فرمانهای کریم خان زند و علیمراد خان زند، حدود شمالی و جنوبی ولایت آزربایجان و شمول آن بر
قلمروی علیشُکُر – علیشوکور
مئهران باهارلی- ٢٠١٠
فرامین کریم خان زند و علیمراد خان زند: قلمروی علیشوکور (همدان، ساوه، اراک، یک دوم کوردستان،
یک سوم کرمانشاه، ...) و قراباغ و شیروان و گنجه و نخجوان جزء ولایت آزربایجان است.
١-فرمانهائی از کریم خان و علیمراد خان دو شاه سلسلهی زندیه خطاب به بیگلربیگیان[1]، حکام و عمال کشور در بارهی مسیحیان ممالک محروسهی ایران، تضمین آزادیهای آنها و مبلغین اوروپائی در دست است. این فرمانها پس از آن صادر شدهاند که «عمدة المسیحیهی پادری فرنسیه حکیم» نزد کریم خان و «عمدة المسیحیه پادری اورانوس حکیم» به حضور علیمراد خان رسیده و خواستار آزادی «پادریان فرنگیان و خلیفهها در ممالک محروسه» و این که «در هر کجا که خواسته باشند توقّف و سکنی کرده، هر یک از ارامنه و عیسویان و اولاد ایشان که خواسته باشد نزد ایشان آمد و شد کرده، تعلیم گیرند» گردیدهاند. در فرمان کریم خان زند به تاریخ ١٧٦٣ میلادی، مراکز سکونتی مسیحیان اوروپایی (فرنگیه) در آزربایجان نیز نشان داده میشوند. فرمان علی مراد خان به تاریخ ١٧٨١ میلادی هم مانند فرمان کریم خان زند و در فورمتی مشابه، راجع به اقامتگاه نمایندهگان مذهبی و خلفای مسیحی و سوداگران به حکام و بیگلربیگیان سرتاسر کشور صادر شده که تا حد امکان تحصیلات لازم را معمول داشته و رضایت خاطر نامبردهگان را فراهم سازند. (این فرمان در نشریهی بررسیهای تاریخی وابسته به نشریهی ستاد بزرگ ارتشتاران - کومیتهی تاریخ نظامی در سال ١٣٤٦ منتشر شده است).
٢-این دو فرمان ضمن شمردن مراکز سکونتی مبلغین مذهبی اوروپایی و خلفاء و تجار مسیحی در ممالک محروسهی ایران، حدود و قلمروی شمال و جنوب «ولایت ازربایجان» در هر دو سوی ارس در آن دوره را به وضوح بیان میکنند و بنابراین از جهت جوغرافیای تاریخی، سیاسی و اداری آزربایجان دارای اهمیتاند:
الف- در این فرمانها صراحتاً مناطق «شیروان، قرهباغ (قاراباغ)، گنجه و نخجوان (ناخجیوان)» در شمال ارس، یعنی تقریباً همهی جمهوری آزربایجان فعلی، و یا قفقاز جنوبی به صورت جزئی از واحد سیاسی - اداری آزربایجان و بخشی از «ولایت آزربایجان» شمرده شدهاند.
ب-در این دو فرمان علاوه بر دارالسلطنهی تبریز در جنوب ارس، «قلمروی علیشکر» (علی شوکور) نیز جزئی از «ولایت آزربایجان» و یا واحد سیاسی - اداری آزربایجان شمرده شده است. قلمروی علیشوکور در قرن هیجده میلادی اقلاً نواحی ساوه و اراک و همدان، یعنی تقریباً کل استانهای فعلی مرکزی و همدان، بخشهائی از استانهای فعلی تهران، البورز و قوم، نیمی از استانهای کوردستان و لورستان و یک سوم استان کرمانشاهان را شامل میشد. این اشاره، بر حدود جنوبی مفهوم ولایت آزربایجان آن دوره که اغلب بخشی از «عراق عجم» و «جبال» محسوب شدهاند پرتوافکنی میکند و یک بار دیگر تائید مینماید که در گذشته در برهههایی از زمان، بخشهای مذکور واقع در مرکز و غرب ایران نیز داخل در حدود آزربایجان سیاسی - اداری بودهاند.
٣- نهادهای رسمی سیاسی و تبلیغاتی دولت ایران و بسیاری از قومیتگرایان افراطی فارس و پانایرانیستها ادعا میکنند که در گذشته مناطق شمال رود ارس، خمسه و هیچ بخش دیگری از عراق عجم و یا جبال، «هرگز و هیچگاه» آزربایجان نامیده نشدهاند. مخصوصا شمول مفهوم آزربایجان بر شمال ارس و جنوب قفقاز در برهههایی از زمان، واقعیتی است که همواره از سوی قومیتگرایان افراطی فارس، پانایرانیستها و بسیاری از مراکز سیاسی و تبلیغاتی وابسته به دولت ایران انکار و مخفی میشود. به عنوان نمونه «عنایتالله رضا» از سیاسیون – محققین پانایرانیست به دفعات چنین ادعا کرده است: «بر اساس تاریخ، سرزمینی که در قفقاز در شمال رود ارس قرار گرفته است، «هیچگاه» آزربایجان خوانده نشده بود تا تاریخ ١٩١٨». ویا مورخ پانایرانیست «تورج اتابکی» میگوید: «تا زمان فروپاشی روسیهی تزاری، اثری از نام آزربایجان برای مناطق مسلماننشین شمال ارس وجود ندارد». در حالی که فرامین زندی مذکور از جمله اسناد رسمی تنظیم شده به نام دو عالیترین مقام دولت یعنی پادشاه کشور هستند که صراحتاً و بر خلاف این ادعاها، بخش اعظم قفقاز جنوبی ددر شمال ارس و قسمتی از عراق عجم و جبال در جنوب ارس را جزء «ولایت آزربایجان» شمردهاند.
٤-فرامین شاهان توسط دستگاه عریض و طویل تکنوکراتهای متخصص و منشیان واقف بر ترمینولوژی رایج و پذیرفته شده رسمی، دولتی و حقوقی زمان خود نوشته میشدند و امکان وقوع اشتباهی این چنین سترگ در آنها در بارهی حدود و ثغور مهمترین ایالت کشور و به اشتباه آزربایجان نامیدن سرزمینهایی این چنین وسیع، آن هم دو بار وعیناً با فاصلهی زمانی ١٨ سال متصور نیست.
در زیر متن دو فرمان مذکور را نقل کردهام:
فرمان دولتی کریم خان زند [به تاریخ ١٧٦٣ میلادی]
فرمان تعالی شد آن که
در این اوان عمدة المسیحیه پادری «فرنسیه حکیم» وارد حضور و به عرض رسانید که به موجب ارقام سلاطین جنت مقام صفویه اناراللّه برهانهم، همیشه پادریان فرنگیان و خلیفهها در ممالک محروسه ایران خانه و جا و مکان داشته، هر یک به رسم و آئین خویشتن مشغول، و تجّار و سوداگران آن طایفه به تجارت قیام، و عشور و متوجّهات حسابی خود را مهمسازی عمال خیریت اعمال مینمودهاند. مشروط بر آن که احدی از آنها مرتکب امری که خلاف ملت مقدس اثنیعشره علیهم صلوات اللّه الملک الاکبر باشد به حسب ظاهر نکرده، احدی را هم با ایشان رجوعی نباشد. و هرگاه جماعت ارامنه به آنها ضرر و نقصانی رسانیده، متعرض احوال آنها شوند، بعد از ثبوت آن، آنها را ترجمان نمایند.
و پادریان کرملیان، دومنیکان و جزویت و کبحوخی [کپوچی] و آگوستی و غیره که در ولایت آزربایجان از شیروان و قراباغ و دارالسلطنهی تبریز و گنجه و نخجوان و قلمروی علیشوکور؛ دارالسلطنهی اصفهان؛ و اولکاءِ فارس از شیراز و بندرعباس؛ و سایر ممالک محروسه میباشند و در هرجا که خواسته باشند توقف و سکنی کرده، هر یک از ارامنه و عیسویان و اولاد ایشان که خواسته باشند نزد ایشان آمد و شد کرده، تعلیم بگیرند و درس بخوانند. نیز ممانعت نکرده چنانچه جماعت مذکوره اموات خود را در مقامی که به جهت مدفون آنها تعیین مینمایند به دستور و سنن دین خود برده و دفن نمایند. عایق و مانعی جهت آنها نباشد، و امداد و اعانت لازمهی آنها به عمل آمده، احدی نسبت به ایشان ظلم و ستم ننماید. و در خصوص صدق ادعایات و غرض خود ارقام مذکوره را آورده به نظر رسانند.
لهذا عالیجاهان بیگلربیگیان عظام و حکام گرام و غیره عمال ولایت محروسه در خصوص امور مذکوره به نحوی که حسب الارقام سلاطین به شروط مذکوره مقرر شده از آن قرار معمول، و عشور متوجهات حسابی تجار و سوداگران را باز یافت، و تخلف از فرموده مبارک جایز نداشته، مراعات ایشان را منظور دارند و در عهده شناسند.
تحریراً فی شهر شوّال المکرّم سنه ۱۱۷۷
فرمان علیمراد خان زند [به تاریخ ١٧٨١ میلادی]
حکم والا شد آن که
در این اوان عمدة المسیحیه پادری «اوانوس حکیم» وارد حضور و به عرض والا رسانید که به موجب ارقام سلاطین جنتمکین صفویه انار اللّه براهینهم، همیشه پادریان فرنگیان و خلیفهها در ممالک محروسهی ایران جا و مکان داشته، هر یک به رسم و آئین خویش به عبادت مشغول، و تجار و سوداگران این طایفه به تجارت قیام، و عشور و متوجهات حسابی خود را مهمسازی عمال خیریت اعمال دیوان مینموده اند. مشروط بر این که احدی از آنها مرتکب امری که خلاف ملة مقدس اثنی عشر علیهم صلوات اللّه الملک الاکبر باشد، به حسب ظاهر نگردیده، احدی را هم با ایشان رجوعی نباشد. و هرگاه جماعت ارامنه به آنها ضرر و نقصانی برسانند و به خلاف حساب متعرض احوال آنها شوند، بعد از ثبوت آن، آنها را ترجمان نمایند.
و پادریان کرملیان، دومنیکان و جزویت و کنحوحی [کپوچی] و آگوستن و غیره که از ولایت آزربایجان از شیروان و قراباغ و دار السلطنهی تبریز و گنجه و نخجوان و قلمروی علیشوکور؛ و دارالسلطنهی اصفهان؛ و اولکای فارس از شیراز و بندرعباس؛ و سایر ممالک محروسه میباشند و در هرجا که خواسته باشند توقف و سکنی کرده، هر یک از ارامنه و عیسویان و اولاد ایشان که خواسته باشند نزد ایشان آمد و شد کرده، تعلیم گیرند و درس بخوانند. نیز ممانعت نکرده چنانچه جماعت مزبوره اموات خود را در مقامی که به جهة تدفین آنها تعیین مینمایند به دستور و آئین دین خود برده و دفن نمایند، عایق و مانعی جهت آنها نباشد. و امداد و اعانت لازمه در بارهی آنها به عمل امده، احدی نسبت به ایشان ظلم و ستم ننماید. و در خصوص صدق ادعا و عرض خود ارقام مذکوره را به نظر رسانند.
لهذا عالیجاهان بیگلربیگیان عظام و حکام کرام و عمال ولایت محروسه در خصوص امر مذکوره به نحوی که حسب الارقام سلاطین مراد مذکوره مقرر شده از آن قرار معمول، و عشور متوجهات حسابی تجار و سوداگران را بازیافت، و تخلف از فرموده جایز ندارند و در عهده شناسند.
تحریراً فی شهر جمادی الثّانی سنه ١١٩٥
چند توضیح:
١-علیمراد خان زند: پنجمین پادشاه دودمان زند و جانشین صادقخان زند. وی که خواهرزادهی کریم خان زند بود برای بار دوم از سال ١١٩٦ تا ١١٩٩ (۳ سال) سلطنت کرد و در این سال درگذشت. علیمراد خان زند در آغاز بر اصفهان فرمان میراند، اما توانست بسیاری از رقیبان را کنار بزند و بر پایتخت شیراز دست یابد.
٢-پادری: پدر روحانی، اوسقوف، کشیش، عنوان عام مبشران، مبلغین و میسیونرهای مسیحی که از کشورهای اوروپائی به ایران و دیگر مناطق اسلامی فرستاده میشدند. از واژهی «پادرئPadre » در زبان لاتین و معادل کلمهی «آتاAta » و «دهدهDede » در تورکی، «بابا» و «پیر» فارسی، «شیخ» و «اب» و «قسّ» عربی در اصطلاح تصوف و طریقتها.
٣-کرملیان، کاپوچی (کبوجی)، آگوستی (آگوستن)، جوزیت، دومنیکان: «کارملیت» (کرملیان)، «کاپوسن» (کاپوچی - کبوجی، در فرمانها به صورت اشتباه کنجوخی - کنحوحی ثبت شده است)، «آگوستین» (آگوستی، از فرانسیسکنها)، «ژوزئیت» (جوزیت، یسوعی) و «دومینیکن» (دومنیکان) که نامشان در فرمانها آمده، پنج فرقهی مسیحی اوروپائیاند که در دورهی قیزیلباش (صفوی) و به بعد در قلمروی ممالک محروسهی ایران فعالیت میکردند. آغاز نفوذ و گسترش فعالیت میسیونرهای مسیحی اوروپائی مذکور به دورهی شاه عباس حقیر، که شخصیتی شدیداً تورکستیز بود، بر میگردد. هدف اصلی از اعزام این مبلغین عیسوی به ایران، تحریک شاه قیزیلباش به تورکیستیزی، عوثمانلیستیزی و جنگ با عوثمانلی؛ و از اهداف فرعی آنها تبلیغ فرق مسیحی اوروپائی به ویژه در میان ارمنیان بود. این مبلغین پیوند تنگاتنگی با فعالیتهای اﺳتعماری دول متبوعهی خود (ایتالیا، فرانسه، پورتغال، اسپانیا، بریتانیا، لهستان، ...) داشتند و مدافع منافع آنها در ایران بودند. آنها اغلب در مسائل فرهنگی، سیاسی، تجارتی، اقتصادی، اطلاعاتی، امنیتی و حتی نظامی کشور هم دخالت می نمودند. بسیاری از آنها زبانشناسان قابل و مسلط به زبانهای فارسی، تورکی و ارمنی بودند و در دربار به عنوان پزشک، مترجم، معلم و مدرس شاهزادهگان فعالیت میکردند.
٤-«عراق عجم»: در مقابل «عراق عرب» ویا قسمت سفلای بین النهرین، نامی است که از دورهی امپراتوری تورک سلجوقی جایگزین نام «جبال» و «ایالت جبال» سابق و یا ناحیهای که یونانیان آن را «ماد» مینامیدند شده است. مفهوم عراق عجم در گذشته اغلب برای نامیدن سرزمین وسیعی در ایران مرکزی به کار میرفت و حدود آن در شمال غرب ایران از خارج آزربایجان شروع میشد. یعنی عراق عجم و آزربایجان دو منطقهی همسایه بودند. با اینهمه در برهههائی از زمان عراق عجم قسمتی از منطقهی آزربایجان در شمال غرب ایران را نیز شامل میشد. به عبارت دیگر منطقهای در شمال غرب و نواحی مرکزی ایران وجود دارد که در برهههایی از زمان و در برخی منابع جزء جوغرافیای «آزربایجان»، و در مقاطع زمانی دیگر و در منابع دیگر جزئی از جوغرافیای «عراق عجم» و یا «جبال» قدیم خوانده شده است («حوزهی آزربایجانی عراق عجم - جبال»).
قلمروی این منطقهی حائل که بعضاً جزء آزربایجان و بعضاً جزئی از عراق عجم - جبال شمرده شده است در دورههای گوناگون متغیر بوده و در گستردهترین حالت خود، منطبق بر استانهای فعلی زنجان و قزوین (خمسه)، همدان، مرکزی (اراک یا عراق)، قوم، تهران، البورز و نواحی شرقی استانهای کوردستان و کرمانشاهان بود. حوزهی آزربایجانی عراق عجم - جبال، از زمان قدیم تورکنشین بود و همهگی تورکان این مناطق همواره استقلال فرهنگی، زبانی و هویتی تورک خود را نسبت به بخشهای غیر تورک عراق عجم - جبال حفظ کرده بودند. مناطق تورکنشین مذکور در عراق عجم - جبال به همراه مناطق تورکنشین ازربایجان، یک واحد ملی تورک به نام «تورکایلی» (به فارسی تورکستان) را تشکیل میداد و میدهد.
٥-علیشکر (علیشوکور) بیگ بهارلو (شُکُر، به تورکی شوکورŞükür . شوکور کلمهای موغولی و به معنی چتر، شمسیه، سایبان، چتر و شمسیهای که بر سر پادشاه نگه داشته میشود است. در موغولی مودرن: سیکور، شوخهر[2]). فرزند اولوغ قارابیگ فرزند بایرام قارابیگ، یکی از برجستهترین امیران و نامدارترین خانهای اولوس بهارلو و علیشکریان؛ و از قدرتمندترین سرداران قاراقویونلو در قرن ١٥. از عشیرهی بولاللو. خاستگاه طایفهی تورک بهارلو آناتولی مرکزی در تورکیه (قرن ١٢) و مرکز اصلیشان پس از کوچ به ایران (قرن ١٥) منطقهی همدان در تورکایلی است. نام قلعهی بهار (شهر بهار کنونی) در آن منطقه از نام این طایفه گرفته شده است. بهارلوها از ارکان و تکیهگاههای اصلی امپراتوری تورک قاراقویونلو بودند. علیشوکور بیگ علاوه بر دولتمردی و نظامیگری، خطاط و موسیقیدانی بزرگ بود. او که در دورهی جهانشاه قاراقویونلو، ایلبیگی طائفهی بهارلو و از ملازمان نزدیک وی بود، بر دیگر امیرزادهگان تورکمان برتری یافت و توانست نواحی غربی و جنوب غربی ایران را فتح و بیست سال بر تمامی سرزمین همدان، کوردستان، لورستان و برخی مناطق پیرامونی آنها و سراسر عربستان ایران حاکمیت داشته باشد.
پس از وی پسرش پیرعلی ایلبیگی بهارلوها شد. پس از شکست جهانشاه قاراقویونلو از اوزون حسن آققویونلو، پیرعلی بیگ که در همدان به سر میبرد، به همراه ابراهیم بیگ نوهی جهانشاه و پنج هزار خانوار بهارلو، به تیموریان خراسان پناهنده شد. پس از آن که شاه عباس حقیر در راستای سیاست تورکستیزی، به سرکوب ایلات تورک قیزیلباش آغاز کرد، بخشی از خاندان علیشوکور برای ایمن ماندن از تعرض شاه عباس حقیر، به دربار متحدین خود تورکان گورکانی در هند پناه بردند (خاندان علی شوکور علاوه بر قاراقویونلوها با اخلاف تیموریان نیز پیوندهای سببی داشتند و دربرههای از زمان متفق آنها بودند. اتحاد خاندان علی شوکور با شاهزادهگان تیموری در تاریخ به «اتحاد تورکمانان - جغتائیان» مشهور است). شماری نیز به بهانهی ایجاد نظم در نواحی شرق فارس، به داراب کوچ داده شدند.
٦- اولکای (قلمرو، کشور، مملکت) علیشوکور: پس از حکومت بیست سالهی علی شوکور بیگ بهارلو بر بخشهایی از عراق عجم و جبال در غرب و شمال غرب ایران به مرکزیت همدان، از دورهی قاراقویونلوها به دلیل اعتبار بالای وی، سرزمینهائی که تحت حاکمیت و تیول او و فرزندانش بود به «الکای علیشکر – اولکای علیشوکور» معروف شد (الکا = اؤلکه، به تورکی به معنی مملکت و کشور). پس از آن در اغلب منابع و نوشتههای تاریخی و جوغرافیایی دورههای آققویونلو، قیزیلباش (صفوی)، زند و حتی افشار و قاجار «الکای علیشکر» به عنوان یک اصطلاح رسمی، اداری، درباری و دیوانی برای نامیدن این جنوبیترین منطقهی تورکایلی به کار میرفت. در عصر قیزیلباش (صفوی) قلمروی علیشوکور با وسعت عظیم خود، یکی از مهمترین ایالات کشور به مرکزیت منطقهی همدان بود و بیگلربیگی آن معمولا منصب سپهسالاری را نیز صاحب بود. در زمان شاه عباس حقیر مدتی اولکای علیشوکور تورکایلی به ولایت ولیعهدنشین مبدل گردید (در دورهی قاجار منطقهی آزربایجان تورکایلی ولیعهدنشین شد).
در طول تاریخ قلمروی علیشوکور بارها بین دولتهای تورکمان قیزیلباش (صفوی) - افشار و امپراتوری عوثمانلی دست به دست گشته است. در سال ١٥٠٢ با پیروزی نیروهای دولت تورک قیزیلباش (صفوی) بر سلطان مراد عوثمانلی، شهر همدان، والینشین اولکای علیشوکور به دست قیزیلباشها افتاد. در سال ١٥٨٩ تمامی اولکهی علیشوکور تحت فرماندهی سینان پاشا به امپراتوری عوثمانلی الحاق شد. در سال ١٦٢٩ دوباره قلمروی علیشوکور و مرکز آن همدان به تصرف عوثمانلی در آمد. در سال ۱۷۲۴ میلادی، در پی سقوط دولت قیزیلباش، کل اولکای علیشوکور به شمول شهر و منطقهی همدان به تصرف احمد شاه پاشا والی عوثمانلی، و هشت سال بعد به تصرف نادر شاه افشار درآمد.....
٧-قلمروی اولکای علیشوکور: علاوه بر همهی نیمهی جنوبی منطقهی ملی تورک (تورکایلی) در شمال غرب ایران، بخشهائی از مناطق ملی فارسنشین، کوردنشین، لورنشین - لکنشین و عربنشین را نیز شامل میشد. این قلمرو در گستردهترین حالت:
-در شمال و شمال غرب: همهی کوردستان را تا شهر زور (شمال غربیترین نقطه)؛
-در غرب: اولکاءِ گروس (نواحی شمال غرب همدان، شامل بیجار و قوروه)،
طقانمین، کرشب، زرین کمر (از توابع گروس در کوههای میان طارم - تاریم و رودبار)، سونقور،
دینور، اسدآباد، هرسین و ماهیدشت (نیمهی شرقی استان کوردستان و یک سوم شرقی استان
کرمانشاهان فعلی تا ساحل رودخانهی قرهسو) را شامل میشد و به عراق عرب و درهی رودهای
دیاله و دجله منتهی میگردید؛
-در مرکز: درگزین، قیدار (در کنار زنجان، ابهر و جز ان)، هشتاد جفت (به
تورکی سکسنجک، در شمال غرب طارم و در فاصله سلطانیه تا میانه و خلخال)؛
-در شرق: منطقهی ساوه، کزاز، فراهان، جومین و سربند تا کمره را شامل
میشد و با دو ولایت پایتختنشین عصر قیزیلباش (صفوی) یعنی قزوین و اصفهان همسایه
بود. بلوکات ساوه در سالهای نخستین امپراتوری تورک قیزیلباش (صفوی)، جزوی قلمروی علیشوکور و یکی از قلمروهای
استقرار ایلات وابسته به نهاد حکومت (تورکان قیزیلباش و بعدها شاهیسئوهنها) گردید.
برخی منابع حتی جرفادقان (گلپایگان) و خوانسار را نیز جزو قلمروی علیشوکور دانستهاند.
-در ناحیهی جبال: دامنهی جنوبی البورز از میانه تا ری و از البورز تا قوم و
ساوه تحت فرمان بیگلربیگی قزوین بود. بخش غربی منطقهی جبال را بیگلربیگی قلمروی علیشوکور
اداره میکرد. مرز مشترک میان قلمروی این دو بیگلربیگی دشت فراهان بود.
-حد جنوبی قلمروی علیشوکور: از همدان تا دامنهی کوه گرین و درهی رود گاماسیاب گسترده بود و دامنهی شمالی آن را و نیز بخشی از مناطق لورنشین - لکنشین را در بر میگرفت. در این ناحیه علاوه بر خود همدان که عمدهی ممالک علیشوکور بود تمامی شهرستانهای ملایر، تویسرکان، نهاوند، بروجرد، سیلاخور، قهاوند (شراء یا چرا)... هم در قلمروی آن قرار داشت.
در دورهی قاجار اصطلاح قلمروی علیشوکور هر چند کمتر اما هنوز به کار میرفت. به عنوان مثال در یک متن جوغرافیایی دورهی قاجاری (سال ١٨٦٩) اثر ناصرالدین بن میر معصوم، در شرح جوغرافیای ایران گفته میشود که «قلمروی علیشوکور محدود است از شرق به عراق عجم و از جنوب به خوزستان و از غرب به عراق عرب و کوردستان و از شمال به آزربایجان؛ و شهرهای آن عبارت است از همدان، اسدآباد، خرقان، درگزین، نهاوند، کرمانشاهان، دینور، حلوان، کنکور، مایی دشت، سلطانآباد».
منابع:
١-صورت اصل سندها در سایتAsnad.org و لینکهای
زیر موجود است:
فرمان کریم خان زند - Farman
by Karim Khan Zand
http://asnad.cnms.uni-marburg.de/en/document/23/
فرمان علیمراد خان زند - Hukm by 'Ali
Murad Khan Zand on Christian communities
http://asnad.cnms.uni-marburg.de/en/document/152/
٢-اسناد و مکاتبات تاریخی: فرمان علیمراد خان (ص ١٥١ -
١٥٢). نشریهی بررسیهای تاریخی وابسته به ستاد بزرگ ارتشتاران- کومیتهی تاریخ نظامی
- دی ١٣٤٦ - شماره ١١. دوماهنامهی بررسیهای تاریخی، تاریخ و تحقیقات ایرانشناسی،
قطع : کتابی. نویسنده: مفخم، محسن (هیئت رئیسهی افتخاری: تیمسار سپهبد اسدالله صنیعی،
تیمسار فریدون جم، دوکتور عالیخانی. هیئت مدیره: تیمسار سپهبد غلامرضا ازهاری، تیمسار
سپهبد علی کریملو، تیمسار سرلشگر حسین رستگار نامدار. هیئت تحریریه: آقای دوکتور خانبابا
بیانی، دوکتور عباس زریاب خوئی، سید محمدتقی مصطفوی، سرهنگ دوکتور جهانگیر قائم مقامی)؛
و شماره ٤-٣ ص ٣٦٦-٣٦٥
٣- اسنادی از روابط ایران با منطقهی قفقاز، تالیف دایرهی
ادارهی انتشار اسناد، شمارهی سند: ٢٢، تاریخ: شهر شوال المکرم، سنه ١١٧٧، فرستنده:
کریم خان زند، موضوع: در بارهی آزادی مسیحیان در ممالک محروسه. تهران، وزارت امور
خارجه، موسسهی چاپ و انتشارات، ١٣٧٢، چاپ اول
٤-افشار، ایرج. فرمان علیمراد خان. آینده ۱۹، ۱-۳
(۱۳۷۲)
٥- باغداساریان، ادیک (ا. گرمانیک). تاریخ آرتساخ (قراباغ)
از دیرباز تا ١٩٩١، تهران ١٣٨٠، فرمان کریم خان: ص ١٤٤
٦-سروش ایزدی، تاملی در باب قلمروی علیشکر، تاریخ ایران و
اسلام دانشگاه لورستان، شماره 2، 1387.
http://doorijan.blogfa.com/post-15.aspx
٧-قائم مقامی، جهانگیر، یک صد و پنجاه سند تاریخی از جلایریان
تا پهلوی، تهران، چاپخانهی ارتش، ١٣٤٨
٨- تاقییئوا، پروفئسور شٶوکهت. آزهربایجانین تاریخ و مدنیتینین
بورژووا ساختالاشدیریجیلارینا قارشی. باکی. ١٩٧٨
٩-دانشنامهی اسلام، ماده بهارلو
١٠- خالقی مقدم، دوکتور محمد. آزربایجان در ادوار مختلف تاریخی،
نشریهی موج بیداری، سهشنبه ٢ مرداد ١٣٨٦ ش ١٠٤
١١- سومر، فاروق. قراقویونلوها، ترجمهی دوکتور وهاب ولی،
انتشارات موسسهی مطالعات و تحقیقات فرهنگی- تهران- ١٣٦٩
١٢-تبلیغ مسیحیت در قلمروی اسلام و پادریان در ایران. سایت
مسیحی دات نت
١٣-عقیلی، سید احمد. فعالیتهای میسیونری درعصر جانشینان شاه
عباس اول. پژوهشهای تاریخی (علمی- پژوهشی)، دانشکدهی ادبیات و علوم انسانی - دانشگاه
اصفهان، سال پنجاهم، دورهی جدید، سال ششم، 85- شمارهی اول (پیاپی 21 )، بهار
1393 ، ص 108
١٤- مهرابی، دوکتور غلامحسین. ایل بهارلو در گذر تاریخ
١٥- دانشنامهی جهان اسلام، بهارلو
http://rch.ac.ir/article/Details/12079
١٦-اران نام واقعی جمهوری آزربایجان، مصاحبه با عنایتالله
رضا
١٧-تغییر نام شمال ارس به آزربایجان و روایت جدایی از نگاه
آنها
No comments:
Post a Comment