ایجاد هویت قومی آزربایجانی توسط بریتانیا و هویت ملی آزربایجانی توسط روسیه
مئهران باهارلی
آآغاز روند ملتشوندهگی تودهی تورک ساکن در ایران:
در
دهههای آخر قرن نوزده روند ملتشوندهگی در میان گروههای زبانی و دینی و ... در
ایران، ملهم از روندهای مشابه ملتشوندهگی در بالکان، عوثمانلی و قفقاز به داخل این
کشور نیز سرایت کرد. نخست ارمنیها، آسوریها، یهودیها و سپس کوردها و از گروههای
دینی پارسیها (زرتشتیها) با حمایت همهجانبهی دولتهای غربی این روند را پشت سر
گذاردند و به صورت گروههایی با هویت قومی - ملی مودرن ظهور کردند. اما روند ملتشوندهگی
در میان دو تودهی عمده و رقیب تاریخی ساکن در ایران، یعنی «تاجیکهای غربی» (تاجیکهای
شیعهی ساکن در ایران و یا «فارسها»ی بعد از مشروطه) و «تورکها» (اوغوزهای غربی
و یا «تورکمانها»ی سابق) بسیار مغلق بود. زیرا این دو معروض به دو سیاست مهندسی
هویت قومی - ملی استعماری توسط دولتهای بریتانیا - فرانسه و روسیه شدند.
تجزیهشدهگی منطقهی ملی تورک (تورکایلی) بین ایالت آزربایجان و هفت ولایت دیگر:
تورکها که حاکمیت دولت ایران – قاجاری را در دست داشتند و در سرتاسر ایران پراکنده بودند؛ در چند نقطه به صورت متراکم (در شمال شرق، در جنوب و در مرکز ایران) زیست میکردند. اما وسیعترین منطقهی تورکنشین در ایران، در شمال غرب آن بود[1]. ناحیهای پیوسته و به صورت کومپاکت تورکنشین که در جنوب و شرق از تهران و ساوجبلاغ و ساوه و قوم و اراک و نهاوند و کنگاور و سونقور و ... شروع میشد و در شمال و غرب تا مرزهای عوثمانلی و قفقاز امتداد مییافت (این ناحیه «وطن تورک»، و تمام تورکان خارج آن در ایران «دیاسپورای تورک» شمرده میشوند). اما این سرزمین وسیع تورکنشین، در اثر غفلت و بی شعوری وطنی نخبهگان و مقامات تورک (هنوز در تودهی تورک، «شعور ملی- معرفت قومیه» - تکون پیدا نهکرده بود) در یک واحد اداری و یا سیاسی کشوری سازماندهی نهشده بود، بلکه بین هشت واحد سیاسی و اداری جداگانه، هر کدام با مدیریت مستقل و به شرح زیر تقسیم و تجزیه شده بود که همه یا بخشهایی از آنها تورکنشین و جزئی از وطن تورک و یا «تورکایلی» بودند: «ایالت آزربایجان»[2]، «ولایت زنجان»، «ولایت همدان»، «ولایت عراق»، «ولایت کوردستان»، «ولایت گیلان»، «ولایت کرمانشاهان» و «دارالسطنهی تهران». با انقلاب مشروطیت انگلیسی و تصویب قانون تشکیل انجمنهای ایالتی و ولایتی، تجزیهی اداری و سیاسی منطقهی ملی تورک در شمال غرب ایران و یا وطن تورک «تورکایلی» و از بین بردن تمامیت ارضی و جلوگیری از ایجاد هویت ملی واحد آن در تقسیمات اداری و سیاسی کشور رسمیت و قانونیت یافت و تثبیت شد[3].
وحشت دولت بریتانیا از ایجاد ملت تورک و وطن تورک - «تورکایلی«:
در صورت ظهور «شعور ملی - معرفت قومیه» و تحقق روند ملتشوندهگی در میان تودهی تورک ساکن در ایران و به دنبال آن «شعور وطنی - معرفت وطنیه» تورک، سرزمینی پهناور و یکپارچه مسکون توسط تورکان اوغوز غربی، از اراک و نهاوند و کنگاور و سونقور در جنوب تا دربند در قفقاز شمالی؛ و از تهران و ساوجبلاغ و قوم و ساوه در شرق تا داخل یوگوسلاوی سابق ایجاد میشد. و این احتمال به طور جدی خواب دولتهای استعماری - صلیبی اوروپایی وقت، مخصوصا بریتانیا و روسیه را میپراند[4]. این چنین بود که آنها، مخصوصا بریتانیا مصمم شدند از روند ملتشوندهگی تورکهای ساکن در ایران و تکون آنها به یک ملت واحد تورک (بر عکس سیاست آنها برای ایجاد یک ملت واحد کورد، یک ملت واحد ارمنی، یک ملت واحد آسوری، یک ملت واحد یهودی، ...) جلوگیری کنند و به جای آن، یک روند ملتشوندهگی آلترناتیو، تشکیل «ملت ایران با زبان ملی و تاریخ و فرهنگ فارسی» را تحقق بخشند[5].
ضرورت فارسسازی تورکان برای ایجاد ملت ایران:
پروژهی فارسسازی تورکهای ایران، مولفهی بنیادین سیاست تورکستیزی و تورکزدائی دولت بریتانیا در این کشور را تشکیل میداد. زیرا وزنهی عنصر قومی فارس (تاجیکهای غربی آن دوره) حداکثر ١٠-١٥ درصد جمعیت ایران بود. اما برای تاسیس و ادامهی حاکمیت عنصر فارس بر کشور، احتیاج به وجود تودهای انبوه از فارسزبان در کشور بود. بنا به مهندسان قومی بریتانیایی، به سبب کمشمار بودن تاجیکهای غربی ساکن در ایران، ملت جدید ایران نهمیتوانست با فارس و یا ایرانی نامیدن تاجیکهای غربی آفریده شود. بلکه میبایست در درجهی اول از آمیزش تاجیکهای غربی و تورکهای فارسزبان شده، و به درجهی کمتری فارسسازی دیگر بومیان غیر فارس آفریده شود. این چنین بود که فارسسازی تورکهای ساکن در ایران به هدف عاجل و اصلی دولت بریتانیا و جوهر آفرینش ملت ایران تبدیل گشت.
آفرینش هویت آزربایجانی توسط انگلستان و کارکردهای استعماری آن:
مهمترین تدبیری که دولت بریتانیا و جریانات همسوی وی برای جلوگیری از روند ملتشوندهگی تودهی تورک و فارسسازی وی، و سد نمودن فرایند وطنشوندهگی کل منطقهی تورکنشین – تورکایلی از تهران و ساوجبلاغ و ساوه و قوم و اراک و نهاوند و کنگاور و سونقور تا مرزهای عوثمانلی - قفقاز بدان توسل جستند، ایجاد «مفهوم آزربایجانی به عنوان یک هویت قومی جدید و زیرمجموعهی هویت ملی ایرانی» بود. هویت قومی آزربایجانی، چند عملکرد ضد تورک مفید به ایجاد پروژهی استعمارساختهی ملت ایران را داشت:
الف- متوقف ساختن روند تشکل ملت تورک:
دولت بریتانیا، همانند روسیه، به سیاست تجزیه نمودن تودهی واحد تورک ساکن در ایران بر اساس علائق طائفهای (قشقائی، افشار، شاهسون، خمسهی فارس، ...) و جوغرافیائی (آزربایجان، خمسه، عراق عجم، خراسان، ...) و ایجاد قومهای گوناگون از آن متوسل شد. در میان اهداف این سیاست، از بین بردن اکثریت دموگرافیک خلق تورک و در نتیجه صفر کردن احتمال حاکمیت مجدد تورکها بر دولت مرکزی؛ و نیز تسهیل امر فارسسازی گروهها و قوم و قومکهای تورک همه بیگانه بلکه دشمن شده با یکدیگر بود. پروژهی ایجاد هویت قومی آزربایجانی نیز که قرار بود یکی از اقوام تشکیل دهندهی ملت ایران با زبان ملی فارسی و وطن ایران باشد، تودهی تورک ساکن در ایران، حتی تودهی تورک ساکن در شمال غرب ایران را به دو قسمت آزربایجانی و غیر آزربایجانی تجزیه، و روند ملتشوندهگی تورکزبانان اوغوز غربی در ایران به صورت یک ملت واحد را کاملا سد میکرد.
ب-متوقف ساختن روند تشکل وطن تورک – تورکایلی:
ایجاد هویت جدید سرزمینی به نام آزربایجانی و تشدید و تحریک محلیگرایی در جوغرافیای آزربایجان، منطقهی ملی تورک در شمال غرب ایران را به طور موثر به دو بخش آزربایجانی و بقیه (خمسه، ولایتهای عراق، همدان و ....) شقه و تجزیه، و بین تورکهای ساکن در آزربایجان و خارج آن در شمال غرب کشور، یک واگرایی عمیق ایجاد میکرد. این امر نیز تبدیل سرزمین یک پارچهی تورکنشین در شمال غرب ایران و یا تورکایلی به وطن تورک را سد و روند وطنشوندهگی آن را مسدود مینمود.
ج- از بین بردن کانون تورکیت در آزربایجان:
هرچند تورکان در سراسر ایران پراکنده بودند و در شمال غرب آن هم به طور متراکم میزیستند، اما صرفا بخش آزربایجانی منطقهی ملی تورک در شمال غرب ایران و یا تورکایلی بود که به دلایل بسیار تاریخی و از جمله همسایهگی با عوثمانلی و ققفاز، مرکز مادی تورکیت در ایران و از قرنها پیش پایگاه اصلی نظامی و سیاسی و معنوی دولتهای تورک – موغول حاکم بر آن شمرده میشد. به همین سبب دولت بریتانیا اهمیت و عاجلیت خاصی به زدودن هویت بخش تعیینکننده و استراتژیک خلق تورک که در مجاورت تورکیه و روسیه - شوروی یعنی استانهای آزربایجانی (اکنون آزربایجان شرقی، آزربایجان غربی، اردبیل و پیرامون نزدیک آنها) ساکن بود داد. با تغییر هویت قومی و ملی این بخش از تودهی تورک در جوار تورکیه (و روسیه - شوروی) از تورک به یک هویت قومی ایرانی یعنی آزربایجانی، احتمال تاثیرپذیری این بخش از تودهی تورک از تورکیه (و روسیه - شوروی) به ویژه در عرصهی هویت ملی تورک، تاسیس دولتی ملی، و احتمال دخالت عوثمانلی - تورکیه برای حفاظت از تورکهای همزبان و همتبار و همملیت در این سوی مرز – همان گونه در سالهای جنگ جهانی اول کرد – برای همیشه از بین میرفت. به عبارت دیگر با ایجاد هویت آزربایجانی به عنوان زیرمجموعهی ملت ایران و وطن ایران که دارای ماهیت ایرانی و زبان و فرهنگ و تاریخ فارسی بود، مرکز مادی تورکیت در ایران عملا نابود میگشت.
د-تسهیل استحالهی ملی و فارسسازی تورکهای ساکن در خارج آزربایجان:
هویت ارضی آزربایجانی با جلوگیری از تبدیل کل منطقهی تورکنشین در شمال غرب ایران و یا تورکایلی به وطن تورک (متوقف ساختن روند وطنشوندهگی)، و هویت قومی آزربایجانی با جلوگیری از تبدیل تودهی تورکهای اوغوزی غربی در ایران به یک ملت واحد تورک (متوقف ساختن روند ملتشوندهگی)، اراضی غیر آزربایجانی تورکنشین در شمال غرب ایران و تودههای تورک ساکن در خارج منطقهی آزربایجان را بدون وطن و بدون هویت ملی و بدون ملت، بی سر و سرگشته میساخت. بنا به ارزیابی دقیق و صائب دولت بریتانیا، تغییر هویت قومی و ملی تودهی تورک ساکن در سه استان آزربایجان از تورک به آزربایجانی، این بخش که مغز و قلب هویت تورکی در ایران شمرده میشد، قدرت تاثیرگذاری و هدایت تودهی تورک ساکن در بقیهی تورکایلی و ایران را از دست میداد. و در نتیجه امر استحالهی ملی و فارسسازی تورکهای خارج سه استان آزربایجانی فوقالعاده تسهیل و تسریع میشد. بعد از فارسسازی و ایرانیسازی آزربایجان توسط هویت آزربایجانی، فارسسازی و ایرانیسازی دیگر مناطق تورکایلی در شمال غرب ایران و اطراف آن، و نیز تورکان ساکن در خارج تورکایلی، امری حاشیهای و فوق العاده سهل میگشت.
تدبیر استعماری انجمن آزربایجان:
برای اجرایی کردن پروژهی آفرینش هویت ارضی و قومی آزربایجانی که بخشی از ملت ایران و وطن ایران است، مهمترین اقدام اولیهی انگلستان، ایجاد انجمن آزربایجان در تهران بود. این انجمن که هیچ ربطی به تورکیت نهداشت بلکه کاملا ضد تورک بود، و توسط عوامل انگلیس و ازلیها و ماسونها به رهبری حسن تقیزاده و زرتشتیان و باستانگرایان و تروریستهای قفقازی و حمایت مالی ناسیونالیستهای افراطی ارمنی ایجاد و اداره میشد، عملا رهبری جنبش مشروطیت در آزربایجان را بهدست آورد و توانست به عنوان خطده بر تمام تشکیلات موسوم به آزربایجانی و جریانهایی که بعدها نام آزادیخواهان و دموکراتهای آزربایجان و ... را به خود گرفتند (انجمن ایالتی آزربایجان، فرقهی دموکرات آزربایجان شعبهی فرقهی دموکرات ایران، ...) مسلط گردد و آنها را بر علیه تورک بودن و روند ملتشوندهگی تورک و و زبان تورکی، و بر له ایجاد ملت ایران با زبان ملی و تاریخ و فرهنگ و ... فارسی، و نیز ساقط کردن دولت تورک قاجاری و پایان دادن به حاکمیت سیاسی تورک بر ایران هدایت و بسیج کند[6].
«آزربایجان» به عنوان کود سیاسی و سمبول «ایرانگرایی» و «ضدیت با تورک»:
در این دوره اقلا به مدت یک ربع قرن، کاربرد آزربایجان در نام هر تشکیلات و نشریه به معنی ایرانیگرا - فارسمحور بودن، ایضا ضد تورک بودن آن تشکیلات و نشریه بود (انجمن آزربایجان - تهران، انجمن ایالتی آزربایجان - تبریز، نشریهی آزربایجان جزء لاینفک ایران - باکو، فرقهی دموکرات آزربایجان شعبهی ایالتی فرقهی دموکرات ایران - تبریز، ...). وجه مشترک همهی این پدیدههای دارای نام آزربایجان، مواضع سیاسی ضد تورک، ضد فدرالیسم ملی - زبانی، فارسگرا، روسگرا و ارمنیگرا بودنشان بود. این همان آزربایجانی است که در ادبیات مشروطهطلبان از جمله ستار خان و نیز فرقهی عدالت و چپهای تورک ایرانی و آزادیخواهان و دموکراتهای آزربایجان و فرقهی دموکرات آزربایجان خیابانی و ... در سالهای جنگ جهانی اول مشاهده میشود.
اگرچه در سالهای جنگ جهانی اول، تورکگرایان در جنوب مانند جمشید خان سوباتایلی افشار اورمویی – مجدالسلطنه با انتشار نشریهی تورکی آزربایجان، و جمهوری مساوات در شمال با آزربایجان نامیدن دولت جدیدالتاسیس خود، تلاش نمودند که به نام آزربایجان بار تورکی داده با بسط و تعمیم مفهوم آن تمام تورکایلی را آزربایجان بهنامند. اما این تشبث با مخالفت شدید فارسگرایان و ایرانگرایان اغلب تبریزی مانند فرقهی دموکرات آزربایجان با آزادی سِتان نامیدن ایالت آزربایجان توسط خیابانی و انتشار نشریهی آزربایجان جزء لاینفک ایران توسط میر جعفر جوادزاده – پیشهوری بعدی و دیگر ایرانگرایان تورکستیز، .... مواجه شد و ناکام ماند.
تولد جریان تورکهای چپ ایرانی:
تشکیل انجمن تروریستی و ازلی آزربایجان - تهران و متعاقب آن انجمن ایالتی آزربایجان - تبریز و ... که وابسته به آن بود، نقطهی عطفی تاریخی در ایجاد دو جریان سیاسی موسوم به «آزربایجانگرایی ایرانگرا» (معتقد به ملت ایران و مدافع سیاستهای نرمافزاری برای فارسسازی تورکها) و «آزربایجانگرایی پانایرانیستی» (معتقد به ملت ایران و مدافع سیاستهای سختافزاری برای فارسسازی تورکها) در دورهی مشروطیت است[7]. جریان سیاسی دیگر زائیدهی مشروطیت که هویت ملی تعریف شده توسط آن را (ملت ایران) قبول و تا به امروز حمل کرده، جریان «چپ ایرانی» است که از سوی تورکهای چپ اکثرا از مرکز و شرق آزربایجان یعنی تبریز – اردبیل ایجاد شد. این چپگرایان از آنجائی که هویت ملی خود را ایرانی (منسوب به ملت ایران ایجاد شده در دورهی مشروطیت) میدانستند، «تورکهای چپ ایرانی» نامیده میشوند (بر خلاف «چپهای تورک»، که به معنی چپگرایانی است که هویت ملی خود را تورک میدانند و در عمل به صورت یک جریان هرگز در ایران متشکل نهشدهاند). جریان تورکهای چپ ایرانی که از همان آغاز تشکل در قفقاز (فرقهی همت، فرقهی اجتماعیون عامیون،...) معتقد به هویت ملی ایرانی و زبان ملی فارسی و مواضع سیاسی غیر ملی بود، پس از ورود به ایران (فرقهی عدالت، فرقهی کومونیست ایران، فرقهی سوسیالیست ایران، ....) توسط رهبران تورک چون میر جعفر جوادزاده خلخالی (پیشهوری بعدی)، سلیمان میرزا اسکندری و ... خصلت و مواضع سیاسی ایرانگرایانه – فارسگرایانه و ضد تورک به خود گرفت[8].
ظهور تورکگرایی سیاسی در غرب آزربایجان:
در دو دههی اول قرن بیستم و سالهای جنگ جهانی اول، نهضت تورکگرایی و هویت ملی تورک در غرب آزربایجان به مرکزیت اورمو – سلماس که ادامهی طبیعی آناتولی و حتی بخشی از آن بود، ظهور و انکشاف بسیار پیدا نمود. با ورود اوردوی عوثمانلی به صحنهی جنگ، تمام غرب ایران و مخصوصا شمال غرب تورکنشین آن که از قبل در حیطهی نفوذ زبانی – فرهنگی - ادبی عوثمانلی بود، به حیطهی نفوذ سیاسی و نظامی و اداری عوثمانلی و تورکیه هم داخل شد. عوثمانلی - که در سالهای جنگ جهانی اول به دفاع از تورکهای ساکن در ایران در مقابل روسیه و انگلستان و فرانسه، و مخصوصا دفاع از تورکهای غرب آزربایجان در مقابل اشرار ارمنی و آسوری دست زده بود و در نهایت به تاسیس دو دولت تورک در دو سوی ارس، در شمال «جمهوری مردمی آزربایجان» - مساوات به رهبری محمدامین رسولزاده و در جنوب «حاکمیت اتحاد – دولت تورک بیرلیک» به رهبری جمشید خان سوباتایلی افشار اورمویی - مجدالسلطنه اقدام کرده بود - در غرب آزربایجان و غرب کل تورکایلی تا سونقور و بیجار و کنگاور و همدان و ... از سوی بسیاری از مردم و نخبهگان تورک، بسیار محبوب و حتی دولت ملی خود شمرده میشد.
این دگرگونی شرایط عینی و مادی و حرکت به سوی تشکیل یک دولت ملی تورک مستقل در شمال غرب ایران، شامل مناطق تورکنشین آزربایجان به علاوهی مناطق تورکنشین خمسه و عراق عجم و ... یعنی دربرگیرندهی کل وطن تورک و یا تورکایلی؛ و الحاق قطعی و قریب الوقوع آن به عوثمانلی و یا قفقاز، باعث وحشت دولتین انگلستان و روسیه شد.
واکنش بریتانیا به ظهور تورکگرایی:
در نیمهی دوم قرن نوزده دولت بریتانیا توانست مدیریت نارضایتیهای تودههای مردم و خواست آنها برای مودرنیزاسیون و اصلاحات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی را بهدست گیرد و با هدایت افکار عمومی و کونترول سیاستهای داخلی ایران و شکلدهی تورکهراسی و ایجاد تصوری نادرست از مردمان و تاریخ ایران و هویتهایشان، افکار عمومی ایران و جهان را به سوی دشمنی با عنصر تورک در حاکمیت و جامعهی ایران هدایت نماید. این دولت در آغاز قرن بیستم نیز موفق شد جنبش مشروطیتخواهی را از یک حرکت مردمی آزادیخواهانه به حرکتی تورکستیز تبدیل نماید و با مرور زمان رهبری حرکت مشروطیت و کونترول پایتخت دولت تورک قاجار، و انجمن ایالتی تبریز را به دست عناصر تورکستیز و فارسمحور و آریاپرست بهسپارد و با بسترسازی و زمینهسازیهائی این چنینی بنیانهای دولت قاجاری را جدا به لرزاند و حاکمیت یاسی تاریخی تورکها بر ایران را تضعیف نماید.
دولت بریتانیا که با مانورهای موفق مزبور دست بالا را در سیاست ایران کسب کرده بود، در واکنش به ظهور تورکگرایی مودرن در غرب آزربایجان هم، به مانورهای سیاسی متعدد دیگری مانند تبلیغ هویت و نام قومی و زبانی «آزری»[9] ایجاد شده توسط فرانسه به منظور زدودن نام و هویت ملی تورک، کودتای سردار سپه، سپس ساقط نمودن سلسلهی قاجاری و پایان دادن به حاکمیت سیاسی تورکها بر ایران در سال ١٩٢٥ و تاسیس سلسلهی فارسمحور پهلوی دست زد. زمزمهی جمهوریخواهی و سپس تاسیس سلسلهی پهلوی، حتی کل جنبش منحرف شدهی مشروطیت در دو دههی قبل، همه تدابیر مرحلهای انگلستان برای پایان دادن به نفوذ روسیه و عوثمانلی در ایران بود[10].
در جستجوی نام برای قوم جدید: آزری، آزرآبادی، آزربایجانی، ...
در آن دوره مانقورتهای تورک عمدتا متشکل از تورکهای چپ ایرانی و تورکهای مشروطهطلب فارسمحور و تورکستیز (ارانی تبریزی، کسروی تبریزی، ....)، هنوز خلق تورک ساکن در ایران را تورک و زبانش را تورکی میدانستند و صرفا خواهان نابود کردن زبان و هویت تورکی در آزربایجان و ایران بودند. اما دولت بریتانیا، مصمم بود که در یک مهندسی هویت قومی استعماری، هویت قومی جدیدی را که در دورهی مشروطیت برای اهالی تورک سه استان آزربایجانی همجوار تورکیه - روسیه (شوروی) آفریده بود، قبولانده و تثبیت کند. در این راستا مدتها بود که دنبال نامی مناسبتر و عامه پسندتری برای قوم جدید میگشت. در این استقامت «آزربایجانی» در قفقاز روسیه و در دورهی مشروطیت توسط عناصر انگلیسی به کار میرفت. نام «آزرآبادی» هم از سوی رضا خان بدین منظور پیشنهاد شد[11]. اما در آن مقطع هیچکدام از این نامها مقبولیت عام نهیافت. هویت جعلی و جدیدی که دولت بریتانیا در راستای استراتژی تورکستیزی و تورکزدائی خود نهایتا ترجیح داد، «قوم آزری» و «زبان آزری» بود که قبلا از سوی دیپلوماتها و مستشرقین فرانسوی جعل شده بود.
آفرینش قوم و زبان ایرانی آزری:
دولت بریتانیا مفهوم قوم و زبان ایرانی آزری را خود ابداع نهکرد، بلکه آن را از مستشرقین و دیپلوماتهای فرانسوی و تورک تورکستیز، سید احمد کسروی (کسرائی) تبریزی اخذ نمود. قبلا در اواخر قرن نوزده مستشرقین و دیپلوماتهای فرانسوی با سائقههای کولونیالیستی و تورکهراسانه برای اولین بار «آزری» را برای نامیدن بخشی از مردم تورک ساکن در ایالت آزربایجان و قفقاز و لهجههای تورکمانی آنها بهکار برده بودند[12]. عدهای از مولفین و محققین غافل قفقازی و سپس عوثمانلی هم به تقلید از فرانسویان شروع به کاربرد اصطلاحات استعماری «تورک آزری» و «آزری» برای نامیدن تورکهای ساکن در ایران و قفقاز و زبان تورکیشان کرده بودند. با اینهمه مراد آنها از آزری، به هیچ وجه یک قوم و یا زبان ایرانیک نهبود. در حالی که کسروی برای نخستین بار آزری را به معنای یک قوم ایرانیک که ساکن اصلی ناحیهی آزربایجان پیش از تورک شدن آن بود و یک زبان ایرانیک قبل از رایج شدن تورکی در آنجا بهکار برد.
پس از نگارش کتاب «آزری و یا زبان باستان آزربایجان» توسط کسروی به سال ١٩٢٥، دولت بریتانیا فورا به ارزش و قابلیتها و فائدهی نام فرانسه – کسروی ساختهی آزری در سیاست استراتژیک تورکستیزی و تورکزدائی و مهندسی قومی آن بخش از خلق تورک که در سه استان آزربایجانی ساکن بودند، تجزیه ی تورکایلی به دو قسمت آزری – آزربایجانی و غیر آزری – غیر آزربایجانی، همچنین خارج ساختن تورکایلی و تورکان ساکن در ایران و قفقاز از دایرهی نفوذ سیاسی و فرهنگی عوثمانلی، ایجاد گسستهگی بین شرق و غرب جهان تورکیک، ... پی برد و «آزری» را به نام یک هویت قومی ایرانی معاصر، آنتیتز هویت تورکی، و یک هویت قومی انتقالی که میبایست برای تبدیل گام به گام هویت ملی تودهی تورک ساکن در سه استان آزربایجانی نخست از تورک به آزری و سپس از آزری به فارس بهکار رود تبدیل نمود.
پس از آن دولت بریتانیا سریعا به انتشار وسیع و گستردهی نوشتهی غیر علمی کسروی در غرب و مراکز سیاسی و آکادمیک جهان پرداخت، آن را نخست در نشریهی انگلیسی (The Times of Mesopotamia) چاپ کرد و سپس توسط انجمن آسیائی پادشاهی لندن (The Royal Asiatic Society) بازنشر نمود و به خود کسروی نیز عضویت انجمن آسیائی پادشاهی لندن را اعطا کرد. به مرور زمان و با مارکتینگ بسیار گسترده و پیوسته، نام و هویت قومی جدید آزری نه تنها جزئی از ترمینولوژی رسمی دولت ایران شد، بلکه در سراسر جهان به ویژه در مراکز سیاسی و آکادمیک غرب به خوبی جا افتاد. این دیگرنامگذاری استعماری و هویت جدید قومی ضد تورک بالاخره از سوی دیگر تورکستیزها و در راس آنها استالینیستهای رسپوبلیکای آزربایجان؛ دنبالهروان کومونیست سیاستهای روسیه - شوروی و برخی نخبهگان تورک فاقد شعور ملی (مانقورتیسم تبریزی، مانقورتیسم آزربایجانی، چپ ایرانی، پانایرانیستهای آزربایجانگرا، آزربایجانچییان استالینیست) در ایران، حتی در تورکیه نیز رایج شد.
واکنش روسیه به ظهور تورکگرایی:
روسیه نیز از ظهور تورکگرایی متمایل به عوثمانلی - تورکیه در جنوب مرزهای قفقاز در شمال غرب ایران و قرار داشتن این مناطق در حوزهی زبانی و فرهنگی و سیاسی و نظامی امپراتوری عوثمانلی – تورکیه بسیار ناخرسند بود، اما به سبب حاکمیت بریتانیا در سیاست داخلی ایران در دورهی مشروطیت و بعد از آن، قابلیت مانور چندانی نهداشت. تا آن که در دههی چهل میلادی و تبعید رضا شاه، میدان برای عملیات وی، این بار تحت نام شوروی باز شد. مقامات روس و ارمنی رژیم شوروی، برای ریشهکن کردن هویت ملی تورک و نفوذ فرهنگی و سیاسی و نظامی تورکیه از مناطق تورکنشین قفقاز و شمال غرب ایران، در سال ١٩٣٧ به پروژهی آفرینش «ملت آزربایجان» و «زبان آزربایجانی» استارت دادند و بدین ترتیب به تورکیه رودستی تاریخی زدند. همان گونه که قبلا انگلستان دیگرنامگذاری آزری فرانسوی (به معنی لهجهای از زبان تورکی) – آزری کسروی (به معنی یک زبان مردهی ایرانیک قبل از تورکی) را اخذ کرده، به آن معنی جدید (آلترناتیو زبان تورکی و ملت تورک معاصر در سه استان آزربایجانی) داده بود، استالین نیز دیگرنامگذاری آزربایجانی ایجاد شده در دورهی مشروطیت توسط انگلستان (به معنی قومی از ملت ایران با زبان ملی فارسی) را اخذ و به آن معنی جدید (ملتی غیر تورک بر اساس مولفههای قفقازی) داد.
تشکیل فرقهی دموکرات آزربایجان:
مهمترین تدبیر عملی دولت روسیهی شوروی برای خارج کردن شمال غرب تورک ایران و یا تورکایلی از حیطهی نفوذ نظامی - سیاسی و فرهنگی تورکیه، خشک نمودن نهال تورکگرایی در آنجا و داخل نمودن آن به حوزهی نفوذ خود، تشکیل فرقهی دموکرات آزربایجان - دوم بود (مشابه تشکیل انجمنهای آزربایجان در دورهی مشروطیت با مدیریت و هدایت انگلستان). فرقهی دموکرات آزربایجان – دوم دارای سه لایهی رهبری فوقانی مقامات روسیه (استالین، میکویان)، لایهی میانی مقامات رسپوبلیکای آزربایجان (باقیروف)، و لایهی پائینی مقامات ایرانی (پیشهوری، جاوید، ...) بود. استالین و میکویان مخترعین؛ و باقیروف به عنوان یک استالینیست، مدافع و مبلغ هویت هویت ملی جدید و ضد تورک «آزربایجانی» بودند.
رهبران ایرانی فرقهی دموکرات آزربایجان هیچکدام معتقد به هویت ملی تورک نهبودند و هیچگونه سابقهی فعالیت سیاسی به عنوان تورک و در تشکیلات معتقد به ملت تورک در دورهی مشروطیت و سالهای جنگ جهانی اول- چه چپ، چه راست، چه اسلامی- نهداشتند. به همین دلیل فعالین تورکگرای دورهی مشروطیت و سالهای جنگ جهانی اول مخصوصا در غرب آزربایجان، حتی مساواتیان قفقاز و در راس آنها رسولزاده، به سبب آشکار بودن ماهیت روسی حرکت فرقهی دموکرات آزربایجان در سالهای جنگ جهانی دوم و حمایت و مسلح کردن ارمنیان و آسوریان و کوردها توسط آن، از حکومت ملی آزربایجان حمایت نهنمودند و بدان نهپیوستند. رهبران ایرانی فرقهی دموکرات آزربایجان تورکهای چپ ایرانی، آزربایجانگرایان ایرانگرای دورهی مشروطیت و دموکراتهای آزربایجانی دورهی آزادی ستان، و معتقد به هویت ملی ایرانی، حتی برخی مانند پیشهوری دارای تمایلات ضد تورک، باستانگرایانه و ایرانگرایانهی شدید و بعضی مانند جهانشاهلو و ... از پانایرانیستهای بعدی بودند (تقدیم و تبلیغ ستار خان و مخصوصا خیابانی و حیدر عمواغلو و ارانی و ... به عنوان شخصیت و قهرمان ملی از سوی حکومت ملی آزربایجان و شخص پیشهوری، دقیقا بدین سبب است که این اشخاص همه فاقد شعور ملی تورک؛ اغلب معتقد به ملت ایران و وطن ایران و علنا ضد تورک و ارمنیپرست و ... بودند).
پیشهوری صدر فرقهی دموکرات سابقهی فعالیتهای ضد تورکی و ارمنیگرایانه (بر علیه تورکگرایان سالهای جنگ جهانی اول در ایران، در نشریهی آزربایجان جزء لاینفک ایران، در جنگ بر علیه دولت مساوات در صف اشغالگران بولشویک - داشناک، پیروی از آوتیس میکائیلیان سلطانزاده ضد تورک در فرقهی کومونیست ایران، مخالفت با مطرح شدن مسالهی ملی در کونگرهی نخست این فرقه، مخالفت با رسمی شدن زبان تورکی، مخالفت با فدرالیسم ملی - زبانی، ....) داشت. این سابقهی تورکستیزی و تورکیهستیزی از مهمترین دلائل انتخاب پیشهوری به صدارت فرقهی دموکرات آزربایجان از سوی استالین و مقامات دولت شوروی بود. دو شخص دیگر که قبل از پیشهوری، رهبری فرقهی دموکرات آزربایجان از سوی مقامات شوروی بدانها پیشنهاد شد، «ابوالقاسم موسوی تبریزی» و «یوسف افتخاری اردبیلی» هم افرادی فاقد شعور ملی تورک تورکستیز بودند که در صف داشناکها و بولشویکها با جمهوری خلق آزربایجان جنگیده و در ساقط نمودن آن و اشغال آزربایجان قفقاز اشتراک فعال داشتند. اما به سبب عدم سرسپردهگی کامل و عبودیت مطلق به دولت روسیهی استالینیستی در حد پیشهوری، از میان کاندیداها کنار گذاشته شدند[13].
فرقهی دموکرات آزربایجان و سپس حکومت ملی آزربایجان به منظور ریشهکن کردن هویت ملی تورک در طول حیات خود به موازات تحریم و ممنوع ساختن نام ملی «تورک»، با جان و دل به تبلیغ هویتهای ملی و زبانی جعلی ضد تورک مانند خلق آزربایجان، زبان آزربایجانی، آزری، آزر اوغلو، آزرستان، آزر ائلی، و .... دست زد[14]. کاربرد این هویتهای جعلی و استعماری توسط حکومت ملی آزربایجان، روند انکار و امحاء هویت ملی تورک در ایران که توسط دولت پهلوی اجرا میشد را تقویت کرد و بدان شتاب داد. و همانگونه که دولت شوروی در نظر داشت، دومین ضربهی تاریخی را – بعد از آفرینش هویت قومی آزربایجانی در دورهی مشروطیت توسط انگلستان - به تشکل هویت ملی تورک و «مای مشترک تورک» در میان تودهی تورک پراکنده در ایران وارد آورد، و آن را نزدیک به ٧٠ سال بلوک کرده به تاخیر انداخت.
ماجرای فرقهی دموکرات آزربایجان – حکومت ملی آزربایجان یکی از گونههای آزربایجانگرایی است که تاثیر مستقیمی در اضمحلال و زوال و فروپاشیدهگی هویت ملی تورک و تودهی تورک در ایران داشته است. این پدیده که ساخت روسیهی استالینیستی بود، با ایجاد چند اینهمانی مهلک، از جمله «اینهمانی بین تورک و آزربایجان»، «اینهمانی بین هویت ملی تورک و پیروی از سیاستهای توسعهطلبانهی روسیه»، «اینهمانی بین تورک و استالینیسم – توتالیتاریسم»، «اینهمانی بین تورک و اقتصاد اشتراکی»، «اینهمانی بین تورک و کومونیسم و دینستیزی»، «اینهمانی بین تورک و غربستیزی و لیبرالیسم ستیزی»، .... در عمل باعث شد که اکثریت مطلق تودهی تورک نه تنها در دیگر نقاط تورکایلی و ایران، بلکه در خود آزربایجان هم منکر تورکیت شوند و داوطلبانه به فارس شدن خود و خانوادهشان تن داده و یا اقدام کنند. این پدیدهی فارس شوندهگی داوطلبانه در اثر وحشت و دافعهای که حکومت ملی آزربایجان ایجاد کرد، به خصوص در میان تورکان منسوب به طبقهی متوسط، طبقات به لحاظ اقتصادی فوقانی جامعه، کسبه و تجار و کارفرمایان که از اقتصاد اشتراکی و مصادره شدن اموالشان وحشت میکردند، روشنفکران و هنرمندان و نویسندهگان و شاعران، آنها که لیبرال و دموکراسی دوست و ضد توتالیتاریسم و استالینیسم بودند، دینداران و مذهبییان (شیعی، جعفری – نادری، سنی، علوی – علیاللهی، بهایی، ....)، آنها که مخالف سیاستهای توسعهطلبانهی روسیه بودند،.... یعنی اکثریت مطلق تورکان ساکن در ایران مشاهده شد. نهایتا حکومت ملی آزربایجان با ایجاد «اینهمانی بین تورک و چپ»، و سپس ادغام فرقهی دموکرات آزربایجان با حزب تودهی ایران، موجب شد که پس از افول خود، تورکهای چپ به جریان چپ ایرانی که از همان آغاز و ماهیتا ضد تورک بود ملحق شوند و پس از آن به ماشهها و سربازان ناسیونالیسم ایرانی – فارسی ضد تورک تبدیل گردند).
مخلص کلام
در ایران یک توده از اوغوزهای غربی با خودنامگذاری ملی «تورک» زندگی میکند. زبان این توده «تورکی» نام دارد. این تودهی تورک، در شمال غرب ایران دارای یک سرزمین به پیوسته با خودنامگذاری «تورکایلی» (در گذشته تورکستان) که وطن اوست میباشد. نیمی از «تورکایلی» واقع در جوغرافیای آزربایجان است و نیم دیگر آن در خارج آن (داخل در جوغرافیای عراق عجم سابق) قرار دارد.
جریانات چپ ایرانی، تورکهای چپ ایرانی؛ آزربایجانگرایان استالینیست و آزربایجانگرایان پانایرانیست معاصر (علی.اصغ.، سیر.مدد.، علی.قره.، محم.آزا.، یدا.کنع.، احم.اوب.، ...) با دفاع از مفاهیمی چون خلق آزربایجان و زبان آزری:
-
منکر وجود ملتی به نام تورک در ایران، یعنی دوچار خیانت به ملت تورک میشوند
-
همهی تودهی تورک اوغوز غربی پراکنده در ایران را یک ملت واحد نهمیشمارند، و یگانهگی
ملی تودهی تورک اوغوز غربی ساکن در ایران را منکر شده آن را تکه پارچه میکنند. یعنی
دوچار خیانت به ملت تورک میشوند
- همهی منطقهی تورکنشین در شمال غرب ایران را وطن وی نهمیدانند، یکپارچهگی سرزمین تورکنشین در شمال غرب ایران را منکر شده، آن را تکه پارچه کرده و خودنامگذاری تاریخی و مردمی آن «تورکایلی» (تورکستان سابق) را انکار میکنند، یعنی دوچار خیانت به وطن تورک و وطنفروشی میشوند[15].
هویت مخدوش آزربایجانی و ماهیت تورکستیز آن
سه هویت ملی انتخابی عمده در میان نخبهگان تورک در ایران
http://sozumuz1.blogspot.com/2020/09/blog-post_24.html
نحلههای فکری مخدوش و هویتهای ملی معیوب بعضی از نخبهگان تورک: آزربایجانگرایی و چپ ایرانی
http://sozumuz1.blogspot.com/2018/02/blog-post_42.html
واکنش بریتانیا و روسیه به ظهور هویت ملی تورک در نیمهی اول قرن بیستم-ایجاد هویت آلترناتیو قومی آزربایجانی و هویت ملی آزربایجانی
https://sozumuz1.blogspot.com/2018/09/blog-post_24.html
«ملت آزربایجان» بنا به سردار سرلشکر پاسدار یحیی رحیم صفوی و یا «آزربایجانگرایی سپاه پاسدارانی»
https://sozumuz1.blogspot.com/2021/03/blog-post_7.html
در هویت ملی آزربایجانی، «انکار هویت ملی تورک» مندرج و مستتر است
http://sozumuz1.blogspot.com/2017/08/blog-post.html
مئهران باهارلی: افلاس آذربایجانگرایی و بایگانی شدن پروندهی ملت آذربایجان
http://sozumuz1.blogspot.com/2022/10/blog-post_30.html
صدرا آقاسی: بایستی از ایدهی آزربایجان جنوبی دست کشید. اولگوی اقلیت بودن تورکها، تاکید بر آزربایجان و جوغرافیای آن، میراث فرقهی دموکرات پیشهوری، ... راه به جایی نخواهد برد.
https://sozumuz1.blogspot.com/2022/12/blog-post_8.html
حامد تالپران: ناکارآمدی، ناقص و عقيم و غير واقعی بودن آذربايجانگرايی صرف
http://sozumuz1.blogspot.com/2017/01/blog-post_23.html
حامد تالپران: سکتاریسم آزربایجانی، با خودی که از آن او نیست، فریفتهی اسطورههای ساختهی دشمنان، عملگرای بدون پشتوانهی تفکر، و عامل انحراف از هدف یکتای ملت شوندهگی مردم تورک
https://sozumuz1.blogspot.com/2021/07/blog-post_24.html
روح دوکترین آزربایجانگرایی عَلَم کردن هویت آزربایجانی به جای هویت ملی تورک
http://sozumuz1.blogspot.com/2017/03/blog-post_85.html
Türk yérine koloniyal Azerbaycan Étnosu-Milleti qavramı Quzéyde de iflas étmekdedir
http://sozumuz1.blogspot.com/2017/01/turk-yerine-kolonliyal-azerbaycan.html
در ایران، یک «مسالهی تورک» وجود دارد و یک «مسالهی حق تعیین سرنوشت ملت تورک». مسالهای به اسم آزربایجان و حق تعیین سرنوشت آزربایجان و ... وجود ندارد
http://sozumuz1.blogspot.com/2017/02/blog-post_5.html
در ایران شش ملت و اقلیت ملی تورکیک وجود دارد، هیچکدام از آنها «آزربایجانی» و یا «تورک آزربایجانی» نیست
http://sozumuz1.blogspot.com/2017/08/blog-post_11.html
ایراندا نه «آزهربایجانلی» وار، نه «آزهربایجان تورکو» و نه باشقا بنزهر اویدورما و قوندارما ملتلهر و کیملیکلهر
http://sozumuz1.blogspot.com/2017/03/blog-post_10.html
اصطلاح «ایران تورکچولهری»، صرفاً میتواند محصول مغز علیل و پاک باختهی یک آزربایجانگرای ضد تورک باشد
http://sozumuz1.blogspot.com/2017/03/blog-post_95.html
بحرانهای آزربایجانگرایانه
http://sozumuz1.blogspot.com/2017/08/blog-post_1.html
آزربایجانگرایی تالشی: گل بود به چمن نیز آراسته شد
http://sozumuz1.blogspot.com/2017/08/blog-post_95.html
باز هم ملت جعلی آذربایجان، اعتراض به تیتر خبر آیت الله منتظری
http://sozumuz1.blogspot.com/2017/11/blog-post_8.html
ایراندا تورک خالقی اؤزونه «تورک» دییهر. بو دا مسالهنی بیتیریر
http://sozumuz1.blogspot.com/2017/02/blog-post.html
پان تورک، پان آزربایجانیسم، تورکباوری، تورکیسم، پانتورکیسم، پانتورکیکیسم، تورانیسم
http://sozumuz1.blogspot.com/2018/05/blog-post_20.html
ایضاحاتی در بارهی کاربرد مودرن و دموکراتیک دو نام تورک و آزربایجان
http://sozumuz1.blogspot.com/2016/10/blog-post_9.html
[1] بر خلاف تبلیغات آزربایجانگرایان استالینیست، بیان این مطلب که
منطقهی ملی تورک در شمال غرب ایران واقع است، بدین معنی نیست که این منطقه «شمال
غرب ایران» نام دارد و نمیتواند دارای دولت ملی فدرال خود و یا مستقل از ایران
شود. چنانچه بیان این واقعیت که منطقهی ملی بلوچ در جنوب شرق ایران قرار دارد، به
معنی اینکه منطقهی ملی بلوچ، «جنوب شرق ایران» نام دارد و نمیتواند دارای دولت
ملی فدرال خود و یا مستقل از ایران شود نیست. نام منطقهی
ملی بلوچ در جنوب شرقی ایران، «بلوچستان»، یعنی مملکت و سرزمین بلوچ است. به همان
سیاق نام منطقهی ملی تورک در شمال غربی ایران، «تورکایلی» که سابقا «تورکستان»
نامیده میشد، یعنی مملکت و سرزمین تورک است که نیمی از آن داخل در جوغرافیای
آزربایجان و نیم دیگر آن داخل در جوغرافیای عراق عجم است. اما به سبب نبود شعور
وطنی تورک (معرفت وطنیه) در میان آزربایجانگرایان، تاکنون این منطقهی ملی تورک دارای
نام ویژهی ملی خود نبود. اکنون مدتهاست که این مشکل با پیشنهاد نام تورکایلی
برای نامیدن آن، که ترجمهی تورکی نام قبلا موجود آن به فارسی یعنی تورکستان است
حل خود را یافته است.
برای
حدود و ثغور منطقهی ملی تورک واقع در شمال غرب ایران نگاه کنید به:
مناطق
ملی در ایران؛ و منطقهی ملی و یا اتنودموگرافیک تورک در شمال غرب آن
http://sozumuz1.blogspot.com/2018/01/blog-post_19.html
نام
و ترکیب تورکایلی
[2] برای حدود و قلمروی ایالت آزربایجان و اینکه ایالت آزربایجان صرفا
نیمی از منطقهی ملی تورک در شمال غرب ایران و یا وطن تورک را شامل میشد، نگاه
کنید به:
شهرها
و تقسیمات دولتی آذربایجان در اواخر دوره قاجار براساس آرشیوهای دولتی عثمانی –
دکتر توحید ملک زاده
[3] قانون تشکیل ایالات و ولایات مشروطه و تجزیهی منطقهی ملی تورک
[4] دو دولت استعماری روسیه و بریتانیا از اواخر قرن هیجده مواضع ضد
تورک اخذ کرده و تصمیم به زدودن عنصر تورک از معادلات سیاسی و دمگرافیک و حاکمیت
ایران گرفته بودند. در پایان قرن ١٨ امپراتوریچهی روسیه کاترین دوم مذاکراتی را
با علی مرادخان زند به منظور تاسیس دولتی خالص از ایرانیکها در ایران آغاز کرد.
علی مرادخان زند نیز در مقابل، داوطلبانه پیشنهاد اشغال و ضمیمه کردن اراضی شمال
ارس توسط روسیه را به نمایندهگان کاترین دوم داد. در دورهی سلطنت فتحعلیشاه
قاجار همزمان با تعرض روسیهی تزاری برای الحاق مناطق شمالی قفقاز جنوبی، دولت
بریتانیا نیز پس از یک دورهی کوتاه تردد، به تاسی و تقلید از روسیهی تزاری،
تصمیم به اتحاد با عنصر قومی فارس و تقویت آن در ایران و اعمال سیاست تورکستیزی و
تورکزدائی از صحنهی این کشور گرفت.
نگاه
کنید به آزریسم و دولت بریتانیا
[5] روایت محمود محمود از "اختلاف تورک و فارس" و حمایت
انگلستان از فارسها در مقابل تورکها در دورهی قاجاری
[6] در اسناد «انجمن آزربایجان» کلمهای در بارهی «ملت تورک» و «وطن
تورک» (تورکایلی) نیست؛ همه جا سخن از «ملت با حمیت و با غیرت ایران»، «وطن عزیز
ایران»، «خون ایرانی» و «غیرت و معرفت ایرانیت»، «تاریخ چند هزار سالهی ملت
ایران»، و .... است.
نگاه
کنید به: مغلوبیتمان در انقلاب مشروطهی ایران و خبطمان در انجمن آزربایجان
[7] نحلههای فکری مخدوش و هویتهای ملی معیوب
[8] مئهران بهارلی: عملیات عفرین و خوی خیانتپیشهگی - تروریستپروری
تورک چپ ایرانی و آزربایجانگرایان پانایرانیست
http://www.tribun.one/teori-menu/teori/2761-2018-02-23-11-42-48
[9] آزریسم و دولت بریتانیا
[10] «قهرمان میرزا سالور» (عینالسلطنه) در خاطرات خود در همان ایام میگوید: «پنجهای قوی و معاملهی بزرگی در ایران کار میکند که از عاقبت آن باید ترسید. [انگلستان] همان قسم که مشروطه را برپا کرد، امروز جمهوری را برپا میکند. منتهی در مشروطه چون مردم خیلی دور از اوضاع بودند، به سفارت خود برد و حمایت علنی کرد. اما امروز وضعیت طور دیگر [است و] اقتضاء میکند که محرمانه و با دست خود ایرانی باشد. .... انگلیسیها مدتهاست وزراء شاه و رجال ایران را سنجیدهاند و هیچ یک را مثل پهلوان حاضر [رضاخان] بازیگر قابل ندیدهاند. ....انگلیسیها به توسط رضاخان که آکتور بسیار خوبی برایشان بود شروع به عملیات کردند. نرم نرم و بیصدا ... و خوب که کارهای درخشنده از وی سرزد و شاه را طرد کردند، شروع به نغمهی جمهوری شد. این کارها را دست قویپنجه و توانا[ی انگلستان] میکند نه سردار سپه... ... سردار سپه به ریاست جمهوری موقتی ابداً مایل نیست، جز آن که دائمی باشد و پس از چندی روی [بر] تخت مرمر جلوس، سکه و خطبه به نامش زده و گفته شود ... هیچ فرق برای ایرانی نمیکند قاجاری سرسخت باشد یا قزاقی. بنازم به قدرت و تدابیر دولت بریتانیا… کسی که نه صاحب ایل و قبیله بود، نه صاحب مقام و رتبه، نه دارای سابقهی خدمات بزرگی… چیزی که هست این آدم هویت و ایام زندگی خود را نمیتواند نسبت به مردم تهران پوشیده دارد. همین طول دادن تاجگذاری هم پلتیک انگلستان است. درجه به درجه او را بالا بردهاند.» (قهرمان میرزا سالور، خاطرات عینالسلطنه، ج 8، به کوشش ایرج افشار و مسعود سالور، چاپ اول، تهران، اساطیر، 1379)
از
خیانتهای آزربایجانگرایان مشروطهطلب و دموکراتهای آزربایجان: برآمدن رضاشاه
[11] والیان آذربایجان صص 17، 16، به نقل از روزنامهی
ستاره ایران شماره 120 خرداد 1304 ش
[12] اختراع آذری توسط فرانسه، تحول معنایی آن توسط
انگلستان و رایج ساختن آن توسط مساواتیها و حکومت ملی آزربایجان
[13] هفت موج - مرحلهی عمدهی فارس شوندهگی تورکها در
ایران
[14] آذری، آذرستان و آذرآبادی حکومت ملی آزربایجان
[15] ملت آزربایجان بنا به سردار سرلشکر پاسدار یحیی
رحیم صفوی و یا «آزربایجانگرایی سپاه پاسدارانی
http://sozumuz1.blogspot.com/2021/03/blog-post_7.html
سه
هویت ملی انتخابی عمده در میان نخبهگان تورک در ایران
No comments:
Post a Comment