در ریشهشناسی تورکی کلمات قلعه، قلعهدار، کلا، کلات، دز، دیزه، دیزج، دژ، دزدار، ....
مئهران باهارلی
در زبان فارسی دو کلمهی کمابیش هممعنی قلعه و دز وجود دارند. شواهد و قرائن به ریشهی تورکی قطعی قلعه و ریشهی احتمالی دز دلالت میکنند. فورم اصلی کلمهی قطعیا تورکی قلعه، به احتمال بسیار اسم تورکی قالا بن مصدر قالاماق تورکی به معنی انباشتن، چیدن (اغلب به طور عمودی)، و فورم اصلی کلمهی دز به یک نظر اسم دیز بن مصدر تورکی دیزمهک به معنی چیدن (اغلب به طور افقی) است. در این صورت در زبان تورکی معنی اولیهی «قالا» «قلعهی ساخته و برافراشته شده از انباشتن سنگها بر روی هم»، و معنی اولیهی «دیز» «حصار دور روستا ساخته شده با چیدن سنگها در کنار هم» است.
این ریشهشناسی را وجود کلمهی مترادف دز - دیز در زبان فارسی هم تایید و تثبیت میکند:
١- لغتنامههای ریشهشناسی فارسی، ریشهی کلمهی دز – دیز فارسی را نهایتا فعلهای دئیز - دائز (daez, daiz) در زبانهای ایرانیک باستان به معنی «انباشتن، روی هم چیدن، برافراشتن» دانستهاند[1]. جالب توجه است که فعل «قالاماق» تورکی که کلمهی قالا از آن مشتق شده هم، دقیقا به معنی «انباشتن و روی هم چیدن» است.
٢- اگر کلمهی تورکی قالا نه بر اساس فعل قالاماق، بلکه بر اساس احتمال دوم یعنی مصدر تورکی «قالیماق» ریشهشناسی شود (در ادامهی مقاله)، باز هم فعلهای دئیز - دائز در زبانهای ایرانیک باستان که یکی از معانی آنها «برافراشتن» است، بر له تورکی بودن ریشهی قلعه است. زیرا مصدر قالیماق تورکی هم، دقیقا به معنی «برافراشتن» است.
٣-معنی سوم فعلهای دئیز - دائز در زبانهای ایرانیک باستان یعنی «چیدن» هم، اشاره به ریشهی تورکی قالا – قلعه دارد. زیرا بن دیز (تیز، دوز، ...) در زبان تورکی از مصدر دیزمهک هم، دقیقا به معنی «چیدن» است. وجود دائز – دئز در زبانهای ایرانیک باستان و دیزمهک در تورکی، هر دو به معانی چیدن، یا بر اثر تصادف است و یا یکی از دیگری در زمانهای باستان اخذ شده است.
به همه حال حتی با فرض صحت ادعای ایرانیک بودن ریشهی دز – دیز، این کلمه ترجمهی قالای تورکی در یکی از معانی آن (انباشتن، افراشتن، چیدن) میشود.
دیز تورکی: به لحاظ تئوریک و نظری میتوان دیز به معنی قلعه و حصار را علیحده با زبان تورکی و از مصدر تورکی دیزمهک تشریح کرد. در این ریشهیابی دیز به معنی قلعه ریشهی تورکی داشته و مستقلا از مصدر دیزمهک به معنی چیدن و ردیف کردن (اغلب افقی) ساخته شده است. وجود اغلب دزها – دیزها و مخصوصا دیزههای تاریخی (در ادامهی مقاله) در مناطق تورکنشین، قرینهای بر ریشهی تورکی آنها است. در این صورت دو اسم «قالا» از مصدر قالاماق و یا قالیماق و «دیز» از مصدر دیزمهک دو کلمهی کمابیش مترادف (قالا به معنی قلعهی سنگی، دیز به معنی حصار سنگی قلعه) با ریشهی تورکی هستند (چیدن و یا انباشتن «سنگ» به هنگام ساخت قلعه و دز، دارای اهمیت مرکزی در این نامگذاریها است. چنانچه در تورکو – ترانهی مردمی «بو قالا، داشلی قالا؛ چینقیللی داشلی قالا»، قلعهی سنگدار و سنگلاخی، هم دیده میشود.).
دوزمهک، دوزهک: فورمی از فعل دیزمهک، به صورت دوزمهک در زبان تورکی وجود دارد که به معنی چیدن و نظم دادن و آراستن است. از این ریشه کلمهی تورکی «دوزهک» که در اصطلاح «بزک دوزک» (بهزهک – دوزهک) به زبان فارسی در معنی چاسان فاسان کردن هم وارد شده (بهزهک از بهزهمهک به معنی آرایش کردن، دوزهک از دوزمهک به معنی نظم دادن و آراستن)، و کلمهی «دوزهن» به معنی نظم و سیستم و نظام و رژیم وجود دارد.
دژ-دیژ: تلفظ دیگر دز- دیز است. (تلفظ ایرانیک باستان شمال غربی در مقابل تلفظ ایرانیک باستان جنوب غربی؟).
دیزه: دیزه به معنی قلعه و حصار ساخته شده با چیدن سنگها که به صورت کلمهای فارسی ریشهیابی شده، به احتمال بسیار مرکب از کلمهی تورکی دیز به معنی قلعه، نهایتا از فعل تورکی دیزمهک به معنای چیدن به علاوهی پسوند تورکی سازندهی اسم از اسم «ه» (مانند گؤزه به معنی چشمه از گؤز)، و یا محرف کلمهی تورکی «دوزه» مرکب از بن دوز فعل دوزمهک به علاوهی پسوند تورکی سازندهی اسم از اسم «ه» است.
دیزَج-دیزهج: کلمهی دیزهج، به فارسی دیزج، معرب کلمهی تورکی دیزهک – دیزَک مرکب از دیز تورکی به معنی قلعه و حصار به علاوهی پسوند تورکی اسم مصغر -هک است. وجود روستاهای متعدد در مناطق فعلا و یا در گذشته تورکنشین ایران مخصوصا در تورکایلی و منطقه به نام دیزج قرینهای قوی بر تورکی الاصل بودن این کلمه است: سهرکهن – سهکسهن دیزهج (سرکند دیزج، صوفیان)، دیزجآباد (زنجان)، خان دیزج (خوی)، دیزج دیز (خوی)، دیزج امیرمدار (اوسکو)، سریندیزج (ایلخیچی)، دیزج مرگور (اورمیه)، دیزج لیلیخانی (باسمینج)، دیزج شیخالاسلام (ملکان)، دیزج (گرمی)، دیزج ناولو (بیناب)، دیزج خلیل (شبستر)، دیزج (شاهرود)، دیزج (شرا، همدان)، بؤیوک دیزج (دیزج بزرگ، نقده)، قلعهدیزه (سلیمانیه)، تقی دیزج (اردبیل)، ... [2].
دیزدار- دزدار: احتمالا دز به علاوه پسوند «دار» فارسی مخفف دارنده به معنی صاحب، و یا محرف دیزدای – تیزتای تورکی - موغولی جمعا به معنی محافظ و فرماندهی نظامی قلعه و مترادف قالاتای – قالادای تورکی است.
دژغاله، قلعهدیزه: غاله در اصطلاح دژغاله که به معنی حصار و دیوار دور شهر آمده را پسوند فارسی سازندهی اسم مصغر دانستهاند که صحیح نیست. دژغاله مرکب از دو کلمهی مترادف دژ، و غاله محرف کلمهی تورکی قالا (قلعه) است. آورده شدن فورمهای دیگر این دو کلمهی مترادف در نام روستای «قلعه دیزه» در شمال سلیمانیه (تورک شین) هم این نظر را تائید میکند. دژ = دیزه، غاله = قلعه
قالا: کلمهای تورکی به معنی قصبه و یا ده کوچک بر سرکوه و تپه یا پشتهی کوچک، دهی که در آن دکان و بازار باشد؛ بعدها قصبه و ده مستحکم و قابل دفاع به سبب قرار داشتن در بلندی کوه و تپه و یا دارا بودن سازههای رزمی و ارگ و حصار و بورج و بارو و یا قوای نظامی مدافع آن؛ قلعه، دز، دژ؛ شهههر و کهندی ساوونماق اوچون یاپیلمیش یاپی-بورج، داها سونرا شهههر و کهندین اؤزو.
دو ریشهشناسی تورکی برای قالا مطرح است:
الف- از مصدر قالاماق به معنای چیدن و یا بر روی هم انباشتن سنگها به هنگام ساخت قلعه. خود مصدر قالاماق تورکی از مصدر چینی قا به معنی افزودن، جمع کردن، گردهم آوردن حاصل شده است: قا + لا ← قالاماق. در این صورت قالا بن مصدر قالاماق به صورت اسم بکار رفته است، مانند اسم ساواش به معنی جنگ که بن فعل ساواشماق است. اسم قالا میتواند فورم کوتاه شدهی «قالاق»، از همین مصدر به علاوهی پسوند اسم مصغر -اق باشد. قالا + ق ← قالاق. در این صورت «قالا» مترادف و دارای ساختاری مشابه «دیزه»، و «قالاق» مترادف و دارای ساختاری مشابه «دیزهک – دیزهج»، همه با ریشهی تورکی است.
ب- از فعل قالیماق به معنای بلند شدن، مرتفع گردیدن. همریشه با قالیق (آسمان در تورکی قدیم)، قالخیماق (بالا جهیدن و پریدن، به هوا شدن، مرتفع شدن، ارتفاع گرفتن)، قالدیرماق (از زمین برداشتن، بلند کردن)، قالخماق (بلند شدن، برخیزیدن، سرپا ایستادن)، قالخیق (برآمده، برجسته)، قالدیریم (پیادهروی مرتفع از سطح خیابان)، قالخینماق (توسعه، اعتلا، بالا آمدن)، قالخیشماق (قیام، خیزش)، قالتاق (قسمت چوبی زین که برای بلند کردن آن گذاشته میشود)، قالچاق (قسمت برآمدهی لگن خاصره، باسن)، قالدیراچ (اهر)، قالخان (سپر که یک جنگجو آن را برای محافظت خود بلند کرده در مقابل صورت و بدن خود میگیرد)،....
سارکل، شارکل (Sarkel, Şarkel, Саркел) خزری: یکی از قدیمیترین توپونیمها که در آن فورمی از «قالا»ی تورکی بکار رفته، شارکل - سارکل – سارکئل نام یکی از پایتختها و مراکز تجاری تورکان خزر در ساحل چپ قسمت جنوبی رودخانهی دون در اوبلاست روستوف روسیهی جنوبی – قفقاز شمالی، ساخته شده در سالهای ٨٣٠-٨٤٠ میلادی است. عدهای این نام را به صورت ساریقائل ریشهیابی کردهاند که صحیح نیست. این نام باید به صورت سار + کئل به معنی قلعهی سفید (به سبب سنگهای سفید رنگ در ساختمان آن) تقطیع و تشریح شود. سار در تورکی خزری (شوُرا، شوْرا در چوواشی؛ شیرا در موغولی، ...) به معنی سفید؛ و قسمت کل که بعضی از محققین آن را با پسوند تورکی -گیل که نشانگر خانواده – اعضای خانواده است[3] و یا گِل فارسی مربوط دانستهاند، همان «قالا» در تورکی عمومی است. در زبان روسی هم این قلعه به صورت بئلایا وئژا (белая Вежа آغجا قالا) یعنی قلعهی سفید و در عربی البیضا به همان معنی نامیده شده است. در نتیجه «سارکل» تورکی هممعنی و مترادف بئلگوگراد (شهر سفید) در روسی است[4].
قلعه: قلعة در زبان عربی، معرب کلمهی تورکی قالا، و محصول روند بسیار شایع افزودن عین عربی به کلمات تورکی است[5]. ارتباط دادن کلمهی قلعه با کالخو – کالخی – کالخا - کالاخ نام پایتخت آسور در زبان سامی آکادی متکی بر هیچ اساس علمی قانع کننده نیست. همچنین است ارتباط دادن آن به کلمهی کالاککو در زبان سامی آکادی که به معنی حفاری، گودال، ترانشه، انبار؛ و همریشه با قلع در زبان عربی به معنی کنده شدن و سرکوبی و عزل و اخراج و ثبات و استواری نگرفتن و سستی و ... (قلع و قمع) است. در حالی که قلعه صاحب خصوصیاتی کاملا متضاد بوده و به معنی قصبهای مستحکم، آن هم افراشته شده بر بلندی و نه کنده شده در گودال، و در تطابق کامل با معانی و ریشههای تورکی قالا است. (ریشهی ق.ل.ع. در زبانهای سامی آکادی و عربی، خود نهایتا مشتق از کلمهی کلک – کهلهک سومری به معنی حفاری، گودال کنده شده، انبار است)[6].
قالادای – قلعهدار: فرماندهی نظامی قلعه (روستا و شهر)، قالانین محافظی اولان ضابط. قلعهدار محرف و فارسیزه شدهی فورم اصلی تورکی – موغولی قالادای – قالاتای، مرکب از قالا (تورکی) و پسوند دای (موغولی) است. پسوند –تای، -دای، -دار موغولی به معنی دارایِ و صاحبِ و معادل پسوند فاعلی –لی تورکی است که بعدها به سبب شباهت به و در نتیجهی روند فارسیزه کردن کلمات و تعبیرات و ترکیبات موسوم به «روند جایگزین کردن کلمات فارسی و عربی مشابه به جای کلمات اصلی تورکی»[7]، با دار فارسی تعویض شده است. در همهی کلمات با بن تورکی - موغولی، و حتی کلماتی که ابتدائا با افزودن دار فارسی به یک بن تورکی - موغولی ایجاد شدهاند، باید به جای دار فارسی، دای - تای تورکی - موغولی را بکار برد: بیرقدار، پرچمدار، توغدار، سنجقدار، تونقتار (نگهبان قلعه)، امکدار، جبهدار، ذوالقدر – دولقادار، چوخادار، قوشدار، خانهدار، الاغدار، ....
کلا – کلایه: قالای تورکی در زبانهای ایرانیک مازندرانی - تبری، گیلکی، جندقی و بیابانکی، ... به صورت کلا، کلای و کلایه در آمده است. تبدیل حرف ق تورکی به حرف ک در زبانهای تاجیکی – دری - فارسی هم معمول است. مانند تبدیل قیریشما به کرشمه، .... کٱل در لوری، کلک در ارمنی، کەڵەک در کوردی و دیگر کلمات مشابه در زبانهای ایرانیک، همه محرف قالا و قالاق تورکی هستند. ریشهیابی این کلمات بر اساس کته (جای سرپوشیده) و کده (خانه) در زبانهای ایرانیک قدیم و معاصر، غیر علمی و بی پایه است.
کلات - کلاته: دیه و ده بزرگ واقع برسر کوه و تپه یا پشتهی بلند، قریهی بالای کوه. فورم اصلی کلات کلمهی تورکی قالات تورکی و فورم اصلی کلاته کلمهی تورکی قالاتا (قالات + ا ← قالاتا) است که در زبانهای ایرانیک و فارسی به صورت کلات و کلاته در آمدهاند. ریشهشناسی کلات که در اصل قالات تورکی است بر اساس کلمهی سانسکریت کرته (معادل کردهی فارسی) غیر علمی و بی پایه است.
دو ریشهشناسی تورکی – موغولی برای قالات مطرح است:
الف-به معنی مجموعهی قلعهها؛ جمع قالا: قالا + ت ← قالات. -ت پسوند جمع در تورکی قدیم و زبانهای موغولی و ... است.
ب-از فعل قالیماق و یا قالاماق به علاوهی پسوند اسمساز از فعل ت: قالا + ت ← قالات. مانند قوروت - کشک از قوروماق - خشک شدن، یوغورت - ماست از یوغورماق - متراکم و غلیظ کردن، یوکلهت - مرکب از یوکلهمهک - بار کردن، ....
[1] محمد حسن دوست. فرهنگ ریشهشناختی زبان فارسی. ٥ جلد. فرهنگستان زبان و ادب فارسی
[2]دیزج. از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AF%DB%8C%D8%B2%D8%AC
[3] Feyzi ERSOY. +gil Eki Üzerine
https://dergipark.org.tr/tr/download/article-file/54613
https://avys.omu.edu.tr/storage/app/public/ozeny/63443/+gil%20eki.pdf
[4] Sarkel or Šarkel, literally "white house" in the Khazar language
https://en.wikipedia.org/wiki/Sarkel
İskit kralı Sariakos ve Sarıq / Sarıg - Sarkınet – Sarkel
[5] افزودن حرف ع - عین عربی به کلمات تورکی،
آشیق-عاشق، اوراقات-آروات-عورت، آباقا-عمی جان، آیراکی-عرق، آتامان-تومان-عثمان، ...
[6] Alternatively, the Armenian
and Iranian may be independently borrowed from Semitic,
namely from Akkadian 𒌷𒆗𒄷 (URUkal-ḫu /Kalḫu/), 𒌷𒆗𒄭 (URUkal-ḫi /Kalḫi/), 𒌷𒆗𒄩 (URUkal-ḫa)/𒌷𒆕𒄩 (URUkàl-ḫa /Kalḫa/), less frequently written 𒌷𒅗𒈛 (URUka-làḫ), the ancient city capital
of Assyria on the Tigris, called Calah in the Bible. The city name is rendered as Ancient Greek Χαλαχ (Khalakh) in the Septuagint.[5][6] Another possibility is
Akkadian 𒇥 (TUL2 /kalakku/, “excavation, trench; pit; underground store, silo,
cellar”), a loanword from Sumerian 𒇥 (kalak, “excavation,
trench, store-cellar”).[5]
https://en.wiktionary.org/wiki/%D6%84%D5%A1%D5%B2%D5%A1%D6%84
[7] بهنزهر قوندارما
(جعل مشابه): روند جایگزین کردن کلمات فارسی و عربی مشابه به جای کلمات اصلی
تورکی
No comments:
Post a Comment