Tuesday, September 6, 2022

تصحیح «باب تورکی» از «تذکره‌ی خرابات» تالیف «هولاکو میرزا باهادور خان» نوه‌ی فتح‌علی‌ شاه‌ قاجار

 

تصحیح «باب تورکی» از «تذکره‌ی خرابات» تالیف «هولاکو میرزا باهادور خان» نوه‌ی فتح‌علی ‌شاه‌ قاجار 

مئهران باهارلی


احمد هولاکو میرزا باهادور خان متخلّص به‌ خراب، فرزند حسن‌علی - قاآن میرزا شجاع‌السلطنه‌ پسر ششم فتح‌علی‌ شاه قاجار، حین سفر حج در سال ١٨٤٠ تذکرهای عمومی به ‌فارسی به‌ نام «خرابات» تألیف کرد. وی که اديب و اهل قلم، شاعر و خوش‌نویس بود در این تذکره‌ به ‌معرّفی ١٧٢ شاعر متقدّم و ٣٣٧ شاعر معاصر دوره‌ی فتح‌علی ‌شاه ‌– که ‌شرح حال بعضی از آن‌ها در هیچ منبع دیگری نیامده ‌- و صنایع و بدایع شعری آنها پرداخته ‌است. هولاکو میرزا باهادور خان در ١٨٤٧-١٨٤٢ قسمت شعرای معاصر این تذکره ‌را به ‌صورت جداگانه ‌با نام «مصطبه‌ی خراب» گرد آورد (این تذکره ‌به ‌کوشش عبدالرسول خیامپور در سال ١٩٦٥ در تبریز به‌ چاپ رسیده‌ است). وی دارای اثر دیگری  به ‌اسم «گنج السياحه» است که تاکنون منتشر نه‌شده است.

١-شاه‌زاده‌ حسن‌علی - قاآن میرزا شجاع‌السلطنه‌ قاجار، پدر احمد هولاکو میرزا باهادور خان نیز شاعری توانا بود و «شکسته» ‌تخلّص می‌کرد. او مانند آقا محمّد خان قاجار واقف بر و علاقه‌مند به‌ تاریخ ملّی و ‌تؤره ‌– یوسون‌های تورک – موغول، مخصوصاً شرح حال چنگیز - چینگگیز خان و امیر تیمور کوره‌که‌ن - گورگان بود و مانند دیگر قاجارها، بر اساس روایت‌های قومی – تاریخی، هم‌چنین به اقتضای «مشروعیت تورکی» (تأمین مشروعیت برای اقتدار سیاسی و حاکمیت بر ایران و منطقه ‌از طریق انتساب تبار خود به خواقین تورک و موغول که بنا به اعتقادشان ‌حاکمیت جهانی موهبتی الاهی اعطا شده ‌از سوی خداوند صرفاً بدان‌هاست) نسب قاجاریان را به‌ تاتارها و موغول‌ها می‌رسانید. در نتیجه‌ی این تمایلات و دیدگاه‌های تورک‌گرایانه، شاه‌زاده‌ حسن‌علی - قاآن میرزا شجاع‌السلطنه‌ در رفتاری بی سابقه ‌برای دوره‌ی قاجار، برای خود و فرزندانش اسامی موغولی – تورکی گذاشته بود: قاآن در اسم خودش (حسن قاآن) و اسامی پسرانش هولاگو، باهادیر – باهادور (بهادر)، آباقان، آرغون، سنجر، منگو، اوگتای، قارامان (قهرمان)؛ اسم یکی از دخترانش قزاقه ‌و اسم دامادش تیمور، و عناوین خان و خانوم در اسامی ایشان همه ‌اسامی موغولی - تورکی هستند. (این نام‌گذاری و معانی اسامی موغولی - تورکی مذکور، موضوع یک مقاله‌ی جداگانه‌ی این‌جانب خواهد بود). به این‌ها می‌باید تخلّص «قاآنی» شاعر معروف عصر قاجار که در آغاز متخلّص به حبیب بود را هم اضافه کرد. چرا که او تخلّص قاآنی را از انتساب به شاه‌زاده‌ حسن‌علی قاآن میرزای شجاع‌السلطنه‌ اخذ کرده است.

٢-با بر تخت سلطنت نشستن محمّد شاه‌ غازى قاجار پسر عبّاس میرزا و اقدام او برای مجازات شاه‌زاده‌ حسن‌علی - قاآن میرزا شجاع‌السلطنه‌ قاجار که بر علیه او طغیان کرده بود و سودای سلطنت داشت، پسر او شاه‌زاده‌ هولاكو ميرزا هم که پس از مرگ فتح‌علی شاه یزد را تصرف کرده خودسرانه به اخذ مالیات از مردم پرداخته بود و پس از بر تخت نشستن محمّد شاه غازی به کومک افغان‌ها به سیستان حمله کرده و موجب بی ثباتی در منطقه شده بود متواری گشت ‌و به هرات فرار کرد. هفت سال بعد به دنبال تثبیت حاکمیت محمّد شاه غازی، او باز از ترس دست‌گیر و زندانی شدن از طریق کرمان و اصفهان به‌ عتبات در عربستان عوثمان‌لی فرار کرد و  بعد از زيارت حجّ به استانبول پایتخت امپراتوری عوثمان‌لی رفت. سلطان عبدالمجید عوثمان‌لی شاه‌زاده‌‌ی تبعیدی را به عنوان مهمان پذیرفت و مورد حمایت و التفات قرار داد. پس از یک سال اقامت در استانبول، شاه‌زاده‌ هولاكو ميرزا راهی عتبات عاليات در عراق شد و تا پایان عمر خود در آن‌جا اسکان گزید. وی در سال ١٨٥٥ فوت کرد و ‌در حرم امام حسین در شهر کربلا در کنار پدرش شاه‌زاده ‌حسن‌علی قاآن میرزا شجاع‌السلطنه به ‌خاک سپرده ‌شد.

٣-احمد هولاگو میرزا باهادور خان در باره‌ی انگیزه‌ی تالیف تذکره‌ی خرابات، و مساعدت و امر سلطان عبدالمجید عوثمان‌لی به مرور دوباره‌ و اتمام کتاب و فراهم نمودن امکانات و آسوده‌گی‌ لازم برای این مهم توسّط سلطان در مقدّمه‌ی خود چنین می‌گوید: «.... چون به عزم شرف‌یابی بیت الله از دارالسلام بغداد حرکت شد، و به هیچ وجه از آشنایان و دوستان هم‌زبان کسی هم‌راه‌ نه‌بود، به جهت رفع دل‌تنگی به این خیال افتادم که آن‌چه از اشعار [فارسی] متقدّمین و معاصرین که در خاطر ضبط دارم در دفتری ثبت آرم. که هم مشغولیاتی شده و هم تجربه‌ی سلیقه‌ی خود را نموده که به چه سنخ اشعار طبع را میل بوده است. به تدریج از نظم و نثر دفتری مرتب شد. تا این که بعد از تشریف به حجّ بیت الله و زیارت رسول الله به جهت مهم امورات ظاهری خود وارد مرز قسطنطین [ایستانبول]، و ادراک شرف‌یابی آستان اعلی‌حضرت قیصری [سلطان عبدالمجید عوثمان‌لی] خلدالله ملکه میسّر شد. و بعد از فضل خدا و ائمه‌ی هدی صلّ علی آله مورد نوازشات آن خسرو کیوان‌جاه آمده، بر حسب الامر قریب سالی را در نهایت فراغت در آن مرز منزّه آسوده، مرور ثانویه در دفتر مرتّبه شد. .... و مراد از معاصرین، معاصرین وقت حضرت صاحب‌قران فتح‌علی شاه قاجار است و هر جا نیز لفظ صاحب‌قرانی است مراد از آن، پادشاه جم‌جاه است ..... بعد از اتمام اشعار فارسی، چند نفری از ادبای معاصرین عراق عرب و غیره به لسان عربی اشعار خوب داشته و بعد از او نیز چند برگی از اشعار معاصرین تورکی لسان را نیز اشعاری کرده‌ام .... ». 








٤-بسیاری از شعرایی که‌ هولاکو میرزا باهادور خان در تذکره‌ی خرابات به ‌ذکر حالشان پرداخته ‌شامل خود مولف، اصلاً تورک هستند. اما به‌ سبب آن که ‌این اثر کتابی در شعر فارسی است، وی نمونه‌ای از اشعار تورکی شعرای مذکور را نه‌داده ‌است. با این‌همه‌ او در پایان کتاب چهار صفحه ‌را تحت عنوان «باب التورکی» به ‌ده ‌شاعر عوثمان‌لی و نمونه‌ی اشعار تورکی ایشان (به‌ علاوه‌ی قیرخ‌بولاق‌لی خلیفه ‌محمّد از تورک‌ایلی) اختصاص داده ‌است.

٥-شاه‌زاده ‌هولاکو میرزا باهادور خان که‌ اهل قلم، شاعر و ادیبی مسلّط بر زبان و ادبیات تورک و هم‌چنین آشنا با زبان عربی بود، در حیات تبعید خود در استانبول که وی آن را با اوصافی چون «مرزِ منزّه»، «مرزِ بهشت آیین» می‌ستاید و در عربستان عوثمان‌لی (عتبات عالیات) به‌ مجالست با ادبا و شعرا و دولت‌مردان عوثمان‌لی می‌پرداخت و با بعضی از آن‌ها مخالصت داشت. به‌ عنوان نمونه‌ در ذکر حال «راشد افندی» می‌گوید وی در استانبول «با مَنَش نیز رایگانی هست»، یعنی او با من صمیمی و خودمانی و بی تعارف است.

٦-بعضی از ادبای تورک عوثمان‌لی اشعاری برای شاه‌زاده هولاگو میرزا بهادر خان سروده و اتحاف کرده‌اند که ‌وی دو نمونه‌ از آن‌ها را در «باب تورکی» آورده ‌است: یک غزل تورکی از «کمال افندی»، «یکی از نجبایِ طائفه‌یِ عوثمان‌لی و از اهالی خواجه‌گان دیوانِ همایون قیصری» که دو بار سفیر عوثمان‌لی در قاجار بود و «این غزل را به ‌جهت حقیر (احمد هولاگو میرزا باهادور خان) گفته‌ بود». دیگری «سلیمان افندی - فهیما» «از خواجه‌گان و از اربابِ فهم دارالخلافه‌یِ قسطنطنیه ‌... که‌ در هنگامِ توقّف در آن مرزِ بهشت آیین، این غزل را به‌ جهت ما گفته».

در زیر قسمت باب التورکی از تذکره‌ی خرابات تالیف هولاکو میرزا باهادور خان قاجار را به ‌تصحیح خودم آورده‌ام.


باب التورکی – از تذکره‌ی خرابات، تالیف هولاکو میرزا باهادور خان قاجار[1]

تصحیح: مئهران باهارلی

المعاصر - باب التورکی

در ذکرِ برخی از شعرایِ عوثمان‌لی و غیره‌ که ‌تورکی را فصیح مو زنی کردهاند.

پرتو پاشا

یکی از کبرایِ وزرایِ دولتِ علّیهیِعثمانی. و به ‌لطافتِ کلام در دارالخلافهیِ اسلامبول مقبولِ خاص و عام. ایشان راست:

وله

نهالِ گُلبُنِ حُسنِ ازلسین

آچێلمێش غنچهیِ باغِ اَملسین

گُلِ نازکْ بدن، سهن بی بدلسین

گۆزهلسین گُلعذارێم، پهک گۆزهلسین!

گؤنۆل مُلکۆنده سهنسین پادشاهێم

اۆمیدِ رحم و لطفۆندۆر پناهێم

سهنی اینجیتمهسین خارِ نگاهێم

گۆزهلسین گُلعذارێم، پهک گۆزهلسین!

جگردیر لالهزارِ داغِ عشقین

بهارِ شوقِ دِلدیر چاغِ عشقین

گؤنۆلدۆر عندلیبِ باغِ عشقین

گۆزهلسین گُلعذارێم، پهک گۆزهلسین!

فلکْ آشفتهیِ مِهرِ جمالێن

شفقْ شرمندهیِ رُخسارِ آلێن

دلِ «پرتو»دادێر دایم خیالێن

گۆزهلسین گُلعذارێم، پهک گۆزهلسین!

معاصر -  عاکف پاشا

در دولتِ علّیهیِعثمانی مشیر و مشارِ اموراتِ خارجه.و بسیار صاحبِ طبعِ متین. و این شعر ایشان راست:

و له

عالَمده ‌آدم اوْلمادێغێن شیندی آنلادێم

عالَم اوْ عالَم اوْلمادێغێن شیندی آنلادێم[2]

معاصر - فهیما

اسمش سلیمان افندی و از خواجهگانِ (از اربابِ فهم) دارالخلافهیِ قسطنطنیه ‌است. و به ‌مقتضایِ علوِّ طبع از اموراتِ دولتی دست کشید و به ‌درس دادن اربابِ فهم مشغول (اطفال اوقات را گذراند). در هنگامِ توقّف [در] آن مرزِ بهشت آیین، این غزل را به‌ جهت ما گفته. اوراست:

و له

فروغِ حُسنِ جانان ائیلهدی شمعِ دِلی اِشعال

چراغ ائیلهر اهمهکدارێن جهاندا صاحبِ اقبال

زوالێن ایستهمهز می بی هنرْ اهلِ کمالاتێن؟

وفاتِ خواجهیه ‌ائیلهر تمنّا و ایماءْ اطفال

هیولایِ خیالێمدا[ن] گیدهر می صورتِ جانان؟

نیجه ‌منفکّ اولوُر آیینهیِ رخشاندا[ن] تمثال؟

وجودِ جوهرِ فرده ‌دهانِ یار برهاندێر

ناصێل تسلیم ائتمهز بوُ دلیلی اهلِ استدلال؟

«فهیما» حالِ عالَم استحاله ‌اۆزره ‌اوْلماز مێ؟

قبول ائتمهکدهدیر کون و فسادا عنصرِ اَشکال

مبانییِ هنر معمور اوْلوُر، اوْلماز خراب، امّا

اگر شه‌زادهگان کمالا ائیلهسه‌ استکمال

معاصر - راشد افندی

اصلش عنطابی[3]، لیکن متوقّفِ دارالخلافهیِ قسطنطنیه. طبعِ شَلایینی دارد. در فارسی نیز بی ربط نیست. با مَنَش نیز رایگانی هست. غزلی گفته ‌بود، این شعر از او مرا بسیار خوش آمد. این است:

وله

باغِ حُسنۆن گۆلۆ وار، بۆلبۆلۆ وار، سۆنبۆلۆ وار

چهمهنی یوْخدوُ، فقط گه‌لدی تمام ائیلهدی خطّ[4]

معاصر -  عارف حکمت بیگ

عثمان‌لیست و از جملهیِاصحابِ علمِ اسلامبوْلست. در دولت علّیهیِ عثمانی به ‌منصبِ قاضی عسکری سربلند است، و طبعش نیز بلند، و در فارسی و عربی اشعارش دلپسند. ایشان راست:

وله

خالْق[ێ] دیوانه‌گؤرۆپ، قیدِ علایقله ‌گؤزۆم

سیر ائدیر خانهلهری دارِ شفا نیّتینه

خلیفه ‌محمد[5]

مفتییِ تبریز است. روزی والی‌یِ تبریز به ‌جهتِ اختلافِ روزِ اوّلِ ماه ‌صیام که ‌در بینِ علماء مشکوک فیه ‌بود که ‌آیا امروز اوّلِ ماه ‌است یا خیر، طفلکِ صاحب ملاحتی که ‌مسمّی بر «رمضان» نام بود به ‌جهتِ استفسارِ این مطلب نزدِ خلیفه ‌محمّد میفرستد. او در جواب این شعر را گفته، مینویسد:

وله

والییِ[6] شهره‌ گیدهسین، [بیله‌سی‌نه] دییهسین:

«بوُ رمضانێ توُتاسێن، [اوْ بیری‌نی] یییهسین»

کمال افندی

از نجبایِ طائفهیِ عثمان‌لیست که‌ در ردیفِ کاف شرحِ حالش را مفصّل ذکر کرده ‌شد. از خواجهگانِ دیوانِ همیونِ قیصریست. این غزل را [که]  به ‌جهتِ ما گفته،نوشته‌ میشود:

و له

آلدێم دهانێما لبِ دِلدارێ خوابدا

سیرابْ ائیلهدیم دلِ تشنهم[ی] سرآبدا

بیر لعلِ شیشهده‌ گُلِ رعنایا بهنزهیۆر

عکسِ رُخوُن سئچینجهک جامِ شرابدا

درسِ وقایه ‌آرتێق اوُنوُتدوُن بۆتۆن بۆتۆن

ائی نامهخوانِ عشوه، بوُ یوْخدوُر کتابدا

بهنده[ن] تبرّکاً بوُ غزل یادگار اوْلا

درگاه‌ شاهزادهیِ عالیجنابدا

شه‌زادهیِ معظّمِ معمورْ طبع کیم

یوْخدوُر اوْنوُن نظیر[ی] جهانِ خرابدا

معاصر - علی پاشا

از جانبِ دولتِ علّیهیِعثمانی والییِ بغداد و عراقِ عرب است. و امیری با عدل و داد، امیری درویشمنش و وزیری با داد و دهش است. در معماء استاد است. ایشان راست:

وله

فکرِ تارِ زُلفله ‌دِلْ پیچ و تاب ائتمهک عبث

لیلِ مُضلمده ‌اۆمیدِ آفتاب ائتمهک عبث

وله

اوْلوُنجا برقِ حُسنِ یاردان شعلهفشان، آتش

خجالتدهن درونِ سینهنده‌ اوْلدوُ نهان، آتش

وله

ملاحت اۆزره‌ گؤردۆ سؤیلهدی خالێن زنخدانا

نمکدانِ سِماطِ حُسنْ سهنسین، فلفلیم بهن ده

وله

پریشان ائیلهدی اسلام ائلینی کافرِ زلفۆن

داغێتدێ فتنهلهر اطرافا دجّال اوْلدوُ، خال اوْلدوُ

معاصر - ابراهیم افندی

از جانب دولتِ علّیهیِ عثمانی دفتردارییِ بغداد موروثاً با اوست. تخلّصِ خود را «حلمی» میگذارد و این چند شعر اوراست:

وله

زیورِ دستارِ یار اوْلماقلا شایسته‌ گۆل

دستِ رغبتله ‌اهفهندیم چهرهلهنمیش دسته‌ گۆل

و له

سجده ‌ائیلهر خَمِ ابروسوُنوُ گؤرسه‌ آدم

حَرَمِ کعبهیِ عشقینده‌ ائدهر قدّینی خَم

ذوقِ وصلین نوْلا گر محو ائده‌ عشّاقلارێن

آفتابێ نیجه‌ کیم گؤرسه ‌توُروُرموُش شبنم

خامهیِ کاتبِ تقدیرْ ازلدهن چهکمیش

لوحِ عالمده‌ سهنی عشق ایله‌ «حلمی» اقدم

وله

دهیهر پیکانِ غمزهن سینه‌‌یِ صد پاره‌ یۆز یئردهن

طبیبِ باهنر یئتسین گر اوْلسا یارایۆز، بیردهن

شبستانِ حَریمِ وصله ‌مَحْرَم قێلدێن اغیارێ[7]

بوُ عادتدیر اهفهندیم، گۆل سارێلێر خارا یۆز یئردهن

معاصر - کاشف افندی

اصلش از خجند است. لیکن سی سال متجاوز است که ‌در مصر در پیشِ والییِ مصر به ‌منصبِ مکتب‌داری اطفالِ او مشغول است. والییِ مصر در سنهیِ هزار و دویست و سی و نه ‌دفترخانه ‌بنا کرده‌ بود. کاشف افندی تاریخی گفته ‌است و لفظِ دفترخانه ‌هزار و سیصد و سی و نه ‌است. صد را به‌ این عذر کم کرده ‌است:

یۆز سوُیوُ تؤکدۆ، قلم یازدێ که ‌«دفترخانه»[8]

معاصر - محمود بیگ

پسرِ اکبرِ نجیب پاشایِ والییِ بغداد، الحق جوانی خوش سیر[ت]، نیکو نهاد است. طبعِ خوش دارد. ویراست:

سرده‌ سودایِ هوا، سینهمده ‌داغِ هجرِ یار

نئیلهییم، بیلمهم بوُ حالتده ‌دلِ ناکام[ا] بهن

[سوْن]

تورک‌جه‌ سؤزله‌ر

هولاگو-Hulagu: نام «هۇلاگۇ» به تورکی و «خۆله‌گۆ» به موغولی (Hulagu, Hülegü Hulegu Qülegü , Hulâgu; Mongolian: Хүлэгү/ᠬᠦᠯᠡᠭᠦ, Chinese: 旭烈兀). این نام معادل اسم «آرتوق» (آرتیق) تورکی به معنی مازاد، زیادتی، بیش از حد نصاب، ... ؛ و هم‌ریشه با مصدر تورکی «اۇلاماق» به معنی بستن، بند کردن، اضافه کردن، افزودن و تعبیه کردن چیزی است. از همین ریشه است کلمات تورکی اۇلاشماق، اۇلام (مقوله)، اوُلام اوُلام (دسته دسته، گروه گروه)، اۇلاچ (ادات)، اۇلاق (پیک)، اۇلاتێ (و، هم‌چنین؛ در تورکی مودرن: ای‌مئیل)، اۇلایێ (به معنی « و، هم‌چنین، نیز »)، وس[1].

خرابات – خارابات - قاراوات: عشرت‌کده، محل فُسّاق اعم از قحبه‌خانه و قمارخانه و می‌خانه، جائی که اراذل و اوباش برای خوش‌گذرانی و خوش‌باشی و طرب در آن وقت می‌گذرانند. ریشه‌شناسی کلمه‌ی خرابات بر اساس خراب عربی و ... نادرست است.خرابات تلفظ عربی کلمه‌ی تورکی قاراوات است که خود کلمه‌ای با منشاء اسلاوی قاروات - قوروات به معنی فاحشه‌خانه احتمالاً از ریشه‌ی «قوروا» به معنی زن فاحشه و خودفروش است. بن قوروا - قوربا به معنی فاحشه در بسیاری از زبان‌های اسلاوی و بالکانی معاصر (سربی، کوروواتی، بولغاری، لهستانی، روسی، رومانی، چکی، آلبانیایی، ...) موجود است. کلمه‌ی تورکی قاراواش - قره‌باش به معنی جاریه، خدمت‌کار زن، زنی که در جنگ به اسارت در آید نیز شاید ریشه در همین کلمه‌ی قاروا - قوروا داشته باشد.

جام: پیاله‌ی شراب، پیاله‌ی شراب‌خوری، ساغر، گیلاس، کاسه، قدح، ساتگین، ساتگن، ساتگی، سایگی، ایاغ، کأس، پیمانه، طاس، صراحی، ظرف، کوزه‌ و کدوی شراب، آوندی مانند کوزه ‌که ‌در آن شراب کنند. جام و گونه‌های دیگر آن جامه، چمان، چمانه در زبان فارسی، محرف کلمه‌ی چینی «چان» (Zhân, Chán) به معنی پیاله‌ی کوچک شراب هستند که از طریق زبان تورکی یا مستقیما به زبان‌های تاجیکی – دری - فارسی و یا نخست به زبان سوغدی و سپس از آن طریق به زبان‌های تاجیکی – دری - فارسی وارد شده‌، و بنابراین تورکیسم هستند. (جامه: صراحی، جام، پیاله، ظرف، کوزه‌ و کدوی شراب، آوندی مانند کوزه ‌که ‌در وی شراب کنند، آب‌جامه: جام آب‌خوری، شیرجامه: پستان زنان. بدین معنی جامه‌ مرکب از جام و های نسبت، و مزید علیه ‌جام است). هم‌ریشه ‌با چاناغ - چاناق تورکی (چان + اق پسوند تورکی تضغیر) به‌ معنی کاسه، ظرف کوچک، طبق، ظرف گلی، کاسه‌ی چوبین ته ‌گود و مقعر، قابلمه که به صورت چناق به زبان فارسی وارد شده است.

شالایێن (شلائین، شلایین، شلاین): کلمه‌ای تورکی به‌ معنی ١-مسخره، شوخ، هرزه‌گو؛ ٢- گؤزه‌ل، باخیم‌لی، ٣-شخصی که ‌در تقاضا و اصرار و پافشاری در حد به ‌ستوه‌ در آوردن افراط کند، مبرم و سخت درگیرنده، بسیار گرفتار کننده، ابرام به طور افراط؛ ٣-مجازاً عاشق؛ معشوق شوخ و شنگ و بی تکلّف و بی آرایش؛ ٤-لایق، سزاوار، ... در اصطلاح «شاد -شالایین» هم دیده ‌می‌شود. شاید هم‌ریشه ‌با کلمات شلقین (غدار، دشمن، ستیزنده، خودسر، حیله‌گر، فریب‌کار، اصرار کننده، ابرام کننده ‌در کاری)، شلتماق (تزیین، تجمیل، زینت، آرایش)، شلقین خاتون (زن بی حیا، زن هرزه)، شللاقی (بی حیا، لاف‌زن، زن هرزه، اهل هیاهو)، شیلقین (بی ناموس، آدم بی عار، مزاحم، فرد کم‌عقل، شخص تنفرانگیز) در تورکی جغتایی؛ و شالاق (احمق، جار و جنجال کننده، بی عار، حرّاف، بی ارزش، شخص نابالغ، پسر بچه، شکمو، پرخور)، شالاق (وارفته)، شالاققا (شیطنت کننده)، شالاق‌قوز (چاخان، کسی که‌ کارها را بدون جدیت و به ‌صورت فورمالیته‌ انجام می‌دهد)، شالان‌قوز (گنده، ناشی)، شالقا (مجنون، بی شعور، ابله)، شالتاق (بی حیا، داد و فریاد کننده)، شالاقتا – شلخته (وار رفته، بی انضباط)، .... 

آرتیق: بعد از این

آل: سرخ

آنلادیم: درک کردم

اسلام ائلی: مسلمانان، اهل اسلام

اه‌فه‌ندی: حضرت، سرکار، جناب

اه‌مه‌ک‌دار: شخصی که در جایی و مقامی صادقانه و سال‌های طولانی خدمت کرده است، خانه‌زاد

اولونجا: با شدن، به ‌هنگام وقوع

اومید: امید

اونوتدون: فراموش کردی

ائل: مردم، اهالی

ایله: با

اینجیتمه‌ک: آزردن

ائی‌هات: هئیهات

ائیله‌دی: کرد

به‌ن: من

بیرده‌ن: ناگهان

به‌نزهیور: شبیه ‌است

بوتون بوتون: بوسبوتون، تماًماً، کاملاً

بیلمه‌م: بیلمه‌ره‌م، بیلمه‌زه‌م، نه‌می‌دانم

په‌ک: به‌ک،  به‌رک، خیلی

چاغ: وقت، زمان، هنگام

چه‌کمیش: کشیده

چهمه‌ن: چیمه‌ن، چیمگه‌ن، چمن

تورورموش: در اینجا به‌ معنی قورورموش، خشک می‌شد

درگاه: تیرگه - ده‌رگه، کلمه‌ای تورکی به ‌معنی محل تجمع و حضور در کاخ سلاطین، از مصدر تیرمه‌ک – ده‌رمه‌ک

ده‌یه‌ر : می‌خورد

ساریلیر: می‌پیچد

سه‌ن: تو

سئچینجه‌ک: با تشخیص دادن

سه‌نی: تو را

سین: تو

شیندی: شیمدی، ایندی، ایمدی، اکنون

قیلدیغی: آنچه‌ انجام داده

گوزه‌ل: زیبا

گؤنول: کونول، گؤیول، دل، قلب

گیده‌ر: می‌رود

می؟: آیا

ناصیل: چگونه، چه‌گونه، چه‌طور

نولا: چه ‌می‌شود

نیجه: نئجه، چطور، چه‌طور

نیجه‌کیم: نیته‌کیم، همان‌گونه‌ که، چنان‌چه

نئیله‌ییم: چه‌ کنم

یارا: زخم

یوز: صورت، عدد صد

یوز سویو: آبرو

یئتسین: به‌رسد

 

اسلامبول، اسلامبل، اسلام‌بول: ایستانبول، استانبول

رایگانی: در تداول عوام یگانه‌ و صمیمی و گستاخ و بودن افراد با یک‌دیگر، چیزی دریغ نه‌داشتن، فرقی میان خواسته ‌و مال و منال خود و دیگری نه‌نهادن

سِماط: رسته، صف، دسته، قطار

عنطاب: آنتپ، شهر غازی آنتئپ در آناتولی – تورکیه

قسطنطین، قسطنطنیه: ایستانبول، استانبول

کون و فساد: نابود شدن جزئی از موجود جوهری و پدید آمدن جزء دیگری برای آن، تعاقب اضداد

مظلم: بسیار شر، تیره، تاریک، بسیار تاریک، تار

مو زنی کردن: در نهایت استقامت و راستی بودن، اندک کجی نه‌داشتن، در نهایت حساسیت بودن و جزئی اختلاف را نشان دادن

هَمیون: همایون

وقایه: به ‌قول خود وفا کردن، تعهد دادن، قول

 

برای مطالعه‌ی بیشتر در حیات احمد هولاگو میرزا باهادیر خان و پدرش حسن‌علی قاآن شجاع السلطنه:

نواب حسن‌علی میرزای شجاع السلطنه، تالیف روزبه ‌قهرمان

قسمت اول: وضعیت جسمانی شاهزاده‌ حسن‌علی میرزای شجاع السلطنه

https://www.facebook.com/groups/602684319834522/posts/604158156353805/

قسمت دوم: زنان و فرزندان شازده ‌حسن‌علی میرزای شجاع السلطنه

https://www.facebook.com/groups/602684319834522/posts/604166119686342/

قسمت سوم: معرفى دو شير زن مشهور به‌ بركت وجودى شاهزاده‌ حسن‌على ميرزاى شجاع السلطنه

https://www.facebook.com/groups/602684319834522/posts/604185026351118/

قسمت چهارم: پسر ارشد شاهزاده ‌حسن‌علی میرزای شجاع السلطنه ‌به ‌نام شاهزاده‌ هلاکو میرزا ملقب به ‌بهادر خان

https://www.facebook.com/groups/602684319834522/posts/604509749651979


[1] لینک دانلود نسخه‌ی خطی تذکره‌ی خرابات که در تالیف این مقاله استفاده شده است: خرابات از شاهزاده ‌احمد هلاکو میرزا بن شجاع السلطنه‌ حسن علی میرزا بن فتح‌علی شاه ‌قاجار متخلص به‌ خراب قرن 13ق، شماره‌ی بازیابی: 15989، شماره‌ی مدرک کتاب‌خانه‌ی ‌مجلس: ‏10-13666

https://ketabpedia.com/%D8%AA%D8%AD%D9%85%D9%8A%D9%84/%D8%AE%D8%B1%D8%A7%D8%A8%D8%A7%D8%AA-%D8%A7%D8%B2-%D8%B4%D8%A7%D9%87%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D8%AD%D9%85%D8%AF-%D9%87%D9%84%D8%A7%DA%A9%D9%88-%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D8%A7-%D8%A8%D9%86/

[2] قوشوغون بوتؤوو:

مومکون ایسه ‌جیهان، نه ‌بو مطلب‌ده‌کی محال؟

بو مبحثِ غریب‌ده ‌اولدو زبان لال

دل‌خواهیم اوزره‌ آها داخی قالمادی مجال

عاکف! اوزاتما قصّه‌یِ غیری، بو سؤزده‌ قال!

عالم‌ده‌ آدم اولمادیغین شیمدی آنلادیم

عالم او عالم اولمادیغین شیمدی آنلادیم

[3] عنطاب: آنتپ، شهر غازی آنتئپ در آناتولی - تورکیه

[4] قوشوغون بوتؤوو:

گرچه ‌گه‌لدیک‌ده ‌نهاری بیزه‌ شام ائیله‌دی خط

لیک اوْ سرکشی عشّاقی‌نا رام ائیله‌دی خط

مرغِ وحشی ایسه‌ ده، صید ائده‌ریز اوْل شوخو

دانه‌یِ خالی‌نا که‌ندی‌سی‌نی دام ائیله‌دی خط

باغِ حسنون گولو وار، سونبولو وار، بولبولو وار

چه‌مه‌نی یوْخ‌دو، فقط گه‌لدی تمام ائیله‌دی خط

چار ابرولار ایله‌ الفتی تحصیل ائده‌ره‌ک

نیچه‌ بیچاره‌یی دل‌شاد و به ‌کام ائیله‌دی خط

راشد! ارزانی‌یِ کالایِ وصالا دائر

مژده ‌اوْلسون! بیزه ارسالِ پیام ائیله‌دی خط

[5] شاید منظور «قیرخ‌بولاق‌لی خلیفه مَحْمَدْ»، متخلّص به عاجز، از شعرای دربار عباس میرزا قاجار، متولد روستایی در منطقه‌ی گه‌رمه – ساراب، و فوت کرده در ٧٢ ساله‌گی است.

[6] در نسخه‌ی خطی «مفتی» آمده که اشتباه است. چرا که این شعر را خلیفه محمد که بنا به تذکره‌ی خرابات خود مفتی تبریز بود خطاب به والی شهر نوشته است.

[7] در نسخه‌ی خطی: شبستانِ حَریمِ وصله ‌مَحْرَم قێلدێغێ اغیار

[8] یوزسویو به‌ تورکی به‌ معنی آبرو است. اما یوز هم‌چنین در تورکی به‌ معنی عدد ١٠٠ است. شاعر با گفتن یوزسویو تؤکولدو، یعنی آبرو ریخته‌ شد، عدد ١٠٠ را از سال هزار و سیصد و سی و نه‌ که ‌به‌ حساب ابجد معادل کلمه‌ی دفترخانه ‌است کم کرده ‌و به‌ عدد  هزار و دویست و سی و نه، که‌ سال تاسیس دفترخانه  ‌است میرسد. مئهران باهارلی 

[9] شعر نصیر باکویی به تورکی شرقی در مدح سلطان اوْلجای‌تۇ خۇربان اۇۇدا (خدابنده) ایلخان‌لی

No comments:

Post a Comment