Tuesday, July 25, 2017

اسلام تورکی، اسلام مرزی؛ پاسخی به نقد حیدر شادی

اسلام تورکی، اسلام مرزی؛ پاسخی به نقد حیدر شادی

 

مئهران باهارلی

 


Wednesday, December 30, 2009


پاسخ جناب مهران بهاری به انتقادات مطرح شده از سوی آقای حیدر شادی

http://azdemokrasi.blogfa.com/post-52.aspx

در پی انتشار یادداشت جناب حیدر شادی در انتقاد به برخی نکات طرح شده در مصاحبه‌ی کانون با پژوهش‌گر توانا جناب مهران بهاری، ایشان توضیحات مفصلی در پاسخ با این نقد ارسال نموده‌اند. کانون دموکراسی آزربایجان با تشکر از این دو پژوهش‌گر محترم و با اعلام آماده‌گی جهت انتشار ادامه‌ی این بحث قلمی و سایر دیدگاه‌ها، در راستای تنویر افکار عمومی پاسخ جناب بهاری را تقدیم می‌کند :

*********

*********

آغاز

 

اسلام تورکی، اسلام مرزی، پاسخی به نقد حیدر شادی

مئهران باهارلی

 کانون دموکراسی آزربایجان، اخیراً یادداشتی کوتاه از آقای حیدر شادی در باره‌ی برخی از دیدگاه‌های من در موضوع دین که در مصاحبه با این کانون مطرح نموده بودم را درج کرده است: «نکاتی درباره‌ی موضوع دین در مصاحبه‌ی آقای مهران بهاری با آزربایجان دموکراسی اوجاغی» (متن یادداشت حیدر شادی در آخر این نوشته آمده است).

من از حیدر شادی به سبب به چالش کشیدن دیدگاه‌هایم و فراهم نمودن امکان برای آشنائی با برخی از دیدگاه‌های ایشان سپاس‌گذارم. این امر علاوه بر کومک به ایجاد و نهادینه کردن فرهنگ گفتگو و نقد سازنده، به امر روشن‌گری در باره‌ی موضوع دین و جای‌گاه آن در نزد خلق تورک نیز یاری می‌رساند. هم‌چنین باعث روشن شدن ضعف‌های احتمالی موجود در دیدگاه‌های عرضه شده و در نحوه‌ی عرضه‌ی آن‌ها می‌گردد. بی‌شک موضوع دین در جامعه‌ی تورک و آزربایجان، موضوعی گسترده و پیچیده و در عین حال غفلت شده است و بنابر این جا دارد که به صورتی جدی و عمیق تجزیه و تحلیل شود. به سبب درک همین ضرورت بود که این‌جانب سال‌ها قبل به ایجاد وبلاگی در موضوع «اسلام تورک» اقدام نمودم. اما متاسفانه و به دلائل بسیار تاکنون به تکمیل کردن آن موفق نشده‌ام. با این همه، در این‌جا فرصت فراهم شده توسط کانون دموکراسی آزربایجان برای انجام مصاحبه و نقد آقای حیدر شادی بر آن را مغتنم شمرده و به ارائه‌ی توضیحاتی به سیاق ایشان مختصر و مفید کفایت می‌کنم.

مئهران باهارلی

*********

آقای حیدر شادی می‌گوید: «در صحبت‌های آقای بهاری در خصوص دین و مسئله‌ی آذربایجان نکات مهمی وجود دارد. اشاره‌ی بجا به «نقش دین در آسیملاسیون تورک‌های ایران»، «شناسایی اسلام تورکی به مثابه‌ی یک اسلام میانه‌رو»، «تمییز بین سکولاریسم معتدل (جدایی دین از دولت) و سکولاریسم افراطی (جدایی دین از سیاست)»، تاکید بر «خودمختاری آذربایجان در حوزه‌ی دین برای داشتن امکان پرورش قرائت بومی خود از اسلام و تشیع»، از جمله‌ی این نکات است». (پایان نقل قول)

توضیحات من:

١-من به دلائلی عملی و جهت آسان‌سازی مطلب ترجیح می‌دهم که «لائیسیسم» را به عنوان وصف دولت و «سکولاریسم» را به عنوان وصف اجتماع و جامعه بکار برم. به عبارت دیگر من آگاهانه بین دو مفهوم «جامعه‌ی سکولار» و پروژه‌ی «دولت لائیک» فرق می‌گذارم و از «پایان دادن به حاکمیت دین و تسلط متولیان دین – روحانیون بر عرصه‌های دولتی، حقوقی، اداری و آموزشی» با تعبیر «لائیسیسم»؛ و از «به حاشیه رانده شدن دین از اندیشه‌ی غالب و تعیین کننده‌ی رفتار فرد و حیات جامعه» به عنوان «سکولاریسم» یاد می‌کنم. این تفکیک به ویژه بدین سبب ضروری و مفید است که در خاورمیانه ایجاد «جامعه‌ی سکولار» لزوماً پیش‌شرط ایجاد «دولت لائیک» و یا حاکمیت دموکراتیک نیست. بنابراین من جدائی نهاد دین از موسسه‌ی دولت را نه «سکولاریسم»، بلکه «لائیسیسم» می‌نامم.

٢-من در مصاحبه‌ی خود عامداً از «خودمختاری در مساله‌ی دین» سخن نگفته‌ام، بلکه از «مدیریت مستقل حوزه‌های علمیه‌ی شیعه» و یا «استقلال» کامل تورک‌ایلی از فارس‌ستان در حوزه‌ی دین سخن رانده‌ام. به گمان راسخ اینجانب، هرگونه وابسته‌گی دینی خلق تورک به فارس‌ستان حتی در شکل «خودمختاری»، نادرست و بر علیه منافع ملی وی است. اعتقاد دارم که در شرایط مشخص فعلی، می‌بایست تورک‌های سنّی استان آزربایجان غربی در تورک‌ایلی، دیگر نقاط ایران، جمهوری آزربایجان، عراق و سوریه تحت پوشش «دیانت تورکیه»؛ تورک‌های جعفری واحدهای مذکور تحت پوشش «مرکز روحانی قفقاز» (جهموری آزربایجان)؛ و تورک‌های علوی (غلات شیعه، اهل حق، ...) این مناطق تحت پوشش «نهادهای علویان تورکیه» قرار گیرند. البته پس از تشکیل دولتی ملی در تورک‌ایلی - در ترکیب ایران و یا خارج آن- معقول است که تورک‌های جعفری واحدهای فوق هم، تحت پوشش مرکز تورک‌ایلی قرار گیرند.

*********

آقای حیدر شادی می‌گوید: «اما برخی از مطالب مطرح شده توسط آقای بهاری دارای ضعف است» (پایان نقل قول).

توضیحات من:

١-من نیز بر این امر واقف بودم که برخی از مطالب مطرح شده توسط من در موضوع دین در مصاحبه‌ی مذکور، دارای ضعف‌هائی است. اما با توجه به بقیه‌ی نقد آقای حیدر شادی و نمونه‌های وی از ضعف‌های مشاهده کرده‌اش داده، به این نتیجه رسیدم که آنچه که ایشان به عنوان ضعف در دیدگاه‌های من مطرح می‌نماید، در واقع نه ضعف‌های مذکور موجود در آن‌ها، بلکه برداشت‌های غیر دقیق و احیاناً ناصواب وی از گفته‌ها و دیدگ‌های من و استنتاج‌های وی از این‌گونه برداشت‌ها است. البته من بروز چنین وضعیتی را بخشاً طبیعی قلمداد می‌کنم. چرا که به سبب فورمت محدود کننده‌ی یک مصاحبه، مجبور بوده‌ام صرفاً به ذکر نکاتی که ضرور دانسته‌ام، آن هم با حداکثر ایجاز و اختصار و نه عرضه‌ی جامع و مانع مباحث به همراه منابع و ادله، بعضاً به صورتی نارسا اکتفا کنم.

*********

آقای حیدر شادی می‌گوید: «اساس دیدگاه وی مبتنی بر تمییز بین اسلام مرزی و غیر مرزی (درون سرزمینی؟) ..... است». (پایان نقل قول)

توضیحات من:

١- بر خلاف برداشت آقای حیدر شادی، من دیدگاه خود در باره‌ی دین تورکان را تنها بر اساس متغیر «ژئوپولیتیک دین» و یا تمییز بین «اسلام مرزی» (خط تماس، خط جبهه‌ای، حاشیه‌ای، Rimland Frontier) و «اسلام غیر مرزی» (درون‌سرزمینی، Heartland) بنا نکرده‌ام. موقعیت دین در جامعه‌ی تورکان ساکن در ایران و تورک‌ایلی تابع متغیرهای متعددی است و «اسلام مرزی- اسلام درون‌سرزمینی» («ژئوپولیتیک دین») تنها یکی از این متغیرهاست. اسلام تورک علاوه بر تاثیرپذیری از متغیر اسلام مرزی بودن، از متغیرهای مهم دیگری نیز متاثر می‌باشد. مجموعه‌ی این متغیرهاست که باعث بروز بسیاری از ویژه‌گی‌های اسلام تورکی مانند تساهل و تسامح نهادینه شده در آن می‌گردد. علاوه بر «ژئوپولیتیک دین»، دو متغیر مهم دیگر قابل ذکر، «اتنیسیته» (سبک زنده‌گی کوچروی تورکان قدیم؛ باورهای باستانی و پیش از اسلام تورکان مانند آنیمیسم، شامانیسم، گؤک تنگریسم؛ ویژه‌گی‌های فرهنگی تورک مانند احترام به حقوق زنان؛ مقبولیت هنرهای موسیقی، رقص، نقاشی، و ...) و «توسعه‌یافته‌گی اقتصادی و اجتماعی موطن تورکان» (شرایط طبیعی و رشد اقتصادی تورک‌ایلی، مرکز و پایتخت دولت‌های بی‌شمار بودن آن، ...) است. بنابراین ویژه‌گی‌های اسلام تورکی رایج در میان ملت تورک و تورک‌ایلی بر اساس اندرکنش و برآیند چند متغیر مانند «اسلام مرزی»، «اتنیسیته»، «توسعه‌یافته‌گی موطن»،....تبیین می‌گردد و نه صرفاً بر مبنای «ژئوپولیتیک دین» (اسلام مرزی).

*********

آقای حیدر شادی می‌گوید: «اساس دیدگاه وی مبتنی بر .... اعتقاد به سمبولیک بودن اسلام برای ملت‌های مرزی جهان اسلام مثل از جمله تورک‌ها و عدم امکان رشد بنیادگرایی دینی در آن‌ها است. اگر چه ممکن است تمییر بین اسلام مرزی با اسلام غیر مرزی به طور عمومی درست باشد و همین‌طور تفاوت‌هایی بین این دو باشد، ولی نمی‌توان گفت با توجه به اینکه اسلام برای ملت‌های دارای اسلام مرزی اهمیت سمبولیک دارد نه دینی و آن را برای تعریف هویت ملی خود در مقابل همسایه‌های غیر مسلمان لازم داشته‌اند، بنابراین بنیادگرایی مطرح نیست» (پایان نقل قول)

توضیح من:

١-من به هیچ وجه ادعا نکرده‌ام که در میان ملت‌های مرزی جهان اسلام، امکان رشد بنیادگرائی دینی وجود ندارد و یا مساله‌ی بنیادگرائی برای آن‌ها مطرح نیست. این برداشت آقای حیدر شادی از گفته‌های من ناصواب است. آنچه من گفته‌ام این است که «بنیادگرائی دینی، بیگانه با ذات این نوع اسلام (اسلام تورکیک به عنوان یک اسلام مرزی) است». بیگانه بودن بنیادگرائی دینی با ذات اسلام تورکیک، به معنی عدم امکان بروز بنیادگرائی دینی در یک جامعه‌ی تورکیک نیست. از قضا به عکس، به معنی امکان بروز آن است. آنچه من می‌گویم این است که بنیادگرائی اسلامی در میان تورکان و دیگر جوامع مرزی مسلمان، عَرَضی است و نشات گرفته از اسلام درون‌سرزمینی. به عبارت دیگر، ظهور بنیادگرائی در جوامع تورکیک معاصر، بیش از آنکه به «اسلام تورکیک» و «اسلام به عنوان هویت» مربوط باشد، ناشی از تاثیرپذیری از «اسلام غیر تورکیک» و کاربرد «اسلام به عنوان دین» است که در این جوامع تاریخ و گذشته‌ای ندارد. اما به عنوان مثال، ظهور بنیادگرائی اسلامی در جوامع ایرانیک‌زبان (فارس‌ها، پشتون‌ها، کوردها، ....)، که نمونه‌هائی از جوامع با اسلام درون‌سرزمینی‌اند، لزوماً امری عَرَضی و نشات‌گرفته از خارج نیست.

عکس قضیه نیز صادق است. در حالی‌که اندیشه‌ی عرفی‌گرایی، جامعه‌ی سکولار و دولت لائیک در حیات اجتماعی و اندیشه‌ی سیاسی خلق فارس به عنوان یک جامعه‌ی دارای اسلام غیر مرزی، اندیشه‌ای وارداتی و غربی به شمار می‌رود، در تاریخ سیاسی فکری ملل تورکیک، این مفاهیم برخاسته از جدال نخبه‌گان سیاسی و دینی و بازنگری به مفاهیم دولت، دین و ملت و روابط بین آن‌ها و محصول درک ویژه‌ی جوامع تورک از اسلام مطابق با فرهنگ ملی تورک و اسلام مردمی تورک است.

*********

آقای حیدر شادی می‌گوید: «حتی ممکن است یکی ادعا کند که در کشورهایی با اسلام مرزی احتمال ابتلا به بنیادگرایی بیشتر است چون آن‌ها استفاده‌ی هویتی از آن می‌کنند و همیشه در حال رقابت و کشمکش با همسایه‌های غیر مسلمان خود به سر می‌برند..... الان بنیادگرایی اسلامی در نزد ملت‌های دارای اسلام مرزی زیادی از پاکستان گرفته تا اندونزی و سومالی و اوزبکستان وجود دارد." (پایان نقل قول)

توضیحات من:

١-این ادعای آقای حیدر شادی که «در کشورهایی با اسلام مرزی احتمال ابتلاء به بنیادگرایی بیشتر است. چون آن‌ها استفاده هویتی از آن می‌کنند و همیشه در حال رقابت و کشمکش با همسایه‌های غیر مسلمان خود به سر می‌برند» را داده‌های تاریخی تائید نمی‌کند. به عنوان مثال تورکان در یک هزار سال گذشته، در آسیای میانه و آوراسیا، در شبه قاره‌ی هندوستان، در جنوب شرق اوروپا، ... به عنوان شمشیر اسلام همیشه در حال رقابت و کشمکش با همسایه‌های غیر مسلمان خود بوده‌اند، اما اسلام بنیادگرا در بین آن‌ها دیده نشده است. از همین زمره آبدالان روم - که از پیشگامانشان «ساری سالتوق» (خراسان)، «بابا ایلیاس» (خراسان)، «آبدال موسا» (خوی)، «گئییک‌لی بابا» (خوی)، «شئیخ بوزاغی» (مرند)، «حاجی بکتاش» (خراسان)، «اخی ائوره‌ن» (خوی) و .... را می‌توان نام برد- را داریم که مُهر خود را بر تشکل هویت و فرهنگ تورکی آسیای صغیر و جنوب شرقی اوروپا زده‌اند. آن‌ها غازیان تورکمان- تورکی بودند که در قرون ١١-١٣ از آزربایجان و خراسان با نام «خراسان اره‌ن‌له‌ری» و «خوی‌لولار» و .... به آناتولی روی آورده‌اند. عمده‌ی این غازیان، که در فتح ممالک بیزانس بدست تورکان و گسترش اسلام در آناتولی و بالکان پیش‌گام بوده و اشتراک داشته‌اند، منسوب به جریانات متساهل صوفی، آبدال، اخی، درویشان و ... (متعلق به اسلام هترودوکس وخارج از دائره‌ی اسلام اورتودوکس) بوده‌اند.

٢-این ادعای حیدر شادی که «استفاده‌ی هویتی از اسلام، احتمال ابتلاء به بنیادگرایی را بیشتر می‌کند» دارای تناقض ذاتی است. در یک جامعه با اسلام مرزی تا زمانی که اسلام صرفاً به عنوان هویت مطرح است، امکان بروز بنیادگرائی اسلامی وجود ندارد. بنیادگرائی یعنی کاربرد دین به عنوان دین و نه هویت. هنگامی که در یک جامعه ما شاهد بروز بنیادگرائی اسلامی می‌شویم، این به معنی آغاز کاربرد «اسلام به عنوان یک دین» در آن جامعه است. بنابراین استفاده‌ی هویتی از اسلام، احتمال ابتلاء به بنیادگرائی را بیشتر نمی‌کند، بلکه استفاده از اسلام به عنوان دین است که احتمال ابتلاء به بنیادگرائی را بیش‌تر می‌کند.

٣- از آنجائی که کاربرد «اسلام به عنوان دین» با سنن ملی جوامع دارای اسلام مرزی که بر مبنای «اسلام به عنوان هویت» قرار دارد ناخوان است، لاجرم این تلقی جدید از اسلام (اسلام به عنوان دین) ناشی از تاثیرپذیری از خارج، از جوامع مسلمان غیر مرزی و یا در مواردی نفوذ مستقیم مجاهدین این گونه جوامع دارای اسلام درون‌سرزمینی در جامعه‌ی مرزی مذکور است. در عصر حاضر نیز، نزدیک به همه‌ی حرکات بنیادگرایانه‌ی اسلامی که در جوامع مسلمان مرزی (بوسنا، کوسووا، چچن، جمهوری آزربایجان، تورکیه، کشمیر، اوزبکستان، سومالی، و حتی در تورک‌ایلی در شکل شیعی‌گری) دیده می‌شوند، یا مستقیماً از اسلام واردتی جوامع دارای اسلام درون‌سرزمینی (افغان‌ستان، فارس‌ستان، عرب‌ستان، یمن، ...) متاثر شده‌اند و یا با اشتراک عواملی از آن‌ها ایجاد گردیده‌اند.

٤-نمونه‌ی پاکستان را که خود کشور کثیرالمله‌ای است نمی‌توان نمونه‌ی اسلام مرزی دانست. اولاً در آن سوی مرزهای این کشور با هندوستان، هم در شمال و هم در جنوب، جوامع اسلامی ساکن‌اند و بدین سبب این کشورِ محصور در میانِ جوامعِ مسلمان، بیش از آن که دارای خصلت اسلام مرزی باشد، دارای خصلت اسلام درون‌سرزمینی است. ثانیاً جریانات بنیادگرای پاکستانی عمدتاً مربوط به پاتان‌ها و بلوچ‌ها هستند که هر دو خود جامعه‌ای کاملاً دارای اسلام درون‌سرزمینی و تقسیم شده بین پاکستان و افغانستان‌اند. ثالثاً خصلت‌های اسلام پاکستانی و بویژه بنیادگرائی اسلامی این کشور بیش از اسلام مرزی، تابع متغیرهای دیگری از جمله اتنیسیته (تعلق آن‌ها به جوامع هندیک - ایرانیک) و عدم توسعه‌ی اقتصادی و ... می‌باشد. رابعاً حتی با قبول فرض پاکستان به عنوان یک جامعه‌ی دارای اسلام مرزی، نفوذ جریانات اسلام درون‌سرزمینی عربی در جریانات بنیادگرای پاکستانی، این بنیادگرائی را امری عَرَضی و وارداتی می‌سازد.

*********

آقای حیدر شادی می گوید: «به عبارت دیگر ملی بودن اسلام برای تورک‌ها الزاما به معنی غیر مهم بودن آن برای آن قوم نیست».(پایان نقل قول)

توضیحات من:

١- من در مصاحبه‌ی خود از «اسلام مللی که در حاشیه‌ی جهان اسلام و در تماس با ادیان و ملل معتقد بدان‌ها قرار دارند» سخن گفته‌ام. اما متاسفانه به هنگام نشر این مصاحبه از طرف ناشر، کلمه‌ی «مللی» به شکل «ملی» درج و در نتیجه جمله‌ی من به صورت نادرست «اسلام ملی که در حاشیه‌ی جهان اسلام و در تماس با ادیان و ملل معتقد بدان‌ها قرار دارند» در آمده است. کاربرد تعبیر «ملی بودن اسلام برای تورک‌ها» از سوی آقای حیدر شادی در من این شبهه را بوجود می‌آورد که این تعبیر در ارتباط با اشتباه مزبور که از طرف ناشر مصاحبه رخ داده است باشد. به همه حال، من «ملی بودن اسلام برای تورک‌ها» را ادعا نکرده‌ام. آنچه من گفته‌ام این است که «اسلام به عنوان هویت، بخشی از هویت ملی ملل تورکیک در مواجهه با ملل غیرمسلمان است». مانند اسلام تورک‌های جمهوری آزربایجان در مواجهه با ارمنیان و گورجیان، تورک‌های آناتولی و بالکان در مواجهه با یونانیان و ...، تاتارها در مواجهه با روس‌ها، اویغورها در مواجهه با چینی‌ها و ...

٢-بر خلاف برداشت آقای حیدر شادی، من ادعا نکرده‌ام که اسلام برای تورک‌ها امری غیر مهم است. آنچه من می‌گویم فرق بین «اسلام به عنوان یک دین» و «اسلام به عنوان یک هویت» است. با این‌همه در جوامعی که اسلام به عنوان یک دین تلقی می‌شود به همان عنوان دارای اهمیت است و در جوامعی که اسلام به عنوان یک هویت مطرح است نیز به همان عنوان دارای اهمیت می‌باشد. سکولار بودن یک جامعه از جمله تورکان در تورک‌ایلی و ایران مطلقاً به معنی بی‌اهمیت بودن اسلام به عنوان هویت در میان آن‌ها نیست.

*********

آقای حیدر شادی می گوید: «آقای بهاری برای تعریف هویت دینی متمایز برای تورک‌های ایران و آذربایجان بیان می کند که ملت آذربایجان یکی از سکولارترین ملت‌های خاورمیانه است. ولی آقای بهاری بر ای این ادعا دلیلی ارائه نمی دهد.» (پایان نقل قول)

توضیحات من:

١- به دلائل بسیار من کاربرد تعبیر «ملت آزربایجان» در مورد تورکان ساکن در آزربایجان را نادرست می‌دانم. بنابراین موضوع مباحثه‌ی من نه سکولار بودن «ملت آزربایجان»، بلکه سکولار بودن کل جامعه‌ی تورکان ساکن در ایران («ملت تورک») است.

٢-این‌که من در مصاحبه‌ام دلیلی برای این ادعا که ملت تورک یکی از سکولارترین ملت‌های خاورمیانه است نیاورده‌ام صحیح نیست. برای پی بردن به درجه‌ی سکولار بودن یک جامعه‌ی مسلمان می‌توان به عرصه‌ها و حیطه‌های گوناگون نگریست. از جمله «حقوق و موقعیت زنان»، «فولکلور و سنن ملی»، «نخبه‌گان و جریانات روشن‌فکری و سیاسی، شخصیت‌های تاریخی»، «سنن دولت‌مداری» و ... من تا آنجائی که وسع مصاحبه اجازه می‌داد تیتروار به برخی از این حیطه‌ها اشاره کرده‌ام. از جمله با جملات زیر:

-اسلام نخبه‌گان تورک و اسلام مردمی تورک که نمونه‌ی آن‌ها را به ترتیب در اسلام شمس تبریزی-مولانای رومی و عشایر ایلات تورک شاهی‌سئوه‌ن، قاشقای، افشار و .... می‌توان دید، همواره بر محور تساهل، تسامح، دوستی و محبت و سنن ملی تورکی قرار داشته است.

-در تاریخ هزار ساله‌ی ایران تقریباً صد درصد حکم‌رانان زن دارای ملیت تورک بوده‌اند، حق رای به زنان نخستین بار توسط حکومت ملی آزربایجان اعطاء شده است، بنا به آمار دولتی تا برقراری جمهوری اسلامی رسم صیغه و بویژه چندزنی و قتل‌های ناموسی در میان تورکان ایران و تورک‌ایلی پدیده‌ای بسیار نادر بوده است، بیش از ٨٠ در صد سنگ‌سار شونده‌گان زن در ایران تورک‌اند، بسیاری از زنان پیش‌گام در عرصه‌های هنری، اجتماعی و سیاسی در ایران معاصر اصلاً تورک‌اند (قره العین، تاج السلطنه، گوگوش، عبادی، تهمینه میلانی، اشرف دهقانی، گلشیفته فراهانی و ....). ....

-اندیشه و نهاد دولت دینی، بر ضد سنت دولت‌مداری تورکی و تاریخ تورک‌ایلی است، در میان بیش از دویست دولت و امپراتوری تورک در تاریخ هیچ‌کدام از آن‌ها تحت سیطره‌ی مقامات روحانی و صنف خادمان دین نبوده‌اند. .....

-نخبه‌گان و روشن‌فکران با هویت ملی تورک، عموماً گرایشات لائیک و غیر دینی سیاسی دارند. ....عمده‌ی شخصیت‌ها و جریانات منسوب به حرکت ملی تورک خواستار جدائی مطلق دین از دولت و آزادی دین و مذهب و به عبارت دیگر مدافع لائیسیسم‌اند. ....

آنچه در این جملات بر زبان آورده شده‌اند همه دلائلی مبرهن بر سکولار بودن جامعه‌ی تورک ساکن در ایران و تورک‌ایلی است.

٣-البته تابلوی فوق را می‌توان تکمیل‌تر کرد:

-انعکاس حیات سکولار تورکان در فرهنگ و سنن ملی آن‌ها، بویژه در عرصه‌ی حقوق زنان، گسترده‌گی و نهادینه‌گی موسیقی و رقص و به ویژه موسیقی آشیق - باخشی در فرهنگ تورک که همه در تضاد با اصول شریعت قرار دارند، محصول حیات سکولار این خلق است.

- امروزه هیچ جریان فرهنگی و سیاسی منسوب به تورکان ساکن در ایران و تورک‌ایلی که بتوان آن را در طیف بنیادگرائی اسلامی جای داد (بر عکس گروه‌های ایرانیک‌زبان فارس، تاجیک، کورد ویا بلوچ منطقه و یا مشابه جریانات دینی فارسی «ولایت فقیهی خمینی»، «گفتگوی تمدنی خاتمی»، «ملی مذهبی یزدی» و یا «مجاهدین خلقی رجوی»،...) دیده نمی‌شود. هر سه جریان فرهنگی سیاسی اساسی در میان توده‌ی تورک‌های ساکن در تورک‌ایلی و ایران و نخبه‌گان آن‌ها یعنی حرکت چپ تورک، دین‌داران تورک، و ناسیونالیسم تورک حرکاتی مودرنیست و لائیک می‌باشند.

-در جهان شیعی به اسلام‌گرایان، روحانیون و آیت‌الله‌های لائیک، لیبرال، سوسیال دموکرات ویا سوسیالیست به عنوان یک سنت و جریان تاریخی (هادی نجم آبادی، شیخ الرئیس قاجار، شربیانی، خویی، خیابانی، ابوطالب زنجانی، اسدالله خرقانی، ابراهیم زنجانی، عرب‌باغی اورومی، شریعت‌مداری، ...) صرفاً در میان خلق تورک می‌توان برخورد کرد.

-اساساً پروتستانیسم اسلامی (شاه عباس دوم، نادرشاه افشار، محمدشاه غازی قاجار، طاهره قره العین، سید جمال الدین اسدبادی، حیدر علی قلمداران، مهدی بازرگان، محمد حنیف نژاد، مجتهد شبستری، ...)، روشن‌گری لیبرال (فتح‌علی آخوندزاده، مستشار الدوله، اعتماد السطنه، مشیرالدوله، دهخدا، احمد کسروی، ...) و فقاهت ضد ولایت فقیهی (عرب‌باغی اورومی، آیت الله ابولقاسم خوئی، آیت الله سید کاظم شریعت‌مداری، اراکی، مجتهد شبستری، ...) با نام تورکان ایران و تورک‌ایلی گره خورده است. آقایان عرب‌باغی اورومی، خوئی، شریعت‌مداری و اراکی همیشه مخالف دخالت روحانیون در امور حکومتی و سیاسی و صراحتاً منکر ولایت فقیه بوده‌اند.

-در تاریخ معاصر، اسلام روشن‌فکران منفرد تورک از مشابهین فارس خود – علی رغم بنیادگرا بودن - لیبرال‌تر و دنیوی‌تر بوده است (سید جمال الدین، بازرگان، حنیف نژاد، جعفری، مجتهد شبستری، علامه طباطبائی، ..).

-بین مخالفت روحانیون تورک و روحانیون فارس با مداخله‌ی دول خارجی در ایران نیز فرق ماهوی وجود داشته است. در حالیکه روحانیت امامی تورک (جمال الدین اسدآبادی، شیخ محمد خیابانی، زنجانی،....) عموماً به علت مواضع ضد استعماریشان، مخالف دخالت بریتانیا و آمریکا در مسائل ایران بوده‌اند، روحانیت فارس اغلب به علت کافر و مودرن بودن دول مذکور با آن‌ها (لفظاً و ظاهراً) مخالفت می‌نماید.

*********

آقای حیدر شادی می گوید: «به نظر نمی‌رسد که در سکولار و مذهبی بودن تفاوت خاصی بین آذربایجان و مثلا اصفهان باشد». (پایان نقل قول)

توضیحات من:

١-من در مصاحبه‌ام بر سکولار بودن ملت تورک تاکید کرده‌ام، نه یک جوغرافیای خاص مانند آزربایجان. وانگاه اگر قرار باشد مبنا مقایسه‌ی جوغرافیائی باشد، منطقه‌ی ملی تورک (تورک‌ایلی، نه آزربایجان) را می‌بایست با منطقه‌ی ملی فارس‌ستان مقایسه کرد و نه با یک شهر خاص واقع در آن.

٢-در ایران مناطق ملی خود دارای هارت‌لند (Heartland) و ریم‌لند (Rimland) می‌باشند. هنگامی که از مقایسه‌ی مناطق ملی تورک و فارس با یکدیگر در رابطه با نقش دین در آن‌ها و یا اسلام تورکی با اسلام فارسی سخن گفته می‌شود، مقصد مقایسه‌ی هارت‌لندهای آن‌ها است. اما در مورد فارس‌ستان، متروپول‌های حاشیه‌ای مانند تهران، اصفهان، مشهد و شیراز مبنای مناسبی برای قضاوت در مورد رفتارهای دینی جامعه‌ی فارس و اسلام فارسی نیستند. به چند دلیل:

-این‌ها در ریم‌لند فارس‌ستان قرار دارند که در تماس طولانی هزارساله با جوامع غیر فارس و در راس آن‌ها تورک‌ها بوده‌اند.

-این شهرها همه به مدت‌های طولانی پایتخت‌های امپراتوری‌های تورک (تهران، اصفهان) و یا دولت‌های محلی تورک (شیراز، مشهد، کرمان) بوده‌اند.

-بخش بزرگی از اهالی فارس‌زبان امروزی این شهرها تورکان فارس شده در قرون اخیر‌اند.

-در این شهرها امروز نیز جمعیت‌های قابل ملاحظه‌ی تورک ساکن است.

به دلائل فوق و دلائل بسیار دیگر، خصلت‌های دینی و مذهبی متروپول‌های حاشیه‌ای در فارس‌ستان، بیش از آن که منعکس کننده‌ی اسلام فارسی (تاجیکی - تاتی) باشد، به شدت صبغه‌ی تورکی دارد.

٣-در جامعه‌ی فارس ایران، به لحاظ غلبه‌ی دو قرائت جعفری و امامی، هر دو از شیعه‌ی متشرعه‌ی دوازده امامی، وضعیت دوگانه‌ای حاکم است.

الف-برداشت گروه‌های فارس‌زبانی که تبار تورک دارند و در طی قرون اخیر متکلم به زبان فارسی گشته‌اند، همچنین گروه‌های فارس‌زبانی که تاریخاً در تماس نزدیک با تورک‌ها بوده‌اند - مانند اکثر فارس‌های ساکن در شهرهای بزرگ تهران، اصفهان، مشهد، کرج، شیراز، و نیز سراسر حاشیه‌ی شمال و غرب فارس‌ستان، به شیعه‌ی تورکی جعفری (اسلام به عنوان هویت) نزدیک‌تر است. این گروه به تقریب حدود یک چهارم تا یک سوم از خلق فارس‌زبان امروزی در ایران را تشکیل می‌دهد.

ب-قرائت گروه‌های فارسی‌زبان در مناطق شرقی و جنوبی فارس‌ستان که تبار نسبتاً خالص ایرانیک، عربی و یا آمیخته‌ای از این دو دارند و به لحاظ جوغرافیائی از مناطق تورک‌نشین ایزوله بوده‌اند، به تلقی امامی (اسلام به عنوان دین) نزدیک‌تر است.

به عبارت دیگر، نزدیکی رفتارهای مذهبی اهالی متروپولی مانند اصفهان به تورکان ساکن در آزربایجان، ناقض این واقعیت که ملت تورک سکولارترین ملت مسلمان در خاورمیانه می‌باشد نیست. بلکه به معنی تاثیرپذیری اهالی این متروپل فارسستان از سنن سکولار جامعه‌ی تورک است.

*********

آقای حیدر شادی می گوید: «آقای بهاری همچنین با تمییز شیعه امامی (تفسیر فارس) و شیعه جعفری (تفسیر تورکی - آذربایجانی) دومی را متساهلانه‌تر معرفی کرده و می‌گوید که مذهب شیعه جعفری (تورکی) بر خلاف اولی به عصمت ائمه اعتقاد ندارد. برای این این ادعا هم دلیل و منبع ذکر نشده است». (پایان نقل قول)

توضیحات من:

١- من قبول می‌کنم که در این مصاحبه دلیل و منبعی در باره‌ی دیدگاه مذهب جعفری تورکی به مساله‌ی عصمت امامان ذکر نکرده‌ام. اما من در باره‌ی بسیاری از دیدگاه‌های مطرح شده‌ی دیگر در این مصاحبه نیز منبعی ذکر نکرده‌ام. زیرا فورمت این سری از مصاحبه‌ها بیشتر اِعلام نظرات و دیدگاه‌های مصاحبه شونده‌گان است و اجازه‌ی ذکر منابع و دلائل در پاسخی فشرده به یک سوال را نمی‌دهد.

٢-از آنجائی که قرائت تورکی شیعه‌ی متشرعه‌ی دوازده امامی و یا مذهب جعفری، بر خلاف قرائت فارسی از آن و یا مذهب امامی، از سوی فقها و روحانیون عالی‌رتبه مدون نشده است (اساساً این مذهب به موقعیت خاص روحانیون اعتقادی ندارد و از سوی آن‌ها و یا فقها نیز ایجاد نشده است)، بنابراین بهترین منبع برای دست یافتن به اصول آن، مراجعه به آراء و عقاید واضع آن یعنی نادرشاه افشار می‌باشد. با مراجعه به متون تاریخی که شمار آن‌ها اندک نیز نیست، به سهولت می‌توان دریافت که در نظر نادرشاه، به عنوان واضع مذهب جعفری، عصمت ائمه محلی از اِعراب نداشته است:

-به عنوان مثال وی می‌گوید: «باید این ملت را که مخالف مذاهب اسلاف کرام عظام نواب همایون ماست، تارک و به مذهب اهل سنت و جماعت سالک شوند. لیکن چون حضرت امام جعفر ابن محمد باقر (ع) از ذریه‌ی رسول اکرم و ممدوح امم و طریقه اهل ایران به مذهب آن آشناست، او را سر مذهب خود شناخته، در فروعات مقلد طریقه و اجتهاد آن حضرت باشند». در اینجا وی مذهب جعفری را صرفاً در فروعات با مذاهب اسلاف متفاوت و در ردیف مذهب اهل سنت و جماعت تعریف می‌کند. در مذهب اهل سنت و جماعت ائمه دارای عصمت نیستند.

-باز او در اوکتوبر ١٧٤٣ در شهر نجف عراق مجمعی از روحانیون بلندپایه‌ی کشورهای مختلف فراهم آورده و آن‌ها را ملزم به امضای وثیقه‌ای معروف به «وثیقه‌ی نجف» جهت اتحاد مذاهب اسلامی کرده است. در این وثیقه که به امضاء خادمان دینی از عراق، ایران، افغانستان و تورکستان و سایر بلاد توران رسید و در گنجینه‌ی حرم حضرت علی در نجف به ودیعه گذارده شد، تأیید می‌شد که: «اهل ایران چون از عقاید سابقه [شیعه‌ی امامی] نکول، و مذهب جعفری را که از مذاهب حقه است قبول نموده، قضات و علما و افندیان کرام روم اذعان کرده آن را خامس مذاهب بشمارند».

-و نیز «عقاید اسلامیه‌ی داعیان به نهج مسطور است: خلفای راشدین – رضوان الله علیهم اجمعین- را به ترتیب خلیفه علی التحقیق حضرت سید المرسلین می‌دانیم و شک و شبهه‌ای نداریم و از رفض و تبرا، تبرا می‌جوئیم. به نحوی که قدوه العلماء الاعلام شیخ الاسلام و افندیان عظام دولت علیه‌ی عثمانیه تصدیق مذهب جعفری کرده‌اند، مقلد طریقه‌ی آن حضرت و بر این عقیده راسخ و ثابت می‌باشیم».

-در گزارش هلنی‌ها آمده است که نادرشاه در مخالفت با عزاداری برای امام حسین می‌گوید: «اگر این مردم به واسطه‌ی اعتقاد به این دو تن که به زحمت در دوران خودشان کاری انجام داده‌اند، آماده‌اند سرهای خود را خونین و بدن‌هایشان را آزرده سازند، و کارهایی از این دست کنند، من می‌ترسم که اگر بمیرم برای خاطر این همه کاری که برایشان کرده‌ام خودکشی کنند».

این گفته‌ها همه انکار عصمت امامان شیعه است.

*********

آقای حیدر شادی می‌گوید: «البته همان‌طور که در اول نوشته اشاره شد؛ در ادبیات دین پژوهی اصطلاح «اسلام تورکی» وجود دارد که یکی از ویژه‌گی‌های آن هم میانه‌روی و مداراست، ولی این بیشتر به سنت ریشه‌دار تصوف در میان تورک‌ها، که عامل اصلی ترویج اسلام در بین آن‌ها نیز بوده، برگردانده می‌شود. ولی من در دوام این سنت در بین تورک‌های ایران تردید دارم. به نظر می‌رسد که اسلام شیعی در آذربایجان متاثر از تجربه‌ی تاریخی طولانی مدت مشترک با قوم فارس مخصوصا بعد از دوره‌ی صفویه بیشتر صبغه‌ی ایرانی - عقلی - شیعی دارد تا تورکی – تصوفی - سنی.» (پایان نقل قول)

توضیحات من:

١-برداشتی که آقای حیدر شادی از مقوله‌ی اسلام تورکی در گفته‌های من کرده، مقرون به حقیقت نیست و نتیجه‌گیری‌هائی که از این برداشت خود نموده نیز با دیدگاه‌های من ارتباطی ندارد. همان‌گونه که در مصاحبه‌ام صریحاً ذکر کرده‌ام «اسلام تورکی، جوهر درک جوامع گوناگون مسلمان تورک ساکن در ایران و تورک‌ایلی، چه معتقد به انواع اسلام اورتودوکس، چه معتقد به انواع اسلام هترودوکس، چه سنی، چه شیعی، چه علوی، ... از دین و عامل تعیین کننده در شکل‌گیری رفتارهای دینی آن‌ها است». همان‌گونه که دیده می‌شود من در اینجا صراحتاً می‌گویم که در باره‌ی هر نوع اسلام، چه شیعی، چه سنی، چه متصوفه، چه متشرعه، چه اورتودوکس، چه هترودوکس می‌توان از قرائت تورکی آن سخن راند. به عبارت دیگر اولاً اسلام تورکی منحصر به اسلام سنی و ریشه گرفته از سنت تصوف نیست. علاوه بر آن، این قرائت تورکی همواره از قرائت ایرانیک آن متساهل‌تر است. یعنی همواره وئرشین تورکی اسلام سنی (تورک‌های آناتولی و بالکان) از وئرشین غیر تورکی اسلام سنی (مثلاً اعراب سنی عراق و سوریه) متساهل‌تر، وئرشین تورکی اسلام شیعی (تورک‌های جعفری) از وئرشین غیر تورکی اسلام شیعی (مثلاً فارس‌های امامی) متساهل‌تر، وئرشین تورکی اسلام هترودوکس (غلات علوی تورک) از وئرشین غیر تورکی اسلام هترودوکس (غلات اهل حق کورد) متساهل‌تر، وئرشین تورکی اسلام شیخیه (شیخیه‌ی آزربایجان) از وئرشین غیر تورکی اسلام شیخیه (شیخیه‌ی فارس‌ستان - کرمان، شیخیه‌ی کویت) متساهل‌تر است و قس علی‌هذا.

٢-مخلص کلام آن که اسلام در دنیای تورکیک چهره‌ای متفاوت از اسلام در جوامع اسلامی دیگر – مانند جوامع ایرانیک‌زبان - دارد. عمده‌ترین فرق بین این دو آن است که عنصر تساهل و تسامح دینی در نتیجه‌ی سنن و ویژه‌گی‌های اتنیک (متغیر «اتنیسیته»)، تعامل جوامع تورک با اقوام و ملل دیگر به ویژه کشورهای مسیحی و اوروپایی (متغیر «ژئوپولیتیک دین» و یا «اسلام مرزی»)، توسعه‌یافته‌گی اجتماعی و اقتصادی موطن‌های تورکان (متغیر «توسعه‌یافته‌گی»)، ... به شکل نهادینه در آمده و تبدیل به رکن درک اسلامی در جهان تورکیک شده است. این تفاوت در تمام لایه‌ها وجود دارد. یعنی همان‌گونه که بین اسلام سنی جوامع تورکیک با اسلام سنی جوامع عرب و یا ایرانیک فرق ماهوی وجود دارد، بین اسلام شیعی جوامع تورک (مانند جمهوری آزربایجان) با اسلام شیعی جوامع فارس (فارس‌ستان) و بین اسلام غلات شیعی جوامع تورک (قیزیل‌باشی - بکتاشی) با اسلام غلات شیعی جوامع ایرانیک (اهل حق کورد) نیز فرقی ماهوی موجود است.

پایان

*********

*********

نکاتی در مورد دیدگاه‌های جناب بهاری در موضوع دین

انتشار مصاحبه‌ی مفصل کانون دموکراسی آذربایجان با آقای مهران بهاری مدیر و مولف سری وبلاگ‌های سؤزوموز مورد استقبال گسترده‌ی نیروهای سیاسی و فعالین تورک، به ویژه محافل دانشجویی آذربایجان قرار گرفت که موجب دل‌گرمی فراوان ما در تداوم گفتگو با چهره‌های سیاسی و فکری می‌باشد. حیدر شادی دانش‌آموخته‌ی فلسفه و از فعالان سابق دانشجویی با ارسال یادداشتی نکاتی را درباره‌ی دیدگاه‌های جناب بهاری در موضوع دین طرح کرده است که با تشکر از ایشان و در راستای تعهد کانون به ایجاد فضای گفتگو و تضارب آرا و اندیشه‌ها درج می‌گردد :

________________________________________

 نکاتی درباره‌ی موضوع دین در مصاحبه‌ی آقای مهران بهاری با آذربایجان دموکراسی اوجاغی

حیدر شادی

تقدیم به سعید متین‌ور ، دوست فرهیخته‌ی زندانی‌ام

١- در صحبت‌های آقای بهاری در خصوص دین و مسئله‌ی آذربایجان نکات مهمی وجود دارد. اشاره‌ی بجا به نقش دین در آسیملاسیون تورک‌های ایران ، شناسایی اسلام تورکی به مثابه‌ی یک اسلام میانه‌رو ، تمییز بین سکولاریسم معتدل (جدایی دین از دولت) و سکولاریسم افراطی (جدایی دین از سیاست)، تاکید بر خودمختاری آذربایجان در حوزه‌ی دین برای داشتن امکان پرورش قرائت بومی خود از اسلام و تشیع، از جمله این نکات است.

٢- اما برخی از مطالب مطرح شده توسط آقای بهاری دارای ضعف است، اساس دیدگاه وی مبتنی بر تمییز بین اسلام مرزی و غیر مرزی( درون سرزمینی؟)، اعتقاد به سمبولیک بودن اسلام برای ملت‌های مرزی جهان اسلام مثل از جمله تورک‌ها و عدم امکان رشد بنیادگرایی دینی در آن‌ها است.

٣-اگر چه ممکن است تمییر بین اسلام مرزی با اسلام غیر مرزی به طور عمومی درست باشد و همین‌طور تفاوت‌هایی بین این دو باشد، ولی نمی‌توان گفت با توجه به اینکه اسلام برای ملت‌های دارای اسلام مرزی اهمیت سمبولیک دارد نه دینی و آن را برای تعریف هویت ملی خود در مقابل همسایه‌های غیر مسلمان لازم داشته‌اند بنابراین بنیادگرایی مطرح نیست. چون الان بنیادگرایی اسلامی در نزد ملت‌های دارای اسلام مرزی زیادی از پاکستان گرفته تا اندونزی و سومالی و اوزبکستان وجود دارد. حتی ممکن است یکی ادعا کند که در کشورهایی با اسلام مرزی احتمال ابتلا به بنیادگرایی بیشتر است، چون آن‌ها استفاده‌ی هویتی از آن می‌کنند و همیشه در حال رقابت و کشمکش با همسایه‌های غیر مسلمان خود به سر می‌برند. به عبارت دیگر ملی بودن اسلام برای تورک‌ها الزاما به معنی غیر مهم بودن آن برای آن قوم نیست.

٤- آقای بهاری برای تعریف هویت دینی متمایز برای تورک‌های ایران و آذربایجان بیان می‌کند که ملت آذربایجان یکی از سکولارترین ملت‌های خاورمیانه است. ولی آقای بهاری بر ای این ادعا دلیلی ارائه نمی‌دهد. به نظر نمی‌رسد که در سکولار و مذهبی بودن تفاوت خاصی بین آذربایجان و مثلا اصفهان باشد.

٥- آقای بهاری همچنین با تمییز شیعه امامی (تفسیر فارس) و شیعه‌ی جعفری (تفسیر تورکی- آذربایجانی) دومی را متساهلانه‌تر معرفی کرده و می‌گوید که مذهب شیعه‌ی جعفری (تورکی) بر خلاف اولی به عصمت ائمه اعتقاد ندارد. برای این این ادعا هم دلیل و منبع ذکر نشده است.

٦-البته همان‌طور که در اول نوشته اشاره شد؛ در ادبیات دین‌پژوهی اصطلاح "اسلام تورکی" وجود دارد که یکی از ویژه‌گی‌های آن هم میانه‌روی و مداراست. ولی این بیش‌تر به سنت ریشه‌دار تصوف در میان تورک‌ها، که عامل اصلی ترویج اسلام در بین آن‌ها نیز بوده، برگردانده می‌شود. ولی من در دوام این سنت در بین تورک‌های ایران تردید دارم. به نظر می‌ر‌سد که اسلام شیعی در آذربایجان متاثر از تجربه‌ی تاریخی طولانی مدت مشترک با قوم فارس مخصوصا بعد از دوره‌ی صفویه بیش‌تر صبغه‌ی ایرانی – عقلی - شیعی دارد تا تورکی – تصوفی - سنی.

- دین و تاریخ و جایگاه آن‌ها در حرکت ملی- دموکراتیک تورک ( آذربایجان ) - گفتگو با مهران بهاری ( بخش سوم )

-------------------------------------------------

نکاتی در مورد دیدگاه‌های جناب بهاری در موضوع دین ( حیدر شادی )

http://azdemokrasi.blogfa.com/post-49.aspx

- دین و تاریخ و جای‌گاه آن‌ها در حرکت ملی- دموکراتیک تورک ( آذربایجان ) - گفتگو با مهران بهاری ( بخش سوم )

http://www.azdemokrasi.blogfa.com/post-39.aspx


گفتگوی مهران بهاری با آزربایجان دموکراسی اوجاغی-بخش اول
گفتگوی مهران بهاری با آزربایجان دموکراسی اوجاغی-بخش دوم
گفتگوی مهران بهاری با آزربایجان دموکراسی اوجاغی-بخش سوم
گفتگوی مهران بهاری با آزربایجان دموکراسی اوجاغی-بخش چهارم
گفتگوی مهران بهاری با آزربایجان دموکراسی اوجاغی-بخش پنجم


No comments:

Post a Comment