وزرای جمهوری اسلامی، اکثریت تورک و اقلیت فارس در ایران، و سرشماریهای
عمومی
مئهران باهارلی
Saturday,
February 18, 2012
http://demoqrafi.blogspot.com/
سؤزوموز
١-اخیرا دو تن از عالیرتبهترین مقامات دولت جمهوری اسلامی ایران، علی اکبر صالحی وزیر امور خارجه و حمیدرضا حاجی بابائی وزیر آموزش و پرورش به مناسبتهائی به ترکیب زبانی و ملی مردمان ساکن در ایران اشاره کرده و تثبیتهای مهمی را بیان نمودهاند:
الف-علی اکبر صالحی، وزیر امور خارجهی جمهوری اسلامی ایران در اولین
ماه سال ٢٠١٢ به هنگام دیدار خود از تورکیه حین مصاحبهای در شهر آنکارا اعلام
نمود «٤٠ درصد از مردم ایران تورکزبان هستند»[1].
با توجه به این که اصطلاح «تورکزبان» یکی از کودهای رسمی و جایگزین دولتی برای
نام ملی «تورک» در ایران است، اعتراف وزیر امور خارجهی ایران به تورکزبان
بودن ٤٠ درصد از مردمان ساکن در ایران، به معنی اقرار رسمی به تورک بودن
٤٠ درصد از جمعیت این کشور است.
ب- حمیدرضا حاجی بابائی، وزیر آموزش و پرورش جمهوری اسلامی ایران، در سال ٢٠٠٩ اعلام کرد «٧٠ در صد از مردم ایران دوزبانه هستند»[2]. در ایران زبان فارسی به عنوان یک زبان اجباری و رسمی از سوی دولت به غیر فارسزبانها آموزانده – تحمیل میشود. در این کشور، تنها این قسمت از غیر فارسزبانها میتوانند دوزبانه (در فارسی و یک زبان دیگر) خوانده شوند. جمعیت تکزبانههای ایران، مرکب است از آن قسمت دیگر از گروههای غیر فارسیزبان که زبان فارسی را نهمیدانند، به علاوهی فارسها که نوعا تکزبانهاند و زبان هیچ ملت دیگر ساکن در ایران را نهمیدانند. با توجه به این حقیقت، اعتراف وزیر آموزش و پرورش ایران به یک زبانهبودن ٣٠ درصد از مردمان ساکن در این کشور (مرکب از فارسها و گروههای غیر فارس که زبان فارسی را نهمیدانند)، به معنی اقرار رسمی به حداکثر ٣٠ درصد بودن فارسها، و یا فارس و فارسزبان بودن کمتر از ٣٠ درصد از اهالی ایران است.
با
کنار هم گذاردن تثبیتهای این دو وزیر دولت جمهوری اسلامی ایران، نتیجهی منطقی
حاصله چنین است:
الف-در
دههی اول قرن بیست و یکم، ملت تورک با ٤٠ درصد، اکثریت نسبی جمعیت مردم ایران را
تشکیل میدهد.
ب-ملت
فارس با جمعیتی کمتر از ٣٠ درصد کل اهالی ایران، دومین گروه و یا اقلیت ملی در این
کشور است.
ج- دیگر ملتهای ساکن در ایران مجموعا بقیهی ٣٠ درصد اهالی ایران را تشکیل میدهند.
٢- ایران کشوری چندملتی است که در آن هیچ ملت و گروه ملی اکثریت مطلق جمعیت را تشکیل نهمیدهد. در این کشور، اکثریت را اقلیتها تشکیل میدهند. بر اساس منابع تاریخی و روشهای علمی میتوان ترکیب جمعیتی ایران در مقاطع زمانی مختلف و روند تغییرات حادثه در آن را با دقت کمابیش قابل قبولی بهدست آورد. ایضا دولت ایران میتواند ترکیب زبانی و ملی مردمان ایران امروز و آمار جامع جمعیت ملتهای ساکن در این کشور و زبانهایشان را با روشهای علمی و استانداردهای بین المللی به شکلی شفاف و دقیق تهیه کرده و منتشر نماید. اما دولت ایران هرگز چنین آماری را تهیه و منتشر نهکرده است.
٣- شکایت و تثبیت کسروی: تورکها اکثریت و فارسها اقلیت هستند
سید
احمد کسروی، یک آزربایجانگرای پانایرانیست هم که متوجه این نقیصه و وضعیت غیر
طبیعی شده بود، به سال ١٩٢٢ در مقالهی «اللغة التركية في ايران» [زبان تورکی در
ایران] به زبان عربی، از نهبود آمار رسمی و دولتی ترکیب زبانی-ملی مردمان ایران
شِکوه و ابراز اومیدواری کرده بود که دولت ایران برای روشن ساختن ترکیب زبانی و
ملی مردمان ایران یک سرشماری برگزار کند:
«ومن
المتعذر اليوم الحكم بغلبة احد الفريقين على الآخر في كثرة العدد لأن ذلك بما لا
يتبين الا بعد احصاء النفوس وتفريق التركي عن الفارسي ، ولم تحص حكومة ايران حتى
اليوم رعاياها وسكان بلادها فكيف بتمييز الفارسي عن التركي ولكن الحزر والتخمين
ربما يدفعان الباحث الى الاعتقاد باكثرية الأتراك».
ترجمه (از عربی توسط مئهران باهارلی): «امروزه قضاوت در مورد اکثریت بودن و افزونی یک گروه بر گروه دیگر از نظر تعداد غیر ممکن است. زیرا این امر تنها پس از سرشماری مردم و مشخص و تفریق کردن تورکها از فارسها آشکار میشود. حکومت ایران تا به امروز اتباع و جمعیت کشور خود را [به لحاظ زبانی و قومی] سرشماری نهکرده است. پس چهگونه میتوان فارسها را از تورکان مشخص کرد. اما حدس و گمان [عالمانه] ممکن است محقق را به این باور سوق دهد که تورکها در اکثریت هستند». (پایان ترجمهی فارسی نقل قول عربی از سید احمد کسروی).
(نوت: ترجمهی انگلیسی مقالهی عربی احمد کسروی توسط Evan Siegel مسالهدار، و ترجمهی فارسی آن توسط احمد امیر فرهنگی و پروفسور محمّدعلی شهابی شجاعی با مقدمهی رضا همراز بسیار مخدوش و مغلوط و نارسا است. ترجمهی دقیق و کلمه به کلمهی مقالهی مذکور کسروی از اصل عربی توسط این جانب در سؤزوموز منتشر خواهد شد).
نکتهی
مهم دیگر در مقالهی کسروی اعتراف او به واقعیت اکثریت بودن تورکها در ایران است:
«ولكن الحزر والتخمين ربما يدفعان الباحث الى الاعتقاد باكثرية الأتراك» (حدس و
گمان [عالمانه] ممکن است محقق را به این باور سوق دهد که تورکها در اکثریت
هستند). البته کسروی در آثار دیگر خود هم به واقعیت اقلیت بودن فارسها در
ایران اشاره کرده است: «فارسی کتابی زبان رسمی مملکت ما است. لیکن بیش از یک
ثلث از مردم ایران آن را نهمی دانند». (احمد کسروی: تواریخ طبرستان و یادداشتهای ما).
یک قرن پس از نگارش مقالهی کسروی، دولت ایران هنوز حتی یک سرشماری در بارهی ملتهای ساکن در ایران و زبانهایشان انجام نهداده است. در نتیجه امروز هیچ مرجع و مرکز رسمی در ایران در بارهی تعداد واقعی نفوس ملل تورک، فارس، کورد، بلوچ ، تورکمن، عرب، لور، لار، گیلگ، تبری، خلج، و . . . و شمار دقیق متکلمین به زبانها و لهجههای گوناگون آنها را در دسترس نیست.
٤- پس از تاسیس جمهوری اسلامی ایران، سرشماری عمومی نفوس و مسکن به تقریب هر ده سال یک بار در سالهای ١٣٦٥ و ١٣٧٥ و ١٣٨٥ بهاجرا درآمده است. در این سرشماریها پرسشهای مختلفی از جمله در بارهی وضع معلولیت (قطعی پا و دست و نخاع)، دین، تابعیت (ایران، افغانستان، عراق و...)، وضعیت شغل و تحصیلات، متراژ محل سکونت، دفعات تغییر وضعیت از بدون همسر به دارای همسر، نوع سوخت مصرفی در محل سکونت، نوع مصالح به کار گرفته شده در محل سکونت، علل تغییر محل اقامت و ..... پرسیده شده، اما در هیچ کدام پرسشی در بارهی هویت زبانی (مادری-تاریخی) و هویت ملی افراد (به اصطلاح دولتی هویتهای قومی) گنجانده نهشده است. در شناسنامهها و کارتهای ملی صادر شده در این نظام نیز هرگز به موضوع زبان و ملیت پرداخته نهشده است. در اولین سرشماری جهموری اسلامی، انتظار میرفت که حکومت جدید اسلامی به نام اخوت اسلامی و دوری از سیاستهای نژادپرستانه و ملیگرای فارسی افراطی رژیم قبلی، در این زمینه اقدام کند، اما این انتظار برآورده نهشد. در سرشماری سال ١٩٨٧ سوالی در بارهی زبان مادری ساکنان ایران در پرسشنامهها چاپ شد، اما این پرسش چند روز قبل از انجام سرشماری از لیست سوالاتی که میباید پرسیده شوند حذف گردید و در نتیجه هرگز از مردم پرسیده نهشد. در سرشماری سال ٢٠٠٧ در جزوهی مرکز آمار ایران به نام «کلیاتی در مورد سرشماری نفوس و مسکن»، زبان به عنوان یکی از پرسشهای مطرح در پرسشنامهی سرشماری ذکر شده بود، با این همه در خود فورمهای سرشماری پرسشی در بارهی زبان مردم نیامده بود. (به دلیل نهبود پرسشهایی در بارهی زبان در فورمهای سرشماری سال ٢٠٠٧، ادعای ناسیونالیستهای افراطی فارس در بارهی نتایج این سرشماری به عنوان «دادهای بهروز شده برای اثبات اکثریت بودن فارسها و پائین آوردن درصد تورکها»، و سخن از بهروز بودن و یا نهبودن این سرشماری - در مورد ترکیب ملی و زبانی ساکنان ایران – نادرست و بی معنی است).
٥- دولت ایران - مشروطیت (١٩٠٦-١٩٢٥)، - رژیم پهلوی (١٩٢٥-١٩٧٩) و - جمهوری اسلامی (١٩٧٩ تاکنون) - علاقهای به جمعآوری اطلاعات بایسته و آگاهی لازم از جمعیت زبانی ایران و این که چه زبانهایی و با چه نفوسی در این کشور زندهگی میکنند نهداشته، حتی از آشکار شدن حقایق و اطلاعات و آگاهی به ترکیب زبانی و اتنیکی-ملی جمعیت ایران هراس و وحشت داشته است. نهبود پرسش مربوط به زبان و ملیت در سرشماریهای نظام جمهوری اسلامی و عدم مبادرت به جمع آوری آمار زبانی در ایران از سوی دولت تهران و بی توجهی وی به این مساله، ناشی از همین هراس و وحشت است:
آ- زبان تورکی تا سال ١٩٢٥ اقلا به مدت هزار سال یکی از زبانهای دولتی و رسمی دوفاکتوی دولتهای تورک-موغول حاکم بر ایران بود. در نیمهی دوم این یک هزار سال (قرون ١٦-٢٠) تورکها «اکثریت مطلق» قلمروی آن دول را تشکیل میدادند. پس از انعقاد عهدنامههای تورکمانچای و گلستان که به موجب آنها سرزمینهای تورکنشین قفقاز جنوبی (و بعدها خوارزم و بخشهای جنوب تورکمنستان طبق قرارداد آخال، ...) با تراکم جمعیتی تورک بسیار بالا از بدنهی دولت قاجار جدا و به روسیهی تزاری الحاق شدند، در صد جعمیت تورک در ایران قاجاری کاهش یافت (قفقاز جنوبی عمدتاً تورکنشین، در آن دوران دارای متراکمترین جمعیت در تمام قلمروی کشور بود). با این همه بیش از نیمی و یا «اکثریت مطلق» جمعیت کشور هنوز تورک بود. حتی تا سالهای پایانی دورهی ناصرالدین شاه، اکثریت اهالی پایتخت قاجار تهران و یا شهر ناصری هم، تورک و تورکزبان بود. این وضعیت از اوائل قرن بیستم که سیاست دولتی و رسمی نسلکشی زبانی و ملی تورک در ایران آغاز و روند فارسسازی اجباری به روند تاجیکشوندهگی - فارسشوندهگی طبیعی که قبلا در طول تاریخ (غزنویان، سلجوقیان، صفویان، ...) وجود داشت اضافه شد، شروع به تغییر کرد.
حاکمیت و دولت ایران پس از اشغال تهران پایتخت دولت تورک قاجار در سال ١٩٠٦ توسط مشروطهطلبان انگلیسی و متحدین ضد تورک آنها پارسییان هند، داشناکها و دیگر ناسیونالیستهای ارمنی، تروریستهای مجاهد و فدایی قفقازی، ماسونها، مانقورتهای تورک انجمن آزربایجان و مشروطهطلب افراطی، باستانگرایان، بختیاریهای آنگلوفیل، ... در انحصار اقلیت فارس (تاجیکهای غربی سابق) قرار گرفت. پس از به حاکمیت آورده شدن عنصر قومی و اقلیت فارس که در آغاز قرن بیستم صرفا ٥-١٥ درصد جمعیت بومی کشور را تشکیل میداد توسط بریتانیا و دیگر دولتهای استعماری اوروپائی، ایدئولوژی رسمی دولت ایران در فاصلهی انقلاب مشروطیت (١٩٠٥-١٩٠٦) تا تاسیس دولت پهلوی (١٩٢٥) و در یک صد سال گذشته، در راستای آفریدن ملت تکزبانهی ایران و دولت – ملت فارس، همواره تنوع ملی و تا این اواخر تنوع زبانی مردمان و کثیرالمله بودن این کشور را انکار میکند، تمام جمعیت ایران را از یک ملت و یک زبان و یک نژاد معرفی کرده و با انجام تبلیغات بسیار حجیم و صرف سرمایههای نجومی، تلاش میکند تا نشان دهد در ایران به طوری معجزهآسا و استثنائی و بر خلاف دیگر کشورهای جهان و منطقه، مرزهای سیاسی کشور به طور و عینا در تطابق کامل با مرزهای ملی، نژادی و زبانی است، و در داخل این مرزها تمام مردمان ایران فارسیزبان هستند، .... آشکار شدن واقعیتها در بارهی ترکیب زبانی متنوع و برملا شدن خصلت چندملتی بودن مردمان ساکن در ایران توسط سرشماریهای علمی و دقیق در بارهی زبانها و قومیتها، ایدئولوژی و گفتمان رسمی نظام حاکم در مورد ملت واحد ایران و دولت – ملت ایران و .... را به زیر سوال خواهد برد. بنابراین از انجام آن جلوگیری میشود.
ب- دولت ایران، در یک صد سال گذشته سیاست فارسسازی و یکسانسازی ملتها و زبانهای موجود در ایران را – به نفع اقلیت قومی فارس و به ضرر اکثریت غیر فارس - به عنوان سیاست رسمی خود اختیار نموده است. زیرا فارسها و یا فارسیزبانها (تاجیکهای غربی سابق)، یک اقلیت اتنیکی-ملی در جامعهی ایران هستند و سیطره و حاکمیت اقلیت قومی فارس بر اکثریت غیر فارس، وضعیتی ضد انسانی، استبدادی، استعماری، نژادپرستانه و نامشروع است. یکی از علل اجتناب دولت ایران از جمعآوری اطلاعات واقعی و کسب دانش در خصوص آمار دقیق زبانی و ملی در ایران، درک واقعیت نامشروع بودن از سوی خود دولت ایران است. دولت ایران از این هراسناک است که با عیان شدن آمار واقعی ترکیب اتنیکی-ملی مردمان کشور، مشروعیت ادعای تمثیل ملی - اتنیکی سیستم فارس موجود بیش از پیش از بین رفته و حاکمیت سیاسی انحصاری عنصر قومی اقلیت فارس بر ایران کثیرالمله دوچار تزلزل گردد.
ج-وجود پرسش زبان در سرشماریهای دولتی و جمعآوری و ثبت و انتشار دادهها و اطلاعات به دست آمده از آنها، رسمیت دادن به هویت اقوام و زبانهای گوناگون رایج در ایران و پذیرفتن رسمی وجود آنها تلقی میشود. این گونه رسمیت دادنها خواهناخواه و به نوبهی خود، به مرور زمان زمینهساز به رسمیت شناختن حقوقی آنها، حتی احقاق حقوق ملی و زبانی گروههای مذکور و سهمخواهی آنها میشود. از این رو دولت ایران در هیچ سرشماری دولتی به مسالهی هویتهای زبانی و ملی مردمان ساکن در ایران نهمیپردازد. حتی هستهی ایدئولوژیک ناسیونالیست افراطی فارس در حاکمیت که دارای تمایلات و افکار استعمارگری و نژادپرستی است، از بردن نام این زبانها در دیگر اسناد رسمی و دولتی نیز اکیدا اجتناب میکند. به عنوان مثال در قانون اساسی جمهوری اسلامی به ویژه اصل ١٥ آن که در بارهی زبانها و خطهای آنهاست، اصطلاح کلی، مغلق و مبهم «زبانهای محلی و قومی» استفاده شده است. اما نه در این اصل و نه در هیچ اصل دیگری، نام تورکی یک زبان عمده و سراسری در ایران، و هیچ کدام از دیگر زبانهای منطقهای رایج در ایران، به جز فارسی، مانند کوردی، بلوچی، عربی، تورکمنی، لوری، لاری، ... به اسم ذکر نهشده است.
د-یکی دیگر از دلائل اجتناب دولت ایران از طرح سوال مربوط به زبان و هویتهای زبانی در ایران، خواست وی به داخل نهکردن بحث زبان به گفتمان سیاسی و اجتماعی کشور و کومک نهکردن به آکتوال شدن آن است. زیرا دولت فارسمرکز ایران به خوبی میداند مطرح شدن هویتهای زبانی در رسانهها و گفتمانهای اجتماعی و سیاسی سراسری ایران و حتی اوپوزیسیون خارجنشین، لاجرم ارتقاء سطح توقعات گروههای زبانی غیر فارس و به ویژه ملت تورک را به دنبال خواهد داشت. از همین روست که دولت ایران و نخبهگان اولتراناسیونالیست فارس پوزیسیونی و اوپوزیسیونی، تابوئی در حول و حوش زبانهای غیر فارسی در ایران به منظور به حاشیه راندن زبان و هویت ملی ملل مسلمان غیر فارس ساکن در ایران، مخصوصا در مورد به زیر سوال کشیدن موقعیت ادعایی «ملی» و «رسمیت انحصاری» فارسی ایجاد نمودهاند. آفریدن ترمینولوژی و ادبیاتی چون خردهفرهنگ، تحمیلی، بیگانه، محلی، لهجه و یا گویش نامیدن زبانها و فرهنگهای ملل غیر فارس، یکی دیگر از متودهای این تابوسازی است که از سوی دولت ایران و نخبهگان اولتراناسیونالیست فارسی با انگیزههای استعمارگری و نژادپرستی جا انداخته شده و به طور گستردهای در ادبیات سیاسی و اجتماعی و رسانههای فارسی بهکار میرود.
٦-از دیگر دلائل هراس دولت ایران از تهیهی آمار صحیح در بارهی ترکیب زبانی مردم ایران، خوف وی از برملا شدن واقعیتها در بارهی وضعیت دموگرافیک و جوغرافیایی دو زبان فارسی و تورکی و فارسها و تورکها است. بر خلاف همهی زبانهای رایج در ایران، تورکی زبانی است کهگروههای متکلم بدان تاریخا در سرتاسر جوغرافیای ایران ساکن بودهاند و به عبارت دیگر، تورکی در ایران نه یک زبان محلی و منطقهای، بلکه یک زبان «سراسری» است. علاوه بر آن، زبان تورکی به تخمین عالمانهی بسیاری از صاحبنظران نه زبان یک اقلیت، بلکه زبان «اکثریت» نسبی مردم در ایران است. به واقع این زبان فارسی است که بزرگترین زبان اقلیتی در ایران بوده و به لحاظ متکلمین در جایگاهی بعد از زبان تورکی قرار دارد. آگاهی افکار عمومی بدین واقعیتها، بی شک در کوتاهمدت منجر به به زیر سوال کشیده شدن وضعیت حقوقی این دو زبان در ایران و با توجه به عرف تاریخی موجود در دولتمداری تورک که به موجب آن همیشه در اییران چند زبان رسمیت داشت، و نیز عرف موجود در منطقه که در اغلب کشورهای همسایه دو زبان در سطح کشوری و توسط قانون اساسی رسمی اعلام شدهاند، منجر به ارتقاء موقعیت زبان تورکی به عنوان زبانی رسمی دوژور کشوری - در مقیاس سراسری و دولت مرکزی و توسط قانون اساسی - خواهد شد. با این وصف، انجام اولین سرشماری نفوس واقعی و صحیح در ایران و حصول دادههای آن در بارهی دو زبان تورکی و فارسی، مترادف خواهد بود با آغاز روند پایان یافتن رسمیت انحصاری زبان فارسی در ایران.
٧- از دیگر دلائلی که دولت ایران برای تهیهی آمار زبانها و ملتهای ساکن در ایران اقدامی نهمیکند، این است که نیت و قصدی برای برنامهریزیهای فرهنگی، آموزشی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی جهت توسعه و رفع نیازهای جوامع زبانی و ملی غیر فارس نهدارد. اجراء سرشماریهای عمومی نفوس و مسکن پریودیک و دقیق یکی از اساسیترین و مطمئنترین ابزارها برای شناخت کشورها از ویژهگیهای اقتصادی و اجتماعی و فرهنگیشان است. تهیهی آمار صحیح ترکیب زبانی، اتنیکی-ملی و عقیدتی-مذهبی مردمان ساکن در یک کشور، آگاهی از تعداد جمعیت گروههای مذکور و انتشار آمارهای رسمی در مورد آنها برای هرگونه برنامهریزی فرهنگی، آموزشی، سیاسی، اداری و برای مدیریت این جوامع و نظارت و ارزیابی بر خدمات و فعالیتهای عرضه شده در سطح ملتها و مناطق ملی از سوی دولت و تصمیمسازان و تصمیمگیران ضروری است. چنانچه مرکز آمار جمهوری اسلامی ایران در جزوهی «کلیاتی در مورد سرشماری نفوس و مسکن ١٣٨٥، ٦ تا ٢٦ آبان ماه» تاکید میکند: «با در اختیار داشتن آمار و اطلاعات صحیح، دولت میتواند نیازهای جامعه را به درستی تشخیص دهد و سپس برنامههای توسعهی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را بر اساس نیازهای واقعی تنظیم کند و بودجهها را به درستی تخصیص دهد، تا در حداقل زمان ممکن، حداکثر رشد و توسعه ممکن شود ....». از این تثبیت منطقا و با برهان خلف میتوان نتیجهگرفت از آن جائی که دولت جمهوری اسلامی ایران هیچ گونه اقدامی برای به دست آوردن آمار و اطلاعات صحیح در بارهی ترکیب زبانی-لهجهای و ملی -اتنیک مردمان ساکن در ایران انجام نهداده و نهمیدهد، این امر بدان معنی است که این دولت نیتی برای تشخیص نیازهای جوامع زبانی و ملی- اتنیکی ساکن در ایران، تنظیم برنامههای توسعهی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بر اساس نیازهای واقعی جوامع مذکور و ممکن نمودن توسعه و رشد آنها نهدارد و یا قصدا برای جلوگیری از توسعهی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کشور تلاش میکند. با حرکت از این نکته به عنوان نمونه معلوم میشود مصوبهی اخیر حکومت احمدینژاد برای تدریس اختیاری دو واحد اختیاری زبانهای غیر فارسی تحت نظارت فرهنگستان زبان فارسی در دانشگاهها، عوامفریبی و دروغی بیش نیست. زیرا اگر نظام فارسی حاکم در صدد مقابله با اضمحلال زبانهای غیر فارسی رایج در ایران میبود و یا قصدی برای حفظ و تقویت و رشد و توسعهی آنها داشت، میبایست مرکز آمار ایران مقدمتا در سرشماریهای عمومی مسئلهی زبانها و هویتهای اتنیکی-ملی مردمان ساکن کشور را جدی گرفته و با طرح سوالاتی به جمعآوری اطلاعات در این موارد و انتشار آنها اقدام مینمود. مصوبات دولت در مورد آموزش زبانهای غیر فارسی در حالی که از ترکیب و آمار گروههای زبانی و ملی ساکن در قلمروی خود بیخبر است، چهگونه میتواند جدی گرفته شود؟
٨-حق دستیابی انسانها به اطلاعات صحیح در بارهی خود و پیرامون خود، حق بنیادین بشری است. افکار عمومی این حق را دارد که در بارهی کشوری که در آن زندهگی میکند و یا جامعهی زبانی و ملیای که بدان منسوب است به دادههای واقعی دست یابد و از دست یافتن بدانها محروم نهشود. اما از آن جائی که حقوق شهروندان و حقوق گروههای ملی و اجتماعی مخصوصا ملت تورک و دیگر ملل غیر فارس، نوعا جایگاه و ارزشی تعیین کننده در نظام تفکری رهبران و سران جمهوری اسلامی ایران نهدارد، این حق شهروندان ایران و گروههای زبانی و ملی آن از سوی دولت ایران محترم شمرده نهشده و حتی بر عکس به طور سیستماتیک و گسترده و پیوسته زیر پا گذارده میشود. در نتیجه عامهی مردم ایران و به ویژه گروههای زبانی و ملی، به طور اصولی از حق خود به دست یافتن به اطلاعات صحیح و آمار در بارهی خودشان محروم نگاه داشته شدهاند.
٩-علی رغم آنچه فوقا گفته شد، در سالهای اخیر به مسئلهی زبان از سوی دولت ایران از جمله در برخی از انتشارات مرکز آمار ایران و یا اظهارات مقامات رسمی دولت جمهوری اسلامی- مانند اظهارات وزیر خارجهی ایران مبنی به تورک زبان بودن ٤٠ درصد از مردم ایران - اشاراتی جسته و گریخته میشود. این امر دلائل گوناگونی دارد:
الف-یکی از دلائل تعلل دولت جمهوری اسلامی ایران در اجرای قوانین مصوبه و مسکوت گزارده شدهی خود او مربوط به آموزش زبانهای ملی در مدارس، اومید به به بار نشستن سیاست فارسسازی و آسیملیه شدن جمعیت هر چه بیشتری از گروههای ملی ایران در فارسها قبل از هر نوع تشبثی در اجرای این قوانین و مصوبات است. تاکتیک دولت ایران و قومیتگرایان فارس آن است که مسالهی زبانهای غیر فارسی و از جمله تعلیم و تعلم بدانها در مدارس و اصل پانزده قانون اساسی و .... را آن قدر با مانورهای گوناگون کش و قوس بهدهند و نخبهگان تورک و دیگر ملل فارس را اومیدوار و سرگرم کنند و بازی دهند که در این حین زبانهای غیر فارسی و در راس آنها تورکی – در نتیجهی فارس شدن شتابان نسلهای جدید در مدارس و زیر بومباران رسانهها و ... که در جریان است - بالکل از کشور ریشهکن شود و دیگر مسالهای به اسم زبانهای غیر فارسی و اقوام و ملیتها و ... در ایران وجود نهداشته باشد. دموگرافی همه چیز است. وقتی زبانی و ملتی به لحاظ فیزیکی نیست و نابود شود، مسالهی زبان و مسالهی حقوق ملی او هم عملا ناموجود خواهد شد.
ب- سیاست فارسسازی و آسیملاسیون ملتهای غیر فارس با برنامهریزیهای خرد و کلان، همهساله به تعداد کسانی که فارسزبان نامیده میشوند میافزاید و زبان فارسی را به تدریج به زبان اکثریت مردم ایران تبدیل میکند. چنان چه در آغاز قرن بیستم صرفا ٥-١٠ درصد مردمان ایران قادر به تکلم بهزبان فارسی بودند، اما امروز اکثریت مطلق مردمان ایران قادر به تکلم به این زبان هستند. به موازات این دگرگونی تحمیلی و افزایش جمعیت فارسزبانها، خوف و اباء رژیم از آشکار شدن آمار زبانها و هویتهای غیر فارسی که اکنون در سایهی سیاستهای استعماری و نژادپرستانهی وی تبدیل به «خردهزبانها» و «خردهفرهنگها»ی اقلیتهای کمشمار و رو به اضمحلال شدهاند نیز تدریجا تقلیل مییابد.
ب-یکی دیگر از علل شروع به ذکر شدن مسئلهی زبانهای غیر فارسی به انحاء مختلف توسط برخی مقامات دولتی و مراکز رسمی، تلاش آنها برای فریب افکار عمومی جهانی و مجامع بینالمللی است. در سالهای اخیر با فعالیت و پشتکار فعالین و انجمنهای سیاسی و حقوق بشری منسوب به ملل غیر فارس ساکن در ایران، افکار عمومی جهانی و مجامع بینالمللی آگاهیهای معینی در بارهی گروههای زبانی و اتنیکی و عقیدتی در ایران کسب کرده و نسبت به نقض حقوق بشری و گروهی آنها حساستر شدهاند. حتی در چند قطعنامهی مجامع بینالمللی مانند سازمان ملل متحد و اتحادیهی اوروپا به نقض حقوق گروههای زبانی و اتنیکی و اعتقادی اشاره و دولت جمهوری اسلامی از این بابت محکوم شده است. در این رابطه اخیرا «کومیتهی مبارزه برای ریشهکن کردن تبعیضات نژادی» وابسته به سازمان ملل در گام بسیار مهمی، به نهبود آمار و دادهها در بارهی ترکیب اتنیکی و نژادی مردمان ایران، علی رغم انجام شدن آخرین سرشماری عمومی نفوس در این کشور به سال ٢٠٠٧ اشاره کرده است. به گفتهی متخصصین این کومیته، فقدان همچو آمار و دادههائی، امر تثبیت موارد تبعیض نژادی در ایران و مبارزه برای ریشهکن کردن آن را بسیار دشوار میسازد.
١٠- مشخص کردن ترکیب واقعی ملی و زبانی مردمان ساکن در ایران به طور دقیق تنها با روشهای علمی میسر است و با دموکراتیزاسیون جامعه و دولت ایران تسهیل میشود. آمار معتبر آن است که از سوی مراکز متخصص و صلاحیتدار زبانشناسی و انسانشناسی و مردمشناسی و دانشگاهی و یا دولت با رعایت اصول و شرایط ضرور و به طور پریودیک به دست آید. اگر واقعا خواهان آن هستیم که اطلاعات دقیقی در بارهی ترکیب ملی و زبانی مردم ایران داشته باشیم، به جای بازی با واقعیتها و تحریف دادهها و نشخوار کردن جعلیات بی پایه، نادرست و بی ربط مراجع و شخصیتهای بی صلاحیت - کاری که ناسیونالیستهای فارس انجام میدهند - باید بر دولت ایران فشار آورد که در سرشماریهای عمومی در بارهی هویت ملی و زبانی شهروندان و اقلا والدین و پدربزرگ – مادربزرگهای آنها (برای تعیین تعداد فارسشدهگان نسلهای اخیر و تورکتبارهای فارسزبان) نیز پرسیده شود. در کنار آن لازم است این سرشماریها در شرایط و استانداردهای قابل قبول بینالمللی و در اتموسفری آزادانه، به طور شفاف، بی طرفانه و قطعیا با حضور ناظران و نمایندهگان سازمانهای بینالمللی از جمله سازمان ملل، کونفرانس اسلامی، کشورهای همسایه و تشکیلات کشورهای تورک انجام گیرد. البته قبل از آن، باید به سیاست تحقیر و تضییق رسمی و دولتی هویتهای غیر فارس در ایران پایان داد تا جواب مردم به سوالات پرسیده شده حتیالمقدور واقعی و صحیح و بدون ترس و خوف، خودکمبینی و تاثیرات سیاستهای استعماری و پیشداوریهای نژادپرستانه و فارسسازی و یکسان سازی و ... باشد.
١١-ناسیونالیستهای افراطی فارس در داخل حاکمیت و خارج آن، همیشه به تخمینهای تورکها در بارهی درصد جمعیتشان اعتراض میکنند، با این ادعا که در ایران سرشماری زبانها انجام نهگرفته است. در حالی که نهبود سرشماری زبانها، در درجهی اول ادعای خود ناسیونالیستهای فارس در بارهی اکثریت نهبودن تورکها و یا اکثریت بودن فارسها را بیارزش و بیپایه میکند. از طرف دیگر ناسیونالیستهای افراطی فارس با انجام سرشماریهای زبانی – قومی هم مخالفت میکنند. تا زمانی که دولت ایران با حسن نیت اقدام به انجام سرشماریهای عمومی علمی، دقیق، بی طرفانه و تحت نظارت مراکز بینالمللی در بارهی زبان و هویتهای ملی ساکنان ایران نهکند، تورکهای ساکن در این کشور باید تخمینهای علمی و مستند خود – مبنی بر اکثریت نسبی بودن تورکها در ایران و دومین اقلیت ملی بودن فارسها - را مبنای عمل سیاسی و گفتمانهای خود قرار دهند و بر آنها اصرار ورزند. اگر دولت ایران و یا شخصها و مراکز فارسی اعتراضی به این تخمینها دارند، برای پوچ و باطل کردن آنها، میبایست برای ایجاد شرایط انجام سرشماریهای عمومی علمی، دقیق، بی طرفانه و تحت نظارت بینالمللی در بارهی زبانها و هویتهای ملی ساکنان ایران – از جمله با آوردن فشار بر دولت ایران- تلاش کنند. تا آن زمان اکثریت نسبی مردم ایران تورک، و فارسها همچنان دومین گروه ملی ساکن در این کشور بعد از تورکها باقی خواهند ماند.
گئرچهیه هو!!
No comments:
Post a Comment