مئهران
باهارلي
Wednesday,
February 08, 2012
در زير اصل
تورکي يک مقالهي تاريخي از روشني بيگHasan Rûşenî - Ruşeni Barkın در بارهي ايران و ملت تورک ساکن در ايران،
منتشر شده در تاريخ ١٥ آگوست ١٩٢٤ روزنامهي طنين
(و چند نشريهي ديگر چون وطن، اجتهاد، ..) و ترجمهي آن توسط خودم را آوردهام.
۱-ترجمهاي
از اين مقاله به فارسي قبلاً در نشريهي تجدد (شمارهي ٣٨، صفحهي اول، ٢٠ سنبله
١٣٠٣، تحت عنوان «از جرايد اسلامبول، باز هم روشني بيک» منتشر شده است. اين ترجمه
هر چند در حد قابل قبولي ميباشد، اما کاستيهائي نيز دارد. از اينرو مقالهي روشني
بيگ را از متن اصلي تورکي دوباره به فارسي، با حفظ مضمون متن و امل مولف و حتي
المقدور کلمه به کلمه ترجمه کردم.
۲-کلمهي «عجم»
را به صورت «فارس» و سه نام «تورک»، «تورک آزري» و «آزري» که مولف براي ناميدن تورکهاي
ساکن در ايران-تورکائلي (آزربايجان اتنيک) بکار برده است را به صورت «تورک» نوشته-ترجمه
کردم.
۳-در اين مقاله
روشني بيگ، يکسال قبل از تاسيس دولت پهلوي و در دورهي سردار سپهاي رضاخان، در
بارهي وي پيشبيني و تثبيتهاي بسيار درستي کرده و از جمله او را بنده و غلام
انگلستان مينامد. وي اصلاحات رضاخاني را خيمهشب بازي، انقلابي جعلي و نشانههاي
استحالهي يک مستعمرهي انگليسي ميداند و بدرستي ايران تحت حاکميت فارسها را آلت
دست استعمارگران و مامن دشمنان ملت تورک ميخواند. اين در حالي است که در همان
موقع شخصتيهاي تورک ايرانگرا، اعم از رهبران تورک مشروطهطلب، گروههاي موسوم به
آزاديخواهان و دمکراتهاي آزربايجان، تورکهاي چپ ايراني (امثال اراني، جوادزاده
خلخالي و ...)؛ حتي شخصيتهاي ملي تورک مانند رسولزاده محمدامين و سليمان نظيف، نه تنها ماهيت
ضدتورک رضاخان و سردار سپه و .... را درک نکرده بودند، بلکه از سر خيانت يا غفلت،
براي وي مدح و ثنا ميگفتند. آنها حتي ملتفت نشده بودند که کل ماجراي مشروطيتِ
مديريتشده در ايران توسط انگلستان و سران زرتشتي-پارسي و باستانگرايان و ....، و
در تصوير بزرگتر، دولت-ملت مدرن زائيدهي آن و نتيجهي طبيعي آنها رضاخان و
سردارسپه و رضاشاه، همه مراحلي از پروژهي تورکزدايي و ريشهکن کردن ملت تورک از
ايران و نسلکشي وي بودند.
۴-روشني بيگ استفادهي
ابزاري از دين از سوي حاکميت فارسي، و سوء استفاده از نام اسلام و اغفال تورکها با
نقاب دين از سوي فارسها را برملا، و به موضعگيريهاي صافدلانهي مقامات تورکيه در
رابطه با ايران، صرفاً بر اساس برادري اسلامي اعتراض ميکند. (اين وضعيت امروز نيز،
کماکان وجود دارد).
۵-وي با
تيزبيني بسيار، «دبستان ايرانيان» در استانبول را موسسهاي استعماري و ضد تورک، در
رديف مدارس ميسيونري مسيحي، و مشغول به فارسسازي تورکها معرفي ميکند. واقعيت هم
آن است که مدارس ايرانيان در استانبول و باکو، در آن برههي زماني- مانند امروز-،
در حاليکه بسياري از مدرسين و مديران آنها - چون تربيت و .... تورک ايراني مانقورت
بودند، وظيفهي تبليغ ناسيوناليسم ايراني -فارسي و بويژه فارسسازي تورکها را
برعهده داشتند.
۶- روشني بيگ بدرستي
بر کثيرالمله بودن کشور ايران و اکثريت بودن ملت تورک در اين کشور اشاره و تورکهاي
ساکن در ايران را تحت اسارت و يوغ حاکميت فارسي معرفي ميکند.
۷-وي به
سياستها و برخوردهاي نامناسب در تورکيه نسبت به ايران و مخصوصاً تورکهاي ساکن در
آن، بياطلاعي متفکرين تورکيه از وضعيت داخلي ايران، اخذ معلومات در اين باره توسط
آنها از منابع اروپائي ضد تورک، لاقيدي متفکران تورکيه به سرنوشت ميليونها تورک ساکن
در ايران و وضعيت سفالتآميز آنها اشاره و از اين همه شکايت ميکند. (اين وضعيت،
امروز هم عيناً و بلکه شديدتر موجود است).
۸-روشني بيگ
اظهار اميدواري ميکند که روز رهائي ملت تورک ساکن در ايران از يوغ استعمار فارسي
نزديک است و به زودي در جوار تورکيه يک دولت محتشم تورک ديگر (در تورکائلي- آزربايجان
اتنيک) ظهور خواهد کرد. (اين پيشبيني وي، اما در اثر ناتواني وي از ارزيابي درست درجهي
بيشعوري ملي و از خود بيگانگي عميق رهبران و شخصيتهاي تورک ايراني، مخصوصاً
رهبران مشروطهطلب تورک، گروههاي موسوم به آزاديخواهان و دمکراتهاي آزربايجان، تورکهاي چپ
ايراني و .... تحقق نيافت).
۹-وي استخلاص تورکان
از حاکميت سفالتآميز فارسي و تشکيل دولت تورک توسط آنها را پايان فجايع و فلاکتهاي
چند قرنهاي که از سوي ايران فارسي براي تورکيه ايجاد شده و هموارکنندهي راه
سعادت و ترقي تورکيه نيز ميشمارد.
پايان نت
مئهران باهارلي
باطن ايران-
روشني بيگ
ترجمه از
تورکي به فارسي: مئهران باهارلي
روزنامهي وطن،
مطبعهي اسلامبول، مورخهي ١٤ محرم ١٣٤٣- ١٥ آگوست ١٩٢٤
روزنامهي اجتهاد،
استانبول، ۱ ايلول ۱۹۲۴، شمارهي ۱۶۹
[تيتر روزنامهي
اجتهاد] «ملتهايي که زندگي کردن در خارج وطنشان را نميدانند، محکوم به مرگ در وطن
خودشانند. روشني»
[تيتر روزنامهي
وطن] «مسئلهي خاورميانه. فريفتهي افسانههاي دروغين ميشويم. محيطي که براي ما
در آن پرتگاهها کندهاند. ايران يک ملتِ واحد نيست. تورکهاي خالصي که ما آنها را
«عجم» خطاب ميکنيم. نقش «دبستان ايرانيان»، فارس ساختن تورکان در ناف تورکيه است.
سرنوشت چهار ميليون تورک. همسايگانمان را بايد، نه با ماسکهايشان، بلکه با روي
باطنيشان بشناسيم.»
در اين اواخر،
مانند هر جاي ديگر دنيا، ايران نيز در جوش و خروش است. گاه گاهي روزنامهي تايمز
براي پرده پوشانيدن بر مانورهاي انگلستان در اين کشور، اخباري مشعشع و
ساختگي در بارهي ايران انتشار ميدهد. مطبوعات ما نيز نادانسته اين حوادث جعلي را
عيناً به اطلاع ملت ما ميرسانند. باز هم هر از چندگاه بعضي افسانهها در بارهي
ايران به شيوهي اخبار بسيار مهم در مملکت ما پخش ميشوند. ملت ما هم با سادگي خاص
خود، به اينها مانند نغمههاي شيرين گوش ميدهد.
گويا در ايران
يک نفر داهي به نام رضاخان، ارتشي منظم، انقلابي مفيد و توسعهاي فياض که آنها
بوجود آوردهاند پديدار شده است. با توجه به اينکه شخص موسوم به رضاخان بنده و
غلام انگلستان است و ارتش منتظم وي براي کندن گور ما تلاش ميکند، ما چرا ميبايد
انقلابات ايران را - که مشابه روند استحالهي همهي مستعمرات انگلستان ميباشند-
مورد تحسين قرار دهيم؟ چرا ميبايد محيطي را که مانند گذشته هميشه سعي کرده ما را
از پشت سر مورد هدف خود قرار دهد، دائماً راه ترقي و توسعهي ما را مسدود نموده و
چهار مليون تورک را تحت اسارت خود به ناله در آورده است، به صرف آنکه نام اسلام را
يدک ميکشد تقديس نمائيم؟ چرا بايد باطن ملتي که با نقاب دين ما را اغفال نموده و
همواره مامن دشمنان ما بوده است را نشناسيم؟
متاسفانه توکل کورکورانه
و اخوت دروغين که دينداري و دينمداري جاهلانه از قرنها پيش به ما تلقين کرده،
هميشه فاجعه و خطر را از چشمان ما مستور نموده و بسياري از دشمنان را چون دوست به
ما نمايانده است. از اينرو پس از ذوب کردن ملتمان در عشق بيگانگان و هزار بار
افتادن در چاه فلاکت بسان کورها، هنوز هم بر سر عقل نيامدهايم. هنوز هم فريفتهي همان
توکل و صافدلي سابق شده و ايران را مانند صداي يک دهل خوشصداي دور ميشنويم.
هنوز هم مانند ترياکيهاي فارس، گول تبليغات دشمن را خورده و فعاليتهائي که در
ايران بر عليهمان انجام ميشوند را انقلاباتي مفيد گمان ميکنيم.
دشمنانمان از يک
قرن پيش، از طرف ايران ضربههاي بسيار سنگيني بر ما وارد ميآورند. همان دشمنان
براي محروم کردن ما از توسعه و پيشرفت ملي و اقتصادي، در همانجا بر عليه حيات ما
سوء قصدها تهيه ميکنند و به دست ملتي که ما او را دوست خود گمان ميکنيم در مسير
راه ترقي و انکشاف ما پرتگاههاي عميق حفر ميکنند.
جنگ جهاني و
گذشته در ايران نيز به قدر کافي درسهاي تلخي به ما آموخت. از اينرو هر حادثهاي که
در نزديکي ما جريان داشته و به حيات ما تعلق دارد را، ميبايد به عرياني تمام ديده
و درک نمائيم. متاسفانه در اين خصوص ما يک لاقيدي غير قابل بخشش و بيحسي بزرگ
داريم. بايد اعتراف کنيم در حاليکه همهي دنيا ميبايست ايران را از ما بياموزد،
ما اطلاعات در بارهي ايران را از جرايد دشمنانمان اخذ ميکنيم.
فلاکتها و
فاجعههائي که ملتها را به انقراض سوق ميدهند، هرگز محصول همان روزي نيستند که
براي نخستين بار علني ميشوند و رخ ميدهند. بر عکس، تخمهائي که فجايع و فلاکتها
را به بار ميآورند، در گذشتهاي دور کاشته شدهاند و بر جوانههاي آنها مدتهاي
طولاني کار شده است. هر ملتي مسئول است که تخمهائي که به ضرر وي کاشته ميشوند را،
در هر جا که باشند فوراً پيدا کرده و جمعآوري کند. اگر موفق به آن نگردد نيز،
مجبور است براي خشکانيدن جوانههاي آنها هرگونه فداکاري را در نظر بگيرد.
فعاليتهاي دشمنان ما در ايران، ديرزماني است که دورهي تخمي که بتوان آنرا جمعآوري
کرد و يا مرحلهي جوانهاي که بتوان آنرا خشکانيد را پشت سر نهاده است. فعاليتهاي
دشمنانمان بر عليه ما در ايران، مدتهاي طولاني است که به جنگلهائي غير قابل عبور و
آتشفشانهائي خاموش نشونده تبديل گرديدهاند.
ما نميتوانيم
وظيفهي خود را صرفاً با اعلان اين مطلب به دنيا که يک جمهوريت تورکيهي مصمم به
حيات تاسيس نمودهايم انجام داده فرض کنيم. اين اعلان، پس از فلاکتي سهقرنه، صرفاً
دلالت بر آن دارد که ما وظيفهي خود را ادراک نمودهايم. اما وظيفهي اصلي، با
تقويت و حفظ اين جمهوريت از داخل و خارج با تلاشي بيپايان انجام داده خواهد شد.
بنابراين در حاليکه در داخل کشور به انجام اصلاحات مشغول هستيم، ميبايد در خارج
براي ايجاد قواي نافعه براي خودمان بکوشيم و اطرافمان را به صورت بايسته ديده و درک
نمائيم.
ايران کشوري
است که مجبوريم آن را بيشتر و بهتر از همه بشناسيم. همانطور که سنگينترين ضرباتي که
تاکنون بر ما وارد شده از آنجا آمدهاند، راه اقتدار و ترقي که ما را به سعادت
خواهد رسانيد نيز از آنجا ميگذرد. در صورتي که اگر کشوري وجود داشته باشد که ما
آنرا کمتر از همه و نادرستتر از همه شناختهايم، آن کشور همان ايران است. بايد
اعتراف کنيم که ما فرانسه را بسيار بيشتر و بسيار بهتر از ايران ميشناسيم. ايران
تاکنون براي ما همانند دنيائي مجهول باقي مانده است.
بسياري از متفکرين
ما هستند که کشور ايران را با جاوه در مخيّلهي خود با خطوطي راست ترسيم ميکنند و
هر دو را داراي يک تودهي مسلمان سادهدل گمان کرده و با احساساتي يکسان دوست ميدارند.
هستند بسياري از انديشمندان ما که ايران را- که به جز نقاشياي فسخ شده از
امپراتوريهاي از بين رفتهي اتريش و عثماني چيز ديگري نيست- هنوز هم متشکل از ملت
واحدي تصور ميکنند. مدتهاست وقت آن رسيده که بفهميم ملل در حال پوسيدن در خرمن
ايران متعدداند و در ميان اين خرمن بدبخت، که نادانسته آنرا تقديس ميکنيم، تودههاي
بزرگي وجود دارند که ميتوانند براي ما مفيد واقع شوند.
فرانسه براي
تامين حيات خود، ملل بيگانهاي مانند لهستان را نجات داد. در حاليکه ما حتي نميخواهيم
بغل گوشمان دولت تورک و ملت برادري را که اکثريت مردم ايران را تشکيل ميدهد
بشناسيم. ايران که از قرنها پيش، براي ما کانون فلاکت بوده است، هنوز هم در کنارمان
مانند عالمي ناشناخته قرار دارد. وقت آن است که نقاب غبارآلود ايران را برداشته و
به ديدن باطن آن با عرياني تمام بکوشيم.
در نشرياتمان
هيچگونه تعريض و يا هيچ شکايتي از برادران تورکمان که تحت حاکميت فارس به ناله در
آمدهاند نداريم. بر عکس، به سبب آنکه ما آنها را فراموش کردهايم، آنها داراي حق
شکايت و تعريضهاي بسيار بر عليه ما هستند. در وطنمان عدهي زيادي از برادران تورکمان
هستند که تحت نام ايراني و مانند بيگانگان در ميان تورکها زندگي ميکنند. ما هنوز
هم به اين برادران گراميمان، که به اندازهي ما تورک خالص هستند با نام عجم
(فارس) خطاب ميکنيم. اين خطاب ما، به اندازهي خالي کردن گلوله بر قلب يک برادر،
جنايتي فجيع است. به جاي آنکه اين برادران عزيزمان را که در وطنها و آشيانههايشان
به جز تورکي يک کلمه (فارسي) نيز نميتوانند صحبت بکنند، با تربيت و تهذيب يک تورک
مسعود و خوشبخت سازيم، در وطنمان موسسهاي مانند «دبستان ايرانيان» را که فرزندان
اينها را فارس ميکند، هنوز هم در حال فعاليت رها کردهايم. هنوز هم متوجه نشدهايم
که مابين موسسات قاتلي که ميخواهند کودکان ما را تبديل به کشيشهاي کاتوليک و
پروتستان آينده بکنند و اين موسسهي دبستان ايرانيان، که مهمترين عامل ترقي تورکيت،
يعني کودکان تورک را فارس ميسازد، هيچ فرقي نيست.
هنوز هم از
برادر خطاب کردن به اين برادران فعال خويش که از قرنها پيش در وطنمان ساکن شده و
ثروتهاي بزرگ اندوختهاند اجتناب ميکنيم. هنوز هم ديدن حاکميت کابوسي غدار-
فارسيت- بر سر آنها را تحمل ميکنيم. حاکميتي که آنها را از قرنها پيش مسموم ساخته
و از ما جدا گردانيده و آنها را از قرنها پيش پوسانيده و از ترقي و رشد محروم
ساخته است. در عصر ما که حتي جاهلترين و بدويترين اقوام دنيا نيز نميتوانند حاکميت
ملل متمدنه بر خود را تحمل بکنند و براي بدست آوردن آزادي و استقلال خويش مبارزه
مينمايند، ما هنوز به سرکوب و نابود شدن چهار ميليون برادر تورکمان در تحت سفيلترين
اسارتها در جلوي چشمانمان لاقيد و بيتفاوت ميمانيم.
ديگر وقت آن
رسيده است که به وظيفهي مقدس خود شروع کرده و به آزاد ساختن اين چهار ميليون
برادرانمان که تحت يوغ اسارت فارسي ناله سر ميدهند جهد نمائيم. ما هر روز در
جرايدمان علاوه بر آنکه به اين برادران تورکمان سلامها و احترامات خود را ميفرستيم،
ميبايد ذوق و نشئهي متعالي سعادت استقلال و آزادي را نيز براي آنها بازگوئيم.
اين، مقدسترين وظيفهي ماست. من علي رغم ناتواني خود، به سبب آنکه اين مبارزه را
آغاز کردهام، خوشبختم. اطمينان دارم که جوانهاي داراي تفکرات متعاليمان راه و
آمال مرا تعقيب خواهند نمود. تدقيقات و تحقيقاتي که از دوازده سال پيش حين سفر در
اعماق ايران انجام دادهام، مرا اقناع نموده که اين عشق و سوداي من رويا و خيال
نيست و عنقريب در کنار ما يک دولت باشکوه تورک متولد خواهد شد. از اينرو با حضور
قلب بسيار، خواهم کوشيد باطن ايران و عواقب مقدري که در انتظار اوست را براي ملت
خود بازگويم.
بدين مناسبت
اين را نيز اضافه کنم به هنگام گفتن حقايق، تحقير و مواخذه از ايران و دولتهائي که
در آنجا بر عليه ما فعاليت ميکنند حتي به خاطرم نيز خطور نکرده و نميکند. تقدس
اين وظيفه، بسيار عاليتر و بلندتر از ماليخولياهاي اسلامگرائي و دوروئيهاي دلخوشکننده
است. به همين سبب در نوشتههاي من خيالات اتحاد اسلام و لکههاي رياکاري وجود
نخواهد داشت.
روشني
ايرانين ايچيوزو
(مودئرن تورک يازيمي ايله)
محرري: روشني
وطن غزئتهسي، ايستانبول،
١٤ محرم ١٣٤٣- ١٥ آغوستوس ١٩٢٤
اجتهاد غزئتهسي،
ايستانبول، ۱ ائيلول ۱۹۲۴، نومئرو ۱۶۹
[اجتهاد غزئتهسي
آلتباشليغي] «وطني خارجينده ياشاماغي بيلمهيهن ملتلهر، وطني ايچينده اؤلمهيه
محکومدور. روشني»
[وطن غزئتهسي
آلتباشليغي] «وسطي شرق مسئلهسي: اصلسيز افسانهلهره قاپيلييوروز. بيزه
اوچوروملار قازيلان بير محيط. ايران ملتِ واحده دئييلدير. عجم! دييه خطاب
ائتديييميز خالص تورکلهر. «دبستان ايرانيان»ين رولو تورکييهنين گؤبهيينده
تورکلهري عجملهشديرمهکدير. دؤرت ميليون تورکون عاقبتي. قونشولاريميزي ماسکهلهريله
دئييل، ايچيوزلهريله تانيماليييز.»
سون زمانلاردا دنيانين
هر يئري گيبي ايران داخي قايناماقدادير. آراسيرا تايمس غزئتهسي اينگيليز مانئورالاريني
اؤرتمهک ايچين ايرانا دائر يالديزلي و مصنّع خبرلهر نشر ائدييور. مطبوعاتيميز دا
بيلمهيهرهک بو ساخته حوادثي عيناً ملّتيميزه جيرو ائدييورلار. يينه آراسيرا معظًم
خبرلهر طرزينده مملکتيمزده بير تاخيم افسانهلهر ياييلييور. ملّتيميز ده کنديسينه
خاص بير صافليقلا بونلاري دادلي نشيدهلهر گيبي دينلييور:
گويا ايراندا رضاخان
ناميندا بير داهي، منظّم بير اوردو و خيرلي بير انقلاب و بونلارين گتيرديييي فيّاض
بير انکشاف وار ايميش. رضاخان نامينداکي ذات،
اينگيليز بندهسي اولدوقدان و منتظم اوردوسو بيزيم مزاريميزي قازماغا چاليشديقدان سونرا
بوتون اينگيليز مستملکهلهرينين استحالهلهرينه بنزهيهن ايران انقلابلاريني بيز
نهدهن آلقيشلاياليم؟ ماضيده اولدوغو گيبي بيزي دائما آرخاميزدان وورماغا چاليشان،
انکشاف يولوموزو کسهن و دؤرت ميليون تورکو اسارتينده اينلهتهن بير محيطي اسلام ناميني
داشييور دييه نهدهن تبجيل ائدهليم؟ بيزي دين ماسکهسيله اغفال ائدهن و دائما دشمنلهريميزه
ياتاقليق ائدهن بير ملّتين ايچ يوزونو نهدهن تانيماياليم؟
مع الاسف جاهل ديندارليغين
عصرلهردهن بري بيزه تلقين ائتدييي کور توکّل و ساخته قارداشليق، نظريميزده دائما
فلاکت و تهلکهيي اؤرتموش و چوخ دوشمنلهري دوست گؤستهرميشدير. بو يوزدهن ملّتيميزي
يابانجيلار عشقينه اريتديکدهن و کور گيبي مين دفعه فلاکت چوخورونا دوشدوکدهن سونرا
يينه عقللهنمهديک. حالا او اسکي توکّل و صميميته آلداناراق ايراني اوزاقدان خوش
بير داوول سسي گيبي ائشيدييوروز. حالا عجم آفيونکشلهري گيبي دوشمن پروپاگاندالارينا
آلداناراق عليهيميزدهکي فعاليتلهري خيرلي انقلابلار ظن ائدييورز.
دوشمنلهريميز بير
عصردهن بري ايراندان بيزه چوخ آغير ضربهلهر وورويور. عيني دوشمنلهر بيزي ملّي و
اقتصادي انکشافدان محروم ائتمهک ايچين اورادا حياتيميزا سوء قصدلهر ترتيب ائدييور،
دوست ظن ائتديييميز بير ملّتين اللهريله انکشاف يولوموزدا درين اوچوروملار قازييور.
حربِ عمومي و ماضي
بيزه ايراندا دا کافي مقداردا آجي درسلهر وئردي. بوندان دولايي ياني باشيميزدا جريان
ائدهن و حياتيميزا تعلّق ائدهن هر حادثهيي تکميل چيپلاقليغيله گؤروپ آنلاماليييز.
مع الاسف بو خصوصدا عفو اولونماز بير لاقيديميز و بويوک بير حسسيزليييميز واردير.
اعتراف ائتمهليييز که بوتون دنيانين ايراني بيزدهن اؤيرهنمهسي ايجاب ائدهرکهن،
بيز ايرانا دائر معلوماتي دشمن غزئتهلهريندهن آلييورز.
ملّتلهري انقراضا
سوروکلهيهن فلاکتلهر، هيچ بير وقت اونلاري اعلان ائدهن گونلهرين مالي دئييلدير.
بالعکس هر فلاکتي دوغوران تخملار اوزاق ماضيده اکيلميش و اونلارين فيليزلهري ديبينده
اوزون سنهلهر چاليشيلميشدير. هر ملّت کندي ضررينه اکيلهن تخملهري هر نهرهده اولورسا
اولسون درحال بولوپ توپلاماقلا مکلّفدير. بونا موفّق اولمازسا مطلقا فيليزلهريني قوروتماق
ايچين هر فداکارليغي گؤزونه آلماغا مجبوردور. دوشمنلهريميزين ايرانداکي فعاليتلهري،
توپلاناجاق تخم و قوروتولاجاق فيليز اولماق دورهسيني چوخدان گئچميشدير. عليهيميزدهکي
فعاليتلهر اورادا چوخدان بري گئچيلمهز اورمانلار و سؤنمهز بورقانلار حاليني آلميشدير.
بيز، ياشاماغا عزم
ائتميش بير تورکييه جمهوريتي قوردوغوموزو عالمه اعلان ائتمهکله وظيفهميزي گؤرموش
اولاماييز. بلکه بو اعلان، اوچ عصرليک فلاکتدهن سونرا آنجاق وظيفهميزي ادراک ائتديييميزه
دلالت ائدهر. اصل وظيفه، او جمهوريتي نهايتسيز بير فعاليتله ايچهريدهن و ديشاريدان
بسلهييپ ياشاتماقلا گؤرولموش اولاجاقدير. بونون ايچين داخلده اصلاحات ايله اوغراشيرکهن
خارجده بيزه فائدهلي اولاجاق قوّتلهري ياراتماغا چاليشمالي و اطرافيميزي حقّيله گؤروپ
آنلاماليييز. قونشولاريميزي ماسکهلهرينه دئييل، ايچ يوزلهريله تانيماليييز.
ايران، ان چوخ و
ان اييي تانيماغا مجبور اولدوغوموز بير مملکتدير. بيزه شيمدييه قدر وورولان ضربهلهرين
ان آغيرلاري اورادان گلدييي گيبي بيزي، سعادته گؤتورهجهک قدرت و انکشاف يولوموز دا
اورادان گئچهر. حالبوکه بيزيم ان آز و ان يانليش تانيديغيميز بير ممکلت وار ايسه او
دا ايراندير. اعتراف ائتمهليييز که بيز فيرانسايي ايراندان داها چوخ و داها اييي
تانيريز. ايران شيمدييه قدر بيزيم ايچين مجهول بير دنيا گيبي قالميشدير.
چوق متفکّرلهريميز
بيلمهديکلهري جاوا ايله ايراني عيني صاف چيزگيلهر ايله خيالخانهلهرينده ترسيم
ائدهرلهر و هر ايکيسيني بيرهر صاف مسلمان کيتلهسي ظنّ ائدهرهک عيني حسلهر ايله
سئوهرلهر. متوفّي عثمانلي و آووسترييا ايمپاراتورلوقلارينين منفسخ بير ارتساميندان
باشقا بير شئي اولمايان ايراني حالا ملّتِ واحده ظنّ ائدهن متفکّرلهريميز پک چوخدور.
ايران خرمني ايچينده چورويهن ملّتلهرين چوخ اولدوغونو آنلاماق زماني چوخدان گلميشدير.
بيلمهيهرهک تبجيل ائتديييميز بو بدبخت خرمن ايچينده بيزه فائدهلي اولاجاق بويوک
کيتلهلهر واردير.
فيرانسا، حياتيني
تامين ايچين پولونيا گيبي يابانجي ملّتلهري قورتاردي. حالبوکي بيز ياني باشيميزدا
ايرانين اکثريتيني تشکيل ائدهن قارداش ملّتيني و اسکي تورک دولتيني تانيماق بيله ايستهمييوروز.
عصرلهردهن بري ايران، بيزم ايچين فلاکت اوجاغي اولدوغو حالدا حالا يانيميزدا مجهول
بير دنيا گيبي دورويور. آرتيق ايرانين توزلو نقابيني قالديريپ ايچ يوزونو تکميل چيپلاقليغيله
گؤرمهيه چاليشماليييز. نشرياتيميزدا، فارس حاکميتي آلتيندا اينلهيهن آذري قارداشلارا
قارشي هيچ بير تعريضسيز و هيچ بير شکايتيميز يوخدور. بلکه بيزم اونلاري اونوتدوغوموزدان
دولايي اونلارين بيزه قارشي چوخ شکايته و چوخ تعريضه حقلهري واردير.
وطنيميزده، حالا
ايرانلي ناميني داشييان و تورکلوک ايچينده يابانجي ياشايان بير چوخ تورک قارداشيميز
واردير. بيزم قدر خالص تورک اولان او محترم قارداشلارا بيز، حالا «عجم» دييه خطاب ائدييوروز.
بو خطابيميز، قارداش قلبينه قورشون آتماق قدر فجيع بير جنايتدير. وطنلهرينده و يووالاريندا
تورکجهدهن باشقا بير کلمه قونوشماق بيلمهيهن بو عزيز قارداشلاري بيز تورک حرثيله
مسعود ايتمهيه چاليشاجاغيميزا، بونلارين ياورولاريني عجملهشديرهن بير مؤسسهيي
(دبستان ايرانيان مکتبي) حالا وطنيميزده حالِ فعّاليتده بيراخييوروز. ياورولاريميزي
قاتوليک و پروتئستان پاپاسي ياپماغا چاليشان قاتل موسّسهلهر ايله تورکلويون ان مهم
انکشاف عامللهريني (آذري تورک ياورولاريني) فارسلاشديران بو موسّسه آراسيندا بير
فرق اولماديغيني حالا آنلامييوروز.
عصرلهردهن بري
وطنيميزده اوتورارق بويوک ثروتلهر قازانان بو چاليشقان قارداشلاره حالا قارداش دييه
خطاب ائتمهکدهن صاخينييوروز. اونلاري عصرلهردهن بري زهرلهيهرهک بيزدهن آييران
و اونلاري عصرلهردهن بري چوروتهرهک انکشافدان محروم بيراخان غدّار کابوسون (فارسليغين)
حاکميتيني حالا اونلارين باشيندا گؤرمهيه تحمّل ائدييوروز. زمانيميزدا دنيانين ان
جاهل و بدوي اقوامي بيله مدني ملّتلهرين حاکميتينه تحمّل ائدهمهيهرهک حريت و استقلال
ايچين پنجهلهشيرکهن بيز حالا گؤزوموز اؤنونده دؤرت ميليون تورک قارداشيميزين ان
سفيل بير اسارت آلتيندا ازيلمهسينه لاقيد قالييوروز.
آرتيق مقدّس وظيفهميزه
باشلاياراق ايراندا فارسي بويوندوروغو آلتيندا اينلهيهن بو دؤرت ميليون قارداشيميزين
خلاصينا چاليشماليييز. بيز هر گون نشرياتيميزلا آذري قارداشلاريميزا سلام و حرّيت
يوللارکهن اونلارا حرّيت و استقلال سعادتينين يوکسهک ذوقلهريني آنلاتماليييز. بو،
بيزيم ان مقدّس وظيفهميزدير. بن، عجزيمله برابر بو مقدّس وظيفهيه ايلک باشلاديغيمدان
دولايي بختيارام. يوکسهک مفکورهلي گنجلهريميزين بني تعقيب ائدهجهييندهن امينهم.
اون ايکي سنهدهن بري ايرانين اعماقيندا گزهرهک ياپديغيم تدقيقات بو عشقيمين رويا
اولماديغينا و چوخ گئچمهدهن يانيميزدا بير تورک دولتي دوغاجاغينا بني اقناع ائتميشدير.
اونون ايچين بويوک بير حضور ايله ملّتيمه ايرانين ايچ يوزونو و ايرانا مقدّر اولان
عواقبي آنلاتماغا چاليشاجاغام.
بو مناسبتله شونو
دا اعلان ايدهرهم که حقيقتي سؤيلهرکهن گرهک ايراني و گرهک اورادا عليهيميزده
چاليشان دولتلهري تحقير و مواخذهيي خاطريمدهن بيله گئچيرمييوروم. وظيفهنين قدسيتي
اسلامچيليق خليالاريندان و خاطرنوازليق مرائيليکلهريندهن چوخ يوکسهکدير. اونون ايچين
يازيلاريمدا اتًحاد اسلام خليالاري و ريا لکهلهري ختام بولماياجاقدير
روشني
ايرانک ايچيوزي
(عوثمانلي يازيمي ايله)
محرري:
روشني
وطن غزتهسي،
اسلامبول، ١٤ محرم ١٣٤٣- ١٥ آغوستوس ١٩٢٤
اجتهاد غزتهسي،
استانبول، ۱ ايلول ۱۹۲۴، نومرو ۱۶۹
[اجتهاد]: «وطني
خارجنده ياشامغي بيلمهين ملتلر، وطني ايچنده اولمگه محکومدر. روشني»
[وطن]: «وسطي
شرق مسئلهسي. اصلسز افسانهلره قاپيليورز. بزه اوچوروملر قازيلان بر محيط. ايران
ملت واحده دگلدر. عجم! دييه خطاب ايتديگمز خالص تورکلر. (دبستان ايرانيان)ک رولي
تورکيانک گؤبگنده تورکلري عجملشديرمکدر. دؤرت مليون تورکک عاقبتي. قومشولريمزي
ماسکهلريله دگل، ايچيوزلريله طانيملييز.»
صون زمانلرده
دنيانک هر يري کبي ايران دخي قاينامقدهدر. آرهصره تايمس غزتهسي انگليز مانورهلريني
اورتمک ايچون ايرانه دائر يالديزلي و مصنع خبرلر نشر ايدييور. مطبوعاتمز ده بيلميهرک
بو ساخته حوادثي عينا ملتمزه جيرو ايدييورلر. ينه آراصره معظم خبرلر طرزنده مملکتمزده
بر طاقم افسانهلر ياييليور. ملتمز ده کنديسنه خاص بر صافلقله بونلري طاتلي نشيدهلر
کبي ديکلهيور:
گويا ايرانده
رضاخان نامنده بر داهي، منظم بر اردو و خيرلي بر انقلاب و بونلرک کتيرديکي فياض بر
انکشاف وار ايمش. رضاخان نامندهکي ذات، انگليز بندهسي اولدقدن و
منتظم اردوسي بزم مزاريمزي قازمغه چاليشدقدن صوکره بوتون انگليز مستملکهلرينک
استحالهلرينه بکزهين ايران انقلابلريني بز نهدن آلقيشلايالم؟ ماضيده اولديغي کبي
بزي دائما آرقهمزدن وورمغه چاليشان، انکشاف يوليمزي کسهن و درت مليون تورکي
اسارتنده ايکلهتن بر محيطي اسلام نامني طاشييور ديه نهدن تبجيل ايدهلم؟ بزي دين
ماسکهسيله اغفال ايدن و دائما دشمنلريمزه ياتاقلق ايدن بر ملتک ايچ يوزيني نهدن
طانيمايالم؟
مع الاسف جاهل
ديندارلغک عصرلردن بري بزه تلقين ايتديکي کور توکل و ساخته قرداشلق، نظرمزده دائما
فلاکت و تهلکهيي اؤرتمش و چوق دوشمنلري دوست گوسترمشدر. بو يوزدن ملتمزي
يابانجيلر عشقنه أريتدکدن و کور گبي بيک دفعه فلاکت چيقورينه دوشدکدن صوکره ينه
عقللانمادق. حالا او اسکي توکل و صميميته آلدانهرق ايراني اوزاقدن خوش بر داوول
سسي کبي ايشيدييورز. حالا عجم آفيونکشلري کبي دوشمن پروپاغاندالرينه آلدانهرق
عليهمزدهکي فعاليتلري خيرلي انقلابلر ظن ايدييورز.
دوشمنلريمز بر
عصردن بري ايراندن بزه چوق آغير ضربهلر وورييور. عيني دوشمنلر بزي ملي و اقتصادي
انکشافدن محروم ايتمک ايچون اوراده حياتمزه سوء قصدلر ترتيب ايدييور، دوست ظن
ايتديکمز بر ملتک أللريله انکشاف يوليمزده درين اوچوروملر قازييور.
حرب عمومي و
ماضي بزه ايرانده ده کافي مقدارده آجي درسلر ويردي. بوندن دولايي ياني باشيميزده
جريان ايدن و حياتمزه تعلق ايدن هر حادثهيي تکميل چپلاقلغيله گوروب آکلاملييز.
مع الاسف بو خصوصده عفو اولونماز بر لاقيديمز و بويوک بر حسسزلکمز واردر. اعتراف
ايتملييز که بوتون دنيانک ايراني بزدن اوگرنمهسي ايجاب ايدرکن بز ايرانه دائر
معلوماتي دشمن غزتهلرندن آلييورز.
ملتلري انقراضه
سوروکلهين فلاکتلر، هيچ بر وقت اونلري اعلان ايدن گونلرک مالي دکلدر. بالعکس هر
فلاکتي دوغوران تخملر اوزاق ماضيده اکيلمش و اونلرک فيليزلري ديبنده اوزون سنهلر
چاليشلمشدر. هر ملت کندي ضررينه اکيلن تخملري هر نرده اولورسه اولسون درحال بولوب
طوپلامقله مکلفدر. بوکا موفق اولمازسه مطلقا فليزلريني قوروتمق ايچون هر فداکارلغي
گوزينه آلمغه مجبوردر. دوشمنلريمزک ايراندهکي فعاليتلري، طوپلانهجق
تخم و قوروتولاجق فليز اولمق دورهسني چوقدن گچمشدر. عليهمزدهکي فعاليتلر اوراده
چوقدن بري گئچيلمز اورمانلر و سونمز بورکانلر حالني بورکانلر حالني آلمشدر.
بز، ياشامغه
عزم ايتمش بر تورکيا جمهوريتي قورديغمزي عالمه اعلان ايتمکله وظيفهمزي گورمش
اولامايز. بلکه بو اعلان، اوچ عصرلق فلاکتدن صونره آنجق وظيفهمزي ادراک ايتديکمزه
دلالت ايدر. اصل وظيفه، او جمهوريتي نهايتسز بر فعاليتله ايچريدن و ديشاريدن بسلهيوب
ياشاتمغله گورولمش اولاجقدر. بونک ايچون داخلده اصلاحات ايله اوغراشيرکن خارجده
بزه فائدهلي اولاجق قوتلري ياراتمغه چاليشملي و اطرافمزي حقيله گوروب آکلاملييز.
قومشولريمزي ماسکهلريکه دکل ايچ يوزلريله طانيملييز.
ايران، اک چوق
و اک ايي طانمغه مجبور اولديغمز بر مملکتدر. بزه شيمدييه قدر وورولان ضربهلرک اک
آغيرلري اورادن گلديگي گبي، بزي سعادته گتورهجک قدرت و انکشاف يوليمزده اورادن
گچر. حالبوکه بزم اک آز و اک ياکلش طانيديغمز بر ممکلت وار ايسه او ده ايراندر. اعتراف ايتملييز که بز
فرانسهيي ايراندن دها چوق و دها ايي طانيرز. ايران شمدييه قدر بزم ايچون مجهول
بر دنيا گبي قالمشدر.
چوق متفکرلريمز
بيلمدکلري جاوا ايله ايراني عيني صاف چيزگيلر ايله خيالخانهلرنده ترسيم ايدرلر و
هر ايکيسني برر صاف مسلمان کتلهسي ظن ايدرک عيني حسلر ايله سهورلر. متوفي
عثمانلي و آووستريا ايمپراطورلقلرينک منفسخ بر ارتسامندن باشقه بر شي اولمايان
ايراني حالا ملت واحده ظن ايدن متفکرلريمز پک چوقدر. ايران خرماني ايچنده چروين
ملتلرک چوق اولديغني آکلامق زماني چوقدن گلمشدر. بيلميهرک تبجيل ايتديکمز بو
بدبخت خرمان ايچنده بزه فائدهلي اولاجق بويوک کتلهلر واردر.
فرانسه، حياتني
تامين ايچون پولونيا گبي يابانجي ملتلري قورتاردي. حالبوکي بز ياني باشمزده ايرانک
اکثريتني تشکيل ايدن قرداش ملتني و اسکي تورک دولتني طانيمق بيله ايستهميورز. عصرلردن
بري ايران، بزم ايچون فلاکت اوجاغي اوليغي حالده حالا يانمزده مجهول بر دنيا گبي
دورييور. آرتق ايرانک توزلو نقابني قالديروب ايچ يوزيني تکميل
چپلاقلغيله گورمگه چاليشملييز. نشرياتمزده، فارس حاکميتي آلتنده ايکلهين آذري
قرداشلره قارشي هيچ بر تعريضسز و هيچ بر شکايتمز يوقدر. بلکه بزم اونلري
اونوتديغمزده دولايي اونلرک بزه قارشي چوق شکايته و چوق تعريضه حقلري واردر.
وطنمزده، حالا
ايرانلي نامني طاشيان و تورکلک ايچنده يابانجي ياشايان بر چوق تورک قرداشمز واردر.
بزم قدر خالص تورک اولان او محترم قرداشلره بز، حالا «عجم» دييه خطاب ايدييورز. بو
خطابمز، قرداش قلبنه قورشون آتمق قدر فجيع بر جنايتدر. وطنلرنده و يووالرنده تورکچهدن
بشقه بر کلمه قونوشمق بيلمهين بو عزيز قرداشلري بز تورک حرثيله مسعود ايتمگه
چاليشهجغمزه، بونلرک ياورولريني عجملشديرن بر مؤسسهيي (دبستان ايرانيان مکتبي)
حالا وطنمزده حال فعاليتده براقييورز. ياورولريمزي قاتوليک و پروتستان پاپاسي
ياپمغه چاليشان قاتل موسسهلر ايله تورکلکک اک مهم انکشاف عامللريني (آذري تورک
ياورولريني) فارسلاشيران بو موسسه آراسنده بر فرق اولماديغني حالا آکلامايورز.
عصرلردن بري
وطنمزده اوتورارق بويوک ثروتلر قازانان بو چاليشقان قرداشلره حالا قرداش ديه خطاب
ايتمکدن صاقينيورز. اونلري عصرلردن بري زهرلهيهرک بزدن آييران و اونلري عصرلردن
بري چوروتهرک انکشافدن محروم براقان غدار کابوسک (فارسلغک) حاکميتني حالا اونلرک
باشنده گورمگه تحمل ايدييورز. زمانمزده دنيانک اک جاهل و بدوي اقوامي بيله مدني
ملتلرک حاکميتنه تحمل ايدهمهيهرک حريت و استقلال ايچون پنجهلشيرکن، بز حالا
گوزومز اوکنده درت ميليون تورک قرداشمزک اک سفيل بر اسارت آلتنده ازلمسنه لاقيد
قاليورز.
آرتق مقدس
وظيفهمزه باشلايهرق ايرانده فارسي بويوندوروغي آلتنده ايکلهين بو درت ميليون
قاردهشمزک خلاصنه چاليشملييز. بز هر گون نشرياتمزله آذري قرداشلريمزه سلام و
حريت يوللارکن اونلره حريت و استقلال سعادتنک يوکسک ذوقلريني آکلاتملييز. بو، بزم
اک مقدس وظيفهمزدر. بن، عجزمله برابر بو مقدس وظيفهيه ايلک باشلاديغمدن دولايي
بختيارم. يوکسک مفکورهلي گنجلريمزک بني تعقيب ايدهجکندن امينم. اون يکي سنهدن
بري ايرانک اعماقنده گزهرک ياپديغم تدقيقات بو عشقمک رويا اولماديغنه و چوق گچمهدن
يانمزده بر تورک دولتي دوغاجغنه بني اقناع ايتمشدر. آنک ايچون بويوک بر حضور ايله
ملتمه ايرانک ايچ يوزيني و ايرانه مقدر اولان عواقبي آکلاتمغه چاليشهجغم.
بو مناسبتله
شوني ده اعلان ايدرم که حقيقتي سويلرکن گرک ايراني و گرک اوراده عليهمزده چاليشان
دولتلري تحقير و مواخذهيي خاطرمدن بيله گچيرميورم. وظيفهنک قدسيتي اسلامجيلق
خليالريندن و خاطرنوازلق مرائيلکلرندن چوق يوکسکدر. انک ايچون يازيلرمده اتحاد
اسلام خليالري و ريا لکهلري ختام بولماياجقدر.
İRAN`IN İÇ YÜZÜ-RÛŞENİ BEY
Muharriri: Rûşeni
Vatan Gazetesi, İstanblul, 15 Ağustos 1924
Son zamanlarda dünyanın her yeri gibi İran dâhi kaynamaktadır. Arasıra
Times gazetesi İngiliz manevralarını örtmek için İran`a dair yaldızlı vǝ
musanna haberler neşr ediyor. Metbuatımız da bilmeyerek bu sahte havâdisi aynen
milletimize ciro ediyorlar. Yine arasıra muazzam haberler tarzında
memleketimizde bir takım efsaneler yayılıyor. Milletimiz de kendisine has bir
saflıkla bunları tatlı nâşideler gibi dinliyor:
Guya İranda Rıza Han nâmında bir dâhi, munazzam bir ordu vǝ hayırlı
bir inkılap vǝ bunların getirdiği feyyaz bir inkişaf var imiş.
Rıza Han nâmındaki zat, İngiliz bendesi olduktan vǝ muntazam ordusu
bizim mezarımız kazımağa çalışdıktan sonra bütün İngiliz müstemlikelerinin
istihâlelerine benzeyen İran inkılaplarını biz neden alkışlayalım? Mâzide
olduğu gibi bizi dâima arkamızdan vurmağa çalışan, inkişaf yolumuzu kesen vǝ
dört miliyon Türk`ü esaretinde inleten bir muhiti İslam nâmını taşıyor diye
neden tebcil edelim? Bizi din maskesiyle iğfal eden ve dâima düşmanlarımıza yataklık
eden bir milletin iç yüzünü neden tanımayalım?
Maalasef câhil dindarlığın asırlardan beri bize telkin etdiği kör
tevekkül ve sahte kardeşlik nazarımızda dâima felaket ve tehlikeyi örtmüş ve
çok düşmanları bize dost göstermiştir.
Bu yüzden milletimizi yabancılar aşkına eritdikten vǝ kör gibi bin
defa felaket çukuruna düşdükten sonra yine akıllanmadık. Hala o eski tevekkül
ve samimiyete aldanarak İran`ı uzaktan hoş bir davul sesi gibi işitiyoruz. Hala
Acem afyonkeşleri gibi düşman propagandalarına aldanarak aleyhimizdeki
faaliyetleri hayırlı inkılaplar zannediyoruz.
Düşmanlarımız bir asırdan beri İrandan bize çok ağır darbeler vuruyor.
Aynı düşmanlar bizi milli ve iktisadi inkişafden mahrum etmek için orada
hayatımıza su-i kastlar tertip ediyor, dost zannetdiğimiz bir millet elleriyle
inkişaf yolumuzda derin uçurumlar kazıyor.
Harp-i umumi ve mâzi bize İranda da kâfi mıktarda acı dersler verdi.
Bundan dolayı yanı başımızda cereyan eden ve hayatımıza taalluk eden her
hâdiseyi tekmil çıplaklığıyla görüp anlamalıyız. Maalasef bu hususta af olunmaz
bir lakaydlığımız ve büyük bir hissizliğimiz vardır. İtiraf etmeliyiz ki bütün
dünyanın İran`ı bizden öyrenmesi îcap ederken biz İran`a dâir malumatı düşman
gazetelerinden alıyoruz.
Milletleri ınkıraza sürükleyen felâketler, hiç bir vakit onları ilan
eden günlerin malı değildir. Bilakis her felaketi doğuran tohumlar uzak mâzide
ekilmiş ve onların filizleri dibinde uzun seneler çalışılmıştır. Her millet
kendi zararına ekilen tohumları her nerde olursa olsun derhal bulup toplamağa
mükellefdir. Buna muvaffak olmazsa mutlaka filizlerini kurutmak için her
fekarlığı gözüne almağa mecburdur.
Düşmanlarımızın İrandaki faaliyetleri, toplanacak tohum ve kurutulacak
filiz olmak devresini çoktan geçmiştir. Aleyhimizdeki faaliyetler orada çoktan
beri geçilmez ormanlar ve sönmez burkanlar hâlini almıştır.
Biz yaşamağa azmetmiş bir Türkiye Cumhuriyeti kurduğumuzu âleme ilan
etmekle vazifemizi görmüş olmayız. Belke bu ilan, üç asırlık felaketten sonra
ancak vazifemizi idrak etdiğimize delalet eder. Asıl vazife, o Cumhuriyeti
nihayetsiz bir faaliyetle içeriden ve dışarıdan besleyip yaşatmakla görülmüş
olacaktır.
Bunun için dâhilde ıslahat ile uğraşırken hâriçte bize faydalı olacak
kuvvetleri yaratmağa çalışmalı ve etrafımızı hakkiyle görüp anlamalıyız.
Komşularımızı maskeleriyle değil iç yüzleriyle tanımalıyız.
İran en çok ve en iyi tanımağa mecbur olduğumuz bir memlekettir. Bize
şimdiye kadar vurulan darbelerin en ağırları oradan geldiği gibi, bizi saadete
götürecek kudret ve inkişaf yolumuz da oradan geçer. Halbuki bizim en az ve en
yanlış tanıdığımız bir memleket var ise, o da İran`dır.
İtiraf etmeliyiz ki biz Fransayı İrandan daha çok ve daha iyi tanırız.
İran şimdiye kadar bizim için meçhul bir dünya gibi kalmıştır.
Çok mütefekkirlerimiz bilmedikleri Cava ile İran`ı aynı saf çizgiler
ile hayalhânelerinde tersim ederler ve her ikisini birer saf Müsülman kitlesi
zannederek aynı hisler ile severler. Müteveffi Osmalı ve Avusturya
imparatorluklarınının münfesih bir irtisamından başka bir şey olmayan İran`ı
hâla millet-i vâhide zanneden mütefekkirlerimiz pek çoktur.
İran harmanı içinde çürüyen milletlerin çok olduğunu anlamak zamanı
çoktan gelmiştir. Bilmeyerek tebcil etdiğimiz bu bedbaht harman içinde bize
faydalı olacak büyük kitleler vardır.
Fransa hayatını temin için Polonya gibi yabancı milletleri kurtardı.
Halbuki biz yanı başımızda İranın ekseriyyetini teşkil eden kardeş milletini ve
eski Türk devletini tanımak bile istemiyoruz.
Asırlardan beri İran, bizim için felaket ocağı olduğu halda hala
yanımızda meçhul bir dünya gibi duruyor.
Artık İranın tozlu nıkabını kaldırıp iç yüzünü tekmil çıplaklığıyla
görmeğe çalışmalıyız. Neşriyatımızda Fars hâkimiyyeti altında inleyen Azeri
karkeşlere karşı hiç bir târizsiz ve hiç bir şikayetimiz yoktur. Belke bizim
onları unuttuğumuzdan dolayı onların bize karşı çok şikayet ve çok târize
hakları vardır.
Vatanımızda hâla İranlı namını taşıyan ve Türklük içinde yabancı
yaşayan bir çok Türk kardeşimiz vardır. Bizim kadar hâlis Türk olan o mühterem
kardeşlere biz hâla Acem diye hitap ediyoruz. Bu hitabımız kardeş kalbine
kurşun atmak kadar feci bir cinayettir. Vatanlarında ve yuvalarında Türkçeden
başka bir kelme konuşmak bilmeyen bu aziz kardeşleri biz Türk hirsiyle mesut
etmeğe çalışacağımıza bunların yavrularını Acemleştiren bir müessiseyi
–Debistani İraniyan Mektebi- hâla vatanımızda hâl-i faaliyette bırakıyoruz.
Yavrularımızı katolik ve protestan papası yapmağa çalışan kâtil müessiler ile
Türklüyün en mühim inkişaf âmillerini –Âzeri Türk yavrularını- Farslaştıran bu
müessise arasında bir fark olmadığını hâla anlamıyoruz.
Asırlardan beri vatamımızda oturarak büyük servetleri kazanan bu
çalışkan kardeşlere hâla kardeş diye hitap etmekten sakınıyoruz. Onları
asırlardan beri zeherleyerek bizden ayıran ve onları asırlardan beri çürüterek
mahrum bırakan gaddar kâbusun –Farslığın- hâkimiyyetini hâla onların başında
görmeğe tahammül ediyoruz.
Zamanımızda dünyanın en câhil ve bedevi akvamı bile medeni milletlerin
hâkimiyyetine tahammül edemeyerek hürriyet ve istiklal için pençeleşirken, biz
hâla gözümüz önünde dört milyon Türk kardeşimizin en sefil bir esaret altında
ezilmesine lakayd kalıyoruz.
Artık mukaddes vazifemize başlayarak İranda Farsi boyunduruğu altında
inleyen bu dört milyon kardeşimizin halasına çalışmalıyız. Biz her gün
neşriyatımızda Âzeri kardeşlerimize selam ve hürmet yollarken onlara hürriyet
ve istiklal saadetinin yüksük zevklerini anlatmalıyız. Bu, bizim en mukaddes
vazifemizdir.
Ben, aczimle beraber bu mukaddes vazifeye ilk başladığımdan dolayı
bahtiyarım. Yüksek mefküreli genclerimizin beni tâkip edeceyinden eminim. On
iki seneden beri İranın âmâkında gezerek yapdığım tetkikat bu aşkımın rüya
olmadığına ve çok geçmeden yanımızda bir Türk devleti doğacağına ikna etmiştir.
Onun için büyek bir huzur ile milletime İranın iç yüzünü ve İrana mukadder olan
avakıbı anlatmağa çalışacağım.
Bu munasibetle şunu da ilan ederim ki hakikati söylerken gerek İran ve
gerek orada aleyhimize çalışan devletleri tahkir ve muahizayı hatırımdan bile
geçirmiyorum.
Vazifenin kudsiyeti İslamcılık hulyalarından ve hatırnevazlıq
merailiklerinden çok yüksektir. Onun için yazılarımda İttihad-i İslam hülyaları
ve riya lekeleri hitam bulmayacaktır.
Rûşeni
براي مطالعهي
بيشتر:
جوابيهي روشني
بيگ به اعتراضات دو آزربايجاني (آزربايجانگراي پانايرانيست): تورکان در
آيندهاي بسيار نزديک از اسارت فارسها رسته، آزاد و خوشبخت خواهند شد
باطن ايران- ايران`ين
ايچ اوزو. روشني بيگ
سليمان نظيف: اي
تورک اسير فارس! مقالهاي تاريخي از سليمان نظيف: برادران و خواهران يتيم ما (يتيم
قاردشلريمز)-١٩٢٤
No comments:
Post a Comment