سلیمان نظیف، یک تورک تورکمان آغقویونلو و کوردنمایی او
مئهران باهارلی
سلیمان نظیف، یک تورک تورکمان آغقویونلو
سلیمان نظیف (١٩٢٧-١٨٦٩) متفکر، ادیب، شاعر، محقق و مقالهنویس، از منسوبین جریان ادبی ثروت فنون و از بزرگان ادبیات تورک عثمانلی و اوائل دورهی جمهوریت، فرزند «سعید پاشا» تاریخنویس و ادیب مشهور عثمانلی و «عایشه بیگوم» دختر یکی از بیگهای تیرهای وابسته به ایل تورکمان آغقویونلو، و متولد دیاربکر است. جد وی شاعر «سلیمان نظیف» و پدر جدش از نویسندهگان و متفکرین عهد خود «ابراهیم جهدی افندی» است.
در کتابچهی «سلیمان نظیف، در پنجاهمین سالگرد وفاتش» که از سوی وزارت فرهنگ تورکیه در «سری یادبود بزرگان تورک، ٣» (تورکیه کولتور باخانلیغی، تورک بویوکلهرینی آنما سئریسی، ٣. اؤلومونون ٥٠. ییلیندا سلیمان نظیف) به سال ١٩٧٧ منتشر شده، به صراحت بیان میشود سلیمان نظیف نه تنها خود را یک «تورک تورکمان» میشمرد، بلکه به آن افتخار میکرد: «سلیمان نظیف بیر آزهری تورکو اولماقلا اؤوونور»[1].
در جملهی فوق، مطابق سنت و ترمینولوژی رایج در تورکیه «تورک آزری» گفته شده که یک نامگذاری غیر علمی، اشتباه و مضر است. به سبب آنکه کتاب فوق منبع ادعای فوق را ذکر نکرده، معلوم نیست که آیا خود سلیمان نظیف هم اصطلاح «تورک آزری» را بکار برده است و یا نه. حتی اگر وی این اصطلاح را بکار برده باشد، بهترین و مناسبترین نام به هنگام تفریق «شاخهی شرقی اوغوزهای غربی» (تورکهای ساکن در ایران، قفقاز، عراق-سوریه-لبنان و مرکز-جنوب-شرق آناتولی) از «شاخهی غربی اوغوزهای غربی» (تورکهای رومائلی، بالکان)، کاربرد نام تاریخی «تورکمان»- که غیر از نام قومی و ملی «تورکمن» (اوغوزهای شرقی) است میباشد[2]. بنابراین در جملهی فوق میباید «تورک آزری» به صورت «تورک تورکمان» تصحیح و ترجمه شود.
واقعیت «تورک تورکمان» بودن سلیمان نظیف که از طرف او بیان و از سوی معتبرترین و باصلاحیتترین صاحبنظران وزارت فرهنگ تورکیه با تائید نقل شده، برای ملت تورک ما حائز اهمیت فراوان عملی است. از جمله:
-
باید سلیمان نظیف، مانند حسن روشنی بیگ بارقین[3] به عنوان یک شخصیت ملی، ادیب
و محرر برجستهی ما در تمام کتب مشاهیر و مفاخر و نامآوران تورکان ساکن در ایران
و تورکایلی-آزربایجان اتنیک آورده شود.
-
باید آثار قلمی و بویژه اشعار سلیمان نظیف، از سوی مراجع و مراکز مربوطه و علاقهمندان
در ایران و جمهوری آزربایجان، و بدون تغییر دادن لهجهی آنها، نشر شوند.
-نشر آثار قلمی سلیمان نظیف، از جهت آشنایی نسل جوان تورک ساکن در ایران و تورکایلی –آزربایجان اتنیک با زبان ادبی-معیار تورکی بکار رفته از سوی یکی از بهترین قلمهای خود هم ضروری است.
دیاربکر در تورکمانیا-تورکمانیه
منطقهی
جنوب شرق تورکیه شامل دیاربکر –به مدت قرنها محل اسکان طوائف تورکمان و بدین سبب جزئی
از سرزمین و مملکت «تورکمانیا»[4] شمرده میشد. حتی در برهههایی
از زمان دیاربکر مناطق پیرامون آن داخل در
جوغرافیای «آزربایجان» (آزربایجان آناتولی) و از مراکز مهم جمعیتی و سیاسی تورکمان
در تاریخ و از پایتختهای دولت تورکمان آغقویونلو[5] بود.
چنانچه در سیاحتنامهی اولیاء چلبی، دیاربکر و مناطق غرب آن تماما جزء تورکمانیه شمرده شده است. نمونههایی که اولیاء چلبی از زبان مردم دیاربکر میدهد هم «تورکمانی» و عین لهجهی دیگر مناطق آزربایجان و تورکمانیه در همان کتاب (ارزروم، تبریز، اورمیه، همدان، ....) است. (این بخشها در سؤزوموز منتشر خواهد شد)
در پاراگرافی از کتاب «جدید اطلس ترجومهسی»، «نفس دیاربکر» یعنی دیاربکر حقیقی و یا اصلی در خارج کوردستان؛ و وان و بیتلیس در داخل تورکمانیای غربی شمرده شدهاند[6]. زیرا در اوائل قرن نوزده، این مناطق تورکماننشین بوده و هنوز کوردنشین نشده بودند. کوردنشین شدن این مناطق، مخصوصا دیاربکر امری نسبتا جدید است.
دیاربکر محل استقرار شیخ اورمیه، «شیخ عزیز محمود اورموی» (تولد: اورمیه-؟، فوت: دیاربکر ١٦٣٨) خلیفهی پدرش «سید احمد» معروف به «قوچ آغا سولطان» (مریدانش وی را «حضرت قوچ» مینامیدند) است که در اورمیه به ارشاد مشغول بود، و در سال ١٦٠٣ به سبب مظالم صفویان و سرکوب و کشتار سنیها توسط آنان، با خویشاوندان و مریدانش مجبور به مهاجرت-فرار به آناتولی شد[7]. منطقهی مزبور در اوائل قرن بیستم بار دیگر محل استقرار تورکهای سنی – کورهسینلی فرار کرده و پناهنده از شمال غرب تورکایلی (استان آزربایجان غربی) به تورکیه بود.
کوردنمائی سلیمان نظیف
منابع پانایرانیستی، به سبب تولد سلیمان نظیف در شهر دیاربکر، که ظاهرا در حال حاضر دارای اکثریت جمعیتی کورد است، وی را از نژاد کورد و دارای فرهنگ ایرانی و خون آریائی و ... گمان کردهاند.
کورد انگاشتن هر شخصیت تاریخی متولد دیاربکر، ناشی از جهالت و نادانی در بارهی تاریخ تورک و سیر تغییرات اتنودموگرافیک در جنوب و جنوب شرقی آناتولی و مانند آن است که هر شخصیت متولد ایروان پایتخت ارمنستان را ارمنی گمان کرد. حال آنکه ارمنیان صرفا پس از ١٨٧٠ و مخصوصا در دورهی شوروی دارای اکثریت مطلق در این شهر شدند[8].
١-رضازاده شفق تبریزی از آزربایجانگرایان پانایرانیست و نژادپرست، در نوشتهی خود بنام «تورک متفکرینین نظر انتباهینا، روشنی بیگین ایستانبولدا منتشر وطن غزئتهسینده یازدیغی ایرانا عاید مقالهلهری مناسبتییله، اثر ر. ش. تبریزی، برلین ١٩٢٤، چاپخانهی ایرانشهر» سلیمان نظیف را از «نژاد کورد» و دارای «خون ایرانی» دانسته است: (ترجمهی این نوشته به فارسی با نام «نامهی سرگشاده به نویسندهی تورک آقای سلیمان نظیف» در شمارهی ٣ نشریهی فرنگستان، صفحهی ١١٧، برلین مه ١٩٢٤، منتشر شده است. متن زیر از آن ترجمه است):
«با اینکه در نزاکت و ادب شبیه به ایرانی نیستید، باز چون به واسطهی چهرهی متناسب و ریش پرموی خودتان زیادتر از نژاد کورد که نژاد اصلی شماست، به یک ایرانی مرکزی شبیه هستید، پس نسبت به خون ایرانی که با ظن غالب در شریان شما غلبه دارد، کفران نعمت میکنید. آزربایجان همیشه ایرانی است و حتی اگر تمام قسمتهای ایران از جهان نابود گردد، آن باز هم ایرانی خواهد ماند و از آن سلیمان نظیف نخواهد گشت. زیرا:
کس نیاید به زیر سایهی بوم
ور هُمایْ از جهان شود معدوم
ایرانی آذربایجانی ص. شفق؛ که نظیف بیگ را میشناسد، ولی به واسطهی گستاخیهای او در مقابل ایران، او را هرگز محترم نمیشمارد. برلن – مه – ١٩٢٤»
٢-روزنامهی ناهید اورگان طنزآمیز هواداران سردار سپه که توسط میرزا ابراهیم ناهید و همکاری عارف قزوینی در تهران منتشر میشد، در مقالهای (شمارههای ٣٦ و ٣٥، ١٥ دی ماه ١٣٠٤) ادعا کرد که سلیمان نظیف کورد است و به همین سبب به ایران نزدیکتر است: «... سلیمان نظیف با این که خودش کورد است و از این جهت به ایران نزدیکتر است؛ معذالک از تورک تورکتر شده و در تحریرات خود مدعی است که موسس تمدن در جهان ملت تورک بوده ....».
٣- روزنامهی شفق سرخ که علی دشتی انتشار میداد و سردبیری آن را میرزا یداللهخان مایل تویسرکانی، از پانایرانیستهای مسئول مدرسهی ایرانیان در باکو بر عهده داشت مقالهای (٣٠ جدی ١٣٠٣) با نام «تورک است یا کورد، مالیخولیاهای خندهانگیز تورکها» به قلم «یک نفر آذربایجانی»، باز در کوردنمایی سلیمان نظیف منتشر نمود.
٤-عارف قزوینی شاعر نژادپرست لومپن و ضد تورک در فحشنامهای مستهجن بر علیه سلیمان نظیف وی را کورد نامیده و کورد و تورک را همزمان تحقیر کرده است (متن کامل فحشنامه در پایان این نوشته آمده است):
«برون ز کورد شود اولیاء؟ معاذالله!
/ تنور میشود از چوب ساخت؟ گوش مگیر
ز تورک غیر خریت ندید کس، زینهار
/چو کورد تورک شود، خر بیار و معرکه گیر
تو را به نادر گیتیستان چه کار، ای دون؟ / برو بکار خود، ای کورد پا بسر تزویر»
٥-در یک وبلاگ پانایرانیستی و نژادپرست معاصر بنام «ای یاران ایران» خیالپردازیهای زیر در بارهی تاثیر خون ایرانی در علائم صورت و طرز تفکر و احساسات سلیمان نظیف بر اساس گمان نادرست مساوی بودن کورد و دیاربکر درج شده است: «سلیمان نظیف از ادبا و نثرنویسان معروف تورک است و از رجال حکومت عثمانی. چون اصلن از جوار کردستان است پس به اغلب احتمال خون ایرانی دارد. تاثیر این خون در علائم صورت و طرز تفکر و احساسات بسیار شاعرانهی او آشکار است. ولی از طرف دیگر قریحه و عادت تورک دارد و آثار آن نیز در طغیان فکری و یغمای ادبی او پیداست....»
نتیجه: سلیمان نظیف، به لحاظ «ملیت تباری» یک «تورک» بود. تاکید وی بر اصلیت تورکمانیاش، «ملیت انتخابی» او را هم «تورک» کرده، و بدین ترتیب تمام خیالبافیها و داستانسراییهای پانایرانیستها و آزربایجانگرایان پانایرانیست در یک صد سال اخیر در بارهی نژاد کورد و خون ایرانی و ... او را به یک قلم هیچ و پوچ میسازد.
فحشنامهی مستهجن نژادپرست معروف عارف قزوینی خطاب به سلیمان نظیف
ز من بگو به سلیمان نظیف تیرهضمیرکه ای برون تو چون شیر و اندرون چون قیر
برون ز کورد شود اولیاء؟ معاذالله!
تنور میشود از چوب ساخت؟ گوش مگیر
ز تورک غیر خریت ندید کس، زینهار
چو کورد تورک شود، خر بیار و معرکه گیر!
دیار بکر تو میخواستی بماند بکر
زدند مسقط راس تو را رنود به کیر
تو تا خیال دفاع از دیار بکر کنی
نکرده عطف عنان، رفت از کفت ازمیر
فغانت از سر درد است چون که میدانم
فغان کند به ته دیگ چون رسد کفگیر
اگر به مجلس صلح جهان به تورکان راه
ندادهاند، ز ایرانیان بود تقصیر؟
نوشته دست قضا حکمتان که محکومید
به مرگ، پنجه نشاید فکند با تقدیر
هر آنکه زندگیش بار عار آرد و ننگ
نهال عمرش برکنده به بُوَد از زیر
همیشه روح تمدن ز تورک منزجر است
ز من مرنج، حقیقت چو بشنوی بپیذیر
تو را که کودک دیروزی است دولتتان
کجا رواست که شوخی کند به دولت پیر؟
عشیرتی که ندارد درفش و عار و تبار
رسیده است ز دزدی به کاخ و تاج و سریر
به دولتی که ز چندین هزار سال بدید
حوادثات و در ارکان او نشد تغییر
تو را به وجدان، دانم اگر چه نیست ترا
رواست کان به چنین دولتی کند تحقیر؟
نژاد ایران با تورک آچنان مانَد
که کس شبیه نماید حریر را به حصیر
خیال آذرآبادگانت اندر سر
فتاده بود، تو زین پس بدین خیال بمیر
ز خال لب، شکن طره، چین زلف به سر
خیال کرده که تا هندوچین کنی تسخیر؟
دگر گمان تو زه زد، زهی خجالت و شرم
کمان بدار کماندار سخت بیتدبیر
رها نمیکنمت تا که کام من بخشی
گرفتمت که نکردی خیال عالمگیر
اگر چه حافظ بخشید از غلط بخشی
به خال تورک، سمرقند را ز عصری دیر
عجب مدار که من هم به یک کرشمهی (قیریشمای) چشم
ز بعد صلح، اگر سهم ما شود کشمیر
دهم به غمزهی تورکان هر آنچه باداباد
که این حقیرمتاعی است یادگار حقیر
تو گفتی: ایرانی بگرفته راه تورکستان
نمیرسد بسوی کعبه، زانکه نیست بصیر
بدان که کعبهی ایران دو تا، یکی بلخ است
یکی همان که برون شد ز شستتان چون تیر!
از این دو من به یکی میرسم، تو راحت باش
مراست هاتف غیبی در این امید بشیر
تو را به کعبه چو سگ راه نیست، تورکستان
نگاه دار و بِبُر راه و پس سر ره گیر
چنان بدست شما شد مفتضح اسلام
روا بود که یهودی کند ورا تکفیر
نكردهاید خرابش چنان که گر روزی
محمد آید بتواندش کند تعمیر
مسیح بس که شکایت زتان به ختم رسل
نمود، حضرت از حجب سر فکند بزیر
پس از تفکر بسیار، داد پاسخ و گفت:
که نیستند مرا امت، این گروه شریر
بدان که رهبر این قوم هیز چنگیز است
بخواه او را، در هر جهنمی است اسیر
کزو بپرسم زن قحبه این چه دستوری است
که دادهای تو به این قوم وحشی بدشیر؟
چو گشت حضرت نروو، مسیح خود را باخت
فرار کرد کومیسیون از فقیر و اسیر
من و تمامی حضار مجلس از مجلس
گریختیم چو روبه برون، ز حملهی شیر
فرار کردم و گفتم هزار لعنت حق
به تورک و بر پدر تورک از صغیر و کبیر
نظام سلطنت ار خویشتن به تورک فروخت
خری خرید، خری پشت ریش و چشم ضریر
اگر مخارج پالان زیاده از خر کرد
کدام زین دو خرند، ای ادیب شوخ و شهیر؟
از این دو خرتر، آن کسی بود به جهان
که سرسری شمرد خسروان عالمگیر
تو را به نادر گیتیستان چه کار، ای دون؟
برو بکار خود، ای کورد پا بسر تزویر
دهان پاک برد نام شاه اسماعیل
که نیست طعمهی هرمرغ لاشخوار انجیر
خدا نکرده اگر من سلیم را گویم
نبُد سلامت، از من نمیشوی دلگیر؟
ادیب باید طرز ادب نگه دارد
نه هرچه لایق ریشش بود، کند تحریر
تو را جسارت توهین به دولت ایران
نبود این همه، بیعرضه گر نبود سفیر
[1] “Süleyman Nazif bir Azeri Türkü olmakla övünür”. Kültür
bakanlığı, Türk büyüklerini anma serisi, 3: Ölümünün 50. yılında SÜLEYMAN
NAZİF, s 8
[2] نام تاریخی گروه لهجههای ما: تورکمانی
[3] روشنی بیگ، یک متفکر تورک که آزربایجانی است
[4] غرب و جنوب دریاچهی
اورمیه تا زنجان-سلطانیه و همدان-کنگاور، بخشی از تورکمانیا-تورکمانیه
http://sozumuz1.blogspot.com/2020/06/blog-post_28.html
گاسپار
دروویل: اهالی اورمیه، افشار و از نژاد تورکمان، اصلا از تورکمانیا (آناتولی)، دلیر،
راغب به نظامیگری، متمدنترین مردم ایران، و دائما در معرض تجاور کوردها هستند
[5] تاریخنگاری ایرانی و
پانایرانیسم، مانند دیگر دولتهای تورک و موغول، تورکمانان قاراقویونلو و آغقویونلو
را هم از هویت قومی-ملی واقعی تورک و تورکمانشان جدا و عاری و آنها را به صورت
دولت ایرانی و دارای فرهنگ ایرانی و ... معرفی میکند. مشابه همین تحریف و جعل و
بازنویسی تاریخ از سوی تاریخنگاری آزربایجانی انجام میگیرد که این دولتها و هویت
ملی و زبان آنها را به صورت آزربایجانی عرضه میکند. حال آنکه آغقویونلوها
و قاراقویونلوها به لحاظ ملیت «تورک»، به لحاظ لهجهای و تبار قومی «تورکمان» و
به لحاظ موطن از سرزمین «تورکمانیه» (قاراقویونلوها از ناحیهی ارزینجان-سیواس
تورکمانیه، آغقویونلوها از ناحیهی شرق بایبورت تا دیاربکر-آمئد تورکمانیه)
بودند، نه ایرانی و نه آزربایجانی. هویتهای ملی جدید ایرانی و آزربایجانی، محصول
مهندسی قومی استعماری –صلیبی در قرن بیستم است و ربطی به تورکان ساکن در ایران-قفقاز-آناتولی
و دول تورکمان مشترک آنها مانند آغقویونلو و قاراقویونلو ندارد.
یک
مکتوب تورکی از سلطان مراد آغ قویونلو، و اشارهای به ریشهی نام طوائف پۆرنهک-پرناک،
دوُلقادای-ذوالقدر
[6] تورکمانیه-مملکت
تورکمان، تورکمانیای غربی-عثمانلی و تورکمانیای شرقی-عجم
[7] رومیه شیخی عزیز محمود
اورموی: ائی ارهنلهر، ائی قارداشلار!
[8] زبان تورکی به مثابهی يکی از سه زبان رسمی دوفاکتوی ارمنستان
No comments:
Post a Comment