مجدالسلطنه و مَشَدی
باقر احرار در بازجویی مقامات عوثمانلی از اسکندر خان افشار اورمویی در رواندوز
عراق
مئهران باهارلی
یکی از اسناد مهم تاریخی که در آن نام فرماندهان قوای مسلح تورک بومی در سالهای جنگ جهانی اول آمده، اعلامیهی نیکیتین نائب کونسول روسیه در اورمو در سال ١٩١٥ است[1] که در آن اسامی فرماندهی کل قوای مسلح بومی تورک «جمشید خان سوباتایلی افشار – مجدالسلطنه»، فرماندهی قوای مسلح بومی تورک در تبریز «حاجی بیگ بلوری رئیس»، و فرماندهی قوای مسلح بومی تورک در اورمو «مَشَدی باقیر خان رئیس احرار» ذکر شده است. در این نوشته مطلبی از یک منبع دیگر را نقل کردهام که در آن اسامی جمشید خان سوباتایلی افشار – مجدالسلطنه، مَشَدی باقیر خان رئیس احرار و چند تن دیگر از اعیان و بزرگان اورمو که در سالهای جنگ جهانی اول در صف عوثمانلی بر علیه قوای ائتلاف (روسیه، بریتانیا، فرانسه) مبارزه میکردند برده شده است.
این منبع، روایت اسکندر خان افشار اورمویی (بعدها سرگرد افشارپناه) در خاطراتش[2] از ماجرای استنطاق و بازجویی او توسط مقامات نظامی عوثمانلی در رواندوز عراق است. اسکندر خان در آن موقع پس از اشغال اورمو توسط رئیس اشقیای کورد اسماعیل آقا سیمیتقو «از دست مظالم کوردها در اورمیه که مردم را شکنجه میدهند و آنها را به خاک سیاه نشاندهاند» از اورمو فرار کرده و قصد داشت خود را از طریق عراق عرب به کونسولگری قاجار در بغداد بهرساند تا با هزینهی دولت به تهران فرستاده شود. اما در رواندوز توسط قوای عوثمانلی که به او مشکوک شده بودند بازداشت و به استنطاق و محاکمه کشیده میشود. حین بازجویی مقامات نظامی عوثمانلی برای تائید صحت ادعاهای اسکندر خان که گفته بود از افشارها و اورمویی است و مطمئن شدن از دشمن و جاسوس انگلیس و یا بولشویک نهبودن او و رفیقش عبدالحسین خان، از او در بارهی چند شخصیت اورمویی سوال میکنند. در میان این افراد جمشید خان سوباتایلی افشار – مجدالسلطنه و مَشَدی باقیر خان رئیس احرار که در طول مجادلهی ملی تورک دوش به دوش، همراه و یاور مجدالسلطنه بود[3] هم دیده میشود. پس از آن که معلوم میگردد اسکندر خان با مجدالسلطنه و دیگران آشنا بوده و حتی خویشاوندی دارد، مقامات نظامی عوثمانلی نه تنها پروندهی اسکندر خان را مختومه و وی را آزاد میکنند، بلکه افسر بازجوی محکمهی نظامی از او و رفیقش عبدالحسین خان در منزل خویش پذیرایی کرده و به آنها با دادن دو محافظ، مَرْکَب، آزوقه و پول برای حرکت به بغداد مساعده میکند.
در سالهای جنگ جهانی اول، عوثمانلیها مجدالسلطنه را همانگونه که بود، برجستهترین رهبر مجادلهی ملی تورک در تورکایلی و آزربایجان میدانستند و احترام فوقالعادهای برای او قائل بودند. این روایت نشان میدهد حتی سه سال بعد از فروپاشیدن «حاکمیت تورک اتحاد - بیرلیک» به صدارت رهبر ملی تورک جمشید خان سوباتایلی افشار – مجدالسلطنه و پایان یافتن جنگ جهانی اول، هنوز در نظر مقامات عوثمانلی، نزدیکی و همسویی با مجدالسلطنه مانند یک کاغذ تورنوسول بود که میشد از آن برای شناختن دوست از دشمن، قابل اعتماد بودن یک فرد و صدور مجوز و کلید و رمز عبور برای وی استفاده کرد. (امروز هم چنین است. در تاریخنگاریها و جریانات سیاسی ضد تورک ایرانی و آزربایجانی، اسمی و اثری از جمشید خان سوباتایلی افشار – مجدالسلطنه نیست. این مهمترین مشخصهی غیر ملی بودن این تاریخنگاریها و جریانات سیاسی برای ملت تورک است). اهمیت دیگر این روایت ذکر لقب «احرار» برای مشدی باقیر خان است که موید پیوستن او به اتحاد اسلام عوثمانلی و ناسیونالیسم تورک است.
مولف کتاب اسکندر خان افشار اورمویی: اسکندر خان (بعدها افشارپناه) عضوی از یک خاندان اعیانی افشار[4] در اورمو بود که سابقهای طولانی در اوردو و دیوان دولت تورک قاجاری و حکومت اورمو داشتند. او همچنین از خویشاوندان جمشید خان سوباتایلی افشار – مجدالسلطنه بود (اسکندر خان پسر دختر عمهی جمشید خان بود). پدر او میرزه محمدکریم خان صنیعالسلطنه افشار اوستاجلو[5] اورمولو، - شخصی هنرمند (شعر، نقاشی، خطاطی، عکاسی، زرگری، ساعتسازی، ...) و نوآور در عرصهی تکنولوژی (مواد و وسایل آتشبازی، دستگاه و باتری تلفون، نجاری، ظریفکاری، ...)، و مسلط بر زبان و ادبیات تورک به شمول آثار امیر علیشیر نوایی و تورکی جغتایی بود. اسکندر خان در سال ١٩١٣ به حکم صمد خان شجاعالدوله والی آزربایجان منصوب شده توسط روسیه[6]، به ریاست ادارهی امنیهی کل مملکتی (ژاندارمری) تبریز، و همزمان برادر بزرگش مصطفی خانلارخان امیرافشار اوستاجلو به ریاست نظمیهی (شهربانی) تبریز منصوب شدند. (خانلارخان امیرافشار قبلا در دوران ولیعهدی محمدعلی میرزا آجودان او در تبریز، و یکی از مقربین درجه اول محمدعلی شاه در دوران سلطنتش و سپس در طول حیات او در تبعید اودسا و اوائل اقامتش در استانبول بود).
پس از شروع جنگ جهانی اول و ورود اوردوی عوثمانلی به تورکایلی و غرب ایران و آزادسازی آنها، روسیه شجاعالدوله را به خاک خود برد، متعاقب آن ولیعهد محمدحسن میرزا که متفق عوثمانلی بود وارد تبریز شد. اسکندر خان هم که در دورهی والیگری شجاعالدوله رئیس امنیهی تبریز بود، به روسیه فرار کرد. او سه سال در آنجا به سر برد و پس از پایان جنگ جهانی اول در اواخر سال ١٩١٨ به اورمو بازگشت. در سالهای جنگ جهانی اول و حین فجایع قاراقیرقین و یا جیلولوق، ١٤٠ هزار تن تورک توسط قوای مسلحهی مسیحی (آسوری، ارمنی) در آزربایجان غربی کشتار شده بود، و قوای مسلحهی مسیحی مردم شهر و ناحیهی اورمو را تماما خلع سلاح کرده بودند. در این دوره اوردوی قاجاری عملا وجود خارجی نهداشت، و فوجهای قاجاری مشهور افشار اورمو از هم پاشیده بود. در چنین شرایطی در اواخر سال ١٩٢٠ اورمو توسط اشقیاء کورد به سردستهگی اسماعیل آغا سیمیتقو اشغال گشت. غارت و چپاول و هرج و مرج و کشت و کشتار اهالی تورک شهر و ناحیهی اورمو دوباره آغاز شد (فاجعهی «کوردلوک») و مردم اورمو یک بار دیگر مجبور به مهاجرت و فرار از شهر شدند (بار اول در فاجعهی جیلولوق). اسکندر خان هم بعد از تامین امنیت و آزوقه و مخفی کردن خانوادهی خود، شهر را ترک و عازم عراق عرب شد تا از آن طریق به بغداد رفته و خود را به کونسولگری قاجار معرفی کند و با هزینهی دولت ایران به تهران فرستاده شود.
اما او توسط عساکر عوثمانلی در رواندوز عراق که هنوز تحت کونترول اوردوی عوثمانلی بود، به سبب مشکوک شدن به جاسوسی برای انگلستان دستگیر شد، مورد بازجوئی قرار گرفت و محاکمه شد (در آن دوره بسیاری از ایرانیها مانند دموکراتهای آزربایجان در تبریز، متفق انگلیس و تعدادی از رهبران و اعضای آن مانند عبدالله بهرامی، حریری، نوبری، .... ضد تورک و عامل حتی جاسوس انگلیس بودند). حین بازجویی برای راستیآزمایی گفتههای اسکندر خان مبنی بر افشار و اهل اورمو بودنش، مقامات عوثمانلی نظر و اطلاعات او در بارهی چند شخص اورمویی - مجدالسلطنه، مشدی باقر احرار، محمدعلی خان نصیرالسلطنه، مبشرالخلوت و رضا خان – را خواستار شدند. اقلا دو تن از این افراد تورکگرا و همه در سالهای جنگ جهانی اول متفق عوثمانلی بودند.
اسکندر خان در پاسخ میگوید: «مجدالسلطنه، پسردایی مادر او و فعلا در تورکیه است. سرهنگ محمدعلی خان نصیرالسلطنه و مبشر الخلوت دائیهای او، و رضا خان پسر مبشرت الخلوت و پسر دائیاش است. این چهار تن از اعیان اورمو هستند. مَشَدی باقر احرار از اعیان اورمو نیست. او رئیس مجاهدین اورمو است، و اسکندر خان اطلاعاتی در بارهی سفرهای قبلی وی (به استانبول و قفقاز، تیفلیس، باکو) نهدارد. این پنج نفر (چند سال قبل) با عدهای از ایرانیان بر علیه دشمنان متحدین (روسیه، بریتانیا، فرانسه) قیام کرده، تحت فرمان افسران آلمانی لشکری به نام «مهاجرین وطنخواه ایرانی» تشکیل داده، و به تورکیه مهاجرت کرده بودند».
ملاحظات:
١-اطلاعاتی که اسکندر خان در مورد فعالیت شخصیتهای اورمویی مذکور در بازجوییاش داده دقیق نیست. شاید به این دلیل که او از لحاظ عقیدتی و سیاسی با این افراد (که اقلا دو تن از آنها تورکیست - تورکگرا بودند) چندان نزدیک نهبود.
٢ - او میگوید مردم اورمو نام «آدا» را از تورکیه اقتباس کردهاند: «کلمهی آدا یعنی جزیره، که اهالی اورمیه از همسایهی غربی ما تورکیه اقتباس کردهاند. آدالار یعنی جزایر، کوههایی که در وسط دریاچهی اورمو واقع شده است و قسمتی از آن آباد و دارای دهات است که به نام شاهی نامیده میشود. ولی قسمتی که خالی از سکنه است به نام آدا معروف است». ادعای اقتباس کلمهی آدا از تورکیه نادرست است. کلمهی تورکی آدا که هم به عنوان نام ژنریک جزائر شاهو تالا – اورمو گؤلو استفاده میشود و هم نام روستایی در اورمو است، جزئی از دائرهی لغات زبان تورکی است و مانند همهی دیگر کلمات تورکی، مردم تورک از جمله در اورمو آن را از جایی اقتباس نهکردهاند. آدا کلمهی زبان خود مردم تورک است. نیز تلفظ و اسم صحیح جزیرهای که اسکندر خان آن را شاهی نامیده، «شاهو» است[7].
٣- اسکندر خان در خاطرات خود در چند مورد به جای نام اصلی و تورکی اماکن جوغرافیایی، نامهای جعلی فارسی را استفاده کرده است: ارومیه به جای اورمو، هفت آسیاب به جای یئددی دهییرمان، هزاران به جای خازاران، خیابان گل سرخ به جای قیزیل گول خییابانی، .... او هنگام صحبت کردن از قلعهی ییگدیر و یا کاظیم خان داشی بعدی هم، نامهای تورکی اصلی آن را ذکر نهکرده است: «نام محل سکونت کاظم خان به یاد یک گروهبان به نام سلطانعلی که در جنگ با او رشادت به خرج داد و کشته شد، قلعهی سلطانعلی نامیده شد».
٤-در خاطرات اسکندر خان، کلمات و اسامی تورکی – موغولی – آلتاییک متعددی مخصوصا نظامی و اداری وجود دارند، اینها کلمات تورکی و موغولی معمول در فارسی روزمره است. اما بهتر است در نشر آثاری تاریخی مانند این خاطرات، ناشرین لیست آنها را ضمیمهی کتاب کنند:
تابین، یراق (یاراق)، پرچم، قراول (قاراوول)، شلّاق (چالاق)، کشیک، قمه (قاما)، کومک، سرتیپ (تیپ = کیپ)، توفنگ، توپ، قوشون، طپانچه (تاپانچا)، فشنگ، چاتمه (چاتما)، اوردو، چکمه، چاوش، خنجر، شبیخون (چاپآخین)، قلعه (قالا)، بهادر (باهادیر)، خان، یاغی، جنگ، داروغه، آزوقه (آزیق)، توتون، چای، چادر، ایلات، نوکر، قاب، قاجار، خانلارخان، افشار، سقز، اوتاق، جلو (جیلاو)، تومان، امامقلی، بیگ، خان، عمواوغلی، خورجین، دلمه (دولما)، عرق (آراق)، بشقاب (بوشقاب)، دربار (دهرمهک + بارماق)، کوتک، قزاق (قازاق)، بنده (سومری)، دایی، آقا، قزاق باشی، باشی، سوغات (ساوقات)، قالی، قالیچه، طور (تور، جور)، جوخه (جوق)، پاشا، سولدوز، نقده، صندوق (ساندیق)، قطار (قاتار)، قویون داغی، آدا، آدالار، دانالو، دورنا، کوچک، چوپان، قره قوش، قوشنگ، خانم، بقوز (بوغاز؟)، یونجه (یونجا)، کاغذ، خان جان خان، یاغی، چنگیز، یوردشاه، چاروق (چاریق)، کوردلهر، بیات (بایات)، بالاو، ییلاق (یایلاق)، دره، تپه، دود، جولگه، باشقلا (باشقالا)، قاطر (قاتیر)، تورک، قاب، یالانچی، قوشچی، توفنگچی، فشنگچی، و پسوند چی: شکارچی، درشکهچی، بلدچی،...
چند تثبیت جالب در خاطرات اسکندر خان:
-ایرانی
مساوی است با تورکی صحبت کردن: «مهمانان وارده مرا به
اطاق خود دعوت نموده، نظر به این که اهل ایران بودند با زبان تورکی اظهار کردند،
...». ص
٨٦
-سولدوز
اهالی کورد نهداشت: «اهالی سولدوز شیعه [تورک] و طرفدار دولت [قاجار] هستند. ولی
شنیدهام چند خانوار کورد در اینجا سکونت دارند». ص ٤٣
-تورکی زبان رابط بود: فرماندهی عوثمانلی «دو سطر خط تورکی که در روی چوب متعلق به مینباشی نوشته شده بود را نیز [برای تسلیم به رضا پاشا خان از آقایان زرزا] داد». ص ٤١
پایان مقدمهی مئهران باهارلی
روایت استنطاق اسکندر خان افشار اورمو توسط مقامات نظامی عوثمانلی در رواندوز عراق
«به مجرّد ورود به رواندوز معلوم شد هنوز عساکر عوثمانی در آن جا باقی هستند و موضوع موصل در دادگاه بینالمللی مطرح و [تحت] مذاکره است که به عراق یا تورکیه واگذار شود. باری عساکر نامبرده ما را دستگیر کرده، مثل نظامیها در بیرون شهر به خط کرده، یک نفر افسر ضابط آمده از هر یک سوالاتی متفرّقه نمود. از این عدّه همه را شخص سلامت، من و عبدالحسین خان را جاسوس انگلیس تشخیص داده زندانی کردند. دو شب و سه روز در زندان که عبارت از طویلهی قسمت سوار بود ماندیم.
روز چهارم محکمه تشکیل داده و شروع به رسیدهگی کردند. رئیس محکمه یک نفر مینباشی در یک گوشهی اوتاق نشسته، بدون این که حرفی بهزند یا دستوری بهدهد، جریان محاکمه را تحت نظر گرفته بود. هئیت حاکمه عقیده داشت [که] ما از بغداد آمدهایم [تا] تعداد عدّه و مقدار تجهیزات آنها را بهدانیم. و رئیس محکمه معتقد بود ما اهل قفقاز هستیم و برای نشر مرام بالشویکی به آنجا رفتهایم. ولی هر چه محاکمه کردند نتیجه گرفته نهشد. چیزی که خوشبختی ما بود ایذاء و اذیّت در بین نهبود. فقط با کمال احترام سوالات میشد.
روز آخر همان افسر پیر که رئیس محکمه بود از من سوال کرد در صورتی که این شخص میگوید اهل اورمیه [اورمو] هست، [آیا] میتواند به سوالات، جواب قانعکننده بهدهد[؟]. یک نفر از افسران را احضار نموده، دستور داد که به سوالات او جوابی که من خواهم داد بهنویسد. محکمهی نهایی به ترتیب زیر شرح شد:
سوال-به
طوری که پروندهی متشکّله حاکی است شما خودتان را اهل اورمیه [اورمو] و از
خانوادهی افشار معرفی کردید. چه اشخاصی را در خانوادهی افشار میشناسید؟
جواب-من خیلی اشخاص را از خانوادهی افشار که قوم و خویش من هستند میشناسم. منظور شما کدام است؟
سوال-محمّدعلی خان نصیرالسلطنه، مشهدی باقر احرار، رضا
خان، مجدالسلطنه، و مبشّرالخلوت کیستند و چه کاره هستند و
حالیه در حال حیات هستند یا خیر، و آنها چه نسبتی با شما دارند و [در] چه تاریخ
و برای چه به خارج رفتهاند شرح دهید.
جواب-محمّدعلی خان نصیرالسلطنه و مبشّر الخلوت، دائی، رضا خان پسر مبشّر الخلوت [و] دائیزادهی من، و مجدالسلطنه دائیزادهی مادر من هستند. ولی با مشهدی باقر نسبتی نهداریم. ایشان رئیس مجاهدین اورمیه [اورمو] بودند. غیر از مشهدی باقر سایرین از اعیان اورمیه [اورمو] هستند و هر پنج نفر در حال حیات. مجدالسلطنه در تورکیه، و سایرین در تهران، خوراسان و اورمیه [اورمو] هستند. از مسافرتهای قبلی مشهدی باقر و سایرین اطلاعی نهدارم. و همین پنج نفر با عدّهای از ایرانیان بر علیه دشمنان متّحدین قیام کرده، تحت فرمان افسران آلمانی لشکری تشکیل داده به نام «مهاجرین وطنخواه ایرانی»، [و] به تورکیه مهاجرت کرد[ه بود]ند.
سوال-علائم
و مشخّصات آنها را تفکیکاً شرح دهید.
بنده علائم هر یک را جداگانه شرح دادم. افسر نامبرده دستور داد که پروندهی مرا بسته ما را مرخّص نماید. در ضمن بنده و عبدالحسین را به منزلش برده، شرح مبسوطی راجع به وضعیّت سرهنگ نصیرالسلطنه و سایرین سوال نموده، شب را مهمان کرد. صبح، دو راس قاتر با دو نفر سوار نظامی به ما داد که تا حدود خودشان که شش فرسخ بود بهرسانند. در ضمن مقداری سیگار و آزوقهی بین راه و یکصد روپیه به من و پنجاه روپیه به عبدالحسین داد. آن موقع با بودن تورکها در آنجا پول عراق رواج بود. از آنجایی که ما هم به عراق میرفتیم محض مساعدت به ما پول عراقی داد. چون لیرهی کاغذ تورک در عراق رواج نهداشت».
[1] اعلامیهی
نیکیتین بر علیه فرماندهان قوای تورک بومی: مجدالسلطنه، مشدی باقر و میرزه آقا
بلوری
[2] مصائب
ارومیه: خاطرات سرگرد اسکندر افشارپناه» به کوشش مجید خلیلزاده. چاپ اول، تهران،
انتشارات شیرازه کتاب ما
[3] مَشَدی
باقر خان رئیس احرار اورمویی، یاور رهبر ملی تورک جمشید خان سوباتایلی افشار –
مجدالسلطنه
[4] ریشهشناسی
نام افشار: کلمهی افشار در تورکی معاصر به معانی
جمعکننده، هماهنگ، چابوک، آن که کار و وظیفه را به سرعت و با علاقه انجام میدهد،
مباشر، ضابط، کاردان، مطیع، کومککننده، و یا کسی که شکار را دوست دارد و در آن
ماهر است و .... میباشد. ریشهشناسی این نام باستانی تورک هنوز قطعیت نیافته
است. یک نظر آن را (آب.یش.ار) از مصدر قدیم «آبماق» (آب.یش.ماق) به معنی انباشته،
انبوه و جمع شدن در اطراف چیزی، محاصرهی چیزی با جمع شدن به انبوهی در اطراف آن،
شکار کردن با محاصره کردن یک شکار، شکار با سرعت و مهارت ....، و یا «آب.یش.ار»
(بؤیوک، ایری، عظیم و بزرگ) میداند. نظرات دیگر آن را مرکب از «آوجیار» (شکارچی)
همریشه با آباچی (Abaçi) به
معنی شکارچی در زبان موغولی که به صورت آپااوچی (A-pao-çi) در زبان چینی ضبط شده است؛ «آویش.ار» (اطاعت
کننده، کومک کننده)؛ «اوق-اوو.وش.ار» (قبیلهها)؛ .... دانستهاند. ظاهرا نظر اول
صائبتر بوده و فورم اصلی نام افشار، «آب.یش.ار» و همریشه با کلمات تورکی
«آبا-آپا»، «آباقا-آباغا»، «آبیش»، «آبیشقا-آبوشکا»، «آپا»، «آبارتماق». .... که
همه معنی بزرگی و انبوهی را در خود مستتر دارند باشد. به واقع در تاریخ اوغوزها
هم، «آوشار» «بزرگترین» فرزند «ییلدیزخان» بود، افشارها «انبوهترین» ایل اوغوز
هستند و «اکثریت» جمعیت تورکان ساکن در ایران نیز تبار افشاری دارند. صفات بزرگترین،
انبوهترین، اکثریت،.... و شکار کردن با محاصرهی جمعی انبوه و تجمع برای همیاری
و اجتماع قبیلهها .... همه در ارتباط با وجه تسمیهی اصلی نام افشار به معنی بزرگ
و انبوه و عظیم و تجمع است.
فورم
صحیح نام ایل بوجاقچی و ریشهشناسی آن
[5] ریشهشناسی و
معنی نام استاجلو، اوْستاجلیOstaclı
، اؤستهجلی Östecli اوْستاچلی Ostaçlı،
اؤستهچلی Östeçli:
اوستاجلی نام یکی از هفت ایل اولیهی
تورکمان از ناحیهی ارزینجان در آناتولی عوثمانلی بود که به حرکت قیزیلباش
پیوستند. تاکنون فورم صحیح و معنی این نام معلوم نهبود. محققین و مولفین مختلف
فارس هم هر کدام بنا به سلیقهی خود و صرفا بر اساس شباهت ظاهری آن را به صورتهای
گوناگون از جمله اوستاجالی (با ربط دادن به کلمهی فارسی اوستا و یا اوستاد)،
مخفف استاد حاج خواجهلو، ازتاجلو (اؤزتاجلو با ربط دادن به کلمهی تاج ایرانیک
-ارمنی، به معنی تاجدار و تاجبخش)، ... نوشته و معنی کردهاند که همه ریشهشناسیهای
مردمی و نادرست هستند.
١- قسمت اوستاج در نام اوستاجلو، کلمهی تورکی
اوْستاج Ostac - اؤستهج Östeç، آن هم نهایتاً
محرف کلمهی اؤستیک Östik (اؤستیک = اؤس +
تیک) - اؤستهک Östek در تورکی باستان و قدیم به معنی حرص، اشتها و
ولع بسیار و فوقالعاده، از مصدر اؤستیکمهک Östikmek، اؤستهکمهک Östekmek حمله
کردن و هجوم آوردن، شتافتن و عجله کردن به چیزی به سبب اشتها و ولع زیاد
است: اؤستیک ← اؤستهک ← اؤستهج ← اوْستاج ← اوْستاچ. در نتیجه اؤستهجلی –
اوْستاجلی به معنی شخص حریص، دارای حرص، طماع، بسیار علاقهمند، فوقالعاده
مشتاق است.
-بن اؤس در این مصادر محتملا مرتبط با کلمهی ایز İz (به معنی ردّ، جا و اثر چیزی)
و همریشه با ایستهمهک
İstemek (خواستن، طلب کردن) و ایزلهمهک
İzlemek (رد کسی را گرفتن، تعقیب کردن) و یا اؤز
Öz (خود، خویشتن) همریشه با اؤزلهمهک
Özlemek (آرزو کردن، حسرت چیزی را داشتن، مشتاق بودن برای چیزی، دلتنگی
کردن) است.
-پسوند تاق - داق، تهک - دهک موجود در اؤستهک
در کلمات اؤزدهک Özdek (کُندهی درخت،
مرکز)، بویداق Boydak (مستقل و خودمختار) هم
وجود دارد.
-تبدیل حرف «ک» به حرف «چ» در آغاز، وسط و آخر
کلمات، در بعضی لهجههای تورکی از جمله در آناتولی خاستگاه ایل اوستاجلو دیده میشود:
بودوق Boduk (نوعی کوزهی آب بدون
دسته) ← بودوچBoduç، بهلهک Belek
(هدیه، ارمغان) ← بهلهچ
Beleç؛ و در لهجههای تورکمانی ما کئچهل
Kéçel (کچل) ← چئچهل Çéçel، کوکه Küke (نوعی نان بربری) ← چوچه Çüçe، چاربۆرک Çarbürk ← چار
بورج Çarbürc (نام شهری در جنوب آزربایجان
غربی. چار: پوشش، سرپوش، کلاهمانند، قاپاق، اؤرتو، بؤرک. بۆرک: بؤرک، کلاه. جمعا
چاربورک-چاربورج: کلاه فرنگی). مشابه تبدیل پوک ← پوچ در فارسی.
-تلفظ اوستاشلی در اورمو، تلفظ محلی فورم
اوستاچلی Ostaçlı (با تبدیل «چ» به «ش»)
است که فورم آناتولیایی آن بوده است.
٢-به احتمال کمتری کلمهی اؤستهج، فورم اصلی و
اولیه، ساخته شده از بون اؤس که فوقاً ذکر شد به علاوهی پسوند تورکی اسمساز از
اسم تاج - تاچ، داج - داچ، تهج – تهچ، دهج – دهچ است. مانند کلمات آنداچ Andaç (خاطره: آنگ + داچ)، یاغداچ Yağdaç (ظرف روغن: یاغ + داچ).
دو نامهی تورکی
از سولطان مراد آغقویونلو، درخواست کومک از سولطان سلیم عوثمانلی برای مقابله
با شاه اسماعیل اول، ریشهشناسی نامهای طوائف تورک استاجلو، پرناک، ذوالقدر
https://sozumuz1.blogspot.com/2024/03/blog-post.html
دومین مکتوب
تورکی سلطان مراد آغقویونلو و مختصری در ریشهشناسی تورکی اوْستاجلی - اؤستهجلی
(استاجلو)
[6] صمدخان
شجاعالدوله، تلاش او برای الحاق زنجان به آزربایجان و استقلال مجموع آن دو از ایران،
و دروغپردازی در بارهی قاجارها توسط تاریخنگاری مشروطهخواه - محمد سعید
اوردوبادی
[7] ریشهشناسی
و معنی «شاهو/شاها تالا»، نام تورکی-موغولی «اورمو گؤلو» (دریاچهی اورمو)
No comments:
Post a Comment