شعر تورکی مقبرهی نادریه - آرامگاه نادر شاه آوشار (افشار) آخرین جهانگیر تورک،
و ریشهشناسی تورکی کلات - قالات و قالا
مئهران باهارلی
Nadir Şah Afşar’ın emriyle yazılan Türbesinin Türkçe kronogramı, ve Kale
ile Kelat kelimlerlerinin Türkçe etimolojisi
Turkish chronogram of Nadir Shah Afshar’s tomb written by his order, and Turkic etymology of Kalat - Qalat and Qala – Kale (Ghal’eh)
خلاصه:
özet
Nadir Şah'ın buyruğuyla Horasan'ın Kalat-i Naderi (Nedir Qalatı) ilçesi Gök Günbed köyü'nde büyük bir yatırlı kiryas (türbeli saray) yapıldı. Yine 1744 yılında Nadir Şah, Afşar erkleti (devleti) başkoşarına (melik üş-şuarası'na) bu yatıra yazılacak uzun bir Türkçe öteklik (kronogram) koşuğu (şiiri) yazmasını buyurdu. Gök Günbed yatırlı kiryası, Türk-Moğol Salçuklu ve İlhanlı dönemlerine ait kalıntılar üzerine yapılmış bir Türk-Moğol barım (mimari) ürünüdür. Bu yapıt, Türkmen (Salçuklu), Moğol (İlhanlı), Tatar-Calayırlı, Gürkani (Küreken, Timuri, Barlas), Hint (Sumnat, puthane), Osmanlı, Türkman (Karakoyunlu, Akkoyunlu, Kızılbaş) ve Kacar gibi çeşitli Türk-moğol barım biçemlerini (tarzlarını) içinde barındırmaktadır. Nadir Şah Afşar'ın yatırı olarak bilinen Meşhed urundaki (şehrindeki) yatır ise, onun gerçek yatırı değildir. Bu yapıt 20. yüzyılda İran erkleti sarından (tarafından) yaptırılmıştır, Türk barımıyla ilgisizdir ve Nadir Şah'ın buyurduğu Türkçe öteklik koşuğu da onda yer almamaktadır. Bu yazgamda (makalemde) Nadir Şah’ın Gök günbeddeki yatırının onun buyruğuyla yazılan Türkçe öteklik koşuğunu onaltıp (tashih edip), bütöv (tam) metnini Arap ve Latin alfabelerinde sundum. Ayrıca Nadir Şah'ın gerçek yatırının yanı sıra onun adıyla yapılan iki yatır deyresinde (hakkında) kapsamlı bilgilere yer verdim. Kale ve Kalat degilerinin (kelimelerinin) Türkçe kökenlemesini (etimolojisini) de ele aldım.
اؤزه ت:
نادیر شاهین بویروغویلا خوراسانین کلات نادری (نهدیر قالاتی) ایلچهسینده یئرلهشمیش گؤک گونبهدده، بؤیوک بیر یاتیرلی (توربهلی) کیریاس (سارای) یاپیلدی (انشاء ائدیلدی). یینه ١٧٤٤ ایلینده نادیر شاه، آفشار اهرکلهتی (دولتی) باشقوشارینا (ملکالشعراسینا) بو یاتیرین اوزهرینه یازیلماسی اوچون اوزون بیر تورکجه اؤتهکلیک (مادهی شعر) یازماسینی بویوردو (امر ائتدی). گؤک گونبهد یاتیرلی کیریاسی (توربهلی سارایی)، تورک موغول سالجولقلو و ایلخانلی دؤنهملهرینه عایید قالینتیلار اوزهرینه یاپیلمیش بیر تورک – موغول باریم (معماری) اورونودور (اثریدیر). بو یاپیت، تورکمهن (سالجوقلو)، موغول (ایلخانلی)، تاتار – جالاییر، گورکانلی (کورهکهن، تیمور، بارلاس)، هیند (سومنات، بوتخانا)، عوثمانلی، تورکمان (قاراقویونلو، آغقویونلو، قیزیلباش) و قاجار کیمی چئشیتلی تورک – موغول باریم بیچهملهرینی (طرزلهرینی) ایچینده باریندیرماقدادیر. نادیر شاه آفشارین یاتیری اولاراق بیلینهن مشهد اورونداکی (شهههریندهکی) ایندیکی یاتیر ایسه، اونون گئرچهک یاتیری دئییلدیر. بو یاپیت، ٢٠ یوزایلده ایران اهرکلهتی ساریندان یاپیلمیشدیر، تورک باریمی ایله ایلگیسیزدیر، و نادیر شاهین یازیلماسینی بویوردوغو تورکجه اؤتهکلیک قوشوغو دا اونا یئر آلماماقدادیر. بو یازقامدا نادیر شاهین گؤک گونبهد یاتیرینین اونون بویروغویلا یازیلان تورکجه اؤتهکلیک قوشوغونو اونالتیپ (تصحیح ائدیپ)، بوتؤو متنینی عرب و لاتین آلفابئلهرینده سوندوم. آیریجا نادیر شاهین گئرچهک یاتیرینین یانی سیرا، اونون آدییلا یاپیلان ایکی یاتیر دهیرهسینده (حاققیندا) قاپساملی بیلگیلهره یئر وئردیم. قالا – قلعه و کلات – قالات دئگیلهرینین (کلیمهلهرینین) تورکجه کؤکهنلهمهسینی ده اهله آلدیم.
Abstract
By
order of Nadir Shah, a grand palace known as Kalat-e Naderi was constructed in
the village of Gök Günbed in Khorasan, as his tomb. In 1744, Nadir Shah ordered
the Poet Laureate of the Afshar state to write a long Turkish Chronogram poem,
which was to be inscribed in this mausoleum. This structure is a
Turkish-Mongolian architectural work, constructed on the ruins of buildings
from the Turkish-Mongolian Seljuk and Ilkhanid periods. It incorporates various
Turcomongol architectural styles, including Turkmen (Seljuk), Mongolian
(Ilkhanid), Tatar-Jalayirid, Gürkani (Küreken, Timuri, Barlas), Indian (Sumnat,
puthane), Ottoman, Turkman (Karakoyunlu, Akkoyunlu, Kızılbaş), and Qajar. The current tomb in the city of Mashhad, known as
Nadir Shah Afshar's tomb, is not his actual tomb. The Kalat-e Naderi Palace is
the actual tomb of Nadir Shah Afshar. Mashhad tomb was constructed by the
Iranian state in the 20th century. It is unrelated to Turkish architecture. Additionally,
the Turkish Chronogram poem, commissioned by Nadir Shah, is not included within
it. In this article, I have corrected the Turkish
Chronogram poem of the mausoleum of Nader Shah and provided its complete text
in both Arabic and Latin alphabets. Additionally, I have included comprehensive
information regarding Nadir Shah Afshar's authentic burial site, as well as two
tombs attributed to him. Furthermore, I have discussed the Turkic etymology of
the words Qala (Ghal’eh) and Kalat.
نادر شاه افشار آخرین جهانگیر تورک هنگام حیات خود امر داد تا یک شعر مادهی تاریخ به زبان تورکی سروده شده و پس از فوتش در دومین مقبرهای که او برای خود در کلات نادری ساخته بود درج گردد. نشئهی تبریزی، ملکالشعرای دولت تورک افشاری با سرودن قصیدهی تورکی «تاریخ مقبرهی نادریه» در سال ١٧٤٤ میلادی امر نادر شاه را به جا آورد و با آوردن عبارت «حَسَبَ الْأَمْرِ الأَعْلَی» در عنوان قصیده، سروده شدن این مادهی تاریخ تورکی به دستور نادر شاه افشار را بیان و ثبت کرد. به احتمال بسیار قصیدهی تورکی مادهی تاریخ مقبرهی نادریه، در بقعهی کلات نادری نوشته شد، اما بعدها در نتیجهی غارت طلاکاریها و تخریب اوتاقها و دیوارهای قصر آن به هوس پیدا کردن گنجهای نادر شاه افشار از بین رفت. قصیدهی تورکی مادهی تاریخ مقبرهی نادریه سروده شده به امر نادر شاه برای درج در مقبرهاش، در هیچ کدام از دو بنای جدیدی که در قرن بیستم به اسم آرامگاه نادر شاه افشار در شهر مشهد ساخته شدند (بنای ساخته شده توسط قوام السلطنه به سال ١٩١٧ و بنایی که دولت پهلوی در سال ١٩٦٣ با تخریب بنای قوام السلطنه به جای آن ساخت)، درج نهشده است.
مقبرههای نادر شاه افشار
در طول تاریخ چند بقعه - مقبرهی منسوب به نادر شاه افشار موجود بوده است. از جمله:
١- اولین بقعه - «مقبرهی بالا خیابان» (خیابان کوچک) در شهر مشهد: نادر شاه در سال ١٧٣٢ بعد از پس راندن افغانها از اصفهان و شیراز، زمانی که هنوز سپهسالار دولت قیزیلباشیه (صفویه) و والی خوراسان بود، در راه سفر جنگی برای تصرف هرات در مشهد، امر به ساختن یک بقعه (مجتمع آرامگاهی) برای خود در کوچهی معروف به «مقبره» در «بالا خیابان» (بعدها معروف به خیابان شیرازی، نادری، نادر شاه) در مجاورت چهارباغ شاهی و روبهروی غربی حرم امام رضا داد. («بالا» با دو الف کوتاه به تورکی یعنی کوچک و خرد، و «بالا خیابان» یعنی خیابان کوچک. این خیابان در مقایسه با دیگر خیابانهای اطراف حرم امام رضا کوچکترین خیابان بود. بدین سبب مردم بومی که تورک بودند به این خیابان و محلههای پیرامونش «بالا خیابان» میگفتند). بقعه در میان باغی مشجر و گلکاری شده بنا گردید و زمینهای اطراف نیز به عنوان موقوفه به آن اختصاص یافت. این بقعه بنا به وقفنامهای که برای آن نوشته شده و در کتابخانهی آستان قدس رضوی نگهداری میشود، دارای یک مقبره، دو راهروی بزرگ، دو ایوان، چهار اوتاق متصل به محل مقبره، دو در بزرگ و کیریاس (درگاه) و مناره و گلدسته، یک سقاخانه در جلوی آرامگاه با دو گلدسته؛ و دو باغبان، دو موذن، دو حافظ - قرآن خوان و دو خادم حقوق بگیر بود و بر روی قبر، ضریحی مرصع به جواهر فولادی قرار داشت. بعد از قتل نادر شاه مقبرهی بالا خیابان توسط برادرزادهی او علیقلی خان (عادل شاه و علی شاه بعدی، دومین پادشاه افشاری) تخریب شد. ضریح قبر هم توسط میرزه سید محمدعلی حسینی مرعشی متولی حرم امام رضا و شاهرخ شاه (چهارمین پادشاه افشاری، فرزند رضاقلی میرزا پسر نادر شاه) وقف حرم حضرت رضا شد و به آن جا انتقال یافت. با فروش املاک و مستغلات و زمینهای موقوفهی اطراف توسط ورثهی جانشینان نادر شاه، مقبرهی مذکور به مرور زمان رو به ویرانی نهاد. باقیماندهی آن هم، بنا به لورد کروزن، توسط آغامحمد خان قاجار نابود شد.
٢-دومین بقعه - مقبرهی نادریه در قصر کلات نادری: نادر شاه ده سال بعد از ساختن مقبرهی بالا خیابان، در ١٧٤٢ و یا اندکی بعد از آن، زمانی که از سفر پرغنیمت فتح هند بازمیگشت، امر به ساختن یک قصر عظیم در قلعهی کلات که عمارت اصلی آن بقعه - مقبرهی دوم و نهایی او بود داد. مردم بومی کلات که تورک هستند، این قصر را «مقبرهی نادریه» (به تورکی: نادیر یاتیری) مینامند (اسم فارسی «عمارت - کاخ خورشید»، اسمی رسمی – دولتی، غیر تاریخی و بی پایه است). این قصر که بر روی بناهای قدیمیتری باقیمانده از دولت موغول - تورک ایلخانلی در میان یک باغ بزرگ ساخته شد و اکنون در وسط آبادی قریهی «گؤک گومبهت» (کبودْ گونبد) کلات واقع است، دارای یک عمارت اصلی – مقبرهی آجری هشت ضلعی با ۶۵ برش سنگی، سه طبقهی زیرزمین، همکف و بالا، ورودیها در ضلعهای هشتگانه، چهار ستون سنگی، چهار اوتاق در چهار طرف محاط به یک ایوان بلند در هر طرف، یک گونبد بر روی عمارت و یک بورج از نیمستونهای سنگی دور آن گونبد به قطر ٣-٤ متر و ارتفاع ٥ متر؛ و در فضای بزرگ اطراف عمارت بناهای فرعی، حوضهای فوارهدار آب که تعداد آنها را تا ٣٦٠ نوشتهاند، دیوار .... بود. در روبهروی شرقی قصر کلات نادری، یک جامع دارای گونبدی با کاشی - سنگهای کبود بنام کبود گونبد و یا «گؤک گومبهت»، آن هم متعلق به دوران سلجوقیان – ایلخانان و احیا شده توسط نادر شاه افشار وجود دارد.
٣-سومین بقعه - باغ نادری در مشهد: در ١٩١٥ طرحی در قالب یک قانون شش مادهای برای بازسازی مقبرهی نادر شاه تصویب شد. دو سال بعد (سال ١٩١٨) احمد قوامالسلطنه والی وقت خراسان در محل خرابهای که در کوچهی مقبره در بالا خیابان قرار داشت و با خراب کردن منازل و کاروانسرای اطراف آن، یک مقبرهی جدید برای نادر شاه ساخت. این بنا مرکب بود از دو اتاق و دو راهرو که به یک ایوان که مقبره در آن قرار داشت منتهی میشد و یک سالون و انبار. در کتیبهی سر در جلوی عمارت و بالای ایوان این مقبره، اشعاری فارسی از محمدحسین میرزا امیرالشعراء نادری درج شد. قوامالسلطنه استخوانهای نادر شاه را از تهران آورده در آن دفن کرد. (بنا به روایات پس از قتل نادر شاه افشار سر او را از قوچان به هرات فرستادند. جسد بی سر او نیز به طور موقت در مقبرهای (کدام ؟) به خاک سپرده شد. بعدها آغامحمد خان قاجار آن(ها؟) را به تهران منتقل کرد). در سال ١٩٥٦، انجمن آثار ملی ایران تصمیم گرفت تا آرامگاه جدیدی برای نادر شاه در همان محل مقبرهی ساخت قوامالسلطنه بنا کند. آرامگاه ساخت قوامالسلطنه تخریب و آرامگاه جدید بین سالهای ١٩٥٧ تا ١٩٦٣ (طراح آرامگاه مهندس هوشنگ سیحون و سازندهی مجسمهها بر روی آن ابوالحسن صدیقی) ساخته شد.
قصر کلات نادری، مقبرهی اصلی - نهایی نادر شاه افشار است
بر اساس دلایل و شواهد بسیار، قصر کلات نادری به امر نادر شاه به عنوان مقبرهی فردی خود او و شاید آرامگاه خانوادهگیاش ساخته شد:
-بنا
به منابع تاریخی متعدد قصر کلات نادری در آغاز شامل باغها، میدانها، حمامها و
مسجدها، قصر، خزانه، و «یک مقبره برای نادر شاه افشار» بود.
-در
سند معاملهی یک منزل به یادگار مانده از سال ١٨٣١، بنای کلات نادری به صورت «مقبرهی
نادری» ذکر شده است[1].
-مردم
بومی کلات که تورک هستند، این قصر را «مقبرهی نادریه» (به تورکی: نادیر یاتیری) مینامند.
-نشئهی
تبریزی در قصیدهی تورکی مادهی تاریخ مقبرهی نادریه خود میگوید «بقعه - مقبرهی
نادریه» مرکب بود از یک قصر عالی با بنایی رفیع، قبهای نورانی و سرتوغی مانند
خورشید در چرخ چهارم، باغ و ریاض و روضهای جنت مانند، حوضهایی چون چشمهی کوثر،
و حصاری در اطراف آن، .... توصیفات این ابنیه با بناها و اجزای قصر کلات نادری
منطبق است.
-در
کتیبهی قرآنی نواری گرداگرد گونبد داخلی عمارت اصلی قصر، آیات سورهی نبأ - نباء
به خط ثلث مطلا نوشته و با رنگ تزئین شده است. این آیات که برپایی قیامت برای
اجرای نظام پاداش و جزا، عذاب طغیانگران و پاداش بهشتیان و ... را متذکر میشوند،
مناسب برای درج در یک مقبره هستند.
-رسمبندیها، شکل کلی بنا و مقایسهی آن با ابنیهی مشابه و معاصرش، فرضیهی مقبره بودن این عمارت را تقویت میکند.
تاریخ كتیبهی قرآنی حاوی آیات «سوره نباء» که به صورت مطلا دور تا دور فضای گونبد نوشته شده، تاریخ فوت نادر شاه – سال ١٧٤٧ را نشان میدهد. به احتمال زیاد همانگونه که این کتیبهی طلاکاری شده بعد از قتل نادر شاه نوشته شده، قصیدهی تورکی مادهی تاریخ مقبرهی نادریه هم در همین عمارت و در همان زمان به صورت کتیبهای طلاکاری شده (گچبری؟ کندهکاری؟) درج – نصب، و بعدها به سبب طلاکاری آن توسط دزدان و غارتگران تخریب و کنده شده است. در حالی که به كتیبهی حاوی آیات قرآنی به سبب قرار گرفتن در ارتفاع بالاتر و ملاحظات شرعی آسیبی نرسیده است. (تعدادی از گچکاریها و رنگهای دیوارها و سقف به طور طبیعی فروریخته، بعضی از نقوش حکاکی شده بر روی سنگهای صاف نیمهتمام مانده است. اما اکثریت گچبریهای هنرمندانه و طلاکاریهای ظریف، گلبوتهکاریهای زرین و رنگین، مینیاتورها و نقاشیهای رنگی، ریزهکاریها، تزئینات و تصاویر شاهزادهگان افشاری در تالار و غرفهها و دیوارها و اوتاقها و زاویههای متعدد قصر، به نیت پیدا کردن گنجها و خزانههای نادر شاه و ربودن طلای آنها، به دفعات شکافته و تراشیده شده، و به غارت رفته است. روستائیان حتی آجرها و مصالح ساختمانی عمارت را از جا کنده و برده و با آنها برای خود خانهسازی کردهاند). هر چند احتمال آن هم وجود دارد که قصیدهی تورکی مادهی تاریخ مقبرهی نادریه به دلیل نیمهتمام ماندن و رها شدن ساخت قصر – مانند سنگنوشتهی کلات نادری - پس از قتل ناگهانی نادرشاه افشار در آن درج نشده باشد (ساخت قصر کلات نادری در طول پادشاهی نادر شاه با سرعتی کم ادامه داشت. نادر شاه در ٥ آوریل ١٧٤٧ یعنی دو ماه قبل از به قتل رسیدنش برای دیدن این قصر عازم کلات شده بود).
معماری تورک – موغال قصر کلات نادری و دلائل هشت ضلعی بودن عمارت آن:
-قصر و جامع کلات نادری، یک اثر تورک - موغول است. در این اثر تلفیقی از سبکها و سنن معماری تورکمن (سلجوقی)، موغول (ایلخانلی)، تورکمان (قاراقویونلو، آغقویونلو، قیزیلباش)، روم (عوثمانلی)، گورکانی (کورهکهن، تیموری، موغال)، هندی (صومنات، بوتخانه)، تاتار - جالاییری و قاجاری دیده میشود.
-حتی مصالح قصر و جامع کلات نادری خصلت تورکی دارند. سنگهای مرمر سیاه بزرگ آن که بین ۲۰ تا شصت خروار وزن داشتند از توفارقان آزربایجان در تورکایلی به خوراسان آورده شده است. ...
-بنا به مورخ تورک توحید ملکزاده، هشت ضلعی بودن عمارت قصر کلات نادری، ناشی از شعور ملی تورک نادر شاه افشار است. وی هشت - ٨ را به سبب این که سمبول تاتارها - مرکب از هشت اویماق - بود اخذ کرده است. نادر شاه افشار خود را از «اوجاق تیمور» که در بسیاری از منابع تاریخی تاتار خوانده شده میدانست. (اسم تاتار - تتر در آغاز از طرف بعضی از گروههای تورک و به تبعیت از آنها در منابع چینی و عربی و ارمنی و گورجی و .... برای نامیدن بعضی دیگر از گروههای تورک و یا غیر تورک شامل موغول به کار میرفت. سپس معانی موغول تورک شده، تورک مرتبط با تورکان شرقی – قارلوق و شمالی – قیپچاق، تورکانی که خصوصیات قومی طایفهای و پیش از اسلام خود را حفظ کرده بودند و ... کسب کرد. به همین سبب در بعضی منابع حتی تورکمانان آغ قویونلو و قاراقویونلو هم تاتار نامیده شدهاند).
هشت ضلعی بودن عمارت قصر کلات نادری همچنین اشاره به جنّات ثمانیه، هشت خلد، هشت بهشت دارد. بنا به پیغامبر اسلام، بهشت دارای هشت درب است. نشئهی تبریزی در بیت آخر قصیدهی تورکی مادهی تاریخ مقبرهی نادریه هم، آن را «جنت آثار» نامیده است.
- بیش از نود و پنج درصد سکنهی بومی منطقهی کلات قدیم را تورکها، اغلب از طائفهی جلایر - جالاییر تشکیل میدهند[2]. جلایرها تورکهایی اصلا موغول و یا تاتارهایی هستند که با هولاکو خان به تعداد یک صد و پنجاه هزار خانوار در زمان قوبیلا قاآن به ایران آمدند و شعبهی از آنها (کرائیلی – کراییت – کهرهییت – کئرهییت - قاراییت ائولی) در درهگز و کلات در خوراسان متوطن شد. (کراییت – کهرهییت کئرهییت جمع موغولی کئرهیهن – کِرَیَن و یا کئرهاهن – کِرَاَن با پسوند جمع موغولی –ید، -یت است که به هنگام افزوده شدن بر نام مختوم به حرف ن، باعث حذف آن حرف میشود. مانند جمع مئرگهن - مِرْگَنْ به صورت مرگید - مِرگیت، و جمع نویان به صورت نویاد – نویات، جمع بایان به صورت بایات، جمع سایان به صورت سایات، ...).
خوانین قدیم و جدید کلات همیشه از تورکهای جلایر بوده و هستند. شعر تورکی کتیبهی کلات نادری سرودهی گلبن افشار به امر حاکم وقت کلات که از خوانین تورک جلایر بود بر سینهی کوه حک شده است. جامع گؤک گومبهت در کلات نادری هم که در اثر زلزله خراب شده بود بارها توسط خاندان جلایر (محمدرضا خان جالاییر، برادرش یئلهنگ توش خان جالاییر، ...) که حکومت کلات را در دست داشتند و قبرشان هم اکنون در داخل جامع قرار دارد، تعمیر شده است. در اطراف پیشخوان مدخل کبود گونبد و یا «گؤک گومبهت» کتیبهای سنگی به خط نستعلیق وجود دارد. این کتیبه در مورد تعمیر مسجد توسط یئلهنگ توش خان جالاییر حاکم کلات به سال ١٨٣٤ در زمان فتحعلی شاه قاجار است و در آن یئلهنگ توش خان «افتخار قبائل اتراک» نامیده میشود:
در
زمانِ شهنشهِ ایران - شاهِ بن شاه تا به جدّ و نیا
شاهِ
گردون وقار، فتحعلی - خَلَّدَ واللَّهُ مُلكَهُ ابدا
ابن فتحعلی یئلهنگ توش خان - رَفْعُ اَللَّهِ دَامَ عِزُّهُ
وَ عَلاَ
افتخارِ قبایلِ اتراک - پیرویِ خاندانِ آلِ عبا
یلنگ،
یئلهنگYéleng, Yéleñ : ایگیت، یییت،
باهادیر، بهادر، دلاور، بی پروا و نترس[3].
توْش، دوْش، توْشی، دوْشیToş, Doş, Toşi, Doşi : معادل تورکی اسم موغولی «جوْچی» به معنای مهمان ناخوانده[4].
آرامگاه باغ نادری - آرامگاهی پانایرانیستی
١-آرامگاه ساخته شده به اسم نادر شاه توسط دولت پهلوی در شهر مشهد، مقبرهی واقعی او نیست. آرامگاه واقعی نادر شاه مقبرهی نادریه - قصر کلات نادری است.
٢-
در بیاحترامی به نادر شاه افشار قصیدهی تورکی «تاریخ مقبرهی نادریه» در مقبرهی
فعلی او در شهر مشهد درج نشده است. در بیاحترامی دیگری در دورهی پهلوی، در این آرامگاه
شعری پانایرانیستی به زبان فارسی - دری، که نیمی از آن به مدح رضا شاه اختصاص
داشت درج شده بود.
....
اعدل
از نوشیروان شاه زمانه پهلوی
آن
که عدل کسروی را کهنه از رفتار کرد
آن
رضا شاهی که از دربانی شاه رضا
فخر
بر خاقان نمود و ناز بر خوانکار کرد
شهریار
پهلوی از هر شهی باشد فزون
چون
ز هر شاهی فزونتر بهر ایران کار کرد
بندهی
دربار شاه پهلوی تیمور تاش
آن که او را شه وزیر خاص در دربار کرد
٣-عدم درج قصیدهی تورکی «تاریخ مقبرهی نادریه» که به امر نادر شاه برای درج در مقبرهاش سروده شده، نادیده گرفتن و بیاحترامی به خواست او، تاریخ تورک و ملت تورک است. ان.جی.او.ها؛ شخصیتها، انجمنها و تشکیلات فرهنگی، تاریخی، سیاسی و حقوقی تورک در ایران، باید به طرق متعدد از جمله آغاز یک کمپین، مصرا خواستار درج قصیدهی تورکی «تاریخ مقبرهی نادریه» در آرامگاه فعلی نادر شاه افشار در مشهد و مخصوصا در آرامگاه واقعی او در قصر کلات نادری شوند.
٤-نه تنها ضروری است که قصیدهی مادهی تاریخ تورکی مورد نظر نادر شاه افشار، «تاریخ مقبرهی نادریه» در مقبرهاش درج شود، همچنین باید لوح و کتیبههای مقبره - و همهی ابنیه و بناهای تاریخی و دیگر میراث مادی مدنیت تورک در سرتاسر ایران - به زبان تورکی نوشته شده و نیز هویت ملی تورک - قومی تورکمان نادر شاه افشار و دولت افشاری نیز در آنها صراحتا ذکر گردد.
٥- در آرامگاه جدید مشهد، سنن معماری تورک – تورکمان – تاتار - موغال تماما نادیده گرفته شده است. این آرامگاه از لحاظ خصوصیات دیگر هم، مانند عدم درج قصیدهی تورکی مادهی تاریخ، عدم کاربرد زبان تورکی در لوحهها و تابلوهای معرفی آن، توضیحات نادرست داده شده در آنها .... از دور و یا نزدیک هیچ ارتباطی با نادر شاه افشار و تورکیت و هویت ملی او و مردم تورک منطقه ندارد. در منابع ایرانی - فارسی گفته میشود گویا در مقبرهی فعلی نادر شاه، اشاراتی به خصوصیات و طرز زندهگی وی وجود دارد. از جمله این که (پوشش مقبره به مانند «چادر عشایری» است که نادر در آن زاده، زندهگی کرده و کشته شده است. در مجسمهی مقبره، نادر شاه سوار بر اسب «قزلباشها» است که اشاره به سپاهیان نادر است و سه سرباز از طوایف مختلف ایرانی (فارس، «تورک» و لور) او را همراهی میکنند ...). غافل از آنکه مهمترین خصلت و ویژهگی نادر شاه افشار که میباید در آرامگاه وی بدانها اشاره و تاکید گردد، «ملیت تورک» او؛ مباهات و تفاخرش به «هویت تورکی - تورکمانی»؛ اصرار او بر «تورکینویسی»، و امر او به سرودن مادهی تاریخ تورکی برای درج در مقبرهاش میباشد که به هیچ کدام از آنها در مقبرهی فعلی اشاره نشده است. وآنگاه تورک و لور و فارس، اسم گروههای ملی و ملت هستند، و نه طائفه.
در بارهی قصیدهی مقبرهی نادر شاه
١-در زیر متن شعر تورکی «تاریخ مقبرهی نادری»، که به امر نادر شاه و برای درج در مقبره و آرامگاه وی در کلات نادری توسط نشئهی تبریزی سروده شده است را، به تصحیح خود آوردهام. مبنای خوانش من نسخهی خطی دیوان نشاء تبریزی در کتابخانهی مجلس شورای اسلامی (شمارهی ثبت: ٩٠٢٦٣، شمارهی قفسه: ١٤٧٦١) قابل دسترسی در اینترنت است. کلمات و پسوندهای تورکی با املای فونتیک مودرن تورکی، و کلمات و عبارات فارسی و عربی به املای رایج در آن زبانها نوشته شدند.
٢-سرایندهی قصیدهی تورکی برای درج در مقبرهی نادریه، ریاضیدان، خطاط و ملکالشعرایِ دولت افشاری، میرزا عبدالرزاق تبریزی جهانشاهی متخلص به نشاء ویا نشئه است. وی همچنین به دستور نادر شاه افشار و به مناسبت مذهّب نمودن گونبد امام علی، شعری تورکی برای نصب بر سردر حرم امام علی در نجف سروده است. نشاء تبریزی از احفاد «سلطان نویان جهانشاهخان تورکمان»، برجستهترین حاکم دولت تورک قاراقویونلو است. وی که در تبریز نشو و نما یافته بود، به اصفهان مهاجرت کرد و در آن جا به ادامهی تحصیل پرداخت. در علوم ریاضی و سیاق – سایاق (محاسبهگری)[5] مهارت کسب نمود و بعدها مستوفی خالصهجات مازندران شد. در پایان عمر به تبریز بازگشت و در آن جا فوت نمود. نسخههایی از دیوان وی مرکب از اشعار تورکی و فارسی در مراکز مختلف، از جمله در کتابخانهی ملّی تبریز، در استانبول، کتابخانهی مرکزی دانشگاه تهران و کتابخانهی مجلس شورای اسلامی موجود است.
٣- زبان قصیدهی تورکی «تاریخ مقبرهی نادری»، «تورکی دیوانی مشترک» رایج در آن دوره، آمیختهای از لهجهی تورکی عوثمانلی (گیبی، شیمدی، بولدو، سانا، ...)، و لهجهی قیزیلباشی و یا تورکمانی (ایلهن، اؤز، ...) است.
٤-بخش اول قصیدهی تورکی مقبرهی نادریه، در وصف فتوحات و کشورگشائیهای نادر شاه است: راندن افغانها و روسها و روم (عوثمانلی) از خاک ایران، کشورگشائیهای او در هند و سند و بلخ و بوخارا و اورگنج و خوارزم و دیگر مناطق تورکستان، تاجبخشی او به رآی - راجا و پادشاه هند، حساب بردن حکمرانان افغان و اوزبیک و تاتار و روم از او، توانائیهای او به تسخیر بولقار و پترزبورگ روسیه و روم ....
٥-قسمت دوم قصیدهی تورکی مقبرهی نادریه در وصف عظمت قصر کلات نادری و مقبرهی نادر شاه واقع در آن است. شاعر در این ابیات این قسمت، اجزای گوناگون آرامگاه نادر شاه را که وی آن را «بقعه» و «مقبرهی نادریه» مینامد، شامل بنای رفیع عالی و قصر، قبّهای نورانی و سرطوق، ریاض و روضهای جنت مانند، حوض چون کوثر و حصار اطراف آن توصیف میکند. همانگونه که قبلا نیز گفته شد این اوصاف با کاخ کلات نادری مطابقند و نشان میدهند که این قصیدهی تورکی مادهی تاریخ، برای درج کردن در مقبرهی واقع در قصر کلات نادری سروده شده است.
٦-در بیت نهم شاعر میگوید اوردوی نادر شاه افشار به صورت «اصحاب دین» خوانده میشد. وی این خطاب را لطفی که از جانب خدا به نادر شاه اعطا شده میداند: «سپاهِ رزمینه کاصحابِ دین خطاب ائتمهک - لطیفهدیر که اوْلۇپ غیبدهن اوْنگا اِشعار». این بیت مطابق با تسننگرایی نادر شاه افشار است. چرا که – بر عکس شیعهی امامی فارسی - مفهوم اصحاب و صحابه در تسنن از جایگاه مهمی برخوردار است. پیروان اهل سنت صحابهی پیامبر اسلام را «بهترین امت»، «اصحاب عادل» دانسته، همیشه از آنها به نیکی یاد میکنند. طبق روایاتی از محمد پیغامبر اسلام، دشنام و آزار اصحاب، آزار خود او است. اما شیعیان، صرف صحابی بودن را منشأ فضیلت خاصی نمیدانند و معتقدند بسیاری از اصحاب بعد از مرگ پیامبر طبق دستورهای اسلام عمل نکردهاند. حتی تلعین و ناسزاگوئی به اصحاب پیامبر جزئی مهم از تاریخ تشیع چه اورتودوکس (شیعهی امامی) و چه هترودوکس (علوی) بوده است.
٧-در بیت ٤٧ شاعر میگوید به سبب آن که بقعهی مقبرهی نادریه اثری از بهشت است، مادهی تاریخ آن باید به صورت «جنت آثار» نوشته شود. بهشتدهن بیر اثردیر بۇ، نشاء دنیادا-گهرهک که یازیلا تاریخی «جنّت آثار». در اینجا منظور از «بهشت» و «جنت» «مجتمع بقعه - مقبرهی نادریه در کلات» است. عبارت «یازیلا تاریخی» (تاریخش نوشته شود) هم میتواند به صورت امر و تاکیدی برای نوشته شدن این قصیدهی تورکی مادهی تاریخ در مقبرهی نادریه کلات معنی شود، امری که توسط دولت ایران نادیده گرفته شده است.
٨- عبارت «حَسَبَ الْأَمْرِ الأَعْلَی» در عنوان قصیده، نشان میدهد که این مادهی تاریخ به دستور نادر شاه افشار به زبان تورکی سروده شده و بنابراین یک سند رسمی از دولت تورک افشاری است و مانند همهی مادههای تاریخ سروده شده به زبان تورکی در دورهی افشاریه و عموما در طول تاریخ دولتهای تورک و موغول حاکم بر ایران، در زمرهی دلایل و اسناد موثقی است که نشان میدهند تورکی یک زبان رسمی آن دولتهای تورک به شمول دولت افشاری بود[6].
تاریخ مقبرهی نادریه حَسَبَ الْأَمْرِ الأعلی
١-شهِ
شاهانِ فلکْ رتبه، نادرِ دوران
کیم
اوْلدۇ امرینه تابع، جهاندا هر کیم وار
٢-وجودۇ
قطبِ جهان، ذاتێ آسمانِ شکوه
بنایِ
دولتی ثابت، عدالتی سیّار
٣-سخا
وَ جودۇنۇ وصف ائیلهمهک دئییل ممکن
کیم
ائتدی تاج و نگینْ بخششین شعار و دِثار
٤-نشانهیِ
اجلِ خصم نیزهسینه: «عَلَم»
لقبْ
خهدهنگینه: «شهبازِ مرغِ روحْ شکار»
٥-اوْ
گۆن که مملکتِ بینظیرِ ایراندان
عراق
زمرهیِ افغان اهلینده ایدی دوچار
٦-مسلّط
ایدی مَلِکْ مملکتِ خوراسانا
اسیرِ
رۇم ایدی تهبریز و سایرِ اَمصار
٧-گۆنهش
تهک ائتدی وجودۇ ظهورْ مشرقدهن
سپاهِ
شام تهک اعدا فرارا وئردی قرار
٨-فرار
ائتمهسه نئیلهر عساکرِ ظلمت
سپاهْ
انجم اوْلسا، آفتابْ اوْلسا سالار
٩-سپاهِ
رزمینه کاصحابِ دین خطاب ائتمهک
لطیفهدیر
که اوْلۇپ غیبدهن اوْنگا اِشعار
١٠-محیط
اوْلدۇ چو پرگار گیبی ایرانا
زمانه
مؤبدی، حق مرکزینده تۇتدۇ قرار
١١-زهی
عنایتِ بیمنتها که فولادێ
اهلینده
ائتدی یداللهْ طلایِ دستْ افشار
١٢-ضمیری
صیقلِ مرآتِ هنده ائیلهدی میل
جهاندێر
آیینه، آیینه ایستهمهز زنگار
١٣-مروّتیندهن
آنینگ، رآیِ هند رای اوْلدۇ
حمایتی
اهلینه وئردی خاتمِ زنهار
١٤-جهاندا
اوْلمازدی شاهِ هند آزاده
گر
ائتمهسهیدی بو درگاها بهندهلیک اظهار
١٥-بۇ
لطف آز دئییل آللاهدان شهنشاها
که
اوْلدۇ بهندهیِ درگاهێ زبدهیِ احرار
١٦-چو
ائتدی عطفِ عنانْ مُلکِ هنددهن، اوْلدۇ
زمینِ
سِندْ لگدکوبِ لشکرِ جرّار
١٧-میانِ
هند اوْنۇنگ صوبهدارێ شیمدی ائدهر
خطابِ
شاهقۇلۇ خانلێق ایله استشهار
١٨-مذاقِ
بلخ اوْلۇپ تلخ زهر تیغیندهن
تۆتۆشدۆ
مُلکِ بوخارا یئر اۆزره، اوْلدۇ بوُخار
١٩-اوْلۇپ
نهمیندهن اۆرگهنج کُنجِ ویرانه
تمامِ
لشکرِ خارزم رزمی ایلهن خار
٢٠-قضا
اهلینده سلاطینِ تۆرکۆ قێلدێ اسیر
قَدَر
هم ائیلهدی افنالارێندا چون اصرار
٢١-ولی
بۇ دولته دستوردۇر که عفوه قرین
اوْلۇر،
گناهێنا هر کیم که ائیلهسین اقرار
٢٢-ترحّم
ائتدی ابوالفیضِ خانا فیضرسان
که
اؤز یئرینده یینه بۇلدۇ فیضْ استقرار
٢٣-هزار
شُکر که وار شاهبازِ دولتینینگ
اسیرِ
پنجهسی افغان و اؤزبیک و تاتار
٢٤-اۇرۇس
که اوْلمۇش ایدی کِرْمِ پیله گیلاندا
سهن
ائیلهدین اوْنۇ نوغانِ تیغِ جوهردار
٢٥-توجّه
ائیلهسه عزمینگ ممالکِ رۇسا
گهلیر
تصرّفه گر پئتریبۇرگ، اگر بۇلقار
٢٦-بۇ
پادشاهِ فَلَکْ رتبه، شوکتینه دلیل
بۇ
بس که گؤندهریر ایران اسیرینی خۇنکار
٢٧-جمالِ
دولتینه رۇم انتظار چهکهر
بۇ
شوق ایلهن حلبینگ شهری اوْلمۇش آیینهدار
٢٨-امورِ
دهر ایله منظورۇ محض عُقبادیر
نه
غم که گؤز یاتا، امّا گؤنۆل گهرهک بیدار
٢٩-بۇ
پادشاهِ فلکْ جاه و نیکْ کردارین
نشانِ
خیرینه یوْخدۇر حساب و حدّ و شمار
٣٠-اوْ
جملهدهن بۇ بنایِ رفیعِ عالیدێر
کیم
اوْلدۇ رفعتی همدوشِ گونبدِ دوّار
٣١-بۇنۇنگ
قرینهسی ممکن دئییل بۇ دنیادا
قضا
مگر آنگا سرکار اوْلا، قَدَرْ معمار
٣٢-مهندسِ
ازلی سالدێ طرح و دستِ قضا
محیطِ
فیض دیییپ، چهکدی دورهسینده حصار
٣٣-گؤرهن
بۇ روضهنی بیشک یقین بیلیر که دئییل
وجودِ
جنّتِ جسمانی قابلِ انکار
٣٤-بۇ
یئرده کیم که مکان ائیلهرسه دنیادا
بهشت
ایچره اگر ایستهسین مکان، یئری وار
٣٥-اوْنۇن
صفاسینا گر حیرت اۆزره ائتسه نظر
هر
آیینه اوْلۇر آیینه صورتِ دیوار
٣٦-فرازِ
قبّهده سرِ توغۇنۇ خیال ائتدیم
که
تۇتدۇ چرخِ چهارمدا مِهرْ استقرار
٣٧-گؤرهن
بۇ قبّهیِ نورانی ایله سایهسینی
دییهر
که معجزهدیر اجتماعِ لیل و نهار
٣٨-بۇ
قصره چون یئتیشیر روضهیِ رضادان فیض
عجب
دئییل ائده خُلْد اؤز قصورۇنا اقرار
٣٩-رضا
ائدهر اوْنگا امداد ایکی دنیادا
وسیلهدیر
کؤمهک و چاره، حقِّ قُربِ جوار
٤٠-ریاضِ
خُلدۇنگ اوْلۇر حوضۇ چشمهیِ کوثر
عجب
دئییل که گهتیرسین نهالِ رحمتْ بار
٤١-شهنشاها
سانگا بۇ دهر ایچره شاملدیر
همیشه
مرحمت و لطفِ داورِ غفّار
٤٢-محالدێر
اگر ائتسهن خیال عقبادا
بۇ
فیضدهن اوْلا نادم قسیمِ جنّت و نار
٤٣-که
ممتنع گؤرۆنۆر ارتکاب ائده خالق
بۇ
نوع امره که مخلوقۇ اوْندان ائیلهر عار
٤٤-ائدهر
ظهور بۇ دنیادا رفعتِ عُقْبا
تمامِ
سال اوْلۇر یاخشێ، یاخشێ اوْلسا بهار
٤٥-همیشه
عاقبتِ کار خیر اوْلۇر بیشک
اوْ مشکل ایشده که دۆشسۆن کریمله سر و کار
٤٦-بۇ
بقعه صورتِ اتماما چون قرین اوْلدۇ
ندایِ
هاتفِ غیب ائیلهدی بانگا اِشعار
٤٧-بهشتدهن
بیر اثردیر بۇ، نشاء دنیادا
گهرهک که یازیلا تاریخی «جنّت آثار»
١١٥٥ [١٧٤٢]
NÂDİRİYE YATIRI’NIN NÂDİR ŞAH AFŞAR’IN YÜCE BUYRUĞUNCA TÜRKÇE SÖYLENMİŞ İLAYGÜN KOŞUĞU
THE INSCRIPTION OF NADIR SHAH AFSHAR'S TOMB COMPOSED IN HIS ORDER IN TURKISH
Şeh-i şâhan-i felek rütbe, Nâdir-i
devran
Kim oldu emrine tâbi cahanda her
kim var
Vucûdu qutb-i cahan, zâtı âsiman-i
şukûh
Benâ-yi devleti sâbit, edâleti
seyyar
Sexâ ve cûdunu vesf éylemek déyil
mümkün
Kim étdi tâc ve nigin bexşişin şuâr
u désar
Nişâne-yi ecel-i xesm néyzesine: Elem
Leqeb xedengine: Şehbâz-ı Murğ-i
Rûh Şikar
O gün ki memleket-i bî-nezîr-i Îrân’dan
Erâq zümre-yi Afqan elinde idi
düçar
Müsellet idi melik memleket-i Xurâsan’a
Esîr-i Rûm idi Tebriz ve sâyir-i
emsar
Güneş tek étdi vucûdu zuhûr
meşriqden
Sipâh-i Şâm tek e’da ferâra vérdi
qerar
Ferâr étmese néyler esâkir-i
zülmet
Sipâh encüm olsa, âftâb olsa
sâlar
Sipâh-i rezmine “Ke Eshâb-i Din” xetâb étmek
Letîfedir ki olup qéybden oña iş’âr
Mühît oldu çü pergâr gibi Îrân’a
Zemâne mö’bid-i Haq, merkezinde
tutdu qerar
Zéhî inâyet-i bî-münteha ki
fûlâdı
Elinde étdi yedüllah telâ-yi dest
efşar
Zemîr-i séyqel-i mir’âtı Hind’e éyledi méyl
Cahandır âyîne, âyîne istemez
zengâr
Mürüvvetinden anıñ, Rây-i Hind
Rây oldu
Himâyeti eline vérdi xâtem-i
zinhâr
Cahanda olmazdı Şâh-i Hind âzâde
Ger étmeseydi bu dergâha bendelik
izhâr
Bu lütf az déyil Allah’dan Şehenşâh’a
Ki oldu bende-yi dergâhı zübde-yi
ehrar
Çü étdi etf-i inan mülk-i Hind’den
oldu
Zemîn-i Sind legedkûb-i leşker-i
cerrâr
Miyân-i Hind onuñ Sübedarı şimdi
éder
Xetâb-i Şahqulu Xanlıq ile
istişhar
Mizâq-i Belx olup telx zehr-i
tîğinden
Tütüşdü mülk-i Buxâra yér üzre,
oldu buxar
Olup nehminden Ürgenc künc-i
vîrâne
Temâm-ı leşker-i Xârezm rezmi
ilen xâr
Qezâ elinde selâtin-i Türk’ü qıldı esîr
Qeder hem éyledi ifnâlarında çün
israr
Velî bu devlete destûrdur ki efve
qerin
Olur günâhına her kim ki éylesin
iqrâr
Terehhüm étdi Ebülféyz Xan’a
féyzresan
Ki öz yérinde yine buldu féyz
istiqrar
Hezar şükr ki var şâhbâz-ı
devletiniñ
Esîr-i pencesi Afqan u Özbek ü
Tâtar
Urus ki olmuş idi kirm-i pîle Gîlan’da
Sen éyledin onu nûğân-i tîğ-i
cevherdâr
Teveccüh éylese ezmiñ memâlik-i
Rus’a
Gelir teserrüfe ger Pétriburg,
eger Bulqar
Bu pâdşâh-ı felek rütbe şevketine
delîl
Bu bes ki gönderir Îrân esîrini
Xunkar
Cemâl-i devletine Rûm intizâr çeker
Bu şevq ilen Heleb’iñ şehri olmuş
âyinedar
Umûr-i dehr île menzûru mehz
uqbâdır
Ne qem ki göz yata, amma gönül gerek bîdar
Bu pâdşâh-ı felek câh u nîk
kirdârın
Nişân-ı xéyrine yoxdur hésab u
hedd ü şumar
O cümleden bu benâ-yi refî-i
âlîdir
Kim oldu ref’eti hemdûş-i günbed-i devvar
Bunuñ qerînesi mümkün déyil bu
dünyâda
Qezâ meger aña serkâr ola, qeder
mi’mâr
Mühendis-i ezelî saldı terh ü
dest-i qezâ
Mühiti féyz diyip çekdi
dévresinde hisâr
Gören bu revzeni bî-şek yeqin
bilir ki déyil
Vucûd-i cennet-i cismâni qâbil-i
inkar
Bu yérde kim ki mekan éylerse
dünyada
Béhişt içre eger istesin mekan,
yéri var
Onun sefâsına ger héyret üzre
étse nezer
Her âyîne olur âyine sûret-i
dîvar
Ferâz-i qübbede ser-tûğunu xayâl
étdim
Ki tutdu çerx-i çahârumda méhr
istiqrar
Gören bu qübbe-yi nûrâni île
sâyesini
Diyer ki mö’cizdedir ictimâ-i
léyl ve nahar
Bu qesre çün yétişir revze-yi Rızâ’dan
féyz
Eceb déyil éde xüld öz qusûruna
iqrar
Rıza éder oña imdad iki dünyâda
Vesîledir kömek ü çâre Heqq-i
qürb-i civar
Riyâz-ı xüldüñ oldur hovzu çeşme-yi
kevser
Eceb déyil ki getirsin nehâl-i
rehmet bar
Şehenşâha saña bu dehr içre
şâmildir
Hemişe merhemet ü lütf-i dâver-i
qeffar
Mahâldır eger étsen xayâl uqbâda
Bu féyzden ola nâdim qesîm-i
cennet ü nar
Ki mümteni’ görünür irtikâb éde
xâliq
Bu nev’ emre ki mexlûqu ondan éyler âr
Éder zuhûr bu dünyâda ref’et-i
uqbâ
Tamâm-i sâl olur yaxşı, yaxşı
olsa bahar
Hemîşe âqibet-i kâr xéyr olur bî-şek
O müşkül işde ki düşsün kerîmle ser ü kar
Bu büq’e sûret-i itmâma çün qerîn oldu
Nidâ-yi hâtef-i qéyb éyledi baña
iş’ar
Béhiştden bir eserdir bu Nişa’ dünyâda
Gerek ki yazıla târîx-i “Cennet âsâr”
1155 [1742]
سؤزلوک:
کلمات تورکی
آرامگاه
- مرقد: یاتیر، یاتیرائوی، ...
قبر
- گور - مزار: سین، سینله، سینلهک، سؤکو، ...
مدفن:
گؤموت، باساغا، ...
مقبره
– بقعه - تربه: قورقان، قورقانائو، ...
گنبد:
گؤمهت، گۆمبهت
قبه: گؤبه
دوگانهی قبّه – گنبد با دوگانهی تورکی گؤبه – گومبهت دارای شباهت ظاهری و معنایی هستند. هیچ کدام از این دو کلمه دارای ریشهی ایرانیک نیستند:
-قبّه – قُبَّة، کلمهای عربی با منشاء سامی - سمیتیک (آرامی – سریانی – عبری - ...) است. شباهت ظاهری و معنایی آن با کلمهی تورکی گؤبه (برآمده، قولومبه) ممکن است بر اثر تصادف صرف باشد[7].
- گونبد، گنبد (گومبهت در تورکی)، دارای ریشهای غیر معین و غیر قطعی است. ممکن است محرف و متحول قبّة عربی، و یا محرف و فورم متاخر کلمهی تورکی گؤبهت به معنی قولومبه و برآمده، از مصدر گؤبمهک - کؤپمهک به معنی برآمدن و باد کردن و قولومبه شدن باشد: گؤبه + ت ← گؤبهت ← گؤببهت ← گؤمبهت. از همین ریشه است گؤبهک: ناف، شکم (گؤبه + ک. گؤبه = قبّه، -ک = پسوند تصغیر)، گؤبهلهک: قارچ (گؤب + هلهک. گؤبه = قبه، - هلهک = پسوند اسمساز از فعل)، گؤبهلهن: قارچ (گؤب + هلهن. گؤبه = قبه، - هلهن = پسوند اسمساز از فعل)، گؤبهچ: چاق (گؤب + هچ. گؤبه = قبه، - هچ = پسوند اسمساز از فعل)، و شاید کؤپوک - کؤپهلهک به معنی حباب گرد و مدور. عدهای نیز گومبهت تورکی را از ریشهی مصدر گؤممهک به معنی دفن کردن دانستهاند: گؤممهت ← گؤمبهت ← گؤنبهت.
سوبهدار - صوبهدار: محرف فارسی کلمهی سوبهتای موغولی؛ حاکم، بالاترین قدرت غیر نظامی و نظامی؛ والی؛ فرماندار. مرکب از سوبه - صوبه (ایالت) + تای - دای (به معنی دار، دارنده، دارای). سوبه و یا سیبه، سیبهگه، شیبهگه، شیبهه، سیبه، سۆبه، شۆبهیه، سوبیه، سیبا، سیبهای، ... در اصل به معنای دیوار، حصار بلند، پرچین، محجر، نرده، سنگر (کلمهای تورکی) موقت، مانع و .... در دورهی ایلخانان: دیوارهی متحرک یا قابل جابهجایی که بر گذرگاههای دشمن میساختند و دشمن را از ورود به درون مرزها باز میداشتند بود.
قلعه: قالا، کلمهای تورکی. به معنی قصبه و یا ده کوچک بر سرکوه و تپه یا پشتهی کوچک، دهی که در آن دکان و بازار باشد؛ بعدها قصبه و ده مستحکم و قابل دفاع به سبب قرار داشتن در بلندی کوه و تپه و یا دارا بودن سازههای رزمی و ارگ و حصار و بورج و بارو و یا قوای نظامی مدافع آن. معادل دژ در زبان فارسی. دو ریشه شناسی برای قالا مطرح شده است[8]:
الف-از فعل قالیماق به معنای بلند شدن، مرتفع گردیدن. همریشه با
قالیق (آسمان در تورکی قدیم)، قالخیماق (بالا جهیدن و پریدن، به هوا شدن، مرتفع
شدن، ارتفاع گرفتن)، قالدیرماق (از زمین برداشتن، بلند کردن)، قالخماق (بلند شدن،
برخیزیدن، سرپا ایستادن)، قالخیق (برآمده، برجسته)، قالدیریم (پیادهروی مرتفع از
سطح خیابان)، قالخینماق (توسعه، اعتلا، بالا آمدن)، قالخیشماق (قیام، خیزش)،
قالتاق (قسمت چوبی زین که برای بلند کردن آن گذاشته میشود)، قالچاق (قسمت برآمدهی
لگن خاصره، باسن)، قالدیراچ (اهر)، قالخان (سپر که یک جنگجو آن را برای محافظت خود
بلند کرده در مقابل صورت و بدن خود میگیرد)،....
ب-از مصدر قالاماق به معنای چیدن و بر روی هم انباشتن سنگها به هنگام ساخت قلعه (از مصدر چینی «قا» به معنی افزودن، جمع کردن، گردهم آوردن). بنابه این ریشهشناسی کلمهی قالا، میتواند فورم کوتاه شدهی «قالاق» باشد.
کلا و کلایه: قالای تورکی در زبانهای ایرانیک به صورت کلا و کلایه (در مازندرانی - تبری، گیلکی، جندقی و بیابانکی، ...) در آمده است.
قلعة در زبان عربی، معرب قالای تورکی است. ارتباط دادن کلمهی قلعه با کلمهی کالاککو در زبان آککادی قانع کننده نیست. در زبان عربی نیز ریشهی ق.ل.ع. اغلب معنی کنده شدن و سرکوبی و عزل و اخراج و ثبات و استواری نگرفتن و سستی و ... دارد. در حالی که قلعه به صورت کاملا متضاد به معنی قصبهای مستحکم، آن هم بر بلندی است که با معنی و ریشهی تورکی آن تطابق کامل دارد.
کلات: قالات، کلمهای تورکی: دیه و ده بزرگ واقع برسر کوه و تپه یا پشتهی بلند؛ قریهی بالای کوه. دو ریشهشناسی برای قالات مطرح شده است:
الف-به
معنی مجموعهی قلعهها؛ جمع قالا: قالا + ت. -ت پسوند جمع در تورکی قدیم
است[9].
ب-از فعل قالیماق به علاوهی پسوند اسمساز از فعل ت. مانند قوروت - کشک از قوروماق - خشک شدن، یوغورت - ماست از یوغورماق - متراکم و غلیظ کردن، یوکلهت - مرکب از یوکلهمهک - بار کردن.
کلات و کلاته: قالات تورکی در زبانهای ایرانیک و فارسی به صورت کلات و کلاته در آمده است. تبدیل حرف ق تورکی به ک در زبانهای تاجیکی – دری - فارسی معمول است. مانند تبدیل قیریشما به کرشمه، .... ریشهشناسی قالات - کلات تورکی بر اساس کلمهی سانسکریت کرته (معادل کردهی فارسی) غیر علمی و بی پایه است.
درگاه: محرف کلمهی تورکی دهرگه - derge محل تجمع و مکان و سالون گردآمدن برای ملاقات با خان و خاقان تورک. از مصدر دهرمهک - تیرمهک به معنی جمع کردن و جمع شدن. همریشه با دهرنهک به معنی انجمن و دهری به معنی جمعیت. مانند کلمات بارگاه - بارقا (محل حضور)، خهرهگه (چادر بزرگ)، نهرگه – یئرگه – جهرگه
کیریاس: کریاس، کیرییاس، کیراس، کیلاس، کیلاز، .... کلمهای آلتایی - موغولی – تورکی به معنای قصر، دربار شاهان و امرا و اعیان، درگاه، درگه، دیوانخانه، دیوانخانهی بزرگ، محوطهی درون سرای، خلوتخانهی شاهان و امیرا، هشتی، ائشیک، آستان، آستانه؛ جناب و ... ظاهرا ریشهی کلمهی تورکی «قارشی» به معنی قصر همین کلمهی کیریاس است: کیریاس ← کیراسی ← کراسی ← کارسی ← کارشی ← قارشی. کیریاس آلتایی - موغولی – تورکی چند قرن پیش از ورود موغولان به ایران کنونی وارد زبانهای شمال شرقی ایرانیک و از آن طریق به دری در افغانستان و تورکستان شده است. این کلمهی آلتایی - موغولی – تورکی در شاهنامه در معنی درگاه، آستان و شادروان به کار رفته است. «کیریاس» آلتایی - موغولی – تورکی به معنی دیوانخانه و قصر غیر از کلمهی «کریاس» – «کیرواسه» موغولی که جمع «کیریا» و به معنای جای فرود آمدن از اسب یا جای زین برگرفتن از اسب و یا محل نگهداری زین افزار میباشد؛ همچنین غیر از «کریاس» عربی به معنی جای خلا، طهارتخانه بر بالای اوتاق و آبخانه بر بام (از «کرس» به معنی بول و سرگین، جمع آن «کراییس») است.
بانا: مهنه، به من
بهنده Bende : بنده، لقبی
که گوینده برای تواضع به خود میدهد. کلمهای سومریالاصل[10]
بوخار: بخار، کلمهای
تورکی از ریشهی بورماق به معنی بو دادن، بخار بیرون دادن به صورت حلقه حلقه، همریشه
با بورام = گوجلو قوخو، بورام بورام، بوغو (بوی بوخاردار مانند آن چه از غذای گرم
برمیخیزد)، شاید بورون (بینی)، بورلا (قادین آدی،
آنلامی گؤزهل قوخولو اوزوم سالخیمی)، ...
بۇلدۇ: یافت
تهک: تهکین، تای؛ مانند
توغ: طوق، توق، طوق، طوغ، توچ. درفش و عَلَم و پرچم؛ رایت، علامت و نشان و
سمبولی ساخته شده از دم اسب که تورکان و موغولان بالای خرگه – خهرگه، چادر –
چادیر، بایراق – بیرق، سونگو - نیزه و .... نصب میکردند؛ نشانهی سلطنتی مشتمل
بر چند نوع کوس، طبل، درفش و عَلَم؛ و در دورهی محمود کاشغری نوعی درفش از پارچهی
ابریشمی
تۆتۆشدۆ، توُتوُشدوُ: آتش گرفت؛ از مصادر به ترتیب توتوشمهک و
توتوشماق، اولی همریشه با دود (کلمهای تورکی)
خانلیق: امارت، شاهی.
خان: نام و عنوانی تورکیک-آلتائیک در آغاز مترادف کلمهی تورکی قاغان،
قاقان، قایان، قاآن (جغتائی) و فورم عربی شدهی آن خاقان به معنی فرمانروا،
حاکم، ملک، امپراتور، شاه، پادشاه، شاه شاهان، شاهنشاه، صدر دولت، .... بعدها
رتبهای پائینتر از خاقان، شاهزاده، اعیان و اشراف، بزرگزاده، ... احتمالا از ریشهی
قا-خا موجود در کلمات خاقان، قاآن، خاتین (خاتون= خا+تون پسوند تاثنیت موغولی) و
شاید قانگ-قانق (در تورکی قدیم نسب، پدر). تلفظ اولیهی خان در زبان موغولی خآن، و
«خاد» جمع موغولی، کلمهی تورکی «خانیم» (خانم) فورم مونث خان است.
خهدهنگ: خدنگ، قادانگ، قاذانگ: کلمهای تورکی، همریشه با قازیق
و قاداغان، درختی با چوب سخت و محکم که از آن نیزه، تیر، زین اسب و مانند آن میساختند؛
تیر راست و بلندی که از چوب این درخت میساختند. برای ممنوع الورود کردن محل و
موضعی این نیزه و تیرها – قازیقها - را در اطراف آن بر زمین میکوبیدند و بدین
ترتیب آن محل «قادانگ» و قاداغانگ – قدغن میشد. مصدر قادا. در زبان موغولی و برخی
از زبانهای تورکیک به معنای کوبیدن، فرو کوبیدن، میخ کوبیدن، فرو بردن و فرو کردن
است.
خونکار: خوندکار، لقب و عنوانی به معنای پادشاه و حکمدار و سلطان که برای
سلاطین عوثمانلی و ندرتا برای بعضی از شخصیتهای معنوی تورک مانند حاجی بکتاش
ولی خوراسانلی به کار میرفت.
سالار: فرماندهی لشکر و سردار سپاه و حاکم
و والی؛ بزرگ، رهبر، قائد، شاه؛ رئیس و سرکردهی هر گروه و صنف. از مصدر سالماق
تورکی[11].
سانا، سانگا: سهنه، به تو
سرطوق: سرِ توغ. سر (فارسی) + توغ (تورکی)؛ حلقهی کلانی که بر سر
زنجیر باشد، میل گنبد از مس و غیره که بر
آن ملمع نمایند
شاهقولو: بنده و خادم شاه
شیمدی: ایندی؛ اکنون
قوُل: خادم، یاور، خدمت کننده. مجازاً به معنی صداقت، عبودیت و وابستهگی
اعتقادی. در نامهای ترکیبی پیش از اسم به تنهایی (قول علی) و پس از اسم با پسوند
« -و » اضافی میآید. مانند اهرهنقولو، حضرتقولو، یولقولو، تانریقولو (تاریقلی
- عبدالله)، یارادان قولو (یاردانقلی - عبدالخالق)، ایمامقولو (امامقلی، وابسته
به امام، خادم امام)
کؤمهک: (تورکی) ، یاری رسانی جمعی
کیم: (تورکی) ضمیر فاعلی تورکی، که
گونهش: خورشید
گؤنول: کؤنول، گؤیول، اورهک، دل، قبل، رضا
یاخشی: خوب، کوتاه شدهی یاخیشیق به معنی مناسب و برازنده
یینه: گینه، گهنه، یانا؛ دوباره
نامهای تورکی اقوام در این شعر:
افشار، اوروس، اؤزبیک، بولقار (نام یک قوم باستانی تورک در آوراسیا و اوروپای مرکزی و شرقی)، تاتار، روم (آناتولی مرکزی، بعدها نامی برای همهی قلمروی سلاطین عوثمانلی در آسیای صغیر)
کلمات فارسی-عربی
اِشعار:
ابراز، اظهار، اعلام، بیان، آگاهانیدن، آموختن
اِفنا: نیستی،
نابودی، نابودکردهگی، نیست و نابود کردن
اَمصار:
جمع مصر، شهرهای کلان
جرّار: بسیار؛ انبوه
خُلْد:
بهشت، پردیس، جنان، جنت، دارالسلام، رضوان، فردوس، مینو، نعیم
دِثار:
جامه که به تن ملصق نباشد مانند چادر و جبه و عبا؛ جامه که بر بالای جامهی دیگر،
شِعار پوشند
دست
افشار: آنچه با دست فشرده شود و آبش را بگیرند.
رای:
تصمیم، عقیده؛ نظر؛ اندیشه، حکم
رای
- رآی: فورم فارسی کلمهی سانسکریت راج (راجه، راه، راجا، راجاه، ...) ، به معنی
پادشاه هندوستان، لقب و عنوانی برای سلاطین و فرمانروایان عموما غیر مسلمان هند
سرکار:
کارفرما، کارگزار، مباشر، ناظر، پیشکار
شِعار:
جامهی زیرین که بر روی آن دِثار (چادر و جبه و عبا، ...) را میپوشند
قسیم: تقسیمکننده، بخشکننده
مرآت:
آیینه
مرغ
روح: مرغ در ادبیات عرفانی به معنای روح است (مرغ اتِّحاد، مرغ ازل، مرغ ازل و
ابد، مرغ الست، مرغ الهام، مرغ انا الحق، مرغ باغ تجرید، مرغ تجلّی، مرغ تقدیس،
مرغ توحید، مرغ جان، مرغ خرد، مرغ روح، مرغ سبحان مرغ سلیمان، مرغ عشق، مرغ عیسی،
مرغ قدم، مرغان أنس، مرغان جان، مرغان طوبی، و مرغ آسمانی).
موبد:
حکیم و فیلسوف و دانا و هر مرد دانایی که اجتهاد در علوم میکند، آگاه، خبیر،
خداوند حکمت، دانشمند و عالم، ستارهشناس
نَهْم:
آواز، بانگ، سرزنش و توعدی که بدان شتر را زجر کنند.
نهیب: فریاد بلند برای ترساندن؛ تشر
نوغان: پیله
منابع:
١-نسخهی خطی دیوان نشئهی
تبریزی. نسخهی کتابخانهی مجلس شورای اسلامی. شمارهی ثبت: ٩٠٢٦٣، شمارهی قفسه:
١٤٧٦١
http://94.232.175.44/index.aspx?pid=6&ID=44889&CBNID=51c113c0-becd-40ce-8dfd-719fcdd903ef
٢-قدوسی، محمد حسین. نادرنامه. انتشارات دنیای کتاب.
سال ١٣٨٧. صص. ٤٤٣-٤٤٥
٣-سکهی
تورکی نادرشاه افشار: دهییرمه گؤتورو
http://sozumuz1.blogspot.com/2017/01/blog-post_22.html
٤-مئهران باهارلی. کتیبهی تورکی سردر حرم حضرت علی
در نجف سروده شده به سفارش نادر شاه
http://sozumuz1.blogspot.com/2016/08/blog-post_13.html
٥-مئهران باهارلی. سنگنوشتهی تورکی کلات نوشته شده
به امر نادرشاه افشار - کتیبهی نادری
http://sozumuz1.blogspot.com/2016/07/blog-post_30.html
٦-مئهران باهارلی. نامهی تورکی نادرشاه افشار به
سلطان عثمانلی محمود اول
http://sozumuz1.blogspot.com/2015/12/blog-post_23.html
٧-مئهران باهارلی. نامهای اشخاص در خانوادهی جمشیدخان افشار اورومی،
پیشهوری، نادرشاه، شاه اسماعیل، ستارخان و خیابانی و انعکاس شعور ملی
تورک در آنها
http://sozumuz1.blogspot.com/2017/01/blog-post_14.html
٨- مئهران باهارلی. ﻧﺎدر
ﺷﺎه اﻓﺸﺎر، دوﻟﺖ لائیک، روﺣانیت ﻓﺎرس و ﻣذهب ﺗورکی ﺟﻌﻔﺮی
http://www.ettelaat.net/extra_06_11/nadir_son.pdf
٩-توحید ملکزاده دیلمقانی: نادیرشاه افشار دؤورونده تورک دیل، ادبیات و
کولتورونه بیر باخیش
http://xorasan.blogspot.com/2006_03_01_archive.html
١٠-سابقهی تاریخی ایل افشار و اصل و نسب نادر شاه، محمد مرادی
http://iranturktribes.blogfa.com/post/6
١١-مئهران باهارلی، جهانشاه شاعر
http://cahanshah.blogspot.com/2007/10/blog-post_7768.html
١٢-محمد کاظم، عالمآرای نادری، سه جلد
١٣-درّه نادره، تاریخ عصر نادرشاه (ص ٧٥٢)
http://ghbook.ir/index.php?option=com_mtree&task=viewlink&link_id=6496&Itemid=148&lang=fa
١٤-جهانگشای نادری
١٥-میراث
به جامانده از افشاریه در کتیبهی قرآنی کاخ خورشید
[1] نادرنامه. نشریهی انجمن آثار ملی خراسان، نگارش محمد حسین قدوسی،
فروردین ١٣٣٩ هجری شمسی، چاپ چاپخانهی خراسان، صص ٤٤٢-٤٥٥
[2] جلایر - جالاییر: نام صحیح به تورکی «جالاییر» و به فارسی «جلایر»
است. جلایر نام یکی از سه طائفهی تشکیل دهندهی کونفدراسیون موغولی خاماگ در قرن
١٢ میلادی و یکی از قبیلههای بزرگ و مهم موغول مستقر در منطقهی رود اونون در
موغولستان است که حتی پیش از دورهی چنگیز خان، فرماندهان نظامی برجستهای را عرضه
نموده بود. جلایرها در تشکل ملل گوناگون مونقولیک (موغولهای خالخا در شمال موغولستان،
و شرق و جنوب شرق موغولستان داخلی در چین) و تورکیک (اوزبیک، قازاق، باشقیر، ...)،
همچنین ملت تورک ساکن در ایران مخصوصا در شمال غرب ایران - تورکایلی که مرکز
دولت جلایری بود و شمال شرق ایران - خوراسان نقش داشتند. بنا به یک نظر نام جالاییر
مرکب از کلمهی موغولی چالاگو (گهنج، دهلی قانلی، ییییت، جوان) به علاوهی ایر –
اهر تورکی (شخص و حاکم) است: چالاگو + اهر ← چالاگو اهر ← جالاگور ← جالاگیر ← جالاییر. کلمهی
«جیلاسین - جلاسون» مشتق از کلمهی چالاگو است: چالاگو + سون ← چالاسون ← جیلاسون. (سین پسوند
موغولی اسمساز از اسم است). بنا به یک نظر دیگر واژهی جالاییر تلفظ موغولی ریشهی
«یاغلاق – اهر» تورکی (تلفظ چینی: یا-او-لو-او-گه 藥羅葛/药罗葛) به معنی شخص و حاکم مسح و تدهین شده با روغن مقدس است: جاقلاق
ایر ← جاغلاغ ایر← جالا ایر← جالاییر («یاغ» در
تورکی به معنی روغن و «ایر – اهر» به معنی شخص و حاکم است). ترکیب «یاغلاق اهر»
به معنی حاکم تقدیس شده، نخستین بار برای نامیدن یک طایفهی سلطنتی تورک نسطوری از
خانات دوم اویغور (۸۴۳-۷۵۸) در تورکستان شرقی به کار رفته
است. این طائفهی سلطنتی، یکی از طوائف «اون اویغور» داخل در کونفدراسیون تورکی
«توقوز اوغوز» بود. در برخی منابع احتمال ارتباط جالاییر با «جالای» به معنی دانا
و فرزانه؛ و یا مصدر جالا در زبان موغولی به معنای راندن گله به چراگاه، ... مطرح
شده است.
آغامحمد
خان قاجار: خداوند ممالک توران و ایران و روم و روس و چین و ماچین و ختا و ختن و
هندوستان را به دودمان بزرگ اتراک موهبت فرمود
http://sozumuz1.blogspot.com/2020/07/blog-post_12.html
شعر
تورکی سلطان احمد جالاییر - جلایری (تولد ؟۱۳۴- مرگ ١٤١٠)
[3] Yeläng, Yelėng, Yeleng: Yiğit
Nimet Ceylan. Gazi Zahirüddin Muhammed Bâbur Mirza’nin Eserlerindeki
İkilemeler, Yüksek Lisans Tezi. Adana, 2009
[4] Peter B. Golden. TUŠI: THE TURKIC NAME OF JOČİ.
Acta Orientalia Academiae Scientiarum Hungaricae. Vol. 55, No. 1/3 (2002), pp.
143-151
https://www.jstor.org/stable/23658344?seq=1#metadata_info_tab_contents
[5] خط تورکی سیاق – سیاقی
[6] مادهی تاریخ برای
اوتاق – بارگاه نادری که میرزه مهدی خان استرآبادی آن را به فرمان نادر شاه به تورکی
(جغتایی) سرود
[7]Kubbe:~ Ar
ḳubba ͭ
قبّة [#ḳbb mr.] mimaride
yarımküre şeklinde çatı ~ Aram ḳubbtā קבתא top < Aram
#ḳbb קבב yuvarlak
olma, bükülme. Arapça ḳbb kökünden gelen ḳubbat قبّة "mimaride
yarımküre şeklinde çatı" sözcüğünden alıntıdır. Arapça sözcük
Aramice/Süryanice ḳubbtā קבתא "top" sözcüğünden alıntıdır. Bu sözcük
Aramice/Süryanice #ḳbb קבב "yuvarlak olma, bükülme" kökünden türetilmiştir.
Arapça kubbe ve Farsça künbed biçimleri ortak bir Ortadoğu kökünden türemiştir.
[8] در ریشهشناسی تورکی
کلمات قلعه، قلعهدار، کلا، کلات، دز، دیزه، دیزج، دژ، دزدار، ....
[9] -ت، -د پسوند جمع در تورکی قدیم و موغولی بعد از کلمات مختوم به
حروف بی صدا است. مانند: نوم (کتاب) ← نومود، بهگیت: بیگلهر،
اوغلیت: اوغوللار، ییلپاقوت: آلپاقولار، تاغشوت: تاغشولار - شعرلهر، اورونوت:
اورونولار - ساواشچیلار، کهرهییت: کهرهیلهر
- بیر تورک بویو، تورکوت: تورکلهر، توقات (اهسکی تورکجه توقو)، یاقوت: یاقولار
(تاکولار، ساخالار)، باشقیرت (بلکه باشقیرلار)، کلمات - کهلهمات: کهلهمهلهر
(دعاها و سرودهای دینی)، قالات: قالاها (قلعهها، قریهها بر بلندی)؛ دوقوزات:
ارمغان - آرماغان در دستههای نهگانه، ... کلمات مختوم به ن، ل، ر، هنگام اضافه شدن
پسوند جمع «-ت، -د» حرف آخر خود را از دست میدهند. مانند خان (امپراتور، شاهزاده)
← قاد، قآت، خاد، خآد (شاهزادهها)،
سایین (محترم، آقا) ← ساییت، خوتوت: خاتینلار، قاغات: قاغانلار، تارقات: تارخانلار،
تیگیت: تیگینلهر – شاهزادهلهر، بایات - بایاد: (بایانلار، زهنگینلهر)،
قانات (اهسکی تورکجهده قان)، سوت (اهسکی تورکجه سور)، بوروت (بورونلار، بیر
قیرقیز بویو)، ....
[10] BANDA₃ /BANDA: small(er), young(er), minor, junior, young one,
child, infant, offspring, progeny, attendant
[11] ریشهشناسی کلمات
تورکی سالغور، سالور، ساللار، سالار، سلحشور، چالش، چالاک، شلّاق، سلجوق، سالتوق و
سلجان
چوخ گوزه ل و مکمل بیر آراشدیرما اللرنیزه و قلمینیزه ساغلیق ،،🙏💌
ReplyDeleteتشکر ائدیره م. سیز ده وار اولون
Delete