«ملت آزربایجان» بنا به سردار سرلشکر پاسدار
یحیی رحیم صفوی
و یا
«آزربایجانگرایی سپاه پاسدارانی»
مئهران باهارلی
سردار سرلشکر پاسدار یحیی رحیم صفوی در تبریز اظهاراتی در بارهی «ملت آزربایجان» کرده و در این میان اصول و مولفههای نوعی از آزربایجانگرایی که دولت جمهوری اسلامی ایران مبلّغ آن است را بر شمرده است[1]. وی در گفتار خود در حالی که در تطابق با مواضع و سیاست رسمی دولت ایران، منکر وجود ملتی بنام «تورک» در ایران است و حتی یک بار نام «تورک» را در اشاره به تورکان ساکن در ایران و منطقهی آزربایجان بهکار نهمیبرد، مطابق با ترمینولوژی آزربایجانگرایی، تورک را صرفاً در اشاره به تورکان آسیای صغیر و عوثمانلیها استفاده کرده، در عوض بخشی از ملت تورک که در جوغرافیای آزربایجان ساکن است را چندین بار «ملت آزربایجان» و یک بار «آزری» مینامد. وی ملت آزربایجان را دارای تضاد تاریخی با تورکان آسیای صغیر و سازندهی هویت ملی ایرانی بر اساس تشیع در مقابله با عوثمانلی میداند.
اجتناب از «تورک» نامیدن تورکهای ساکن در ایران و در عوض تبلیغ «ملت آزربایجان» از طرف دستیار و مشاور عالی رهبر جمهوری اسلامی ایران در امور نیروهای مسلح، ناشی از آن است که جمهوری اسلامی ایران کماکان مانند رژیم پهلوی، به درستی «تورک بودن» -و نه «آزربایجانی بودن-» را دارای پوتانسیل بیدار کردن حسیات ملی، «تورکیه» -و نه «جمهوری آزربایجان»- را دارای قابلیت به حرکت در آوردن آمال ملی تورکان ساکن در ایران و مانند سالهای جنگ جهانی اول توانا به متحقق کردن آنها، و در نتیجه «تورک» و «تورکیه» را تهدید واقعی برای حاکمیت فارس بر کل کشور، و مفهوم «ملت آزربایجان» را مفید در دفع این تهدید ارزیابی میکند.
بنا به سردار سرلشکر رحیم صفوی: («ملت آذربایجان» با تورکان آسیای صغیر و امپراتوری عوثمانلی تضادی تاریخی دارد. ملت آذربایجان سازندهی اصلی هویت دینی و ملی ایرانیان که شیعه میباشد در مقابل امپراطوری عوثمانلی است. ریشهی آذریها آریایی است. از دیگر شاخصههای «ملت آذربایجان» پرچمداری جنبشهای ملی و مذهبی در ایران مانند جنبش مشروطیت؛ و شجاعت و فداکاری در راه نجات و تامین امنیت ملی ایران است. آذربایجان تربیت کنندهی شخصیتهایی مانند خیابانی و ستارخان و خامنهای، مدنی، قاضی، مشکینی، علامه طباطبایی، علامه امینی، علامه جعفری به تاریخ معاصر ایران است. اینها شخصیتهای ملی ملت آذربایجان هستند).
هر چند امروز گونههای متفاوت آزربایجانگرایی (آزربایجانگرایی پانایرانیستی، آزربایجانگرایی ایرانگرا، آزربایجانگرایی استالینیستی، آزربایجانگرایی داشناکی، آزربایجانگرایی پککایی، آزربایجانگرایی تالشی، آزربایجانگرایی جمهوری اسلامی-سپاه پاسدارانی و ...) موجود و در میان آنها تفاوتهایی وجود دارد، اما همهی گونههای متفاوت آزربایجانگرایی دارای اصول بنیادین و مشترکی هستند که سردار پاسدار صفوی هم در گفتار خود آنها را تکرار کرده است.
آزربایجانگرایی مانع اصلی داخلی در روند ملتشوندهگی تودهی تورک ساکن در ایران و احقاق حقوق ملی، فرهنگی، سیاسی او
آزربایجانگرایی و یا اعتقاد به وجود «قوم آزربایجان» و «ملت آزربایجان» (و آزری)، به لحاظ تاریخی یک مهندسی هویت قومی-ملی استعماری و نژادپرستانه است که به منظور نفی، انکار و نابود ساختن هویت ملی و ملت و تاریخ و فرهنگ تورک ایجاد گردیده است. آزربایجانگرایی در یک صد سال گذشته یکی از مهمترین ابزارهای سیاست نسلکشی ملی تورک در ایران و قفقاز بوده و موفق شده است که با پیش راندن پارادایم جدید و خیالی و موهوم «ملت آزربایجان» به جای «ملت تورک» در ایران، و بدین ترتیب با ایجاد سردرگمی عمیق هویتی در میان نخبهگان منطقهی آزربایجان مخصوصاً در مرکز-شرق آن (خط تبریز-اردبیل)، منحرف کردن صد و هشتاد درجهای مسیر ملت شوندهگی تورکهای منطقهی آزربایجان از «تورک» به «آزربایجانی»، تجزیهی ملت تورک ساکن در ایران به چند گروه قومی مجزا که نام یکی از آنها آزربایجانی است، روند ملتشوندهگی مردمان تورکزبان ساکن در ایران و روند وطنشوندهگی تمام سرزمین تورکنشین در شمال غرب آن – تورکایلی - را به مدت یک صد سال و به طور موثر مسدود و متوقف نموده، از ادغام آنها در قالب یک ملت واحد تورک جلوگیری، و فارسسازی آنها را تسهیل کند.
بر خلاف دیگر گروههای ملی منطقه مانند کورد و ارمنی، مسالهی تورک و ملت تورک ساکن در ایران، بزرگترین گروه ملی منطقه، در نتیجهی آسیمیلاسیون شدید و خنثی، و منفعل و از رده خارج شدن بسیاری از فعالین تورک در مرکز و شرق آزربایجان توسط هویت ملی ضد تورک جعلی و موهوم ملت آزربایجان که در ایران وجود خارجی نهدارد، عملاً از صحنه و معادلات سیاست داخلی و منطقهای حذف شده است. به گونهای که علی رغم تورک بودن اکثریت نسبی مردم در ایران و حاکمیت تورک بر ایران اقلاً به مدت هزار سال و تعلق ایران به دنیای تورکیک و تمدن تورک در این مدت، واقعیات دموگرافیک و تاریخی مذکور در مطالعات آکادمیک تاریخی و ایرانشناسی و مردمشناسی و جمعیتشناسی و .... همچنین در نظام و معادلات سیاسی داخلی ایران، منطقهای، بینالمللی از جمله در سیاستهای تورکیه و حتی در مناسباتش با ایران به هیچ وجه منعکس نهمیشود. قبول موهوم «ملت آزربایجان» به جای واقعیت «ملت تورک» از طرف بسیاری از نخبهگان آزربایجانگرا در ایران و همچنین جمهوری آزربایجان در یک صد سال اخیر که در جهانبینیشان در ایران تورک و مسالهی تورک وجود نهدارد باعث شده است که از دیدگاه مراکز قدرت و بازیگران منطقهای و جهانی هم در ایران تورک و مسالهی ملی تورک، مسالهای ناموجود پذیرفته شود.
ظهور ایدئولوژی آزربایجانگرایی، ملت آزربایجان چگونه و چرا اختراع شد؟
١-پایان دادن به حاکمیت تورک بر ایران
در ایران چهار گروه ملی و یا ملت تورکیک وجود دارد. اینها عبارتند از «ملت تورک» (اوغوزهای غربی)، «ملت تورکمن» (اوغوزهای شرقی)، «ملت خلج» و «ملت قازاق» (قزاق). «ملت تورک» و یا اوغوزهای غربی بزرگترین و پرشمارترین ملت تورکیک در ایران است و اکثریت نسبی جمعیت این کشور را تشکیل میدهد. نفوس ملت تورک (اوغوزهای غربی) آن چنان زیاد است که کشور ایران را بعد از تورکیه به دومین کشور دارای بیشترین اهالی و تبعهی تورک تبدیل کرده است. حاکمیت سیاسی در ایران نیز به مدت یک هزار و چند صد سال تحت ید دولتها، خاندانها و ارتشهای گوناگون تورکیک بوده است (برخی از دولتهای تورکیک آغازین مانند سالجوقیها متعلق به هر دو ملت معاصر تورک و تورکمن، و اغلب دولتهای تورکیک بعدی به ویژه دولتهای تورکمان در غرب خزر و تورکایلی و آسیای صغیر مانند قاراقویونلو، آغقویونلو، قیزیلباش (صفوی)، افشار و قاجار متعلق به ملت تورک هستند).
در قرن نوزده دولتهای استعماری اوروپایی به سرکردهگی بریتانیا و روسیه در بستر سیاستهای استعمارگرانه و توسعهطلبانه - امپریالیستی، و همچنین ادامهی ذهنیت و عادات صلیبی تصمیم گرفتند که به حاکمیت دولتهای تورکیک در آوراسیا (در چین، هندوستان، آسیای میانه، خاورمیانه، آسیای صغیر، بالکان) و در این میان به حاکمیت تورک بر ایران (دولت قاجار) پایان دهند. در این استقامت بریتانیا و هئیتهای دیپلوماتیک و عوامل اطلاعاتی او در آغاز قرن بیستم، در اتحاد با بابی-ازلیها، ماسونها، داشناکها، پارسیان هندوستان-زرتشتیهای بومی، دستهجات گوناگون تروریست از ایران و قفقاز، بعضی از گروههای قومی ایرانیک مانند بختیاری و مازنی، مانقورتهای تورک، آزربایجانگرایان پانایرانیست، آزربایجانگرایان ایرانگرا و ... موفق شد مدیریت جنبش ایرانگرا، فارسگرا، باستانگرا و ضد قاجار و ضد تورک مشروطیت را به دست گیرد و یک ربع قرن بعد (١٩٢٥) با موفقیت به حاکمیت سیاسی تورک بر ایران پایان داده، دولتی فارس با نام شاهنشاهی پهلوی تاسیس کند.
٢-مهندسی قومی – ملتسازی اصلی به دورهی مشروطیت: «ملت ایران»
تورک بودن اکثریت نسبی جمعیت ایران و قلت عددی تاجیکهای غربی (فارسها)، همچنین مجاورت منطقهی ملی تورک در شمال غرب ایران با قفقاز و آسیای صغیر تورک، مانعی جدی و تهدیدی دائمی در راه بقای دولت جدید ایران به عنوان یک دولت فارس بود. به همین سبب به وجودآورندهگان دولت جدید ایران در صدد بر آمدند تا با یک مهندسی قومی و ملتسازی استعماری و نژادپرستانه، «ملت ایران» را بیافرینند. هر چند طبق این مهندسی قومی-ملی، همهی گروههای ملی غیر فارس با تغییر دادن زبانشان به فارسی و تغییر دادن مذهبشان به شیعهی امامی فارسی میبایست فارسسازی شوند، اما به سبب کثرت نفوس تودهی عظیم تورک ساکن در ایران و تورک بودن حاکمیت ایران به مدت یک هزار سال، هدف اصلی و عاجل پروژهی ملتسازی «ملت ایران»، زدودن هویت تورک از تودهی تورک ساکن در ایران، فارسسازی کامل و سریع و تبدیل او به جزئی از «ملت ایران» بود.
بسیاری از نخبهگان تورک مانقورت مخصوصاً در تبریز مرکز ایالت آزربایجان، نه تنها داوطلبانه به این مهندسی قومی و ملتسازی استعماری ضد تورک لبیک گفتند، بلکه در دوران مودرن از آغاز قرن نوزده آنها خود از مهندسین و طراحان و آفرینندهگان داوطلبانهی «ملت ایران» با «زبان ملی فارسی» و «میهن ایران» و «تاریخ شش هزار ساله» و .... بودند. آن هم در زمانی که هیچگونه جبر و اجبار دولتی و رسمی برای همچو اقدامات فارسگرایانه وجود نهداشت و افزون بر آن سلاطین حاکم و اکثریت نسبی جمعیت ایران هم تورک بودند.
(قبل از مشروطیت: پارسی سره نویسان تورک در تبریز؛ تبریزیان منتشر کنندهی نشریات فارسیزبان بی شمار در داخل و خارج مانند اختر و حکمت و کاوه و ایرانشهر و پرچم و ...؛ انجمن معارف در تهران و تبریز که داوطلبانه زبان فارسی را زبان انحصاری مدارس جدید در آزربایجان و دیگر مناطق تورکنشین اعلام کردند؛ تاسیس کنندهگان مدارس ملی جدید فارسزبان در شهرهای تورک؛ ...
در دورهی حرکت مشروطیت و بعد از آن: سازمانهای مشروطهطلب ضد تورک معتقد به ملت ایران و زبان ملی فارسی مانند انجمن آزربایجان در تهران، انجمن غیبی تبریز، فرقهی دموکرات آزربایجان شاخهی ایالتی فرقهی دموکرات ایران که خود را متعلق به ملت ایران میدانست و فارسی را زبان ملی خود اعلام کرده تورکی را ممنوع ساخت، .....).
٣-مهندسی قومی-قومسازی فرعی و جنبی: «قوم، ملت آزربایجان»
علاوه بر مهندسی ملی و ملتسازی اصلی در میان تورکان یعنی پروژهی استعماری ایجاد «ملت ایران» معطوف به فارسسازی مستقیم تورکان ساکن در سرتاسر ایران، همزمان یک مهندسی قومی و قومسازی فرعی و جنبی (قوم، ملت آزربایجان) هم به عنوان متمم و مکمل مهندسی ملی اصلی (ملت ایران)، مشخصاً معطوف به ایالت آزربایجان و یا مرکز ثقل ملت تورک ساکن در ایران طراحی و با تاسیس انجمن ضد تورک و ازلی، ماسونی، آنگلوفیل، پارسی آزربایجان در تهران به دورهی مشروطیت توسط بریتانیا آغاز شد. اهداف این مهندسی قومی و قومسازی فرعی عبارت بود از: آفریدن «قوم آزربایجان» با زبان ملی فارسی به عنوان جزئی از ملت ایران، تورکزدایی از آزربایجان پایگاه اصلی دولت تورک قاجار و مرکز ثقل تودهی تورک در جوار تورکیه و قفقاز، ایجاد غیریت و ضدیت در عرصهی هویت ملی بین آزربایجان با قومیت آزربایجانی و دولت قاجار با هویت تورکی، تضعیف سیاسی و دموگرافیک تودهی تورک به قسمی که دیگر نهتواند حاکمیت دوباره بر ایران را بهدست آورد، ...
بریتانیا و دیگر دول اوروپایی به کلیهی اهداف خود در این رابطه، تمام و کمال دست یافتند: با بهدست آوردن مدیریت جنبش مشروطیت در ایران و تبدیل آن به حرکتی ضد تورک، تبدیل آزربایجان به کانون ملیگرایی ایرانی و پایگاه حرکات براندازانهی تروریستی، دولت قاجار را از پشتیبان اصلی خود محروم ساختند و سقوط و خاتمهی حاکمیت سیاسی تورک بر ایران را قطعی کردند.
٤-مهندسی روسی هویت ملی تورکهای قفقاز: «ملت آزربایجان»
در سالهای پایانی دههی ١٩٣٠ این بار استالین رهبر اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی که وارث سیاستهای توسعهطلبانه و ضد تورک روسیهی تزاری بود، با انگیزهی دیگری، جدا ساختن تورکهای قفقاز از تورکیه، اقدام به مهندسی هویت ملی تورکهای قفقاز کرد و به یک پروژهی ملتسازی استعماری روسی و ایجاد یک ملت جدید غیر تورک و ضد تورکیه از تورکان قفقاز با نام «ملت آزربایجان» - آزهربایجانلی که دارای تاریخ و زبان و هویت ملی و شخصیتهای ملی و ... همه غیر تورک بر اساسی جوغرافیا و اسم آزربایجان بود استارت زد. این هویت ملی جعلی استعماری و روسیه ساختهی آزربایجانی در سالهای جنگ جهانی دوم توسط عوامل و وابستهگان شوروی و در راس آنها کومونیستهای روسی و در راسسشان پیشهوری که اغلبشان تورکهای چپ ایرانی (یعنی معتقد به ملت ایران) و آزربایجانگرایان ایرانگرا، هر دو از محصولات ملتسازی دورهی مشروطیت و از شرق و مرکز آزربایجان بودند به ایران صادر، و سپس توسط حکومت ملی آزربایجان ایجاد شده توسط استالین، همراه با هویتها و مفاهیم جعلی و پانایرانیستی آزری، آزر ائلی، آزرلی، آزرستان، آزرآبادی، .... به طور وسیعی تبلیغ شد.
با تصمیم استالین برای پایان دادن به ماجرای حکومت ملی آزربایجان که آغاز کرده بود، پیشهوری و دیگر رهبران آن حکومت به امر مقامات روسیه و بدون کوچکترین مبارزه و مقاومت، به طور جمعی به شوروی فرار کردند. پیشهوری ٢٧ سال پیش هم، در ماجرای جمهوری گیلان، بعد از آن که در متابعت از آواتیس سلطانزاده بر علیه آن دولتِ پیوسته به حرکت ضد استعماری اتحاد اسلام و متحد عوثمانلی بر علیه انگلستان، یک کودتا که عملاً به فروپاشیدن آن منجر شد انجام داده بود، به امر مقامات روس به قفقاز فراخوانده شده و فرار کرده بود.
٥-ظهور آزربایجانگرایی کلاسیک، و آزربایجانگرایی التقاطی
از آن تاریخ به بعد دو ملت آزربایجان و دو آزربایجانگرایی، یکی محصول مهندسی قومی و ملی استعماری انگلیسی در دورهی مشروطیت («آزربایجانگرایی پانایرانیستی»، آزربایجانگرایی ایرانگرا توسط انجمن آزربایجان، ...) و دیگری محصول مهندسی قومی و ملی استعماری روسی توسط استالین سی سال بعد از آن («آزربایجانگرایی استالینیستی» توسط حکومت ملی آزربایجان) به هم نزدیک و در هم ادغام شدند و جریان «آزربایجانگرایی کلاسیک» را به وجود آوردند. آزربایجانگرایی کلاسیک، پس از «ایرانگرایی»، دومین جریان هویتی غالب در میان بسیاری از فرهنگیان و سیاسیون شرق و مرکز آزربایجان به مدت چهار-پنج دهه بود. تا آن که با سقوط شوروی و افزوده شدن چند اصطلاح مانند «جهان تورک» به ادبیات آزربایجانگرایان کلاسیک، «آزربایجانگرایی التقاطی» پدیدار شد.
آزربایجانگرایی-ملت آزربایجان مانند ایرانگرایی-ملت ایران، آنتیتز تورکگرایی-ملت تورک است.
١-ایرانگرایان: در حال حاضر اکثریت مطلق نخبهگان تورک در ایران، در نتیجهی اعمال سیاست نسلکشی ملی تورک و فارسسازی به مدت بیش از یک قرن، معتقد به هویت ملی ایرانی ایجاد شده در دورهی مشروطیت بوده، خود را تورکزبانانی متعلق به «ملت ایران» با زبان ملی فارسی و «وطن ایران»، و .... میدانند، یعنی «ایرانگرا» (ملت ایران) هستند.
٢-آزربایجانگرایان: گروهی از فعالین فرهنگی و سیاسی موسوم به «هویتطلب» که اغلب از مرکز و شرق آزربایجان هستند، معتقد به هویت ملی آزربایجانی و «ملت آزربایجان» ایجاد شده توسط دو مهندسی ملی استعماری و نژادپرستانهی ضد تورک انگلیسی و روسی، یعنی آزربایجانگرا (ملت آذربایجان)، اغلب التقاطی، بخشی استالینیست، اندکی کلاسیک، هستند. این طیف مجموعاً معروف به «حرکت ملی آزربایجان»، ادامهی تاریخی و برآیند به روز شدهی آزربایجانگرایی انگلیسی دورهی مشروطیت و آزربایجانگرایی روسی دورهی حکومت ملی آزربایجان بوده، دارای درکی بسیار مخدوش و ضد تورک از ملت، وطن، تاریخ، شخصیت و قهرمانان ملی، منافع و اهداف ملی و ... است.
٣-تورکگرایان: گروه سوم موسوم به «حرکت ملی تورک»، وارث و ادامهی جریانات «جدیدیلیک»، «عوثمانلیلیق»، «اتحاد اسلام» در جهان تورکیک در آغاز قرن بیستم که برآیند آنها به «تورکیسم» متحول شد و در صحنهی سیاسی تورکایلی در سالهای جنگ جهانی اول خود را به صورت «تورک میللی موجادیلهسی» (چتههای تورک، تورک موجاهید فرقهسی، حزب اتحاد اسلام، کومیتهی تورکوفیل اورمو، تورک اوجاقلاری در آستارا وس، و اوج آن «حاکمیت تورک اتحاد» به صدارت جمشید خان سوباتایلی افشار اورمویی - مجدالسلطنه نشان داد، است. «حرکت ملی تورک» دارای تعاریف هویت ملی، ملت، وطن، تاریخ ملی، شخصیتهای ملی، قهرمانان ملی، اهداف و منافع ملی و ... تماماً متفاوتی از آزربایجانگرایی - ملت آزربایجان و ایرانگرایی - ملت ایران است (بیان شده در قسمتهای «واقعیت» در ادامهی این مقاله). چرا که تورکگرایی - ملت تورک، آنتیتز آزربایجانگرایی - ملت آزربایجان و ایرانگرایی - ملت ایران است.
اصول بنیادین مشترک طیف آزربایجانگرا و یا معیارها (خطوط قرمز) برای تعیین غیر ملی، ضد ملی بودن هویتها، جریانات، حرکتهای تاریخی و تشکیلات سیاسی.
اصول بنیادین که انواع و اقسام آزربایجانگرایی در آنها مشترک هستند را میتوان به شرح زیر برشمرد. قابل ذکر است که ایرانگرایی نیز در بسیاری از این اصول با آزربایجانگرایی مشترک است:
١- نام ملی ما «ملت تورک» نیست. این اعتقاد در میان تمام گونههای آزربایجانگرایی مشترک است. آزربایجانگرایی استالینیستی نام ملی بخشی از تورکزبانان ساکن در جوغرافیای موسوم به آزربایجان را «ملت آزربایجان» و بعضاً آزری، و دیگر گونههای آزربایجانگرایی التقاطی نام ملی همان بخش را «ملت تورک آزربایجان»، «ملت تورک آزری»، «ملت تورک آزربایجان جنوبی» و ... میدانند. (ایرانگرایی، آزربایجانگرایی پانایرانیستی و آزربایجانگرایی ایرانگرا نام ملی همهی تورکها را «ملت ایران» میداند).
واقعیت: به همان دلایل و همان گونه که نام ملی تودهی تورک در تورکیه و قبرس و بولقاریستان و یونان و بالکان «تورک» است، به همان دلایل و همان گونه هم نام ملی تودهی اوغوز غربی ساکن در ایران «تورک» است. ایضاً به همان سبب و همان گونه که در تورکیه نام ملت تورک را به هر چیز دیگر عوض کردن خیانت شمرده میشود، نام ملت تورک ساکن در ایران و یا بخشی از آن را از تورک به هر چیز دیگر از جمله آزربایجانی - آزهربایجانلی عوض کردن، همسویی و همکاری با پانایرانیسم، خدمت به سیاست نسلکشی تورک در ایران و خیانت ملی است. از این منظر آزربایجانگرایان معتقد به ملت آزربایجان، خائنین به ملت تورک هستند.
٢- تورکزبانان و یا اوغوزهای غربی ساکن در ایران متعلق به یک گروه ملی، و بخشی از یک ملت واحد نیستند. آزربایجانگرایان استالینیست و آزربایجانگرایان التقاطی معتقدند که تورکهای ساکن در جوغرافیای آزربایجان یک ملت علیحده بنام «ملت آزربایجان»، و دیگر تورکزبانان و یا اوغوزهای غربی ساکن در بخشهای دیگر تورکایلی و سایر نقاط ایران اقوام متفاوت و جداگانه، گروههای ملی متفاوتی با نام «ملتهای تورک»، «تورک ائللهری» و .... هستند و به لحاظ تباری و زبانی و ملی بین آنها یگانهگی وجود نهدارد. صاحبان اینگونه افکار، تقریباً همه فعالین سیاسی منسوب به مرکز و شرق آزربایجان هستند؛ منطقهای که در آن محلیگرایی، فارسگرایی، ایرانگرایی، روسگرایی و ارمنیگرایی و شیعهزدهگی دارای ریشههای عمیق و فقدان شعور ملی تورک و خود را به صورت بخشی از ملت بزرگتر تورک پراکنده در تورکایلی و ایران نهدانستن، سنتی تاریخی و یک ناهنجاری مزمن در میان نخبهگان آن است. (ایرانگرایان، آزربایجانگرایان ایرانگرا و آزربایجانگرایان پانایرانیست، همهی تورکزبانان ایران را جزئی از «ملت ایران» میدانند).
واقعیت: تمام گروههایی که در ایران تاریخاً به یکی از لهجههای اوغوزی غربی و یا تورکمانی سخن گفته و یا میگویند، در هر کجای ایران که ساکن باشند، بخشی از یک ملت واحد با نام «تورک» هستند. به همان سبب و همانگونه که تورکان ساکن در آناتولی و رومائلی و بالکان را ملتها و اقوام متفاوت، و یا تورکان ساکن در جمهوری خودمختار نخجوان و بخش اصلی خاک جهموری آزربایجان را اقوام و ملل مستقل و مجزا شمردن خیانت است، به همان سبب و همان گونه هم تورکان ساکن در آزربایجان و تورکان ساکن در خارج آن در دیگر بخشهای تورکایلی (قسمتهای تورک نشین استانهای همدان و مرکزی و کوردستان و کرمانشاه و البورز و قزوین و قوم و گیلان و تهران) و تورکهای ساکن در دیگر نقاط ایران را ملل و اقوام متفاوت خواندن، همسویی و همکاری با پانایرانیسم، خدمت به سیاست نسلکشی تورک در ایران و خیانت ملی است. از این منظر آزربایجانگرایان معتقد به غیریت قومی و ملی تورکهای ساکن در آزربایجان و خارج آن، خائنین به ملت تورک هستند.
٣- مجموع مناطق با اکثریت جمعیتی تورک در شمال غرب ایران، وطن ملت تورک نیست. آزربایجانگرایان استالینیست و آزربایجانگرایان التقاطی صرفاً سرزمین آزربایجان را وطن خود میدانند. آنها بخشهای تورکنشین استانهای همدان و مرکزی و قوم و کرمانشاه و تهران و البورز و ... را وطن تورک و یا وطن خود نهمیدانند، اما بخشهای کوردنشین استان آزربایجان غربی را وطن خود میدانند. زیرا تعریف وطن آنها ملی نهبوده و بر اساس ملت تورک و زیستگاه و نیاخاک او تعریف نهمیشود، بلکه بر اساس جوغرافیا و تقسیمات اداری و مرزهای بینالمللی و ناهنجاری روانی فتیشیسم اسم ایرانیک آزربایجان تعریف میشود. هر چند بعضی از آزربایجانگرایان التقاطی، قلمروی آزربایجان را به مناطقی از استانهای همدان و مرکزی و ... بسط میدهند، اما آنها هم به سبب بی شعوری ملی تورک، از وطن نامیدن مناطق به هم پیوستهی تورکنشین در استانهای قوم و البورز و تهران و کرمانشاه و ... وحشت دارند، بلکه به آن واقف نیستند (ایرانگرایان، آزربایجانگرایان پانایرانیست و آزربایجانگرایان ایرانگرا کل ایران را «وطن» خود میدانند).
واقعیت: وطن ملت تورک و یا منطقهی ملی تورک (با نام پیشنهادی «تورکایلی»، ترجمهی نام قدیمی این منطقه «تورکستان») عبارت است از مجموعهی مناطق به هم پیوستهی تورکنشین در شمال غرب ایران با جمعیت حداکثری تورک که در جنوب شرق تا تهران و در جنوب تا نهاوند و کنگاور و صحنه و ... امتداد مییابد. وطن تورک و یا «تورکایلی»، محدود و منحصر و مطابق با جوغرافیایی که در تاریخ و یا امروز آزربایجان نامیده میشود، ایالت آزربایجان، آزربایجان در تقسیمات اداری و سیاسی و یا آزربایجان به هیچ معنی دیگری نیست. در طول تاریخ نیمی از «تورکایلی» و یا وطن تورک جزئی از جوغرافیا و تقسیمات اداری و سیاسی با نام «آزربایجان»، و نیم دیگر آن جزئی از جوغرافیا و تقسیمات اداری و سیاسی با نام «عراق عجم» و «جبال» و ... بوده است. تورکایلی و یا وطن تورک در راستای سیاست نسلکشی ملی تورک و تسهیل امر فارسسازی او و جلوگیری از روند وطنشوندهگی کل سرزمین تورکنشین در شمال غرب ایران، امروز بین چهارده استان با اسامی آزربایجانی غربی، آزربایجان شرقی، اردبیل، گیلان، زنجان، قزوین، البورز، تهران، قوم، مرکزی، همدان، کوردستان، کرمانشاه و لورستان تقسیم شده است. (گروههای تورک در خارج تورکایلی ویا وطن تورک، «دیاسپوراهای تورک» و مناطق تورکنشین در خارج تورکایلی ویا وطن تورک «کانتونها و یا اِکْسْکِلاوهای تورک» در ایران را تشکیل میدهند. مهمترین اینها «کانتون تورک قاشقایی» در جنوب ایران و «کانتون تورک افشاری» در شمال خراسان است). به همان سبب و همانگونه که وطن تورک در تورکیه را محدود به آناتولی کردن و رومائلی را خارج وطن گمان نمودن، و یا وطن تورک در جمهوری آزربایجان را محدود به خاک اصلی کردن و جمهوری خودمختار نخجوان را خارج وطن گمان کردن، تجزیهی وطن تورک و وطنفروشی است، به همان سبب و همانگونه هم تجزیه کردن وطن یک پارچهی تورک در شمال غرب ایران و یا تورکایلی به یک بخش آزربایجانی و چند بخش غیر آزربایجانی، و وطن تورک را محدود به ناحیهی آزربایجان کردن، همسویی و همکاری با پانایرانیسم، خدمت به سیاست نسلکشی تورک در ایران و وطنفروشی بارز و خیانت ملی است. از این منظر، آزربایجانگرایان که وطن تورک را بر اساس جوغرافیا و اسم آزربایجان تعریف میکنند، دوچار وطنفروشی و خیانت به ملت تورک شدهاند.
٤- نام زبان ملی ما تورکی نیست. آزربایجانگرایان استالینیست نام زبان ملی خود را آزربایجانی و به تورکی آزهربایجانجا و آزربایجانگرایان التقاطی نام زبان ملی خود را تورکی آزری، تورکی آزربایجانی و ... میدانند (ایرانگراها، آزربایجانگراهای پانایرانیست و آزربایجانگرایان ایرانگرا نام زبان ملی خود را فارسی میدانند).
واقعیت: نام زبان ما و نام گروه لهجههای ما دو مسالهی متفاوتند که آزربایجانگرایان بر تفاوت آن واقف نیستند و یا به عمد آن دو را خلط میکنند. زبان ملت تورک تورکی و یا تورکجه نام دارد که در برگیرندهی تمام «لهجههای اوغوز غربی» رایج در ایران است. تورکی زبان ملت تورک، و «تورکمنی» و یا «لهجههای اوغوز شرقی» زبان ملت تورکمن، متعلق به «گروه اوغوزی» زبانهای تورکیک هستند. در ایران صرفاً لهجههای شرقی اوغوز غربی رایجند و نه لهجههای غربی اوغوز غربی. بدین شرح که لهجههای زبان تورکی و یا اوغوز غربی در خاورمیانه، آسیای غربی، جنوب شرق اوروپا به دو «زیرگروه لهجههای شرقی اوغوز غربی» رایج در ایران و آزربایجان و عراق و ... و «زیرگروه لهجههای غربی اوغوز غربی» رایج در تورکیه و قبرس و بالکان و ... تقسیم میشوند. در طول تاریخ برای نامیدن «زیرگروه لهجههای غربی اوغوز غربی» اکثراً اسم «عوثمانلی»، و برای نامیدن «زیرگروه لهجههای شرقی اوغوز غربی» اغلب اسم «تورکمانی» به کار رفته است. امروز نیز مناسبترین نام برای نامیدن «زیرگروه لهجههای شرقی اوغوز غربی» که در سرتاسر ایران، قفقاز جنوبی، عراق، سوریه، شرق و جنوب و مرکز تورکیه حضور دارد «لهجههای تورکمانی»، و مناسبترین نام برای گسترهای که لهجههای تورکمانی و یا لهجههای شرقی اوغوز غربی در آن رایج بوده و است، «ساحهی تورکمانی» است. آزربایجانی نامیدن زبان تورکی، حتی «زیرگروه لهجههای شرقی اوغوز غربی»، از آنجائی که این لهجهها منحصر و محدود به آزربایجان نیستند، به لحاظ علمی نادرست است. به لحاظ سیاسی هم، آزربایجانی نامیدن لهجههای تورکمانی از آنجائی که به تجزیهی ملت تورک ساکن در ایران و منطقه خدمت میکند و مردم تورک ساکن در آزربایجان را مرتبط با «ملت آزربایجان» محصول ملتسازیهای استعماری پانایرانیستی و استالینستی میسازد، همسویی با پانایرانیسم و خدمت به سیاست نسلکشی ملی تورک است. از این منظر، آزربایجانگرایانی که «زیرگروه لهجههای شرقی اوغوز غربی» رایج در ایران و آزربایجان و عراق و ... را سر خود زبان آزربایجانی و یا تورکی آزربایجانی و ... مینامند، منقطع از ملت تورک و تاریخ و زبان او هستند.
٥- عوثمانلی، تورکیه، تورکان آسیای صغیر دشمن ما هستند. آزربایجانگرایان پانایرانیست و آزربایجانگرایان استالینیست، در همسویی و همبستهگی تاریخی با فارسستان، روسیه، ارمنستان، دول اوروپایی و صلیبییان، و مانند آنها عوثمانلی، تورکیه و تورکان آسیای صغیر را دشمن ملت تورک ساکن در ایران میدانند. به واقع دشمنی با تورکان آسیای صغیر (عوثمانلی، تورکیه)، که مهمترین مولفه و نماد سیاسی تورکستیزی است، بنیان مشترک آزربایجانگرایی پانایرانیستی و آزربایجانگرایی استالینیستی را تشکیل داده و این دو را به متحد تاریخی و ادامه و متمم یکدیگر تبدیل کرده است. به همین سبب بسیاری از کسانی که تاریخنگاری آزربایجانگرایانه آنها را به عنوان شخصیت و قهرمان ملی عرضه میکند، نوعاً کسانی هستند که بر علیه عوثمانلی، تورکیه، و تورکان آسیای صغیر مواضع دشمنانه داشتهاند و در عین حال شخصیتهای ملی پانایرانیستها هم هستند. مانند شاه عباس حقیر، مزدور صلیبییان که از تورک نفرت داشت؛ رهبران جنبش پانایرانیستی مشروطیت، خیابانی که در سالهای پایانی جنگ جهانی اول مواضعی منفی در قبال زبان تورکی، هویت ملی تورک، نیروهای ملی تورک و دولتهای تورک (مساوات و عوثمانلی) و اوردوی آزادیبخش عوثمانلی داشت؛ و پیشهوری که به سبب تعلق خاطرش به ایرانگرایی و باستانگرایی تورکستیز سالهای مشروطیت و جنگ جهانی اول و سپس در راستای دفاع از سیاستهای روسیهی شوروی، تورک را از قدیم دشمن خود میدانست و مینامید. (برای آزربایجانگرایان پانایرانیست پیشهوری تا قبل از ماجرای حکومت ملی آزربایجان مخصوصاً در سالهای جنگ جهانی اول که تمایلات ایرانگرایی باستانگرایانه داشت شخصیتی مقبول است). در روزگار ما هم تمام طیفهای آزربایجانگرایان استالینیست و پانایرانیست، از سردار لشکر صفوی گرفته تا رهبران حرکت ملی آزربایجان عل.رض.اصغ.؛ اح.اوب.؛ سی.مد؛ وس. بر طبل دشمنی با تورکان آسیای صغیر و تورکیه کوبیده و واقفین بر هویت ملی تورک را «عامل تورکیه» و «نئوعوثمانلی» و «افندی».... مینامند. «تمایلات ضد عوثمانلی و ضد تورکیه» در میان نخبهگان مرکز و شرق آزربایجان، به سبب «نزدیکی جوغرافیایی این مناطق به دشمنان تاریخی تورک» یعنی فارسستان، ارمنستان و روسیه، «ریشهدار بودن فرهنگ شیعی فارسی» و «کومونیسم روسی» در آن منطقه، شایعتر است. این چهار عامل در ضمن همان عواملی هستند که باعث شدهاند هویت ملی آزربایجانی، ملت آزربایجان و آزربایجانگرایی فرهنگی و سیاسی و وطن آزربایجان به عنوان آنتیتز هویت ملی تورک و ملت تورک و تورکگرایی فرهنگی و سیاسی و وطن تورک - تورکایلی در میان نخبهگان این منطقه رواج پیدا کند.
واقعیت: ملت تورک ساکن در ایران بهویژه تورکایلی، ادامهی تورکان آناتولی در این کشور است و با هزاران علقهی تاریخی، انسانی، هویتی، زبانی، ادبی، تباری، مذهبی، .... مربوط بدان است. در عرصهی سیاسی و منافع ملی مناسبت ما به تورکان عوثمانلی و آناتولی به روشنی در وجیزهی «یک ملت، یک دولت» نادر شاه افشار و مظفرالدین شاه قاجار، و «عوثمانلی، افتخار جهان اسلام» جمشید خان سوباتایلی افشار اورمویی مجدالسلطنه و دیگر رهبران ملی تورک بیان شده است. نقش عوثمانلی در رفع ممنوعیت بر زبان تورکی در مدارس در سال ١٩٠٠، تاسیس اتحاد استراتژیک با دولت قاجار، سپس تاسیس جمهوری خلق آزربایجان - مساوات در قفقاز و حاکمیت تورک اتحاد – جمشید خان سوباتایلی افشار اورمویی مجدالسلطنه در تورکایلی، آزادسازی شهرهای اورمو و سالماس و همدان و تبریز و .... در سالهای جنگ جهانی اول، مخصوصاً دفع بلای جیلولوق و جلوگیری از ایجاد کشورهای مسیحی آسوری و ارمنی در غرب آزربایجان، عوثمانلی را محبوب ملت تورک ما و شخصیتهایی مانند سلطان عبدالحمید، علی احسان پاشا، عمر ناجی، خلیل پاشا و .... را قهرمانان ملی ما؛ و آزربایجانگرایان پانایرانیست و مزدور انگلستان و روسیه که به دشمنی با آنها پرداختند، از ارانی و شفق و رهبران فرقهی دموکرات آزربایجان اول گرفته تا پیشهوری که در نشریهی آزربایجان جزء لاینفک ایران مینوشت و ٢٥ سال بعد به عنوان صدر حکومت ملی آزربایجان ادعا کرد که «تورکها دشمنان ما در تاریخ هستند» و علیرضا نابدل اوختای که در کتاب خود ترّهات ضد تورک پانایرانیستی و داشناکی را بلغور کرد، خائنین ملی میسازد. به لحاظ سیاسی نیز احقاق حقوق ملی ملت تورک ساکن در ایران با توجه به توازن قوا و واقعیات ژئواستراتژیک فعلی جهان تنها و تنها با تبدیل تورکیه به مدافع و گارانتور حقوق ملی و فرهنگی و سیاسی ایشان مانند وضعیت قبرس شمالی، گاگاووزیئری در جمهوری مولداوی، آزادسازی مناطق اشغالی قاراباغ جمهوری آزربایجان و آزادسازی غرب آزربایجان در وقایع جیلولوق میسر است. در این بستر، هر شخصیت و جریان فرهنگی و سیاسی که عوثمانلی، تورکیه، تورکان آسیای صغیر را دوشمن تورکان ساکن در ایران معرفی کند، ماهیت ضد تورک و ضد ملی خود و همسویی و همکاریاش با دشمنان تورک، پانایرانیسم، باستانگرایان آریایی، دولتهای استعمارگر اوروپایی و صلیبییان از روسیه و ارمنستان تا فرانسه و مهره و ماشه بودنش در ماشین نسلکشی ملت تورک ساکن در ایران را افشا میکند و دوچار خیانت به ملت تورک میشود.
٦- شیعهی امامی مذهب ملی ماست. علی رغم اینکه بسیاری از آزربایجانگرایان پانایرانیست و آزربایجانگرایان استالینیست افرادی غیر مذهبی بوده، حتی اعتقادی به اسلام نهدارند، اما آنها به نیت ایجاد تفرقه و دشمنی بین ملت تورک ساکن در ایران و قفقاز با جهان تورکیک که اغلب سنی است، مخصوصاً تورکهای آسیای صغیر، شیعهی امامی را آشکارا و یا من غیر مستقیم به عنوان مذهب ملی تورکها تقدیم میکنند. این یکی از دلائل بوتسازی و قهرمان ملی شمردن شخصیتهای تاریخی ضد سنّی مانند شاه اسماعیل اول و شاه عباس حقیر از طرف آزربایجانگرایان است. همچنین به همین سبب است که آزربایجانگرایان محلیگرای تبریزی، ثقة الاسلام روحانی شیخی شیعهی اعدام شده توسط روسها را که معتقد به ملت ایران و ملی بودن زبان فارسی بود شخصیت بلکه قهرمان ملی خود میدانند، اما حاجیان مظلوم بالاو و کوتالان را که در همان زمان توسط روسها در اورمو اعدام گردیدند، به سبب این که سنی، اورمویی، معتقد به هویت ملی تورک بودند و خود را تورک میدانستند، شخصیت ملی نهمیدانند، حتی از تاریخبافی خود سانسور و حذف کردهاند.
واقعیت: «شیعهی امامی» مذهب – دین ملی فارسی و به شدت آلوده به، بلکه محصول تعصبات قومی و تمایلات شعوبی است و در کیفیت فعلیاش برای تورکان، مانند کلیسای گریگوری ارمنی، پدیدهای غیر خودی است (با صرفنظر از این واقعیت که شیعهی امامی به ضرب شمشیر بر مردم تورک ما تحمیل شده است). مفهوم «ولایت فقیه» نیز، بدعتی در امتداد بدعت «بابیت»، و متاثر از زرتشتیگری است. نوع تورکی و یا خودی و بومی تشیع دوازده امامی متشرعه، «مذهب جعفری» به طور نهایی تدوین شده توسط نادرشاه افشار است که در آن بدعتهایی مانند عصمت امامان، ولایت فقیه، صنف روحانیون و ... وجود نهدارد. آحاد ملت تورک ما در زمینهی منسوبیت عمومی و تاریخی به جهان اسلام، در حال حاضر در عرصهی دین اعتقادات گوناگونی از شیعه، جعفری، سنی، علوی، بهایی، بی دینی، ... غیره دارند. این اعتقادات دینی و مذهبی مسالهی شخصی افراد و به شرط باقی ماندن در این حد، محترم؛ اما سوء استفاده از آنها برای تحریک دشمنی بر علیه گروههای اعتقادی و ملی دیگر و همسایهگان و تحمیق و استحمار ملت تورک ساکن در ایران مذموم و محکوم است.
٧- شخصیتهای ملی غیر تورک و ضد تورک. تاریخنگاری آزربایجانی، جریانات آزربایجانگرایی پانایرانیستی و آزربایجانگرایی استالینیستی، به سبب ماهیت ضد تورک خود، شخصیتهای ملی تورک در تاریخ و در راس آنها رهبر ملی تورک جمشید خان سوباتایلی افشار اورمویی مجدالسلطنه، سید محمد توفیق همدانی، حاجی بیگ بلوری، معلم فیضی، حاجیان بالاو، ... و از سلاطین جهانشاه قاراقویونلو، شاه اسماعیل دوم، نادر شاه، مظفرالدین شاه، ولیعهد محمدحسن میرزا، ... را از تاریخ حذف و سانسور کردهاند. از طرف دیگر، در راستای تاریخبافی بر اساس هویتهای ملی جعلی، استعمار ساخته و ضد تورک «ملت ایران» و «ملت آزربایجان»، سیستمی گسترده و عظیم از شخصیتهای غیر تورک، فاقد شعور ملی تورک و اغلب ضد تورک به عنوان قهرمانان ملی ملت آزربایجان آفریدهاند. به همین دلیل، بسیاری از شخصیتهای ملی در تاریخنگاری آزربایجانی و جریانات آزربایجانگرایی پانایرانیستی و آزربایجانگرایی استالینیستی مانند شاه عباس حقیر، ستارخان، خیابانی، ... شخصیتهای ملی مشترک آنها با ناسیونالیسم ایرانی و پانایرانیسم است.
واقعیت: همانگونه که در تورکیه هر آن کس که ادعا کند تورکها از قدیم دشمن ما هستند نهمیتواند یک شخصیت ملی باشد؛ از منظر ملت تورک ما هم هیچ شخصیت تاریخی که فاقد شعور ملی تورک باشد شخصیت ملی تورک نیست، حتی اگر در عرصههایی مانند زبان و مقابله با تروریسم ارمنی و کوردی و آسوری و .... اقدامات مفیدی انجام داده باشد. در دوران معاصر هم، شخصیتهایی که علناً ضد تورک بوده و هستند، ادبیات نفرت بر علیه هویت تورک و تورکها بهکار بردهاند، او را دشمن خود شمردهاند و یا تورک بودن را برای خود ننگ دانستهاند ... همهگی به ورطهی خیانت در غلتیدهاند. نهایتاً شخصیتهای ملی و قهرمانان ملی ملت تورک نهمیتوانند همزمان شخصیتهای ملی و قهرمانان ملی ملت ایران-فارس که ملت دیگری است باشند. آزربایجانگرایانی که این شخصیتهای ضد تورک را قهرمانان ملی خود میدانند، مرتکب خیانت به ملت تورک میشوند.
٨- ملت ما ادامهی گروههای تورکیک تاریخی و امتداد گروهای تورکیک معاصر نیست. آزربایجانگرایان پانایرانیست و آزربایجانگرایان استالینیست، تودهی تورک ساکن در آزربایجان را وارث و ادامهی اقوام بومی باستانی غیر تورک اغلب ایرانیک و آریایی و قفقازی منطقه تقدیم میکنند. بنا به آنها تورکان ساکن در آزربایجان ریشه و هویت زبانی، ملی و تباری متفاوتی از تورکهای غیر آزربایجانی تورکایلی، از دنیای تورکیک و مخصوصاً از تورکان ساکن در آناتولی دارند. بنا به آنها ملت تورک ما همچنین ارتباطی با تاریخ تورک و دولتهای تورک حاکم بر ایران و اقوام و طوائف تورک قدیم و باستان نهدارد و وارث میراث عظیم تمدنی و ادبی و هنری و فرهنگی و سیاسی آنها نیست. به همین سبب تاریخنگاری آزربایجانی و ایدئولوژی آزربایجانگرایی با تحریف گستردهی واقعیات تاریخی و تاریخبافی، به خودی ساختن دولتهای پیش از تورک در قفقاز و تورکایلی دست میزند، اما دولتهای تورکیک حاکم بر منطقه را دولتهایی اشغالگر معرفی میکند؛ زبان رسمی و ادبی این کشور را به منظور ایجاد واگرایی با تورکیت، آکنده از لغات و اصطلاحات غیر تورکی فارسی و عربی و روسی کرده است، و .....
واقعیت: ملت تورک ما وارث و ادامهی تمام گروههای تورکیک تاریخ ایران (تورک، تاتار، تورکمان، موغول، ...) و امتداد جهان تورکیک معاصر در خاورمیانه و ایران، به عبارت دیگر بخشی از تاریخ تورک و جزئی از جهان تورک است.
٩- همسویی، همبستهگی و همکاری جریانات آزربایجانگرا با دشمنان ملت تورک در طول حیات خود. دو جریان آزربایجانگرایی پانایرانیستی (انگلیسی) و آزربایجانگرایی استالینیستی (روسی) همواره در خدمت داوطلبانه و آگاهانهی دشمنان تورک بودهاند. مانند رهبران انجمن آزربایجان تقیزاده و حیدرخان عموغلو که بر علیه دولت تورک قاجار در صف عناصر انگلیسی و پارسی و ازلی و داشناک و بختیاری و ماسون و ... جنگیدند، آزادیخواهان مانقورت مشروطهطلب در تبریز که این شهر را به کانون ناسیونالیسم ایرانی-فارسی و پایگاه عملیات تروریستی برای ساقط کردن دولت تورک قاجار و تروریستهای فدایی داشناک و هینچاک بر علیه عوثمانلی و ....در آوردند، دموکراتهای آزربایجان مانند خیابانی و رهبران فرقهی عدالت مانند پیشهوری که در سالهای جنگ جهانی اول در قفقاز و تورکایلی بر علیه نیروهای ملی تورک موضع گرفته و یا عملاً در صف بولشویکها و داشناکهای اشغالگر بر علیه نیروهای ملی تورک جنگیدند، ...
١٠-ملت آزربایجان پرچمدار ایران: اندیشهی پرچمداری در میان آزربایجانگرایان پانایرانیست و آزربایجانگرایان استالینیست (و چپ ایرانی) مفهومی بنیادین است (ظاهراً آزربایجانگرایان التقاطی از آن عدول کردهاند). این دو، وظیفهی ملت آزربایجان را پرچمداری در جنبشهای مذهبی و ملی ایران و ایثارگری، شجاعت و فداکاری در راه نجات و تامین امنیت ملی ایران میدانند. آنها به عنوان نمونههای سنت پرچمداری آزربایجان برای ایران، تاریخ مشروطیت، مبارزاتی که ادامهی آن به سرنگونی رژیم پهلوی و پیروزی انقلاب اسلامی منجر شد، و دادن هزاران کشته و معلول در جنگ ایران-عراق، ... را مطرح میکنند. به واقع نیز فانتزی پرچمداری ملت آزربایجان مانند خود موهوم ملت آزربایجان، زائیدهی جنبش فارسگرا، پانایرانیستی و ضد تورک مشروطیت است. رهبران تورک مانقورت از آزربایجان در دورهی مشروطیت، چه در ترکیب انجمن آزربایجان تهران و انجمن غیبی تبریز و چه در فرقهی دموکرات ایران و فرقهی عدالت و ... وظیفهی مردم آزربایجان را پرچمداری برای نجات کل ایران از دولت قاجار و حاکمیت تورک میدانستند. رهبران ایرانگرای حرکت آنارشیستی آزادی ستان که ادامهی حرکت پانایرانیستی مشروطه بود هم، بر اساس فانتزی پرچمداری آزربایجان برای ایران، میخواستند نخست منطقهی آزربایجان را آزاد کرده و آزادی ستان فارسی مانند هایاستان ارمنی کنند و سپس آن را به کل ایران تعمیم دهند. سخنان و نوشتههای خیابانی و دیگر رهبران این حرکت پر است از اینگونه خیالپردازیها. بعد از آن «آزربایجان»، و «تبریز» (آزادیخواهان آزربایجانی دورهی مشروطیت و دموکراتهای آزربایجان)، نقش اساسی در سه روند «کودتای سوم اوت ۱۲۹۹»، «خلع سلطنت قاجاریه» و یا آخرین دولت تورک در ایران، و «به سلطنت رسانیدن رضا شاه» داشتند، حتی در این راه جانبازی نمودند. رهبران ایرانی حکومت ملی آزربایجان نیز که همهگی معتقد به ملت ایران ساختهی حرکت مشروطیت بودند، و در راس آنها شخص پیشهوری غرق در خرافهی پرچمداری آزربایجان برای نجات ایران، قصد داشت دموکراسی استالینی را نخست در آزربایجان متحقق کند و سپس کل ایران را به زیر لوای پر افتخار لنین، اشغالگر آزربایجان قفقاز در آورد. اما پیشهوری که آژیتاتوری بسیار ناپخته و ناآشنا با واقعیات تلخ ژئوپولیتیک و سنن و اهداف صحنهگردانان و اسیر اوهامات خود بود، و نهمیدانست که به وجود آورندهی ماجرا یعنی روسیهی استالینی، طرح دیگری دارد، مانند پرچمداری قبلیاش در جمهوری گیلان، ناکام از برافراشتن بیرق پر افتخار لنین بر سراسر ایران مجبور به فرار شد ...
واقعیت: ملت تورک و وطن تورکایلی، پرچمدار هیچ مبارزهای، به جز مبارزه برای احقاق حقوق ملی خود نیست. ادبیات خیالبافانهی «پرچمدار بودن آزربایجان در ایران» محصول ذهنیتی پیشامودرن و پدرسالارانه است، و مانند ادبیات عوامفریبانهی «آزربایجان سر ایران است» مدتهاست که به جایگاه واقعی خود یعنی بایگانی و حافظهی تاریخ سپرده شده است. اکنون ملت تورک و وطن تورکایلی و در این میان قسمت آزربایجانی آن نه تنها پرچمدار هیچ مبارزهای برای هیچ ملت دیگری در ایران نیست، بلکه از پرچمداریهای بیجایی که در گذشته و به خطا کرده و فجایعی که به بار آورده پشیمان است و از این بابت عذری بزرگ به دیگر ملل ساکن در ایران بدهکار میباشد[1].
پایان نوت مئهران باهارلی
آذربایجان پرچمدار جنبشهای مذهبی و ملی- سردار سرلشکر پاسدار یحیی رحیمصفوی
25 دی 1396
به گزارش خبرگزاری فارس از تبریز، سردار سرلشکر یحیی رحیمصفوی در کنگره میهمانی آلالههای خونین تبریز در مصلای امام خمینی(ره) در بیان خاطراتی از زندگی با مردم آذربایجان و سالهای دفاع مقدس اظهار کرد: ....
5 شاخصه مهم مردم آذربایجان در دورانهای سرنوشتساز
دستیار عالی فرماندهی کل قوا، تبدیل مذهب رسمی کشور به تشیع، پرچمداری جنبشهای مذهبی و ملی، تلاش برای تامین امنیت، تضاد تاریخی با عوثمانلی و تاثیر نخبگان آذربایجان در تاریخ ایران را پنج شاخصه مهم آذربایجانها شمرد.
سرلشکر پاسدار یحیی رحیمصفوی ... ملت آذربایجان را سازنده تاریخ معاصر در 500 سال گذشته دانست. وی افزود: از زمان تشکیل دولت صفویه تا امروز ( 907 تا 1433 قمری) ملت ولایتمدار، شجاع و خردمند تبریز و آذربایجان تعیینکننده اصلی در استقلالطلبی این مرز و بوم بوده و تاثیرگذارترین حرکتها را در سرنوشت سیاسی ایران داشتهاند که تاریخ ایران را متحول ساخته و مجاهدتهای آنها در راه عظمت ایران، عزت اسلام و تشیع را باید کمنظیر و حتی میتوان بینظیر دانست. مشاور و دستیار عالی فرماندهی کل قوا تصریح کرد: به عنوان یک معلم و پاسدار و به عنوان کسی که سالهای جوانی را در تبریز زندگی کرده باید اذعان کنم که فداکاری مردم تبریز و در کل ملت آذربایجان در راه اسلام و سربلندی کشور بسیار تعیین کننده بوده و جرقه انقلاب نیز از 29 بهمن 56 از همین جا آغاز شد و در دفاع مقدس این برجستگی به اوج رسید.
آذربایجان پرچمدار جنبشهای مذهبی و ملی
وی در ادامه به پنج شاخصه مهم و تعیینکننده تاریخ معاصر ایران که مردم تبریز واجد آن بودهاند اشاره کرد و افزود:
١-نخستین شاخصه تبدیل مذهب رسمی کشور به تشیع در دوره صفویه
بود که آذربایجان را میتوان سازنده اصلی هویت دینی و ملی ایرانیان در
مقابل امپراطوری عوثمانلی دانست.
٢-صفوی شاخصه دوم را پرچمداری آذربایجان در جنبشهای مذهبی و ملی ایران ارزیابی کرد و گفت: نباید فداکاری و تاثیرگذاری ملت آذربایجان را در تاریخ مشروطیت نادیده گرفت، مبارزاتی که ادامه آن به سرنگونی رژیم منحوس پهلوی و پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی به رهبری امام راحل ختم شد و بزرگانی چون شیخ محمد خیابانی، ستارخان، باقرخان و شهید آیتالله قاضی و آیتالله مدنی ستارگان این جنبشها بودند.
٣-وی در ادامه به شاخصه سوم اشاره کرد و افزود: ایثارگری، شجاعت و فداکاری ملت آذربایجان در راه اسلام و ایران منجر به تامین امنیت ملی شد که درخشش آن در دفاع مقدس و صدها تقدیم شهید، جانباز و اسیر چیزی نیست که به توان به راحتی از کنار آن گذشت. سرلشکر صفوی گفت: بمباران تبریز و دانشگاه آن همچنین مورد هدف قرار دادن نقاط دیگر نشانه اهمیت و جایگاه این استان در عرصههای مختلف مبارزاتی بوده و هست که جانفشانی فرزندان دلیر آذربایجان پیروزیهایی را برای ایران اسلامی در تمام عرصهها رقم زده است. سردار سرلشکر پاسدار یحیی رحیمصفوی نقش شهدای آذربایجان در رسیدن به اهداف و آرمانهای امام و انقلاب و تقویت آنها بسیار تاثیرگذار خواند. وی، دوران هشت سال دفاع مقدس را یکی از زرینترین برگهای تاریخ معاصر ایران دانست که در آن مردم اقصی نقاط کشور به خصوص آذربایجان و تبریز همچون نگین درخشیدند.
٤-وی در ادامه چهارمین شاخصه را تضاد تاریخی مردم آذربایجان با امپراطوری عوثمانلی و ترکان آسیایی صغیر عنوان کرد و افزود: ریشه آذریها آریایی است و تاثیر این استان و مردم آن را در بین کشورهای همسایه هممرز نمیتوان نادیده گرفت.
٥-سرلشکر صفوی، شاخصه پنجم را حضور چهرههای سیاسی و نخبگان تاثیرگذار در تاریخ ایران که متعلق و برخاسته از آذربایجان هستند دانست و تصریح کرد: آیات عظام شهید مدنی، قاضی، مشکینی، علامه طباطبایی، علامه امینی، علامه جعفری و مقام معظم رهبری را باید تاثیرگذارترین چهرههای سیاسی برخاسته از تبریز خواند که به حق تاریخ معاصر را نقشی بیبدیل زدهاند. وی افزود: رهبر معظم انقلاب که امروز تمدن جدید اسلامی و بیداری مردم منطقه را رهبری میکنند افتخار ملت آذربایجان بوده و ایشان هم علاقه خاص به این خطه داشته و من حامل سلام ایشان به تکتک شما ملت آذربایجان و خانواده شهدا، ایثارگران، جانبازان و آزادگان هستم.
[2] ملت تورک و آزربایجان اتنیک- تورکایلی،
پرچمدار هیچ مبارزهای، به جز مبارزه برای احقاق حقوق ملی خود نیست
آزربایجانگرایی
و ماهیت واقعی تورکستیز آن
«ملت آزربایجان» بنا به سردار سرلشکر
پاسدار یحیی رحیم صفوی و یا «آزربایجانگرایی سپاه پاسدارانی»
https://sozumuz1.blogspot.com/2021/03/blog-post_7.html
پان تورک، پان آزربایجانیسم، تورکباوری، تورکیسم، پانتورکیسم، پانتورکیکیسم،
تورانیسم
http://sozumuz1.blogspot.com/2018/05/blog-post_20.html
ایضاحاتی در بارهی کاربرد مودرن و دموکراتیک دو نام تورک و آزربایجان
http://sozumuz1.blogspot.com/2016/10/blog-post_9.html
تورک صرفاً نام قومی-ملی اوغوزهای غربی است، نه همهی ملل تورکیک
http://sozumuz1.blogspot.com/2017/08/blog-post_12.html
در ایران شش ملت و اقلیت ملی تورکیک وجود دارد، هیچکدام از آنها
«آزربایجانی» و یا «تورک آزربایجانی» نیست
http://sozumuz1.blogspot.com/2017/08/blog-post_11.html
در ایران چهار ملت تورکیک با نامهای تورک، تورکمن، خلجی و کازاخ-قزاق
زندگی میکنند
http://sozumuz1.blogspot.com/2016/06/blog-post_9.html
روح دوکترین آزربایجانگرایی عَلَم کردن هویت آزربایجانی به جای هویت
ملی تورک
http://sozumuz1.blogspot.com/2017/03/blog-post_85.html
ایراندا نه «آزهربایجانلی» وار، نه «آزهربایجان تورکو» و نه باشقا
بنزهر اویدورما و قوندارما میللهتلهر و کیملیکلهر
http://sozumuz1.blogspot.com/2017/03/blog-post_10.html
اصطلاح «ایران تورکچولهری»، صرفاً میتواند محصول مغز علیل و پاک
باختهی یک آزربایجانگرای ضد تورک باشد
http://sozumuz1.blogspot.com/2017/03/blog-post_95.html
در هویت ملی آزربایجانی، «انکار هویت ملی تورک» مندرج و مستتر است
http://sozumuz1.blogspot.com/2017/08/blog-post.html
بحرانهای آزربایجانگرایانه
http://sozumuz1.blogspot.com/2017/08/blog-post_1.html
آزربایجانگرایی تالشی: گل بود به چمن نیز آراسته شد
http://sozumuz1.blogspot.com/2017/08/blog-post_95.html
باز هم ملت جعلی آذربایجان، اعتراض به تیتر خبر آیت الله منتظری
http://sozumuz1.blogspot.com/2017/11/blog-post_8.html
در ایران، یک «مسالهی تورک» وجود دارد و یک «مسالهی حق تعیین سرنوشت
ملت تورک». مسالهای به اسم آزربایجان و حق تعیین سرنوشت آزربایجان و ... وجود
ندارد
http://sozumuz1.blogspot.com/2017/02/blog-post_5.html
تورکان تکانی خوردهاند. هویت ملی تورک در حال شکلگیری، اما بر مبانی
مبهم و نه چندان درست است
http://sozumuz1.blogspot.com/2017/01/blog-post_29.html
ایراندا تورک خالقی اؤزونه «تورک» دییهر. بو دا مسالهنی بیتیریر
http://sozumuz1.blogspot.com/2017/02/blog-post.html
لهجهگرائی، طائفهگرایی و محلیگرایی، سه مانع عمده در مسیر روند ملت
شدن خلق تورک در ایران
http://sozumuz1.blogspot.com/2016/09/blog-post_47.html
هدف از بررسی زیرگروههای لهجهای، جغرافیایی، مذهبی، طائفهای، ...
خلق تورک
http://sozumuz1.blogspot.com/2016/09/blog-post_9.html
ناکارآمدی، ناقص و عقیم و غیر واقعی بودن آذربایجانگرایی صرف
http://sozumuz1.blogspot.com/2017/01/blog-post_23.html
Türk yérine koloniyal
Azerbaycan Étnosu-Milleti qavramı Quzéyde de iflas étmekdedir
http://sozumuz1.blogspot.com/2017/01/turk-yerine-kolonliyal-azerbaycan.html
No comments:
Post a Comment