Saturday, July 24, 2021

سکتاریسم [آزربایجانی]: با خودی که ‌از آن او نیست، فریفته‌ی اسطوره‌های ساخته‌ی دشمنان، عمل‌گرای بدون پشتوانه‌ی‌ تفکر، و عامل انحراف از هدف یکتای ملت شونده‌گی مردم تورک

 حامد تالپران، قروه، تورک‌ایلی: 

سکتاریسم آزربایجانی، با خودی که ‌از آنِ او نیست، فریفته‌یِ اسطوره‌هایِ ساخته‌یِ دشمنان، عمل‌گرایِ بدونِ پشتوانه‌یِ‌ تفکّر، و عاملِ انحراف از هدفِ یکتایِ ملت‌شونده‌گیِ مردم تورک


Hamed Talperan

10 March 2017


حامد تالپران. از دهستان تورک دلبران (تالپیران)، بخش مرکزی شهرستان قوروه-تورک‌ایلی (قرار داده شده در استان فعلی کوردستان)


-مردم تورک باید نگرشی نوین از خود و آنچه ‌از خود برداشت می‌کنند، بدست آورند. چرا که ‌اگر برداشتمان از خویش و خویشاوندان درست بود، تا به‌ حال بدان چه‌ که‌ آرزویش را داریم و یا اقلا فکر می‌کنیم داریم دست یازیده ‌بودیم.

-بسیاری از هویت‌طلبان تورک [آزربایجان‌گرا] متوقف در مفاهیم «آنچه‌ شده‌اند» هستند، مفاهیمی که‌ بسیاری از آن‌ها شکل گرفته‌ی فضای فکری مسموم دوران پس از صفوی است که‌ روند تاریخی‌اش در بیشتر مواقع در خارج از ذهن تورک‌ها و در مواقعی بر ضد آن‌ها مدیریت شده‌ است.

-مفاهیم و تعریفی که ‌برخی نخبه‌گان تورک [آزربایجان‌گرا] آن‌ها را جزء هویت مردم تورک می‌دانند مفاهیمی است که ‌در تضاد نسبی با اهداف عقلی و منطقی هویت‌طلبی [تورک] است و می‌تواند اساس و پایه‌ی بسیاری از افتراق‌هایی باشد که ‌در آینده‌ای حساس با شرایط کاملا متفاوت نسبت به‌ امروز گریبان مردم تورک را بگیرد و بسیاری از فرصت‌ها را به‌ تهدید بدل کند.

-فرقه‌گرایی یا سکتاریسم نهفته ‌در افکار این شاخه ‌از هویت‌طلبان تورک [آزربایجان‌گرا] موجب شده ‌تا عناوین متعدد و گاها تعجب‌آوری به‌ هویت یک‌تای تورکی نسبت داده‌ شود، که‌ نتیجه‌ای غیر از ایجاد یک هویت مصنوعی و غیر کار‌آمد و ناآگاهانه ‌[آزربایجانی] که‌ در اغلب موارد بر آورنده‌ی انتظارات دیگران است [ندارد].

-فعالیت‌های هویت‌طلبی در میان تورک‌ها بدون گرایش به ‌هم‌بسته‌گی با دیگر تورک‌ها بویژه‌ تورک‌ها در آناتولی، قفقاز و بالکان در فضای فکری فرهیخته‌گی و نخبه‌گی هیچ معنایی ندارد.

--------

حفظ اتحادهای طبیعی حاصل از هم‌زبانی - هم‌زبانی با تمام جنبه‌های روحی، عقلی، احساسی، شخصیتی و تاریخی‌اش - هدف والای هویت‌طلبی غیر احساسی با نگاه‌ عقلی و آگاهی نقادانه ‌است. در غیر این صورت، فرد هویت‌طلب موجودی بی اختیار و کنش‌پذیری محض است که ‌فریفته‌ی اسطوره‌های ساخته‌ی‌ ‌دشمنانش است، که ‌این اسطوره‌ها در اغلب موارد بر ضد خود او عمل می‌کند.

خوش‌خیالی است اگر فکر کنیم دوران آنارشی‌های دور و دراز فرا رسیده ‌و دوران دیدگاه‌های انترناسیونالیستی و جهان‌وطن‌بینی، نفی مرزها و دولت‌هاست. البته ‌دوران ناسیونالیسم خاک‌پرست، فاشیست و نژادپرست و متوهم و متوقف در گذشته‌ نیز نیست که ‌بیش‌تر به ‌گهواره‌ی‌ دوستی کودکی شبیه ‌است که ‌دنیایی غیر از آن ندارد. بلکه‌ دوران شکل‌گیری ناسیونالیسم‌های عقلی و تعیین مرزهای اتحاد طبیعی است. با تعیین مرزهای واقعی و در فضای تعامل حقیقی جامعه‌ی ‌جهانی [باید] به‌ عرصه‌ی ‌لاجرم جهانی شدن پای گذارد. اگر مردمانی مفهوم این دوران را درک نکنند، این دوران برای آن‌ها به ‌پایان رسیده، ‌در نتیجه ‌در دنیایی که ‌هیچ اختیاری از خود ندارند، خود نیز به ‌پایان می‌رسند و فضای کنش‌گری را برای مردمی که‌ مقتضیات را درک کرده ‌و دوران را با موفقیت پشت سر می‌گذارند خالی می‌کنند. قطعا منظور پایان فیزیکی نیست. بلکه ‌پایان فرهنگی با تمام مولفه‌هایش به ویژه‌ زبان منظور است.

امروزه به‌ نظر می‌آید جامعه‌ی تورک از فریفته‌گی اسطوره‌های پان‌فارسیستی ساخته‌ی ‌دشمنانش گذر کرده ‌است. آن گونه‌ فریفته‌گی که‌ «فریره» ‌این گونه توصیفش می‌کند: «متاسفانه، آن چه‌ که‌ کم و بیش در جهانی اتفاق می‌افتد که ‌به‌ دنیاهای گوناگون تقسیم شده، این است که ‌انسان معمولی، لهیده ‌و خوارشده ‌به ‌تماشاگری بدل شده‌ که با اسطوره‌های خلق شده ‌از سوی نیروهای اجتماعی قدرت‌مند، فریفته ‌میشود. این اسطوره‌ها در برابر او قرار میگیرند و او را به ‌تباهی و نیستی می‌کشانند. انسانی که ‌به ‌شکل فاجعه‌انگیزی به ‌وحشت افتاده، از رابطه‌های منطقی هراس داشته‌ و حتی به ‌امکان موجودیت خود به‌ دیده‌ی ‌شک می‌نگرد».

اما نباید فراموش کرد که فقط کوروش و داریوش و هخامنش و داستان[های] شاه‌نامه‌ای اسطوره‌هایی نیستند که‌ در ضدیت هویت تورکی عمل می‌کنند. بلکه‌ ممکن است مقدسات و اسطوره‌هایی هم باشند که‌ ظاهرا از آن ما بوده، ‌اما کاملا بر ضد هویت ما عمل کرده ‌و می‌کنند. چرا که ‌امکان دارد درست در دورانی که ‌ما و یا کسانی از ما، می‌شود گفت هیچ دستی در شکل‌گیری عناصر تعریفی قومی و ملی معاصر خود نداشته‌ایم و نداشته‌اند، بسیاری از این عناصر ملی [ایرانی، آزربایجانی] و مذهبی [شیعی] ما نیز بر علیه‌ خودمان تعریف شده، عمل کرده ‌و می‌کنند .

برای پی بردن به ‌اهمیت آنچه‌ که‌ از خود در ذهن می‌سازیم و تعریفی که‌ از خود ارائه‌ می‌دهیم، گریزی می‌زنیم به‌ مسئله‌ی «‌هویت‌طلبی ملی کورد» که‌ انصافا باید گفت نمونه‌ی موفق عصر ارتباطات و دوران ماست. مشاهده‌ می‌شود هویتی غیر از «هویت [همه‌شمول] کوردی» در صحنه‌ی کنش‌گری ناسیونالیستی‌شان وجود ندارد. این در حالی است که ‌زبان‌های جدا و متفاوت سوران و کرمانج و لک و .... نتوانسته‌ تعریفی، حتی زیرمجموعه‌ای [متغایر] برای این هویت ایجاد کند؛ [برعکس، تفاوت] فاحش بین این زبان‌ها را نادیده‌ گرفته‌ و به‌ حد تفاوت لهجه‌ای ‌تنزل داده ‌است. در حالی که ‌این زبان‌ها نه‌ تنها از لحاظ لغوی و آواشناسی تفاوت‌های زیادی باهم دارند، بلکه‌ از لحاظ دستوری، نظیر پرداختن نوعی گذشته‌ی ‌افعال متعدی و صورت‌هایی نظیر صرف گذشته‌ی مطلق افعال متعدی و وجود عنصر ریشه‌ای (در افعال مجهول) در زبان «اردلانی» و «کلهر» (که ‌در سایر زبان‌ها [موسوم به‌ کوردی] وجود ندارد) نیز باهم تفاوت دارند.

با پای‌فشاری به‌ هویت یک‌تای  کوردی و در نتیجه ‌منطقه‌ای شدن مسئله‌ی ‌کورد، کوردها [حتی] توانسته‌اند دو گروه‌ قومی با زبان‌های کاملا متفاوت با ریشه ‌و منشاء جدا مانند «گوران» (ماچو) و «زازا» (دیمیلی) را نیز در چارچوب هویت کوردی جای دهند که‌ حتی شمارش اعداد در این زبان‌ها شباهت چندانی به ‌زبان‌های کوردی ندارد.


زازایی

سورانی         

فارسی

ژو

یَک

یِک

هیره

سه

سه

مای

دایک

مادر

وای

خوشک

خواهر

ددکینا

میمکه‌زا

دختر عمه

لینگ

قل

پا

تیژی

خور

آفتاب

زینجی

لوت

[بینی]

بعید می‌دانم هیچ کرمانجی بدون آشنایی با زبان گوران (ماشو) معنی عبارت «یره‌سّه‌و یریس و یره» را بداند.

بدیهی است جمعیت موسوم به‌ کورد همه‌گی در یک نقطه‌ یا منطقه‌ی ‌جوغرافیایی زنده‌گی نکرده‌ و نمی‌کنند. این جمعیت در شهرها و کوه‌ها و حاشیه‌ی رودهای مختلف و حتی مناطقی که ‌اسامی و نام‌های تاریخی نیز داشته ‌و دارند زنده‌گی کرده‌اند که‌ در مواردی مانند منطقه‌ی اردلان، بابان و....  حائز اهمیت تاریخی و سیاسی [جداگانه] نیز بوده‌اند. هیچ کدام از این تفاوت‌ها باعث نشده‌ تا هویتی غیر از هویت کوردی در صحنه‌ی سیاسی و اجتماعی و رسانه‌ای سر بر آورد و عامل افتراق شود .

در صحنه‌ی‌ عمل آنچه‌ تعجب‌آور است وجود احزاب سیاسی و گروه‌های مسلح با ایدئولوژی‌های مختلف، وجود حکومت اقلیم شمال عراق در فضای فعالیت سیاسی رسمیت یافته ‌با سه‌ جریان مسلط در مناطق مشخص، با زمینه‌ی ‌زبانی و قومی و مذهبی [متباین]، نتوانسته ‌است اندکی هویت ثابت و همه‌شمول کوردی را تحت شعاع قرار دهد. سه ‌جریان عبارتند از:

جریان بارزانی (حزب دموکرات کردستان): با زبان کرمانجی و برخواسته ‌از طریقت خانقاهی نقش‌بندی که‌ خود [بارزانی‌ها] از شیخ‌زاده‌های این طریقت هستند، با نیروی مسلح پیشمرگه ‌و دستگاه ‌اطلاعاتی به‌ نام پاراستن.

جریان طالبانی (اتحاد میهنی): در سلیمانیه ‌با زبان سورانی و برخواسته ‌از طریقت خانقاهی قادریه‌ که‌ خود طالبانی از شیخ‌زاده‌های این طریقت بود، با نیروی مسلح مشخص و دستگاه‌ا طلاعاتی به ‌نام زانیاری.

جریان اسلام گرا (یکگرتو): که‌ در مرز ایران و عراق در منطقه‌ی کوچکی تسلط سیاسی دارد.

تصور این همه ‌زمینه‌ی تفرقه ‌در میان مردمی که ‌نخبه‌گانش ظرف زمان را درک نکرده ‌و در اکنونی ابدی غرق شده‌اند و از گذشته‌ی خود اطلاع منطقی ندارند و در مورد آینده‌ مات و خیره‌اند، عقل از سر  [می‌پراند]  ...   

مردمی که ‌در کم‌ترین زمینه ‌گرایش زیادی به ‌تفرقه ‌دارد، جامعه‌ای بالغ نیست و توان در دست گرفتن مدیریت خود را ندارد. «فریره»‌ فرقه‌گرایی یا سکتاریسم و سکتاریست را این گونه ‌توصیف می‌کند: «فرقه‌گرایی یا سکتاریسم به ‌طور عمده‌ موضعی احساسی و غیر انتقادی است. این یک موضع ارتجاعی، حال چه ‌از سوی یک دست راستی (که‌ من او را سکتاریست مادرزاد می‌دانم) اتخاذ شود و یا از طرف یک دست چپی. شخص سکتاریست آفریننده‌ی ‌چیزی نیست، چرا که‌ نمی‌تواند عشق بورزد. با محترم نشمردن انتخاب دیگران، او تلاش در تحمیل انتخاب خود به ‌دیگران دارد. اینجاست که‌ تعلق خاطر فرد سکتاریست به‌ عمل‌گرایی نهفته ‌است. عمل بدون پشتوانه‌ی تفکر. همین جاست که ‌میل شدید او به ‌شعارگویی آشکار می‌شود، چرا که ‌همواره‌ در سطح اسطوره ‌و نیمه‌حقیقت باقی می‌ماند و صفت ارزش مطلق را به‌ نسبی محض نسبت می‌دهد».

چه‌ بسا دلیل ذهنی غیر عملی بودن هویت‌طلبی تورک‌ها [آزربایجان‌گرایان] را در این عبارات جست‌وجو کرد. فراموش نکنیم که ‌بسیاری از توجیهات شبه‌منطقی و علم‌واره‌ی منقوش در ذهن آدمیان، پوششی غیر واقعی بر احساساتی هستند که‌ حقیقی‌ترند و عامل اصلی هدایت افراد به ‌سوی اهداف مختلف هستند. در اصل، این احساس‌ها خمیرمایه‌ی بسیاری از فلسفه‌بافی‌ها و نظریه‌پردازی‌هایی است که‌ ممکن است در ذهن هر نخبه ‌و فرهیخته‌ای عمل کند. 

از کجا معلوم بسیاری از نخبه‌گان تورک [آزربایجان‌گرا] هنوز هم کاملا از فریفته‌گی اسطوره‌های ساخته‌ی ‌دشمنانش رهایی نیافته‌اند؛ و در ضمیر ناخودآگاه‌شان هنوز هم حقارت نهادینه‌شده ‌به وسیله‌ی نیروی اسطوره‌های دشمن‌ساخته، تبلیغات سازمان‌یافته‌ و ایدئولوژیکی را حس می‌کنند و «به ‌تدریج بی آنکه ‌از زیانی که ‌متوجه ‌آن‌هاست آگاه‌ باشند، توانایی گزینش خود را از دست داده ‌و از مدار تصمیم‌گیری خارج شده‌ باشند» (فریره).

اگر واژه‌ی انسان را در بسیاری از نوشته‌های بزرگان به‌ عنوان انسان نمونه‌ و فرهیخته‌ مستعار کنیم، از عبارات زیر به ‌واقعیت تلخی پی می‌بریم که «‌اریک فروم» این گونه‌ بازگو کننده‌ی آن است: «انسان از قید نیروهای خارجی که ‌بازدارنده‌ی ‌او از عمل و تفکر بدان گونه‌ که ‌در خور اوست، آزاد شده ‌است. او آزاد است تا بنا به‌ خواست خود عمل کند، اگر بداند چه‌ می‌خواهد، چه ‌می‌اندیشد و چه‌ حس می‌کند. اما او نمی‌داند. او با نیروهای بی هویت هماهنگ شده‌ و با خودی که ‌از آن او نیست، سازگار می‌شود. هرچه ‌بیش‌تر این کار را انجام می‌دهد، بیشتر احساس ناتوانی کرده ‌و خود را بیشتر ناچار از هماهنگی می‌بیند. علی رغم پوشش ظاهری خوش‌بینی و ابتکار، انسان جدید با احساس ژرفی از ناتوانی چنان تسخیر شده‌ که‌ وادار شده‌ تا به ‌روی‌دادهایی که‌ پیش روی اوست خیره‌ بماند، آن چنان که ‌گویی فلج گشته ‌است».

با توجه ‌به ‌آنچه‌ که ‌در گذشته ‌به‌ وقوع پیوسته، مطمئنا مردم تورک باید نگرشی نوین از خود و آنچه ‌از خود برداشت می‌کنند، بدست آورند. چرا که ‌اگر برداشتمان از خویش و خویشاوندان درست بود، تا به‌ حال بدان چه‌ که‌ آرزویش را داریم و یا اقلا فکر می‌کنیم داریم دست یازیده ‌بودیم.

بسیاری از آنچه ‌که‌ ما تورک‌ها را آگاهانه‌ یا ناخود آگاه‌ متفرق کرده‌، همان اعتقاداتی هستند که ‌منشاء اغلب آن‌ها تشکیلات ملی و مذهبی است که ‌تورک‌ها کم‌ترین عضویت را در آن داشته‌اند.

اگر بخواهیم جوهره‌ی روند موفق ملت‌سازی فارسی - ایرانی را بشناسیم، باید در نظر داشته ‌باشیم که ‌نخبه‌گان سکولار و لیبرال فارس مانند فروغی و قوام و....  آن زمان که ‌رضا پالانی بی‌سواد، بی فکر، لات وافوری و فحاش را به ‌کولونل پسیان تحصیل‌کرده، اقتصادفهم، استراتژیست نظامی و آشنا به ‌چند زبان اوروپایی و موسیقی ترجیح دادند، تمام اصول لیبرالیسم و شایسته‌سالاری را کنار گذاشتند. همان اصولی که ‌محمدعلی فروغی در کتاب‌هایش بهتر از هر کسی تبیین کننده‌ی آن‌هاست. انقلابیون مذهبی فارس [هم] از جمله ‌هاشمی و حبیبی و احمدی نژاد و .... آن موقع که ‌به‌ داشناک‌ها کومک مالی، نظامی، استراتژیکی کردند تا شیعه‌ی دوازده ‌امامی قتل و عام شود، تمام اصول اسلامیت و تشیع را کنار گذاشتند. همان اسلامیت و تشیعی که ‌فارس‌ها چه در قوم و چه‌ در نجف تا حدود زیادی فضای فکری‌اش را در اختیار دارند.

پراگماتیسم، اساس و جوهره‌ی روند ملت‌سازی فارسی است. همان عنصری که‌ در فعالیت‌های هویت‌طلبی تورک بسیار کم‌اثر است. کم نیستند نخبه‌گان و روشن‌فکران تورک که‌ خود را محدود به‌ بسیاری از تعارفات فرهیخته‌گی می‌کنند که ‌از سوی مقابل فقط دست‌آویزی است برای کونترول شرایطی که‌ هویت‌طلبان پدیدآورنده‌گان آن هستند. و چه ‌بسیارند مذهبیون که ‌خلسه‌ی ‌آداب دینی، سرگرم شدن به ‌ایام‌های ساخته‌گی و نوستالژی‌های دوران کودکی و آینده‌ای کونترول نشده‌ که‌ دورنمایی غیر از فروهر ندارد را به ‌آینده‌ی درخشان ملت مسلمان تورک ترجیح می‌دهند .

هویت‌طلبی تورکی از خود چه‌ می‌خواهد و به‌ سوی کدام هدف باید پراگماتیست باشد تا همه‌ی ‌اصول به ‌اقتضاءات زمانی و مکانی تبدیل شود، تا اعتقاداتش دست‌آویز کونترول شونده‌گی و کنش‌پذیر شدنش نباشد؟ نگرشی که ‌ما نسبت به‌ تاریخ وقایع سیاسی و آنچه‌ که‌ بر ما گذشته، قهرمانان و اسطوره‌ها، عناوین جوغرافیایی، فرقه‌های شگل گرفته، جنگ‌ها و وقایع فرهنگی [داریم]، خود می‌تواند عامل انحراف از هدف یک‌تای ملت‌شونده‌گی ما بوده‌ و باشد. اگر واقع‌بین باشیم خواهیم پذیرفت هر مفهومی که‌ در ذهن نخبه‌گان تورک [ایران‌گرا و آزربایجان‌گرا] شکل گرفته، در برهه‌ی قبل از مشروطیت، بعد از آن و تا به ‌امروز، نتوانسته ‌ما را به ‌ارزش‌های دوران رهنمون کند و حتی از دست‌یابی بدان‌ها جلوگیری کرده‌ است.

هویت‌طلب تورک [آزربایجان‌گرا] همواره‌ در مورد آنچه‌ که‌ بوده‌ و هست، کم‌تر دچار سردر گمی است، اما به‌ نظر می‌آید سردر گم آنچه ‌که ‌می‌خواهد بشود است. این که ‌ما بخواهیم چه ‌بشویم بسیار مهم‌تر از آنچه ‌بوده‌ایم است و مهم‌تر از همه‌ چیزی است که‌ ما تلاش کرده‌ و می‌کنیم بشویم. «بشر نه ‌فقط آن مفهومی است که ‌از خود در ذهن دارد، بلکه‌ همان است که ‌از خود می‌خواهد. آن مفهومی است که ‌پس از ظهور در عالم وجود از خویشتن عرضه‌ می‌دارد. همان است که ‌پس از جهش به‌ سوی وجود، از خود می‌طلبد. بشر هیچ نیست مگر آنچه‌ که ‌از خود می‌سازد. بشر پیش از هر چیز همان است که ‌طرح شدنش را افکنده ‌است. چیزی است که ‌در تحقق آن کوشیده ‌است. نه ‌آنچه ‌خواسته‌ است بشود». (سارتر)

بسیاری از هویت‌طلبان تورک [آزربایجان‌گرا] متوقف در مفاهیم آنچه‌ شده‌اند هستند، مفاهیمی که‌ بسیاری از آن‌ها شکل گرفته‌ی فضای فکری مسموم دوران پس از صفوی است که‌ روند تاریخی‌اش در بیشتر مواقع در خارج از ذهن تورک‌ها و در مواقعی بر ضد آن‌ها مدیریت شده‌ است. قریب به اتفاق حرکات ناسیونالیستی معاصر، یک مبداء زمانی نسبی در نظر گرفته‌اند که ‌آن تاریخ نسبی پایان عینیت و یگانه‌گی ملتی است که ‌باید بار دیگر به‌ وحدت و اتحاد برسد، به ویژه‌ در مورد اصل فرهنگی زبان، تا آنجا که ‌اشتراکات بیشتر از تفاوت‌ها باشد. چرا که ‌هر نوع پورفیریای کلامی می‌تواند موجب پدید آمدن لهجه ‌و در نهایت یک گویش جدید بوده‌ باشد. مفاهیم و تعریفی که ‌برخی نخبه‌گان تورک [آزربایجان‌گرا] آن‌ها را جزء هویت مردم تورک می‌دانند، مفاهیمی است که ‌در تضاد نسبی با اهداف عقلی و منطقی هویت‌طلبی [تورک] است و می‌تواند اساس و پایه‌ی بسیاری از افتراق‌هایی باشد که ‌در آینده‌ای حساس با شرایط کاملا متفاوت نسبت به‌ امروز گریبان مردم تورک را بگیرد و بسیاری از فرصت‌ها را به‌ تهدید بدل کند.

فرقه‌گرایی یا سکتاریسم نهفته ‌در افکار این شاخه ‌از هویت‌طلبان تورک [آزربایجان‌گرا] موجب شده ‌تا عناوین متعدد و گاها تعجب‌آوری به‌ هویت یک‌تای تورکی نسبت داده‌ شود، که‌ نتیجه‌ای غیر از ایجاد یک هویت مصنوعی و غیر کار‌آمد و ناآگاهانه ‌[آزربایجانی] که‌ در اغلب موارد بر آورنده‌ی انتظارات دیگران است [ندارد]. انتظاراتی که ‌با پوشش‌های فلسفی، مذهبی و روشن‌فکرانه‌ که‌ از سوی دشمنان تورک‌ها با تبلیغات پیچیده ‌بویژه ‌در چاچوب سواد و آگاهی کلیشه‌ای، تجویزی و هدایت شده‌ در ذهن بخشی از هویت‌طلبان تورک [آزربایجان‌گرا] نهادینه ‌شده‌ است، بسته‌ای از اطلاعات ظاهرا آگاهی‌بخش که‌ فرد را به‌ انتخابی غیر واقعی و مهم‌تر غیر عملی راهنمایی می‌کند. «انتخاب حقیقی نتیجه‌ی ادراک نقاد از تضاد هاست و این انتخاب است که‌ قابل گذار به‌ مرحله‌ی عمل است، در جایی که ‌انتخاب بیان‌گر انتظارات دیگران باشد غیر واقعی است». (فریره)

برای مطالعه‌ی بیشتر

 مئهران باهارلی: افلاس آذربایجان‌گرایی و بایگانی شدن پرونده‌ی ملت آذربایجان

http://sozumuz1.blogspot.com/2022/10/blog-post_30.html

حامد تالپران: ناکارآمدی، ناقص و عقيم و غير واقعی بودن آذربايجان‌گرايی صرف

http://sozumuz1.blogspot.com/2017/01/blog-post_23.html

حامد تالپران: سکتاریسم آزربایجانی، با خودی که ‌از آن او نیست، فریفته‌ی اسطوره‌های ساخته‌ی دشمنان، عمل‌گرای بدون پشتوانه‌ی‌ تفکر، و عامل انحراف از هدف یکتای ملت شونده‌گی مردم تورک

https://sozumuz1.blogspot.com/2021/07/blog-post_24.html

صدرا آقاسی: بایستی از ایده‌ی آزربایجان جنوبی دست کشید. اولگوی اقلیت بودن تورک‌ها، تاکید بر آزربایجان و جوغرافیای آن، میراث فرقه‌ی دموکرات پیشه‌وری، ... راه‌ به ‌جایی نخواهد برد.

https://sozumuz1.blogspot.com/2022/12/blog-post_8.html

No comments:

Post a Comment