Sunday, September 23, 2018

نورالدین کیانوری: ما خلقی به نام خلق تورک را نمی‌شناسیم. خلق آزربایجان را می‌شناسیم که زبانش آزری یا آزربایجانی است.

نورالدین کیانوری:

 

ما خلقی به نام خلق تورک را نمی‌شناسیم. خلق آزربایجان را می‌شناسیم که زبانش آزری یا آزربایجانی است.

 

مئهران باهارلی


در زیر یک سوال و قسمتی از جواب آن توسط نورالدین کیانوری دبیر کل اسبق حزب توده‌ی ایران را آورده‌ام. این سوال و جواب در جزوه‌ی «ما و چپ‌گرایان و مسائل انقلاب ایران. –آذر ماه ١٣٥٨. حزب توده‌ی ایران چه می‌گوید؟ بهمن ماه ١٣٥٨» (صص ٥٣، ٥٤) منتشر شده است[1]. دبیر کل وقت حزب توده‌ی ایران در جواب شخصی که در سوال خود تعبیر «خلق تورک» را در مورد مردم تبریز بکار می‌برد، می‌گوید ما (حزب توده‌ی ایران) خلقی بنام خلق تورک در تبریز را نمی‌شناسیم. در آنجا خلقی به اسم خلق آزربایجان وجود دارد که زبانش هم آزری و یا آزربایجانی است. مردم ساکن در آزربایجان [منظور وی تورک‌های ساکن در آزربایجان است] با دیگر اقوام تورک ساکن در ایران خلق‌هایی جداگانه‌اند و یک خلق واحد نیستند. و در آخر با ذکر این که «فرقه‌ی دموکرات آزربایجان» در داخل «حزب توده‌ی ایران» به عنوان سازمان ایالتی آن فعالیت می‌کند، موضع خود دائر بر انکار وجود ملت تورک و نفی یگانه‌گی ملی توده‌ی تورک ساکن در ایران و نبود زبان تورکی را مواضع فرقه‌ی دموکرات آزربایجان هم اعلام می‌نماید. این مواضع نفی صریح وجود و یگانه‌گی ملت تورک (اوغوزهای غربی) در ایران، و در نتیجه اشتراک حزب توده‌ی ایران و شعبه‌ی ایالتی‌اش فرقه‌ی دموکرات آزربایجان در نسل‌کشی ملی و زبان تورک در ایران است.

آغاز نقل قول

حزب جمهوری خلق مسلمان و خلق آزربایجان

س- آیا شما هم قیام خلق تورک را در تبریز هم‌صدا با همان حزب جمهوری خلق مسلمان و کار ضد انقلاب می‌دانید؟

ج- اولا ما خلقی به نام خلق تورک در تبریز نمی‌شناسیم. بلکه بر خلاف نظر سوال کننده، در آنجا خلق آزربایجان را می‌شناسیم. زیرا واژه‌ی تورک را همواره برای تحقیر آزربایجانی‌ها به کار برده‌اند. از سوی دیگر، مردم آزربایجان با سایر اقوام تورک‌زبانی که در نواحی خراسان و فارس مانند (قشقایی‌ها و غیره) سکونت دارند، یک خلق را تشکیل نمی‌دهند. یعنی این اقوام آزربایجانی نیستند. خلق آزربایجان، خلق آزربایجان است و زبانش هم آزری یا آزربایجانی است.

......

یکی از اجزای مهم حزب ما، سازمان ایالتی آن در آزربایجان است که با نام خود، فرقه‌ی دموکرات آزربایجان در داخل حزب ما فعالیت می‌کند. همه‌ی این‌ها نشانه‌ی احترام عمیقی است که ما برای خلق آزربایجان قائلیم. (نورالدین کیانوری، ما و چپ‌گرایان و مسائل انقلاب ایران. –آذر ماه ١٣٥٨. حزب توده‌ی ایران چه می‌گوید؟ بهمن ماه ١٣٥٨. صص ٥٣، ٥٤)

پایان نقل قول

چند توضیح:

١-آغاز روند ملت‌شونده‌گی توده‌ی تورک ساکن در ایران: در دهه‌های آخر قرن نوزده روند ملت‌شونده‌گی در میان گروه‌های زبانی و دینی و ... در ایران، ملهم از روندهای مشابه ملت‌شونده‌گی در بالکان، عثمانلی و قفقاز به داخل این کشور نیز سرایت کرد. نخست ارمنی‌ها، آسوری‌ها، یهودی‌ها و سپس کوردها و از گروه‌های دینی پارسی‌ها (زرتشتی‌ها) با حمایت همه‌جانبه‌ی دولت‌های غربی این روند را پشت سر گذاردند و به صورت گروه‌هایی با هویت قومی - ملی مودرن ظهور کردند. اما روند ملت‌شونده‌گی در میان دو توده‌ی عمده و رقیب تاریخی ساکن در ایران، یعنی تاجیک‌های غربی (تاجیک‌های شیعه‌ی ساکن در ایران و یا فارس‌های بعد از مشروطه) و تورک‌ها (اوغوزهای غربی و یا تورکمان‌های سابق) بسیار مغلق بود. زیرا این دو معروض به سیاست مهندسی هویت قومی - ملی استعماری – صلیبی توسط دولت‌های بریتانیا و روسیه و فرانسه و .... شدند.

٢-تجزیه‌شده‌گی منطقه‌ی ملی تورک بین ایالت آزربایجان و هفت ولایت دیگر: تورک‌ها که حاکمیت دولت ایران – قاجاری را در دست داشتند و در سرتاسر ایران پراکنده بودند؛ در چند نقطه به صورت متراکم (در شمال شرق، در جنوب و در مرکز ایران) زیست می‌کردند. اما وسیع‌ترین منطقه‌ی تورک‌نشین در ایران، در شمال غرب آن بود[2]. ناحیه‌ای پیوسته و به صورت کومپاکت تورک‌نشین که در جنوب و شرق از تهران و ساوج‌بلاغ و ساوه و قوم و اراک و نهاوند و کنگاور و سونقور و صحنه شروع می‌شد و در شمال و غرب تا مرزهای عثمانلی و قفقاز امتداد می‌یافت (این ناحیه وطن تورک، و تمام تورکان خارج آن در ایران دیاسپورای تورک شمرده می‌شوند). اما این سرزمین وسیع تورک‌نشین، در اثر غفلت و بی شعوری وطنی نخبه‌گان و مقامات تورک (هنوز در توده‌ی تورک، «شعور ملی- معرفت قومیه»- تکون پیدا نکرده بود) در یک واحد اداری کشوری سازماندهی نشده بود، بلکه بین هشت واحد سیاسی - اداری جداگانه، هر کدام با مدیریت مستقل و به شرح زیر تقسیم و تجزیه شده بود: «ایالت آزربایجان»[3]، «ولایت زنجان»، «ولایت همدان»، «ولایت عراق»، «ولایت کوردستان»، «ولایت گیلان»، «ولایت کرمانشاهان» و «دارالسلطنه‌ی تهران». با انقلاب مشروطیت و تصویب قانون تشکیل انجمن‌های ایالتی و ولایتی، تجزیه‌ی اداری - سیاسی منطقه‌ی ملی تورک در شمال غرب ایران و یا وطن تورکی و از بین بردن تمامیت ارضی و جلوگیری از ایجاد هویت ملی واحد آن در تقسیمات اداری کشور رسمیت و قانونیت یافت و تثبیت شد[4].

٣-وحشت دولت بریتانیا و صلیبیان از ایجاد ملت تورک و وطن تورک: در صورت ظهور «شعور ملی - معرفت قومیه» و تحقق روند ملت‌شونده‌گی در میان توده‌ی تورک ساکن در ایران و بدنبال آن «شعور وطنی -  معرفت وطنیه» تورک، سرزمینی پهناور و یک‌پارچه مسکون توسط تورکان اوغوز غربی، از اراک و نهاوند و کنگاور و سونقور و صحنه در جنوب تا دربند در قفقاز شمالی؛ و از تهران و ساوج‌بلاغ و قوم و ساوه در شرق تا داخل یوگوسلاوی سابق ایجاد می‌شد. و این احتمال به طور جدی خواب دو دولت استعماری وقت، بریتانیا و روسیه را می‌پراند[5]. این چنین بود که آن‌ها، مخصوصا بریتانیا مصمم شدند از روند ملت‌شونده‌گی تورک‌های ساکن در ایران و تکون آن‌ها به یک ملت واحد تورک (بر عکس سیاست آن‌ها برای ایجاد یک ملت واحد کورد، یک ملت واحد ارمنی، یک ملت واحد آسوری، یک ملت واحد یهودی، ... در منطقه) جلوگیری کنند و به جای آن، یک روند ملت‌شونده‌گی آلترناتیو، تشکیل «ملت ایران با زبان ملی و تاریخ و فرهنگ فارسی» را تحقق بخشند[6].

٤- ضرورت فارس‌سازی تورکان برای ایجاد ملت ایران: پروژه‌ی فارس‌سازی تورک‌های ایران، مولفه‌ی بنیادین سیاست تورک‌ستیزی و تورک‌زدائی دولت بریتانیا در این کشور را تشکیل می‌داد. زیرا وزنه‌ی عنصر قومی فارس (تاجیک‌های غربی آن دوره) حداکثر ١٠-١٥ درصد جمعیت ایران بود. اما برای تاسیس و ادامه‌ی حاکمیت عنصر فارس بر کشور، احتیاج به وجود توده‌ای انبوه از فارس‌زبان در کشور بود. بنا به مهندسان قومی بریتانیایی، به سبب کم‌شمار بودن تاجیک‌های غربی ساکن در ایران، ملت جدید ایران می‌بایست اساسا از آمیزش تاجیک‌های غربی و تورک‌های فارس‌زبان شده (و به درجه‌ی کم‌تری فارس‌سازی دیگر بومیان غیر فارس) آفریده شود. این چنین بود که فارس‌سازی تورک‌های ساکن در ایران به هدف عاجل دولت بریتانیا تبدیل گشت.

٥- آفرینش هویت آزربایجانی توسط انگلستان و کارکردهای استعماری آن: مهم‌ترین تدبیری که دولت بریتانیا و جریانات هم‌سوی وی برای جلوگیری از روند ملت‌شونده‌گی توده‌ی تورک و فارس‌سازی وی، و سد نمودن فرایند وطن‌شونده‌گی کل منطقه‌ی تورک‌نشین از تهران و ساوج‌بلاغ و ساوه و قوم و اراک و نهاوند و کنگاور و سونقور و صحنه تا مرزهای عثمانلی - قفقاز بدان توسل جستند، ایجاد «مفهوم آزربایجانی به عنوان یک هویت قومی جدید و زیرمجموعه‌ی هویت ملی ایرانی» بود. هویت قومی آزربایجانی، چند عمل‌کرد ضد تورک مفید به ایجاد پروژه‌ی استعمارساخته‌ی ملت ایران را داشت:

الف- متوقف ساختن روند تشکل ملت تورک: دولت بریتانیا، همانند روسیه، به سیاست تجزیه نمودن توده‌ی واحد تورک ساکن در ایران بر اساس علائق طائفه‌ای (قشقائی، افشار، شاهسون، خمسه‌ی فارس، ...) و جوغرافیائی (آزربایجان، خمسه، عراق عجم، خراسان، ...) و ایجاد قوم‌های گوناگون از آن متوسل شد. در میان اهداف این سیاست، از بین بردن اکثریت دموگرافیک خلق تورک و در نتیجه صفر کردن احتمال حاکمیت مجدد تورک‌ها بر دولت مرکزی؛ و نیز تسهیل امر فارس‌سازی گروه‌ها و قوم و قومک‌های تورک همه بیگانه شده با یک‌دیگر بود. پروژه‌ی ایجاد هویت قومی آزربایجانی نیز که قرار بود یکی از اقوام تشکیل دهنده‌ی ملت ایران با زبان ملی فارسی و وطن ایران باشد، توده‌ی تورک ساکن در ایران، حتی توده‌ی تورک ساکن در شمال غرب ایران را به دو قسمت آزربایجانی و غیر آزربایجانی تجزیه، و روند ملت‌شونده‌گی تورک‌زبانان اوغوز غربی در ایران به صورت یک ملت واحد را کاملا سد می‌کرد.

ب-متوقف ساختن روند تشکل وطن تورک: ایجاد هویت جدید سرزمینی به نام آزربایجانی و تشدید و تحریک محلی‌گرایی در جوغرافیای آزربایجان، منطقه‌ی ملی تورک در شمال غرب ایران را به طور موثر به دو بخش آزربایجانی و بقیه (خمسه، ولایت‌های عراق، همدان و ....) شقه و تجزیه، و بین تورک‌های ساکن در آزربایجان و خارج آن در شمال غرب کشور، یک واگرایی عمیق ایجاد می‌کرد. این امر نیز تبدیل سرزمین یک پارچه‌ی تورک‌نشین در شمال غرب ایران به وطن تورک و روند وطن‌شونده‌گی آن را سد و مسدود می‌نمود.

ج- از بین بردن کانون تورکیت در آزربایجان: هرچند تورکان در سراسر ایران پراکنده بودند و در شمال غرب آن هم به طور متراکم می‌زیستند، اما صرفا بخش آزربایجانی منطقه‌ی ملی تورک در شمال غرب ایران بود که به دلایل بسیار تاریخی و از جمله همسایه‌گی با عثمانلی و ققفاز، مرکز مادی تورکیت در ایران شمرده می‌شد. به همین سبب دولت بریتانیا اهمیت و عاجلیت خاصی به زدودن هویت بخش تعیین کننده و استراتژیک خلق تورک که در مجاورت تورکیه و روسیه - شوروی یعنی استان‌های آزربایجانی (اکنون آزربایجان شرقی، آزربایجان غربی، اردبیل و پیرامون نزدیک آن‌ها) ساکن بود ‌داد. با تغییر هویت قومی و ملی این بخش از توده‌ی تورک در جوار تورکیه (و روسیه - شوروی) از تورک به یک هویت قومی ایرانی، احتمال تاثیرپذیری این بخش از توده‌ی تورک از تورکیه (و روسیه - شوروی) به ویژه در عرصه‌ی هویت ملی تورک، تاسیس دولتی ملی، و احتمال دخالت عثمانلی - تورکیه برای حفاظت از تورک‌های هم‌زبان و هم‌تبار و هم‌ملیت در این سوی مرز - همان‌گونه در سال‌های جنگ جهانی کرد - از بین می‌رفت. با ایجاد هویت آزربایجانی به عنوان زیرمجموعه‌ی ملت ایران و وطن ایران که دارای ماهیت ایرانی و زبان و فرهنگ و تاریخ فارسی بود، مرکز مادی تورکیت در ایران عملا نابود می‌گشت.

د-تسهیل استحاله‌ی ملی و فارس‌سازی تورک‌های ساکن در خارج آزربایجان: هویت ارضی آزربایجانی با جلوگیری از تبدیل کل منطقه‌ی تورک‌نشین در شمال غرب ایران به وطن تورک (متوقف ساختن روند وطن‌شونده‌گی)، و هویت قومی آزربایجانی با جلوگیری از تبدیل همه‌ی تورک‌های اوغوزی غربی در ایران به یک ملت واحد تورک (متوقف ساختن روند ملت‌شونده‌گی)، اراضی غیر آزربایجانی تورک‌نشین در شمال غرب ایران و توده‌های تورک ساکن در خارج منطقه‌ی آزربایجان را بدون وطن و بدون هویت ملی و بدون ملت، بی سر و سرگشته می‌ساخت. بنا به ارزیابی دقیق و صائب دولت بریتانیا، تغییر هویت قومی و ملی توده‌ی تورک ساکن در سه استان آزربایجان از تورک به آزربایجانی، این بخش که مغز و قلب هویت تورکی در ایران شمرده می‌شد، قدرت تاثیرگذاری و هدایت بقیه‌ی توده‌ی تورک ساکن در ایران را از دست می‌داد. و در نتیجه امر استحاله‌ی ملی و فارس‌سازی تورک‌های خارج سه استان آزربایجانی فوق‌العاده تسهیل و تسریع می‌شد. بعد از فارس‌سازی و ایرانی‌سازی آزربایجان توسط هویت آزربایجانی، فارس‌سازی و ایرانی‌سازی دیگر مناطق تورک‌ایلی در شمال غرب ایران، و نیز تورکان ساکن در خارج تورک‌ایلی، امری حاشیه‌ای می‌گشت.

٦-تدبیر استعماری تاسیس انجمن آزربایجان: برای اجرایی کردن پروژه‌ی آفرینش هویت ارضی و قومی آزربایجانی که بخشی از ملت ایران و وطن ایران است، مهم‌ترین اقدام اولیه‌ی انگلستان، ایجاد انجمن آزربایجان در تهران بود. این انجمن که هیچ ربطی به تورکیت نداشت بلکه کاملا ضد تورک بود، توسط عوامل اطلاعاتی انگلیس، آنگلوفیل‌ها، ازلی‌ها، ماسون‌ها به رهبری حسن تقی‌زاده و پارسی‌ها و زرتشتیان و باستان‌گرایان و حمایت مالی ارامنه ایجاد شد. انجمن آزربایجان عملا رهبری جنبش مشروطیت در آزربایجان را بدست آورد و توانست به عنوان خط‌ده بر تمام تشکیلات موسوم به آزربایجانی و جریان‌هایی که بعدها نام «آزادی‌خواهان» و «دموکرات‌های آزربایجان» و ... را به خود گرفتند (انجمن ایالتی آزربایجان، فرقه‌ی دموکرات آزربایجان شعبه‌ی فرقه‌ی دموکرات ایران، ...) مسلط گردد و آن‌ها را بر علیه روند ملت‌شونده‌گی تورک و بر له ایجاد ملت ایران با زبان ملی و تاریخ و فرهنگ و ... فارسی، و نیز ساقط کردن دولت تورک قاجاری هدایت و بسیج کند[7].

٧-آزربایجان به عنوان کود سیاسی ایران‌گرایی و ضدیت با تورک: در این دوره اقلا به مدت یک ربع قرن، کاربرد آزربایجان در نام هر تشکیلات و نشریه به معنی ایرانی‌گرا - فارس‌محور بودن آن تشکیلات و نشریه بود. (انجمن آزربایجان - تهران، انجمن ایالتی آزربایجان - تبریز، نشریه‌ی آزربایجان جزء لاینفک ایران-باکو، فرقه‌ی دموکرات آزربایجان شعبه‌ی ایالتی فرقه‌ی دموکرات ایران-تبریز، ...). وجه مشترک همه‌ی این پدیده‌های دارای نام آزربایجان، مواضع سیاسی ضد تورک، ضد فدرالیسم ملی، فارس‌گرا، روس‌گرا و ارمنی‌گرا بودنشان بود. این همان آزربایجانی است که در ادبیات مشروطه‌طلبان و نیز فرقه‌ی عدالت و چپ‌های تورک ایرانی و آزادی‌خواهان و دموکرات‌های آزربایجان و فرقه‌ی دموکرات آزربایجان و ... در سال‌های جنگ جهانی اول مشاهده می‌شود. (در سال‌های جنگ جهانی اول، تورک‌گرایان از جنوب مانند جمشیدخان افشار اورومی با انتشار نشریه‌ی تورکی آزربایجان، و جمهوری مساوات از شمال با آزربایجان نامیدن دولت جدیدالتاسیس خود، یعنی استفاده از آزربایجان به عنوان یک اتنوتوپونیم، تلاش نمودند که به نام آزربایجان بار تورکی دهند. اما این تشبث با مخالفت شدید فارس‌گرایان و ایران‌گرایانی مانند فرقه‌ی دموکرات آزربایجان با آزادی‌ستان نامیدن ایالت آزربایجان توسط خیابانی و انتشار نشریه‌ی آزربایجان جزء لاینفک ایران توسط میر جعفر جوادزاده – پیشه‌وری بعدی و دیگران، .... مواجه شد و ناکام ماند).

٨- تولد جریان تورک‌های چپ ایرانی: تشکیل انجمن آزربایجان - تهران و متعاقب آن انجمن ایالتی آزربایجان - تبریز و ...، نقطه‌ی عطفی تاریخی در ایجاد دو جریان سیاسی موسوم به «آزربایجان‌گرایی ایران‌گرا» (معتقد به ملت ایران و مدافع سیاست‌های نرم‌افزاری برای فارس‌سازی تورک‌ها) و «آزربایجان‌گرایی پان‌ایرانیستی» (معتقد به ملت ایران و مدافع سیاست‌های سخت‌افزاری برای فارس‌سازی تورک‌ها) در دوره‌ی مشروطیت است[8]. یکی دیگر از جریانات سیاسی زائیده‌ی مشروطیت  که هویت ملی تعریف شده توسط آن را (ملت ایران) قبول و تا به امروز حمل کرده، جریان چپ ایرانی است که از سوی تورک‌های چپ اکثرا از مرکز و شرق آزربایجان ایجاد شد. این چپ‌گرایان از آنجائی که هویت ملی خود را ایرانی (منسوب به ملت ایران ایجاد شده در دوره‌ی مشروطیت) می‌دانستند، «تورک‌های چپ ایرانی» نامیده می‌شوند (بر خلاف «چپ‌های تورک»، که به معنی چپ‌گرایانی است که هویت ملی خود را تورک می‌دانند). جریان تورک‌های چپ ایرانی که از همان آغاز تشکل در قفقاز (فرقه‌ی همت، فرقه‌ی اجتماعیون عامیون،...) معتقد به هویت ملی ایرانی و زبان ملی فارسی و مواضع سیاسی غیر ملی بود، پس از ورود به ایران (فرقه‌ی عدالت، فرقه‌ی کومونیست ایران، فرقه‌ی سوسیالیست ایران، ....) توسط رهبران تورکی چون میر جعفر جوادزاده خلخالی (پیشه‌وری بعدی)، سلیمان میرزا اسکندری و ... خصلت و مواضع سیاسی ضد تورک به خود گرفت[9].

٩- ظهور تورک‌گرایی سیاسی در غرب آزربایجان: در دو دهه‌ی اول قرن بیستم و سال‌های جنگ جهانی اول، نهضت تورک‌گرایی و هویت ملی تورک در غرب آزربایجان به مرکزیت اورمیه – سلماس که ادامه‌ی طبیعی آناتولی و حتی بخشی از آن بود (منعکس شده در اصطلاح «اورمودان روم‌ائلی‌نه»Urmu’dan Rumeli’ne )، ظهور و انکشاف بسیار پیدا نمود. با ورود اوردوی عثمانلی به صحنه‌ی جنگ، تمام غرب ایران و مخصوصا شمال غرب تورک‌نشین آن که از قبل در حیطه‌ی نفوذ زبانی – فرهنگی - ادبی عثمانلی بود، به حیطه‌ی نفوذ سیاسی و نظامی و اداری عثمانلی و تورکیه هم داخل شد. عثمانلی - که در سال‌های جنگ جهانی اول به دفاع از تورک‌های ساکن در ایران در مقابل روسیه و انگلستان، و مخصوصا دفاع از تورک‌های غرب آزربایجان در مقابل اشرار ارمنی و آسوری دست زده بود و در نهایت به تاسیس دو دولت تورک در دو سوی ارس، در شمال جمهوری خلق آزربایجان - مساوات به رهبری محمدامین رسولزاده و در جنوب حاکمیت اتحاد – بیرلیک دولتی به رهبری مجدالسلطنه افشار ارومی اقدام کرده بود - در غرب آزربایجان و غرب کل تورک‌ایلی تا سونقور و بیجار و کنگاور و همدان و صحنه و ساوه و ... از سوی بسیاری از مردم و نخبه‌گان تورک، بسیار محبوب و حتی دولت ملی خود شمرده می‌شد. این دگرگونی شرایط عینی و مادی و حرکت به سوی تشکیل یک دولت ملی تورک مستقل در شمال غرب ایران، شامل مناطق تورک‌نشین آزربایجان به علاوه‌ی مناطق تورک‌نشین خمسه و عراق عجم و ...؛ و الحاق قطعی و قریب الوقوع آن به عثمانلی و یا قفقاز، باعث وحشت دولتین انگلستان و روسیه شد.

١٠-واکنش بریتانیا به ظهور تورک‌گرایی: در نیمه‌ی دوم قرن نوزده دولت بریتانیا توانست مدیریت نارضایتی‌های توده‌های مردم و خواست آن‌ها برای مودرنیزاسیون و اصلاحات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی را بدست گیرد و با هدایت افکار عمومی و کونترول سیاست‌های داخلی ایران و شکل‌دهی تورک‌هراسی و تصور نادرست از ایران و هویت‌هایشان، افکار عمومی ایران و جهان را به سوی دشمنی با عنصر تورک در حاکمیت و جامعه‌ی ایران هدایت نماید. این دولت در آغاز قرن بیستم نیز موفق شد جنبش مشروطیت‌خواهی را از یک حرکت مردمی آزادی‌خواهانه به حرکتی تورک‌ستیز تبدیل نماید و با مرور زمان رهبری حرکت مشروطیت و کونترول پایتخت دولت تورک قاجار، حتی انجمن ایالتی تبریز را به دست عناصر تورک‌ستیز و فارس‌محور و آریاپرست بسپارد و با بسترسازی و زمینه‌سازی‌هائی این چنینی، بنیان‌های دولت قاجاری را جدا بلرزاند و حاکمیت تاریخی تورک‌ها بر ایران را تضعیف نماید.

دولت بریتانیا که با مانورهای موفق مزبور دست بالا را در سیاست ایران کسب کرده بود، اکنون در واکنش به ظهور تورک‌گرایی مودرن در غرب آزربایجان، به مانورهای سیاسی متعدد دیگری مانند ایجاد و تبلیغ هویت و نام قومی و زبانی «آزری»[10] به منظور زدودن نام و هویت ملی تورک، کودتای سردار سپه، سپس ساقط نمودن سلسله‌ی قاجاری و پایان دادن به حاکمیت تورک‌ها بر ایران در سال ١٩٢٥ و تاسیس سلسله‌ی فارس‌محور پهلوی دست زد (زمزمه‌ی جمهوری‌خواهی و سپس تاسیس سلسله‌ی پهلوی، حتی کل جنبش منحرف شده‌ی مشروطیت در دو دهه‌ی قبل، تدبیر انگلستان برای پایان دادن به نفوذ روسیه و عثمانلی در ایران بود[11]).

١١- در جستجوی نام برای قوم جدید: در آن دوره تورک‌های چپ ایرانی و تورک‌های مشروطه‌طلب فارس‌محور و تورک‌ستیز (ارانی تبریزی، کسروی تبریزی، کاظم‌زاده ایرانشهر تبریزی، تقی‌زاده تبریزی، رضازاده شفق تبریزی، ....)، هنوز خلق تورک ساکن در ایران را تورک و زبانش را تورکی می‌دانستند و صرفا خواهان نابود کردن زبان و هویت تورکی در آزربایجان و ایران بودند. اما دولت بریتانیا، مصمم بود که هویت قومی جدید برای اهالی تورک سه استان آزربایجانی همجوار تورکیه - روسیه (شوروی) را که در دوره‌ی مشروطیت آفریده بود، قبولانده و تثبیت کند. در این راستا مدت‌ها بود که دنبال نامی مناسب‌تر و عامه پسندتری برای قوم جدید «آزربایجانی» می‌گشت. حتی نام «آزرآبادی» از سوی رضاخان بدین منظور پیشنهاد شد[12] (این نام پان‌ایرانیستی را بعدها حکومت ملی آزربایجان – پیشه‌وری هم تبلیغ کرد). اما هیچ‌کدام از این نام‌ها مقبولیت عام نیافت. هویت جعلی و جدیدی که دولت بریتانیا در راستای استراتژی تورک‌ستیزی و تورک‌زدائی خود نهایتا ترجیح ‌داد، «قوم آزری» و «زبان آزری» بود.

١٢-آفرینش قوم و زبان ایرانی آزری: دولت بریتانیا مفهوم قوم و زبان ایرانی آزری را خود ابداع نکرد، بلکه آن را از یک تورک تبریزی تورک‌ستیز، احمد کسرائی - کسروی اخذ نمود. پس از نگارش کتاب «آزری و یا زبان باستان آزربایجان» توسط کسروی به سال ١٩٢٥، دولت بریتانیا فورا به ارزش و قابلیت‌ها و فائده‌ی نام آزری در سیاست استراتژیک تورک‌ستیزی و تورک‌زدائی و مهندسی قومی آن بخش از خلق تورک که در سه استان آزربایجانی ساکن بودند پی برد. «آزری» کسروی را به نام یک هویت قومی ایرانی معاصر، آنتی تز هویت تورکی، و  یک هویت قومی انتقالی که می‌بایست برای تبدیل گام به گام هویت ملی توده‌ی تورک ساکن در سه استان آزربایجانی نخست از تورک به آزری و سپس از آزری به فارس بکار رود تبدیل نمود. (هویت زبانی آزری به عنوان لهجه‌ای از تورکی، در دهه‌های پایانی قرن نوزده توسط فرانسه ایجاد شده بود. اما کسروی آزری را به صورت یک زبان ایرانیک قبل از رایج شدن تورکی در آنجا مطرح کرد، نه یک زبان معاصر و یا نامی برای زبان تورکی رایج در آنجا. یک دهه پیش از آن، عده‌ای از مولفین و محققین عثمانلی هم شروع به کاربرد اصطلاحات تورک آزری و یا آزری برای نامیدن تورک‌های ساکن در ایران و قفقاز و زبان تورکی‌شان کرده بودند. اما مراد آن‌ها از آزری، مطلقا یک قوم و یا زبان ایرانیک نبود).

دولت بریتانیا سریعا به انتشار وسیع و گسترده‌ی نوشته‌ی غیر علمی کسروی در غرب و مراکز سیاسی و آکادمیک جهان پرداخت، آن را نخست در نشریه‌ی انگلیسی (The Times of Mesopotamia) چاپ و سپس توسط انجمن آسیائی پادشاهی لندن (The Royal Asiatic Society) بازنشر نمود و به خود کسروی نیز عضویت انجمن آسیائی پادشاهی لندن را اعطا کرد. به مرور زمان و با مارکتینگ بسیار گسترده و پیوسته، نام و هویت قومی جدید آزری نه تنها جزئی از ترمینولوژی رسمی دولت ایران شد، بلکه در سراسر جهان به ویژه در مراکز سیاسی و آکادمیک غرب به خوبی جا افتاد. این نام‌گذاری و هویت جدید قومی بالاخره از سوی دیگر تورک‌ستیزها و در راس آن‌ها استالینیست‌های رسپوبلیکای آزربایجان؛ دنباله‌روان کومونیست سیاست‌های روسیه - شوروی و برخی نخبه‌گان تورک فاقد شعور ملی (تورک‌های چپ ایرانی، پان‌ایرانیست‌های آزربایجان‌گرا، آزربایجان‌چی‌یان استالینیست) در ایران، و توسط کمالیست‌ها و دیگران در تورکیه نیز رایج شد.

١٢-واکنش روسیه به ظهور تورک‌گرایی: روسیه نیز از ظهور تورک‌گرایی متمایل به عثمانلی - تورکیه در جنوب مرزهای قفقاز بسیار ناخرسند بود، اما به سبب حاکمیت بریتانیا در سیاست داخلی ایران در دوره‌ی مشروطیت و بعد از آن، قابلیت مانور چندانی نداشت. تا آن که در دهه‌ی چهل میلادی و تبعید رضاشاه، میدان برای عملیات وی، این بار تحت نام شوروی باز شد. مقامات روس و ارمنی رژیم شوروی، برای ریشه‌کن کردن هویت ملی تورک و نفوذ تورکیه از مناطق تورک‌نشین قفقاز و شمال غرب ایران، در سال ١٩٣٧ به پروژه‌ی «ملت آزربایجان» و «زبان آزربایجانی» استارت و بدین ترتیب به تورکیه رودست زدند. همان‌گونه که قبلا انگلستان نام آزری کسروی (به معنی یک زبان مرده‌ی ایرانیک قبل از تورکی) را اخذ کرده به آن معنی جدید (آلترناتیو زبان تورکی و ملت تورک معاصر در سه استان آزربایجانی) داده بود، استالین نیز نام آزربایجانی ایجاد شده در دوره‌ی مشروطیت توسط انگلستان (به معنی قومی از ملت ایران با زبان ملی فارسی) را اخذ و به آن معنی جدید (ملتی غیر تورک بر اساس مولفه‌های قفقازی) داد.

١٣-تشکیل فرقه‌ی دموکرات آزربایجان: مهم‌ترین تدبیر دولت روسیه‌ی شوروی برای خارج کردن شمال غرب تورک ایران از حیطه‌ی نفوذ نظامی - سیاسی و فرهنگی تورکیه، خشک نمودن نهال تورک‌گرایی در آنجا و داخل نمودن آن به حوزه‌ی نفوذ خود، تشکیل فرقه‌ی دموکرات آزربایجان بود (مشابه تشکیل انجمن‌های آزربایجان در دوره‌ی مشروطیت با هدایت انگلستان). فرقه‌ی دموکرات آزربایجان که روسیه‌ی استالینی تاسیس کرد دارای سه لایه‌ی رهبری فوقانی مقامات روسیه (استالین، میکویان)، لایه‌ی میانی مقامات رسپوبلیکای آزربایجان (باقیروف) و لایه‌ی پائینی مقامات ایرانی (پیشه‌وری، جاوید، ...) بود. رهبران فوقانی استالین و میکویان مخترعین هویت ملی جدید و ضد تورک آزربایجانی؛ و رهبر میانی باقیروف به عنوان یک استالینیست، مدافع هویت ملی آزربایجانی بود.

رهبران ایرانی فرقه‌ی دموکرات آزربایجان هیچ کدام معتقد به هویت ملی تورک نبودند و هیچ‌گونه سابقه‌ی فعالیت سیاسی به عنوان تورک و در تشکیلات معتقد به ملت تورک در دوره‌ی مشروطیت و سال‌های جنگ جهانی اول - چه چپ، چه راست، چه اسلامی - نداشتند (فعالین تورک‌گرای دوره‌ی مشروطیت و سال‌های جنگ جهانی اول مخصوصا در غرب آزربایجان، حتی مساواتیان قفقاز و در راس آن‌ها رسول‌زاده، به سبب آشکار بودن ماهیت روسی این حرکت و حمایت و مسلح کردن ارمنیان و آسوریان و کوردها توسط حکومت ملی آزربایجان، از آن حمایت ننمودند و بدان نپیوستند). رهبران ایرانی فرقه‌ی دموکرات آزربایجان همه از تورک‌های چپ ایرانی، آزربایجان‌گرایان ایرانی دوره‌ی مشروطیت و دموکرات‌های آزربایجانی دوره‌ی آزادی ‌ستان، و معتقد به هویت ملی ایرانی، حتی برخی مانند پیشه‌وری دارای تمایلات باستان‌گرایانه و فعالیت‌های سیاسی ضد تورک و بعضی مانند جهانشاهلو و ... از پان‌ایرانیست‌های بعدی بودند (تقدیم و تبلیغ ستارخان و خیابانی و حیدر عمواغلو و ارانی و ... از سوی حکومت ملی آزربایجان و شخص پیشه‌وری، دقیقا بدین سبب است که این اشخاص همه فاقد شعور ملی تورک؛ اغلب معتقد به ملت ایران و وطن ایران و علنا ضد تورک و ارمنی‌پرست و ... بودند).

صدر فرقه‌ی دموکرات پیشه‌وری سابقه‌ی فعالیت‌های سیاسی متعدد ضد تورک و ارمنی‌گرایانه (بر علیه تورک‌گرایان سال‌های جنگ جهانی اول در ایران، در نشریه‌ی آزربایجان جزء لاینفک ایران، در جنگ بر علیه دولت مساوات در صف اشغال‌گران بولشویک - داشناک، پیروی از آوتیس میکائیلیان سلطان‌زاده در فرقه‌ی کومونیست ایران، مخالفت با مطرح شدن مساله‌ی ملی در کونگره‌ی نخست این فرقه، مخالفت با رسمی شدن زبان تورکی، مخالفت با فدرالیسم ملی - زبانی، ....) داشت. این ثابت قدمی در تورک‌ستیزی و تورکیه‌ستیزی از مهم‌ترین دلائل انتخاب پیشه‌وری به صدارت فرقه‌ی دموکرات آزربایجان از سوی دولت شوروی بود (دو شخص دیگر که قبل از پیشه‌وری، رهبری فرقه‌ی دموکرات آزربایجان از سوی مقامات شوروی بدان‌ها پیشنهاد شد، «ابوالقاسم موسوی تبریزی» و «یوسف افتخاری اردبیلی» هم افرادی تورک‌ستیز بودند که مانند پیشه‌وری در صف داشناک‌ها و بولشویک‌ها با جمهوری خلق آزربایجان جنگیده و در ساقط نمودن آن و اشغال آزربایجان قفقاز توسط روس‌ها و ارمنی‌ها اشتراک فعال داشتند. اما به دلیل اینکه – بر خلاف پیشه‌وری - به قدر کافی تابع اوامر و سیاست‌های روسیه نبودند، حذف گردید).

فرقه‌ی دموکرات آزربایجان و سپس حکومت ملی آزربایجان با جان و دل به تبلیغ هویت‌های ملی و زبانی جعلی مانند خلق آزربایجان، زبان آزربایجانی، آزری، آزر اوغلو، آزرستان، آزر ائلی، و .... همه به منظور ریشه‌کن کردن هویت ملی تورکی دست زد. کاربرد این هویت‌های جعلی و استعماری توسط حکومت ملی آزربایجان، روند انکار و امحاء هویت ملی تورک در ایران که توسط دولت پهلوی اجرا می‌شد را تقویت کرد و بدان شتاب داد. و همان‌گونه که دولت شوروی در نظر داشت، دومین ضربه‌ی تاریخی را – بعد از آفرینش هویت قومی آزربایجانی در دوره‌ی مشروطیت توسط انگلستان - به تشکل هویت ملی تورک و «مای مشترک تورک» در میان توده‌ی تورک پراکنده در ایران وارد آورده، آن را نزدیک به ٧٠ سال بلوک کرده به تاخیر انداخت.

١٤-حزب توده‌ی ایران: حزب توده‌ی ایران حزب که اولین صدر آن سلیمان اسکندری و بسیاری از رهبران و اعضای بعدی آن تورک بودند؛ وارث فرقه‌ی عدالت، فرقه‌ی سوسیالیست ایران، فرقه‌ی کومونیست ایران، ... است. این حزب در مناسبت با ملت تورک ساکن در ایران، هویت ملی تورک، وطن تورک و زبان تورکی او، منکر همه‌ی این‌ها بوده، مدافع مهندسی‌های قومی استعماری انگلیسی - روسی، و مفاهیمی چون آزربایجانی و زبان آزری و ...  ایجاد شده توسط انگلستان در دوره‌ی مشروطیت و اوائل دوره‌ی پهلوی، به علاوه خلق آزربایجان ساخته‌ی دولت شوروی - استالین است، و بنابراین در تاریخ تورک یک جریان و تشکیلات خائن شمرده می‌شود.

در ایران یک توده از اوغوزهای غربی با نام ملی تورک زندگی می‌کند. زبان این توده تورکی نام دارد. این توده‌ی تورک، در شمال غرب ایران دارای یک سرزمین به پیوسته که وطن اوست می‌باشد که نیمی از آن داخل جوغرافیای آزربایجان و نیم دیگر آن در خارج آن (داخل در جوغرافیای عراق عجم) است.

حزب توده‌ی ایران، دیگر جریانات چپ ایرانی، تورک‌های چپ ایرانی؛ و آزربایجان‌گرایان استالینیست و پان‌ایرانیست (علی.اصغ.، سیر.مدد.، علی.قره.، محم.آزا.، یدا.کنع.، احم.اوب.،  ...) با دفاع از مفاهیمی چون خلق آزربایجان و زبان آزری:

- منکر وجود ملتی بنام تورک در ایران می‌شوند،

- همه‌ی توده‌ی تورک اوغوز غربی پراکنده در ایران را یک ملت واحد نمی‌شمارند، و یگانه‌گی ملی توده‌ی تورک اوغوز غربی ساکن در ایران را منکر شده آن را تکه پارچه می‌کنند.

- همه‌ی منطقه‌ی تورک‌نشین در شمال غرب ایران را وطن وی نمی‌دانند، و یک‌پارچه‌گی سرزمین تورک‌نشین در شمال غرب ایران را منکر شده آن را تکه پارچه می‌کنند.

آنچه کیانوری به اختصار در پاسخ خود به عنوان مواضع حزب توده‌ی ایران و شعبه‌ی ایالتی‌اش فرقه‌ی دموکرات آزربایجان بیان کرده، دفاع از مهندسی قومی استعماری و نژادپرستانه و نسل‌کشی ملی تورک توسط روسیه و بریتانیا در یک صد و بیست سال اخیر است: انکار وجود ملت تورک، انکار وجود زبان تورکی، انکار وجود وطن تورک، و تکه پارچه کردن ملت تورک و وطن او.


[1] لینک دانلود: پرسش و پاسخ، نورالدین کیانوری، سال‌های 1358 - 1359 – 1360 – 1361

https://www.iran-archive.com/start/125

[2] بر خلاف تبلیغات آزربایجان‌گرایان استالینیست، بیان این مطلب که منطقه‌ی ملی تورک در شمال غرب ایران واقع است، بدین معنی نیست که این منطقه «شمال غرب ایران» نام دارد و یا نمی‌تواند دارای دولت ملی فدرال خود و یا مستقل از ایران شود. چنانچه بیان این واقعیت که منطقه‌ی ملی بلوچ در جنوب شرق ایران قرار دارد، به معنی اینکه منطقه‌ی ملی بلوچ، «جنوب شرق ایران» نام دارد و یا نمی‌تواند دارای دولت ملی فدرال خود و یا مستقل از ایران شود نیست. نام منطقه‌ی ملی بلوچ در جنوب شرقی ایران، بلوچستان است. اما منطقه‌ی ملی تورک که در شمال غرب ایران قرار دارد و نیمی از آن داخل در جوغرافیای آزربایجان و نیم دیگر آن داخل در جوغرافیای عراق عجم است، به سبب نبود شعور وطنی تورک (معرفت وطنیه) در میان آزربایجان‌گرایان، تاکنون دارای نام ویژه‌ی ملی خود نبود. اکنون مدت‌هاست که این مشکل با پیشنهاد نام «تورک‌ایلی» برای نامیدن آن، برای همیشه حل شده است.

برای حدود و ثغور منطقه‌ی ملی تورک واقع در شمال غرب ایران نگاه کنید به:

مناطق ملی در ایران؛ و منطقه‌ی ملی و یا اتنودموگرافیک تورک در شمال غرب آن

http://sozumuz1.blogspot.com/2018/01/blog-post_19.html

نام و ترکیب تورک‌ایلی

http://sozumuz1.blogspot.com/2018/01/blog-post_25.html

[3] برای حدود و قلمروی ایالت آزربایجان و اینکه ایالت آزربایجان صرفا نیمی از منطقه‌ی ملی تورک در شمال غرب ایران و یا وطن تورک را شامل می‌شد، نگاه کنید به:

شهرها و تقسیمات دولتی آذربایجان در اواخر دوره قاجار براساس آرشیوهای دولتی عثمانی – دکتر توحید ملک زاده

http://azenglishnews.com/guney/شهرها-و-تقسیمات-دولتی/

[4] قانون تشکیل ایالات و ولایات مشروطه و تجزیه‌ی منطقه‌ی ملی تورک

http://sozumuz1.blogspot.com/2017/01/blog-post_24.html

[5] دو دولت استعماری روسیه و بریتانیا از اواخر قرن هیجده مواضع ضد تورک اخذ کرده و تصمیم به زدودن عنصر تورک از معادلات سیاسی و دموگرافیک و حاکمیت ایران گرفته بودند. در پایان قرن ١٨ امپراتوریچه‌ی روسیه کاترین دوم مذاکراتی را با علی مرادخان زند به منظور تاسیس دولتی خالص از فارس‌ها در ایران آغاز کرد. علی مرادخان زند نیز در مقابل، داوطلبانه پیشنهاد اشغال و ضمیمه کردن اراضی شمال ارس توسط روسیه را به نماینده‌گان کاترین دوم داد. در دوره‌ی سلطنت فتح‌علی‌شاه قاجار هم‌زمان با تعرض روسیه‌ی تزاری برای الحاق مناطق شمالی قفقاز جنوبی، دولت بریتانیا نیز پس از یک دوره‌ی کوتاه تردد، به تاسی و تقلید از روسیه‌ی تزاری، تصمیم به اتحاد با عنصر قومی فارس و تقویت آن در ایران و اعمال سیاست تورک‌ستیزی و تورک‌زدائی از صحنه‌ی این کشور گرفت.

نگاه کنید به آزریسم و دولت بریتانیا

http://sozumuz1.blogspot.com/2015/12/blog-post_27.html

[6] روایت محمود محمود از "اختلاف تورک و فارس" و حمایت انگلستان از فارس‌ها در مقابل تورک‌ها در دوره‌ی قاجاری

http://sozumuz1.blogspot.com/2015/12/blog-post_25.html

[7] در اسناد «انجمن آزربایجان» کلمه‌ای در باره‌ی «ملت تورک» و «وطن تورک» (تورک‌ایلی- آزربایجان اتنیک) نیست؛ همه جا سخن از «ملت با حمیت و با غیرت ایران»، «وطن عزیز ایران»، «خون ایرانی» و «غیرت و معرفت ایرانیت»، «تاریخ چند هزار ساله‌ی ملت ایران»، و .... است.

نگاه کنید به: مغلوبیتمان در انقلاب مشروطه‌ی ایران و خبطمان در انجمن آزربایجان

http://sozumuz1.blogspot.com/2017/12/blog-post_19.html

[8] نحله‌ها‌ی فکری مخدوش و هویت‌های ملی معیوب

http://sozumuz1.blogspot.com/2018/02/blog-post_42.html

[9]  مئهران بهارلی: عملیات عفرین و خوی خیانت‌پیشه‌گی - تروریست‌پروری تورک چپ ایرانی و آزربایجان‌گرایان پان‌ایرانیست

http://www.tribun.one/teori-menu/teori/2761-2018-02-23-11-42-48

[10] آزریسم و دولت بریتانیا

http://sozumuz1.blogspot.com/2015/12/blog-post_27.html

[11] «قهرمان میرزا سالور» (عین‌السلطنه) در خاطرات خود در همان ایام می‌گوید: «پنجه‌ای قوی و معامله‌ی بزرگی در ایران کار می‌کند که از عاقبت آن باید ترسید. [انگلستان] همان قسم که مشروطه را برپا کرد، امروز جمهوری را برپا می‌کند. منتهی در مشروطه چون مردم خیلی دور از اوضاع بودند، به سفارت خود برد و حمایت علنی کرد. اما امروز وضعیت طور دیگر [است و] اقتضاء می‌کند که محرمانه و با دست خود ایرانی باشد. .... انگلیسی‌ها مدت‌هاست وزراء شاه و رجال ایران را سنجیده‌اند و هیچ یک را مثل پهلوان حاضر [رضاخان] بازی‌گر قابل ندیده‌اند. ....انگلیسی‌ها به توسط رضاخان که آکتور بسیار خوبی برایشان بود شروع به عملیات کردند. نرم نرم و بی‌صدا ... و خوب که کارهای درخشنده از وی سرزد و شاه را طرد کردند، شروع به نغمه‌ی جمهوری شد. این کارها را دست قوی‌پنجه و توانا[ی انگلستان] می‌کند نه سردار سپه... ... سردار سپه به ریاست جمهوری موقتی ابداً مایل نیست، جز آن که دائمی باشد و پس از چندی روی [بر] تخت مرمر جلوس، سکه و خطبه به نامش زده و گفته شود ... هیچ فرق برای ایرانی نمی‌کند قاجاری سرسخت باشد یا قزاقی. بنازم به قدرت و تدابیر دولت بریتانیا… کسی که نه صاحب ایل و قبیله بود، نه صاحب مقام و رتبه، نه دارای سابقه‌ی خدمات بزرگی… چیزی که هست این آدم هویت و ایام زنده‌گی خود را نمی‌تواند نسبت به مردم تهران پوشیده دارد. همین طول دادن تاج‌گذاری هم پولیتیک انگلستان است. درجه به درجه او را بالا برده‌اند.» (قهرمان ‌میرزا سالور، خاطرات عین‌السلطنه، ج 8، به‌ کوشش ایرج افشار و مسعود سالور، چاپ اول، تهران، اساطیر، 1379)

از خیانت‌های آزربایجان‌گرایان مشروطه‌طلب و دموکرات‌های آزربایجان: برآمدن رضاشاه

https://sozumuz1.blogspot.com/2017/12/blog-post_12.html

[12] والیان آذربایجان صص 17، 16، به نقل از روزنامه‌ی ستاره ایران شماره 120 خرداد 1304 ش

No comments:

Post a Comment