موللا نصرالدین: شاهِ قاجارین یئرینده پَهلَوی خان اولدو شاه
مئهران باهارلی
آنچه در تاریخنگاریهای ایرانی و آزربایجانی و ایرانشناسی غربی با نام «انقلاب مشروطیت ایران» مشهور است، یک حرکت ضد تورک با سردمداری اوروپای صلیبی و ناسیونالیستهای فارس، برای ساقط کردن دولت تورک قاجار در ایران، و آخرین مرحله از کشمکش تاریخی «توران – ایران» و یا «تورک – تاجیک» (فارس) در این کشور بود. جنبش مشروطیت («مشروطهطلبی غیر بومی و افراطی پانایرانیست و ضد تورک»، در مقابل «مشروطهطلبی بومی و معتدل قاجاری و تورکگرا») با اشغال تهران توسط قوای نیابتی دولتهای صلیبی (داشناکها، مانقورتهای انجمن آزربایجان، بختیاریها، مازنیها، تروریستهای قفقازی، ازلیها، ماسونها، پارسیهای هندوستان، ....) و خلع محمدعلی شاه از سلطنت، عملا دولت حاکم بر ایران – قاجار – را از یک دولت تورک به یک دولت فارس مبدل ساخت. اما هنوز در راس آن سلطان احمد شاه که کودکی صغیر بود، به طور اسمی و فیگوران قرار داشت. این مساله هم با کودتای سردار سپه در سال ١٩٢١ و سپس ساقط کردن سلسلهی قاجار و تاسیس سلسلهی پهلوی در سال ١٩٢٥ حل قطعی خود را پیدا کرد.
یکی از بزرگترین خیانات تاریخنگاری آزربایجانی و جریان آزربایجانگرایی، تقدیم حرکت شدیدا ضد تورک مشروطیت («مشروطهطلبی غیر بومی و افراطی پانایرانیست»)، به صورت یک حرکت مترقی و رهبران گؤزقامان و مانقورت آن به صورت شخصیتهای ملی برای مردم تورک است. حال آن که هویت ملی انقلاب مشروطهی ایران به عنوان یک حرکت ناسیونالیستی ایرانی-فارسی، و ماهیت ضد تورک آن در آن دوره اظهر من الشمس بود. از دیگر مغلطههایی که انجام گرفته آن است که ظهور سردار سپه و سپس رضا شاه، به عنوان توقف و پایان یافتن مشروطیت عرضه میشود. حال آن که کودتای سردار سپه و تاسیس سلسلهی پهلوی، ادامه و نتیجهی طبیعی جنبش ضد تورک مشروطیت («مشروطهطلبی غیر بومی و افراطی پانایرانیست و ضد تورک»)، و متحقق کردن اهداف استراتژیک آن یعنی پایان دادن به حاکمیت تورک بر ایران، تبدیل دولت ایران به یک دولت فارس و تمام ایران به مستعمرهی فارسستان، نسلکشی زبانی و ملی ملت تورک ساکن در ایران و فارسسازی کامل او بود.
در این مقاله نوشتهای در تائید تثبیتهای فوق را از نشریهی موللانصرالدین نقل کردهام. در این نوشته که مطلبی طنز شامل دو قسمت شعر ترکی و فارسی و نثر است، گفته میشود مطبوعات ملیتگرای فارس در ایران مینویسند «ما احمد شاه را به سبب آن که سلالهی قاجار تورک بودند، از تخت سلطنت به زیر کشیدیم و به جای او رضا خان فارس را بر تخت نشاندیم». قبلا در همین موضوع یک مطلب دیگر از نشریهی موللانصرالدین را منتشر کرده بودم[1]. فرق این نوشته با آن مطلب قبلی آن است که در قسمت نثر این نوشته به نقش باستانگرایی ایرانی در ظهور رضا شاه اشاره و به صراحت اعتراف میشود تاسیس سلسلهی فارس پهلوی توسط رضا خان سردار سپه میوهای بود که هستهی آن را مشروطه («مشروطهطلبی غیر بومی و افراطی پانایرانیست و ضد تورک» کاشته بود. نکتهی جالب توجه دیگر ذکر این مطلب در قسمت شعر تورکی است که رضا شاه به قتل و غارت، دادن امتیاز نفت به دولتهای استعماری و فروختن کشور به دولتهای آنتانت (بریتانیا، فرانسه، ...)[2] اقدام خواهد کرد.
اما در این ارتباط نهباید از یک واقعیت تلخ غافل شد، و آن مسئولیت خود نشریهی موللانصرالدین و آزربایجان قفقاز در فاجعهی پایان دادن حاکمیت تورک بر ایران و ساقط کردن دولت تورک قاجار و تاسیس دولت ضد تورک پهلوی است. نخبهگان آزربایجان قفقاز (مانند آخوندزاده، ....) نقش مهمی در تدوین ایدئولوژی ضد تورک مشروطیت مخصوصا تشکل مفهوم ملت مودرن ایران بر مبنای زبان ملی فارسی و نژادپرستی آریایی بر اساس ضدیت با تورک داشتند. در دورهی مشروطیت مجاهدین و اوباش و تروریستهای قفقازی (مانند حیدر خان عموغلو) با به راه انداختن حمام خون و ایجاد جنگ داخلی و ترور شخصیتهای قاجاری و تورک، به عنوان نیروی نیابتی دولتهای صلیبی و امپریالیستی غرب و کلیسا و ناسیونالیستهای افراطی ارمنی عمل کردند، آنها در اشغال تهران با نیروهای نیابتی صلیبی و داشناکها و در تبریز با عصیان ستار خان که در آن ماجرا بازیچهی داشناکها و پانایرانیستها بود همراه بودند. بعد از آن هم با ظهور سردار سپه، این بار آزربایجان شوروی و در متابعت از او چپ روسی در قفقاز با این توجیه که او متجدد و ضد دین و جمهوریخواه و .... است حمایت از او برخاست. رهبران نظامی اولیهی سلسلهی پهلوی هم، مانند خود رضا شاه اصلیت قفقازی داشتند .... نشریهی موللانصرالدین در تمام این مدت از جنبش مشروطیت پانایرانیستی و داشناکی ضد تورک و تجدد رضا خانی حمایت و به شدت با دولت تورک قاجار مخالفت میکرد. به عبارت دیگر نوشتههای موللا نصرالدین بر علیه رضا شاه، نوشداروی بعد از مرگ سهراب بود که بسیار دیر آمد، و علاوه بر آن صمیمی و جدی هم نهبود. این نوشتهها نوعا طنز هستند و هیچکدام یک تحلیل و آنالیز جدی و علمی نیستند، در آنها مساله با سطحینگری به صورت تعویض یک شاه تورک با یک شاه فارس عرضه میشود، بی آن که در مورد ریشهی مساله یعنی کشمکش تاریخی تورک – تاجیک (فارس)، سیاستهای امپریالیستی دولتهای صلیبی غرب در ضدیت با عنصر تورک در ایران، و استعمار داخلی فارسستان و نژادپرستی آریایی و ... روشنگری شود. همچنین در نشریه ی موللا نصرالدین و عموما تاریخنگاری آزربایجانی در جمهوری آزربایجان هرگز به خطاها و مسئولیت موللا نصرالدین و نخبهگان و سیاسیون آزربایجان قفقاز در پایان دادن به حاکمیت تورک بر ایران و تاسیس دولت ضد تورک پهلوی و تدوین و آغاز سیاست نسلکشی زبانی و ملی تورک ... اشاره و اعتراف نهمیشود (جریان مانقورتی آزربایجانگرایی هنوز هم به تقدیس مشروطیت ضد تورک و رهبران پانایرانیست آن، و دشمنی با دولت قاجار و تورکگرایان دورهی مشروطیت و سالهای جنگ جهانی اول ادامه میدهد).
پایان مقدمهی مئهران باهارلی
تبریکنامه
موللانصرالدین، سایی ٢، صحیفه ٥. شنبه ٩ کانون ثانی (ژانویه)، ١٩٢٦، ٢١ نجی ایل.
موللا عمی ایرانین ملتچی فارس قهزئتهلهری یازیرلار کی «قاجار نسلی تورک اولدوغو ایچون احمد شاهی تختدهن سالیپ یئرینه فارس ریضا خانی تخته چیخاردیق». بهن بیر ایرانلی اولوپ، آتام فارس و آنام دا تورک قیزیدیر. ایمدی بهن بیلمیرهم کی بیر شاهین تختدهن دوشمهیی و او بیریسینین چیخماغی مناسبتییله هانکی طرفی اهلده ساخلاییم. آنا طرفیمی [می] یا آتا طرفیمی [می؟]. آنجاق آخیردا هر ایکی طرفی راضی سالماق ایچون همی داییلاریا کاغیز یازدیم، همی ده عمیلهریمه:
[ترجمه: موللا عمو، روزنامههای ملتگرای فارس ایران مینویسند: «ما به سبب آن که نسل قاجارها تورک بود، احمد شاه را از تخت ساقط کردیم و به جای او رضا خان فارس را بر تخت نشاندیم». من یک ایرانی، پدرم فارس و مادرم دختری تورک است. اکنون من نهمیدانم به دلیل ساقط شدن یک شاه از تخت و نشستن یکی دیگر به جای او، طرف کدام یک را بهگیرم، پدرم یا مادرم را؟ اما بالاخره برای راضی نگاه داشتن هر دو طرف، یک نامه به داییها و یکی دیگر به عموهایم نوشتم ]
به خالوهایم:
شنیدم
که یک بار در دجلهای
سخن
گفت با عابدی کَلّهای[3]
که
من فرِّ فرماندهی داشتم
وز آن منصبِ پَهلَوی داشتم
گرفتم
به بازویِ قوّت عراق
چو طالع مدد کرد، بخت اتفاق
طمع
کرده بودم که کرمان خورم
که
ناگه بهخوردند کرمان[4] سرم
(موللای رومیدهن)[5]
یعنی: بیر گون بیر کله بیر عابدله صحبت ائدیردی که بهنیم ده پَهلَوی قَدَر حکمرانلیغیم واردی. بختین کؤمهیی و قولومون قوّتییله عراقی آلدیم. کرمان دائرهسینی ده یئمهک ایستهیوردوم کی بیردهن جوجولهر[6] باشیمی یئدی.
[ترجمه: یک روز یک فرد عاقلی به یک فرد عابد میگفت که من هم به اندازهی پهلوی حکمرانی داشتم. با کومک شانس و زور بازوی خودم عراق (عجم) را تصرف کردم. قصد بلعیدن منطقهی کرمان را هم داشتم که کرمان – کرمها – مغزم را خوردند]
عمیلهریمه
مرحبا
بیدار اولوپدور طالعِ بیعاریمیز
چهک[مه]دی
بختدهن کنارا بیزلهری غمخواریمیز
شاهِ
قاجارین یئرینده پهلوی خان اولدو شاه
کیم
اولا بوندان سونرا [اوْل ملّته] پشت و پناه
یعنی
کیم ایران زمینده بیرجه کاسیب چهکمهز آه
ایشلهیور
بین شوقیله اولموش امانتداریمیز
ائیلهسه
ایرانزمینی قتل [و] غارت حقلیدیر
یا
ساتیپ آنتانتایا ائتسه تجارت حقلیدیر
سونرا
ائتسه کربلا مولکون زیارت حقلیدیر
کربلایی،
مومن [و] دیندار اولان سرداریمیز
صدرِ
مبعوثان اولوپ چهکسین گهرهک ملّت غمی
بوسبوتون
گیزلی یارانین اولسون آخیر مرحمی
وئرمهیه
نفت امتیازین هم داییدیر هم عمی
حقلیدیر هر بارهده اولماز خیانتکاریمیز
موللا میلمیل
[ترجمه: آفرین، طالع بیعار ما عاقبت بیدار شد، به غمخواری ما پرداخت و از دور کردن بخت و اقبال از ما دست کشید. خان پهلوی به جای شاه قاجار، شاه شد تا بعد از این پشت و پناه ملت باشد. یعنی بعد از این هیچ فقیری در ایرانزمین آه نهخواهد کشید. زیرا امانتدار ما (رضا خان) با شوق به کار مشغول است. او حتی اگر ایرانزمین را غارت و کشتار کند باز هم حق دارد. و یا در یک معامله با آنتانت کشور را به فروشد محق است. زیرا سردار ما کربلایی و مومن و دیندار است. او صدر مبعوثین شده و میباید که غم ملت را بهخورد، و آخرین مرحم قطعی برای زخم پنهان باشد. او در مورد دادن حق امتیاز نفت (به خارجیان) هم صلاحیتدار است. او در هر موردی حق دارد زیرا خاین به ملت نهخواهد شد. موللا خط خطی]
وولادیقافقازدان
وولادیقافقازدا رضا خانین شاه اولماسی مناسبتییله ایران قونسولخانهسیندهکی مجلس چوخ گؤزهل گئچدی. معاون قونسول جنابلاری ایراندا بیریسینین شاهلیقدان چیخیپ بیریسینین شاه اولماسی مناسبتییله حاضرونو تبریک ائتدی. سونرا «میرزا حسین موللا» ایران تاریخیندهن پیشدادیلهری، ساسانیلهری، بیری بیرینه قاریشدیریپ بونلارین آراسیندا شجاعتده تازا شاها برابر تاپمادی، سخاوتده ایسه حاتم طائی اولدوغونو گؤستهردی. سونرا «محمدآقا درخشان» اونایکی ایل بوندان اول ایراندا مشروطه چهردهیینی اهکدی، جوانلار قانی ایله سوواردی، سونرا گؤیهرتدی، آخیردا دا بوشقابدا اولان یئتیشمیش میوهسیندهن گؤتوروپ بیر آز اویناتدیقدان سونرا آغزینا قویوپ میل ائتدی.
[ترجمه: مجلس به مناسبت شاه شدن رضا خان در کونسولگری ایران در وولادیقفقاز بسیار زیبا برگزار شد. جناب معاون کونسولگری، حاضرین را به مناسب خلع یک نفر از سلطنت و شاه شدن یک نفر دیگر تبریک گفت. سپس میرزا حسین موللا، با زیرو کردن پیشدادیان و ساسانیان در تاریخ ایران، از نظر شجاعت هیچکدام را مساوی شاه تازه نهیافت، در سخاوت هم او را به عنوان حاتم طایی تقدیم کرد. بعد از او محمد آقا درخشان (گفت) ١٢ سال پیش در ایران مشروطیت تخم را کاشت. جوانان با خون خود آبیاری کردند. سپس رشد داد و در نهایت (رضا خان) میوهی رسیدهی آن در بوشقاب را – پس از کمی بازی کردن با آن – در دهان گذاشته میل فرمود.]
بخارادان
رضا خانین شاه اولماغی مناسبتییله بخارانین ایران تاجرلهری بؤیوک شادلیق گؤستهردیلهر و سؤز وئردیلهر کی بو مناسبتله بوندان سونرا آدلاریندا اولان «قولو» کلمهلهرینی آتیپ «آقا» کلمهسی آرتیرسینلار. مثلا: حوسئین قولو، باقیر قولو، ماحمید قولو عوضینه آقا حوسئین آقا، آقا باقیر آقا، آقا ماحمید آقا، دیییپ چاغیرسینلار. چونکو تازا شاهین قدم مبارکیندهن ایران تاجرلهرینه قوللوق یاراشماز، گهرهک هامیسی آقا اولسونلار
کؤهنه مخبر
[ترجمه: از بخارا- تاجران ایرانی بخارا به مناسبت شاه شدن رضا خان شادمانی بزرگی نشان دادند و قول دادند که به این مناسبت بعد از این کلمهی قلی در نامها را انداخته و کلمهی آقا را به آنها اضافه کنند. مثلا به جای حسینقلی، باقرقلی، محمودقلی، بهگویند آقا حسین آقا، آقا باقر آقا، آقا محمود آقا. چونکه از قدم مبارک شاه تازه، قوللوق – خادم و عبد بودن - برای تجار ایرانی شایسته نیست، همه باید آقا بهشوند. خبرنگار قدیمی]
[1] تعویضِ طائفهیِ قولدورآسای
قاجاریانِ تورک با سلالهیِ طاهرهیِ نجیبِ پهلوی فارس
[2] آنتانت: پیمان اتحاد دفاعی جمعی بین
بریتانیا، روسیه و فرانسه در سالهای ١٩٠٤-١٩٠٧ بر علیه حملهی قریبالوقوع
آلمان
[3] کَلّه: [عامیانه، مجاز] باهوش؛
بااستعداد
[4] ایلک کرمان، گونئی ایرانداکی کرمان
ایالتی، ایکینجی کرمان، کرم کلمهسی یعنی یئرقوردونون جمعیدیر.
[5] اصل این شعر از بوستان سعدي باب اول است. نشریهی موللا نصرالدین در آن
تغییراتی داده، پهلوی را اضافه و آن را اثر موللای رومی معرفی کرده است:
شنیدم
که یک بار در حلهای - سخن گفت با عابدی کلهای
که
من فر فرماندهی داشتم- به سر بر کلاه مهی داشتم
سپهرم مدد کرد و نصرت وفاق- گرفتم به بازوی دولت عراق
طمع
کرده بودم که کرمان خورم- که ناگه بهخوردند کرمان سرم
بهکن
پنبهی غفلت از گوش هوش- که از مردهگان پندت آید به گوش
[6] جوجو: بؤجهکلهر
نامهی تشکر ستارخان به حزب ارمنی هونچاکیان
https://sozumuz1.blogspot.com/2024/06/blog-post_12.html
ستارخان چیزی نیست به جز یک ابزار مطیع در دست حزب داشناک. بر تبریز داشناکها حکومت میکنند. حمله به تهران و اشغال آن را داشناکسوتیون طراحی کرد.
https://sozumuz1.blogspot.com/2024/06/blog-post_9.html
حزب داشناک، رهبر جنبش مشروطه در تبریز
https://sozumuz1.blogspot.com/2023/01/blog-post_14.html
قتل ارشدالدوله پدر معنوی و محرک تاسیس انجمن آزربایجان و داماد ناصرالدین شاه به دست مشروطهطلبان انگلیسی و داشناکها
No comments:
Post a Comment