ریشهشناسی و معنی «شاهو/شاها تالا»، نام
تورکی-موغولی «اورمو گؤلو» (دریاچهی اورمو)
مئهران باهارلی
"ŞAHU/ŞAHA TALA"
URMU GÖLÜ’NÜN İLKİN TÜRKÇE-MOĞOLCA ADININ ETİMOLOJİSİ VE ANLAMLARI
ETYMOLOGY AND MEANINGS OF THE ORIGINAL TURKISH-MONGOLIAN NAME OF LAKE URMU (URMIA) "SHAHOU/SHAHA TALA"
MÉHRAN BAHARLI
https://independent.academia.edu/MBaharli
https://sozumuz1.blogspot.com/
https://www.facebook.com/profile.php?id=100016259447627
خلاصه:
«شاهو/شاها تالا» نام اصلی دریاچهی اورمو و بزرگترین جزیرهی آن در دورهی عربی و تورک – موغول تاریخ آزربایجان، تورکایلی و ایران است. در این مقاله ریشهی تورکی – موغولی این نام را نشان داده و معنی کردهام. اگر نخست دریاچه و سپس جزیره با انتساب به آن شاهو تالا نامیده شده باشد، در این صورت این نام مرکب به معنی «اینجه گؤل» (دریاچهی کمعرض) است. اگر نخست جزیره و سپس دریاچه با انتساب به آن شاهو تالا نامیده شده باشد، در این صورت این نام مرکب به یکی از معانی «اینجه قوروق/جؤلگه» (قوروق/جولگهی کمعرض)، «یالچین داغلی قوروق/جؤلگه» (قوروق/جولگهی دارای کوه استوار)، «داغ یئمیشلی قوروق/جؤلگه» (قوروق/جولگهی دارای میوهی وحشی) است.
Özet
"Şahu/Şaha Tala", Urmu Gölü'nün (Urmiye) ve onun en büyük ada-yarımadasının Azerbaycan, Türkili ve İran tarihlerinin Arap ve Türk-Moğol dönemlerindeki ilkin adıdır. Bu makalede, bu adın Türk-Moğol kökenini ve anlamlarını sundum ve analiz ettim. İlk önce Göl Şahu Tala olarak adlandırılıp ve ardından ada aynı isimle adlandırılmışsa, bu bileşik ad "İnce Göl" anlamına gelir. İlk önce ada Şahu Tala olarak adlandırılıp ve daha sonra göl de ona atıf yapılarak Şahu Tala olarak adlandırılmış ise, bu durumda bu bileşik ad şu anlamlardan birine sahip olabilir: "Dar koru/bozkır", "yüksek yalçın dağa sahip koru/bozkır" veya "yabani dağ meyvelerine sahip koru/bozkır".
Abstract
"Shahou/Shaha Tala" was the original name of both Lake Urmu (Urmia) and its largest island-peninsula during the Arab and Turkic-Mongol periods in Azerbaijan, Türkili, and Iran’s history. In this article, I have presented and analyzed the Turkic-Mongolian etymology of this name and its meanings. If the lake was named Shahou Tala first, followed by the island being named the same, then this compound name translates to "Narrow Lake". If the island was called Shahou Tala and then the lake was also named Shahou Tala by attribution to it, then this compound name could have one of the following meanings: "Narrow preserved small forest/steppe", "preserved small forest/steppe with a lofty towering mountain", or "preserved small forest/steppe with wild mountain fruits".
مقدمه:
نام اصلی و اولیهی دریاچهی موسوم به «دریاچهی اورمو» (اورمیه. به تورکی: «اورمو گؤلوUrmu Gölü ») در منابع خارجی و فارسی معاصر، در زبان تورکی «شاهو/شاها تالاŞahu/Şaha Tala » است. نام رسمی این دریاچه در دورهی دولت تورک قاجار هم «شاهو» - فورم اختصاری «شاهو تالا» - بود[1]. «دریاچهی اورمو» (اورمیه) اسمی است که به تقلید از خارجیان در دو قرن اخیر در ایران و میان مردم تورک شایع شده است. این واقعیت را منابع خارجی نیز مشاهده و ذکر کردهاند. از جمله جیمز باسِت میسیونر کانادایی - آمریکایی در کتاب خود ذکر میکند نام دریاچهی اورمو که غربیان استفاده میکنند تماماً اشتباه است؛ در سال ١٨٨٧ مردم تورک این دریاچه را «شاهو» - فورم اختصاری «شاهو تالا» - مینامیدند، و اسم «دریاچهی اورمیه» را صرفاً ایرانیانی که از خارجیان تقلید مینمودند استفاده میکردند[2]. در همان دهه شمسالدین سامی فراشری جوغرافیدان آلبانیایی عوثمانلی در کتاب قاموس الاعلام تورکی تالیف ۱۸۸۹ـ۱۸۹۰ میگوید ایرانیها این دریاچه را «شها» (املای نادرست شاها) مینامند (در ادامهی مقاله).
عموماً نامهایی که مولفین و سیاحان و مورخین و دیپلوماتهای خارجی برای نامیدن دریاچهی شاهو/شاها تالا استفاده و یا مطرح کردهاند، مانند «دریای پائین در سرزمین نائیری» در روایات آشوری[3]، بحیرة شرات - شراة توسط مولفین عرب، کپوتان و کبوذان و ... در روایات ارمنی و عربی، سپوتان توسط یونانیان، ..... ، هیچکدام نام بومی این دریاچه نهبودند و نیستند. بلکه دیگرنامگذاریهایی هستند که مردم بومی منطقه هرگز آنها را به کار نهبردهاند و حتی از وجودشان خبری نهداشتند. مخصوصاً اسامیای از قبیل چیچست و فورمهای گوناگون آن در افسانههای متاخر زرتشتی[4] که ساخته و پرداختهی موبدان پارسی و مقامات ساسانی بوده و جملتاً بی پایه و غیر بومی هستند. به عبارت دیگر این دریاچه دارای دو دسته از نامها، یکی «دیگرنامگذاریExonym »ها توسط مولفین و سیاحان و مورخین و دیپلوماتهای غیر بومی که مردم بومی چه در دوران سومری، هوری و ... چه دورهی اسلامی – عربی و چه در دورهی تورک – موغول هرگز آنها را به کار نهمیبردند، و دیگری «خودنامگذاریAutonym »های مردم بومی به زبانهای سومری (اورمو)، هوری و ... و یا تورکی – موغولی (شاهو/شاها تالا، ...) بوده است[5]. علاوه بر آن که بسیاری از دیگرنامگذاریهای مذکور اساساً «نام» و اسم دریاچه هم نهبوده و نیستند. بلکه صفاتی هستند که مولفین قدیم برای توصیف دریاچه از آنها استفاده کردهاند، مانند دریای شور و یا بُحیرة الشُراة یعنی یاغیان و مخالفان و خروج – شورش کنندهگان و ...
با تغییر نام شهر اورمو و دریاچهی مجاور آن به رضائیه در دورهی رضا شاه به منظور تورکیزدائی از آنها و منطقه و تغییر توپونیمهای تورکی و موغولی در کل ایران، و ادامه و تعمیم این سیاست در دورهی جمهوری اسلامی ایران، نام تورکی «شاهو/شاها تالا» هم تماماً از حافظهی تاریخی ملت تورک زدوده شد. پس از آن نیز در مقالات و نوشتهجات شبهعلمی فارسی – ایرانی همیشه نام «شاهو/شاها تالا» از جمله با ربط دادن آن به کلمات فارسی و عربی «شاه»، «تله»، «طلا»، ... به صورت غلط تثبیت، قرائت، ریشهیابی و معنی شده است.
در این مقاله برای نخستین بار ریشهشناسی قطعی آلتائیک - موغولی – تورکی و معانی صحیح و دقیق نام « شاهو/شاها تالا» را تقدیم کردهام.
نخستین کاربردهای شاهو/شاها تالا
نام مرکب «شاهو/شاها تالا» ظاهراً برای نخستین بار در اواخر قرن ١٣ میلادی - اوائل قرن ١٤ میلادی به دورهی امپراتوری موغول - تورک «ایلخانلی» و یا «هولاگو اولوس» به کار رفته است (نامهای شاهو/شاها و تالا به تنهایی برای نامیدن دریاچه، جزیره و قلعهی واقع در آنها قبلا هم بهکار رفته بودند. در ادامهی مقاله). در دورهی تاریخ موغولی آزربایجان، تورکایلی و ایران مانند دولتهای موغول – تورک امپراتوری کبیر موغول – چنگیزیه، ایلخانلی – هولاگو اولوس، جالاییرلی - ایلکا نویان، آل چوپان - سولدوس- سولدوز، آل اینجو، آل کرت - غوریان (بنا به یک نظر از موغولهای بعداً تاجیکزبان شده)، تیموری (از تاتارها)، قوتلوقخانلی (قراختائی – قاراخیتای، اصلاً چینی)، جغتائی (چاغاتای)، ... و به موازات ورود و اسکان گروههای متعدد موغول و تاتار و دیگر گروههای تورکیک شرقی و شمالی در قالب طوائف و اوردوها و مقامات و ....، اماکن جوغرافیایی متعددی از قبیل رود و کوه و دره و دشت و روستا و ... مخصوصاً در شمال غرب ایران منطبق بر اراضی امروزی تورکایلی و کوردستان و در ایالت آزربایجان که مرکز و پایگاه اصلی آن دولتهای تورک - موغول بود، با اسامی موغولی نامیده شدهاند[6]. در این دوره بسیاری از اماکن جوغرافیایی دارای دو اسم موغولی و تورکی بودند. مانند رودخانهی «قیزیل اؤزهنQızıl Özen» (نامی تورکی به معنی رودخانهی سرخ. قیزیل: سرخ؛ اؤزهن: رود) که نام موغولی آن «هولان مورن» بود (در موغولی: هولان – اولان: قرمز؛ موران – مورهن: رود[7]). اگرچه موغولها در بعضی موارد اسامی جدید را به تورکی انتخاب میکردند. مانند «قونقور اؤلهنگQoñur Öleñ » که نام تورکی سلطانیه، و «سوغورلوقSuğurluq » که نام تورکی تخت سلیمان است.
اسم مرکب «شاهاو تله- شاه تله» در نسخههای کتاب المسالک و الممالک - ٩٣٠-٩٣٣ میلادی
ابواسحاق ابراهیم بن محمد اصطخری جوغرافیدان اسلامی کتاب المسالک و الممالک را بین سالهای ٩٣٠-٩٣٣ میلادی تالیف کرده است. از این کتاب نسخههای متعددی که در قرون مختلف استنساخ شدهاند، هر کدام حاوی نقشههای ترسیم شده در آن قرون متاخر، در دست است. در بعضی از این نسخهها دریاچهی اورمو با نام «شاهو تالا» نشان داده شده است. به عنوان نمونه در یک نسخهی خطی این کتاب در کتابخانهی بریتیش (The British Library, London, UK, IO Islamic 1026)) در نقشهی «آزربایجان، اران و ارمنیه» نام مرکب «شاها و تله»، و در نقشهی یک نسخهی خطی دیگر این کتاب در کتابخانهی ملی اوتریش (The Austrian National Library, Vienna, Austria, No. 344) اسم مرکب «شاه تله» برای دریاچهی اورمو استفاده شده است. ادعای مقالهی «نامهای گوناگون دریاچهی ارومیه»، علیرضا عاصم، محمدرضا محمد قلی زاد مبنی بر این که در نقشهی کتابخانهی بریتانیای المسالک و الممالک این نام بهصورت «شاها و تِلَه» با اِعراب آمده، نادرست است. در این نقشه که ضمیمهی مقالهی حاضر نیز است، املای تِلَه با کسره و فتحه وجود نهدارد. املای «شاها و تله» بدون اِعراب که همان « شاهو/شاها تالا» است وجود دارد.
این نقشهها که احتمالاً در قرن ١٣ میلادی (١٢٠٠ به بعد) ترسیم شدهاند، قدیمیترین نمونههای کاربرد نام اسم مرکب «شاهو تالا» برای دریاچهی اورمو هستند. قابل ذکر است که در نقشهی نسخهی بریتانیای کتاب المسالک والممالک اصطخری، برای نشان دادن حرف «و» ممتد در آخر کلمهی شاهوو، املای «شاهاو» به کار رفته است: شاهوو تالا ← شاهوو تله← شاهاو تله. (در ادامهی مقاله). فورم «شاه تله» در نسخهی اوتریش هم چیزی نیست به جز املای «شاها تالا» که در آن فتحهها نشان داده نهشدهاند: شاها تالا ← شَاهَ تَلَه ← شاه تله.
اسم مرکب «شاهو-شاها تالا» در کتاب جامع التواریخ (تاریخ رشیدی یا تاریخ غازانی) تالیف خواجه رشیدالدین فضلالله همدانی،١٣٠٠-١٣٠٩ میلادی
در کتاب جامع التواریخ (تاریخ رشیدی یا تاریخ غازانی) تالیف خواجه رشیدالدین فضلالله همدانی وزیر غازان خان در سالهای ١٣٠٠-١٣٠٩ میلادی، نام مرکب «شاهو/شاها تالا» به صورت صحیح «شاهوتله» (شاهو تالا) (در بعضی نسخهها احتمالاً ناشی از اشتباه ناسخ به صورت مقلوب «تله و شاها») آمده است. در این کتاب کلمهی «شاهو» یک بار هم به صورت «شاها» نوشته شده که نشان میدهد در دورهی ایلخانان هر دو تلفظ لهجهای شاهو و شاها (به شرحی که خواهد آمد) رایج بودند.
در
نوشتهی فضلالله همدانی از دو مکان نام برده میشود:
١-«کوه شاهو». ترجمهی نام تورکی «شاهو داغ»، نام دیگر جزیرهی «شاهو/شاها تالا» است که امروز هم به صورت «شاهی داغ» به کار میرود. «داغ» یعنی کوه در نام جزایر دریاچهی اورمو، مترادف «آدا» یعنی جزیره است. در نام بعضی از جزایر دریاچه «آدا» و «داغ»، حتی «قالا» (قلعه) و «داش» و «قایا» مترادف بوده و به جای هم به کار برده میشوند. مانند شاهو داغ ↔ شاهو آداسی، قویون داغی ↔ قویون آداسی، گؤیهرچین قالا که اولیاء چلبی آن را به صورت یک جزیره ذکر کرده است، ییگدیر قالاسی ↔ کاظیم داشی، ....
٢-«قلعهی شاهو تالا». ترجمهی نام تورکی «شاهو تالا قالاسی» است. بنا به فضلالله همدانی قلعهی شاهو تالا که به عنوان «قوروق بزرگ» (به تورکی: «اولوق قوروق»، به موغولی: «یئکه تالا») ایلخان هولاگو[8] خان بر فراز کوه شاهو یعنی جزیرهی شاهو/شاها تالا (بر روی قلّهی یک کوه از آن) ساخته شد، محل دفن ساندیق - صندوق (قاپساق) یعنی تابوت هولاگو خان و سپس مُنْگْگَه – مؤنگگه تیمور، همچنین مکان نگهداری خزائن (تاوارلیق) او بود.
٣-فضلالله همدانی نام کوه و قلّهی آن که قلعهی شاهو تالا بر روی آنها ساخته شده بود را ذکر نهکرده است.
٤- کتاب جامع التواریخ (تاریخ رشیدی یا تاریخ غازانی) حقیقتاً یک دائرهالمعارف در بارهی تاریخ، اسطورهها، عقاید و فرهنگ و مدنیت و سیاست تورک و موغول و منبعی غنی برای واژهشناسی تورکی – موغولی است. در چهار جملهی فضلالله همدانی مربوط به قلعهی شاهو/شاها تالا هم که در زیر نقل کردهام، کلمات و اسامی تورکی و موغولی متعددی وجود دارد: اسامی: چغاتو، شاهو، منگگه، تیمور، آباقا، آرغون، هولاگو، قونقورتای، شاهوتله – شاهو تالا. عناوین- رتبهها: خان، ایلخان، خواتین. کلمات: اوردو، صندوق، غروق، اروغ، یاسا، تالا، شاها، بالیش، تومان، ... این کلمات دخیل تورکی و موغولی، نه تنها نشانگر نفوذ گستردهی کلمات تورکی و موغولی به زبان فارسی، بلکه عمومی بودن نامگذاری اماکن جوغرافیایی به زبانهای تورکی و موغولی در آن دوره است.
٥-دهخوارگان که فضلالله همدانی آن را بهکار برده، یک دیگرنامگذاری به فارسی است و مردم بومی تورک هرگز آن را به کار نهبردهاند. نام اصلی تورکی آن توفقارقان – توفارقان و به عربی دخارقان است.
نقل قول از جامع التواریخ (تاریخ رشیدی یا تاریخ غازانی):
-«[هولاگو خان] عمرش چهل و هشت سال تامّهیِ شمسی بود [که] به کنارِ چَغٰاتُو از مرحلهیِ فنا به مستقرِّ بقا رحلت کرد ... و در «کوهِ شَاهُو» که برابرِ دهخوارگان است، «غُرُوقِ بزرگ» او [را] ساختند. و در اُورْدُوهٰایِ[9] او تعزیت داشته، صندوقِ[10] او را در آن غُرُوق دفن [کردند]» همدانی، ١٣٧٣، ص ١٠٥١
-«و
روز یکشنبه شانزدهمِ محرّمِ سنهیِ اِحْدیٰ و ثَمٰانیٖنَ و سِتَّمِائَه مُنْگْگَه
تیمور نیز در بقعهای از اعمالِ مَوْصِل درگذشت و اُورْدوُهایِ آبٰاقٰا خان تعزیت
داشتند و صندوقِ او را به «شاهو تله» بردند و پیشِ ایلخانِ بزرگ [هولاگو
خان] دفن کردند. و اُورُوغِ نامدارِ او وارثِ اعمار گشتند» ص ١١١٨
-«وصولِ
شهزاده اَرْغُون پیشِ احمد بعد از جلوسِ او و سببِ هلاک شدنِ شهزاده قُنْقُورْتٰایْ
و تربیت یافتنِ خواجه علاءالدّین عطا ملک و به یٰاسٰا رسیدنِ مجدالملک: و بعد
از اقامتِ مراسمِ شادمانی، [احمد تگودار] فرمود تا خزاینی که در «شاهو تله» معدّ
بود حاضر گردانیدند و آن را بر خواتین و شهزادهگان و امرا و مقرّبان و محتاجان
تفرقه کرد».
ص ١١٢٦
-«وقتی که پادشاهِ اسلام [غازان خان] خُلَّد مُلکُه بر سریرِ سلطنت نشست، خزائنِ آباء و اجدادش از اموال تهی بود. ... اوّلا خزائنی که هُولَاگُو خان از بغداد و ولایاتِ ملحد و شام و دیگر ولایات آورده بود و در «قلعهیِ شاهو تله»[11] نهاده؛ خزانهداران به تدریج (می)دزدیدند و بالشهایِ زرِ سرخ و مرصّعات به بازرگانان میفروختند و جهتِ آن که جمله روی و دلِ یکدیگر میدیدند، هیچ آفریده چیزی نهمیگفت. و اتّفاقاً برجی از آن قلعه که [پا در] دریا داشت خراب شد و به بهانهیِ آن که بالشها و مرصّعات در دریا افتاد، مبالغِ دیگر بهدزدیدند. و آن چه مانده بود احمد به واسطهیِ آن که میخواست که جذبِ خاطرِ لشکریان کند و پادشاهی بر خود مقرّر گرداند و با اَرْغُونْ خان مصاف دهد جمله به لشکر داد و دیگر زیادت چیزی نهمانده بود. تقریر کردند که به صد و پنجاه تُومَان نهمیرسید». ص ١٣٤٩
خلاصهیِ روایات در بارهی قبر و قلعهیِ هولاگو - هلاکو خان: در طول تاریخ قلعههایی که در کوههای اطراف و جزایر دریاچهی اورمو وجود داشتند معروف به استحکام و استواری و حصانت بودند. در دورهی اسلامی – عربی تاریخ تورکایلی و آزربایجان آنها بیشتر به عنوان مامن و مکمن و مخفیگاه و پناهگاه دزدان دریایی و اشرار که به غارت و تاراج سواحل دریاچه میپرداختند و یاغیان و شورشیانی که همیشه با حکّام در جنگ و جدال بودند؛ در دورهی موغول به صورت جایگاههای امن برای تمرکز خزائن و نفایس و اموال دولتی و قوروق ایلخانهای موغول از جمله هولاگو خان؛ و در دورهی تورکمانی (قاراقویونلو، آغقویونلو، قیزیلباش، افشار، قاجار، ...) به عنوان زندان دولتی و محبس مجرمان معرفی شدهاند.
در بارهی نگهداری خزائن هولاگو خان امپراتور موغول و موسس دولت ایلخانلی در یک و یا دو جزیرهی دریاچهی شاهو/شاها تالا و سپس دفن خود او در جزیرهی شاهو/شاها تالا در منابع قدیمی روایات متعددی با اختلاف و تفاوت وجود دارند. خلاصهی این روایات که موجب آشفتهگی در تعیین محل قلعهی مذکور، همچنین ریشهشناسی نادرست برای نام تالا به صورت طلا هم شدهاند چنین است:
«هولاگو خان (حیات: ١٢٦٥-١٢١٧، سلطنت ۱۲۵۶ - ۱۲۶۵) پسر تولوی و سورقاقتانی بهکی – بیکی شاهزادهی کئرئییت-قارائیت؛ برادر آریق بؤکه، مؤنگکه خان و قوبیلای خان؛ نوهی چینگگیز خان موغول بود که قسمت اعظم غرب آسیا را به تصرف خود در آورد. فتوحات هولاگو خان در خاورمیانه منجر به تأسیس امپراتوری موغول - تورک ایلخانلی گردید. هولاگو خان پس از دفع فرقهی اسماعیلیه و برطرف کردن حاکمیت مستعصم خلیفهی عباسی، به ملک مجدالدین تبریزی امر به تجدید بنا و تعمیر قلعهای بر فراز یک کوه از رشتهکوههای یک جزیره واقع در دریاچهی شاهو/شاها تالا که از قبل وجود داشت اما به صورت مخروبه در آمده بود، و بنا به روایات دیگر به ساختن یک عمارت جدید به غایت مستحکم در آن جزیره داد. پس از آماده شدن، هولاگو خان قسمتی از خزانههای سلطنتی خود و گنجینههایی را که از فتوحات بغداد و شام و دیگر ممالک و بلاد به دست آورده بود را به برادرش منگو قاآن فرستاد. بقیه را توسط ملک ناصرالدین ابن علاءالدین صاحب ری به قلعه و یا قلاع مذکور در آزربایجان منتقل کرد. به امر او تمامی آنها گداخته و به بالش[12] طلا (برابر با دویست بالش چاو و یا دو هزار دینار) و بالش نقره (برابر با بیست بالش چاو و یا دویست دینار) تبدیل و در قلعه گذاشته شد.
هنگامی که هولاگو خان در سال ۱۲۶۵ میلادی، به ٤٨ سالهگی در قیشلاق خود در نزدیکی رودخانهی چاغاتو - جیغاتی (جغاتو) در جنوب دریاچهی اورمو – آزربایجان – تورکایلی به بیماری صرع فوت کرد، ساندیق قاپساق (صندوق تابوت) او را در قلعهی شاهو/شاها تالا دفن کردند (در شهر مراغه هم جایی معروف به نام قبر هولاگو وجود دارد. اما ظاهرا محل دفن واقعی او نیست) و یک «قوروق بزرگ» (اولوق قوروق، یئکه تالا) که اقلاً شامل قلعهی شاهو/شاها تالا، یاتیر (مدفن) و آغیش (خزانه) او در آن قلعه بود ساختند. بنا به «تورک و دونیا اونلولهری آنسیکلوپئدیسی» «تعدادی دختران زیبا را هم همراه با هولاگو خان زنده به گور کردند. این، یکی از آخرین نمونههای اجرای این سنت موغولی در تاریخ است». بعد از آن که مونگگه تیمور در بقعهای از ولایت موصل فوت کرد، تابوت او را هم به جزیرهی شاهو/شاها تالا برده و در داخل این قلعه در جوار تابوت هولاگو خان دفن نمودند. (شاید «دوقوز خاتون» همسر هولاگو خان که در اورمو فوت کرد، و یا مادر و دیگر همسران او را در این محل دفن کرده بودند که مقابر آنها هم بعدها غارت و تخریب شده است. اگرچه در منابع تاریخی اطلاعاتی در این مورد وجود نهدارد). ظاهراً قلعه پس از تبدیل شدن به محل نگاهداری خزائن هولاگو خان، با نام «قلعهی هولاگو خان»، و پس از دفن هولاگو خان و مونگگه تیمور در آن، به عنوان سینلاق «قبرستان» خاقانهای ایل خانلی و سرداران موغول شناخته و در زبان فارسی به «گور قلعه» موسوم شده است (نام «گور قلعه» یک دیگرنامگذاری است و هرگز از طرف مردم بومی تورک بهکار نهرفته است. این ادعا که در زبان تورکی به این قلعه «گوور قلعهسی» به معنای قلعهی گور – قبر گفته میشود هم بی اساس است. در تورکی کلمهی فارسی «گور» به معنی قبر، همچنین فورم عربی «قلعه» به کار نهمیرود. کلمهی مشابه «گووور -گاوور» در زبان تورکی نیز به معنی قبر نیست، به معنی غیر مسلمان است).
پس از دفن هولاگو خان در قلعه و تبدیل آن به قوروق، برای مراقبت و محافظت از خزائن و مقابر آن آغیچیها (خزانهداران) و گهزیک - کئشیکهای (محافظین) نظامی مرکب از یک فرماندهی تومان – تومهن (به تورکی: بینه - مینه، به فارسی: هزاره) با افرادش که هر سال به تناوب عوض میگشتند گماشته شدند. اما این محافظین و خزانهداران خود به سرقت و دزدیدن اموال خزائن قلعه و فروختن آنها پرداختند. قسمتی دیگر از خزینهها هم پس از فروریختن یک برج قلعه که پایهای در دریاچه داشت، به دریاچه افتاده و غرق شد. باقیماندهی خزائن را هم ایلخان احمد تهگودهر - تگودار[13] (پسر موچی پسر چاغاتای پسر چینگیز خان) بین افراد و نزدیکان و لشکریان خود (هر لشکری معادل ١٢٠ دینار) تقسیم کرد. پس از آن و در مدتی کوتاه قوروق و قلعه و مقبرهها و تابوتها و کتیبهها و قسمتهای خزائن افتاده به دریاچه و .... آن چنان مورد تاراج و غارت قاچاقچیان و احتمالاً مردم بومی قرار گرفت که یک صد سال بعد از آن در دورهی امپراتوری تیمور، هیچ اثری از هیچکدام باقی نهمانده بود.
قلعهی هولاگو خان در جزیرهی شاهو/شاها تالا است و یا در قلعهی ییگدیر؟
اینکه قلعهای که به امر هولاگو خان تعمیر و یا بنا شد در کدام جزیرهی دریاچهی شاهو/شاها تالا واقع بود قطعی نیست. اغلب قلعهی مذکور را قلعهی هولاگو خان واقع در جزیرهی شاهو/شاها تالا (شاهی بعدی) در شرق دریاچه، و جمعی آن را جزیرهی «ییگدیر» («ییگدیر قالاسی»، «قیرخلار» بعدی) واقع در غرب دریاچهی اورمو دانستهاند. بنا به بعضی نیز هولاگو خان خزائن خود را در دو قلعه، یکی در غرب دریاچهی شاهو/شاها تالا (جزیرهی شاهو/شاها تالا) و دیگری در شرق آن (ییگدیر قالاسی) گذاشته است.
سورات بورنو و یا خان تختی قایاسی: احمد کاویانپور، نویسندهی کتاب تاریخ رضاییه (صص ٥٥، ٥٦) در موضوع خزائن هولاگو خان تیتری به صورت «خزائن شاهان موغول در خان تختی» به کار برده است. اگر این تیتر یک اشتباه چاپی نهباشد، میتوان گفت او محل دفن خزاین ایلخانان موغول را، شاید با الهام از این اصطلاح – ضربالمثل تورکی، خان تختی قایاسی سالماس دانسته است: «سورات خزنهیه باخیر، خزنه سوراتا». منظور از سورات، «سورات بورنو» و یا خان تختی قایاسی است: صخرهای عظیم واقع بر کوه «پیر چاووش» در دماغهای در محال «کورد قیران» در نزدیکی روستای خان تختی در ٨٠ کیلومتری شمال اورمو و ١٢ کیلومتری شرق سالماس (دهستان انزل، بخش حومهی اورمو)، که نقش دو سواره و دو پیاده در آن حجاری - حک شده است.
دو رشتهکوه چینگیل و کیندوک در جزیرهی شاهو/شاها تالا
بنا به علی دهقان جزیرهی شاهو/شاها تالا دارای دو رشتهکوه یکی مرتفعتر با نام «جینگیل» (چینگیل) و دیگری کمارتفاعتر با نام «کدوک» (کندوک) است[14]. چینگیل در زبان تورکی به معنی اوج و قلّهی کوه و یا درخت است[15]. رشتهکوه دوم در یک نقشهی چاپ ارتش بریتانیا به صورت «کیندوک»Kindük ثبت شده (ضمیمهی این مقاله) که یک کلمه و نامگذاری فوقالعاده جالب و مهم است. زیرا کیندوک - کیندیک کلمهای رایج در زبان و لهجههای تورکی باستان و شرقی قدیم و چاغاتایی و چند زبان معاصر تورکیک از شاخهی قیپچاق (تاتاری، ...) و معادل گؤبهک در تورکی اوغوز به معنی شکم و مجازاً برآمده و برجسته و قلمبه، مرکز، .... است[16]. به تثبیت گئرهارد دوئرفئر، این کلمهی تورکی باستان در تورکی خلجی به صورت «کؤندوک» وجود دارد. فورم کدوک که در کتاب علی دهقان آمده اشتباه چاپی و در اصل کندوک و یا همین کلمهی کیندوک - کؤندوک است. این کلمه و دیگر کلمات متعدد تورکی باستان و شرقی و شمالی و موغولی در لهجههای تورکمانی ما در غرب آزربایجان و عموماً کل ایران، نشانگر سهم عظیم و تاثیر تعیین کنندهی تورکهای شرقی و شمالی و موغولها در تشکل قومی – ملی مردم تورک ساکن در ایران است. این سهم و تاثیر در نامهای جزایر و روستاها و رودخانههای بی شمار در اطراف دریاچهی شاهو/شاها تالا هم که به موغولی و یا تورکی شرقی و شمالی هستند به طور بارز مشاهده میشود: روستای قیپچاق، جزیرهی مئرگیت، رودخانههای تاتائو و جیغاتو، مناطق اوریات و سولدوز و ناغاتای، قلعهی باخشی، .....
اگر قلعهی مذکور در جزیرهی شاهو/شاها تالا ساخته شده، انتظار میرود که بر قلهی بلندترین کوه مرتفعترین این دو رشتهکوه یعنی بر رشتهکوه چینگیل بنا شده باشد. تاکنون هیچ بررسی علمی و موثق و دقیق در بارهی کوهها و ارتفاعات جزیرهی شاهو/شاها تالا انجام نهشده است. اطلاعات موجود در کتب گوناگون هم فوقالعاده مخدوش و مغلوط و غیر دقیق و متناقض است. به عنوان نمونه علی دهقان ارتفاع رشتهکوه «چینگیل» را ٧١٦٢ متر، و ارتفاع رشتهکوه «کیندیک» را ٢١٠٠ متر قید کرده است. (٧١٦٢ متر آشکارا اشتباه چاپی و شاید صحیح آن مقلوب این عدد یعنی ٢٦١٧ متر است). در حالی که رزمآرا ارتفاع بلندترین کوه جزیرهی شاهو/شاها تالا را ٢١٨٠ متر نوشته است.
بنای قلعهی هولاگو خان در شاهنامهی چنگیزی
شمسالدین احمد کاشی، در شاهنامهی چنگیزی ابیاتی در مورد بنای قلعهی هولاگو خان بر روی کوهی در کنار دریای سلماس دارد:
جمع کردن زر و مال که از خزاین جمع کرده بود
خدا
شاه را طالعی داده بود – ز فرخنده مادر چنان زاده بود
که هر جا که لشکر فرستد به جنگ – نه بس دیرش آن کشور آید به چنگ
گنج نهادن هولاگو خان از مالی که از بغداد و قلعهها به دست آورده بود
زِ
دزها هر آن چیز کآورده بود – هم از کوهِ کردان برون کرده بود
زِ
بغداد و روم و بلادِ دگر – به هم بر نهادند صد کوهِ زر
وز
آن بالشِ بیکران ساختند – به محفوظ جایی در انداختند
به فرمانِ آن پادشاهِ بلند – گزیدند یک جایگاهِ بلند
صفتِ عمارت که از کوهِ دریایِ سلماس بر آورده بود
نهادند
اساسی به دریا کنار – به نزدیکِ سالماس و ارمی دیار
زِ
کوه آن عمارت افراختند – زِ دریا وِرا بارویی ساختند
ایجن
زر درین جایِ والا نهاد – زِ صد جا بیاورد و یک جا نهاد
چو
در دامنِ کوه بالَش فتاد –که از بارِ بالش به نالش فتاد
به دورش نهبود احتیاجی بادان[17] – از آن باز بردند زرها یکان
نامه ی منگو قاآن از نزد هولاگو خان و فرستادن تانسوقها به تورکستان
زِ
اجناسِ تانسوق بسی برگزید – که آن هدیهها پادشه را سزید
.....
این ابیات اطلاعاتی در بارهی ساخت قلعهی هولاگو خان و احتمالاً فرو ریختن قسمتی از خزائن در دریاچه میدهد: عمارت قلعه بر کوهی بلند در کنار دریای سالماس در مجاورت سالماس و اورمو واقع بنا شد. یک باروی قلعه که از کوه کَنده شده بود (؟) در داخل دریا قرار داشت. قلعه فاقد بادان و یا دیوار خارجی بود. تعداد بالشها و یا شمشهای طلا و نقره آن چنان زیاد بود که دامنهی کوه از سنگینی آنها به نالش افتاد (و باروی آن به درون دریاچه فرو ریخت؟) .... اما توصیفات شاهنامهی چنگیزی کومکی به جواب دادن به این سوال که آیا قلعهی مذکور قلعهی هولاگو خان فعلی (در جزیرهی شاهو/شاها تالا) و یا ییگدیر (در غرب دریاچه، در ادامهی مقاله) بود، نهمیکند. «جایگاه بلند» قلعه ممکن است اشاره به ارتفاع زیاد قلعهی هولاگو خان بر قلهی کوه قالا در رشتهکوه چینگیل واقع در جزیرهی شاهو/شاها تالا داشته باشد (ارتفاع قلعهی ییگدیر در مقام مقایسه کمتر است). اما ساختن بارویی برای قلعه در دریا، ممکن است اشاره به مجاورت قلعهی ییگدیر با دریا که در جنب عمیقترین قسمت دریاچهی اورمو ساخته شده، باشد (قلعهی هولاگو خان در جزیرهی شاهو/شاها تالا پایهای در دریا نهداشت).
به همه حال امروز در جزیرهی شاهو/شاها تالا (شاها تالا آداسی، شاهو داغ، شاهی بعدی)، بر فراز قلّهی (بنا به رزمآرا «داغ دوین»[18] – دؤیهن؟، بنا به منابع اینترنتی «چوپوقلو» با ارتفاع ٢١٧٣ متر) یک کوه (بنا به منابع اینترنتی کوه «قالا[19]»؟) - احتمالاً در رشتهکوه «چینگیل» - یک قلعه معروف به «قلعهی هولاگو خان» (و نیز «آغگومبهت» – آقگنبد، «چوپوقلو»، «حسین بیگ جان»، ...) وجود دارد.
با این وصف میتوان موقعیت قلعهی هولاگو خان در جزیرهی شاهو/شاها تالا را با احتیاط بدین صورت معین کرد:
جزیرهی شاهو/شاها تالا ← رشتهکوه چینگیل ← کوه قالا ← قلّهی داغ دؤیهن ← قلعهی هولاگو خان
شاهو/شاها تالا آداسی ← چینگیل سیراداغلاری ← قالا داغی ← داغ دؤیهن زیروهسی ← هولاگو خان قالاسی
Şahu Tala Adası → Çingil Sıradağları → Qala Dağı→ Dağdöyen Zirvesi → Hulagu Xan Qalası
ریشهشناسی «شاهو/شاها تالا» به عنوان نام دریاچه
اسم مرکب «شاهو/شاها تالا» از دو قسمت «شاهو/شاها» (در بعضی متون شاهو، شاهاو، شها، ....) و «تالا» (در بعضی متون تلا، تولا، تله، ...) تشکیل شده است. «شاهو/شاها» و «تالا» کلماتی آلتائیک و مشترک بین زبانهای تورکی و موغولی هستند. این که کدام یک از دریاچه و یا جزیره در آغاز شاهو/شاها تالا نامیده شده معلوم نیست. دو احتمال متصور است:
١- نخست دریاچه «شاهو/شاها تالا» و یا «شاهو/شاها» نامیده شده است: در این صورت «شاهو»، و «شاها» که تلفظ دیگر آن است، به معنی کمعرض و باریک؛ و تالا به معنی دریاچه؛ و در نتیجه «شاهو/شاها تالا» به معنی «دریاچهی کمعرض و باریک» است.
جزء شاهو/شاها: تنگ، کمعرض، باریک
شاهو یک کلمهی آلتائیک به معنی مکان و جای تنگ، کمعرض، باریک و .... است. این کلمه در موغولی میانه با صدای «ه» و به صورت شاهوو (Shahuu)، و در موغولی مودرن با صدای «خ» و به صورت شاخوو (Šaxuu, Шахуу) وجود دارد[20]. کلمهی شاهو از مصدر شااه، در موغولی مودرن سیقا (Siqa) – شیقا (Şiqa) – سیغا (Siğa) و شاقا (Şaqa) به معنی فشار دادن، فشردن، وادار کردن، چیزی را بر کسی تحمیل کردن، تنگ کردن، ... مشتق شده است. ریشهی این فعل موغولی، کلمهی تورکی سیق (Sıq) – سیخ است. کلمهی شاهو (شاخو) – شاها (شاخا) همریشه با کلمهی موغولی «شحنه – شاهنا - شاخنا - شاقنا» (به معنی داروقا - داروغه، گزمه– گهزمه، کهبتهوول - کبتاول، سوباتای - صوبهدار، حاکم نظامی، والی، پاسبان، نگهبان، شبگرد، ...) است[21].
دریاچهی اورمو در شکل تقریبی یک مستطیل باریک و کشیده شده در امتداد شمال به جنوب است. در قرن ١٣ میلادی طول آن تقریبا دو برابر عرض آن، و در قرن بیستم به موازات خشک شدن و کاهش عرض و آب، طول آن (١٣٥-١٤٠ کیلومتر) تقریباً ٦-٥ برابر عرض آن (٣٠ - ٥٠ کیلومتر) بود. بنابراین شاهو به معنی باریک و کمعرض اسمی کاملاً مناسب و با مسما برای این دریاچه با طول زیاد و عرض کم است. نامگذاری این دریاچه بر اساس خصوصیات آن در گذشته امری رایج بود. چنانچه یکی از نامهای مردمی آن «شوْر دریا» به سبب شوری آب دریاچه (مانند «شورچای»، یکی از رودهایی که «آجیچای» را به وجود میآورد) و نام «بحیرة المرّه» که ابی دُلَف خَزرَجی مولف الرساله الثانیه (٩٥٢ میلادی) بهکار برده، به مناسبت یکی دیگر از خصوصیات آن، یعنی تلخی آب آن بود.
معادل تورکی کلمهی موغولی شاهوو «اینجه» (در لهجهها: یینچگه، اینجگه، ایشگه) است که در نامهای اماکن جوغرافیایی آزربایجان غربی و دیگر مناطق تورکایلی هم بهکار رفته است. ترجمهی کامل نام «شاهو/شاها تالا» به تورکی، «اینجه گؤل» است. در آناتولی چند دریاچه با نام «اینجه گؤل» وجود دارد[22]. در آزربایجان غربی هم توپونیمهای «ایشگهسو» (به معنی آب باریک) در بخش قاراقویون، شهرستان شوْط؛ «ایشگهسو» در بخش صومای برادوست، شهرستان اورمو که مشابه «شاهو/شاها تالا» هستند؛ «دارچای» (محلی در رشته ارتفاعات ساندیقلی در دامنههای ساوالان)؛ روستای «ایشگه» در بخش نوختالی (نختالو)، دهستان باتی آجیرلی (آجرلوی غربی)، شهرستان باروق؛ ... وجود دارند. مخصوصاً وجود اماکن جوغرافیایی «ایشگهسو» و «دارچای» در آزربایجان حائز اهمیت و موید ریشهیابی «شاهو/شاها تالا» به صورت دریاچهی کمعرض است.
تلفظات لهجهای شاهو
شاهو به جای شاقو - شاخو: فورم شاهو با صدای «ه»، معادل موغولی میانه رایج در دورهی ایلخانلی و تورکی اوغوزی فورم شاقو و شاخو در زبان موغولی کلاسیک و تورکی شرقی است. مانند تبدیل قاچان - خاچان تورکی شرقی ← هاچان، قانسی - خانسی ← هانسی، ... در تورکی غربی (در موغولی میانهی رایج در دورهی ایلخانلی در ایران و تورکایلی و آزربایجان تمایلی به سبک و نرم کردن صدای «خ» به «ه» و حذف صدای «غ» وجود داشت: خاقان ← قاغان ← قاآن؛ آقاباجی ← آغاباجی ← آباجی ← آبجی). در نقشههای اوروپایی قدیم به زبانهای لاتینی، فرانسوی، آلمانی و ... هم که حروف صدادار اسامی با دقّت نسبتاً بیشتری ثبت شدهاند، این نام همیشه با صدای «ه» (Schahu, Chahou, Schâhoû) که تلفظ موغولی میانه (ایلخانلی) و تورکی اوغوزی آن است نشان داده میشود.
شاهوو: در زبان موغولی آخر کلمهی شاهو -شاقو (Şahuu, Şahû, Şaxuu, Şaxû) مدّدار است و به صورت کشیدهی شاهوو – شاقوو تلفظ میشود. در بعضی از منابع قدیمی، مانند نقشهی نسخهی بریتانیای کتاب المسالک والممالک اصطخری، «وو» در آخر کلمهی شاهوو برای مشخص کردن و تاکید بر ممتد بودن آن، به صورت «او» – شاهاو نشان داده شده است. حتی امروز تعدادی از کلمات موغولیالاصل با حروف صدادار کشیده که به زبان تورکی داخل شدهاند، مطابق با تلفظ اصلی موغولی و به صورت کشیده– که نوعاً در زبان تورکی غربی معاصر وجود نهدارد – ادا میشوند. مانند نارین به معنی کوچک و ظریف که به صورت ناارین Naarin - نآرینNârin تلفظ میشود.
شاها: در بعضی منابع قدیمی نام شاهو به صورت شاها، حتی شها (با املای اشتباه) نوشته شده است (در ادامهی مقاله). نام جزیرهی شاهو/شاها تالا هم در بسیاری از منابع بومی به صورت شاها داغی و یا شاها آداسی قید شده است. شاها (شاهآ، شاهاا) - شاقا (شاقآ، شاقاا) با الف ممتدّ در آخر کلمه، تلفظ لهجهای فورم شاهوو – شاخوو – شاقوو است[23].
جزء تالا: دریاچه
یکی از معانی کلمهی تالا (دالا) در لهجههای موغولی میانه (مانند بوریات) که در دورهی ایلخانان در ایران رایج بود دریاچهی کوچک و در لهجهها و زبانهای تونگوز-مانچو خلیج، سطح آرام دریا است. این کلمه در دورهی پیشآلتاییک در فورم تالو و به معنی دریای باز بود[24]. تالا در نام دریاچهی اورمو (شاهو تالا) همین کلمهی موغولی تالا به معنی دریاچه، و در نتیجه «شاهو/شاها تالا» به معنی «دریاچهی کمعرض» است.
تالای: دریا و اوقیانوس
کلمهی تالا به معنی دریاچهی کوچک که در نام شاهو/شاها تالا وجود دارد، غیر از کلمهی موغولی تالای (دالای، تالوی، دالان، دلای، دولای، دلا، توول، توولا، تالویا، دالان، ...) به معنی دریا، اوقیانوس، آب بزرگ[25]، و مجازاً حاکمیت جهانی[26] است. کلمهی تالای – دالای موغولی همریشه با کلمهی تورکی دالماق به معنی غوطهور شدن در آب است و ریشه در کلمهی تورکی تالوی- تولوی (Taluy, Toluy) به معنی دریا دارد. بعضی از محققین مانند فون گابین کلمهی تالوی تورکی را اصلاً یک کلمهی دخیل چینی 大流[27] مرکب از تا - Taبه معنی بزرگ و له - Lei, Lai، (در چینی میانه لیوی لوی - (Liu, Lyw به معانی آب اصلی و رودخانه، چشمه، منبع آب دانستهاند[28]. اما پروژه – لغتنامهی ریشهشناسی ایستارلینگ، چینیالاصل بودن کلمهی تورکی تالوی را نادرست میداند. به همه حال در نام دریاچهی شاهو/شاها تالا، کلمهی تالا به معنی دریاچه بوده و غیر از کلمهی دالای – تالای که صرفا در مورد دریاهای بسیار بزرگ و اوقیانوسها به کار میرود است.
شباهت ظاهری بین دو کلمه با ریشههای متفاوت «تالا» و «دالای» باعث تقریب معنایی آنها با یکدیگر شده است. در آزربایجان، تورکایلی و دیگر نقاط ایران اسامی جوغرافیایی متعدد دارای کلمهی «دالا» به معانی مرتبط با آب (دریاچهی کوچک، برکه، رود، جوی، آبگیر و ...) وجود دارند که بیشک محرف تالا به معنی دریاچه و یا دالای به معنی دریا هستند. مانند یوخاری و آشاغی دالایئر (در جنوب شرق قیدار، در غرب قیزیلاؤزهن، استان زنجان)، دالوو – دهلی (در شمال نقده، در جنوب غربی دریاچهی اورمو و جنوب شهر اورمو)، داله چای (در شمال ماهنشان، استان زنجان)، ... حتی بعضی از اسامی رود و جوی و برکه و ... که دارای کلمهی «دلی» هستند و به معنای دیوانه گمان میشوند، احتمالاً محرف همین کلمات تورکی تالا-دالای به معنی برکه و رود و جوی و آبگیر هستند. مانند «دلی چای»های بیشمار (از جمله در شمال قزوین و تاکستان)، دلی چو (در شمال قروه، جنوب بیجار)، ...
شاهو تالا ← شاهو گؤلو:
ریشهشناسی تالا به معنی دریاچه را وجود نام تورکی «شاهو گؤلو» که با ترجمهی تالا به «گؤل» تورکی به معنی دریاچه حاصل شده تائید میکند. رابرت تئودور گونتئر مورخ علم، زیستشناس و موسس موزهی تاریخ علم آکسفورد، در اثر خود در بارهی جوغرافیای دریاچهی اورمو و آطراف آن میگوید مردم تورک در تبریز در قرن نوزده این دریاچه را نه «اورمو گؤلو»، بلکه «شاهو گؤلو» مینامیدند[29] که نشان میدهد به معنی دریاچهی کلمهی تالا واقف بودند. نام «شاهو گؤلو» در بعضی نقشههای قدیمی اوروپایی و عوثمانلی هم به کار رفته، که منعکس کنندهی نامگذاری مردم تورک منطقه در آن دوره است. هرچند اغلب مولفین متاخر عوثمانلی به تبعیت از اوروپاییان این دریاچه را «اورمو گؤلو» مینامیدند.
٢- نخست جزیره شاهو/شاها تالا و یا شاهو/شاها نامیده شده و سپس دریاچه نام خود را از آن اخذ کرده است: نامیدن دریاها و دریاچهها با اسامی آبادیها و اماکن اطراف آن در منطقه و جهان مسبوق به سابقه است. مانند دریای خزر که از طرف دیگران دریای گرگان، مازندران، طبرستان، باب و ابواب، گیلان، گیل و دیلم، آزربایجان، آبسکون، قزوین و ... هم نامیده شده است. و یا خود دریاچهی شاهو/شاها تالا که دریاچهی اورمیه - اورمو، تسوج، تبریز، مراغه، لیلان[30]، شرفخانه، آزربایجان، رومیه (در انتساب به آناتولی)، اوشنو و ... هم نامیده شده که همه مکان و شهر و روستا و بندر و مناطق دور و یا نزدیک در اطراف دریاچه هستند. در این صورت، نام جزیرهی شاهو/شاها تالا به یکی از معانی آتی خواهد بود (در ادامهی مقاله در زیر: ریشهشناسی شاهو تالا به عنوان نام جزیره).
ریشهشناسی شاهو/شاها تالا به عنوان نام جزیره
جزیره - شبهجزیرهی شاهو/شاها تالا و بعدها شاهو/شاها در قسمت شمال شرقی دریاچه قرار دارد و بزرگترین ١٠٢ جزیره و صخرهی آن است. همانگونه که فوقا ذکر شد در مورد نامگذاری جزیره دو احتمال متصور است:
١- جزیره با انتساب به دریاچه، شاهو/شاها تالا نامیده شده است: نخست دریاچه «شاهو/شاها تالا» (دریاچهی کمعرض) نامیده شده، و سپس بعضی از پدیدهای طبیعی اطراف مانند جزیره با انتساب به آن، شاهو/شاها تالا نامیده شدهاند. در این صورت جزیرهی شاهو/شاها تالا به معنی جزیرهی منسوب به شاهو/شاها تالا - دریاچهی باریک خواهد بود.
٢- نخست جزیره شاهو/شاها تالا نامیده شده و سپس دریاچه با انتساب به آن نام شاهو/شاها تالا نامیده شده است: در این صورت به شرحی که در زیر خواهد آمد شاهو/شاها به یکی از معانی کمعرض و باریک، ویا کوه راست و استوار و بزرگ، ویا میوهی وحشی؛ و تالا به یکی از معانی قوروق و یا جولگه، و در نتیجه «شاهو/شاها تالا» به یکی از معانی «جولگه و یا قوروق کمعرض»، «جولگه و یا قوروق دارای میوهی وحشی»، «جولگه و یا قوروق دارای کوه استوار» خواهد بود.
جزء شاهو/شاها:
شاهو/شاها به معنی کمعرض: نام شاهو/شاها به معنی کمعرض و باریک مانند خود دریاچه، برای این جزیرهی بیضیشکل کشیده شده در استقامت شمال به جنوب، که طول آن (٩ تا ٢٤ کیلومتر) حدوداً ٢-٣ برابر عرض آن (٣ تا ١٦ کیلومتر) است اسمی با مسما میباشد.
شاها به معنی راست و استوار، درشت و گنده: در زبانهای تورکی و موغولی کلمهای با تلفظات گوناگون شا، شاه، شاخ، شاق، شاقا، شاخا، شاها، شاقای، شیقا، ... وجود دارد که فورم «شاخ - شاق» آن در دائرهی لغات عمومی تورکی مودرن به معنی راست، شق، استوار، مجازاً صریح و بی پرده، بزرگ و درشت و گنده و ... است[31]. این کلمهی آلتاییک – تورکی - موغولی که در شکل شق – شخ و به معنی راست و ایستاده و استوار و کوه به زبان فارسی وارد شده، در مصادر تورکی «شاها قالخماق» به معنی ایستادن اسب بر دو پای عقب و بلند کردن پاهای جلویی آن، و «شاهلانماق» به معنی مرتفع شدن، اوج کشیدن، سر کشیدن، اوجالماق، گؤیه یوکسهلمهک، قالدیرماق، ... هم موجود است. علاوه بر آن کلمهی شا، شاه، شاخ، شاق تا به امروز در بازی «آشیق اویونو»، اقلاً در دو جا حفظ شده است. یکی در فورم «شاخ-شاق» به معنی استخوان آشیق بزرگ و درشت و گنده که راست و شق و رق میایستد، و دیگری کلمهی «شاخی» در اصطلاح تورکی «شاخی، میللی، توشو»[32]. در این اصطلاح احتمالاً «شاخی» به معنی راست و استوار (عمودی)، «میللی» به معنی راست (افقی) و همریشه با کلمهی موغولی میلتاگار به معنی صاف و هموار و پهن[33]، و «توشو»[34] به معنی مقابل و روبرو است.
در صورتی که نام شاخا – شاها – شاه در آغاز و به تنهایی به جزیره و مخصوصاً کوهی در آن داده شده باشد، در آن صورت آن نام اولیه میتواند به معنی راست و استوار، و یا درشت و بزرگ و یا کوه راست و استوار و درشت و بزرگ باشد. به واقع جزیرهی شاهو/شاها از دور شبیه کلاهی نوکتیز به نظر میرسد. کلمهی موغولی – تورکی شاهو برای نامگذاری کوههای دیگری هم استفاده شده است. مانند کوهستان «شاهو» در نزدیکی چشمه و غار «قورو قالا» (قوری قلعه) در مرز استانهای کوردستان و کرمانشاه. نام این کوهستان هم مانند اکثریت مطلق اسامی جوغرافیایی مناطق کوردنشین امروزی در جنوب استان آزربایجان غربی، شمال و شرق استان کوردستان، شرق استان کرمانشاه، ... موغولی – تورکی است. احتمالاً قسمت شا-شاه در نام بعضی از از اماکن جوغرافیایی دیگر نیز مخصوصاً کوهها و صخرهها، مانند قلّهی «شاهقیزیل» در جزیرهی شاهو/شاها تالا، جزایر «شاهسارانلی (شاهسرانلو)- شاساران» (در بعضی منابع خارجی: شاسالان) در دریاچهی اورمو، کوه «شاهداغ» در جمهوری آزربایجان، ... همین کلمه به معنی راست و استوار، و درشت و بزرگ است.
شاگو: سیب کوهی و وحشی. در زبان موغولی و از آن طریق در بعضی از زبان و لهجههای تورکیک کلمهای مشابه به شکل شاقو - شاگو ماخوذ از زبان چینی (沙果 Shā Guǒ)، به معنی سیب کوهی، سیب وحشی کوچک و تورش، داغ آلماسی، اهکشی و کوچوک یابان آلماسی وجود دارد[35]. هرچند در جزایر دریاچه و اطراف آن مشخصاً وجود این نوع سیب گزارش نهشده، اما در آنها میوهجات کوهی و وحشی گوناگونی مانند بادام وحشی، پستهی وحشی، گوجهی وحشی، جوی وحشی، گلهای وحشی، ... وجود داشته و دارد. به عنوان نمونه پوشش گیاهی جزیرهی شاهو/شاها چنین است: گیاهان استپی (درمنه، گون، ... در ارتفاعات جزیره)، گیاهان خاکهای شور و نمکدوست (در سواحل مشرف به دریاچه)، گیاهان پوششی بادام وحشی (به صورت تک درختی در ارتفاعات مرکزی)، پوشش گیاهی سقز و پستهی وحشی (اکثر گیاهان جزیره را تشکیل میدهد)، درختان نیمهجنگلی (توت، نسترن، زالزالک، گردو، ...)، دیگر درختان (بادام، زردآلو، بید، تبریزی، .... در حاشیهی روستاها). و پوشش گیاهی قویونآداسی (قویون داغی، جزیرهی قویون): درختچههای بادام وحشی، بادام کوهی، گوجهی وحشی، گردو و پستهی وحشی، گندمیان و جوی وحشی، گلهای وحشی (آلاله، قدومه، ...)، بوتههای کوتاه (درمنه، انواع گَوَن، ...)، گیاهان علفی و ....
جزء تالا
تالا به معنی قوروق: یکی از معانی تالا در زبانهای تورکی و موغولی قوروق (قوروغ، قرق، قورُق، قورق، قُرُق، غروق، غرق)، از مصدر «قوْروُماق» (بستن، بلوک کردن، محافظت کردن، حفاظت نمودن)، مکان و جای مخصوص و منحصر به عدهای معین، در گذشته خواقین و خواتین و خوانین که ورود دیگران به آن ممنوع شده، است[36]. در این صورت، تالا به معنی اراضی قوروق شده و «شاهو/شاها تالا» به معنی «قوروق کمعرض» خواهد بود. با تبدیل جزیره به محل نگهداری خزائن و غنایم دولت موغول – تورک ایلخانلی و مخصوصاً ایلخان هولاگو خان، و سپس دفن وی در جزیره و ساختن مقبرهی گونبدی بر مدفن او، این جزیره به یک «قوروق» و یا «تالا» مبدل، و به سبب کمعرض بودن جزیره، «شاهو/شاها تالا» یعنی قوروق کمعرض نامیده شده است. آنچه احتمال این معنی تالا در نام جزیرهی شاهو/شاها تالا را تقویت میکند، بیان صریح فضلالله همدانی است که میگوید در کوه شاهو – نام دیگر جزیرهی شاهو/شاها تالا - «غروق – قوروق» بزرگی برای هولاگو خان ساختند: «[هولاگو خان] عمرش چهل و هشت سال تامّهی شمسی بود به کنار چَغٰاتُو از مرحلهی فنا به مستقرّ بقا رحلت کرد ... و در کوه شَاهُو که برابر دهخوارگان است، غُرُوقِ بزرگ او ساختند. و در اُورْدُوهٰایِ او تعزیت داشته، صندوق او را در آن غُرُوق دفن [کردند]» (همدانی، ١٣٧٣، ص ١٠٥١).
قوروق، قوُرقان، قوْرقان: آیا قوروق در این جمله، مخفف یکی از کلمات تورکی قوُرقان (قوروقان، قرغان، قورغان، کورگان، ...) به معنی قبر- تپه، مقبره، بقعه، تربه، و یا قوْرقان به معنی استحکامات، دز-دژ و قالا-قلع است؟ قوُرقان Qurqan – کورقان Kurgan: به معنی تپههای خاک و سنگهایی که بر فراز قبر یا قبرها برافراشته شدهاند، نوعی تومول (گورپشته) که بر روی قبر ساخته میشود است. آرامگاه زیر کورگانها معمولاً از جنس چوب و اغلب حاوی یک بدن انسان به همراه ظروف قبر، سلاح و اسب و ... است. دو ریشهشناسی برای کلمهی تورکی قورقان – کورگان پیشنهاد شدهاست. از مصدر «قوْروُماق» به معنی بستن، بلوک کردن، محافظت کردن، حفاظت نمودن؛ و یا از مصدر «قوُرماق» به معنی برافراشتن، ساختن، برپا کردن، .... قوْرقان Qorqan – قوْرغان Qorğan به معنی استحکامات، دز-دژ و قالا-قلعه است. کلمهی تورکی قورقان – قورغان (در فارسی گرگان) یک دوبلت و یا کلمهی همریشه با قورقان – کورقان فوقالذکر است[37].
تالا به معنی جولگه و چمنزار: از دیگر معانی کلمهی آلتائیک تالا و تلفظ لهجهای آن «توْلا» در زبانهای تورکی و موغولی (خالخا، قالموق، ...) جولگهی وسیع و مسطح بی درخت، بیشه، بیشهزار، چمنزار، دشت، ناحیهی کوچک بی درخت و زمین باز در داخل جنگل و بیشه، استپ، صحرا، دره، منطقهی سبز، جنگل کوچک تحت مراقبت و قوروق شده، دوزلوک، تارلا، ... است[38]. در صورت صحت این وجه تسمیه، شاهو/شاها تالا به معنی جولگهی کمعرض و یا جولگهی دارای کوه استوار است. در زبانهای آلتاییک تونقوز – مانچو و کورهای هم کلمهی تالا با تلفظ و معانی مشابهی وجود دارد. بیشک جزء «تالا» در بسیاری از نامهای جوغرافی آزربایجان، تورکایلی و ایران همین تالا به معنی جولگه و .... است. مانند جزء «دالا» که در اسم کوه دالاخانی در بخش تورکایلی شهرستان سونقور در غرب روستای چماق تپه (چوماق تهپه) در استان کرمانشاه دیده میشود.ּ دالاخانی: دالا + خانی. به معنی حوض و چشمهی آب چاه جولگه و یا بیشه. شبهجزیرهی شاهو/شاها تالا هم، منطقهای سرسبز و خرم با آب شیرین و گوارا (٥٤ چشمه) است.
مفهوم «جولگه» و چمنزار اهمیت بسیاری برای دولتهای تورک – موغول داشت. زیرا به عنوان چراگاه اسبها و شترها و .... (ستون فقرات سوارهی اوردوی موغول، ارتباطات پستی و سیستم یامها، حمل و نقل اموال و کالاها، ...) در آن دوره امکانات بهتری فراهم میکرد. حتی گفته شده انتخاب شهر مراغه در شرق دریاچهی شاهو تالا (اورمو) به عنوان پایتخت سیاسی و نظامی و اقتصادی هولاگو و ایلخانان هم، به سبب جولگهای بودن این منطقه بوده است. به همین سبب انعکاس مفهوم جولگه و چمنزار (تالا) در بعضی از نامهای جوغرافیایی آن دوره بسیار طبیعی است.
سابقاً ارتفاعات اطراف دریاچه و حوضهی آبریز آن پوشیده از جنگل و مراتع و مرغزارهای سرسبز و چمنزارهای خرم بود و در مصب رودخانههایی که به دریاچه میریختند جولگههای متعددی (اورمو، سالماس، خوی، تبریز، ماراغا، بیناب، ....) وجود داشت[39]. اگرچه امروزه بیشتر از یک استپ و جولگهی مسطح وسیع و بی درخت بودن، شبهجزیرهی شاهو/شاها تالا منطقهای کوهستانی و صخرهای و صعب العبور در شکل تودهی آتشفشانی، با برجستهگیهای کم ارتفاع در شکل تپهماهور در شمال غربی و جنوب شرقی جزیره، و قسمتهای باتلاقی و سواحل نیزاری است.
تولا، تولو، دولو
در منطقهی اورمو نامهای جوغرافیایی دارای کلمهی تولا هم وجود دارند. مانند روستای توْلا تهپه در بخش نازلوی اورمو (این نام تورکی از طرف دولت به نام فارسی و جعلی طلاتپه تغییر داده شده است). تولا یکی از تلفظهای لهجهای کلمهی تالا در یکی از معانی چمنزار، قوروق، دریاچه است. بنابراین نام این روستا ممکن است به معنی تپهی واقع در و یا دارای بیشه و چمنزار و رود و یا قوروق شده باشد. تولا در زبان تورکی دارای معانی دیگری نیز است[40]. از جمله وافر، فراوان، مملو، پر، بسیار، همریشه با دالای – تالای. بین دریاچهی آرال و رود اورخون رودی به اسم تولا وجود دارد. تولا در اسامی اشخاص هم به کار رفته است، مانند تولادای (با املای طولادای، طُلادای، ...).
نامهای اختصاری شاهو/شاها، تالا
در بعضی منابع قدیم، ٤-٣ قرن قبل از ایلخانلیها نامهای شاهو/شاها (و فورم شاهی) و تالا (تله) هم برای دریاچه و هم برای جزیره بهکار رفته است. این کاربردها یادگار و نشان حضور و اسکان انبوه تورکهای شرقی و شمالی (اویغورها و قارلوقها و خوارزمیها و خلجها و قیپچاقها و ...) و تاتارها و چاغاتایها و اوغوزها و تورکمانها حتی دیگر گروههای آلتاییک (موغولها، چینیها مانند قاراخیتایها، ...)، قبل از دورهی موغول مخصوصاً در دورهی عباسی، در ایران، تورکایلی، آزربایجان و منطقهی اورمو است. در بسیاری از این منابع قدیم، قرائنی موید ریشهشناسیهای تورکی - آلتاییک برای شاهو/شاها و تالا هم وجود دارد. به عنوان نمونه:
کتاب تاریخ طبری تالیف قرن ٩-١٠ میلادی
مورخ عرب محمد بن جریر بن یزید بن کثیر بن غالب طبری زیسته در قرن ٩-١٠ میلادی در کتاب تاریخ طبری هنگام ذکر وقایع سنوات ٨٤٤- ۸۴۶ میلادی و حوادث مربوط به محمد بن بعیث شیبانی بن حلبس معروف به ابنبعیث، حاکم عرب مرند و رئیس طوایف بنی بکر در آزربایجان از رجال دورهی متوکل در زمان خلفای عباسی، میگوید محمد بن بعیث در آزربایجان دو قلعه دارد. یکی قلعهی شاهی در وسط دریاچه و احاطه شده با آب ساکن که او آن را از وجناء بن روّاد گرفته بود و دیگری قلعهی یکدر در خارج دریاچه.
١- طبری در نوشتهی خود از «آب ساکن که بر قلعهی
شاهی احاطه داشت» صحبت میکند. «آب ساکن» یکی از معانی کلمهی آلتاییک - تورکی
«تالا» است[41] (نگاه
کنید به پاورقی شمارهی ١٦). این معنی بر تالا نامیدن دریاچه پرتوافکنی میکند.
٢-قلعهی شاهی که طبری آن را واقع در میان دریاچه ذکر
کرده، جزیرهی شاهو و یا قلعهی شاهو/شاها تالا در دورهی موغولها در شرق دریاچه
است.
٣-قلعهی یکدر که طبری آن را واقع در خارج دریاچه ذکر
کرده، قلعهی ییگدیر در کنارهی غربی دریاچهی اورمو است.
٤-در نوشتهی مربوطهی طبری، کلمات و عناوین و اسامی تورکی و موغولی متعددی وجود دارند، مانند «قلعه» (از ریشهی تورکی قالا[42])، «یکدر» (نام طائفهی اوغوزی ییگدیر)، «آذوقه» (از ریشهی تورکی آزیق)، «زیرک» (فورم موغولی کلمهای تورکیالاصل)[43]، «تورک»، «شاکریان» (به عربی: الشاکریة، محرف «چاکر»[44] تورکی، یک واحد نظامی در ارتش عباسی به معنی گارد شخصی)، «بوغا» (بُغایِ صَغیر ۸۶۸ میلادی، از امرای بزرگ و پرنفوذ تورک در آغاز عصر دوم عباسی که در تحولات این دوره نقش مهمی داشت. بوغا به معنی گاو نر جوان است و در نام تورکی + موغولی «بغاتو»: بوغا + تو، کوهی مابین زنجان و میانه هم دیده میشود)، «شرابی» (محرف «چربی» تورکی[45])، ... وجود این کلمات تقویت کنندهی نظریهی تورکی – آلتائیک بودن نام شاهی (شاهو/شاها) هستند. مخصوصاً وجود قلعهی یکدر در غرب دریاچه که دارای اسم طائفهی اوغوزی ییگدیر است، احتمال تورکی – آلتاییک بودن نام قلعهی شاهو/شاها در شرق آن را تقویت، بلکه تائید میکند. ییگدیرها به همراه ییواها و خلجها و ... از نخستین طوائف اوغوزی بودند که در غرب دریاچهی اورمو ساکن شدهاند.
ترجمه: «سخن از خبرِ حادثاتی که به سالِ دویست و سی و چهارم بود. از جمله آن بود که محمّد بن بعیث گریخت، سپس او را از طرفِ آذربایجان به اسیری آوردند و بهداشتند. سخن از این که چرا محمّد بن بعیث گریخت؟ و سرانجام کار وی: گویند سبب آن بود که متوکّل در این سال بیمار شده بود. به نزدِ ابن بعیث یکی بود که خدمتِ وی میکرد و خلیفه نام داشت. خلیفه بدو گفت که متوکّل بهمُرد و اسبانی برای وی آماده کرد و او با خلیفه که این خبر را به او داده بود سویُ محلّ خویش گریخت. به آزربایجان، محلِّ وی مرند بود. به قولی دو قلعه داشت که یکی شاهی نام داشت و دیگری یکدر. یکدر بیرونِ دریاچه بود و شاهی میان دریاچه بود. دریاچه به اندازهیِ پنجاه فرسنگ است از حدّ اورمیه تا روستایِ داخرقان، دیارِ محمّد بن روّاد. شاهی قلعهیِ ابو بعیث استوار بود و آبِ ساکن بر آن احاطه داشت که مردم از اطرافِ مراغه بر آن تا اورمیه میرفتند، دریاچهایست که نَه ماهی در آن هست، نَه خیر ... گویند ابن بعیث ... سویِ مرند گریخت و آنجا آذوقه فراهم آورد ... متوکّل زیرکِ تورک را با دویست هزار سوار از تورکان سویِ وی فرستاد که کاری نهساخت. آنگاه متوکّل عمروبن سیسل را با نُهصد کس از شاکریان سویِ وی فرستاد که کاری از پیش نهبرد. پس بوغایِ شرابی را با چهار هزار کس از تورک و شاکری و مغربی را سویِ وی فرستاد ... ».
ییگدیر قالاسی: نام قدیمی و اولیهی قیرخلار قالاسی، قالاداشی (داش قالاسی)، کاظیمداشی، کاظیم خان قالاسی ... صخرهای به صورت یک تکّهسنگ بزرگ و جزیرهوار اکنون در ساحل دریاچهی اورمو در فاصلهی۷۰ کیلومتری شمال غربی اورمو و ۱.۵ کیلومتری شرق روستای «گؤیهرچین قالا» (گورچین قلعه) است. «ییگدیر» نامیده شدن این جزیره – صخره در دورهی اسلامی – عربی - عباسی و قبل از موغول به سبب اسکان اوغوزهای طائفهی ییگدیر در آنجا بود. «قیرخلار» نامیده شدن آن در دوران تورکمانان به سبب مسکن و ماوی گزیدن حرامیان و راهزنان (قیرخ حرامی، قاراقچی) در آن است. در قرون ١١-١٥ این قلعه مامن تورکها - تاتارها - موغولهای غلات بر مذهب پیشعلوی تورک هم بود که دارای مفهومی به اسم «قیرخلار» هستند. در این دوره این قلعه از طرف ایشان زیارتگاه و اوجاق مقدس محسوب و شمع و نذری به آن اهدا میشد. «کاظیم داشی» نامیده شدن آن مربوط به سالهای جنگ جهانی اول و پناه گرفتن «قوشچولو کاظیم خان پاشا»[46] و افرادش در آن و تبدیل قلعه به پایگاهی برای مقاومت بر علیه متجاوزین از جمله جیلوهای آسوری و اکراد سیمیتقو و ... است. ظاهراً قلعهی ییگدیر در بعضی منابع قلعهی «تلاک» و به سبب نزدیکی به روستای «گؤیهرچین قالا»، با نام آن روستا «گؤیهرچین قالا» هم نامیده شده است.
خهرسهک – قارساق آداسی: در دویست متری ییگدیر قالاسی یک صخره به اسم « خهرسهک - قارساق» که آن هم زمانی جزیره و دارای قلعه بود وجود دارد. نام اصلی این جزیره «قیرسا -خیرسا» (قَرسَه - خَرسَه) میباشد که فورم موغولی کلمهی تورکی قارساق است[47]. نام جزیرهی خیرسا - قارساق هم با نامهای جعلی فارسی خرسک، خرسنگ و خاراسنگ عوض شده است[48].
در چهارده کیلومتری جنوب غربی اورمو در دهستان بکشلوچای بخش مرکزی شهرستان اورمو روستایی با نام «ایگدیر»، و در طرف تورکیهای شهرستان ماکو شهر و ایلچهای به نام «ایغدیر» موجود است. در میان طائفهی عملهی قاشقایی در جنوب ایران هم تیرهای به اسم ایگدیر وجود دارد که ظاهراً از آزربایجان غربی به جنوب ایران مهاجرت کردهاند. اینها همه نام خود را از طائفهی تورک ییگدیر (ییغدیر، ایگدیر، یکدر، یکدور، ییکدیر، ایییدیر، ایگدر، ایغدیر، یکتر، ...) یکی از طوائف ٢٤ گانهی اولیهی اوغوز منسوب به دهنگیز خان گرفتهاند. نام ییگدیر و در این میان ییگدیر قالاسی (قلعهی ییگدیر) در متون فارسی با املاهای مختلف و بعضاً نادرست (تکدر، تک در، دوگدور، دیگدور، ...) ثبت و به صورت غلط ریشهیابی و معنی شده است. از جمله این نام تورکی به صورت فارسی یک در و یا تک در خوانده و معنی شده است. در حالی که قلاع در ازمنهی قدیم معمولا یک در و یک ورودی داشتند و این مسالهای استثنایی که در اسم قلعه منعکس شود نهبود. چنانچه قلعهی هولاگو خان در جزیرهی شاهو/شاها تالا هم صرفا دارای یک دروازه و یک راه برای رسیدن به قلعه است. ربط دادن ییگدیر قالاسی به داستانهای شاهنامهی فردوسی مبنی بر پنهان شدن افراسیاب در آن و ... و عموما افسانههای زرتشتی و اوسطورههای ایرانیک هم، همانگونه که فوقا بیان شد، نوعاً بی پایه است.
در ریشهشناسی نام ییگدیر نظرات متفاوتی وجود دارد. رشیدالدین و ابوالغازی نام طائفهی ییگدیر را بؤیوک و اولوق (بزرگ)، احتمالاً مرتبط با «یئکه»ی موغولی به معنی بزرگ معنی کردهاند. منابع دیگر این اسم را به معنی شخص نیکوکار، خیّر و مرتبط با کلمهی ییگیت، مرکب از ییگ (یئگ، اییی) به معنی خوب، نیکو، برتر، عالیتر، خیر، .... و پسوند اسمساز از اسم دیر-دار[49]، ایگیتمهک (ائییتمهک) به معنی تربیت کردن، (ایگیدهر: تربیت میکند)، عنوان ایگ (ییگ، یییه، به معنی صاحب در تورکی قدیم)، ... دانستهاند. به همه حال وجود قلعهای در قرن نهم میلادی با نام تورکی – موغولی ییگدیر در ساحل غربی دریاچهی اورمو، وجود سنت نامگذاری اماکن جوغرافیایی به زبانهای تورکی و موغولی در منطقه در دورهی اسلامی -عربی، که نظریهی ریشهی تورکی داشتن اسم « شاهو/شاها تالا» را هم تقویت و تائید میکند، و این که ییگدیرها از تورکهای قدیم و قبل از دورهی سلجوقیان ساکن در غرب آزربایجان و اورمو هستند را نشان میدهد[50]. (اورمو، خوی و عموما غرب آزربایجان از نخستین مناطق در ایران هستند که پس از اسلام تماما هویت تورک کسب کرده و به همین سبب نیز در همان دوره «تورکستان» نامیده شدهاند[51]).
تجارب الأمم وتعاقب الهمم تالیف ابن مسکویه قبل از ١٠٣٠ میلادی
احمد بن محمد بن یعقوب معروف به ابن مسکویه مورخ و طبیب و فیلسوف، متوفی ١٠٣٠ میلادی، مولف کتاب تجارب الأمم وتعاقب الهمم، دو قلعه به نامهای شاها و یکدر در آزربایجان را نام میبرد. شاها همان جزیرهی شاهو/شاها تالا در شرق دریاچهی اورمو، و یکدر همان قلعهی ییگدیر بعداً موسوم به قیرخلار و کاظیم داشی و .... در ساحل غربی دریاچهی اورمو است.
ترجمه: «و سال دویست و سی و چهار وارد شد. فرار محمّد البعیث. و در آن [سال] محمّد بن البعیث فرار کرد. و او را در آذربایجان به عنوان یک اسیر آورده و محبوس کردند. و آن دو قلعه داشت. یکی را «شاها» و دیگری را «یکدر» مینامیدند. شاها، در وسط دریاچه و اما یکدر در خارج آن است. این دریاچه در فاصلهای حدوداً بیست فرسنگی از مرز ارمنیه به طرف سرزمین محمّد ابن الروّاد قرار دارد. و شاها یک قلعهی مستحکم است که دریاچه آن را احاطه کرده است. و مردم اطراف مراغه از میان آن دریاچه به ارمنیه و جاهای دیگر سفر میکنند».[52]
معجم البلدان تالیف یاقوت حموی ١٢١٨-١٢٢٤ میلادی
یاقوت حموی در معجم البلدان، تالیف ١٢١٨-١٢٢٤ میلادی، قلعهی تالا را در آزربایجان ذکر، اما به اشتباه گمان کردهکه اصل این نام طلا است که عجمها به سبب نهداشتن حرف ط آن را به صورت تلا – تالا نوشتهاند:
ترجمه: «طلا: قلعهای در آذربایجان عجم. اصل آن تالا است. زیرا در کلام عجم نه ط، نه ظ و نه ض و ث و ح و ص خالص و ج خالص وجود نهدارند»[53].
تقویم البلدان تالیف سال ١٣٢١ میلادی: دریاچهی تالا - بحیرة تلا،
جزیره– قلعهی تالا:
الملک المؤید عمادالدین ملقب به ابوالفدا در کتاب تقویم البلدان تالیف سال ١٣٢١ میلادی دریاچهی اورمو را «بُحَیرة تَلَا» یعنی «دریاچهی دریاچه» خوانده و نوشته است که در جزیرهای در وسط آن بر روی یک کوه، قلعهای به اسم «تالا» ساختهاند که هولاگو خان خاقان ایلخان موغول، خزاین خود را در آن میگذاشت تا از دستبرد در امان باشد.
ترجمه: «دریاچهی تالا: و این، همان دریاچهی اورمیه است. و دریاچهی مذکور بین مراغه و سلماس، در غرب مراغه و شرق سلماس؛ و مراغه به فاصلهی هفده فرسخ در غرب تبریز واقع است. و میان مراغه و شمال شرقی دریاچه در حدود یک مرحله – مسافت یکروزه است. امتداد این دریاچه از مغرب به مشرق است و انحرافی به جنوب دارد. طول آن صد و سی میل و عرض آن نصف این مقدار است. و در وسط آن، جزیرهای است که در آن قلعهای به نام قلعهی تالا بر فراز کوهی، کَنده - بریده شده از آن، وجود دارد. و هولاگو اموال خود را برای محافظت در آن گذاشته بود و گفته میشود او را در آن [قلعهی تالا] دفن کردهاند و [بعد از دفن او] همیشه یک هزار نفر از فرماندهان [فرماندهی یک تومن، بینه - مینه و یا هزاره؟] با او بود که برای حفظ آن مکان یک سال میماند. سپس فرماندهی دیگری وارد میشد و یک سال میماند»[54]. (صص ٤٢-٤٣)
«و اورمیه نزدیک دریاچهی تالا است که در بالا به همراه دریاچهها در ابتدای کتاب ذکر شد. و اما قلعهی تالا بر روی کوهی در جزیرهای در این دریاچه قرار دارد. هولاکو اموال خود را برای حفاظت از آن در آنجا گذاشته بود. ... و یکی از اهالی آن گفت اورمیه شهرى دارای حصار، و در حد متوسط مرفه است که در انتهاى جبال و اوّل دشت پشت كوههاى عجم، در مغرب و شمال دریاچهی تالا، در مسافت یک منزلی از آن قرار دارد»[55].(ص ٣٩٧)
سیرت جلال الدین تالیف ١٢٤٢ میلادی
تالیف نورالدین محمد زیدری نسوی، رئیس دیوان رسائل سلطان جلالالدین خارزمشاه. در این اثر (ترجمهی محمدعلی ناصح)، نام دریاچه به صورت «دریاچهی آزربایجان» آمده و نام «قلعهی تالا»، در ذکر حوادث فرار شاهزاده ملکه خاتون دختر سلطان توغرول بن آرسلان آخرین پادشاه سلجوقیان و همسر جلالالدین خوارزمشاه به آن و قصد شرفالملک فخرالدین علی جندی باخرزی وزیر اصلی سلطان جلالالدین خارزمشاه برای حمله به قلعه و دستگیری ملکه، و آمدن حاجب علی حاکم اخلاط به یاری و بردن ملکه به اخلاط ذکر شده است. بنا به این اثر قلعهی تالا بر کنار دریاچهی آزربایجان بر بالای (کوه؟ جزیره؟) که از سه طرف اطراف آن را آب فراگرفته ساخته شده است:
نقل قول:«و ملکه خود از آنجایی که به قلعهی تالا رفته بود؛ و آن دژ بر کنار دریاچهی آذربایجان بر بالای [سقیف؟] بنا شده، و آب جز از یک سوی، پیرامون آن فرا گرفته است. ... و حاجب علی به قلعهی تالا آمده، آن جایگاه را به تصرف و ملکه را به همراه گرفت و بازگشت». ص ١٣٧-١٣٦.
كنز الدرر وجامع الغرر: الدرة
الزكیة فی أخبار الدولة التركیة. تالیف ١٣٣١-١٣٣٥ میلادی
نوشتهی دولتمرد و مورخ تورک أبو بكر بن عبدالله بن أیبك الدواداری بین سالهای ١٣٣١-١٣٣٥ میلادی. این اثر که از آثار عصر دولت کؤلهمهن - ممالیک مصر در زمینهی تاریخ عمومی است، نام «قلعهی تالا» در وسط «دریاچهی آزربایجان»[56] را ذکر و میگوید پس از مرگ هولاگو جسدش بدانجا منتقل، در آنجا دفن گشت و بر مدفن او گونبدی ساخته شد.
ترجمه:-«و هولاگو به قلعهی
تالا که در وسط «دریاچهی آزربایجان» قرار دارد فرار کرد. پس وارد آن
شد، راه آن را بست و چنان به آن برگشت که گویی در آن محبوس است»[57].
-«به سلطان خبر رسید که هولاگو
در هفتم ربیع الاخر بر اثر بیماری صرع که هر روز دو بار به او مبتلا میشد،
درگذشت. و فوت او در شهر ماراغا بود. او را به قلعهی تالا منتقل و در آنجا
دفن کردند و گونبدی[58] بر آن بنا ساختند. و
تاتارها بر علیه پسرش آباقا جمع شدند و برکه او را هدف گرفت و او را شکست داد»[59].
«جوغرافیای حافظ ابرو» تالیف بعد از سال ۱۴۱۴ میلادی
اثر فارسی شهابالدین عبدالله بن لطفالله بن عبدالرشید، مشهور به حافظ ابرو، مورخ قرن نهم هجری معاصر امیر تیمور، در زمینهی جوغرافیا و تاریخ ایران و بعضی بلاد اسلامی است. وی دریاچه را اورمو (بحیرهی ارمیه) و قلعه را تالا (قلعه تلا) نامیده است:
نقل قول: «بحیرهی ارمیه. در حدود آذربایجان بحیرهای است نزدیک قصبهی طسوج . آب آن شور است و طول و عرض آن قریب بیست فرسخ باشد و از یک طرف آن حدود مراغه است و از طرف دیگر حدود ارمی و آشی (اوشنو). و این بحیره را بحیرهی ارمیه بدان جهت خوانند که در میان مراغه و سلماس افتاده است. در غربی مراغه و شرقی سلماس است و مراغه بر غربی تبریز است و از مراغه تا طرف شرقی بحیره یک مرحله باشد. و طول آن بحیره از شرق است به غرب مایل به جنوب، قریب صد و سی میل؛ و عرض نصف آن باشد. و در میانهی آن جزیرهای است که آن را قلعهی تلا میخوانند بر پارهای کوه. و چنین گویند که در وقتی که پادشاه هولاکو خان بلاد آذربایجان (را) تختگاه خود ساخت آن قلعه را عمارت کرد و خزاین خود را بدانجا نقل فرمود و چند مرد به محافظت آن بازداشت. فاما حالا در این قلعه کسی نیست و آن جزیره به تمام سنگ است. کوه پارهای از آب مرتفع گشته که قلعه بر بالای آن بنا کردهاند. و آب آن شور است. و خاک هولاکو خان در آن قلعه است؛ و قلعهی کولر جینلک [اشتباه املایی، صحیح آن: گؤیرچینلیک - گؤیهرچینلیک - گؤیهرچین قالا] بر ساحل آن بحیره است، چنان که آب بدان محیط شده است. و جامه به آب بحیره بهشویند سفید شود بی اشنان و صابون، فامّا جامه را کهنه کند». (صص ٧٢-٧٣)
کتاب جهاننما تالیف بین ١٦٤٨-١٦٥٧ میلادی:
حاجی خلیفه کاتب چلبی در کتاب جهاننما تالیف بین ١٦٤٨-١٦٥٧ میلادی به نقل از سعید مغربی مؤلف کتاب المُغْرِب فی حُلیِّ المَغْرب متوفی ١٢٧٤ میلادی، میگوید «دریاچهی اورمو» که سالنامهها آن را به صورت «بحیرهی تلا» ذکر میکنند، «دریاچهی تبریز» نام دارد. در وسط آن جزیرهای به اسم تالا به صورت کوه وجود دارد. بر روی آن قلعهای از سنگ ساختهاند که محل نگهداری خزائن هولاگو خان است. بدین ترتیب حاجی خلیفه کاتب چلبی سه نام اورمو، تبریز و تالا را برای دریاچه میشمارد:
نقل قول: «بحیرهیِ اُرمیه [اورمو] که «تهبریز گؤلو» دئرلهر تقویملهرده «بحیرهیِ تلا [تالا]» یازیلیر. سویو غایت آجیدیر. ایچینده جانور تعیّش ائتمهز. بعضلهر آندا سگِ آبی اولور دئرلهر. غربدهن شرقه ممتد و جنوبا بیر مقدار انحرافیله یوز اوتوز میل طولانی بیر گؤلدور. عرضی نصفی قهدهر، یعنی آلتمیش بئش میل تخمین اولونور. مراغه [ماراغا] اوچ فرسخ بوندان شرقه و سالماس غربه دوشهر. قارادان طولو اوچ مرحله قهدهر مسافهدیر. گهمی ایله بیر گونده قطع اولونور. دورو آلتی مرحله قهدهردیر. تهبریزدهن اون یئدی فرسخ غربه دوشهر. بو گؤلده بیر قاچ خرابه جزیره واردیر. وسطینده اولانا سلفده تلا [تالا] دئدیکلهری تقویمده مسطوردور. بیر داغدیر، جزیرهده اوزهرینده سنگدهن منحوت بیر حصار وار ایدی که هولاگونون خزینهسی آندا دوروردو. حالا خرابهدیر. ابن سعید اول حصنی یئتمیش ایکی درجه طول، اوتوز دوقوز بوچوق عرضده تعیین ائدهر. بو بحیرهیه نیجه انهار آخیپ، لاکین گؤلون آیاغی بیر یئره چیخماز. اقلیمِ مذکورون انهاری بونلاردیر ...»[60].
نخبة الدهر فی عجایب البر و البحر، ١٨٢٥ میلادی
انصاری الصوفی الدمشقی از متاخرین (١٨٢٥ میلادی) در کتاب نخبة الدهر فی عجایب البر و البحر زیر مادهی بحیرة کبودان نام قلعهی تالا واقع بر جزیرهای در دریاچهی اورمو را ذکر، اما به اشتباه طول و عرض دریاچه را مساوی گزارش کرده است:
ترجمه: «دریاچهی کبودان حدود [مسافت] سه روز طول و به همان اندازه عرض دارد. دارای جزایری هست. یکی که قلعهی مستحکمی دارد تالا نامیده میشود. در این دریاچه هیچ جانوری نیست. زیرا آب آن بدبو است و شیمیای بدی دارد»[61].
مرآت البلدان، مرآة البُلْدَان یا مرآت بُلْدَانِ ناصری ۱۸۷۸ میلادی
کتابی از محمد حسن خان مقدم (اوتوزایکی) مراغهای (۲۶ شهریور ۱۲۲۲ مراغه، ۱۴ فروردین ۱۲۷۵ تهران) ملقب به صنیعالدوله و سپس اعتمادالسلطنه؛ دولتمرد، نویسنده و جوغرافیدان تورک عهد ناصرالدین شاه قاجار است. او به هنگام نقل مطلب از متون و منابع قدیمی، برای دریاچه دو اسم اورمو و تالا را استفاده کرده، و از قلعهی تالا و جزیرهی شاهی نام برده است، بی آن که واقع شدن قلعهی تالا بر جزیرهی شاهو را ذکر کند:
نقل قول: «در تقویم البلدان گفته ارمیه در غربی دریاچهی تلاست و قلعهی تلا بر روی کوهی است که آن کوه در جزیرهای است که در همین دریاچه است. هلاگو خان به جهت حصانت این قلعه اموال خود را در آن نهاده بود. ... بعضی علما گفتهاند ارمیه شهری است صاحب بارو واقع در وسط معموره در آخر جبال و اول خاک مسطح در پشت جبال عجم، در طرف شمال و غرب دریاچهی تلا در یک منزلی آن. ... مولف گوید دریاچهی ارمیه را در قدیم تلا مینامیدهاند. ... آبش به شدت شور و بدمزه و باعفونت، نفت و قیر و چند جزیره دارد. بزرگتر از همه جزیرهی شاهی است که آب شیرین دارد». (ص ٥١)
قاموس الاعلام تورکی، استانبول، ۱۸۸۹ـ۱۸۹۰
شمسالدین سامی فراشری (١٩٠٤ـ١٨٥٠) جوغرافیدان آلبانیایی عوثمانلی در کتاب قاموس الاعلام تورکی که یک فرهنگ اعلام تاریخی و جوغرافیایی شرق و غرب است، اسم این دریاچه را شها ضبط کرده که یک خطای املایی و همان شاها است (وی در دموگرافی غرب دریاچهی اورمو هم دوچار اشتباه شده و غرب دریاچه را همه کورد نمایانده که آشکارا غلط است):
نقل قول: «اُرمیه: اُرمیه گؤلی. ایرانین آذربایجان خطّهسینده و همنامی اولان شهرین شرق و تبریزین غربِ جنوبی جهتینده بویوک بیر گؤل اولوپ، شمالدان جنوبا دوغرو اولان بویو ٧٥، و شرقدهن غربه اولان اهنی داخی ٢٥ میلدیر. سویو آجی و آغیر قوخولو اولوپ، ایچینده بالیق و سائر حیوان بولونماز. گؤلون قسمِ جنوبیسی اورتاسیندا بیر قاچ آدا واردیر. بو گؤله هر طرفدهن بیر چوخ نهرلهر و دهرهلهر منصب اولوپ، بونلارین اهن بویویو شمالِ شرقیدهن گهلهرهک تبریزین اؤنوندهن گئچهن آجیچایدیر. گؤلون غرب جهتیندهکی یئرلهرین اهالیسی اکرادداندیر. بو گؤله الیوم ایرانیلهر (شها) اسمینی داخی وئرییورلار».
دیگر اماکن دارای جزء شاهو – شاها و تالا در نامشان
علاوه بر دریاچه و جزیرهی شاهو/شاها تالا و قلعهی مدفن هولاگو خان واقع بر آن، در طول تاریخ توپونیمهای دیگری هم در میان جزایر دریاچهی اورمو و اطراف آن و دیگر مناطق تورکنشین، شاهو/شاها و یا تالا نامیده شدهاند. در این نامها که بعضی به سبب انتساب به دریاچهی شاهو/شاها تالا داده شدهاند، بسته به مورد شاهو/شاها به معنی کمعرض و تنگ و باریک ویا استوار و راست و یا میوهی وحشی، و تالا به معنی جولگه و چمنزار و یا قوروق است:
شاهو:
رشتهکوه شاهو: همانگونه که فوقا ذکر شد شاهو داغی و یا کوه شاهو نام
دیگر جزیرهی شاهو/شاها تالا است. اما ممکن است که مراد از رشتهکوه شاهو در بعضی
نوشتهجات، مشخصا یکی از چهار رشتهکوه ادعایی جزیره مخصوصا رشتهکوه چینگیل که
قلعهی هولاگو خان بر قلهی (داغ دؤیهن؟) یکی از کوههای آن (قالاداغ) ساخته شده
بود، باشد.
قلّهی شاهو قیزیل: در جزیرهی شاهو/شاها تالا
قلعهی شاهو: گویا نام دیگر قلعهی هولاگو خان و یا آغگومبهت (آقگنبد)،
و مهمترین اثر تاریخی جزیره.
کوهستان شاهو: در مرز استانهای کوردستان و کرمانشاهان امروزی، در نزدیکی چشمه و غار «قورو قالا» (قوری قلعه). نام این کوهستان هم مانند اکثریت مطلق اسامی جوغرافیایی مناطق کوردنشین امروزی در جنوب استان آزربایجان غربی، شمال و شرق استان کوردستان، شرق استان کرمانشاه، ... موغولی – تورکی است.
جزایر کیچیک شاهساران-شاساران، بؤیوک شاهساران-شاساران، شاهساران-شاساران. قسمت شاه و یا شا در نام این جزایر که با املاهای متفاوت (شاهسرانلو، شاساران، شاسالان، ...) هم نوشته شدهاند، یا محرف «شاهو-شاخو» به معنی باریک و کمعرض، و یا «شا – شاه- شاخ» به معنی بزرگ و درشت، به علاوهی «ساران» کلمهای موغولی به معنی ماه و قمر؛ در نتیجه «شاهو ساران» به معنی هلال ماه، و «شاهساران – شاساران» به معنی ایری آی، ماه تمام است. نام روستای «خورالو» (بایرام اووا، نام جعلی فارسی: بهرام آباد، ...) در جزیرهی شاهو/شاها هم احتمالاً محرف «خهرهل» موغولی به معنی نور و روشنایی است[62]. در هر دو مورد به نظر میرسد به کلمات موغولی ساران و خهرهل، پسوند تورکی لی (لو) اضافه شده است: ساران ← سارانلی ← سارانلو، خهرهل ← خهرهللو ← خاراللو ← خارالو ← خورالو.
تالا:
استفاده
از تالا در توپونیمهای جهان تورکیک بسیار رایج است. در جمهوری آزربایجان نامهای
جوغرافیائی آخ تالا-آغ تالا (نام طائفهای
تورک از پادارها)، آلا تالا، بوستان تالا، روستاهای یوخاری تالا، تالاکهند، کهندتالا،
محلهی تاولاتالا – توولاتالا، تووتالا بولاغی، ...ּּּ وجود دارند. نام هون
تالا به معنی جولگهی هونها باقیمانده از هونهای باستان در میان تورکهای
قاراچای در قفقاز شمالی است[63]. اصطلاح تالا در تورکی قاراچای
بالقار و قوموق به معنی جولگهی هموار است[64]. در شبهجزیرهی کریمه هم
توپونیمهای متعددی ساخته شده با کلمهی تالا وجود دارند. مانند دومبای تالا
(نام جولگهی نوعی گاومیش کوهاندار)، جوگوتورلو تالا (جولگهی نوعی بز کوهی)، آیو
تالا (جولگهی خرس)، و روستای تاشلی تالا (جولگهی سنگدار)، ... [65]. اصطلاح تالا -توز در میان
تورکهای اویغور به معنی هموار است[66].
قرائتها و ریشهیابیهای نادرست
ریشهیابیهای نامهای تورکی و موغولی و آلتاییک و عموما نامهای غیر فارسی از جمله اسامی جوغرافیایی باستانی سومری و ایلامی و هوری .... بر اساس زبان فارسی و دیگر زبانهای ایرانیک توسط مولفین و محققین فارس و اوروپایی یک ناهنجاری بسیار رایج است و ریشه در ناسیونالیسم افراطی فارسی، پانایرانیسم و شرقشناسی استعماری و ایرانشناسی صلیبی ضد تورک دارد. به عنوان نمونه همانگونه که فوقا ذکر شد، نامهای تورکی قلعهی ییگدیر و صخرهی قارساق در جوار آن، به ترتیب به صورت یکدر - تکدر و خرسک – خرسنگ فارسی ریشهیابی و معنی شدهاند. نام تورکی – آلتاییک شاهو تالا هم قربانی این ناهنجاری شده و برای آن ریشهیابیها و ریشهتراشیهای فارسی بی پایه انجام گرفته است. البته قسمتی از این ریشهتراشیها پدیدهی معصوم ریشهیابیهای مردمی است که تورکهایی که زبان و فرهنگ تورکی خود و وجه تسمیه و معنی اولیهی نامها را – در اثر آسیمیلاسیون و فارسسازی اجباری دولت - فراموش کردهاند، در روندی موسوم به «بهنزهر قوندارما (جعل مشابه): جایگزین کردن کلمات فارسی و عربی مشابه به جای کلمات اصلی تورکی»، برای آنها بر اساس کلمات مشابه فارسی و عربی ریشه و معانی جدید جعل و اختراع میکنند[67].
ربط دادن شاها – شاهوی تورکی – آلتاییک به شاه و شاهی فارسی
در این ریشهشناسی نادرست، «شاهو» مرتبط با کلمهی فارسی «شاه»، و تلفظ غلط «شاهی» فارسی (شاه + ی اضافی و نسبت) گمان میشود. در حالی که شاهو بی ارتباط با شاه فارسی، و شاهی فورم فارسی شده و غلط کلمهی تورکی - آلتاییک شاهو/شاها است. حتی هنگامی که مردم تورک این نام را به صورت «شاهی» تلفظ میکنند، این تلفظ به دلیل بسط قاعدهی هماهنگی اصوات – سینهارمونی (Synharmony) در تورکی است که در نتیجهی آن صدای «وu » با صدای «یı » منطبق میشود.
چنانچه در یک نقشهی جوغرافیایی از دورهی دولت قیزیلباش (صفوی) به لاتینی که عکس آن ضمیمهی کتاب سفرنامهی پیترو دلا واله است، در اسم دریاچه به جای کلمهی تورکی شاهو، کلمهی فارسی شاهی نوشته شده است. و یا در نقشهی گییوم دولیل به دلیل ریشهیابی غلط کلمهی شاهو بر اساس شاه فارسی، نام دریاچهی اورمو به صورت «شاهی دریاسی» و نام شبهجزیرهی شاهی به صورت «شاهی» ثبت، و به صورت غلط «دریاچهی شاه» معنی شده است: «شاهی دریاسی، دریاچهی شاه که شور است - Chahi deriasi- lac du roi, il est sale، شاهی و یا شهر شاه - Chahi ou ville du roi»[68]. در ادامهی این ریشهشناسی غلط، بعد از انقلاب اسلامی ضد سلطنتی ایران، نام جزیرهی شاهو/شاها تالا و یا مختصرا شاهو/شاها به گمان آن که با شاه و سلطنت مرتبط است، به «جزیرهی اسلامی» تغییر داده شد.
شاهو به معنی متعلق به شاه:
در زبان موغولی پسوند حالت اضافه – مضافالیه و مالکیت سوم شخص مفرد بعد از حرف «ن»، «و» (خاقان ← خاقانو، از آن خاقان، متعلق به خاقان، مالِ خاقان. خانو: از آنِ خان، مالِ خان، ...)؛ بعد از حروف صدادار و دیفتونگها «یین» (تهنگری ← تهنگرییین)؛ و بعد از دیگر حروف «ون» است. بر این اساس، اگر حرف آخر «و» کلمهی شاهو در نام «شاهو تالا» به صورت پسوند مذکور در زبان موغولی و کلمهی شاه به صورت شاه فارسی قبول شود، در این صورت «شاهو تالا» به معنی شاهین تالاسی، تالای شاه، تالای متعلق به و از آن شاه خواهد بود[69]. اما این نامگذاری غیر ممکن است. زیرا موغولها پادشاه خود را خاقان و قاغان و قاآن و خان میخواندند و نه شاه. در سکههایشان هم فورم خاقانو و خانو به معنی از آن خاقان و خان (شاه) را بهکار بردهاند. تورکهای قدیم در منطقه نیز که کلمهای فارسی – دری نهمیدانستند، همیشه از نامهای تورکی برای نامیدن اماکن جوغرافیایی استفاده میکردند و نه از اسامی فارسی. چنانچه در میان هزاران نام قدیمی کوه و تپه و رود و دره و جو و روستا و ... در داخل و اطراف دریاچهی اورمو یادگار آن دوره، حتی یک نام فارسی وجود نهدارد. مهمتر از آن وجود فورم «شاها» برای نامیدن این دریاچه و جزیره است که تلفظ دیگر شاهو به معانی باریک و کوه استوار و .... است. در حالیکه «شاهو» به معنی از آنِ شاه، هرگز دارای تلفظ «شاها» در زبان موغولی نیست.
ریشهسازیهای کوردی برای کلمهی آلتاییک – موغولی – تورکی شاهو: در مادهی کوه شاهو ویکیپدیای فارسی یک ریشهسازی کوردی بی پایه و غیر جدی و عامیانه برای کلمهی شاهو نوشته شده است. بنا به این ریشهسازی گویا کلمهی شاهو مرکب است از «شا» در کوردی به معنی دیدن و تماشا کردن، و هو که در عبارت «هو کی میره این همه راهو» هم وجود دارد. در بستر ریشهسازیهای کوردی برای کلمات و اسامی موغولی و تورکی، مردوخ کوردستانی نام طائفهی شکاک را هم که یک کلمهی موغولی و همریشه با شاهو است، به صورت ترکیب شه و کاک (به کوردی: مرد) ریشهشناسی کرده است.
ربط دادن تالا به طلا:
عدهای از مولفین عرب و فارس، کلمهی تورکی - آلتاییک تالا را با کلمهی عربی طلا یکی گمان کرده و ادعا نمودهاند مردم تورک و موغول گویا به سبب گذاشتن و پنهان کردن خزائن و جواهرات و طلاجات و اشیاء گرانبهای هولاگو خان در یکی از جزایر اورمو، آن جزیره را قلعهی طلا و آن دریاچه را طلا نامیدهاند. و یا اینکه دریاچه به سبب درخشان بودن آبش طلا نامیده شده است، .... اینها نیز ریشهتراشیهایی عامیانه و بی اساس است. نام قلعهی تالا بسیار پیشتر از هولاگو خان وجود داشت. کلمهی عربی طلا نه در گذشته و نه اکنون در میان تورکهای منطقه به کار نهرفته و نهمیرود. مفهوم طلا در تورکی با کلمات آلتین و قیزیل و ... بیان میشود.
چنانچه نام یک قلّه در جزیرهی شاهو/شاها تالا و یک جزیره در دریاچهی شاهو/شاها تالا به ترتیب «شاهقیزیل – شاقیزیل» و «قیزیل کونگور» است و نه شاه طلا و طلا کونگور. در راستای فارسسازی نامهای تورکی جزایر دریاچهی شاهو/شاها تالا، عدهای اسم جزیرهی «قیزیل کونگورQızıl Küñür » واقع در فاصلهی شرقی دریاچه و جزیرهی قویون داغی را هم به جزیرهی طلا تغییر داده و برای آن یک داستان تخیلی آفریدهاند که گویا در کوهستانهای آهکی این جزیره رگههای طلا دیده شده، از این جهت جزیره را قیزیل کنگره نامیدهاند. (قرائت نام کونگور به صورت کنگره و ربط دادن آن به پیشرفتهگی و فرورفتهگی های سواحل این جزیره در آب نیز غلط است. این نام کونگور است و نه کَنگَره).
تفکیک شاهو به «شاه» و «و»
یکی از اشتباهات رایج مولفین قدیم، تفکیک کلمهی واحد «شاهو» به صورت «شاه و» مرکب از کلمهی فارسی شاه و حرف ربط عربی - فارسی «و» است. در نتیجهی این تفکیک نادرست آنها «شاهو تالا» را به «شاه و تالا» مبدل و بر اساس این قرائت غلط خود، گمان کردهاند این دریاچه دارای دو قلعه با نامهای شاهی و تِلا-تله بود. ...
«قوچ تورکمان» و «مارال تورک» اورمو، و «قویون قاراگؤل» در جرگهی قربانیان تورکیزدایی در ایران
تغییر نام اورمو به رضائیه:
نام «اورمو» در تاریخ ١٥ مارس ١٩٢٦ (٢٤ اسفند ١٣٠٤) رسماً به «رضائیه» تغییر داده شد. این تغییر به دنبال پیشنهاد فرماندهی قوشون و حاکم نظامی آزربایجان سرتیپ محمدحسین آیریم (آیرُم ، آیرم) انجام گرفت. فرماندهی نظامی مذکور در مراسمی که به مناسبت تولد رضا شاه در عمارت حکومتی اورمو برگزار شد، برای نخستین بار به فارسی سخنرانی کرد (تا آن زمان تمام خطبهها و نطقها در اورمو به تورکی بود) و در این سخنرانی فارسی محسنات تغییر نام شهر اورمو به رضائیه را برشمرد و ادعا کرد که عید مولود رضا شاه یکی از اعیاد تاریخی است. مقامات ضد تورک دولت تازهتاسیس پهلوی (در ۱۵ دسامبر ۱۹۲۵) مخصوصاً نظامیان قفقازیالاصل مانند سرتیپ محمدحسین آیریم، امیرلشکر عبدالله خان امیرطهماسبی (فرماندهی قوشون و حاکم نظامی آزربایجان پیش از آیریم) و سرلشکر خلبان احمد خان نخجوان (از موسسین فرهنگستان زبان فارسی و مدافعین «فارسی سره»)، در امر فارسسازی نامهای تورکی در غرب آزربایجان و منطقهی اورمو آن چنان عجله داشتند که نامهای به لحاظ دستور زبانهای فارسی و عربی غلط مانند «رضائیه» را هم جعل کردند. زیرا فورم صحیح این نام به عنوان اسم مکان میباید بنا به دستور زبان فارسی «رِضائی»، و بنا به دستور زبان عربی با حذف الف «رِضَوی» (مانند فرنسا ← فرنسوی، أسیا ← أسوی) و یا «رِضی» (مانند أمریکا ← أمریکی، سوریا ← سوری) میشد.
دلیل اصلی عجلهی دولت رضا شاه برای تغییر اسامی جوغرافیایی غرب آزربایجان و مخصوصاً شهر اورمو و دریاچهی شاهو تالا این بود که در ربع اول قرن بیستم غرب آربایجان به مرکزیت اورمو - سالماس کانون ناسیونالیسم مودرن تورک و تورکگرایی سیاسی بود و در این ناحیه که مردم آن خود را عیناً مانند مردم تورکیه «تورک» میدانستند، مخصوصاً در سالهای جنگ جهانی اول تمایلات قوی خواهان الحاق به تورکیه وجود داشت. به همین دلائل به محض انجام کودتا در سال ١٢٩٩ (١٩٢٠ میلادی) غرب آزربایجان و اورمو مورد توجه ویژهی دولت تورکستیز جدید رضا خان قرار گرفت و دارای اولویت و محتاج به معاملهی ویژه تشخیص داده شد: سردار سپه، سیاست فارسسازی و پروژهی تورکیزدائی و تغییر دادن زبان تورکان به فارسی در آزربایجان، تورکایلی و ایران را نخست از این منطقه آغاز کرد، به تاسیس شبکهی گستردهی مدارس فارسیزبان در غرب آزربایجان – که مانقورتها و گؤزقامانهای تبریزی مانند «انجمن معارف تبریز» حتی قبل از مشروطیت در سال ١٨٩٨ آغاز کرده و دموکراتهای آزربایجان در سالهای جنگ جهانی اول آن را ادامه داده بودند - ارجحیت و فوریت داد. پس از تاسیس دولت پهلوی، رضا شاه سیاستهای مذکور را تشدید کرد و توسعه داد. نامهای جوغرافیائی تورکی و موغولی منطقه را به صورت گسترده به فارسی تغییر داد (مانند تغییر نام اورمو به رضائیه)؛ در سال ١٣١١ ادارهی معارف (به واقع «ادارهی مستعمرات داخلی و فارسسازی») اورمو را از معارف تبریز تفکیک، و در سال ١٣١٢ غرب آزربایجان را در تقسیمات کشوری از شرق آزربایجان جدا نمود، ...[70] تغییر نامهای جوغرافیایی منطقه با اسامی جعلی و بی پایه و بعضاً مضحک فارسی بعد از آن هم در تمام عمر دولت پهلوی (و دورهی دولت جمهوری اسلامی) ادامه یافت. مانند جعل نامهای شاهپور به جای سالماس، شاهین دژ به جای سایین قالا، تکاب به جای تیکان تهپه، سیه چشمه به جای قاراعئیین، نقده به جای سولدوز، مهاباد به جای ساووجبولاق، پیرانشهر به جای خانا، ....؛ و تغییر نامهای تورکی و موغولی بیش از یک صد جزیره در دریاچهی شاهو/شاها تالا (اورمو)، .....
تغییر نام اورمو به ارومیه و اورمیه و سپس به رضائیه، تغییر تمام اسامی جزائر دریاچه به اسامی فارسی جعلی و بی پایه توسط دولت ایران، حتی ربط دادن کلمات تورکی - آلتاییک شاهو/شاها به شاه فارسی و تالا به تله و طلای عربی توسط مولفین فارس و آزربایجانگرا را میبایست حرکاتی در استقامت تورکزدایی و تورکیزدائی از منطقهی اورمو، آزربایجان و کل تورکایلی و ایران و سیاست استراتژیک دولت ایران برای نسلکشی زبانی و ملی تورک تلقی کرد. اما این تنها نام تورکی دریاچه و جزائر آن نهبود که تغییر داده شد، بلکه حیوانات دریاچهی شاهو/شاها تالا هم قربانی این سیاست ضد تورک گشتند. چنانچه اسامی علمی «قوچ تورکمان اورمو» (در جزائر قویون داغی و ایسپیر آداسی) و «مارال تورک اورمو» (جزیرهی ائششهک داغی) در زبان فارسی به «قوچ ارمنی» و «گوزن ایرانی» تغییر داده شد.
قوچ تورکمان اورمو:
نخستین نام علمی برای قوچ جزائر قویون داغی و ایسپیر آداسی در دریاچهی شاهو تالا، توسط دوکتور گونتئر در سال ١٨٩٩ به صورت «گوسفند وحشی اورمو» (Ovis Ophion variant Urmiana) و یا به اختصار «قوچ اورمو» پیشنهاد شد[71]. در سال ١٩٥١ دو محقق دیگر اسم علمی «گوسفند شرقی اورمو» (Ovis Orientalis Urmiana) را پیشنهاد کردند[72]. بعدها با حذف اورمو، نام علمی جدید «Ovis Gmelini Gmelini» به معنی نوعی گوسفند وحشی بومی کشورهای اطراف دریای خزر (شامل شرق تورکیه) قبول شد. اما در زبان فارسی به جای این نام علمی قبول شده، اسم «گوسفند ارمنی» استفاده میشود.
نامگذاریهای علمی برای پدیدههای غیر اوروپایی توسط اوروپائیان، آن هم به زبانهای اوروپایی مانند لاتینی و یونانی یک رفتار و سنت فوقالعاده نامناسب و یک معضل بزرگ یادگار ذهنیت قرون وسطایی دولتهای استعمارگر اوروپایی و اوروپامرکزی در علم و .... است. اما اگر مشکلات نامگذاری علمی را فعلاً را به کناری بهگذاریم، نام «گوسفند ارمنی» که به جای آن نام علمی در زبان فارسی و در کمال تعجب توسط بعضی از مولفین آزربایجانگرا استفاده میشود هم، تماماً نامناسب و به مراتب مسالهدارتر است. زیرا نوعی از این قوچ که در جزایر شاهو تالا (دریاچهی اورمو) هم وجود دارد، بومی و مختص شرق آناتولی، تورکایلی، قفقاز جنوبی و شمال عراق ویا منطقهای (شامل ارمنستان کنونی) است که در قرون سابق «تورکمانیا» نامیده میشد[73]. (ظاهرا این گوسفند با نام قره قل – قراکول در افغانستان هم وجود دارد[74]). بنابراین مناسبترین نام برای قوچهای جزائر قویون داغی و ایسپیر دریاچهی شاهو تالا، نه قوچ ارمنی، بلکه «قوچ خزر اورمو» و یا «قوچ تورکمان اورمو» است. علاوه بر آن نامیدن گوسفندها به زبان تورکی و یا شهرهای تورکی ایلی و آزربایجان، روشی سابقه دار است. مانند «ماکی قویونو - گوسفند ماکو» (مرکز آن ماکو و اطراف آن)، «قیزیل قویون - گوسفند قزل» (مرکز آن اورمو تا ساووجبولاق)، ....
مارال تورک اورمو:
نام علمی گوزنهای جزیرهی ائششهک داغی در دریاچهی شاهو تالا «Dama Mesopotamica» و یا «گوزن بینالنهرینی» است. اما این گوزن که در همه جای خاورمیانه دیده میشود، در زبان فارسی و به طور کیفی «گوزن ایرانی» نامیده شده که نامی غیر تاریخی و بسیار نامناسب است. نخستین بار شاهزادهی تورک ملک قاسم میرزا (۱۱۸۶ –۱۲۳۰) حاکم اورمو از فرزندان فتحعلی شاه قاجار و مریم بیگم افشار اورمویی (دختر امامقلی خان بیگلربیگی افشار) یک جفت «مارال تورک» را در قویون داغی رها کرد. حتی بعد از آن جزیرهی «قویون داغی» به «مارال آداسی» معروف شد. بنابراین مناسبترین نام برای گوزنهای جزیرهی ائششهک داغی در دریاچهی شاهو تالا، نه گوزن ایرانی، بلکه نام تاریخی و با مسمای «مارال تورک اورمو» است.
قویون قاراگؤل - تاتار:
بلای مشابهی بر سر گوسفندی که گوشت آن به طور گسترده در ایران مصرف میشود آمده است. نام واقعی این گوسفند به سبب انتساب به ناحیهی قاراکول Qorakoʻl (به فارسی: دریاچهی سیاه) در اوزبکستان فعلی «قاراگؤل» است[75]. در بعضی منابع گوسفند قاراگؤل رایج در ایران را که از تورکستان (آسیای میانه) به ایران آورده شده، از نژاد «تاتار» شمردهاند[76]. استفاده از نام تاتار برای نامگذاری حیوانات دیگری در تورکایلی و غرب آزربایجان هم مسبوق به سابقه است. مانند «تاتار ایلانی» که نام نوعی مار در استان آزربایجان غربی است (شاید تاتار در نام تاتار ایلانی، به معنی شلاق باشد). اما در زبان فارسی گوسفند قاراگؤل تاتاری و تورکستانی را «گوسپند ایرانی» مینامند. این نامگذاری بسیار نامناسب هم در بستر سیاست گستردهتر ناسیونالیسم افراطی فارسی و سیاست تورکیزدائی از ایران است.
ضروری است که مطلقاً از کاربرد نامهای جعلی و نامناسب و بی پایهی قوچ ارمنی و گوزن ایرانی و گوسفند ایرانی و امثالهم که در ضدیت با تورک و با هدف تورکزدائی و تورکیزدایی از آزربایجان و تورکایلی و ایران توسط پانایرانیستها و صلیبیان و آزربایجانگرایان و ... قبول و رایج شدهاند اجتناب کرد و به جای آنها نامهای واقعی، تاریخی و یا مناسبتر آنها، «قوچ تورکمان اورمو»، «مارال تورک اورمو» و «قویون قاراگؤل» را به کار برد.
خاتمه
[1] از جمله در «رسالهی
تحقیقات سرحدیه» صص ١٢٩، ، ١٦٢ تالیف میرزا سید جعفر خان مهندسباشی؛ «زنبیل»، ص
١٠١ تالیف فرهاد میرزا، ...
[2]
“On the 15th we ascended the ridge which separates the plains of Khoy and
Salmas. From the top of this pass we saw, for the first time, The Dereâtche
Shahe, as Lake Oroomiah is called by Persians [local Turks]. ...The name
by which this body of water is commonly known to many Europeans and Americans
is entirely erroneous, for it is not properly termed a lake since the
waters are salt, and the name Oroomiah is not applied to it by Persians [local Turks] except as they adopt the term used by
foreigners”.
James
Bassett (1834–1906), Persia: The Land of The Imams, London, 1887. Pp. 35-36
[3] یکی بودن «دریای پائین در
سرزمین نائیری» که در سالنامههای آشوری ذکر شده، با دریاچهی شاهو/شاها تالا - اورمو
قطعی نیست. احتمالاً منظور از آن، دریاچهی شاهو/شاها تالا (اورمو) نیست، بلکه دریاچهی
وان در شرق آناتولی است.
[4] دلالت نام چیچست بر
دریاچهی اورمو و یکی شمردن آن با دریاچهی چیچست نادرست است. به مدتهای طولانی
تلقی و تحلیل غلط موبدان زرتشتی و پارسی هندوستانی و تصور عمومی در میان شرقشناسان
صلیبی و ایرانشناسان و ایرانگرایان و تبلیغات پانایرانیستها و آزربایجانگرایان
این بود که دریاچهی چیچست همان دریاچهی شاهو/شاها تالا و یا اورمو است. نادرستی
این تلقی و تصور و تفسیرهای متاخر که از ابداعات موبدان زرتشتی و شاهان ساسانی برای
کسب قدرت و مشروعیت بود و تاکنون صحیح گمان میشد اثبات شده است. پیش از ساسانیان
هرگز این دریاچه موسوم به چئچست یا چیچست به معنی درخشان نهبوده است. مشخصا گفته
شده که دریاچهی چیچست، نه دریاچهی شاهو/شاها تالا و یا اورمو، بلکه دریاچهی
شورآب چیلکا (Chilka)
در مجاورت کوه مهندر (Mahendra)
در ساحل شرقی هندوستان در ایالت اوریسا متصل به دریای محیط است.
دریاچه
چیچست همان دریاچه ارومیه نیست
https://mehranjd.blogfa.com/post/46
پیوند
اسطوره چیچست و دریاچه ارومیه
عموماً
همهی اعتقادات در بارهی ارتباط دادن زرتشتیگری با تورکایلی، آزربایجان و اورمو،
و دریاچهی اورمو با زرتشت؛ از قبیل این ادعا که گویا آزربایجان غربی مدفن مادر
زرتشت است، زرتشت در اطراف دریاچهی شاهو/شاها تالا - اورمو تولد یافته و رشد و
نشو و نما کرده است، صعود او به مدت چهل روز به قلّهی کوه ساوالان و نزولش پس
از خاتمهی چلّهی چهل روزه و بشارت و تبلیغ رسالتش به مردم در آنجا، مخفیگاه
و بازداشتگاه افراسیاب بودن قلعهی ییگدیر – قیرخلار، ....؛ داستانها و روایاتی متاخر، غیر علمی، نادرست و
افسانههایی بی اساس و غیر واقعی، ساخته و پرداختهی زرتشتیان متاخر در دورهی
ساسانی و ... هستند. نه زرتوشت در اورمو متولد شده و نما کرده و نه دریاچهی
چیچست مذکور در کتب زرتشتیان همان دریاچهی اورمو است. بنا به اجماع علمی زرتشت، اگر
که یک شخصیت واقعی و تاریخی باشد (که این امر هم قطعی نیست)، متولد ناحیهای در
آسیای میانه، جنوب اوزبکستان و شمال افغانستان فعلی است، نه منطقهی اورمو،
آزربایجان غربی، تورکایلی و یا ایران.
[5] زنونیم Xenonym، اگزونیم Exonym: نامی که بیگانهگان
یک گروه قومی - ملی را با آن میخوانند.
اندونیم
Endonym،
اوتونیم Autonym: نامی که یک گروه
قومی- ملی خود را با آن میخواند.
اعتراض
دوکتور جواد هئیت به حیدر علییئف برای قرار دادن آزربایجانجا به جای تورکی در
قانون اساسی جمهوری آزربایجان
[6] گروههای متعددی از
موغولها در افغانستان -که از فرط کثرت مناطق مرکزی آن کشور با نام «موغولستان
افغانستان» شناخته میشد، ظاهرا در دورهی ایلخانان نخست به مذهب شیعهی فارسی
درآمده و به دنبال آن زبانشان هم به دری تغییر یافته است. در ایران هم روند مشابهی
در جریان بوده است. تقریبا اکثریت مطلق موغولها در مناطق فارسستان امروز
(خوراسان، کرمان، ...) تغییر زبان داده و فارسزبان، و در مناطق کوردستان امروز
(در جنوب استان آزربایجان غربی، استانهای کوردستان و کرمانشاه، شمال عراق، جنوب
شرق آناتولی) با تغییر یافتن زبانشان کوردزبان شدهاند. در مناطق تورکنشین هم
مشابه این پدیده اما با شدت بسیار بیشتری – از آنجائی که آزربایجان و تورکایلی
مرکز و پایتخت دولتهای موغول تورک بود - به وقوع پیوسته و همهی گروههای موغولیک
به زبان تورکی متکلم شدهاند. موغولها در تشکل لهجههای تورکمانی زبان تورکی و
مردم تورک ما و گروههای موسوم به تاتار و چاغاتای و تورکمان در تورکایلی و ایران
نقش تعیین کنندهای داشتهاند. اما این گروهها قبل از تورکزبان شدن به مدتهای
طولانی، شاید چند قرن در جوامع و روستاهای موغول جداگانه میزیستند و زبان موغولی
خود را حفظ کرده بودند، حتی محل اسکانشان «موغولیه» نامیده میشد (به فارسی:
موغولستان، به تورکی: موغولایلی). به عنوان نمونه حمدالله مستوفی در نزهة القلوب در
میان مناطق موغولنشین در تورکایلی، سُجاس و سهرورد و کاغذکنان (نام اصلی: چاغیز
قونان، به معنی گوسفند سفید) را ذکر میکند: «[سُجاس و سهرورد] زیاده از صد پاره
دیه است و اکثرش مغولنشین. ... [کاغذکنان] اکنون چون مغولنشین است و ایشان زراعت
میکنند آن را مغولیه میخوانند».
قوپونتولار
. تأملاتی در اتیمولوژی اسم قافلانتی
[7] در تورکایلی و
آزربایجان اماکن جوغرافیایی دیگری با نام موغولی موران – مورهن به معنی رودخانه وجود
دارند. مانند بخش موران در شهرستان گرمی، استان اردبیل، آزربایجان، تورکایلی. این
نام یادگار موغولان ساکن در این منطقه است. مانند نام رودخانهی بالقارچای
(بالهاری) در این منطقه که یادگار تورکهای قیپچاق و تاتار ساکن در آن ناحیه است (قاراچای
بالقارها اکنون در قفقاز شمالی دارای جمهوری خودمختار خود هستند). عموما ناحیهی
موغان (مغان) هم یکی از مناطق اسکان موغولها و تاتارها در قرون میانه بود. ابن
محمد قزوینی در کتاب آثار العباد و اخبارالبلاد میگوید تاتارها (که بیشتر موغولهای
تورکزبان شده بودند) تورکمانهای منطقه (یعنی گروههای اوغوزی آمیخته با تورکهای
شرقی و موغولها) را از موغان بیرون رانده و خود جایگزین آنها شده بودند: «موغان، ولایتی است واسع
از آذربایجان. دهات و آبادی دارد. هرکه از اردبیل به تبریز رود، این ولایت در طرف
راست او واقع شده، موغان گرمسیر است و باقی آذربایجان سردسیر؛ و تورکمانیه در آن
سکونت داشتهاند به جهت کثرت علوفه و خوشی زمستان. و حال تاتار، تورکمانیه را از
آنجا بیرون کرده و خود آنجا قشلاق میکند».
[8] هولاگو-Hulagu: «هۇلاگۇ» به تورکی و «خۆلهگۆ» به موغولی، (Hulagu, Hülegü Hulegu Qülegü , Hulâgu;
Mongolian: Хүлэгү/ᠬᠦᠯᠡᠭᠦ, Chinese: 旭烈兀). این نام معادل اسم «آرتوق» (آرتیق) تورکی به معنی
مازاد، زیادتی، بیش از حد نصاب، ... ؛ و همریشه با مصدر تورکی «اۇلاماق» به معنی
بستن، بند کردن، اضافه کردن، افزودن و تعبیه کردن چیزی است. از همین ریشه است
کلمات تورکی اۇلاشماق، اۇلام (مقوله)، اوُلام اوُلام (دسته دسته، گروه گروه)،
اۇلاچ (ادات)، اۇلاق (پیک)، اۇلاتێ (و، همچنین؛ در تورکی مودرن: ایمئیل)، اۇلایێ
(به معنی « و، همچنین، نیز »)، وس.
شعر
نصیر باکویی به تورکی شرقی در مدح سلطان اوْلجایتۇ خۇربان اۇۇدا (خدابنده) ایلخانلی
[9] اوردو Ordu: اردوُ، اوردوْ، اورده،
اردویه، اوردا. قصبه الملوک، اقامتگاه خاقان، محل اقامت شاه و همراهانش در
سفر یا شکار، دهرهگه - درگاه، بارقا - بارگاه، دهربار - دربار (کلماتی تورکی
مرکب از بنهای دهر و بار: تجمع و حضور)؛ کاخ، خهرهگه – خرگاه (اوتاق و خیمهی
شاهانه)، چادور سلطنتی، پایتخت و پایگاه خاقان، خانه (با ریشهی آلتائیک از
بن «قا-خا» به معنی خویشاوندی، ...) و محل زندهگی زنان خان و شاهزادهگان.
[10] ساندیق – صندوق: بنا به
بعضی از محققین کلمهی صندوق عربی محرّف کلمهی تورکی «چنته – چانتا» است (با
تبدیل چ ← ص، ت ← د، و اضافه کردن
حرف ق به آخر کلمات مختوم به حرف ه. مانند تبدیل چینی ← صینی در عربی). دوکتور محمد حمیدالله در کتاب الذخائر
والتحف (ص ٣٣٣)، کلمهی صندوق را معرب کلمهی تورکی چانتا دانسته است: «صندوق. صنادیق: كأنه معرّب
كلمة تركیة چنته» (صندوق
ظاهراً عربی شدهی کلمهی تورکی چنته – چانتا است). به لحاظ معنایی کلمهی صندوق در آغاز منحصراً به معنی تابوت و
سنگ قبر مکعب درون خالی که بر روی قبر میگذاشتند بود. مفهوم صندوق در دورهی
متاخر هم مانند گذشته، با تورکان مرتبط بوده است. چنانچه نوعی از صندوقهای
کوچک فولادی و یا آهنی «مَجَری» - محرف ماجار (مجار) اسمی با ریشهی تورکی –
نامیده میشدند.
گاوصندوق
و گوسفندصندوق و شترصندوق نیست، «قاب صاندیق» (قاپساق) تورکی است
[11] در نسخهی وین کتاب
جامع التواریخ (تاریخ رشیدی یا تاریخ غازانی) که بسیار دقیق است، این نام به صورت
صحیح شاهو تله (تالا) نوشته شده است. در بعضی از نسخهها فورم نادرست تِلَه
و شاها وجود دارد.
کِتَابِ
تَأْرِیخ مُبَارَك غَازَانِی دَاسْتَانِ غَازَان خَان. تَأْلیِفِ رَشِیدُالدِین
فَضْلُ اللّٰه بِن عِمَادُ الدَوْلَة ابُوالخَیْر. بِسَعْی وَ اِهْتِمَام وَ
تَصْحیِح اَقَلّ العِبَاد کَارْلْ یَانْ. دَرْ مطبعۀ سْتَفَن اَوْسْتِینْ دَرْ
هَرْتْفُورْدْ اَز بِلَاد اِنْگِلسْتَان سَنَۀ ١٣٥٨ هِجْرِی مُطَابِق سَنَۀ ١٩٤٠
مسیحی
[12] بالش: ظاهرا ترجمهی فارسی
کلمهی تورکی یاستیق (از مصدر یاستاماق: تکیه دادن) به معنای بالش که در اویغوری
قدیم به معنای واحد پول هم به کار میرفت.
[13] Tekuder, Mongolian: Төгөлдөр, Tögöldör: perfect تگودر: کامل، در حد کمال، مکمل، بی نقص
[14] «رشتهکوههای
جزیرهی شاهو: چهار رشتهی مهم و مرتفع از شمال غربی،
شمال شرقی، جنوب شرقی و جنوب غربی به داخل جزیره پیش رفته و در گردنهی داش کهسهن
به همدیگر ملحق شدهاند». بهروز خاماچی. جزیرهی اسلامی و دریاچهی اورمیه (مسائل
انسانی، توریستی، اقتصادی و طبیعی). صص ٦٦
و ٥٧.
«در
جزیرهی شاهی دو رشتهکوه وجود دارد که از سمت شرقی جزیره به سمت غرب کشیده
شده است. از این دو رشتهکوه، یکی به نام «جنگیل» نامیده میشود که
بلندترین قلهی آن از سطح دریای آزاد ٧١٦٢ متر ارتفاع دارد و دیگری «کدوک»
نام دارد. این کوه از رشتهی اولی کم ارتفاعتر بوده و قلهی مرتفع آن ٢٢٠٠ متر از
سطح اوقیانوس ارتفاع دارد. در فاصلهی این دو رشتهکوه رودخانهی کوچکی به نام کئچی
چایی یا رودخانهی بز جاری است و از سمت شرقی جزیرهی شاهی به دریاچهی رضائیه
میریزد».
علی دهقان. سرزمین زرتشت رضائیه، ص ٣٥
[15] ÇİNGİL (is). 1. Küçük bakraç - 2. Şip düştü de
denilen kapımandalı - 3. Ağaç veya dağ doruğu - 4. Omuz
Çingil, Cengil, Çengil,
Cengıl, Çinkil, Çıngır: Kova biçiminde mukavves saplı bakır kap.
Bakır kova, Küçük su bakırı.
En ufak, kulplu bakır, helke. Davarın
südünü sağmak için kullanılan küçük helke.
کیندوک
غیر از کلمهی تورکی گهدیک به معنی معبر در میان کوهها و یا گذر بر روی
یک کوه، و یا تپهای که میتوان از روی آن عبور کرد است.
GEDİK,
ad: 1. duvar, sur ve benzeri bir şey üzerindeki
çatlak, yıkık ya da aralık. "Kale surlarındaki gediklerden içeri
girilebiliyordu"2. dağlar arasındaki
ya da bir dağın belli bir yerindeki geçit ya da üzerinden aşılabilen tepe.
[16] Kindik: (anatomi) Göbek. Köken [1] Eski Türkçe
Oğuz grubu dışında pek çok lehçede, Türkiye Türkçesindeki göbek yerine
kullanılmaktadır. Kelime, ifade ettiği organın niteliği bakımından, kiñ/geñ
(geniş) köküyle ilişkili olmalıdır. Kiñ/king/*kind kökünden -ik ekiyle
türetildiği, ihtiyatla söylenebilir.
https://tr.wiktionary.org/wiki/kindik
Doerfer, *ki:n sözünün Halaç Türkçesinde köndük şeklinde tespit
etmiş, birçok lehçelerde ve Çağatay Türkçesinde kindik şeklinde
geçtiğini belirtmiş ve köndük şeklindeki ünülerin durumu garip olduğu,
belki işitme hatasından meydana geldiğini söylemiştir (Doerfer 1970: 25).
Nicolai TUFAR. TÜRK DİLİNDE MERONİM: Organ Adları
Göbek kelimesinin, Eski Uygur Türkçesi de dahil olmak üzere, birçok
Türk lehçesinde kindik biçiminde de görülmesi dikkat çekicidir. Kindik
kelimesinin, kin (göbek)+dik şeklinde geliştiği öne sürülmektedir. Nişanyan,
etimolojik sözlüğünde kelimenin mecazen merkez anlamında olduğunu belirttikten
sonra şu açıklamayı yapmıştır: “Diğer Türk lehçelerinde görülen kindik /
kindük biçimine karşılık Oğuzca ve türevlerinde göbek kullanılır.
Hami AKMAN *Kö- Fiilinin Türevleri Üzerine. Batman Üniversitesi Yaşam
Bilimleri Dergisi 13 (2), 2023, 78-94
[17] بادان – بهدهن Badan, Beden- در زبان تورکی، ایضاً
زبان عربی کلمهای سومریالاصل به صورت «بهدهن» – «بادان» به معنی دیوار خارجی
قلعه، دیوار کلفتی که در اطراف قلعه و شهر ساخته میشود، حصار دور شهر .... وجود
دارد: «بهدهن:
تورکجه بیر کلیمه، قلعهنین محیطِ خارجیسی، بنانین دؤرت طرفینه یاپیلان قالین
دیوار، قلعهنین کنگره دیواری، قلعه دیواری، اهسکی زمانلهرده شهههرلهری
محافظه و مدافعه اوچون دائراً و مادار یاپیلان سور، بارو، برج، سپر». ریشهی کلمهی تورکی
«بهدهن»، کلمهی سومری «باد» - «بهد» (در زیر) به معنی دیوار اطراف شهر، حصار
قلعه و استحکامات شهر است.
قرائت
صحیح و کامل کتیبههای کوفی مقبرهی قبّهای «سؤیۆمبهت» (سهگونبد) اوُرموُ
(اورمیه)
[18] «جزیرهی شاهی به طول ٩ و به عرض ٣ کیلومتر در این دریاچه واقع و ارتفاع
[بلندترین کوه] آن ٢١٨٠ متر [است]. قلعهی هولاکو خان در قلّهی کوه مزبور که به
اسم «داغ دوین» مشهور است قرار گرفته که مدفن پادشاهان موغول بوده ...». فرهنگ جوغرافیایی
ایران، انتشارات دایرهی جوغرافی ستاد ارتش. تهران، ١٣٣٠، جلد ٤، ص ٢٤٠. مادهی
رضائیه
[19] ارتفاع دقیق کوه قالا هم معلوم نیست. در منابع
مختلف ارتفاع آن از ٢٠٥٠ متر تا ٢٤٠٠ متر قید شده است.
[20]
-SIXAΓU/ ШАХУУ: Narrow, Tight
Ferdinand d.
lessing. Mongolian-english dictionary. Compiled by matai haltod, john gombojab
hangin, serge kassatkin and Ferdinand d. lessing. University of California
press. Berkeley and los angeles. 1960
-294. Shack – SHACKHUU / SHAHUU ♣
ШАХУУ = a place
with tight space. Also: limited time. 69 72.
666 English
Mongol common words dictionary. English editors: Daniel Havlat (USA) Max Saiffe
(UK) Mongolian editor: Nyamdolgor. M Book format: Gankhuyag Choigaalaa Borjigin 2021
https://www.slideshare.net/slideshow/666-english-mongol-common-words-dictionary-2573/264422060
-ШАХУУ: tight
[21]معادل کلمهی موغولی
شاهنا – شحنه در زبان تورکی «باسقاق» است که ریشه در فعل باسماق به معنی
فشردن (مانند شاقا و سیق) دارد. کلمهی مترادف «دارقا-داریقا- داروغه» هم
از مصدر داوُری Dauri،
دائور، داوور، داوُر، داروُ به معنی به طرف پائین فشار دادن (و در نتیجه پهن
کردن)، تحت تضییق قرار دادن، سرکوب کردن مشتق شده است[21].
احتمالاً نام ایل تورک «شاقاق» (شقاقی) و ایل کورد «شکاک» (طایفهای اصلاً تورک -
موغول بعداً کوردزبان شده) هم از ریشهی موغولی شاقاخ – شاخاخ مرتبط با شاخو-شاهو
فوقالذکر است. ریشهیابی نام شکاک به صورت کلمهای مرکب از شه و کاک (به کوردی: مرد)
(مردوخ کوردستانی، ...) یک ریشهشناسی عامیانه است. ایل شقاق در زمرهی نخستین
گروههای موغول تورکزبان شده است که به مذهب علوی تورک و یا غلات دوازده امامی
متصوفه - هترودوکس (بکتاشی - قاراقویونلو) در آمده است.
جهانشاه قاراقویونلو بر اساس اوغوزنامه به خط
اویغوری در کتابخانهی دربار تبریز: ما و عوثمانلیها از نسل اوغوز خان و
خویشاوند هستیم
[22]
İnce Göl: Bafra, Samsun ilinin bir ilçesi, İnce Göl: Bolu
Yedigöller Milli Parkında.
[23]
Шахаа [Нэр үг] pressure
[24]
Mongolian etymology : Query result (starlingdb.org)
Proto-Altaic: *t`ā̀lV ( ~
-ĺ-), Meaning: open place, open sea, Russian
meaning: открытое место, открытое море, Mongolian: *tala, *tal-b-, Tungus-Manchu: *tālgi-
Comments: A Mong. -Tung.
isogloss.
Proto-Mongolian: *tala, *tal-b-, Meaning: 1
steppe, open place 2 quiet, peaceful, Russian meaning: 1 степь, открытое место 2
мирный, спокойный, Written Mongolian: tala 1 (L 771), talbiɣun 2 (L 773), Middle
Mongolian: tala 'face' (SH), Khalkha: tal
1, talbiu(n) 2, talbaj 'square', Buriat: tala 1, taĺān 'meadow; small lake', talmaj 'meadow, square',
Kalmuck: talǝ, Ordos: tala, Dagur: tal (Тод.
Даг. 165),
tale (MD 220) 1, Shary-Yoghur: tala,
Monguor: talā
Comments: KW 375, MGCD 622. Mong. >
MTurk. tala, Yak. tāla etc. (VEWT 458); > Man.
talfa, Nan. talbon (Doerfer
MT 145, Rozycki 200).
Proto-Tungus-Manchu: *tālgi-, Meaning: 1
far from the shore, open sea 2 bay 3 quiet sea surface 4 to become quiet (of wind, weather), Russian
meaning: 1 далеко от берега, в открытом море 2 залив 3 гладкая
поверхность моря 4 стихать (о ветре), Evenki: tālgu- 4, Even: talargъ̣n-
4, talgịn 2, 3, Literary Manchu: talGan 3, Ulcha: talǯị
1, Orok: talda 1, Nanai: talgịa 1, talGa 2,
talị-talị 3, Oroch: tagga-la, tagga-si 1, Udighe: tagä
1
Comments: ТМС 2, 150, 157. Nan.
has probably a secondary vowel shortening; but cf. also *tala 'well', with a
possibility of contaminations.
FETHALİ
KAÇAR'IN ÇAĞATAY TÜRKÇESİ SÖZLÜĞÜNDE YER ALAN MOĞOLCA VEYA TÜRKÇE-MOĞOLCA ORTAK
VE BENZER SÖZCÜKLER ÜZERİNE
Tela ve tala
(<Mo.): düzlük Sahra, step, bozkır. Yeşil alan, yeşillik, çayırlık (FKL, 529).
Yeşillik, yeşil alan (AL, 221), (ŞSL, 213).
Tala (تالا” (göveri, yeşillik, sebze; yeşil alan,
yeşillik, çayırlık”. Bk. AŞ (76a), SG (600)//Krgz.Tr: Talaa “step, bozkır;
vadi” (700)// Mlk.Tr: Tala “orman içinde açık alan, kır, sahra” (372)//
YUyg.Tr: Tala “step, bozkır; evin dışı, sokak” (386)// Moğ-Les: Tala “düzlük
arazi, bozkır” (1191). tala 'field' (<< Mong. tala)
talgır (boz, sarı renkli; alaca
renkli, çakır; çizgili < Moğ. tal ~ tala ‘düzlük arazi, bozkır,
yaban’ MTS, 1191).1918
Этимологический
словарь монгольских языков
РОССИЙСКАЯ
АКАДЕМИЯ НАУК ИНСТИТУТ ВОСТОКОВЕДЕНИЯ Г.Д. Санжеев, М.Н.
Орловская, З.В. Шевернина Этимологический словарь монгольских языков Том III Q-
Z Москва 2018
TALA1
Khalkh., Kalm. tal, drill. Tala, Dag. tal (tala) steppe, plain; side; Khalkh.,
Bur. Friend, buddy. ◊ − Old Turkic. Tala steppe.
TALA1
Халх., калм. тал, бур. тала, даг. тал (тала) степь, равнина; сторона; халх.,
бур. друг, приятель. ◊ − Др.-тюрк. tala степь.
TTD. tala,
talla, tâla, tâla, tarlagh “arable field” (DS X, 3812) ~ M. tala “plain,
level space, steppe” (MED, 771)
On the
Common Words in Mongolian and The Turkish Dialects in Turkey
January
2014International Journal of Social Research Methodology 7(32):185-198, 7(32):185-198, Authors: Feyza Tokat, Pamukkale University
[25]
Proto-Altaic: *dā́la,
Meaning: wave, deep place, Russian meaning: волна; глубокое место
Proto-Turkic: *dāl-,
Meaning: 1 to sink 2 ocean,
Russian meaning: 1 погружать(ся) 2 море, океан, Old Turkic: taluj 1
(Orkh., OUygh.), Turkish: dal- 1, Tatar: tal- 1 (dial.), Middle
Turkic: tal-, dal- 1, Turkmen: dāl- 1 (dial.), Tuva: tal- (Castr.)
`swim', Gagauz: dal- 1, Karaim: dal- 1
Comments: ЭСТЯ 3,
133-134 (to be separated from *Tal- `to faint'); EDT 502 (the Chinese etymology of OT taluj
seems hardly plausible: the compound MC dầj-lwi is not attested, and we would
expect *Tajluj, not *Taluj anyway).
Proto-Mongolian: *dalaj, Meaning: sea, ocean, Russian meaning: море, океан,
Written Mongolian: dalai (L 224),
Middle Mongolian: dalai (HY 3, SH),
dalai (MA),
Khalkha: dalaj, Buriat: dalaj, Kalmuck: dalǟ, dalā,
Ordos: dalǟ, Dagur: dalai (Тод. Даг. 134:
daĺē MD 132),
Shary-Yoghur: dalī, Monguor: dalī, dalǝ̄ (SM 41)
Comments: KW 73, MGCD 193,
633. Mong. > Evk. dalai (Doerfer MT 125);
Chag. dalaj etc., see TMN 1,
325, VEWT 130).
Proto-Tungus-Manchu: *dal-,
Meaning: 1 overflow, inundation 2 small wave, jet, Russian meaning: 1
наводнение, половодье 2 струя, рябь, волны, Negidal: dalan 1, Literary
Manchu: dol-čin 2, Ulcha: dala(n) 1, Nanai: dalã 1
Comments: ТМС 1,
193, 214. Rozycki 61
proposes Man. dolčin < Mong. dolgijan (v. sub *čalu),
which is hardly possible.
Proto-Japanese: *dara,
Meaning: sea bottom, deep place,
Russian meaning: морское дно, глубокое место, Old Japanese: jara
Comments: Владимирцов 368, Doerfer MT 125.
Despite TMN 1,
325, EDT 502
Mong. cannot be < Turkic (initial d- cannot be explained). See notes
to *t`ṑle.
Dalay (داالی” (Moğ. deniz;
büyük fevç, büyük bölük, büyük topluluk, büyük kalabalık; hizmet karşılığında askerlere verilen devlete ait
mülkler”. Bk. SG (862)// Krgz.Tr: Dalay/Talay “çok, epey” (293/701)// Moğ-Les: Dalay “deniz;
çok, fazla; büyük” (356)// Talay (تاالی” (Moğ. alın; çok, bol”. Bk. SG (600)// Kzk.Tr: Talay
“çok, nice; talih, alın yazısı” (514)// YUyg.Tr: Talay “çok,
epey” (386).
An
Etymological Dictionary of Altaic Languages S. A. Starostin, A. V. Dybo, O. A.
Mudrak
[26] در سمبولیزم سیاسی تورکان باستان و بعضی دیگر از اقوام آلتائیک، مطلق حاکمیت
با صفت «دهنیز - تهنگیز - تینگیز» و فورم موغولی آن «چینگیز» (دریا، در نام
چنگیز خان)، حاکمیت جهانی با صفت «دالای – تالوی» (اقیانوس)، و حاکمیت محلی با صفت
«گؤل – کول» (دریاچه، در نامهای کول تکین و ...) بیان شده است. عنوان مشهور دالایی لاما Dalai Lama مرکب از کلمهی موغولی دالای به معنی
اقیانوس و مجازاً عظیم و کبیر و کلمهی تبتی لاما bla-ma به معنی استاد و گورو، جمعاً یک گورو دارای دانش وسیع مانند
اقیانوس در دین بودائی است. دالایین خان (Dalai-in Chan, Dalaiyin qan, Dalaiin khan) عنوان گویوک خان نوهی چینگیز خان
بود. در زبان موغولی اصطلاح دالای خان (Dalai-Chan) به معنی خان اوقیانوسگیر، خان جهانگیر، هنوز وجود
دارد و یک عنوان موروثی است. دالای -دولای شمول، عمومیت، دنیا، در اصطلاح به معنی محاط شده، عالم و جهان و در
عهد ایلخانان ایران به معنای اموال و املاک
دولتی و خالصه و املاک و زمینهای شخصی خان، املاک و رقبات دیوانی مربوط به مواجب و مرسوم لشگریانּ، همهی آنچه به مواجب و مرسوم
لشکریان متعلق باشد است (در مقابل اینجو که مربوط به آنچه مختص سرکار خاصهی سلاطین باشد است)ּ.
عبارات
و کلمات تورکی و موغولی نامهی گویوک خان خاقان موغول به پاپ چهارم اینوسنت:
منکو تنکری کوجندا
[28] A. V. Gabain. Eski Türkçenin Grameri, TDK. Yay.
Ankara, 1995
A. Von Gabain, Altürkische grammatik Leiden 1974
[29]
“The lake is known as the Urmi – Gjölü on the western side, but Shah-Gjölü
in Tabriz”. P 505
Robert
Theodore Gunther,
M. A., Contribution to the geography of lake Urmi and its neighbourhood. 1899
[30] یکی از نامهای دریاچهی اورمو نیلان و یا لیلان است. لیلان
اسم یک شهر کوچک موغولنشین و سپس تورکنشین در کنار جنوبی دریاچه بود (بنا به مینورسکی
دشت لیلان در جایگاه شیز و یا شهر گنزکه است). شاید نام محلهی لیلاآوا – لیل
اووا در تبریز، و طائفهی میلانلو هم ماخوذ از همین گروه موغول لیل و یا نیل
است.
[31] شاها: تورکجهده چوجوقلارین اویوندا قوللاندیقلاری
ایری آشیق
Şaha: Çocukların
oyunda kullandıkları iri aşık.
شاقان: موغولجادا
توپوق کهمیییی
Şag-a(n), şaa topuk kemiği
شاق: اورتا،
اورتا یئر، ایری و گوزهل، دیک دوران آشیق
Siġa (سیغھ” (aşık kemiği” [199a]: Mu. Şāba
[331]; Şam. Şiġa [151a]; Ter. Şiġai [68a]; KMo. Şaġ-a(n),
MMo. Şaa “aşık kemiği” (Lessing 1960: 747).
Shagai: Etymology.
Borrowed from Mongolian шагай (Šagaj). Noun Shagai
(plural Shagai)
Шах • (Šax):
a player's own Shagai in
a game of knucklebones.
Etymology: Mongolian
ᠱᠠᠾ (Šah),
Pronunciation IPA(key): /ˈɕax/,
Syllabification: шах (1
syllable). Noun: Шах • (Šax),
Shah.
“Шах
1”, “Шах 2”,
in Монгол хэлний их тайлбар толь [Dictionary of the Mongolian
Language] (in Mongolian), Institute of Linguistics of the Mongolian Academy of
Sciences, 2016–present
Şak:
orta, orta yer, iri ve güzel, dik duran aşık
Şag-a(n),
Şâ, Siga(n), Sigay: is.: topuk kemiği
[32]«بو اصطلاح اورمودا بیر اویون واریمیزدی که محلهلهرده اویناردیق:
پئلله دهسته. بیر مرحلهسینده که پئللهنی اهلیمیزدهکی دهستهیله قالدیرمامیز
گهرهکیردی تا دهستهیله اونا ووروپ و باجاردیغیمیز قهدهر اوزاغا گوندهرهبیلهک،
اوندا رقیب اویونجولارا دییهردیک: «شخی، میلی، توشو» ... بهرام اسدی.
“O zaman ki pélle çox yaxındır desteye, qarşıdakı kesin
qazanacaqdır, utuzan teref “Şexi Milli Tuşu” démekle, pélle elindeki
desteye baxmadan dik durup pélleni desteye vurmaya çalışacaqdır, bélesine
utuzanın utuzma ihtimali 50 fayiz azalır. Sanıram, şex dur mili tuşla, yani
desteni pélleyle tuşla, nişan gét”. Saeid Davari Nikou
[33]
Milli: Çocukların oynadığı çelik-çomak oyunu.
Milā [Milli]: Çocukların oynadığı çelik çomak oyunu (DS, 3199)
Mil elde oynadılan bir ucu ince o bir ucu qalın idman
aleti, ince demir çubuq, ucu küt uzun iyne, parçada çizgi, zolaq, evlerin
üstünde qurulan ağac örtmelerin en yuxarısında başdan başa qoyulan uzun ağac,
damın mili.
Millemek: düz dik qaldırmaq, durquzmaq, dikeltmek,
Miltagar/Miyaltgar: sf.:
düz, yassı, düz yüzlü, yüzeyi düz. --ayag-a: düz kase, yassı kap, --eber: düz
boynuz, boynuzları geriye kıvrık.
[34] بن توُش، تۆش، دوُش،
دۆش:
در تورکی قدیم دارای معانی ١-وجه، جهت، سو، سمت، استقامت، طرف ٢- قارشی، مقابل،
روبرو ٣- جنب، نزد پیش ٤-هدف، نشانه، آماج ٥-تصادف، تصادم، برخورد ٦-قرین، مشابه،
معادل، دوست، ... بود. در معنای ششم، توش – دوش در کلمات «ساغدوش» و «سولدوش» و
اصطلاح «تای توش» محرف «دهنگ توش» تورکی قدیم وجود دارد. از همین ریشه است مصادر
توشالماق و توش گهلمهک (قارشی گهلمهک، اوچراشماق، مواجه شدن)، توشانماق و توشلانماق
(برخورد کردن، مواجه شدن، تصادف کردن، مواجهه، روبهرو شدن، ملاقات کردن)؛ توش
ائیلهمهک (مواجه کردن، نائل کردن)، توشماق – دوشماق (سرزدن)، توشالیق - دوشهلیک
(محل سرزدن)، توشاق – دوشهک (فرصت)، توش - دوش گهله! (راست گهله!، اوغور به
خیر!)، توشوتماق (نشان دادن، اشاره کردن)، توشلاماق (نشانه گرفتن هدف)، توشامیشی
(محول کردن کاری به کسی)، توشلوق (سمت، طرف، جهت)، ادات توشی در تورکی قدیم به
معنی مقابل، ...
کلمهی
تورکی دچار – دوچار - توشار Türkçe Duçar Kelimesi
https://sozumuz1.blogspot.com/2024/05/turkce-ducar-kelimesi.html
[35]
Şagü: [Çin. Sha-kuo] is.: dağ elması, ekşi ve
küçük yaban elması
沙果Shā guǒ Crab apple,a small sour apple.the small
tree that bears the crab apple.
[36]
Tala tarla,
ormanların ortasındaki boş, ağacsız yerler, dağ sırtındaki basamaklar, ufak
dalgacıklar, bulut parçaları, dalglç, orman
içinde açık alan, kır, düzlük, düzlük arazi, bozkır , Sahra, step, bozkır,
vadi, Yeşil alan, yeşillik, çayırlık, göveri,
sebze, açıklık, koru, Bakımlı küçük orman
[37] گۆرخان-GÜRXAN، کۆرهکهن-KÜREKEN، قوُرقان-QURQAN، قوْرقان-QORQAN، کۆریکهن-KÜRİKEN
https://sozumuz1.blogspot.com/2023/11/gurxan-kureken-qurqan-qorqan-kuriken.html
[38]
Tala Тала open place in a forest, meadow,
glade.Azerbaijani. Etymology Of Mongolic origin.
Ultimately from Proto-Mongolic *tala, *tal-b- (“steppe, open place”), whence
also Modern Mongolian тала (tala). IPA(key): [tɑˈɫɑ]. Hyphenation: ta‧la
https://en.wiktionary.org/wiki/tala
塔拉 Etymology 3
Borrowed from Mongolian ᠲᠠᠯᠠ (tal-a,
“field; prairie”).
https://en.wiktionary.org/wiki/%E5%A1%94%E6%8B%89
Caferoğlu, A. (1954). Azerbaycan ve Anadolu Ağızlarındaki
Moğolca Unsurlar. Türk Dili Araştırmaları Yıllığı-Belleten, 2, 1-10.
https://dergipark.org.tr/tr/download/article-file/401822
Starostin, Sergei, Dybo, Anna, Mudrak, Oleg (2003)
“*tala, *tal-b-”, in Etymological dictionary of the Altaic languages (Handbuch
der Orientalistik; VIII.8), Leiden, New York, Köln: E.J. Brill
[39] بهروز خاماچی. جزیرهی
اسلامی و دریاچهی اورمیه، مسائل انسانی، توریستی، اقتصادی و طبیعی. انتشارات مهد
آزادی. تبریز. چاپ اول، ١٣٧٦
[40] تولا: تووولقا، چهلیک مغفر، یوزولموش دهری، سهپیلهنمهمیش دهری، یاناق، یوز، ...
Tula: tuvulka, çelik başlık, miğfer, yüzülmüş deri, sepilenmemiş deri,
yanak, yüz, ….
[41]
Tala: quiet sea, quiet sea surface: دریای آرام، سطح ساکن دریا
[42] قالا مانند دز، کلمهای
با ریشهی تورکی است
در
ریشهشناسی تورکی کلمات قلعه، قلعهدار، کلا، کلات، دز، دیزه، دیزج، دژ، دزدار، ....
[43]
*seri- ‘to wake up, be awake’ (? and *sere- ‘to notice, feel’). MMo
distinguishes between these two verbs. Dagur and the QG forms all derive from
*seri-. phonetically and mean ‘to wake up’. Moghol appears to stem from *sere-.
Both Mongolic verbs have been compared to CT *sez- ‘to notice, be aware of’.
MMo SH sere- H134
‘to doubt, notice, suspect’, seri- H134 ‘to notice, learn of, know’, HY seri-
M94 ‘to wake up’ as well as sere- M94 ‘to notice’, Muq seri- P320b ‘to wake
up’, sere- P320a ‘to feel, sense’. WM sere- L689a, seri- L690b (no semantic
difference between both spellings). Kh serex H470a. Bur herixe
C708a, herexe
C708b. Brg xər- U104, sər- (←Kh) U155. Kalm serx M451b. Dag səry-
E220. EYu ser- B100, J103a. MgrH serə- J103b, sarə- X133. MgrM śeriJL473. BaoD
serə- BL90b. BaoÑ ser- CN132. Kgj sere- 294a. Dgx śieri- B123. Mog serȧ- R38a.
Nugteren,
H.(2011) Mongolic phonology and the Qinghai-Gansu languages
https://scholarlypublications.universiteitleiden.nl/handle/1887/18188
Zireklenmek: Söyledüğün
keleciyi işitdüğün gibi söyle, Kendüzünden zireklenip birkaç söz dahı katmagıl
(Y. Emre Divanı s.168). Kelime Moğolca Serigün "hafif soğuk, taze (hava),
canlı, uyanık"la ilgilidir. Türkçedeki Zeyrek’le ilgili olduğunu O.
Nedim Tuna ortaya koymuştur. Kelime Farsça yoluya Moğolcadan girmiştir: Mo.
Ser(i)gek > seyrek >> zirek > Türkçe zirek ~ zeyrek
(Osmanlıca, s.237)
Prof.
Dr. Zeki KA YMAZ*. YUNUS EMRE'NİN ŞİİRLERİNDE MOĞOLCA KAYNAKLI KELİMELER
http://isamveri.org/pdfdrg/D198336/2011/2011_KAYMAZZ.pdf
Tuna,
Osman Nedim, "Osmanlıcada Moğolca Ödünç Kelimeler I", TM., C. XVTI,
s.209-250.
Tuna,
Osman Nedim, "Osmanlıcada Moğolca Ödünç Kelimeler II, TM., C. XVTII, s.
281-314
[44] چاکر-
جاکَر - جاک اهر - چاکاهر– چاقاهر Çaker: کلمهای تورکی به معنی اقران،
شخص نزدیک، پیشخدمت، خادم. این کلمه متحول یاق اهر- یاقاهر (با تبدیل حرف «ی»
به حرف «چ»)، و فورم دیگر و معادل نؤکهر- نؤکَر موغولی است. حرف اول «ی» کلمات
تورکی عمومی و غربی، در تورکی شرقی به «ج-چ»، و در زبانهای موغولیک اغلب به حرف
«ن» تبدیل میشود. یکی از کلمات موغولی که با تبدیل حرف «ی» تورکی به حرف «ن»
حاصل شده، کلمهی نؤکر (Nöker)، مشتق از مصدر نؤکو (Nökü) در زبان موغولی به معنیی نزدیک
شدن، به نزد آمدن و تقرّب است. بن «نؤک» در زبان موغولی، معادل بن «یاق- یاخ» در
زبان تورکی (موجود در و همریشه با کلمات یاخین، یاخلاشماق، یاخینلاشماق،
یاخلاشیق، یاخا، یاووق، ...)؛ و مربوط به کلمهی «یان» تورکی (به معنیی جنب،
نزدیک، پهلو، مجاور) است:
یاق
(تورکی) ← نوک (موغولی،
تونقوزی)
یاق
اهر ← یاقاهر ← یاغاهر ← یاواهر ← یاوَر ← یاور (تورکی غربی)
یاق
اهر ← یاقاهر ← چاقاهر ← چاکاهر ← چاکَر ← چاکر (تورکی شرقی)
یاق
اهر ← یاقاهر ← نوکاهر ← نؤکهر ← نؤکَر ← نوکر (موغولی)
تبدیل
حروف «ی»، «د-ت»، «ج-چ»، «ن» و «ل» به یکدیگر در آغاز، وسط و آخر کلمات، و در
پسوندها هم در گذشته، و هم در حال حاضر حادثهای شایع در زبانهای آلتاییک،
مخصوصاً تونگوزی و تورکیک (و همچنین زبانهای فین-اوگوریک از قبیل مجاری و ...)
است: یئرگه ← نرگه ← جرگه، یارلیق ← جارلیق، نؤکر ← چاکر ← یاور، جاردو ← تاردو ← یارتو (درخشان)،
یاساق ← ناساق ← نسق، نوور ← چیرا ← یوز، ییگن – یییهن ← جان (در تورکی) ← نوگ (در تونگوزی با
فورم پروتوآلتائیک نیوگ)، یاغمور ← ناغور - نامیر - نامور (در زبان شور)، یانجاق ← (یاشاق ← ناشاق ←) ناجاق، و ....... حتی تبدیل حرف «ی» اول کلمات تورکی به حرف «ن»
در لهجههای تورکی رایج در سراسر ایران، مخصوصا در بخشهای جنوبی تورکایلی واقع
در استانهای مرکزی و همدان، همچنین در ایران مرکزی و جنوبی و .... هم مشاهده میشود:
یومورتا ← نومورتا (تخم مرغ)،
یوموشاق ← نوموشاق (نرم)، یووا
← نووا ← لووا (لانه)، و
احتمالا اسم نان لاواش.
[45] کلمهی موغولی «چهربی» که در متون عربی و فارسی به صورت شرابی
نوشته و به اشتباه منصب شرابدار و شربتدار ... معنی شده، یک
عنوان نظامی به معنای آمر عسکریه، فرماندهی گهزیکها – کئشیکها (محافظین)، بعدها
رسولدار و مامور موظف به اسکان و تامین احتیاجات ایلچیها و سفرا، رئیس ماموران
دربار و .... است: چهربی ← چَربی ← شَربی ← شرابی
Çerbi: “taksim eden, bölen
bölüştüren görevli” [3, s. 226]. Poppe, bu kelimenin Arapça karşılığına bakarak
“üleştiren” anlamını verir ve aslında bu sözün çerbi olabileceğini söyler [8,
s. 435]. Kelimenin çerbi olması muhtemeldir. Bu kelime, Klasik Moğolcada çerbi
şeklinde “Cengiz Han Töresinin darhad memuru; askerî emir, buyruk” anlamlarıyla
geçer [10, s. 277; Kelime için ayrıca bk. [4, I: s. 176].
Bülent GÜL, Uğur ŞAHİN ARAP HARFLİ ÇOK DİLLİ SÖZLÜKLERDE
MOĞOLCA ASKERÎ TERMİNOLOJİ*
https://dergipark.org.tr/en/download/article-file/2825904
Çerbi: Türk Moğol Devleti’nde,
Cengiz Han’ın ihdas ettiği bir makamdır. Türk Moğol Devleti geliştikçe ve
büyüdükçe çevresindeki ülkelerden onların nezdine gönderilen elçilerin sayısı
doğal olarak artırmıştır. Orta Çağ Türk İslam Devletleri’nde özellikle Gazneliler
Devleti’nde, Resüldar olarak gördüğümüz memurun, Türk Moğol Devleti’nde
karşılığı Çerbi olarak bilinmektedir. Elçilerin konaklama ve diğer
ihtiyaçlarını karşılamasıyla görevlidir. Daha sonraki süreçlerde, görev
değişimi yaşamış ve ismi aynı kalmakla beraber, Türk Moğol Devleti’nin saray
hayatı süreci başladığında, saray memurları ve hademelerinin başındaki görevli
olarak karşımıza çıkmaktadır.
KAAN AKAR XI. XIX. YÜZYILLAR ARASINDA TÜRKİSTAN TÜRK DEVLETLERİNDE
KULLANILAN UNVAN VE ISTILAHLAR
[46] تورک خالق قهرمانی،
قوشچولو «آدی گؤزهل کاظیمخان پاشا» تورکولهری
[47] N. Poppe, Vergleichende Grammatik der altaischen
Sprachen, I. Vergleichende Lautlehre, Wiesbaden 1960
به
نقل از:
TURKIC LOANWORDS IN MONGOL, I: THE TREATMENT OF NON-INITIAL S, Z, Š, Č
[48] اولیاء چلبی در کتاب
خود جزیرهی قارساق را که دارای قلعهای بر یک تپهی مرتفع بود با املای خرسک ذکر
کرده است: «جزیرهیِ
خرسک. بوندا دا بیر پشتهیِ عالی اوزهره خرسک قلعهسی واردیر». جلد ٤، ص ٣٠٤. قارساق
کلمهای تورکی است و ریشهیابی آن بر اساس زبان فارسی (خرس، خرسک، خرسنگ، خروس،
خروسک) غلط است. قارساق-خهرسهک- کهرسهک: نوعی روباه کوچک صحرایی که از پوستش
کورک تهیه میشود، روباه سرخ، گربهی وحشی، یوزپلنگ سیبریایی، .... در متون
قدیمی قرصاق، قرسق، قورساق، خورساق، خورسا، خرسه، در تورکیه Karsak، در
باشقورتی قارخاق، قیرسا، قیرزا، .... در موغولی کیرسا، قیرسا، خیرسا (قرسه، خرسه،
...). به زبانهای تونقوز-مانچو و نیز به روسی در شکل کورسا (کورساکوف) وارد شده
است. نام طائفهای از قیپچاقهای قدیم و تیرهای از قازاقهای کنونی. نام شهر
کارساک (Karcag) در مجارستان برگرفته از
اسم گروهی از تورکهای کومان – قومان قدیم با نام قارساق است. تلفظ و فورم صحیح
نام طایفهی تورک خرسلو-خرسهلو، فورمهای خهرسهلی-خارسالی-قارسالی-قارساقلی
است.
Qarsaq قرساق” bozkır tilkisi”
[186c]: KMo. kirsa, MMo. hyarsa “bozkır tilkisi” (Lessing 1960:
472). Clauson, Eski Türkçeden itibaren Türkçede tanıklanan karsak
kelimesinin Moğolcaya kirsa şeklinde erken dönemde ödünçlendiğini ileri sürer
(1972: 663). Kelimenin Türkçe formunda olması dikkat çekidir.
[49] مانند نام چاوولدور و
باییندور. دیر-دار–جار-جهر و –تای-تهی، پسوندی موغولی است که کلمات و نامهایی
مانند یهسودهر، نهگودهر، تهگودهر، تهمودهر، مونقولدور، همچنین بایانجار،
اؤگتهی، ناقاتای-ناغاتای، ... با کومک آن ساخته شدهاند.
[50] نامهای تورکی
افشارهای اورمو (اورمیه) در دیوان طرزی افشار (قرن ١٧ میلادی)، تصحیح و تشریح آنها،
و ریشهشناسی تورکی ناجاق، خنجر، چرکین، جان، دوندار، ...
[51] کلاویخو: مردم منطقهی
اورمو «تورک» هستند و سرزمین خود را «تورکوستان» مینامند
[52] [ودخلت
سنة أربع وثلاثین ومائتین. هروب محمد بن البعیث]
« وفیها هرب محمد بن البعیث بن حلیس،
وكان جیء به أسیرا من أذربیجان وحبس، وكانت له قلعتان تدعى أحداهما شاها
والأخرى یكدر.
فأما شاها فهی وسط البحیرة وأما یكدر فهی خارج البحیرة وهذه البحیرة
قدر عشرین فرسخا من حد أرمینیة إلى بلاد محمد بن الرواد، وشاها قلعة حصینة
تحیط بها البحیرة ویركب فیها الناس من أطراف المراغة إلى أرمینیة وغیرها.
[53] «وطلا:
قلعة بأَذربیجان عجمیة أَصلها تلا لأنه لیس فی کلام العجم طاء ولا
ظاءُ ولا ضاد ولا ثاء ولا حاء ولا صاد خالصة ولا جیم خالصة». الجزء الرابع. ص ٤٢
https://archive.org/details/20210223_20210223_1703/page/n1837/mode/2up
[54] تقویم البلدان لأبی
الفدا الأیوبی: بحیرة تلا وهی بحیرة أُرمیة والبحیرة المذكورة بین مراغة وبین
سلماس فى غربی مراغة وشرقی سلماس ومراغة غربی تبریز على سبعة عشر فرسخًا وبین طرف
البحیرة الشرقی الشمالی وبین مراغة مرحلة وامتداد هذه البحیرة من الغرب الی الشرق
بانحراف الی الجنوب نحو مایة وثلثین میلا وعرضها نحو نصف ذلك وفی وسطها جزیرة فیها
قلعة تسمّى قلعة تلا على جبل منقطع فی هذه الجزیرة وكان هلاوون قد جعل
أمواله فیها لحصانتها وقیل انه مدفون بها وكان لا یزال عنده مقدّم الف یقیم سنة
لحفظ الموضع ثم یدخل مقدّم آخر ویقیم سنة وعلى ذلك ولیس بتلك الجزیرة مزدرع ولا
منتفع به وهى صغیرة والجبل الذی علیه القلعة مرتفع فیها ودور هذه البحیرة عدّة
ایام بعضهم قال ستة ایام وبعضهم قال أكثر واقلّ قال فی المشترك ویقال لها بحیرة
أرمیة وارمیة مدینة على القرب من البحیرة المذكورة وأرمیة من اذربیجان وطول هذه البحیرة
مسیرة ثلثة ایام للراكب فی مثله وفی وسطها جزآئر ومآؤها مالح منتن ردى وقال ابن
حوقل وبحیرة ارمیة مآؤها ملح وبین هذه البحیرة وبین مراغة ثلثة فراخ وطول هذه البحیرة
نحو اربعة ایام (صص ٤٢-٤٣)
[55] وأرمیة بالقرب من بحیرة
تلا التی تقدّم ذكرها مع البحیرات فی صدر الكتاب وأما قلعة تلا فهی على
جبل فی جزیرة بهذه البحیرة كان قد جعل هلاكو امواله فیها لحصانتها وارمیه كبیرة
للخیر نزهة وقال المهلّبی وارمیه مدینة جلیلة ویقال أن زرادشت نبی المجوس منها
قال وهى آخر حدّ اذربیجان من جهة الغرب وأرمیه غربی سلماس على سته عشر فرسخًا
قال والموصل فی سمت العرب عن أرمیة وبین ارمیة وبین الموصل اربعون فرسخّا وعن بعض
اهلها قال وارمیة مدینة مسوّرة وسطانیة عامرة وهى فى آخر الجبال واول الوطأة التی
خلف جبال العجم وهی فی الغرب والشمال عن بحیرة تلا على نحو مرحلة منها (ص
٣٩٧)
[56]نام دریاچهی
آزربایجان از طرف مولفین و خریطهچیان عوثمانلی بسیار استفاده شده است. حدود دو قرن و نیم بعد از أبو بكر بن عبدالله
بن أیبك الدواداری، حافظ حسین کربلائی تبریزی مولف روضات الجنان و جنات الجنان هم در
شرح منازعات و محاربات بین تورکمان (اوزون حسن آغقویونلو و جهانشاه قاراقویونلو)
دریاچهی شاهو تالا را «دریاچهی آزربایجان» نامیده است: «رستم ترخان از امرای
بزرگ جهانشاه قاراقویونلوست .... چون حسن بیگ به برادر خود جهانگیر بیگ چیره شد
جهانگیر ناچار رو به سوی دربار جهانشاه آورد و در قصبهی درگزین [همدان، تورکایلی]
به اوردوی وی پیوسته، ملتجی شد. جهانشاه دوازده هزار سوار به سرداری امیر عربشاه
کرد که در آن اوقات مامور حفظ حدود ارزینجان بود به دفع حسن بیگ همراه او ساخت.
عربشاه از جنگ امیر حسین بیگ متوحش شده به خوی گریخت. چون خبر به جهانشاه رسید،
متغیر شد و او را به جزیرهی دریاچهی آزربایجان حبس کرد». حافظ حسین کربلائی تبریزی،
روضات الجنا و جنات الجنان. ص ٦٠٠، تهران، ١٣٦٨
[57] «ونزل هلاوون بصحراه سلماس. ثم
كان الملتقا بارض شروان، فقتل من الفریقین خلق كثیر، ووقعت الكسره على هلاوون،
وعمل فى عسكره السیف اثنا عشر یوما. وهرب هلاوون الى قلعه تلا، وهى فى
وسط بحیره ادربیجان، فدخلها، وقطع الطریق الیها، وعاد كالمحبوس بها».
[58] - گونبد (گومبهت در تورکی)
، دارای ریشهای غیر معین و غیر قطعی است. ممکن است محرف و متحول قبّة عربی، و یا
فورم متاخر کلمهی تورکی گؤبهت به معنی قولومبه و برآمده از مصدر گؤبمهک -
کؤپمهک به معنی برآمدن و باد کردن و قولومبه شدن باشد: گؤبه+ ت ← گؤبهت ← گؤببهت ← گؤمبهت. از همین ریشه
است گؤبهک: ناف، شکم (گؤبه + ک. گؤبه = قبّه، -ک = پسوند تصغیر)، گؤبهلهک:
قارچ (گؤب + هلهک. گؤبه = قبه، - هلهک = پسوند اسمساز از فعل)، گؤبهلهن:
قارچ (گؤب + هلهن. گؤبه = قبه، - هلهن = پسوند اسمساز از فعل)، گؤبهچ: چاق
(گؤب + هچ. گؤبه = قبه، - هچ = پسوند اسمساز از فعل)، و شاید کؤپوک - کؤپهلهک
به معنی حباب گرد و مدور. عدهای نیز گومبهت تورکی را از ریشهی مصدر گؤممهک به
معنی دفن کردن دانستهاند: گؤممهت ← گؤمبهت ← گؤنبهت.
قرائت
صحیح و کامل کتیبههای کوفی مقبرهی قبّهای «سؤیۆمبهت» (سهگونبد) اوُرموُ
(اورمیه)
[59] «وفیها وردت
الاخبار على السلطان ان هلاوون هلك فى سابع ربیع الاخر بمرض الصرع، وكان یعتریه فى
كل یوم مرتین. وكان هلاكه ببلد مراغه، ونقل الى قلعه تلا ودفن بها، وبنى
علیه قبه. وان التتار اجتمعوا على ولده أبغا، وأن بركه قصده وكسره. فعزم
السلطان على التوجه الى العراق لاغتنام الفرصه فى هدا الوقت فلم یمكنه دلك.
وورد الخبر ان الفرنج ربما لما بلغهم [فتوح السلطان] قالوا: «نقصد الدیار المصریه لنسترجع
دلك منه». فتأخر السلطان بهدا السبب عن قصده العراق وعاد الى الدیار المصریه مویدا
مجبورا محمودا مشكورا»
[61] «وبحیرة کبودان طولها نحو ثلاثة أیّام
وعرضها کذلك وفیها جزائر منها جزیرة لها قلعة حصینة تسمّی تلا ولا یکون بهذه
بحیرة حیوان لأنّ ماءها ماله مُنْتن ردیّ الکیموس»، ص ١٢١
https://archive.org/details/20210328_20210328_0935/page/n121/mode/2up?view=theater
[62]
-Саран (Saran) meaning "moon" and Гэрэл (Gerel) meaning
"light".
-Sara-a,
Saran, Sar: İs.: dünyanın uydusu, ay. Dünyanın uydusu ay için sara, yıldaki ay için
sar-a yazma eğilimi vardır.
[63]
Karaçay’daki “Hun-Kala”
[Hun-Kale] adındaki kale kalıntısı ile Balkar’daki “Hun-Tala” [Hun
düzlüğü] toponimleri Hunların adından kalmıştır [50].
KARAÇAY-BALKAR
TÜRKLERİNİN KÖKENİ
https://www.kamatur.org/index.php/makaleler/tarih/61-karacay-balkar-turkleri-ni-n-kokeni
[64]
Eki tavda - eki tala. İki dağda - iki düzlük.
tala ‘düzlük,
açıklık’ (Avar) < tala (Kumuk),Gülli tala (Gülli qoruq) tala “kır” (1482)
KARAÇAY-MALKAR
HALK EDEBİYATI METİNLERİ
https://kamatur.org/index.php/makaleler/edebiyat/269-karacay-malkar-halk-edebiyati-meti-nleri
[65]
Dombay: Karaçay-Malkar Türkçesinde dombay ya da dommay
Kafkas bizonuna verilen
addır. Karaçay’ın Teberdi vadisinin Kafkas dağlarına dayandığı bölgenin
adı bugün Dombay olarak
adlandırılmaktadır. XX. yüzyıl başlarına kadar Kafkas bizonlarının çok bol
olarak yaşadıkları
Dombay bölgesinde bugün bu hayvanların nesli tükenmek üzeredir ve koruma altına
alınmışlardır. Dombay bölgesinin en yüksek dağı olan 4050 metre yüksekliğindeki
Dombay Ölgen dağının adı da bu Kafkas bizonlarından gelmektedir. Burada
ayrıca ormanlar arasında bulunan geniş bir düzlük de “Dombay Tala”
olarak adlandırılmıştır.
Cugutur: Karaçay-Malkar Türkçesinde “dağ keçisi” anlamına gelen bu
kelime “Cuguturlu Çat”, “Cuguturlu Köl”, “Cuguturlu
Tala” gibi çeşitli dağ, göl ve düzlüklerin adlarında bulunmaktadır. Dombay bölgesinde
yer alan Belialakaya dağının batısındaki küçük bir düzlük Ayü Tala
adıyla bilinir. XIX.
yüzyılda Karaçay Malkarlılar her hafta Oni ve Raçi pazarlarına birçok ev yapımı
eşya götürmüşlerdir. Bunların arasında; keçe halıları, kumaşlar, kepenekler,
peynirler, süt ve et ürünleri vardı. Ticaretin geniş biçimde [s.100] gerçekleştiğini
Taşlı-Tala köyünün yanında yapılan kazılarda bulunan Türk maden
paraları, Ogarı Malkar, Ogarı Çegem, Bıllım vs. köylerinin yakınlarında bulunan
Arap maden paraları kanıtlıyor.
KARAÇAY-MALKAR
KÜLTÜRÜNDE AVCILIK VE AV TANRISI APSATI Dr. Ufuk TAVKUL
Kırım Dergisi, 9
(34), 2001, 36-41.ss.
https://turkoloji.cu.edu.tr/CAGDAS%20TURK%20LEHCELERI/ufuk_tavkul_karacay_apsati.pdf
[66]
Seherlerde men bardim, İtliriñge yol berdim. Çiqmaysen tala-tüzge,
Zepireñdek sarġardim.
Wusiman TUERDE. KUMUL ON İKİ MAKAMI ÜZERİNE BİR İNCELEME. Yüksek
Lisans Tezi
[67] بهنزهر قوندارما
(جعل مشابه): روند جایگزین کردن کلمات فارسی و عربی مشابه به جای کلمات اصلی
تورکی
[68] گییوم دولیل-١٧٢٣:
اورمیه شهر افشارها و سرزمین تورکمانها، خالی و به دور از کورد و آسوری
[69] قرائت عبارات موغولی
سکّههای ایلخانلی و جالاییرلی، و ریشهشناسی آلتاییک کلمهی تورکی «زنگین – زهنگین»
https://sozumuz1.blogspot.com/2020/07/blog-post.html
عبارات
و کلمات تورکی و موغولی نامهی گویوک خان خاقان موغول به پاپ چهارم اینوسنت:
منکو تنکری کوجندا
[70] اسناد دولتی در بارهی
منسوخ کردن زبان تورکی و فارسسازی اجباری تورکها توسط مدارس فارسیزبان بنا به
گزارشات رسمی بین سالهای ١٣٠٤-١٣٠١ (١٩٢٢-١٩٢٥)
[71] Günther, A. The Wild
Sheep of the Urmi Islands. In
Contributions to the Natural History of Lake. Urmi, N.W-Persia, and its
Neighbourhood; Günther, R.T., Ed.; John Wiley & Sons, Inc.: Hoboken, NJ,
USA, 1899; Volume 27, pp. 374–376
[72] Ellerman, J. R., & T. C. S. Morrison-Scott (1951):
Checklist of Palaearctic and Indian Mammals 1758 to 1946. London.
https://archive.org/details/checklistofpalae00elle/page/458/mode/2up
[73]تورکمانیه-مملکت
تورکمان، تورکمانیای غربی-عثمانلی و تورکمانیای شرقی-عجم
https://sozumuz1.blogspot.com/2020/03/blog-post_6.html
غرب و جنوب دریاچهی اورمیه تا زنجان - سلطانیه و همدان -
کنگاور، بخشی از تورکمانیا - تورکمانیه
https://sozumuz1.blogspot.com/2020/06/blog-post_28.html
تورکمانیه
- مملکت تورکمان، تورکمانیای غربی - عثمانلی و تورکمانیای شرقی- عجم
http://sozumuz1.blogspot.com/2020/03/blog-post_6.html
گاسپار
دروویل: اهالی اورمیه، افشار و از نژاد تورکمان، اصلا از تورکمانیا (آناتولی)،
دلیر، راغب به نظامیگری، متمدنترین مردم ایران، و دائما در معرض تجاور کوردها
هستند
[74] «در
افغانستان نیز بنام گوسفند قره قل ( قراکول) یاد میگردد که از بره یا چوچه ی نوزاد
ان کلاه و پوستینهای مرغوب خیلیها قیمت بها را در سمت تورکستان زمین میسازند.
وبازار های جهانی را گرم و رنگین و چند دهه پیش منظم تولید وصادر میشد و اسعار
زیاد خارجی بدست می امد. که فارمهای قره کول را من شخصا در نواحی نا موسای میمنه
در فارم و زمینهای سردار عزیز ایجاد نموده بودم که بعدا از بین برده شد. و در مزار
و در مناطق دیگر نیز افتتاح و فعال ساخته شده بود که این دزدان و اجیران افراطگر
جهادی انگریزی پاکستانی همه را تخریب و گویفندان انرا به باداران پاکستانی خود
هدیه نمودند. که حال پاکستان این فارمها را ایجاد و تولیدات انرا بنام خود صادر
مینماید» (. Hassan
Paiman حسن پیمان)
[75] مرتضی بهارلو: «قاراکوُل،
نژاد گوسفندهای ایرانی که از آسیای مرکزی به ایران آورده شدهاند. به آن قاراقوْل
هم میگویند».
Morteza
Baharloo: Qara-Kul! Nezhad goosfandhaye Irani
ke az Asiaye Markazi be Iran avardah shoda’and. Be aan Qara-qol (ba qaaf) ham
miguyand.
[76]«گوسفند تنها دامی است که در ایران برای مصرف گوشت کشتار میشود. در واقع نیز گوشت گوسفند نژاد محلی ایران بسیار خوب است و از آن بوی زهمی که گوشت گوسفند را در اوروپا غیر قابل استفاده میکند خبری نیست. حتی نوع آبپز یا آبگوشت آن هم دارای طعم گیرای خوبی است. این گوسفند که از نژاد تاتاری است. ....». سفرنامه دکتر پولاک؛ ایران و ایرانیان، ص: ۳۳۲
No comments:
Post a Comment