Thursday, May 7, 2020

ح. ن. آتسیز: دولت ایران، باید رفتار متفاوتی با میلیون‌ها تورک داخل در مرزهایش داشته باشد.



ح. ن. آتسیز:


دولت ایران، باید رفتار متفاوتی با میلیون‌ها تورک داخل در مرزهایش داشته باشد.
این تورک‌ها نواده‌های حاکمان دیروز ایران هستند.
فارس‌ها به دلیل آنکه در مغزهایشان افسانه‌های شاهنامه جا خوش کرده، نمی‌توانند خود را از توهم دیدن هر تورک به صورت یک «افراسیاب» و آزربایجان به صورت «توران» رها سازند.
آینده‌ی ایران در گروی دوستی با تورک است.
دشمنی با تورک به نفع ایران نخواهد بود.

مئهران باهارلی

در این نوشته ترجمه‌ی کلمه به کلمه‌ی مقاله‌ای از حسین نیهال آتسیز، نویسنده، شاعر، معلم، تاریخ‌نگار، متفکر و تئوریسین ملی‌گرای تورک را به همراه اصل تورکی آن داده‌ام. (قبلا ترجمه‌ای آزاد از این مقاله به فارسی توسط آدسیز شایان- در تبریز ٢٠١٨ انجام گرفته است). این مقاله به سبب موارد مطرح شده در آن به صورتی منطقی، مستدل، واقع‌گرایانه و بدور از افراط و تندروی، بویژه ذکر لزوم تجدید نظر ایران در تاریخ‌نگاری و روایت‌های تاریخی‌اش، ضرورت تامین حقوق ملی تورکان ساکن در این کشور و پایان دادن به افکار دشمنانه‌ی مطبوعات ایران به تورک‌ها و تورکیه به عنوان پیش شرط‌های بهبود روابط ایران با تورکیه، حائز اهمیت سیاسی و تاریخی است.

در تورکیه بنا به دلائل بسیار که در جای خود بررسی شده‌اند، ایران، تاریخ و هویت آن به صورت کشوری فارس پذیرفته شده است. تمام جریانات سیاسی عمده در این کشور هم، کمالیست‌ها، اولوسال‌چی‌ها، اسلام‌گرایان سنی، حتی علوی‌ها و لیبرال‌ها و سوسیال دموکرات‌ها و مارکسیست‌ها و ... حاکمیت فارس بر این کشور و روایت تاریخ وی را قبول کرده و آن را تبلیغ –مدافعه می‌کنند. تنها صدائی که هر از چندگاهی در باره‌ی تورکان ساکن در ایران و حقوق ملی‌شان بلند می‌شود، صدای برخی افراد منتسب به طیف‌های گوناگون تورک‌گرا و ملی‌گرایان تورک، مانند ح. ن. آتسیز است.

٢-برخی نکات در باره‌ی ترجمه:

تورک-ایران؛ تورکیه-ایران: آتسیز در این ترکیب تورک را بنا به رسم مرسوم در تورکیه به معنی تورکیه بکار برده است. اما این ترکیب نادرست است و می‌باید در تورکیه هم بکار نرود. زیرا «تورک» نام ملت، اما «ایران» نام کشور است و این دو از یک جنس نیستند. وانگاه کشور ایران خود مرکب از ملل تورک و فارس و عرب و .... بوده؛ و در موارد بسیار دولت‌ها و تاریخ مورد بحث ایران، دولت‌ها و تاریخ تورکی ایران است. اما ترکیب «تورک-ایران» این حقایق را نفی و ایران را به صورت فاقد تورک  و غیر تورک عرضه می‌کند. بنابراین ترکیب تورک-ایران را به صورت «تورکیه-ایران» ترجمه کردم.

ادبیات ایران-ادبیات فارس: در مقاله یک بار اصطلاح «ادبیات ایران» بکار رفته که بی معنی است. چیزی به اسم ادبیات ایران وجود ندارد. در ایران «ادبیات تورک»، «ادبیات فارس»، «ادبیات بلوچ» و ... وجود دارند. بنابراین ادبیات ایران را به صورت «ادبیات فارس» ترجمه کردم.

پرس-فارس: در مقاله آتسیز بدرستی بین پرس و فارس فرق گذارده است. «پرس» یک قوم ایرانیک‌زبان باستانی در جنوب ایران فعلی با مذهب زرتشتی و ... زدوده شده از صحنه‌ی تاریخ است. در حالی که «فارس» قومی متاخر با تباری آمیخته، ایجاد شده تحت حاکمیت‌های تورک از غزنویان-سلجوقیان تا قاجارها و حتی امروز، از ترکیب تاجیک‌های غربی و تورک‌ها و عرب‌ها و .... و دارای مذهب شیعی است.

تورک-آزری: در مقاله آتسیز بنا به سنت مرسوم در تورکیه چند بار (مثلا به صورت آزری‌ها و تورکمن‌ها و ...)  نام آزری را بکار برده است. «آزری» نامی تحمیلی، بی پایه، استعماری، نژادپرستانه و ضد تورک است. تورک‌ها در ایران خود را تورک می‌نامند و نام ملی‌شان تورک است. بنابراین در این موارد آزری به صورت «تورک» ترجمه شد. یکبار هم به دلیل ضرورت (آزری‌ها و دیگر تورک‌ها در ایران) آزری به صورت «تورک‌های ساکن در آزربایجان» ترجمه شد (تورک‌های ساکن در آزربایجان و دیگر تورک‌ها در ایران).

تورکمان-تورکمن: آتسیز در این مقاله بنا به سنت مرسوم در تورکیه فرقی بین تورکمان و تورکمن نگذارده و هر دو را تورکمن نامیده است. «تورکمن» نام یک ملت تورکیک و یا اوغوزهای شرقی در شرق دریای خزر و آسیای میانه؛ اما «تورکمان» نامی قومی برای بخشی از ملت تورک و یا اوغوزهای غربی در خاورمیانه، قفقاز و آسیای صغیر است. بنابراین برای اولی «تورکمن»، و برای دومی «تورکمان» را بکار بردم.

ایرانی-ایرانیک: در مقاله ایرانلی به دو معنی بکار رفته است. نخست تبعه و منسوب به کشور فعلی ایران؛ و دوم مللی مانند کورد و فارس و بلوچ و ... این دو مفاهیمی بسیار متفاوت می‌باشند. بنابراین ایرانلی به  معنی تبعه‌ی ایران را به صورت «ایرانی»، و ایرانلی به معنی نام یک خانواده‌ی زبانی که بسیاری از متکلمینشان تبعه‌ی ایران هم نیستند (مانند پشتون‌ها در افغانستان و تاجیک‌ها در آسیای میانه و ....) را به صورت «ایرانیک» ترجمه کردم.




تورک‌های ایران 
حسین نیهال آتسیز- اؤتوکه‌ن، اوجاق-١٩٧٠
ترجمه: مئهران باهارلی

بنا اخبار آژانس‌های رادیویی در تاریخ ١٢ نووامبر ١٩٦٣، و آنچه فردای آن در روزنامه‌های ایران گزارش شد، زاهدی وزیر امور خارجه‌ی ایران در فرودگاه تهران در پاسخ سوال یک خبرنگار خارجی گفت: «این روابط [بین ایران و تورکیه] همچون گذشته بر اساس دوستی و برادری ادامه می‌یابد».

البته ما هم خواستار ادامه‌ی روابط تورکیه -ایران بر اساس دوستی و برادری هستیم. زیرا علاوه بر آن که در «عهدنامه‌ی همکاری منطقه‌ای برای توسعه» با ایران متفق شده‌ایم، هم‌مرز بودنمان و اینکه [هر دو] از خطرات احتمالی متضرر  خواهیم شد هم، ما را به سمت دوستی، اتفاق و همکاری می‌کشد.

و اما برادری ما با ایران، این هم به درجه‌ی بسیاری حقیقت دارد. چونکه در ایران ٢٥ میلیونی، تورک‌ها با ١٢ میلیون جمعیت، بزرگ‌ترین گروه ملی را تشکیل می‌دهند و در میان عناصر اتنیکی همچون فارس، عرب، کورد، لور، بلوچ به دلیل تحرکی که در هر زمینه دارند، حقیقت یک مملکت تورک بودن ایران را به میان می‌گذارند. نباید فراموش کرد فارس‌ها که امروز عنصر حاکم بر ایران فرض می‌شوند، صرفا جمعیتی ٨-٩ میلیون نفری هستند که پیش از این مدت‌های طولانی، صدها سال همیشه تحت حاکمیت جامعه‌ی تورک ساکن در ایران زیسته‌اند.

ایران در سال ١٠٤٢ تماما تحت حاکمیت سلجوقیان در آمد و تا اواخر قرن ١٢ تحت حاکمیت این خاندان، سپس خوارزم‌شاهیان که باز هم خالصا تورک بودند، پس از خوارزم‌شاهیان شاخه‌ای از امپراتوری خاندان چنگیز یعنی ایلخانیان، پس از ایلخانیان جلایریان، قره‌قویون‌لوها، تیموریان، آق‌قویون‌لوها، صفوی‌ها، افشارها و قاجارها ماند که حاکمیت این آخری تا سال ١٩٢٥ ادامه داشت. بین ١٠٤٢ تا ١٩٢٥، ٨٨٣ سال وجود دارد. اگر کشوری به مدت ٨٨٣ تحت حاکمیت تورک‌ها بوده و اکثریت جمعیت آن هم تورک باشد، بی شک مملکتی تورک محسوب خواهد شد.

تنها دلیل بیگانه‌انگاری و ضد شمرده شدن این مملکت [در تورکیه]، علی رغم یک مملکت تورک بودن، جنگ‌های مذهبی بلاانقطاع و غیر ضروری بر اساس جدائی مذهب که مهم‌ترین مولفه‌ی مفهوم دولت در قرون وسطی بود است. در جنگ میدانی چالدیران که تواریخ آن را به صورت نبرد تورک-عجم نشان می‌دهند، در اوردوی یاووز سلطان سلیم که تورکیت را نماینده‌گی می‌کرد، ده هزار سرباز یئنی چئری دئوشیرمه و غیره حضور داشت. در حالی‌ که اوردوی شاه اسماعیل که عجمیت را تمثیل می‌نمود، صد در صد از تورکمان‌ها متشکل بود. فارس شدن رسمی ایران که زبان دربار و ارتشش تورکی بود، -حتی اگر عملا هم نباشد- امری مربوط به پس از بر تخت ایران نشستن خاندان پهلوی در سال ١٩٢٥ است.

بدون شک برای تحقق دوستی و برادری که زاهدی از آن سخن گفت، سخنان وزیران امورخارجه در چهارچوب نزاکت سیاسی به هیچ وجه کافی نیست. همه‌ی وزیران امور خارجه به هنگام صحبت کردن در باره‌ی ملت‌های دیگر کمابیش همین سخنان را می‌گویند. دوستی و برادری را -حتی اگر نه از طرف تمام ملت- اقلا تا زمانی که توسط مطبوعات و روشن‌فکران پشتیبانی نشود، نمی‌توان به حقیقت پیوسته دانست.

افکار مطبوعات ایران- که همه می‌دانند در کونترول دولت ایران می‌باشند-، در قبال تورکیه به هیچ وجه برادرانه و حتی دوستانه نیست. برای مثال می‌توان مقاله‌ای اخیرا منتشر شده در آینده گان– روزنامه‌ای که بسیار مطرح می‌شود – در باره‌ی تورکیه را نشان داد. آیند‌ه گان تورکیه را مملکت دون کیشوت‌ها می‌نامد. اگرچه وجود بعضی ملت‌های دارای کاراکتر دون کیشوت در شرق و غرب معلوم است، ولی قطعی است که تورکیه -با توجه به کاراکترهای ملی‌اش-، یکی از این ملت‌ها نیست. دادن این چنین نام‌هایی-برچسب‌هایی به یک کشور، هیچ هم نتیجه‌ی یک نگرش دوستانه نیست.

آینده گان می‌نویسد: «تورک‌ها ادعای بزرگی داشته می‌خواهند زیرکانه با خردمند بودن شناخته شوند. ولی این ادعایشان بی پایه و صرفا محصول تعصب است. بعضی از افراد ناآگاه از این ملت در رویای پان‌تورکیسم [طرف‌داری از اتحاد تورکان] زندگی می‌کنند و می‌خواهند ملت‌های دیگری را که به تورکی صحبت می‌کنند به امپراتوری خود ملحق کنند». ادعای بزرگی تورکان- اگر همچو ادعایی داشته باشند- بدون اساس نبوده، بلکه عقیده‌ای متکی به بنیان‌های تاریخی است. این هم واقعیتی تاریخی است که تا سال ١٩١٨ تورکان بلا انقطاع به شکل دولت‌های بزرگ زیسته‌اند، و در بعضی از قرون «اولین» در جهان بوده‌اند. به ملتی که فارابی را به دنیا هدیه نموده، «کسانی که می‌خواهند زیرکانه با خردمند بودن شناخته شوند» گفتن، افترایی بدور از حقیقت و فاقد ارزش علمی است.

و اما سخنان روزنامه‌ی آینده گان در باره‌ی طرفداران اتحاد تورک (پان‌تورکیست‌ها) که آن‌ها را اشخاصی بی اطلاع می‌نامد، مبنی بر اینکه «خواهان الحاق ملت‌های دیگری که به تورکی صحبت می‌کنند به امپراتوری خود هستند» اشتباهی است که باید تصحیح گردد. «ملت‌های دیگری که به تورکی صحبت می‌کنند» لابد یک نظریه‌ی اختراع شده‌ی جدید است! چونکه تورک بودن ملت‌هایی که به تورکی صحبت می‌کنند، حقیقتی پذیرفته شده در جهان علم در دنیا است که از پشتوانه‌ی منطق و تاریخ هم برخوردار است. اما اگر آینده ‌گان می‌خواهد تورک‌ها، تورکمن‌ها و قاشقایی‌ها را «ملل دیگری که به تورکی صحبت می‌کنند» بنامد، حتی تلاش برای اصلاح این اشتباه گزاف هم بیهوده است! و اما ابراز نظر در باره‌ی اطلاعات تاریخی که در مدارس ایران آموخته می‌شوند -مبنی بر آن که تورک‌ها، تورکمن و قاشقایی‌ها در اصل فارس‌هایی هستند که به هنگام استیلای موغول به زور مجبور به صحبت کردن به تورکی شده‌اند- [از فرط پوچ و چرند بودن] ممکن نیست. نکته‌ای که مانند یک راز تاریخی می‌ماند و غیر قابل درک است آن که موغول‌ها چرا فارس‌ها را به جای زبان موغولی، مجبور به تکلم به زبان تورکی نموده‌اند.

یک ادعای دیگر آینده گان، که به هیچ وجه متناسب با دوستی و برادری نیست و با حقیقت و منطق هم نمی‌خواند، سخنان او در باره‌ی نابود کردن ارمنیان بسیاری توسط تورک‌ها به دلیل اسیر خود بزرگ‌بینی شدنشان است. ظاهرا اشاره‌ی او به اتفاقات حین جنگ جهانی اول است. اما آن حوادث ارمنی، نه به سبب بزرگ‌بینی، بلکه به سبب مقاومت برای بقاء حادث شده است. ارمنی‌ها می‌خواستند از پشت به تورکیه‌ای که درگیر در جنگ مرگ و زنده‌گی بود خنجر بزنند. تورک‌ها هم همان واکنشی را نشان دادند که همه‌ی دول دیگر در قبال اتباع اهانت‌کار خود نشان می‌دهند. پس عملیات نابودسازی که فارس‌ها در جنگ جهانی دوم و یکبار هم دو سال پیش در منطقه‌ی فارس بر علیه تورک‌های قاشقایی انجام دادند چه بود؟! تورکان صد یا دویست هزار نفری قاشقایی که جزیره‌وار در میان فارس‌ها زندگی می‌کنند با کدام دشمن همکاری داشتند یا کدام مصالح حیاتی ایران را به خطر انداخته بودند؟ همانگونه که دیده می‌شود انگولک کردن غیر ضروری اتفاقاتی که مال تاریخ شده‌اند بی فایده است، و بدتر از آن تفسیر غیر منصفانه‌ی آن‌ها تاثیری مانند به عقب لگد زدن سلاح [بعد از شلیک] دارد.

نکته‌ای که روزنامه‌ی ایرانی نباید فراموش کند این است: تورکیه، حتی اگر در اطرافش دولت‌های دشمن وجود داشته باشند، دولتی است که در تاریخ نزدیک و دورش ثابت نموده توان محافظت از خود را دارد. اما ایران در این وضعیت نیست. نیرویی که بقاء دولت ایران را تامین می‌کند، مرقد امام رضا، یا شاهنامه‌ی فردوسی نیست، تورک‌های ایران با ١٢ میلیون جمعیت پر انرژی، سالم، کارآفرین و جسورش است

توغرول بیگ‌ها، آلپ آرسلان‌ها، ملک‌شاه‌ها، سنجر مازی‌ها [مروی‌ها؟]، شاه اسماعیل‌ها، تهماسب‌ها، نادرشاه‌ها که ایران به عنوان سران دولت‌های خود می‌داند، و اوردوهایشان تماما تورک هستند. کسانی که ادبیات فارس را تشویق و با پاداش‌ها توسعه داده‌اند، فرمانروایان تورک؛ و بخش بزرگی از شاعران ادبیات فارسی هم اشخاصی از تبار تورک هستند.

حتی در روزهای بحرانی جنگ جهانی دوم، هنگامی که ایران توسط روس‌ها و انگلیس‌ها استیلا و موسس خاندان پهلوی رضاشاه کبیر اسیر و به تبعید فرستاده می‌شد، دریاسالار ایرانی [غلام‌علی] بایندر -باییندیر که در مقابل ناوگان قدرت‌مند انگلیس در خلیج بصره با چند قایق جنگی مقابله کرد و شهید شد، همان طوری که از نامش هم معلوم است تورک بود. اساسا همچو جسارت و خود را به ریسک انداختنی را فقط یک تورک می‌تواند انجام دهد.

تحقق دوستی میان تورکیه - ایران که زاهدی از آن بحث می‌کند، وابسته به یک دسته شروطی است که در راس آن‌ها نقش مطبوعات دو طرف و رفتاری که در قبال تورکان ایرانی نشان داده می‌شود بسیار مهم است. مطبوعات هم از جهت نماینده‌گی افکار عمومی و هم نشان دادن راه به  ملت، عامل نیرومندی در این دوستی است. تا به حال در مطبوعات تورکیه، انتشاراتی سیستماتیک که ایران را دل‌آزرده کند دیده نشده است. در مطبوعات تورکیه، علی رغم آن که بر خلاف مطبوعات ایران تحت فشار و سانسور نیستند و آزاد می‌باشند، به روزنامه‌ای که به دشمنی با ایران برخیزد برخورد نشده است. بر عکس هم روزنامه‌ها و هم مجلات، نوشته‌هایی که باعث خشنودی ایران و ایرانی‌ها و مخصوصا دربار ایران می‌شود درج کرده‌اند. 

اگر هم مطالبی از طرف بعضی روزنامه‌نگاران چپ‌گرا؛ از یک طرف دائر بر زندگی لوکس و سفهیانه و چند صد خانواده‌ای که تمام ثروت مملکت را بین خود تقسیم کرده‌اند، و از طرف دیگر در باره‌ی منظره‌های دل‌خراش سفالتی که به کوچه و خیابان سرریز کرده است؛ بر زبان آورده شده، در این مطالب دروغ  یا اشتباه چندانی وجود نداشته است. مطبوعات تورکیه صرفا به سبب احترامی که به رشته‌های اتفاق و اتحاد دارد، از انگولک کردن بیشتر این مسائل خودداری نموده، و آن را به عنوان مسائل داخلی ایران قبول کرده و بر آن‌ها پا فشاری نکرده است. موضوعاتی که [مطبوعات تورکیه] بدان پرداخته، مسائلی مانند ظرافت و مزیت‌ها و علاقه‌ی ملکه‌ی جوان و زیبا فرح دیبا به مسائل اجتماعی است. در این میان به شاه ایران هم به وفور پرداخته و در باره‌ی او مطالب ستایش‌آمیز نوشته شده، و با او که در دو ازدواج اولش خوشبخت نبوده، احساس شفقت و همدردی شده است.

دولت ایران که از یک طرف وانمود می‌کند با تورکیه دوست و متفق است، از طرف دیگر به دانشجویان ایرانی که اصلیت تورک دارند، و خواهان تحصیل در دانشگاه‌های تورکیه می‌باشند گذرنامه نمی‌دهد، در حالیکه هیچگونه محدودیتی برای دانشجویایی که خواهان تحصیل در کشورهای اوروپایی هستند اعمال نمی‌کند. این، رفتاری نیست که از انظار مخفی بماند. اگر از این می‌ترسند که این جوان‌ها در تورکیه تحت تاثیر ایده‌های تورک‌گرایی و توران‌گرایی قرار بگیرند، چاره‌ی این، بستن درهای تورکیه بر روی تورک‌ها نیست. بلکه یافتن و اجرای فرمول‌هایی که آن‌ها را به ایران دلگرم سازد است. تبدیل شدن ناگهانی و با یک چوب جادوگری به ملتی محکوم، چیزی نیست که تورک‌هایی که نه‌صد سال بر ایران حاکم بوده‌اند، به توانند آن را به راحتی و یا با زور قبول کنند.

رفتار آینده گان که یک دسته عیب‌ را به تورک‌ها چسبانیده و بدلیل [گویا] رواج تفکرات توران‌گرایی این مملکت را به صورت کشور دون کیشوت‌‌ها معرفی نموده است، رفتاری بسیار خطرناک مانند سنگ‌اندازی کسانی که در عمارتی شیشه‌ای نشسته‌اند به همسایه‌گان خود است. چرا که اگر کار به اتهام‌زنی متقابل بکشد، طرفی که ضرر خواهد کرد یقینا تورک‌ها نخواهند بود.

اندیشه‌ی پان‌تورکیسم [طرف‌داری از اتحاد تورکان] در تورکیه، غایه‌ی متحد کردن همه‌ی تورک‌ها (به تعبیر آینده گان ملت‌های تورک‌زبان) را دنبال می‌کند. این غایه در طول تاریخ چند بار عملی هم شده است. در زمان آلپ ارسلان  سلجوقی و ملک‌شاه، ایران و تورکیه در ترکیب یک دولت واحد بودند. این دولت که در راس آن خاندان سلجوقی قرار داشت و پایتختش ری یا اصفهان بود، بی تردید یک دولت تورک بود. تورک‌های ساکن در آزربایجان و دیگر تورک‌ها که امروز در ایران به تورکی صحبت می‌کنند، بر خلاف ادعای مضحک دوستان ایرانی‌شان، فارس‌های به زور تورک‌زبان شده توسط موغول‌ها نیستند، بلکه نواده‌گان تورک‌هایی که دولت سلجوقی متکی بر آن‌ها بود، یعنی حاکمان دیروز ایران هستند.

اگر پیروی تورک‌ها از ایده‌‌ی اتحاد تورکان عیب و گناه است، پس افکار پان‌آریایی ایرانی‌یان چیست؟! ایده‌ی اتحاد تورکان قابلیت تحقق داشته و صرفا بدنبال اتحاد تورکان است. اما آیا پان‌آریاییسم هم که در رویای در بر گرفتن فارس‌ها و کوردها و ارمنی‌هاست هم همینطور است؟ مخصوصا جالب است که فهمید افرادی که به دنبال خیالی مانند یکی شدن ارمنی‌ها و فارس‌ها  می باشند- که هرگز به واقعیت نخواهد پیوست- چه نوع انسان‌هایی (خیال‌بافی) هستند؟

طرف‌داران اتحاد تورکان در باره‌ی تاریخ خود گرفتار هیچ‌گونه مبالغه و مغالطه‌ای نیستند. عدم احتیاجشان به این مبالغه و مغالطه هم معلوم است. اما سال‌گرد ٢٥٠٠ ساله‌گی ایران که در گذشته‌ی نزدیک جشن گرفته شد چطور؟ آیا واقعا دولتی ٢٥٠٠ ساله وجود دارد؟ اگر به بهای دلخور کردن متفقان ایرانی‌مان هم باشد، مجبور هستیم بیان کنیم که هرگز همچو دولتی وجود نداشته است. حتی اگر میدیاها را ایرانیک فرض کنیم، مگر ایران پس از آنکه استیلای اسکندر حاکمیت کوتاه‌مدت پرس‌ها و میدیاها را نابود کرد، برای مدتی طولانی تحت اسارت مقدونیه‌ای‌ها نمانده بود؟

با آن که فارس بودن پارت‌ها که به حاکمیت مقدونیه [اسکندر] پایان دادند، قطعی نیست، اگر آن‌ها را هم در کادر ایران داخل کرده و با ساسانیان یک‌جا حساب کنیم، مگر ایران پس از آنکه اعراب به این دوره‌ی چهار پنج قرنی پایان دادند از نقشه پاک نشده بود؟ مگر سامانی‌ها و صفاری‌ها و بویهی‌ها هم که چند قرن بعد تشکیل شدند و تنها توانستند بر بخشی از ایران حاکم شوند، تماما جای خود را به تورک‌ها نداده بودند؟ کشوری را که در این فاصله دارای حاکمیت‌های مقدونیه، عرب و تورک که قرن‌ها به طول کشیدند بوده، یک دولت ٢٥٠٠ ساله‌ی فارس گمان کردن، با گفتن «تو را به هیچ می‌شمارم» به تاریخ یکی است.

آریامهر (یعنی خورشید آریا) خطاب کردن به شاه کنونی ایران که همه‌ی دنیا می‌داند اسمش «محمدرضا» است، به جز بیان حسرت به تاریخ و فرهنگ قبل از اسلام ایران، چندان معنی دیگری ندارد. در تاریخ ما چنین مبالغه‌هایی وجود ندارد. درست است که مصظفی کمال پاشا نام خانواده‌گی آتاتورک را انتخاب کرد؛ اما نباید فراموش نمود که او فرمانده‌ی پیروز و غالب جنگ‌های میدانی ساکاریا و دوملوپینار، و دولت‌مردی برخیزانده و استوار کننده ی یک ملت- که گمان می شد نابود شده است- بود. نه کسی که در لحظه‌ی خطر کشورش را ترک کرده برود و این عنوان را بی سبب کسب کرده باشد.  

لازمه‌ی آنکه متفقین ایرانی ما بتوانند از ما انتقاد کرده و یا ما را هجو نمایند، آن است که خودشان دارای جنبه‌ای که بتوان بر آن خرده و ایراد گرفت نباشند. به عنوان مثال، یک دولت دوست، می‌بایست رفتار متفاوتی با ١٢ میلیون تورک باشنده در داخل مرزهایش داشته باشد. ممانعت از بهره‌مند شدن تورک‌ها که اصلی‌ترین و جنگاورترین عنصر در ایران هستند از حقوقی که ٥٠-٦٠ هزار اقلیت ارمنی کشور از آن برخوردارست، تنها می‌تواند چاره‌ی درد دولتی باشد که از شنیدن نام تورک زَهره تَرَک می‌شود. فارس‌ها به دلیل آنکه در مغزهایشان افسانه‌های شاهنامه جا خوش کرده، نمی‌توانند خود را از توهم دیدن هر تورک به صورت یک «افراسیاب» و آزربایجان در شمال خود به صورت یک «توران» رها سازند. در حالی که دولت و سیاست‌هایش با مهارت در فهم و شناخت دوستان استوار و متفقان واقعی و دشمنان حقیقی مدیریت می‌شود نه با توهمات.

با آنکه در تورکیه هیچ دشمنی با ایران وجود ندارد، ولی قطعی است که در ناخودآگاه متفقمان ایران، بعضی نقاط تاریک وجود دارد.

این یادآوری به ایرانیان که آینده‌شان در گروی دوستی با تورک بوده، و دشمنی با تورک به نفع ایران نخواهد بود چیزی نیست به جز یک هشدار دوستانه.

نیهال آتسیز؛ اؤتوکه‌ن، اوجاق، ١٩٧٠

İRAN TÜRKLERİ

H. Nihal ATSIZ, Ötüken, Ocak – 1970

12 Kasım 1968’de, saat 19 daki Radyo Ajans Haberlerinde ve ertesi günkü gazetelerde bildirildiğine göre, İran Dışişleri Bakanı Zâhidî, Tahran hava alanında, bira yabancı gazetecinin sorusuna verdiği cevapta, bu ilişkilerin geçmişte olduğu gibi dostluk ve kardeşlik esaslarına dayanarak yürüdüğünü söylemişti.

Türk – İran ilişkilerinin dostluk ve kardeşlik temeline dayanarak yürümesini, elbette, biz de isteriz. Çünkü “Kalkınma İçin Bölgesel İşbirliği” andlaşmasında İran’la müttefik olduğumuz gibi, sınırdaş bulunmaklığımız, aynı muhtemel tehlikelerden zarar görme durumunda olmamız da bizi dostluğa, ittifaka ve işbirliğine sürüklemektedir.

İran’la kardeşliğimize gelince bunda da büyük bir gerçek payı olduğu muhakkaktır. Çünkü 25 milyonluk İran’da Türkler 12 milyonla en büyük millî topluluğu teşkil etmekte ve Fars, Arap, Kürt, Lor, Belüç gibi etnik unsurlar arasında her alandaki cevvaliyetleri ile İran’ın âdeta bir Türk memleketi olduğu gerçeğini ortaya koymaktadır. Unutulmamalı ki bugün İran’ın hâkim unsuru farz olunan Farslar ancak 8–9 milyonluk bir kütleden ibarettir ve bu unsur, bundan önceki uzun yüzyıllar boyunca daima İran’daki Türk topluluğunun hâkimiyeti altında yaşamıştır.

İran 1042’de tamamen Selçukluların hükmüne girip 12. asır sonlarına kadar bu hanedanın, daha sonra yine halis Türk olan Harzemşahların, Harzemşahlardan sonra Çengiz Hanedanının bir kolu olan İlhanlıların, ilhanlılardan sonra Calayırlar, Karakoyunlular, Temirliler, Akkoyunlular, Safevîler, Afşarlar ve Kaçarların hâkimiyeti altında kalmış ve bu hâkimiyet 1925 yılına kadar uzamıştır. 1042 ile 1925 arası 883 yıl eder. Bir ülke 883 yıl Türklerin elinde kalıp da halkının çoğu Türk olunca şüphesiz bir Türk memleketi sayılacaktır. Bir Türk memleketi olduğu halde zıt ve yabancı bir ülke sayılmasının tek sebebi ortaçağlardaki devlet kavramında en mühim faktör sayılan mezhep ayrılığının doğurduğu aralıksız ve lüzumsuz kavgalardır.

Tarihlerin Türk – Acem kavgası diye gösterdiği Çaldıran meydan savaşında Türklüğü temsil eden Yavuz Sultan Selim’in ordusunda 10.000 kadar devşirme yeniçeri vesaire bulunduğu halde Acemliği temsil eden Şah İsmail’in ordusu yüzde yüz Türkmenlerden mürekkepti. Saray ve ordu dili Türkçe olan İran’ın fiilen olmasa bile resmen Farslaşması 1925’te Pehlevî Hanedanının İran tahtına geçmesinden sonradır.

Zâhidî’nin bahsettiği dostluk ve kardeşliğin doğru olması için yalnız Dışişleri Bakanlarının siyasî nezaket çerçevesindeki sözleri hiç şüphesiz kâfi değildir. Bütün Dışişleri Bakanları, başka milletlerden bahsederken aşağı yukarı aynı şeyleri söylerler. Dostluk ve kardeşliğin gerçekleşmesi, bütün milletçe olmasa bile, aydınlar ve basın tarafından desteklenmedikçe hakikat olmuş sayılmaz.

İran’da hükümet kontrolünde olduğu herkesçe bilinen basının Türkler hakkındaki düşünceleri hiç de kardeşçe, hatta dostça değil, aksine düşmancadır. Örnek olarak son zamanlarda, üzerinde çok durulan bir İran gazetesinin Âyendegân’ın Türkiye’den bahseden makalesi gösterilebilir. Âyendegân, Türkiye’den “Don Kişotlar Ülkesi” diye bahsediyor. Doğuda ve Batıda Don Kişot karakterli bazı milletlerin bulunduğu malumsa da Türklerin bunlardan biri olmadığı millî karakterleriyle sabittir ve bir ülkeyi bu şekilde adlandırmak herhalde dostça bir bakışın neticesi değildir.

Âyendegân, Türklerin büyüklük iddiasında olduklarını, akıllılıklarıyla şöhret sahibi olmak istediklerini, fakat temelden mahrum olan bu iddianın sırf bir taassup mahsulü olduğunu, bu milletin içindeki bazı bilgisiz kimselerin Pantürkizm hülyasıyla yaşadığını, Türkçe konuşan başka milletleri kendi imparatorlukları içine katmak istediklerini yazıyor.

Türklerin büyüklük iddiası, böyle bir iddiaları varsa, temelden yoksun değil, tarihî temellere dayanan bir düşüncedir. 1918 yılına kadar Türklerin aralıksız olarak büyük devlet halinde yaşadıkları ve bazı asırlarda cihan birincisi oldukları da yine tarihî bir gerçektir. Farâbî’yi yetiştiren bir millete “akıllılıklarıyla şöhret sahibi olmak isteyenler” demek ilmî değerden mahrum, hakikatle ilgisiz bir iftiradır. Âyendegân’ın bilgisiz kimseler diye bahsettiği Pantürkistlerin “Türkçe konuşan başka milletleri kendi imparatorluklarına katmak” istemeleri ise düzeltilmeye muhtaç bir yanlıştır. “Türkçe konuşan başka milletler” yeni icad bir nazariye olacaktır. Çünkü Türkçe konuşanların Türk olduğu bütün dünya ilim âlemince kabul edilmiş, mantıkın ve tarihin desteklediği bir hakikattır. Âyendegân, İran Türkleri olan Azerilerin Türkmenlerin ve Kaşkayların “Türkçe konuşan başka milletler” olduğunu anlatmak istiyorsa bu fahiş yanlışı düzeltmeye kalkmak bile abestir. Aslında Fars olan bu Azeri, Türkmen ve Kaşkayların Moğol istilası sırasında zorla Türkçe konuşmaya mecbur edildiği hakkında İran okullarında öğretilen tarih bilgileri üzerinde ise söz söylemeye imkan yoktur. Anlaşılmayan, tarihî bir sır olarak kalan nokta, Moğolların Farsları niçin Moğolca değil de Türkçe konuşmaya icbar ettikleridir.

Âyendegân’ın dostluk ve kardeşliğe asla yakışmadığı gibi gerçekle ve mantıkla bağdaşamayan bir iddiası da, Türklerin büyüklük duygusuna kapılarak birçok Ermeni’yi yok ettikleri hakkındaki sözleridir.

Herhalde Birinci Cihan Savaşı sırasındaki olaylara dokunmak istiyor.

O Ermeni hâdiseleri büyüklük duygusundan değil, var olma direnişinden doğmuştur. Ölüm – dirim savaşına girmiş olan Türkiye’yi Ermeniler arkadan vurmak istemişlerdi. İhanet eden tebaalara karşı bütün devletlerin yapacağı muameleyi Türkler de yapmışlardı. Ya İkinci Dünya Savaşında ve bir de iki yıl önce Farsların Şiraz bölgesindeki Kaşkay Türklerine karşı giriştiği yok etme harekâtı neydi? İran’ın güneyinde Farslığın ortasında, bir ada halinde yaşayan bir iki yüz binlik Kaşkay Türkleri hangi düşmanla işbirliği yapmış veya İran’ın hangi hayatî çıkarını tehlikeye koymuştu?

Görülüyor ki tarihe mal olmuş olayları lüzumsuz yere kurcalamak faydasızdır. Hele bunların haksız şekilde tefsiri geriye tepen silah tesiri yapar.

İran gazetesinin unutmaması gereken nokta şudur: Türkiye, çevresinde düşman devletler olsa bile kendisini koruyacak kudrette olduğunu uzak ve yakın tarihiyle ispat etmiş bir devlettir. İran aynı durumda değildir ve İran’ı devlet halinde yaşatan güç İmam Rıza’nın türbesi veya Firdevsi’nın Şehnâmesi değil, 12 milyonluk sağlam, enerjik, müteşebbis ve cesur nüfusu ile İran Türkleri’dir.

İran’ın kendi devlet başkanları olarak saydığı Tuğrul Beğler, Alp Arslanlar, Melikşahlar, Sancar-Mâziler, Şah İsmâiller, Tahmasblar, Nadir Şahlar ve onların orduları tamamiyle Türktür. İran edebiyatını teşvik ve mükâfatları ile geliştirenler Türk hükümdarlarıdır. Fars edebiyatı şairlerinin mühim bir bölümü de Türk ırkından kimselerdir.

Hele İkinci Cihan Savaşı’nın kritik günlerinde, İran Ruslar’la İngilizler tarafından istilâ edilir ve Pehlevî Hanedanının kurucusu “Büyük Şah Rıza Pehlevî” esir edilerek sürgüne gönderilirken Basra Körfezi’nde kuvvetli İngiliz filosuna küçük birkaç savaş gemisiyle karşı koyarak şehid olan İran amirali “Bayındır” da, adından da anlaşılacağı üzere, Türk’tü.

Zaten bu muhteşem deliliği de ancak bir Türk yapabilirdi.

Zâhidî’nin bahsettiği Türk – İran dostluğunun gerçekleşmesi bir takım şartlara bağlıdır. Bu şartların başında iki taraftaki basının rolü ile İran Türklerine karşı gösterilen muamele çok mühimdir. Basın hem umumî efkârı temsil etmek, hem de halka yol göstermek bakımından bu dostlukta güçlü bir faktördür. Şimdiye kadar Türk basınında İranlıları kıracak sistemli bir yayın görülmemiştir. Türk basını İranınıki gibi baskı ve sansür altında bulunmayıp hür olduğu halde İran düşmanlığı yapan bir gazeteye rastlanmamıştır. Aksine, gerek gazeteler gerekse dergiler İran’ı, İranlıları, özellikle İran saray çevresini memnun edecek yazılar yazmıştır. İran’da, bir taraftan lüks ve sefahat yapıldığı ve memleketin bütün servetinin birkaç yüz aile tarafından paylaşıldığı, öte yandan sokaklara dökülmüş sefaletin acıklı manzaralar arzettiği sol temayüllü bazı gazeteciler tarafından dile getirilmişse de bunda pek fazla yalan ve yanlış yoktur. Türk basını, sırf ittifak bağlarına duyduğu saygı dolayısıyla bu meseleleri daha fazla kurcalamaktan çekinmiş, İran’ın iç işi sayarak üzerinde durmamıştır. Üzerinde durulan konu, İran’ın genç ve güzel kraliçesi Ferah Dibâ’nın zarafeti, meziyetleri, sosyal konularla ilgisi gibi meseleler olmuştur. Bu arada İran şahına da geniş yer verilmiş, hakkında övücü yazılar yazılmış, ilk iki evlenmesinde bahtiyar olmadığı için kendisine karşı şefkat ve sempati duyulmuştur.

İran hükümetinin bir yandan Türkiye ile dost ve müttefik geçinirken öte yandan Türkiye’de öğrenim yapmak isteyen Türk asıllı İran öğrencilerine pasaport vermemesi, buna karşılık herhangi bir Avrupa ülkesinde gidenlere hiçbir sınır konulmaması dikkatten kaçacak gibi değildir. Bu gençlerin Türkiye’de Türkçülük ve Turancılık ülküleriyle aşılanmalarından korkuyorlarsa bunun çaresi Türklere Türkiye kapılarını kapamak değil, onları İran’a ısındıracak formülleri bulup uygulamaktır. Dokuz yüzyıldan beri İran’a hâkim olan Türklerin birdenbire bir sihirbaz değneğiyle mahkûm duruma düşüvermeleri herhalde onlar tarafından kolaylıkla ve baskı ile kabul olunacak bir şey değildir.

Âyendegân’ın Türklere bir takım kusurlar yakıştırması ve Türkiye’de Turancılık fikirleri revaçta olduğu için bu memleketi Don Kişotlar ülkesi diye tarif etmesi, sırça köşkte oturanların komşularına taş atması cinsinden tehlikeli bir davranıştır. Çünkü iş karşılıklı suçlamalara dökülünce bundan zararlı çıkacak olan herhalde Türkler olmayacaktır.

Türkiye’de Pantürkizm düşüncesi bütün Türkleri (Âyendegân’ın tabiriyle Türkçe konuşan milletleri) birleştirmek gayesini güder. Bu gaye tarihte birkaç defa gerçekleşmiştir. Selçuklu Alp Arslan ve Melikşah zamanlarında İran ile Türkiye tek devlet halinde yaşıyorlardı ve başında Selçuklu Hanedanı bulunan, başkenti Rey veya İsfahan şehirleri olan bu devlet şüphesiz bir Türk devletiydi. İşte bugün İran’da Türkçe konuşan Azeriler ve başka Türkler, İranlı dostlarının mizah konusu olacak iddiaları gibi Moğollar’ın zorla Türkçe konuşturdukları Farslar değil, Selçuk Devletinin dayandığı unsur olan Türklerin torunları, yani İran’ın dünkü hâkimleridir.

Türklerin Pantürkizm ülküsünü gütmeleri bir kusursa İranlıların panaryanizm düşünceleri nedir? Pantürkizm, gerçekleşebilir bir ülkü olduğunu ve yalnız Türkleri düşündüğü halde Fars, Kürt ve Ermenileri içine almak hayalindeki panaryanizme ne demeli? Hele Farslarla Ermenilerin birleşmesi gibi asla gerçekleşemeyecek olan bir düşüncenin ardındakiler nasıl insanlardır?

Pantürkistler kendi tarihleri hususunda hiçbir mugalata veya mübalağaya kapılmış değillerdir. Buna ihtiyaçları olmadığı da malumdur. Ya geçende kutlanan “İran’ın 2500 üncü yıl dönümü” nedir? Acaba ortada gerçekten 2500 yıllık bir devlet var mı? İranlı müttefiklerimizi gücendirmek pahasına olsa da böyle bir devletin bulunmadığını söylemeye mecburuz. Medyalıları İranlı saysak bile Medyalılarla Perslerin kısa süren hakimiyetlerini İskender istilâsı yok edip İran uzun süre Makedonyalıların esareti altında kalmamış mıydı?

Makedonya hakimiyetine son veren Partların Fars olmadığı muhakkak olmamakla beraber bunları da İran kadrosuna alsak ve Sasanlılarla birlikte hesap etsek dört beş asır süren bu devreyi Araplar sona erdirip ondan sonra İran haritadan silinmemiş miydi? Asırlardan sonra kurulan ve İran’ın ancak bir parçasına hâkim olabilen Samanlılar, Saffarlılar, Büveyliler de nihayet İran’ı bütünüyle Türklere bırakmamışlar mıydı? Arada asırlarca süren Makedonya, Arap ve Türk hakimiyetleri bulunan bir ülkeyi 2500 yıllık Fars devleti saymak herhalde tarihe “seni saymıyorum” demekle birdir.

Hele adının “Muhammed Rıza” olduğu bütün dünya tarafından bilinen şimdiki İran şahının “Aryamihr” (yani Arya güneşi) adıyla anılması İslâmiyetten önceki İran tarih ve kültürüne çekilen özleyişin ifadesinden fazla bir mânâ ifade etmez.

Bizim tarihimizde buna benzer mübalegalar yoktur. Mustafa Kemal Paşa, “Atatürk” adını soyadı olarak almıştır. Şunu da unutmamalı ki o Sakarya ve Dumlupınar meydan savaşlarını kazanmış bir kumandan, mahvoldu sanılan bir milleti kalkındıran devlet adamıydı. Tehlike anlarında ülkesini bırakıp gitmiş ve bu unvanı durup dururken almış değildi.

İranlı müttefiklerimizin bizi tenkit veya hicvederken kendilerinin toz kondurulacak tarafları bulunmaması icab ederdi. Meselâ, dost bir devlet, kendi sınırları içinde bulunan 12 milyon Türk’e başka türlü muamele etmeliydi. İran’ın en özlü ve savaşçı unsuru olan Türklerin o ülkedeki 50–60 bin Ermeni’nin yararlandığı azınlık haklarından faydalanmasının önlenişi Türk denilince ödü patlayan bir devletin başvuracağı çaredir. Farslar’ın beyninde Şehnâmedeki masallar yer etmiş olduğu için kuzeylerindeki Azerbaycan’da bir “Turan” ve her Türk’te de bir “Afrâsiyab” görmek kuruntusundan kendilerini kurtaramıyorlar.

Halbuki devlet ve onun politikası kuruntularla değil, gerçek müttefikleri ve sağlam dostlarla hakiki düşmanları kavrayabilmek hüneriyle yürütülür.

Türkiye’de hiçbir İran düşmanlığı bulunmamasına karşılık müttefikimiz İran’ın şuuraltında bazı karanlık noktaların bulunduğu muhakkaktır.

İranlılara, geleceklerinin Türk dostluğuna bağlı bulunduğunu, Türk düşmanlığının İran’ın lehinde olmayacağını hatırlatmak ise dostça bir uyarmadan başka bir şey değildir.

Nihal ATSIZ, Ötüken, Ocak – 1970

No comments:

Post a Comment