفتن دول مسیحی.
سرگذشت مسعودی، جلد ٣، ص ٤٧٦-٤٧٩
در وقت جنگ عثمانی با روس، در حضرت معصومهی قوم، خدمت حجت الاسلام آقا سید جواد رسیدم. دیدم بشاشتی کامل از شکست عثمانی و فتح روس دارد! گفتم: جناب آقا! شما صدای ناقوس را بر اذان ترجیح میدهی؟ قدری متفکر شد. بنا گذاشت به بد گفتن به عثمانیها که اهل تسنناند و نجساند، بدند، فلانند و فلانند. سکوت کردم. گفتم: مطلبی در تواریخ دیدهام، نمیدانم صدق است یا کذب. گفت بفرمایید.
خدمت ایشان عرض کردم که در تواریخ دیدم جعفر دوانقی – خلیفهی دویم عباسی - حضور مبارک حضرت امام جعفر صادق – صلوات الله علیه - عرض کرد: یا بن عم، تو اولاد ابوطالبی، من اولاد عباس. هر دو بنی عم پیغمبر. چه برتری و قرابتی بر من داری که این همه بر خود میبالی؟ حضرت امام – روحێ فداه – فرمودند: اگر حضرت ختمیمآب – صلی الله علیه و آله– دختر تو را خطبه نماید آیا خواهی داد یا نه؟ خلیفه عرض کرد: با کمال افتخار میدهم. حضرت فرمودند: اگر فاطمه دختر مرا حضرت ختمیمآب به تو فرماید برای من عقد کن، آیا عقد خواهی کرد؟ جعفر خلیفه عرض کرد خیر. حضرت فرمودند تفاوت من و تو همین نکتهی عظیم است که دختر تو به [پیغمبر] میرسد، ولی دختر من فاطمه به حضرت پیغمبر نمیرسد، دختر پیغمبر است. جناب آقا تصدیق کردند. گفتند همین است و این مطلب صحیح است.
من به آقا عرض کردم اگر یکی از اهل تسنن، از علمای آنها یا اعلیحضرت سلطان [عثمانلی] دختر جنابعالی را خطبه نماید، میدهید یا خیر؟ شرعا میرسد یا خیر؟ فرمودند: البته میرسد و البته خواهم داد. چنانچه اغلب ائمه حتی خود امام اول حضرت امیر مومنان – صلوات الله علیه - دختر خود ام کلثوم کبری، دختر بطنی حضرت صدیقهی طاهره را به عمر دادند و حضرت ختمیمآب دو دختر خود را به عثمان بن عفان دادند، یکی بعد از دیگر. به همین جهت عثمان ملقب شد به ذوالنورین.
عرض کردم خدمت آقا: اگر اعلیحضرت امپراتور روس و حضرت پاپ – که هر دو رئیس روحانی و جسمانی مذهب عیسوی هستند – ادنیترین دختر مسلمانان را بخواهند بگیرند، جنابعالی عقد میکنید؟ تحاشی غریبی فرموده، فرمودند: خیر، خیر، خیر. حرام است.
عرض کردم: هر قدر که سنی بد باشد و نجس و غیره و غیره، چون مسلمان و محمدی و گویندهی لا اله الا الله، محمد رسول الله هستند، کتابمان یکی است و قبلهمان یکی است، پس نباید حضرت عالی و سایر علمای عظام – زاد الله تعظیما – راضی بشوید به کسر آنها و شکست آنها، و قوت و قدرت نصاری.
ای حضرت حجت الاسلام! امروز گفتگوی عمر و علی نیست. شما را به خدا چشمهایتان را باز کنید. راضی نشوید اسلام ذلیل شود! اصل مطلب را بگیرید که این اصل مطلب از میان میرود!
فکر زیادی کرده، گفت: فلانی مرا هشیار و بیدار
کردی، عجب غفلتی داشتم به ضعف اسلام و بیچارهگی مسلمانان و غلبهی نصارا!
بسیار بگریست و معترف شد به خبط خود.
No comments:
Post a Comment