Wednesday, June 20, 2018

پديده ی کاسه‌ی داغتر از آش شدن در برخورد با مسائل تورکيه

پديده ی کاسه‌ی داغتر از آش شدن در برخورد با مسائل تورکيه

مئهران باهارلی

در حالیکه مخالفین تورکیه‌ای، وجود جناحهای سیاسی گوناگون در این کشور و حقوق آنها از جمله مبارزه‌ی اسلامگرایان برای اقتدار سیاسی و تمکین همه به آن در صورت کسب رای مردم را پذیرفته‌اند، برخی از تحلیل‌گران تورک ایرانی از موضعی «براندازانه» به حاکمیت اسلام‌گرای فعلی تورکیه تاخته و یا دقیقتر به آن گیر داده‌اند.

این امر در مورد برخورد آنها با مسائل عراق و سوریه هم صدق می‌کند. در حالیکه گروههای کردی سوریه خود معترفند که سرزمینهای دیگران تحت «کنترل» (تعبیری مودبانه به جای «اشغال») آنهاست، عده‌ای از تحلیل‌گران تورک ایرانی با اصرار و در عناد با واقعیتها، مناطق عربی و تورکمانی و آسوری و دروزی .... اشغال شده در سوریه توسط گروههای مسلح و تروریستی کردی پشتگرم به ارتش آمریکا را مناطق کردی می‌نامند و دو آتشه از کردی بودن این مناطق اشغالی غیر کردی دفاع می‌کنند.



١-پديده‌ی کاسه‌ی داغتر از آش و کاتوليکتر از پاپ شدن: در آسیب‌شناسی این رفتار، نوعی «کاسه‌ی داغتر از آش» و «کاتولیکتر از پاپ» شدن که به تعبیر علمی شاید بتوان آنرا «آیدنتیفیکاسیون پاتولوژیک»- خودتعریفی بیمارگونه-  نامید هم دخیل است (در مقابل «آیدنتیفیکاسیون سالم» که یک روند مفید و ضروری در تشکل شخصیت انسانی بویژه نوجوانان و عملکرد انسانهای بالغ شمرده می‌شود). آیدنتیفیکاسیون پاتولوژیک، یعنی اینکه این قبیل نخبگان تورک که خودهویتشان را با گروههای دیگر یکسان می‌انگارند- و این حق مسلم آنهاست- در اینکار به افراط گراییده و کاتولیکتر از پاپ و کاسه‌ی داغتر از آش می‌شوند و در انتساب به آن گروه، از خود افراد منسوب به آن گروه هم، تندروتر عمل می‌کنند.

در نتیجه‌ی این آیدنتیفیکاسیون پاتولوژیک است که در ایران تورکهایی آریایی‌تر از آریایی، فارستر از فارس، کردتر از کرد، آزربایجان‌گرای استالینیست‌تر از استالین،  .... به فراوانی تولید می‌شود. این همان ناهنجاری ناشی از فقر هویتی-عدم بلوغ شخصیتی است که آخوندزاده‌ی تورک را مجبور کرد که خود را از نژاد آریایی بداند و در مدح آن بنویسد؛ و کسروی تورک را به پیرایش زبان فارسی که ربطی به او نداشت برانگیخت.

ناهنجاری مزمن «کاسه‌ی داغتر از آش شدن» که در میان بسیاری از فعالین سیاسی تورک وجود دارد، در سالهای اخیر باعث ظهور عده‌ای مخالف کینه‌توزتر از مخالفین تورکیه‌ای آک‌پ (همچنین عده‌ای مدافع متعصب‌تر از مدافعین تورکیه‌ای آک‌پ) در میان تورکان ایران شده است. طُرفه آنکه مانند بسیاری از فعالین سیاسی دیگر، اغلب این مخالفین، و مقدار کمتری از مدافعین، ناتوان از نوشتن یک متن به تورکی فصیح و بلیغ و یا اقلا مقبول و مطبوع هستند و برای رفع این نقیصه هیچ تلاشی هم انجام نمی‌دهند. یعنی آیدنتیفیکاسیون آنها با تورکیه‌ای‌ها هم ناقص و معیوب است.

٢- ناآشنائی با جامعه‌ی دمکراتيک و قواعد بازيهای سياسی آن: اینکه اپوزیسیون هر کشوری باید «انتقاد حداکثری» بکند، امری کاملا طبیعی و حتی لازمه‌ی اپوزیسیون بودن است. از این جنبه به اپوزیسیون قانونی در تورکیه هم که از حاکمیت فعلی اسلامگرا انتقاد حداکثری می‌کند، اصولا نمی‌توان ایرادی وارد کرد. البته اپوزیسیون قانونی نباید از موضع براندازی به اقتدار موجود برخورد کند. در تورکیه نیز چنین است و اپوزیسیون قانونی دچار همچو اشتباه مهلکی نشده و نمی‌شود.

اما موضع برخی ناظران خارجی که خود را به جای اپوزیسیون قانونی تورکیه گذاشته و انتقاد حداکثری می‌کنند، موجه نیست، حتی آبسورد است. و در این میان آبسوردترین، موضع شماری از ایرانیان است که از مرز انتقاد حداکثری هم گذشته و از موضع براندازی به اقتدار اردوغان می‌تازند. یکی از دلایل این رفتار، آن است که ایرانیان نوعا به جامعه‌ی دمکراتیک و بازیهای سیاسی پیچیده‌ی  آن آشنا نیستند. زیرا همیشه مجبور بوده‌اند بین هوادار پر و پا قرص دولت بودن و مخالف برانداز بودن آن، یک شق را انتخاب کنند و حد میانی یعنی برخورد موردی و انتقاد حداکثری بدون غلطیدن به حیطه‌ی براندازی برایشان متصور نبود. یعنی سیاست همواره برای آنها دورنگی (سیاه و سفید) بوده است.

اکنون هم این افراد ساده انگار (و اندکی بی‌حوصله و تنبل) به تنها شکل مخالفتی که می‌شناسند و بدان خو گرفته‌اند، یعنی به روشی براندازانه به اقتدار اردوغان حمله می‌کنند، در حالیکه خود اپوزیسیون قانونی در تورکیه، و در راس آنها کمالیستها دیرزمانی است که واقعیت اسلامیستها و همزیستی با آنها را پذیرفته‌اند (ائتلاف چپ و راست و ملی‌گراهای میانه با اسلام‌گرایان میانه در «اتفاق ملت» در انتخابات ریاست جمهوری آتی تورکیه، محصول این درک «لیبرال دمکراسی» است).

٣- خوشحالی از تبديل شدن تورکيه به ايران و افغانستان و عراق: یک دسته‌ی دیگر از ایرانی‌ها وجود دارد که در ظاهر به اسم دمکراسی و حقوق بشر و سکولاریسم به حاکمیت تورکیه حمله می‌کنند، اما در باطن نیت آنها حمله به خود دولت تورکیه حتی دولتمداری تورک است. این دسته‌ی ریاکار، علی رغم همدردی ظاهری با نیروهای سکولار و .... تورکیه، خیلی هم خوشحالند که اسلامیستها سرکارند، و از هر اشتباه و عمل نادرست آنها به شدت ذوق‌زده می‌شوند. آنها حتی آرزو می‌کنند اسلامیستها دولت لائیک تورکیه و دولتمداری تورک را نابود سازند تا با وقوع «زلزله‌ای» تورکیه هر چه زودتر به ایران و افغانستان و .... تبدیل شود.

به عبارت دیگر، تصویر سیاهی که این دسته‌ی پان‌ا‌یرانیست خجالتی از تورکیه ترسیم می‌کند، نه وضعیت موجود، بلکه وضعیتی است که آنها برای ایجاد آن در تورکیه دعا و تقلا می‌کنند. این دستجات پان‌ا‌یرانیست خجالتی، علاوتا با فرصت‌طلبی اشتباهات و عملکردهای نادرست حاکمیت اسلامگرا در تورکیه را برای نفرت‌پراکنی بر علیه و شیطان‌سازی از دولت تورکیه و حتی هویت تورکی در ایران بکار می برند. بی شک ریشه‌ی نهایی این رفتار را باید در ماهیت تورک‌ستیز «هویت ملی ایرانی» جستجو کرد[1].

٤- تمايل به يکی‌انگاری آرزوها و پيش‌بينی‌های اغراق‌آميز خود با واقعيات. عده‌ای از ایرانیان تمایل بسیار به منفی‌بافی اغراق‌آمیز و گزاف‌گویانه دارند. در مورد تورکیه نیز سالهاست این افراد -که علاوتا با تاریخ و دینامیزمهای موجود در تورکیه آشنائی کافی هم ندارند- مدام از زلزله‌ای قریب الوقوع در این کشور خبر می‌دهند.

درست است که آکپ – که تا سالهای ٢٠٠٩-٢٠١١ به صورت یک حزب دمکرات مسلمان (معادل احزاب دمکرات مسیحی اروپائی) عمل می‌کرد- به تدریج تبدیل به یک حزب اسلامیست، و اکنون در ائتلاف با یک حزب ملی‌گرای افراطی (م ح پ) شده است. در صحنه‌ی سیاسی فعلی تورکیه این دو حزب در مقابل خط میانه-مرکز (چپ میانه: جمهوریت خالقچی پارتی، ملی‌گرای میانه: اییی پارتی، اسلامگرای میانه: سعادت پارتیسی؛ و راست میانه: دمکرات پارتیسی) هستند. آنچه تورکیه پس از ١٦ سال اقتدار اسلامگرایان اکنون به آن احتیاج دارد، چرخش و تغییرپذیری مسالمت‌آمیز و ادواری قدرت سیاسی؛ حاکمیتی پراگماتیست و غیر ایدئولوژیک؛ و بازگشت به نرمال یعنی اقتدار جناحهای میانه-مرکز است.

با این حال، من بر خلاف بسیاری از ایرانیان که اغلب آرزوهای خود را با واقعیات یکی گمان می‌کنند، اعتقادی ندارم که در تورکیه زلزله‌ای در کار است. و علی رغم وارد آمدن آسیب جدی به ساختار لائیک جمهوری تورکیه، تبدیل آن به یک دولت شرعی و یا وقوع یک انقلاب اسلامی مشابه ایران در تورکیه را نیز محال می‌دانم[2]. بنیانهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی تورکیه به مراتب مستحکمتر از آرزوها و منفی‌بافی‌های ایرانیان است. هرچند معتقدم که بسیاری از بدخواهان و دشمنان تورکیه (جناح ترامپ و نتانیاهو و پ‌ک‌ک و گروههای روم و ارمنی افراطی، جناحهای ضد تورک و ضدتورکیه در اتحادیه‌ی اروپا و .... )، به بهانه‌ی مخالفت با اردوغان و حاکمیت اسلامیست، در حال حاضر بر علیه دولت تورکیه و دولتمداری تورک متحد و همسو شده‌اند.

٥-خار را کف پای ديگران ديدن و جوالدوز را توی چشم خود نديدن: نکته‌ی مهم دیگر در رفتار دستجات ایرانی گیر داده به تورکیه (و جمهوری آزربایجان) آن است که آنها کوچکترین ناهنجاری و نادرستی در تورکیه (و جمهوری آزربایجان) را با حساسیتی باورنکردنی تنقید و محکوم و بزرگنمائی می‌کنند، اما به ناهنجاریها و نادرستی‌های واقعه در ایران که از لحاظ کیفی و لحاظ کمی هزاران بار فجیعتر و شنیعتر و وحشیانه‌تر و ضد انسانی‌تر از آنچه در تورکیه (و جمهوری آزربایجان)  اتفاق می‌افتد هستند واکنشی درخور، حتی هیچ واکنشی نشان نمی‌دهند (از دولت شرعی و حکومت ملاها و فساد مالی و اختلاس مقامات دولتی و اعدامهای خیابانی و شکنجه‌ی زندانیان و دست و پا بریدنهای وحشیانه گرفته تا انسان درجه دو شمردن زنان و سرکوب گروههای دینی و اعتیاد و تن‌فروشی و چشم‌فروشی و تکدی و بی‌خانمانی و کارتن‌خوابی در ابعاد دهها میلیونی و همه‌گیر شدن فرهنگ خشونت و قتل و تجاوز جنسی به کودکان و حیوان‌آزاری و ...).

مخصوصا رفتار پان‌ایرانیستهای خجالتی تورک (مرت. نگا.، مهر. مال.، عبا. جوا.، ...) که به تضییق حقوق کردها در تورکیه (و تالشها در جمهوری آزربایجان) بسیار حساس هستند، اما به نسل‌کشی زبانی و ملی و فارس‌سازی دولتی ملت خودشان تورک بی‌تفاوت می‌باشند، حتی از آن استقبال می‌کنند، عبرت‌آموز است. ریشه‌ی نهایی این رفتار هم در ماهیت تورک‌ستیز «هویت ملی ایرانی» نهفته است.


[1] «دولت مدرن ایران»، بر مبنای ضدیت با هویت ملی تورک و جلوگیری از تاثیرات عثمانی-تورکیه (و در درجه‌ی دوم جهموری ازربایجان در قفقاز) بر تورکهای ایران، از جمله وحشت از الهام‌بخشی عثمانی-تورکیه برای استقلال و الحاق تورک‌ائلی-ازربایجان اتنیک به عثمانی-تورکیه  بنیان گذارده شد. «هویت ملی ایرانی» یکی از فراوده‌های این دولت مدرن ایران است. کسانی که واقعا به «ملت ایران» اعتقاد دارند و با این هویت ملی تورک‌ستیز تربیت شده‌اند و با آن به جهان نگاه می‌کنند- اینها اکثریت مطلق جامعه‌ی فارس، نیز «تورکهای چپ ایرانی»، «آزربایجان‌گرایان ایران‌گرا» و «آزربایجان‌گرایان پان‌ایرانیست») را تشکیل می‌دهند- کمابیش و به طور خودکار در عناد با تورکیه (و به مقدار کمتر جمهوری آزربایجان) هستند. این وضعیت وجه عمومی هر کسی که خود را از «ملت ایران» بداند است و تا زمانی که دولتی بنام «تورکیه» وجود داشته باشد ادامه خواهد داشت.

عشق يک طرفه‌ی تورکيه به ايران فارسی-پارسی

[2] مقایسه‌ی تورکیه با ایران و هیچ کشور خاورمیانه‌ای دیگر اصولا درست نیست. امپراتوری عثمانی در اوائل قرن بیستم، علی رغم حاکمیت بر بخش عظیمی از خاورمیانه- یک دولت اروپائی، مانند امپراتوری تزاری روسیه، پروسیا و هابسبورگ بود که اقلا از یک قرن پیش از آن در مسیر مدرنیته، سکولاریزاسیون و دمکراتیزاسیون دولت و جامعه، آنهم داوطلبانه و بدون انقلاب و خونریزی و ساختارشکنی و براندازی و جنگ داخلی و ..... قدم گذارده بود. روندهای موجود در جمهوری تورکیه که وارث امپراتوری عثمانی است هم باید صرفا بر اساس روندهای تاریخی- سیاسی اروپا، مخصوصا اروپای جنوب شرقی تحلیل شود.

راهکار احقاق حقوق ملی تورک در ايران با توجه به الگوی تاريخی موجود در ايران و خاورميانه

No comments:

Post a Comment