پرسهای باربار (وحشی) و عجم (گنگ)، دری وری و پرت و پلا گویی؛
و یا
گر حکم شود که مست گیرند، در شهر هر آن که هست گیرند
مئهران باهارلی
ناسیونالیسم افراطی فارسی، تاریخ رسمی دولت ایران و تاریخنگاری ایرانی، همواره بین تورک و چند مفهوم مانند موغول و وحشیت و غلام و .... ترادف ایجاد و القاء میکند. این شیوهی تورکهراس و تورکستیز، به سبب تلاش برای منطبق کردن و تعمیم دادن نتایج این نگرش بر جمعیتی که در ایران و جهان معاصر زیست میکند یعنی ملت تورک، نوعی ادبیات نفرت و نژادپرستانه؛ و از منظر منابع تاریخی به شدت گزینشی و سوال برانگیز است. سوال این است: اگر قرار باشد در جستوجوی خصلتی منفی برای اقوام و ملل ساکن ایران در تاریخ قدیم و باستان برآمد، چرا باید به مورد تورکها اکتفا کرد و این جستوجو را به قوم فارس و اسامی مربوط به آن تعمیم نهداد؟
با انگیزهی جلب دقت به این یک سونگری ضد تورک، در این
نوشته به چند اسم از جمله «باربار» به معنی اولیهی گنگ و بعدها وحشی که در زبان
یونانی قدیم مشخصا برای پرسها و مادهای ایرانیک بهکار میرفت، «عجم» به معنی
گنگ که ترجمهی عربی باربار و به معنی ایرانیک و فارس است، و چند اسم مشابه و یا
مشتق از پارس که همه به دلائل تاریخی و یا تصادف صرف متضمن معنی زبان ناشایست و
گفتار نامناسب و ناسزا هستند اشاره کردهام. شاید قومیتگرایان فارس و تاریخنگاری
رسمی و دولتی ایرانگرا ملتفت شوند که «گر حکم شود که مست گیرند، در شهر هر آن که
هست گیرند» ...
باربار برای اولین بار در مورد پرسها بهکار رفته است.
در زبانهای اوروپایی کلمهای به شکل «باربار» به معنی وحشی و بدوی وجود دارد. این کلمه در آغاز در زبان یونانی در فورم جمع به معنی همهی آنهایی که یونانی نهبودند، و یا دستاوردهای تمدنی و زبانی یونانی نهداشتند، و مشخصا گروههای ایرانیک پرس-پارس و مد-ماد بهکار میرفت[1]. بعد از جنگها با پرسها در قرن پنجم پیش از میلاد، باربار بار تحقیرآمیز و معنی خارجیانی که زبانی نامفهوم داشتند هم پیدا کرد. بنا به نظر غالب، کلمات «باربار»، همریشه با «ببر»، «بابر-بابور» و ... اصلا سومری است[2] و از طریق زبانهای سامی به دیگر زبانها از جمله یونانی و زبانهای ایرانیک قدیم وارد شده است (عدهای ریشهی کلمهی باربار را بن باربار هند و اوروپایی به معنی طنین گفتار نامفهوم خارجیها و همریشه با باربارا در زبان سانسکریت به معنی لکنت زبان، و یا تکرار بار و بار به معنی سخنان شکسته و نامفهوم و شرّ و ورّ بیهوده و بی معنی دانستهاند).
به مرور زمان کلمهی باربار در زبانهای اوروپایی معانی غریبه، اجنبی، وحشی، جاهل، بی فرهنگ، بی ادب، ناتراشیده، صیقل نهیافته، درشت، خشن .... یافت. اما برای ما معنی اولیهی آن یعنی پرسها و مدها که زبانی نامفهوم داشتند و ارتباط آن با زبان مهم است. زیرا این معنی در بسیاری از نامهای دیگر که به این قوم داده شده و یا در کلمات مشتق از و یا مشابه آن، از جمله در نام «عجم» و اصطلاحات «دری» وری گویی و «پرت» و پلا گفتن و ... هم مشاهده میشود.
عجم ترجمهی باربار به عربی است
در زبان عربی قبل از اسلام، دورهی جاهلی و در صدر اسلام عجم نامی بود که برای پرسها بهکار میرفت. کلمهی عجم هم - که معنی آن در زبان عربی قبل از اسلام، غیر فصیح و گنگ بود - در طول زمان مانند باربار، علاوه بر پرس، معانی گوناگونی مانند فارس، ایرانی، شیعه، اجنبی، خارجی، دشمن عرب و ... پیدا کرد و به همین معانی به زبانهای گوناگون از جمله تورکی وارد شد. ریشهی کلمهی عجم «ع.ج.م.» سامی به معنی زبان و شخص ناواضح و مبهم و مخصوصا یک پرس که در نظر اعراب به خوبی صحبت نهمیکند و زبانش ناواضح و ناروشن میباشد است («اعجمی»: غیر فصیح، بیزبان، گنگ، لال، زبان نهدان، ناتوان از بیان عربی). «عجم» عربی و «باربار» یونانی مترادف و به معنی پرسها، که زبانشان گنگ و نامفهوم و غیر فصیح بود، است. بعضی از ناسیونالیستهای افراطی فارس مانند جواد برومند سعید عضو فرهنگستان زبان فارسی تلاش کردهاند که برای کلمهی عجم هم یک ریشهشناسی ایرانیک پیدا نموده و آن را به جم و جمشید و .... ارتباط دهند[3]. اما اینها نظراتی غیر علمی و ریشهتراشی است.
چند نام مشابه پارس با بار منفی: «فارس» و «پرت» در انگلیسی، «چرت و پرت»، «پرت و پلا حرف زدن»، «دری وری گفتن»، «پارس کردن»، «پرسه زدن»، ...
ریشهی کلمهی پرس و پارس معلوم نیست. نظرات و ایدههای فوق العاده متنوعی در این باره مطرح شده است. از جمله آن را مربوط به کلمهی سانسکریت پارسو به معنی دنده و داس؛ و یا کلمات پهلو و پشتو؛ کلمات پاترهی سانسکریت – پاثرهی اوستایی و پارث سوغدی به معنی مراقبت و نگهبانی و محافظت؛ و پارسوا در زبان مدی به معنی مرز؛ و .... دانستهاند.
گویا کلمهای اوستایی به شکل پَرِتَ - پِرِثَ به معنی ستیزه و پرخاش وجود داشته است. با توجه به واقعیت ترجمهی نام پرس به یونانی – باربار و عجم - عربی، که هر دو معنای زبان و گفتار نامناسب و ناسزا را در خود دارند، احتمال وجود ارتباط ریشهشناسیک بین نامهای پرس - پارس و پرث – پارت هم وجود دارد. بنا به این ریشهیابی پارس محرف پارث و معنی اولیهی هر دو شخص دارای گفتار ستیزهجویانه و فرد و طائفهی پرخاشگر است. این معنی با کلمات متعدد دیگر مشابه و یا مرتبط با پرس - پارس و پرت - پارت در زبانهای گوناگون که همه معنی ضمنی زبان و گفتار نامناسب و ناسزاگویی را در خود مستتر دارند همخوان است. از جمله:
فارس (Farce) در انگلیسی: طنز مبتذل و سخیف و مزخرف شامل شخصیتپردازی خام و موقعیتهای مضحک غیر محتمل.
پرس (Pers) و پرت (Pert) در انگلیسی: شخص جسور یا بی ادب و بی احترام در گفتار، آن که با داد و فریاد فحش میدهد.
پرت و پلا حرف زدن: چرند و پرند گفتن، چرندگویی، مهملبافی، حرف مفت زنی، یاوهگویی (یاوه کلمهای تورکی است)، ...
چرت و پرت: ظاهرا چرند و پرند گونه ای از این اصطلاح است. چرت ← چرند، پرت ← پرند.
پارس کردن: واق واق کردن سگ، عوعو و آوای سگ به هنگام نزدیک شدن شخص غریبه و ناشناس. عدهای پارس کردن را همریشه با پاس به معنی نگهبانی و .... دانستهاند. زیرا سگ برای محافظت از چیزی پارس میکند. اما این ریشهشناسی سیر تاریخی و علل تبدیل پاس به پارس را نهمیتواند توضیح دهد. وآنگاه پارس کردن را میتوان با ریشهشناسی پَرِتَ - پِرِثَ اوستانی به معنی ستیزه و پرخاش به صورت بهتری، تلاش سگ اغلب برای تهدید نمودن و دور کردن و ترساندن شخص غریبه و ناشناس که نزدیک میشود با درآوردن صدای ترسناک و ... توضیح داد. بنابر این ریشهشناسی، کلمهی پارس در ترکیب پارس کردن، به احتمال زیاد همان نام قوم پارس بوده و همریشه با نام پارت به معنی پرخاش کننده است.
ناسزای فارس سگ: جالب توجه است که بنا به بعضی نوشتههای قومیتگرایان فارس، پارس کردن به معنی واق واق سگ ظاهرا اولین بار در لغتنامهی دهخدا آمده و از زبان فارسی تهران و یا فارسی فتحعلی شاهی گرفته شده است. این نکته مهم است زیرا در زبان تورکی، یکی از ناسزاهایی که به قوم فارس داده میشد (در مقابل فحش «تورک خر» که فارسها بهکار میبردند)، «فارس سگ» بود. (عدهای از قومیتگرایان فارس، ادعا کردهاند که اعراب ایجاد کنندهی اصطلاح پارس کردن سگ هستند، و به منظور تحقیر پرسها صحبت کردن به زبان پارسی را به واق واق سگ تشبیه کردهاند. این ادعا بی پایه است. در زبان عربی صدای پ وجود نهدارد. به همین سبب اعراب فاتح، عربهای مهاجر به ایران را که آغاز به صحبت به زبانهای ایرانیک میکردند، فارس مینامیدند و نه پرس ...)
سگ کوی، سگ آستان: در ادبیات کلاسیک دری – فارسی، بعضی از شعرای فارسیزبان و دریگوی به هنگام مدح سلاطین تورک، در اشعارشان خود را به صورت «سگ» (سگ آستان، سگ کوی، سگ هندو، ....) توصیف میکردند. شاید این اصطلاحات در آغاز و مجازا معنی شاعر فارسزبان و دریگوی هم داشته است:
انوری در مدح خاقان قاراخانلی که قبل از سامانیان بر تورکستان
حکومت میکردند:
-تورکِ من، ای من سگِ هندویِ تو - دورم از روی تو، دور از روی تو
جامی در مدح سلطان محمود غزنوی:
-هستم سگکی بر آستانت، خرسند ز تو به استخوانی
-شد سگ کوی تو جامی، چون سگانت داغ کن- تا بهداند هر که
بیند، کز سگان کوی توست
-سگیست جامی و جایش همیشه خاک درت- نه آن سگی که به هر آستانهای باشد
اثیرالدین اَخْسیکَتی در مدح قیزیل آرسلان:
بر
سر کوی غمت بر تا «اثیر» - های هویی میزند بر بوی تو
کم نهگردد رونق حسن تو هیچ - گر بیفزاید سگی در کوی تو
پرسه زدن: سائلی کردن، گشتن و صدقه خواستن، حاجتخواهی با زبان و گفتار از این و آن در کوی و برزن، رفتن مریدی به دستور پیر در بازارها و کویها به گدایی، گردش درویشان. در اصطلاح پرسه زدن هم، عمل سائل (پرسنده، سؤال کننده، پرسان)، یعنی صدقه خواستن و حاجتخواهی با زبان و معمولا با خواندن اوراد و دعاها همراه است. جالب توجه است که در تورکی عوثمانلی یکی از معانی «عجم»، کولی و یا پرسهزننده و آواره و ... است. به همین سبب احتمال ریشه گرفتن پرس از یک بن مربوط به آوارهگی و گردیدن و این سو و آن سو رفتن نهباید فراموش شود. این نوع نامگذاری در قدیم و قرون باستان بسیار رایج بود. چنانچه نام قوم سامی «عبری» (همریشه با عبور و عابر) و قوم تورکی «خزر» (همریشه با گزهر) هر دو به معنی آن که میگردد، این سو و آن سو میرود، پرسه میزند است (دو نام «عبری» و «خزر» مترادف و ترجمهی یکدیگرند. موسوی بودن خزرها تصادف شگفتانگیز دیگری است). همچنین قسمت اول نام قوم و ملت تاجیک از نام قبیله ی عرب «طی» گرفته شده که به معنی دور شدن در چراگاه است.
دری وری گفتن: سخن بی سروته، پرت و پلا گفتن، ول گفتن، مغالطه کردن، جواب ناموافق با سؤال دادن. در اصطلاح دری وری گفتن؛ «دری» دقیقا به معنی «پرت» است که در اصطلاح پرت و پلا گفتن دیده میشود. وجود دو اصطلاح هم معنی «دری وری» و «پرت و پلا» یکی دارای عنصر «پرت» (محرف پارث- پارس) و دیگری دارای عنصر «دری» (نام دیگر پارسی) نهمیتواند تصادف صرف باشد. بر اساس این تفسیر، دری در اصطلاح دری وری گفتن به واقع ترجمهی لفظی پرت که خود مرتبط با پارت و پارس به معنی سخن گنگ و نامفهوم است میباشد و نه منسوب به دربار (به بند بعدی مراجعهکنید).
زبان دری: نام گونهای از زبان تاجیکی رایج در افغانستان که بعد از ورود به ایران امروزی، در حال حاضر فارسی نامیده میشود. علی رغم آن که در ریشهشناسی نام دری هم مانند پارس و ... نظریات گوناگونی ابراز شده و آن را از جمله منسوب به در به معنی باب ویا دربار پادشاه دانستهاند، همانگونه که گفته شد نام دری شاید ترجمهی لفظی پرت در یک زبان بومی افغانستان باشد. کلمات «درگاه»، «بارگاه»، و «دربار» مرکب از در و بار، دارای ریشهی تورکی از افعال درمهک به معنی جمع شدن و بارماق به معنی حضور یافتن بوده، بی ارتباط با در و درب فارسی هستند. فورم اصلی «درگاه»، «درگهDerge » به معنی محل تجمع، و فورم اصلی «بارگاه»، «بارقاBarqa » به معنی محل حضور در کاخ و سرای پادشاه است. از همین جا دیوان پادشاه «دربار» نامیده شده است (دربار اسمی ترکیبی مرکب از دو بن مصدری در -درمهک و بار - بارماق است. مانند اسامی مرکب «آلوئر» به معنی خرید و فروش و یا تجارت، «گلگئت» به معنی رفت و آمد و مرور و ...). احتمال این که به گونهای از زبان فارسی نامی با ریشهی تورکی (مربوط به درگاه و دربار) داده شود بعید است. محتملتر آن است که دری، مرتبط با اصطلاح دری وری گفتن و ملهم از معانی قبلا معلوم پارس و پارت و ... به معنی سخنانی نامفهوم و نامناسب و .... در یک زبان بومی ایرانیک در افغانستان بوده باشد.
فارسها از کجا آمدند؟ تورک و عرب و موغول و ... چهطور
فارسزبان شدند؟
https://sozumuz1.blogspot.com/2020/07/blog-post_26.html
تازیک، تاتجیک، تاجیک؛ و پارس، فارس
https://sozumuz1.blogspot.com/2020/07/blog-post_34.html
«فارس» غیر از «پرس»، و این دو غیر از «پارسی» هستند
https://sozumuz1.blogspot.com/2019/04/blog-post_7.html
پرسهای
باربار (وحشی) و عجم (گنگ)؛ و یا گر حکم شود که مست گیرند، در شهر هر آنکه هست
گیرند
https://sozumuz1.blogspot.com/2022/02/blog-post_20.html
ا.
اسمیت و ه.گ.او. دووایت (١٨٣٣ میلادی): پرشیا نامیدن ایران یک دروغ یونانی است.
http://sozumuz1.blogspot.com/2019/03/blog-post_9.html
تاسیس
جمعیت تورکتبارهای فارسیزبان در ایران
https://sozumuz1.blogspot.com/2022/06/blog-post.html
[1]
Greek barbaroi (plural noun) meant "all that are not Greek," but
especially the Medes and Persians; originally it was not entirely pejorative,
but its sense became more so after the Persian wars. The Romans (technically
themselves barbaroi) took up the word and applied it to tribes or nations which
had no Greek or Roman accomplishments. Early 15c., in reference to classical history, "a non-Roman or
non-Greek," earlier barbar (late 14c.) "non-Roman or non-Greek
person; non-Christian; person speaking a language different from one's
own," from Medieval Latin barbarinus (source of Old French barbarin
"Berber, pagan, Saracen, barbarian"), from Latin barbarus
"strange, foreign, barbarous," from Greek barbaros "foreign,
strange; ignorant," from PIE root *barbar- echoic of unintelligible speech
of foreigners (compare Sanskrit barbara- "stammering," also
"non-Aryan," Latin balbus "stammering," Czech blblati
"to sta adjective
https://www.etymonline.com/word/barbarian?ref=etymonline_crossreference#etymonline_v_52529
[2] ببر بَبْر • (babr) m (plural بُبُور (bubūr)) tiger. Cognate to Classical Syriac ܒܒܪܐ (bbrʾ) and cognate to Akkadian 𒌨𒁇𒊏 (barbarum,
“wolf”), likely an early Semitic loan from
Sumerian 𒌨𒁇𒊏 (urbarak,
literally “outsider dog”). (urbarra, literally “outside dog,
wild predator”)
https://en.wiktionary.org/wiki/%D8%A8%D8%A8%D8%B1#Arabic
Akkadian
Etymology Orthographic borrowing from Sumerian 𒌨𒁇𒊏 (ur-bar-ra /urbarak/, “wolf”).
Logogram 𒌨𒁇𒊏 • (UR.BAR.RA) (from Old Akkadian on). Sumerogram
of barbarum (“wolf”)
Sumerian
Etymology From 𒌨 (ur, “dog”) + 𒁇𒊏 (bar-ra /barak/, “of outside”), literally “outsider dog”. Noun 𒌨𒁇𒊏 • (ur-bar-ra /urbarak/) wolf “𒌨𒁇𒊏 (urbara)” in
ePSD2
https://en.wiktionary.org/wiki/%F0%92%8C%A8%F0%92%81%87%F0%92%8A%8F#Sumerian
No comments:
Post a Comment